Page 1 of 17
Untitled 2
اسناد تحريف قرآن در احاديث پيشگفتار در نوشتار "آيا قرآن تحريف شده است" مباحث مختلف و متنوعی در مورد اھميت اين موضوع تشريح شدند و اسناد و مدارکی در ارتباط با تحريف قرآن ارائه شد .ھمچنين به استداللھای مختلف مسلمانان مبنی بر دست نخورده بودن قرآن پرداخته شد و در اثبات بطالن آنھا تالش شد .آنچه اما از حوصله آن نوشتار خارج بود بررسی اسناد روايی در ارتباط با اين موضوع است که به دليل ازدياد آنھا نياز به نوشتار ديگری داشت ،نوشتار پيش رو از اين رو نگاشته شده است. برای مسلمانان عامی و يا نامسلمانان نا آگاه از اين قضيه شايد اين واقعيت بسيار شگفت انگيز باشد که از طرفی مسلمانان روی تحريف نشدن قرآن آنقدر تاکيد ميکنند و از طرف ديگر منابع روايی متعدد مبنی بر تحريف قرآن در دسترس است .آنھم نه تنھا از منابع يک مذھب بلکه از منابع ھردو مذھب بزرگ اسالم .وجود اين منابع احتمال درست بودن ادعای تحريف قرآن را تقويت ميکند و اگر قرآن تحريف شده باشد که شده است روشن ميشود که ديگر اين قرآن نميتواند کتابی آسمانی باشد و پيروی از آن نابخردانه و غلط است.
احاديث و ديدگاه ھای شيعه اگر چه به داليل سياسی ،اجتماعی و تاريخی من از اينکه اکثريت مسلمانان ايران شيعه ھستند خوشحال ھستم و تشيع را برای بشريت کم خطر تر از تسنن ميدانم ولی از نگر من از لحاظ تاريخی تشيع يک حرکت تقلبی است و در مجادالت بين تشيع و تسنن حق با تسنن است .موضوع اين نوشتار بحث در اين پيرامون نيست ولی به يک نمونه از داليلی که به دليل آن تشيع را باطل ميدانم به دليل ارتباط تنگاتنگ آن با بحث اشاره ميکنم. به پنج اصلی که تشيع آنھا را از اصول بنيادين اسالم ميداند توجه کنيد .در مورد سه اصل نخست يعنی توحيد ،نبوت و معاد در قرآن چقدر سخن رفته است؟ پاسخ اين است که پيام اصلی قرآن ھمين سه اصل است و نتيجه تمام داستانھای مسخره قرآن به ھمين مسائل باز ميگردد .حال انتظار ميرود اگر اصول ديگری نيز در اسالم مطرح باشند قرآن دستکم ھمان مقدار در مورد آنھا مطلب داشته باشد .اين درحاليست که در مورد امامت کوچکترين اشاره مستقيمی در قرآن نشده است و مفسران شيعی قرآن در 14قرن پس از اسالم تابحال اين بوده است که امامت را ھرطور شده به قرآن بچپانند .مفسرين شيعه ھمواره تالش کرده اند کوچکترين از اشارات قرآن به خانواده محمد و اھل بيت گرفته تا اشارات موھوم قرآن به "کسانيکه )و نه کسی که(" ھنگام نماز صدقه ميدھند گرفته تا موھومات ديگر قرآن از جمله جانور عجيبی که در روز قيامت قرار است ظھور کند يعنی دابه االرض را به علی و امامان شيعه ربط بدھند ولی از نگر من و اکثريت مسلمانان در اين راه شکست خورده اند و اثباتی از قرآن بر مسئله امامت نيست. به دليل وجود ھمين ضعف فاحش شيعيان ادعای ديگری مطرح کرده اند و آن اين است که اين قرآن که اکنون در دست ماست قرآن اصلی نيست! جالب اينجاست که اين افراد کوته فکر نتوانسته اند دليل اين تقلب خود را ھم پنھان کنند بلکه دم خروس را آشکار کرده اند ،در ادامه معموالً ميگويند قرآن اصلی در دست امامان شيعه است و روزی آنرا امام زمان البد منتشر خواھد کرد .دم خروس از اينجا پيداست که ميگويند در آن قرآن اصلی بسيار سخن از امامت رفته است! يعنی خود روشن کرده اند که ھدف از انکار اصالت و تحريف نشدن قرآن اين است که شيعه دچار ضعف شديد در اين باب است و برای جبران اين ضعف رو به اين ادعا که قرآن تحريف شده است آورده است. از جانب ديگر از نگر من شيعه مظھر تقلب و دغل کاريست ،کتابھای حديث شيعه ھزاران بار احمقانه تر و خرافی تر از کتابھای حديث اھل تسنن ھستند ،بگونه ای که اگر يک کتاب مھم حديث شيعه را در دست بگيريد پس از سه چھار صفحه در خواھيد يافت که در حال خواندن مزخرفات و قصه ھای عجيب و غريب پينوکيو وار ھستيد .احاديث شيعه مملو از ادعاھای معجزه و خرق عادت و اتفاقھای عجيب و غريب ھست .اگر در کتابھای اھل تسنن نيز اين مزخرفات در مورد پيامبر اسالم يافت ميشود ،ولی در کتابھای شيعه اين مزخرفات دوازده برابر شده اند يعنی در شيعيان مجبور بودند خزعبالت ياد شده را برای 12نفر بنويسند! از اينروست که جوامع آکادميک دنيا نيز توجه چندانی به تاريخ نويسی و تحدث شيعی ندارند و بيشتر از منابع اھل تسنن استفاده ميکنند مگر در موارد استثنائی و تاريخ نويسان برجسته ای مثل مسعودی که بيشتر تاريخ نويس بودند تا محدث.
8/11/2009
Page 2 of 17
Untitled 2
اگر چه بخاری و مسلم و ساير نويسندگان صحاح سته نيز مزخرف زياد نوشته اند ولی جامعه آکادميک ھمچنان با احترام به آنھا نگاه ميکند ،خود شيعيان نيز اگر کتاب بدرد بخوری بنويسند معموالً از ھمين منابع استفاده ميکنند .در مقابل اين کتب، کتابھای شيعه نوشته کافی ،طوسی ،طبرسی ،مجلسی ،قمی و غيره کوچکترين توجھی را به خود جلب نکرده اند و اين به ھيچ دليل نيست بجز به دليل وجود اراجيف بيشمار در اين کتابھا .ميزان اين اراجيف به حدی است که به سختی ميتوان چيز بدرد بخوری از آنھا يافت ،کوچکترين حوادث بی اھميت را آنقدر رنگ و بوی جادويی داده اند که بتوانند مومنان را با آنھا بگريانند يا به اميال پليد سياسی خود برسند .برخی از اين محدثين ،ماليان حکومتی بوده اند و برای تحدث پول ھنگفتی از شاھان فاسد دريافت ميکردند. گزارش تحريف شدن قرآن در احاديث شيعه آنقدر زياد و چشمگير است که برخی معتقدند از ارکان تشيع باور به تحريف قرآن است و ايشان لزوما ً مخالفان تشيع نيستند بلکه چنانچه خواھد آمد بزرگترين علمای تاريخ تشيع ھستند .آنچه خواھد آمد البته ھمه گزارشات و روايات نيست بلکه در کنار آنھا ديدگاه ھای شخصيت ھای برجسته شيعی نيز آورده شده است .پس از اين مقدمات به تشريح چند گزارش شيعی از تحريف قرآن با استناد به کتابھای شيعی خواھيم پرداخت .تمامی گزارشات زير از کتاب قرآن و تحريف ،تأليف محمد عبدالرحمن السيف از کتابھای خوبی که اھل تسنن در رد شيعه نوشته اند نقل شده است. -1شيخ کلينی ،اصول کافی ،شيخ کلينی پوشينه 4برگ ،456کتاب فضل قرآن باب النوادر شماره ) 28آخرين حديث اين بخش( ،انتشارات اسالميه ،خيابان پانزده خرداد ،با ترجمه و شرح فارسی آيت ﷲ محم باقر کمره ای: علی بن الحکم ،عن ھشام بن سالم ،عن ابی عبدﷲ قال :ان القران الذی جاء به جبرئيل الی محمد سبعه عشر الف آيه. علی بن الحکم از ھشام بن سالم از امام صادق نقل کرده است :ھمانا قرآنی که توسط جبرئيل بر محمد نازل شد ھفده ھزار آيه بوده است. شرح از مجلسی ره -پوشيده نماند که اين خبر و بسياری از اخبار صحيحه صريحند در اينکه قرآن کم شده و تغيير کرده است و بعقيده من اين اخبار از نظر معنی متواتر و قطعی ھستند و طرح ھمه آنھا مايه سل اعتماد کلی از اخبار است بلکه بگمان من اخبار اينموضوع کمتر از اخبار وارده در باب امامت نيست پس چگونه امامت را با اخبار اثبات ميکنند. اگر اعتراض شود که اعتماد به اين اخبار سبب سلب اعتماد به قرآنست زيرا اگر تحريف قرآن مسلم شد در ھر آيه اين احتمال ميرود و از حجت بودن ميافتد با اينکه معلومست ائمه قرائت و عمل بھمين قرآن را جائز شمردند و اينھم بحکم تواتر معلومست زيرا از ھيچکدام از اصحاب احدی از ائمه )ع( نقل نشده است که قرآن ديگری بآنھا داده شده باشد يا قرائت ديگر باو آوخته باشند و اين روشنست برای ھرکس که در اخبار تتبع کند. ھمانجا ،حديث شماره ،16برگ :449 علی بن محمد ،عن بعض اصحابه ،عن احمد بن محمد بن ابی نصر قال :دفع الی ابوالحسن مصحفا ً و قال :ال تنظر فيه، ففتحته و قراته فيه) :لم يکن الذين کفرو( فوجت فيھا اسم سبعين رجالً من قريش باسمائھم و اسماء آبائھم قال :فبعث الی: ابعث الی بالمصحف. از احمد بن محمد بن ابی نصر گويد امام رضا )ع( مصحفی بمن داد و فرمود :در آن نگاه مکن من آنرا گشودم و در آنسوره لم يکن الذين کفرو را خواندم و در آن نام ھفتاد مرد از قريش را يافتم که بنام خودشان و نام پدرانشان ثبت بودند گويند پس امام رضا )ع( فرستاد نزد من آن مصحف را و نزد من است. شرح )از مترجم( -اين دو حديث و حديث 23آينده در اين باب اشعار دارند که در الفاظ قرآن موجود تغييراتی رخ داده است و آيات منزله با اين قرآن موجود تطبيق کامل ندارند و اين ترديد در ھمانصدر اسالم ھم در دل برخی افتاده است و روايت 15ھم بدين ترديد اشارت دارد ولی ادله محکم و فراوان داللت دارند که متن قرآن ھمين است که در دست مسلمين است و ھمين است که بر پيغمر اسالم نازل شده است و... ھمانجا کتاب الحجه ج 1 ،ص:284 ، از جابر گفت :شنيدم ابو جعفر )عليه السالم( که ميگويد :ھيچ کسي از مردم ادعاي جمعآوري تمام قرآن ھمانطوري که نازل شده نکرده مگر شخص دروغگو ،در حاليکه جمعآوري نکرده و حفظش ننموده ،ھمچنانکه خداوند بزرگ نازل کرده است مگر علي بن ابي طالب )عليه السالم( و بعد از وي ائمه )عليھم السالم( ھمانجا ص :285 از جابر از ابو جعفر )عليه السالم( ھمانا وي گفت: ھيچ کسي غير از اوصيا نميتواند چنين ادعاي کند که تمام قرآن ظاھر و باطنش نزد وي است.
8/11/2009
Page 3 of 17
Untitled 2
ھمانجا ص 492 مردي نزد ابو عبدﷲ آيه: ﴿ َوقُ ِل ا ْع َملُوا فَ َسيَ َرى ﱠ ﷲُ َع َملَ ُك ْم َو َرسُولُهُ َو ْال ُم ْؤ ِمنُونَ ﴾ )سوره توبه آيه .(105 را تالوت نمود ،پس ايشان فرمودند :اين چنين نيست ،بلکه چنين است: »و المأمونون« پس ما »مأمونون« )امانت داران آن( ھستيم. ھمانجا ص :295 از ابو بصير از ابو عبدﷲ )عليه السالم( روايت است که فرمود :ھمانا نزد ما مصحف فاطمه )عليھا السالم( ميباشد :و تو چه دانستھاي که مصحف فاطمه )عليھا السالم( چيست؟ ميگويد :گفتم :و مصحف فاطمه )عليھا السالم( چيست؟ فرمود :مصحف فاطمه در آن است سه برابر مانند قرآن شما ،و قسم بخدا ،در آن يک حرفي از قرآن شما در آن نيست ميگويد :گفتم :قسم بخدا اين علم است ھمانجا ص :597 از ھشام بن سالم از ابو عبدﷲ )عليه السالم( فرمود :ھمانا قرآني که جبرئيل )عليه السالم( بسوي محمد )صلى ﷲ عليه وسلم( آورده بود ،ھفده ھزار آيه بود. -2نوری طبرسی ،فصل الخطاب في إثبات تحريف کتاب رب األرباب نوری طبرسی اين کتاب را در شھر نجف در سال 1292منتشر کرده است و ھدف آن اثبات تحريف قرآن بوده است. در اين کتاب روايات بسياري براي اثبات دعوايش درباره اين که قرآن تحريف است ذکر نموده است ،و بر مھمترين مصادر نزدشان از کتابھاي حديث و تفسير اعتماد کرده و از آنھا صدھا روايات منسوب به ائمه درباره تحريف بيرون آورده است ،و ثابت کرده است که عقيدة تحريف قرآن ،ھمان عقيده علماي گذشتھشان ميباشد .گويا اين کتاب بصورت بی نام و نشان منتشر شده است ولی نويسندگان بزرگ زير ھمگی معتقدند نوری طبرسی آنرا نوشته است -1 .عالمه آقا بزرگ تھراني ،در کتابش :نقباء البشر في القرن الرابع عشر در زندگينامه نوري طبرسي -2 .سيد ياسين موسوي در مقدمه کتاب» :النجم الثاقب« ،تاليف نوري طبرسي -3 .رسول جعفريان ،در کتابش :أكذوبة التحريف أو القرآن و دعاوي التحريف« -4 .عالمه سيد جعفر مرتضي عاملي :در کتابش» :حقائق ھامة حول القرآن الکريم« -5 .سيد علي حسين ميالني ،در کتابش» :التحقيق في نفي التحريف« -6 .استاد محمد ھادي معرفه :در کتابش »صيانة القرآن من التحريف« -7 .باقر شريف قرشي ،در کتابش :في رحاب الشيعه ص.«59 ، اين کتابش را به سه مقدمه و دو باب تقسيم نموده است: مقدمه اول عنوان آن چنين گذاشته :ذکر رواياتي که درباره جمعآوري قرآن و سبب جمعآوري ،روايت شده است و اينکه در معرض نقص ميباشد ،با توجه به چگونگي جمعآوري ،و اينکه جمعآوري و تاليف آن مخالف با جمعآوري و تاليف مؤمنين است. مقدمه دوم عنوانش چنين قرار داده: در بيان اقسام تغييراتي که واقع شدنش در قرآن ممکن است و تغييراتي که غير ممکن ميباشد. مقدمه سوم براي ذکر اقوال علمايشان درباره تغيير و عدم آن در قرآن قرار داده است]ص .[1و شايد که اين عنوانھا و تيترھا بيان کننده آن چيزھاي باشد که در آن ميباشد ،از جرأت بر کتاب خدا بطور بيسابقھاي .و بخاطر طوالني نشدن ،نقل کردن از مقدمه اولي و دومي صرف نظر ميکنم ،و اکتفا ميکنم نقل آنچه که طبرسي در مقدمه سومي ذکر نموده است از اسامي علمايشان ،آن کساني که قائل به تحريف در قرآن ميباشند .در مقدمه سوم ميگويد) :در ذکر اقوال علمايشان درباره تغيير قرآن و عدمش( پس بدان که براي آنان در اين باره گفتار بسياري وجود دارد که مشھور آن دوتا ميباشد. اول -وقوع تغيير و نقصان در آن: و اين مذھب شيخ بزرگوار علي بن ابراھيم قمي – شيخ کليني – در تفسيرش ميباشد .وي در اول تفسيرش تصريح نموده و کتابش را از اين روايت پر کرده است با وجود اينکه ايشان در اول کتابش خود را ملزم نموده که در اين
8/11/2009
Page 4 of 17
Untitled 2
کتاب ،ذکر نکند مگر از مشايخش و افراد معتمد و ثقه در نزدش. و مذھب شاگرد وي ثقه االسالم کليني )رح( ميباشد ،و بخاطر نقل روايت بسيار و صريحي در اين زمينه در کتابش. و با اين مذھب ثقه بزرگوار محمد بن حسن الصفار در کتاب بصائر الدرجات دانسته ميشود. و اين مذھب صريح ثقه محمد بن ابراھيم نعماني شاگرد کليني و صاحب کتاب مشھور »الغيبه« ،و در )تفسير کوچک( ،آن کتابي که فقط اکتفا نموده در آن بر ذکر انواع آيات و اقسام آن ،و در حقيقت به منزلة شرح براي مقدمة تفسير علي بن ابراھيم ،ميباشد. و مذھب صريح ثقه بزرگوار سعد بن عبدﷲ قمي در کتاب ناسخ القرآن و منسوخه ميباشد چنانکه در جلد 19از بحار آمده است ،ھمانا وي بابي منعقد نموده بنام )باب تحريف در آياتي که خالف آن چيزي که خداوند نازل نموده است ،از آنچه که مشايخ ما از علماي آل محمد )عليھم السالم( روايت کردھاند(. سپس روايت بسياري ذکر نموده ،که در دليل دوازدھمين خواھد آمد پس مالحظه فرمائيد. و سيد علي بن احمد کوفي در کتاب »بدع المحدثة« تصريح نموده و ما قبالً آنچه وي ذکر نموده در اين معنا ذکر کرديم. و اين قول ظاھر بزرگان مفسرين و پيشوايان شيخ بزرگوار محمد بن مسعود عياشي و شيخ فرات بن ابراھيم کوفي ،و ثقه محمد بن عباس ماھيار ميباشد .به تحقيق ايشان تفاسيرشان را از اخبار و روايات صريح در اين باره ،پر نمودھاند، و از کساني که به اين قول تصريح نمودھاند و آن را ياري دادھاند شيخ بزرگ محمد بن محمد نعمان مفيد ،و شيخ متکلمين و جلودار نوبختيھا ابو سھل اسماعيل بن علي بن اسحاق بن ابي سھل بن نوبخت صاحب کتب بسيار که از جمله آنھا »کتاب التنبيه في االمامة« که صاحب صراط مستقيم از آن نقل ميکند ،ميباشد .و ھمچنين خواھرزادھاش شيخ متکلم و فيلسوف ابو محمد حسن بن موسي ،صاحب مولفات پسنديده و خوب که از جمله آنان »کتاب الفرق و الديانات« است ،ميباشد. و شيخ بزرگوار ابو اسحاق ابراھيم بن نوبخت صاحب »کتاب ياقوت« ،که عالمه آن را شرح داده در اولش آن را توصيف نموده به گفتھاش :شيخ اقدم ما و امام اعظم مان. و از جمله آنان اسحاق الکاتب ،آن کسي که حجت )عجل ﷲ فرجه( را مشاھده نموده ،ميباشد. و رئيس اين طائفه شيخي که چه بسا به معصوم بودن وي گفته شده ،ابو القاسم حسين بن روح بن ابي بحر نوبختي سفير سوم بين شيعه و حجت )صلوات ﷲ عليه(. و از کساني که قائل به تحريف قرآن ھستند دانشمند فاضل و متکلم حاجب بن الليث بن سراج ،چنين در رياض العلماء، توصيف وي آمده است. و از کساني ديگر که قائل به تحريف ھستند ،شيخ جليل فضل بن شاذان ،در جاھاي از کتاب »االيضاح« و ھمچنين از کساني ديگري که از گذشتگان که قائل به تحريف ھستند شيخ جليل محمد بن الحسن شيباني صاحب کتاب تفسير» :نھج البيان عن کشف معاني القرآن«]ص [26-25 ،ميباشد. اما باب اول :طبرسي باب اول را خاص گردانيده براي ذکر دالئلي که علما بر واقع شدن تغيير و نقصان در قرآن استدالل نمودھاند. و در اين باب دوازده دليل از آن ادله که استدالل شده بوسيله آنھا بر آنچه که گمان کرده است از تحريف قرآن ،و در ذيل ھر دليلي از اين ادلھھا روايات بسياري که ھمه دروغ و افتراه بر ائمه آل بيت ميباشد ذکر نموده است]ص.[35 ، اما باب دوم :طبرسي در آن ادله کساني که ميگويند تغييري در قرآن بوجود نيامده ذکر نموده سپس بطور مفصل بر آنان رد نموده است]ص.[357 ، * نوري طبرسي در ص 211 ،از کتابش -فصل الخطاب ،-درباره صفات قرآن ميگويد: فصاحتش در بعضي فقرات )پاراگرافھا( بسيار است .و به حد اعجاز ميرسد ،و سبکي و ضعيفي ،بعضي ديگر.
8/11/2009
Page 5 of 17
Untitled 2
-3شيخ محمد بن محمد نعمان ملقب به مفيد ،اوائل المقاالت ص.91 ، شيخ مفيد ميگويد :ھمانا اخبار و روايات از ائمه ھدي از آل محمد )صلى ﷲ عليه وسلم( درباره اختالف قرآن ،و آنچه که ستمکاران در آن بوجود آوردھاند از حذف و نقصان بطور مستفيض آمده است -4ابو الحسن عاملي مرآة االنوار و مشکاه االسرار مقدمه دوم ص26 ، بدان ،آن حقي که ھيچ راه گريزي از آن نيست بنا به روايات و اخبار متواتري که خواھد آمد ،ھمانا اين قرآني که اکنون در دست ماست بعد از وفات رسول ﷲ )صلى ﷲ عليه وسلم( در آن دگرگوني و تغييراتي بوجود آمده است ،و کساني که آن را جمعآوري نمودند بعد از رسول ﷲ ،کلمات و آياتي بسياري را ساقط گردانيدند ،و ھمانا آن قرآن که از آنچه ذکر شد محفوظ مصون ميباشد ،و موافق است با آنچه خداوند نازل کرده است ،ھمان قرآني است که علي )عليه السالم( آن را جمعآوري نموده و آن را نگھداري کرده تا اينکه به پسرش حسن )عليه السالم( رسيد ،و ھمين طور تا اينکه به قائم )عليه السالم( رسيد ،و اکنون نزد وي ميباشد...ن ساقط گرداندھاند. ھمانجا فصل چھارم از مقدمه دوم: بدانکه آنچه که از ثقه االسالم محمد بن يعقوب کليني طاب ثراه ،ظاھر ميشود اين است که ايشان معتقد به تحريف و کم شدن قرآن ھستند .زيرا که وي رواياتي در اين زمينه در کتابش الکافي ذکر نموده است ،آن کتابي که در اولش تصريح نموده که آنچه که از روايات ذکر ميکند مورد اعتمادش است و ھيچ گونه طعنه و عيب بر اين روايات وارد نساخته است و نه روايات معارض آن را ذکر کرده است. و ھمچنين شيخش علي بن ابراھيم قمي که تفسيرش پر از اين روايات ميباشد حتي غلو و زياد روي نيز کرده است ،او رضي ﷲ عنه در تفسيرش ميگويد: اما آنچه که در قرآن است بر خالف آنچه خداوند نازل فرموده ،پس آن آيهُ ﴿ :ك ْنتُ ْم خَ ْي َر أُ ﱠم ٍة أُ ْخ ِر َج ْ اس﴾ ميباشد. ت لِلنﱠ ِ زيرا که صادق )عليه السالم( به کسي که اين آيه را خواند فرمودَ ﴿ :خ ْي َر أُ ﱠم ٍة﴾ )بھترين امت( علي و حسين بن علي )عليھم السالم( را ميکشند؟ پس به وي گفته شد ،پس چگونه نازل شده؟ آنگاه فرمود :ھمانا نازل شده است: ُوف﴾ اآلية. )خير أئمة أخرجت للناس( .آيا نميبيني که خداوند در آخر آيه آنان را ستوده است﴿ :تَأْ ُمرُونَ ِب ْال َم ْعر ِ سپس )رح( آيات بسياري از اين قبيل ذکر نمودند .و سپس ميگويد :و ا ّما آنچه که از آن حذف شده پس آيه ﴿لَ ِك ِن ﱠ ﷲُ يَ ْشھَ ُد ِب َما أَ ْن َز َل إِلَ ْيكَ﴾]» .[4في علي« .فرمود :چنين نازل شد﴿ ،أَ ْن َزلَهُ بِ ِع ْل ِم ِه َو ْال َمال ِئ َكةُ يَ ْشھَ ُدونَ ﴾ .سپس آياتي از اين قبيل ذکر نمودند. سپس ميگويد :و اما تقديم آيات ھمانا آيه عدة زنان 4ماه که ناسخ است ،تقديم شد بر عدة منسوخي که يکسال ميباشد .و ھمچنين فرمان خداوند: ﴿أَفَ َم ْن َكانَ َعلَى بَيﱢنَ ٍة ِم ْن َربﱢ ِه َويَ ْتلُوهُ َشا ِھ ٌد ِم ْنهُ َو ِم ْن قَ ْب ِل ِه ِكتَابُ ُمو َسى إِ َماما ً َو َرحْ َمةً﴾].[5 چنين بوده» :يتلوه شاھد منه إماما ً ورحمة ومن قبله کتاب موسی«. سپس بعض از آيات ديگر نيز ذکر نمودند. آنگاه فرمود :اما آياتي که بقيه و تمام آن در سورة ديگري ميباشد: ﴿قَا َل أَتَ ْستَ ْب ِدلُونَ الﱠ ِذي ھُ َو أَ ْدنَى بِالﱠ ِذي ھُ َو َخ ْي ٌر ا ْھبِطُوا ِمصْ راً فَإ ِ ﱠن لَ ُك ْم َما َسأ َ ْلتُ ْم﴾].[6 و بقيه اين آيه در سورة مائده است: َاخلُونَ ﴾].[7 ﱠارينَ َوإِنﱠا لَ ْن نَ ْد ُخلَھَا َحتﱠى يَ ْخ ُرجُوا ِم ْنھَا فَإ ِ ْن يَ ْخ ُرجُوا ِم ْنھَا فَإِنﱠا د ِ ﴿قَالُوا يَا ُمو َسى إِ ﱠن فِيھَا قَوْ ماً َجب ِ نصف آيه در سورة بقره و نصف ديگر در سوره مائده است ،سپس آياتي ديگر ھمچنين از اين قبيل ذکر نمودند.
8/11/2009
Page 6 of 17
Untitled 2
و ھمچنين کساني ديگر نيز چنين گفتھاند و جماعتي از ياران مفسر ما با قمي و کليني موافقت کردھاند مانند ،عياشي، و نعماني ،و فرات بن ابراھيم ،و ديگران ،و اين مذھب بيشتر متأخرين از محدثين محقق ميباشد ،و ھمچنين گفتة شيخ بزرگوار احمد بن أبي طالب طبرسي است چنانکه کتاب االحتجاج وي فرياد ميزند .و شيخ ما عالمه باقر علوم اھل البيت )عليھم السالم( و خادم روايات شان در کتابش بحار االنوار اين گفتار را ياري و نصرت داده و بطور گسترده در اين زمينه سخن نموده که مجال زياده روي بر آن نيست ،و نزد من بعد از جستجوي روايات و بررسي آثار ،و با وجود واضح و درستي اين گفتار ميتوان گفت که اين يکي از ضروريات مذھب تشيع ميباشد. و ھمانا اين از بزرگترين مفاسد غصب خالفت ميباشد .پس تدبر کن تا اشتباه و وھم صدوق را در اين مورد بداني آنجايي که در اعتقاداتش گفته است :اعتقاد ما اين است که قرآني که خداوند بر پيامبرش نازل کرد ،ھمين است که بين دو جلد ميباشد که در دست مردم است بيشتر از اين نيست ،و ھمانا کسي که قول بطرف ما منسوب کند که ما ميگوييم بيشتر است پس او دروغگو است. و توجيه اينکه منظورش علماي قم است نادرست ميباشد .زيرا که علي بن ابراھيم در اين گفتار از غلو کنندگان است و وي از ايشان ميباشد. بله ،سيد مرتضي در انکار اين امر در جواب مسائل طرابليسات مبالغه کرده است ،و ابو علي طبرسي در مجمع البيان از وي پيروي نموده است .چنانچه گفته است :اما زياد در قرآن ،پس بر باطل بودن آن اجماع و اتفاق ميباشد .و اما نقصان و کمي در آن ،پس گروھي از ياران ما و گروھي از حشويه عامه روايات کردھاند که در قرآن دگرگوني و کمي ميباشد ،و صحيح از مذھب ياران ما خالف آن ميباشد .و اين رأي است که مرتضي قدس روحه آن را ياري و نصرت کرده و شيخ او طوسي در تبيان از وي پيروي نموده است .چنانچه گفته: و اما سخن در زياده و کمي قرآن ،پس چيزي است که شايسته آن نيست ،زيرا که زياده در قرآن بر بطالن آن اجماع و اتفاق است ،و اما کمي از آن پس آنچه از مذھب مسلمانان آشکار است خالف اين ميباشد ،و اين شايستھتر و صحيحتر، از مذھب ما ميباشد ھمچنان که مرتضي آن را تأييد کرده است ،و اين چنين از روايات آشکار ميشود ،مگر اينکه روايات بسياري از جھت عامه و خاصه روايت شده درباره کم شدن آيات قرآن ،و جابجا شدن آيھاي از جاي به جاي ديگر ،ليکن ھمه اينھا از طريق آحاد ميباشد که موجب علم نميشود. پس اولي اين است که از آنھا روي گرداند و از مشغول شدن بر آن خودداري نمود و اگر صحيح ميبود تأويل آن ممکن بود ،بخاطر اينکه سبب طعن ميشود بر آنچه که اکنون بين دو جلد موجود ميباشد .زيرا که صحيح و درست بودن اين معلوم است و ھيچ کسي از امت اعتراض ندارد و روايات ما ھمگي ما را به تالوت آن و تمسک جستن به آن تشويق ميکند ،و ما را امر ميکند به اينکه اخبار و روايات مختلفي که در فروع روايت ميشود بر آن عرضه کنيم پس آنچه با آن موافق بود به آن عمل نمائيم و آنچه مخالفش بود از آن اجتناب و دوري کنيم و به آن اعتناي نکنيم ،و از رسول ﷲ )صلى ﷲ عليه وسلم( روايتي آمده است که ھيچ کس نميتواند آن را رد کند .که فرمود :من دو چيز گرانبھا در بين شما ميگذارم اگر به آن دو تمسک جستيد ھرگز گمراه نخواھيد شد کتاب ﷲ و اھل بيتم ،و اين دو از ھمديگر جدا نميشوند تا اينکه نزد حوض بر من وارد شوند. و اين داللت دارد بر اينکه در ھمه زمان خواھد بود ،زيرا که درست نيست که امت را امر نمايد به تمسک به چيزي که امکان تمسک جستن به آن نباشد ،ھمچنانکه اھل بيت و کساني که پيروي از گفتار ايشان واجب ميباشد ،ھمه اوقات ھستند. پس ھرگاه آن چيزي که نزد ما ميباشد بر صحت و درستي آن اجماع و اتفاق ميباشد ،پس شايسته است که بتفسير و بيان معانيش پرداخته و چيزھاي ديگر را کنار گذاشت. ميگويم :اما ادعاي آنان بر عدم زيادي ،يعني زيادي آيه يا آيات از آن چيزي که از قرآن نباشد پس حق آنچنان است که گفتھاند ،زيرا که ما در روايات معتبر خود چيزي را نيافتيم که بر خالفش باشد ،مگر بعضي از فقرات روايت زنديق در فصل گذشته ،و ما توجيه آن را بيان کرديم بطوري که اين احتمال از آن بر طرف گرديد. و در فصل اول و در روايت عياشي گذشت که باقر )عليه السالم( فرمود :ھمانا قرآن آيات زيادي از آن انداخته شده است و چيزي در آن اضافه نشده ،مگر بعضي حروف که نويسندگان در نوشتن غلط نوشتھاند. و اما کالمشان در تغيير و کمي مطلق ،پس باطل بودنش بعد آن از اينکه گوش زد نموديم واضحتر از اين است که به دليل و بيان احتياج داشته باشد .اي کاش ميدانستم چگونه براي امثال شيخ رواست که ادعا کند ظاھر روايات ،عدم نقصان ،ميباشد ،با وجود اينکه ما بر يک روايت دست نيافتيم که بر آن داللت کند .بله ،داللتش بر اينکه تغييري که واقع شد مخل نيست بسيار ميباشد :مانند :حذف اسم علي و آل محمد ،و حذف اسامي منافقين ،و حذف بعضي از آيات و
8/11/2009
Page 7 of 17
Untitled 2
کتمانش و امثال اينھا. و ھمانا آنچه که بدست ما ميباشد کالم خدا و حجت بر ما است ھمچنانکه از خبر طلحه ،از فصل اول آشکار شد مسلم ميباشد وليکن بين اين و بين آنچه ادعا نموده است فرق بسيار ميباشد ھمچنين گفتارش )رح( ھمانا رواياتي که داللت بر تغيير و کمي دارد از آحاد است که موجب علم نيست«. از امثال شيخ بعيد بنظر ميرسد ،بخاطر اينکه رواياتي آحادي که شيخ در کتابھايش از آن استدالل نموده ،و براساس آن عمل کردن بر آن واجب گردانيده ،در مسائل خالفي بسيار ،از نظر سند و داللت قويتر از اين روايات و اخبار نيست، و اين از چيزھاي واضح و روشن است که اين روايات از نظر معنا متواتر ميباشد و ھمراه است با قرائن قوي که موجب علم ميشود ،به واقع شدن تغيير. و ھمچنين از امور تعجبآور اين است که شيخ ادعا کرده است که تأويل نمودن اين اخبار ممکن ميباشد ،و شما خواننده محترم دانستيد که بيشتر اينھا قابل توجيه نيستند. و اما قولش :اگر صحيح شود ....تا آخر. پس شامل اموري است که زياني به ما نميرساند ،بلکه بعضي از آنھا بنفع ماست نه بر عليه ما: از جمله آنھا عدم الزم بودن ،درستي روايات تغيير و نقص ،و طعنه زدن بر آنچه که در اين مصحفھا ميباشد بمعناي نداشتن منافات بين واقع شدن اين نوع تغيير و بين مکلف بودن به تمسک جستن به آن چيزي که تغيير داده شده ،و عمل کردن به آنچه که در آن ميباشد ،بعلتھاي گوناگون ،مانند برداشتن سختي و حرج و جلوگيري از مترتب شدن فساد. و اين امري مسلم در نزد ما و در آن ھيچ زياني بر ما نيست ،بلکه ما بين روايت تغيير و آنچه که درباره اختالف روايت از عرضه کردن آن بر کتاب خدا و گرفتن آنچه که موافق آن است ،جمع ميکنيم .و پوشيده نماند که آن نيز ضرر براي ما ندارد بلکه بنفع ما ميباشد ،زيرا که کافي است براي وجودش در ھر زمانه ،بودنش ھمراه ھمديگر، ھمچنانکه خداوند آن را مخصوصا ً در نزد اھل آن يعني امامي که ھمراه و قرين آن است و از آن جدا نميشود ،نازل نموده است. و وجود داشتن آنچه که ما به آن نياز داريم اگر چه بر بقيه آن قادر نباشيم ھمچنانکه امامي که ثقل ديگر آن است چنين ميباشد ،بخصوص در زمان غيبت ،زيرا آنچه اکنون نزد ماست اخبار و روايتش و علما و دانشمنداني که قائم مقام آن ھستند ،و از بديھيات است که ھمانا ثقلين در اين مسئله يکسان ميباشد. سپس آنچه که سيد مرتضي ذکر نموده براي ياري و نصرت نظريھاش ،که ھمانا علم بصحت نقل قرآن ،مانند علم به سرزمينھا ،و حادثھھاي بزرگ و کتابھاي مشھور ،و اشعار نوشتة عرب ميباشد. زيرا که عنايت شديد بود و اسباب متوفر بود بر نقلش و حفظ و نگھداريش ،و به حدي رسيد که آنچه که ما ذکر نموديم به پاي آن نرسيد. زيرا که قرآن معجزه نبوت و منبع و ماخذ علوم شرعي و احکام دين ميباشد ،و علماي مسلمين در حفظ و حمايتش به غايت و منتھي رسيدند به حدي که شناختند ھر چيزي از آن که در آن اختالف نمودن از اعرابش و قراءتش و حروف و آياتش ،پس چگونه رواست که تغيير داده شده باشد يا کم باشد ،با وجود چنين اھتمام درست و راستي و ضبط و مراعات شديد. و ھمچنين ذکر نموده است که :ھمانا علم به تفصيل قرآن و ابعاض آن ،در درست بودن نقل آن مانند علم به تمام و جملگي آن ميباشد ،و اين در زمره کتابھا نوشته که ضرورتا ً دانسته ميشود ميباشد ،بطور مثال مانند: کتاب سيبويه و مازني ،زيرا که کساني که اھل اين شأن ميباشد از تفصيل آن ھمانطور آگاھي دارند که از جملگي و تمام آن دارند بطوري که اگر شخصي مثالً در کتاب سيبويه بابي در نحو وارد سازد ،که از کتاب نباشد ،شناخته ميشود و مشخص ميگردد ،و دانسته ميشود که از کتاب نيست ،بلکه به آن ملحق و اضافه شده است. و پر واضح است که اھتمام به نقل و ضبط قرآن جديتر و بيشتر بوده از اھتمام به کتاب سيبويه و ديوان شعراء. جوابش اين است ما نميپذيريم که اسباب و وسائل ضبط و نگھداري آن در صدر اول و قبل از جمعآوري مھيا بوده، ھمچنان که غفلت و بيتوجھي آنان را در کارھاي زيادي متعلق به دين است ديده ميشود ،آيا اختالف شان در افعال نمازي که پيامبر پنج بار در شبانه روز با آنان تکرار ميکرد؟ آيا به مسئله واليت و امثال آن نمينگري؟
8/11/2009
Page 8 of 17
Untitled 2
و بعد از پذيرفتن ميگوييم :ھمچنان اسباب و وسايل براي نقل قرآن و پاسباني آن براي مومنين مھيا بود ،ھمچنان اسباب تغيير و دگرگوني براي منافقين که وصيت را تبديل کردند و خالفت دگرگون نمودند مھيا و فراھم بود ،بخاطر اينکه شامل اموري بود که با آرايشان تضاد داشت و آن مھمتر بود ،و تغيير و دگرگوني در قرآن قبل از انتشار و پخش آن در سرزمينھا در آن واقع گرديده است .اما ضبط و نگھداري شديد و محکم بعد از آن صورت گرفته و در بين اين دو ھيچ گونه منافاتي وجود ندارد. و ھمچنين ھمانا قرآن که موافق است با آن اصلي که خداي پاک نازل نموده است نه تغيير داده شده و نه تحريف گرديده است ،بلکه ھمانطوري که بوده نزد اھلش محفوظ ميباشد ،و ايشان به آن آگاھي دارند پس تحريف وجود ندارد ھمچنانکه امام بطور صريح در حديث سليم فرموده است ،و آن حديث در کتاب االحتجاج در فصل اول از مقدمة ما گذشت .و ھمانا تغيير و دگرگوني در نوشتن تغيير دھندگانش و تلفظ نمودنشان واقع گرديده است ،زيرا که آنان تغيير ندادند مگر ھنگام نسخ نمودن قرآن ،پس تحريف شده ،ھمانا آن چيزي ميباشد که براي پيروان خودشان آشکار نمودند، و از کساني مانند سيد تعجبآور است به چيزھاي از اين قبيل تمسک بجويد ،که فقط تخيالتي است در مقابل روايات متواتر ،پس انديشه کن. و ھمچنين از آنچه که براي ياري و نصرت نظريه و رأيش ذکر نموده و آن اينکه قرآن در زمان رسول ﷲ جمعآوري شده بود به ھمين صورت که االن ميباشد ،و استدالل نموده بر اينکه در آن زمان قرآن تالوت ميشد ،و حفظ ميشد، بطوري که گروھي از صحابه آن را حفظ ميکردند ،و بر پيامبر خوانده و عرضه ميشد. و ھمانا گروھي از صحابه مانند عبدﷲ بن مسعود و ابي بن کعب و غيره قرآن را چندين بار بر پيامبر ختم نمودند با کمترين انديشه و تفکر ،ھمه اينھا داللت دارند بر اينکه قرآن جمعآوري شده بوده و جدا و پراکنده نبوده ،و ھمچنين ذکر نموده است که کساني که در اين زمينه مخالفت نمودھاند از اماميه و حشويه مخالفت آنان اعتباري ندارد. زيرا که اختالف در اين مورد منسوب است به گروھي از اصحاب حديث که روايات ضعيفي نقل کردھاند بگمان اينکه صحيح ميباشد ،پس بخاطر اين روايت نميتوان دست از چيزي برداشت که صحيح بودن آن مقطوع و معلوم ميباشد. جواب آن: اينکه قرآن در زمان پيامبر جمعآوري شده بود به نحوھاي که االن ميباشد ،ثابت نيست ،بلکه درست نيست چگونه جمعآوري شده بود در حالي جدا جدا و مرحله مرحله نازل ميشد ،و تمام نميشد مگر به پايان رسيدن عمر رسول ﷲ ،و بدرستي که ھمه جا پخش و نشر شده و در تمام سرزمين به گوشھا رسيده که علي )عليه السالم( بعد از وفات پيامبر )صلى ﷲ عليه وسلم( مدتي وقت در خانه نشستند و مشغول جمعآوري قرآن شدند ،و اما خواندن و ختم کردن آن ،ھمانا آنان] ،[20آن چيزي از آن ميخواندند و ختم ميکردند که در نزد آنان بود نه ھمه آن. و از امور تعجبآور و غريب اين است که سيد درباره اين خياالت ضعيف که ظاھر حال خالف آن است حکم نموده که قطعا ً صحيح ميباشد ،زيرا که موافق با خواسته وي بوده ،و روايات ديگري که به ما رسيده و نزد ما و مخالفين ما فوق استفاضه و شھرت ميباشد .آنھا را ضعيف قرار داده است و اين روايات اين قدر زياد ميباشد که از صدھا گذشته است، با وجود اينکه موافق ھست با آيات قرآن و رواياتي که در مقاله گذشته ذکر نموديم چنانکه ما در آخر فصل اول از اين مقدمه مان بيان کرديم ،و با وجود اينکه در کتابھاي معتبر و معتمد مانند کافي با اسناد معتبر ذکر شده .و ھمچنين نزدشان در صحاح ايشان مانند صحيح بخاري و مسلم آن دو کتابي که ھمچنان خودشان تصريح کردھاند در صحيح بودن و اعتماد بعد از قرآن ميباشد ،فقط بمجرد اينکه خالف مقصود ميباشد ،و وي داناتر است به آنچه گفته است. سپس آنچه که منکرين تحريف به آن استدالل ميکند از فرموده خداوند: اط ُل ِم ْن بَي ِْن يَ َد ْي ِه َوال ِم ْن خ َْلفِ ِه﴾. ﴿ال يَأْتِي ِه ْالبَ ِ و فرموده خداوند: ﴿إِنﱠا نَحْ نُ نَ ﱠز ْلنَا ال ﱢذ ْك َر َوإِنﱠا لَهُ لَ َحافِظُونَ ﴾. سپس جوابش بعد از پذيرفتن اينکه بر مقصود آن داللت دارد ،ظاھر و آشکار است از آنچه که ما بيان نموديم که ھمانا اصل قرآن بطور کامل و تمام ھمچنانکه نازل شده است نزد امام و ميراث براي آن از علي )عليه السالم( ميباشد پس انديشه کن ،و خداوند ھدايت ميدھد. -5نعمت ﷲ جزايري ،االنوار النعمانية ج 1 ،ص.357 ،
8/11/2009
Page 9 of 17
Untitled 2
ھمانا پذيرفتن اينکه بصورت متواتر بودن از وحي الھي است و ھمه اينھا جبرئيل امين نازل کرده است ،منجر به کنار گذاشتن روايت مستفيض ،بلکه متواتري ميشود که بطور صريح داللت بر اين دارد که در کالم و ماده و اعراب قرآن تحريف واقع شده است .با وجود اينکه اصحاب ما بر صحت و تصديق به آن اتفاق کرده اند ھمانجا :358-357/2 ھمانا تسليم نمودن اينکه قرائتھاي ھفتگانه ،متواتر و از وحي الھي و ھمه اينھا را روح االمين )جبرئيل( فرود آورده است ،منجر به کنار گذاشتن آن روايت مستفيض بلکه روايت متواتر ،ميشود که ھمة آنھا داللت بر واقع شدن تحريف در کلمات و مواد و اعراب قرآن دارند ،و ھمچنين اصحاب و ياران ما رضوان ﷲ عليھم ھمگي بر درست بودن و تصديق نمودن آنھا اتفاق نظر دارند .بله ،در اين مسئله مرتضي و صدوق و شيخ طبري مخالفت کردھاند و گفتھاند که آنچه که بين دو جلد اين کتاب است ھمان قرآني است که نازل شده است ،و در آن تحريف و تبديل واقع نگرديده است. در طعنه بر آن است ،که اگر ولي ظاھراً اين قول بخاطر مصلحتھاي بسيار از آنان بروز کرده است ،از جمله بستن ِ در قرآن تحريف و تبديل شده پس چگونه جايز است به قواعد و احکامش عمل نمود .با وجود ممکن بودن تحريف و تبديل در آن. ھمانجا ج :97/1 ز وجود روايات ساختگي تعجب نکن]منظور احاديث و رواياتی است که درباره مناقب و فضائل اصحاب ميباشد[. ھمانا که آنھا بعد از وفات پيامبر اکرم )صلى ﷲ عليه وسلم( در دين تغيير و تبديل بزرگتر از اين انجام دادند ،مانند تغيير دادن قرآن و تحريف کلماتش و حذف نمودن آنچه دربارة ستايش آل رسول و ائمه طاھرين و رسوائيھا منافقين و اظھار بديھاي آنھا ميباشد ،ھمچنانکه بيان و توضيح آن در نور القرآن خواھد آمد]مقصود از »نور القرآن« ،فصلی از فصلھای کتاب »االنوار النعمانيه« ميباشد ،وليکن اين فصل در چاپھای بعدی حذف گرديده است[. ھمانجا :362 -360 / 2 در روايات و اخبار بسياري آمده است که ھمانا قرآن ھمانطوريکه نازل شده ھيچ کسي جمعآوري ننموده است مگر امير المؤمنين )عليه السالم( به وصيت پيامبر اکرم )صلى ﷲ عليه وسلم( پس ايشان بعد از وفات رسول ﷲ ،مدت شش ماه مشغول جمعآوري آن بودند ،ھنگامي که جمعآوري آن تمام کرد بنزد )جانشينان( کساني که بعد از رسول ﷲ بودند آورد و به آنھا گفت: اين کتاب خدا است ھمچنانکه نازل شده است .آنگاه عمر بن الخطاب به وي گفت :ما نه احتياجي به تو و نه به قرآن تو داريم ،نزد ما قرآني است که عثمان نوشته است. پس علي به آنان گفت :ھرگز بعد از امروز آن را نخواھيد ديد ،و ھيچ احدي آن را نخواھد ديد تا فرزندم مھدي )عليه السالم( ظھور کند و در آن قرآن اضافات بسيار است]مقصودش قرآنی است که نزد مھدی ميباشد[ ،از تحريف مصون ميباشد. و بخاطر مصلحتي که رسول ﷲ ديده بودند عثمان را از کاتبان وحي قرار داده بود ،و آن اينکه قرآن را تکذيب نکنند ھمچنانکه کاشان گفتند اين قرآن دروغ و افتراء ،ميباشد و جبرئيل امين آن را فرود نياورده است – بلکه اين را گفتند – و ھمچنين بخاطر مصلحتي مانند اين شش ماه قبل از وفاتشان معاويه را از کاتبان وحي قرار داد و عثمان و امثال او حاضر نميشدند مگر ھمراه گروه مسلمانان در مسجد پس نمينوشتند مگر آنچه جبرئيل در آنجا فرود ميآورد. و اما آنچه که براي پيامبر در درون منزلش ميآورد نمينوشت مگر امير المؤمنين )عليه السالم( ،زيرا که او محرم بود براي وارد و بيرون شدن ،پس ايشان به تنھايي آنھا را مينوشتند ،و اين قرآني که اکنون در دست مردم است ،خط عثمان است .و آن را امام ناميدند و غير از آن سوزاندند و پنھان نمودند. و عثمان ھنگام خالفتش آن قرآن را به شھرھا و سرزمينھا فرستاد ،بدين سبب ميبيني که قواعد خطش با قواعد و دستور زبان عربي مغايرت دارد. و عمر بن الخطاب زمان خالفتش کسي را نزد علي )عليه السالم( فرستاد که قرآن اصلي که وي جمعآوري نموده برايش بفرستد ،و علي )عليه السالم( ميدانست او قرآن را خواسته است تا اينکه بسوزاند مانند قرآن ابن مسعود ،و يا اينکه نزد خود پنھان نمايد .تا اينکه مردم بگويند ،ھمان قرآن ،آن ھمان کتابي است که عثمان نوشته است ال غير. پس علي آن قرآن را نزدش نفرستاد و ھم اکنون آن قرآن نزد موالي ما مھدي )عليه السالم( ميباشد ،ھمراه با کتابھاي ديگر آسماني ،و آنچه که از پيامبر به جاي مانده است. و ھنگامي که امير المؤمنين )عليه السالم( بر مسند خالفت نشستند نتوانستند اين قرآن را آشکار کنند ،و آن را پنھان نمود زيرا که در آشکار کردن آن زشتي و رسواي است براي کساني که قبل از وي بودند ،ھمچنان ايشان نتوانستند از نماز ضحي نھي کنند ،و ھمچنين نتواستند دو متعه را نافذ نمايند ،متعه حج و متعه زنان و قرآني که عثمان نوشته بود باقي ماند تا اينکه بدست قراء رسيد پس آنان نيز با مد و ادغام و التقاء ساکنين ،در آن تصرفاتي نمودند مانند تصرفاتي که عثمان و يارانش در آن نموده بودند و ھمانا آنان در برخي از آيات چنان تصرف کردھاند که سرشت انسان از آن نفرت کرده و عقل داوري نموده که آن چنين نازل نشده است.
8/11/2009
Page 10 of 17
Untitled 2
-6محمد باقر مجلسی مرآة العقول من شرح أخبار آل الرسول جزء دوازدھم ص.525 ، محمد باقر مجلسي :در شرحش براي حديث :ھشام بن سالم از ابو عبدﷲ )عليه السالم( فرمود :ھمانا قراني که جبرئيل )عليه السالم( بسوي محمد )صلى ﷲ عليه وسلم( آورده بود ھفده ھزار آيه بود. درباره اين حديث گفته است: موثق )مورد اعتماد( است .و در بعضي از نسخھھا از ھشام به سالم بجاي ھارون بن سالم است ،پس حديث صحيح ميباشد ،پوشيده نماند که اين خبر )حديث( و بسياري از حديث ھاي صحيح ديگر ،در بوقوع پيوستن نقص و تغيير در قرآن صريح ميباشد ،و نزد من ھمانا اخبار در اين باب از لحاظ معني متواتر ميباشد. و کنار گذاشتن ھمه آنان باعث از بين رفتن اعتماد کلي از روايت ميگردد ،بلکه بگمان من ھمانا اخبار در اين زمينه کمتر از اخبار امامت نميباشد پس چگونه با خبر )حديث( آن را ثابت ميکنند؟ ھمانجا جلد دوازدھم ص :525 در شرح حديث ھشام بن سالم از أبي عبدﷲ )عليه السالم( فرمود» :ھمانا قراني که جبرئيل )عليه السالم( براي حضرت محمد )صلى ﷲ عليه وسلم( آورد ھفده ھزار آيه بود .درباره اين حديث ميگويد :موثق است ،و در بعضي نسخه ھا از ھشام بن سالم بجاي ھارون بن سالم آمده است ،پس روايت صحيح است ،مخفي نيست که اين روايت روايات صحيح ديگر ،صريح و واضح است در مورد ،کم شدن قرآن ،و تغيير آن و نزد من روايت در اين زمينه از لحاظ معنا متواتر ميباشد ،و کنار گذاشتن ھمه اين روايات موجب سلب اعتماد کمتر از تمام روايت ميگردد بلکه در گمان من روايت در اين زمينه کمتر از روايت درباره امامت نيست ،پس چگونه آن را )امامت( با روايت ثابت ميکنند؟« -7سلطان محمد بن حيدر خراساني ،تفسير »بيان السعادة فی مقامات العبادة« موسسه اعلمی ص.19 ، بدان که روايت و اخبار بسياري از ائمه اطھار درباره واقع شدن زياده و نقص و تغيير و تحريف در قرآن وارد شده است ،بطوري که جاي شکي درباره صادر شدن چنين سخن از آنان باقي نميگذارد ،و تأويل اينکه زياده و نقص و تغيير در آنچه که از قرآن برداشت نمودھاند واقع گرديده نه در الفاظ قرآن ،اين شايسته بزرگان و عامالن نيست در مخاطب قرار دادن عامه مردم زيرا که شخص کامل چنان مردم را مخاطب قرار ميدھد که در آن فايده عام و خاص باشد. و ھمچنين دور کردن و کنار زدن لفظ از معناي ظاھر آن بدون اينکه صارفي وجود داشته باشد ،و آنچه که گمان کردھاند صارف ميباشد ،و آن اينکه در زمان پيامبر جمعآوري شده بوده و اصحاب آن را حفظ ميکردند و ميخواندند، و اصحاب اھتمام به حفظ و نگھداري آن داشتند از تغيير و تبديل تا اين حدي که قرائت قرآن و چگونگي قرائت شان را ضبط نمودھاند ،پس جواب آن :اينکه يکجا و جمعآوري شده بود ،مسلم نيست زيرا که قرآن در مدت رسالت پيامبر تا آخر عمر ايشان بطور متفرق و جدا نازل شده است ،و روايات بسياري آمده است که بعضي از سورھھا و بعضي از آيات در سال آخر نازل شده است ،و آنچه روايت شده که آنان بعد از وفات پيامبر آن را جمعآوري نمودھاند ،و ھمانا علي در منزلش نشست ومشغول جمعآوري قرآن بود ،بيشتر از آن است که بتوان انکارش نمود .و اينکه آنان قرآن را حفظ کردند و ميخواندند مسلم است ،ولکن حفظ و خواندن آنچه که در دستشان بود ،و اھتمام اصحاب بحفظش و حفظ قرائت قرآن و چگونگي قرائتشان ،بعد از جمعآوري و ترتيبش بود ،و ھمچنان که اسباب حفظ و نگھداريش بسيار بود، ھمچنين براي منافقين جھت تغيير دادنش فراوان و بسيار بود. و اما آنچه گفته ميشود که در اين صورت جاي اعتمادي براي ما باقي نميماند ،در حالتي که به ما امر شده به اعتماد کردن بر آن ،و پيروي از احکامش و تدبر در آياتش ،و پذيرفتن اوامر و نواھي آن ،و بر پا داشتن حدودش و عرضه نمودن روايت بر آن ،اعتماد بر آن نميشود با وجود اين ھمه روايتي که داللت ميکند بر تغيير و تحريف ،زيرا اعتماد بر اين نوشته ،و واجب بودن پيروي از آن و پذيرفتن اوامر و نواھي آن و بر پاداشتن حدود و احکامش ،بخاطر روايات بسياري است که بطور قطعي داللت ميکند بر اينکه آنچه بين دو برگ )جلد( ميباشد ھمان کتابي است که بر محمد )صلى ﷲ عليه وسلم( نازل شده است ،بدون کمي و زياده و بدون اينکه در آن تحريف شده باشد. و از اين روايت برداشت ميشود که ھمانا زياده و کمي و تغيير اگر در قرآن واقع گرديده باشد مخل به مقصود و باقي آن نميباشد ،بلکه ميگوئيم مقصود مھم از کتاب ،داللت بر عترت و توسل به آنان بوده ،و در باقي از آن دليل و حجتشان اھل بيت ميباشد ،و بعد از توسل به اھل بيت ،اگر آنان امر به پيروي از آن نموده براي ما حجت قطعي ميگردد اگر چه که تغيير داده شده باشد و مخل به مقصودش باشد ،و اگر به ايشان متوسل نشويم و يا اينکه امر به پيروي آن نکنند در اين صورت توسل به آن و پيروي احکامش و استنباط اوامر و نواھيش ،و حدود و احکامش ،از
8/11/2009
Page 11 of 17
Untitled 2
طرف خودمان باشد ،اين کار از جمله تفسير بالرأي که از آن نھي شدھايم شمرده ميشود اگر چه که تغيير نداده شده باشد -8عالمه حجت سيد عدنان بحراني ،مشارق الشموس الدرية ،منشورات مکتبه عدنانيه بحرين ص.126 ، اخباري که بشمار نميآيد )يعني اخبار تحريف قرآن( بسيار ميباشد و از حد تواتر گذشته است ھمين شخص در الدرر النجفيه ،تاليف عالمه ،محدث يوسف بحرانی مؤسسه آل البيت إلحياء التراث .ص:298 ، آنچه از داللت صريح و گفتار روشن در اين روايات )منظور روايات تحريف قرآن است( ميباشد پوشيده نيست ،بر آنچه که ما اختيار کردھايم و واضح بودن آنچه که گفتھايم ،و اگر راه طعنه زدن به اين روايات باز شود با وجود بسياري آن و منتشر شدنش ،ھرآينه طعنه زدن به تمام روايات شريعتممکن خواھد بود. چنانچه که پوشيده نيست که اصول يکي است ،و ھمچنين طرق و راويان و مشايخ و نقل کنندگان يکي ميباشد ،بجانم سوگند ،ھمانا قول به عدم تغيير و تبديل از گمان خوب به ائمه جور خارج نميشود ،و اينکه آنان در امانت بزرگ خيانت نکردھاند ،با وجود آشکار شدن خيانتشان در امانت ديگري که ضررش بر دين بيشتر ميباشد].[6 * برادر مسلمان ،توجه فرمائيد که اين عالم بزرگ شيعه نميتواند در رواياتي که در کتب شيعه درباره اثبات تحريف قرآن آمده طعنھاي وارد سازد زيرا که طعنه زدن به آنھا طعنه زدن به شريعت مذھب شيعه ميباشد. -9فيض کاشاني تفسير صافی چاپ کتاب فروشی صدر – تھران تفسير صافی ج ،1ص40 ، و بعد از ذکر رواياتي که براي تحريف قرآن از آنان استدالل کرده است – و آن ھم از موثقترين مصادر نزدشان است – چنين نتيجه ميگيرد» :آنچه که از اين روايت و ديگر از طريق اھل بيت )عليھم السالم( برداشت ميشود اين است که ھمانا قرآني که اکنون نزد ماست ،تمام آن نيست ،چنانکه بر حضرت محمد )صلى ﷲ عليه وسلم( نازل شد .بلکه چيزھايي از آن مخالف است با آنچه خداوند نازل کرده است. و برخي از آن تغيير و تحريف شده است .و ھمانا چيزھاي بسياري از آن حذف گرديده است ،از جمله نام علي )عليه السالم( در جاھاي بسيار ،و ھمچنين لفظ »آل محمد« )صلى ﷲ عليه وسلم( بيش از يکبار ،و نام منافقين از جاھايش ،و چيزھاي ديگر از آن ،و ھمچنين اين قرآن بر ترتيبي که مورد رضا و پسند خدا و رسول ﷲ )عليه وآله وسلم( باشد نيست ھمانجا 52/1 اما اعتقاد مشايخ ما در اين باره ،پس آنچه از ثقة االسالم محمد بن يعقوب کليني ظاھر ميشود اين است که ايشان معتقد به تحريف و کم شدن قرآن ھستند زيرا که وي رواياتي در اين زمينه در کتابش الکافي ذکر نموده است و ھيچ گونه طعنه و عيب بر آن روايات وارد نساخته است ،و با وجود اين ايشان در اول کتابشان نوشتھاند که آنچه در اين کتاب روايت ميکند مورد اعتمادش ميباشد .و ھمچنين استادش علي بن ابراھيم قمي ،که ھمانا تفسيرش از روايات پر ميباشد، و در اين زمينه زياده روي و غلو نيز کرده است. و ھمچنين شيخ احمد بن ابي طالب طبرسي ،در کتاب االحتجاج طبق روش و سبک آنان عمل نموده است -10ابو منصور احمد بن منصور طبرسي ،االحتجاج ،انتشارات اعلمی – بيروت )ج 1 ،ص.(155 ، طبرسي در کتاب االحتجاج از أبوذر غفاري )رضی ﷲ عنه( روايت ميکند که فرمود :ھنگامي که رسول ﷲ )صلى ﷲ عليه وسلم( وفات نمودند ،علي )عليه السالم( قرآن را جمعآوري کرد ،و آن را نزد مھاجرين و انصار آورد و بر آنان عرضه نمود بخاطر اين که رسول ﷲ او را به اين کار وصيت نموده بود. پس ھنگامي که ابوبکر آن را باز کرد ،در اولين صفحھاي که باز کرد زشتي و رسوائي قوم را ديد ،آنگه عمر پريد و گفت :اي علي ،اين را برگردان ما به آن ھيچ حاجتي نداريم. پس علي )عليه السالم( آن را گرفت و برگشت ،سپس آنان زيد بن ثابت را آوردند – و ايشان قاري قرآن بود – پس عمر به وي گفت :ھمانا علي نزد ما قرآني آورد که در آن رسوائي و زشتي مھاجرين و انصار ميباشد ،و ما آمده ايم که قرآن را جمعآوري کنيم ،و آنچه که سبب رسوائي و ھتک مھاجرين و انصار ميباشد از آن حذف نمائيم ،آنگاه زيد اين را پذيرفت ،سپس ھنگامي که عمر به خالفت رسيد از علي خواست که آن قرآن را به آنان دھد تا آن را در بين خودشان تحريفش نمايند.
8/11/2009
Page 12 of 17
Untitled 2
ھمانجا :254/1 و اگر ھر آنچه حذف و تحريف و تبديل شده براي تو شرح و بيان کنم ،طوالني ميگردد ،و آنچه که تقيه بر حذر دارد آشکار کردن آن از مناقب اولياء و عيب دشمنان ،آشکارميگردد. ھمانجا :249/1 از لحاظ تقيه روا نيست که اسامي کساني که قرآن را تبديل نمودھاند صراحتا ً ذکر شود .و نه زياد کردن در آياتش ،بر آنچه آنان از طرف خودشان در قرآن نوشتھاند بخاطر اينکه تقويت شدن حجت و دليل اھل تعطيل و کفر و ملتھاي گمراه و منحرف از قبله روبر ميگردانند و ھمچنين از بين بردن آن علم ظاھري است موافق و مخالف آن را پذيرفتھاند ،زيرا که اھل باطل در قديم و االن بيشتر از آن حق ھستند. -11عالمه محقق حاج ميرزا حبيب ﷲ ھاشمي خوئي ،منھاج البراعة فی شرح نھج البالغة – موسسه وفاء – بيروت ج 2 المختار االول – ص :214 اين دانشمند داليل کم شدن قرآن را بر شمرده ،و ما برخي از ادلھھا چنانکه اين دانشمند شيعه گفته است ذکر ميکنيم. -1کم شدن سورة واليت]ص.[214 ، -2کم شدن سورة نورين]ص.[217 ، -3کم شدن بعضي از کلمھھا از آيات]ص.[217 ، سپس ميگويد :ھمانا امام علي در عھد خالفتش بخاطر تقيه نتوانست قرآن را تصحيح نمايد ،و ھمچنين تا اينکه در روز قيامت حجتي باشد بر کساني که آن را تحريف کرده و تغيير دادھاند]ص.[219 ، پس اين دانشمند شيعه ميگويد :ھمانا ائمه بخاطر ترس از اختالف در بين مردم و بازگشت شان بسوي کفر اصلي شان، نتوانستند قرآن صحيح را براي مردم بيرون آورند]ص.[220 ، -12شرح نھج البالغه ،تاليف ميثم بحرانی ،ص 1 ،ج 11 ،چاپ ايران: ھمانا او )منظور عثمان است( مردم را خاص بر قرائت زيد بن ثابت گردآورد ،و بقيه قرآنھا را سوزاند و باطل کردن آن چيزھاي که در آن شکي نيست که از قرآن نازل شده بود. -13محمد بن مسعود ،معروف به عياشي تفسير عياش ج 1 ،ص 25 ،از منشورات اعلمی – بيروت چاپ :91 عياشي از ابو عبدﷲ روايت ميکند که ھمانا وي فرمود :اگر قرآن چنانکه نازل شده تالوت شود ھر آينه خواھيد يافت که ما )ائمه شيعه( در آن ناميده شدھايم ھمچنين از ابو عبدﷲ روايت ميکند که ايشان گفتند ،اگر چنين نبود که در کتاب خدا زياده و از آن کاسته نشده بود ،حق ما بر ھيچ خردمندي پوشيده نميماند ،و اگر قائم ما قيام کند پس سخن بگويد قرآن او را تصديق ميکرد. -14مقدس اردبيلي حديقة الشيعه ،تاليف اردبيلی ،ص 119-118فارسی چاپ ايران ،به نقل از شيعه و سنت احسان الھی ظھير ،ص :114 ھمانا عثمان ،عبدﷲ بن مسعود را کشت ،بعد از اينکه وي را مجبور ساخت بر رھا کردن مصحفي که نزدش بود ،و او را وادار نمود بر قرائت آن مصحفي که زيد بن ثابت آن را به دستور وي ترتيب و جمعآوري کرده بود .و برخي گفتھاند که ھمانا عثمان دستور داد به مروان بن حکم و زياد بن سمره کاتبان وي تا اينکه از مصحف عبدﷲ بن مسعود آنچه که مورد پسندشان است نقل کنند و حذف کنند از آن چيزي که نزدشان مورد پسند نيست ،و باقي را بشويند -15حاج کريم کرماني ملقب به مرشد انام ،ارشاد العوام ص 221ج 3 ،فارسی چاپ ايران به نقل از کتاب شيعه و سنت احسان الھی ظھير ص:115 ، ھمانا مھدي بعد از ظھورش قرآن را تالوت ميکند ،سپس ميگويد :اي مسلمانان ،قسم بخدا اين ھمان قرآن حقيقي است که خداوند بر محمد نازل کرده بود ،آن قرآني که تحريف و تبديل گرديد
8/11/2009
Page 13 of 17
Untitled 2
-16مجتھد ھندي سيد دلدار علي ملقب ،به آيت ﷲ في العالمين ،استقصاء االفحام ج 1 ،ص ،11 ،چاپ ايران به نقل از کتاب شيعه و سنت ص:115 ، بمقتضي اين اخبار و روايات ھمانا بطور کلي در قرآني که اکنون بدست ماست تحريف صورت گرفته بطور زياده و کمي در حروفش و ھمچنين در بعضي از الفاظ ،و در ترتيب در بعضي از جاھا ،پس وجود پذيرفتن اين اخبار جاي شکي در بوقوع پيوستن تحريف باقي نميماند -17مال محمد تقي کاشاني ،ھدايه الطالبين ص 368 ،چاپ ايران 1282فارسی ،بنقل از شيعه و سنت احسان الھی ظھير ص، :94 ھمانا عثمان ،به زيد بن ثابت که از دوستان وي و از دشمنان علي بود ،دستور داد که قرآن را جمعآوري نمايد و مناقب آل بيت و ذم دشمنانشان را از آن حذف نمايد ،و قرآني که اکنون در دست مردم است ،و معروف به مصحف عثمان است ،ھمان قرآني است که بدستور عثمان جمعآوري شده است -18ابو جعفر محمد بن حسن صفار ،بصائر الدرجات – صفار – ص 213منشورات اعلمی – تھران: از ابو جعفر صادق روايت ميکند که ھمانا وي فرمود :ھيچ کسي از مردم ادعاي جمعآوري تمام قرآن ھمانطوري که نازل شده نکرده مگر شخص دروغگو ،در حاليکه جمعآوري و حفظش ننموده ھمچنانکه نازل شده ،مگر علي بن ابي طالب و ائمه بعد از وي. از محمد بن حسين از محمد بن سنان از عمار بن مروان از منخل از جابر از ابو جعفر )عليه السالم( که ھمانا فرمودند: ھيچ کس غير از اوصياء نميتواند چنين ادعا کند که تمام قرآن ظاھر و باطنش را جمعآوري نموده است.
احاديث سنی احاديث سنی بر خالف احاديث شيعه دستکم دارای اعتبار بيشتری ھستند .البته اين ديدگاه من بعنوان يک فرد بيخدا است که ھمانطور که گفتم تشيع را بر تسنن برای ايران ترجيح ميدھد .به نظر ميرسد گزارش ھای اھل تسنن مبنی بر تحريف قرآن بر خالف گزارش ھای اھل تشيع انگيزه اعتقادی و سياسی ندارند بلکه تنھا بيان يک سری واقعيت ھای تاريخی ھستند .به دليل اينکه اين احاديث رنگ و بوی حماقت و ماوراء طبيعت ندارند و سخنی از جادو و معجزه و خرق عادت در آنھا نيست بلکه کامالً زمينی و سکوالر ھستند و البته به اين دليل که اين کتابھا ارزش و اعتبار باالتری نسبت به کتابھای شيعه دارند به نظر ميرسد بتوان به آنھا اتکای بيشتری کرد تا کتابھای شيعه. بيشتر اين احاديث به ماجراھای تاريخی اشاره دارند ،مثالً به سخنان خلفای راشدين و صحابه مھمی که خود تولد اسالم را ناظر بودند و برای اسالم جنگيدند و کشته دادند و برخی نيز نھايتا ً کشته شدند .برخی از ترجمه ھای زير )تا شماره (4از کتاب "شيعه و تھمتھای ناروا" نوشته محد جواد شری ،ترجمه محمد را عطايی،بنياد پژوھشھای اسالمی آستان قدس رضوی، چاپ آستان قدس رضوی ،برگھای 26تا ،36نقل شده است. -1صحيح مسلم جلد نخست برگ 65و در صحيح بخاری پوشينه دوم صفحه 1009 از عبدﷲ بن عباس نقل شده است که عمر در خطابه ای در حالی که روی منبر رسول ﷲ نشسته بود گفت :براستی که ﷲ تعالی محمد را با حقيقت فرستاد قرآن را نيز با او نازل کرد .آيه مربوط به سنگسار زناکار درميان آيات وحی شده بود و ما آنرا خوانديم و فھميديم و حفظ کرديم .پيامبر سنگسار کرد و ما نيز بعد از او سنگسار کرديم .من بيمناک ھستم که بعد از گذشت زمان شخصی بگويد ما سنگسار را در کتاب خدا نمی يابيم و با کنار گذاشتن يکی از فريضه ھای نازل شده توسط خدا به گمراھی بروند .ھمانا سنگسار کردن زناکار در صورتی که شاھدانی يافت شوند يا زناکار اعتراف کند يا آثار حاملگی در او يافت شود در قرآن يافت ميشود و حق است. ھمانجا :پوشينه ،7برگ ،140-139کتاب زکات ابو موسی اشعری به ديار بصره گسيل شد ،سيصد نفر بر او وارد شدند که ھمه قاريان قرآن بودند ،ابوموسی گفت: شما برگزيدگان مردم بصره و قاريان آنھا ھستيد ،قرآن را بخوانيد ،مبادا مدت درازی بگذرد و قرآن نخوانده اشيد زيرا دچار قساوت قلب ميشويد ،چنان که مردم قبل از شما دار آن شدند .و ما پيوسته سوره ای را ميخوانديم ه در طوالنی بودن و شدت لحن نظير سوره براءت بود ،و من آن را فراموش کرده ام ،فقط اين عبارت از آن را بخاطر دارم" :لو کان البن آدم واديان من مال ال بتغی ثالثا ً و ال يمال جوف ابن آدم اال التراب" )اگر برای فرزند آدم دو بيابان پر از ثروت و مال باشد ،ھر آينه بيابان سومی را خواھند جست و ھيچ چيز شکم فرزند آدم را بجز خاک پر نميسازد" ،و ما
8/11/2009
Page 14 of 17
Untitled 2
سوره ای نظير يکی از سوره ھای مسبحات را پيوسته ميخوانديم و من آنرا فراموش کرده ام بجز اين عبارت که از آن در خاطرم مانده است" :يا ايھا الذين آمنوا لم تقولون ما ال تفعلون فتکتب شھاده فی اعناقکم فتسالون عنھا يوم القيمه؟" )ای کسانی که ايمان آورده ايد ،چرا چيزی را ميگوييد که با آن عمل نميکنيد تا شھادتی در گردن شما نوشته شود و در روز قيامت از آن بازخواست شويد؟ ھمانجا ،پوشينه ،10ص ) 29کتاب الرضا( از عايشه نقل شده است: در قرآن از جمله آياتی که نازل شده است ،ده آيه مربوط به تحريم شير دادن بوده است که بعدھا پنج آيه آن نسخ شد. پيامبر خدا از دنيا رفت و آن پنج آيه ضمن آيات قرآن خوانده ميشد. -2صحيح بخاری پوشينه ،8برگ :210-209 از ابن عباس روايت شده است که عمر بن خطام ضمن خطبه ای که در مسحد پيامبر در سال آخر خالفتش ايراد کرد گفت :خداوند محمد را بحث فرستاد و کتاب را بر او نازل کرد .و از جمله آياتی که بر او نازل کرد آيه رجم بود و ما آن را خوانديم و فھميديم .پيابر خدا سنگسار کرد و ما نيز پس از او سنگسار کرديم ،پس من ميترسم که روزگار مردم آن قدر طوالنی شود که کسی بگويد :به خدا سوگند که ما آيه رجم را در کتاب خدا نمی يابيم ،و با ترک واجبی که خدا آنرا فرو فرتاده است ،گمراه شوند. -3متقی علی بن حسام الدين در کتاب خود )مختصر کنز العمال( در حاشيه مسند )پوشينه دوم برگ 2حديث :(33 امام احم ضمن سخن از سوره احزاب از ابن مردويه نقل کرده است که او از حذيفه روايت نموده: عمر بن خطاب به من گفت :سوره احزاب را چند آيه ميدانيد؟ گفتم ھفتاد و دو ،يا ھفتاد و سه آيه .گفت :اگر کامل بود در حدود سوره بقره ميشد ،در اين صورت آيه رجم را ھم داشت. -4حاکم نيشابوری ،المستدرک علی الصحيحين ،پوشينه 2برگ 224بخش تفسير: حاکم نيشابوری از ابی بن کعب انصاری )که پيامبر او را بزرگ انصار ناميد( روايت کرده است که پيامبر خدا به او فرمود: ھمانا خداوند مرا مامور ساخته است که تا قرآن را بر تو بخوانم ،آنگاه خواندم :لم يکن الين کفروا من اھل الکتاب و المشرکين .و من نعتھا )البالغ فی الجوده( لو ان ابن آدم سال اديا ً من مال فاعطيته ،سال ثانيا ً و اعطيته سال ثالثاً ،و ال يمال جوف ابن آدم اال التراب ،و يتوب ﷲ علی من تاب ،و ان الدين عند ﷲ الحنيفه غير اليھوديه و الالنصرانيه و من حاکم گويد :اين حديث صحيح است در حالی که مسلم و بخاری آن را نقل نکرده اند .و به دنبال حامن ،ذھبی نيز آنرا صحيح دانسته است. و نيز حاکم نيشابوری از ابی بن کعب نقل کرده است که او ميخواند: اذ جعل الذين کفروا فی قلوبھم الحميه حميه الجاھليه و لو حميتم کما حموا لفسد المسجد الحرام ،فانزل ﷲ سکينته علی رسوله) .در آن ھنگام که افراد کافر شدند ،تعصب دلھاشان را ،تعصب جاھليت گردانيدند ،و اگر شما ھم چون ايشان تعصب داشتيد ھر آينه مسجد الحرام تباه شده بود ،پس خدا آرامشش را بر پيامبرش فرو فرستاد(. اين مطلب به اطالع عمر رسيد ،بر او گران آمد ،پس به دنبال ابی بن عب فرستاد در حالی که شترش را روغن مالی ميکرد )بيماری گری شترش را با روغن قطران معالجه ميکرد( بر عمر وارد شد ،عمر جمعی از اصحاب خود را که در ميان آنھا زيد بن ثابت بود -طلبيد و گفت :کدام يک از شما سوره فتح را ميخوانيد؟ زين ھمان طوری که ما امروز ميخوانيم ،سوره را خواند ،پس عمر نسبت به پس کعب درشتی کرد .سپس ابی بن کعب به عمر گفت :آيا اجازه سخن ميدھی؟ عمر گفت :سخن بگو! گفت تو ميدانی که من پيوسته به حضور پيامبر وارد ميشدم و آن بزگوار قرآن را برای من قراءت ميفرمود در حالی که شا کنار در خانه بوديد .پس اگر دوست داری من قرآن را بر مردم ھمانطور که پيامبر برای من قراءت کرده است ،قراءت کنم ،و گر نه تا زنده ام حتی يک حرف قراءت نميکنم .عمر گفت برای مردم قراءت کن! حاکم گويد :اين روايت با اينکه مطابق نظر بخاری و مسلح صحيح است ،آنھا آن را نقل نکرده اند. ذھبی در حاشيه مستدرک نسبت به صحت حديث نظر موافق ابراز داشته است) .المستدرک علی الصحيحين ،پوشينه ،2برگ .(226 ،225 -5مالك بن أنس ،موطأ اإلمام مالك ،كتاب صالة الجماعة ،باب الصالة الوسطى،ص :(8.8.26) 311
8/11/2009
Page 15 of 17
Untitled 2
منقول است از يحيى ،از مالك ،از زيد بن أسلم ،از القعقاع بن حكيم ،از أبي يونس ،که مادر مومنان عايشه که به من )يعنی ابی يونس( گفت برای من قرآنی بنويس و وقتی به آيه }حافظوا على الصلوات والصالة الوسطى وقوموا قانتين{ )نمازھا و نماز ميانين را پاس داريد و مطيعانه براي خدا قيام کنيد( )سوره بقره آيه (238رسيدی مرا خبر کن .وقتی به اين آيه رسيدم او را خبر کردم ،او گفت اينطور بنويس "حافظوا على الصلوات والصالة الوسطى وصالة العصر وقوموا قانتين" )نمازھا و نماز ميانين و نماز عصر را پاس داريد و مطيعانه برای خدا قيام کنيد( )يعنی نماز عصر را نيز به قرآنش افزود( و عايشه گفت که من اين را از رسول خدا )ص( شنيدم. ھمانجا ):(8.8.27 منقول است از مالک ،از زيد بن أسلم ،از عمرو بن رافع ،که او گفت من در حال نوشتن قرآنی برای مادر مومنين حفصه )دختر عمر و ھمسر محمد( بودم که او گفت وقتی به آيه }حافظوا على الصلوات والصالة الوسطى وقوموا قانتين{ )نمازھا و نماز ميانين را پاس داريد و مطيعانه براي خدا قيام کنيد( )سوره بقره آيه (238رسيدی مرا خبر کن .وقتی به اين آيه رسيدم او را خبر کردم و او گفت اينگونه بنويس "حافظوا على الصلوات والصالة الوسطى وصالة العصر وقوموا قانتين" )نمازھا و نماز ميانين و نماز عصر را پاس داريد و مطيعانه برای خدا قيام کنيد( )يعنی نماز عصر را نيز به قرآنش افزود(.
در مورد ميزان اعتبار اين احاديث عکس العملی که من پس از مطرح کردن اين موضوع از بسياری از مسلمانان نادان ديده ام طبق معمول انکار و سفسطه بافی است ،چرا که اين جماعتنه از روی عقالنيت و مستندات معتقد به اسالم ھستند بلکه اسالم کيش مافيايی آنھاست و ھمانطور از اسالم دفاع ميکنند که َم َمد بوغی از تيم فوتبال مورد عالقه اش دفاع ميکند .اما اين مورد بحث ما نيست ،ما تنھا به اين ميپردازيم که آيا اين احاديث معتبرند يا نه؟ احاديث و ديدگاه ھايی که در باال آورده شد از مجادالت اصلی بين شيعيان و اھل تسنن است ،اھل تسنن به شيعيان طعن ميزنند که شما مسلمان نيستيد چون به تحريف قرآن باور داريد و شيعيان ھم در پاسخ ميگويند در کتابھای شما نيز از تحريف قرآن سخن رفته است و نشان داديم که درست ھم ميگويند )اگر اينچه اين مغلطه خودت ھم ھمينطور است(! آنچه اين وسط مزحک است اين است که چرا اين جماعت روی چيزی که ھردو به آن بايد اعتقاد داشته باشند با يکديگر دعوا دارند ،چرا نقطه مشترک آنھا تبديل شده است به نقطه مجادله و دعوا؟ موضع بخردانه ما در مقابل اين است که به آنھا بايد گفت ھردوی شما درست ميگوييد و لذا اسالمتان بر تحريف مبتنی است ،احاديث و تاريختان نيز به روشنی به آن اشاره دارد! به نگر من احاديث شيعی که ذکر شد به غير از مواردی اندک که به جريان عثمان و شيوه نگارش قرآن اشاره دارند و مواردی که استداللھای درستی از جمله اين واقعيت که لحن قرآن در جاھای مختلف دگرگون شده است ،باقی ھذيان و مزخرفاتی ھستند که از روی انگيزه ھای سياسی نوشته شده اند .البته بايد توجه داشت ديدگاه ھای ذکر شده از بزرگترين فقھا و محدثين شيعه ھستند و باقی شيعيان چه مال چه غير مال در مقابل آنھا کودکانی نادان ھستند .شخصيت ھايی که از آنھا نقل قول شد شخصيت ھای کوچکی نيستند جايگاه آنھا در مقابل اسالم شبيه جايگاه نيوتون و انيشتن در فيزيک است. به دليل اينکه دين اساسا ً موضوعی مرجع پذير است اين افراد را ميتوان سخنگو و مرجع تشيع دانست و وقتی آنھا ميگويند قرآن تحريف شده است ديگر به نظر نمی آيد مخالفت شيعيان ديگر با اين گفته بزرگترين متفکران شيعی اھميتی داشته باشد. ھمين افراد به درستی ھم اشاره کرده اند که اگر فرد قابل توجھی از ميان شيعيان تحريف قرآن را انکار کند آنھم از روی تقيه و برای جلوگيری از طعن و خلل وارد شدن به تشيع و شريعت اسالمی است .دانشمندان شيعی به درستی ميگويند اگر به اين روايات شک را روا داريم به تمامی باقی روايات نيز ميتوانيم شک کنيم. گزارش ھای تحريف قرآن ھمانطور که پيداست بسيار گسترده و متواتر است يا به قول عالم شيعی عالمه حجت سيد عدنان بحراني از حد تواتر ھم گذشته است ،يا به قول عالمه بزرگ ديگر مجلسی رواياتی که بر تحريف قرآن داللت دارند از رواياتی که به امامت داللت دارند کمتر نيستند ،پس شيعيان ھمانقدر که به امامت اعتقاد دارند بايد به تحريف قرآن ھم اعتقاد داشته باشند! اگر اين تعداد حديث بر ھر موضوع ديگری وجود ميداشت کسی در آن شک نميکرد .برای نمونه در نوشتار "سنگسار در اسالم" توضيح داديم که علمای اسالم معتقدند احاديثی که حکم به سنگسار ميکنند به تواتر رسيده اند يعنی آنقدر از طرق مختلف نقل شده اند که کسی نميتواند آنھا را انکار کند .موضوعات مزخرف ديگری که بسيار جدی گرفته ميشوند مثالً واليت فقيه تنھا به چند حديث آبکی و نظر پراکنده و اغلب بی ربط مبتنی ھستند ،با اينحال شاھديم که اسالمگرايان چگونه چند دھه با اتکا به ھمان احاديث ابلھانه مبتنی بر خواب و خيال خون مردمان را مکيدند و کشوری را به نابودی کشاندند .اين بايد نشان بدھد که موضوع تحريف قرآن در احاديث و روايات اسالمی تا چه حد جدی است و اگر مسلمانان بخصوص شيعيان انصاف ميداشتند بايد بر تحريف قرآن بسيار تاکيد ميکردند حال آنکه به عکس آن شاھديم روی تحريف نشدن قرآن بسيار تاکيد ميکنند و اين خود از مسخرگی دين خويی و اسالم و تشيع است!
8/11/2009
Page 16 of 17
Untitled 2
اگرچه انگيزه و استدالل اين افراد شيعی مبنی بر تحريف قرآن لزوما ً از ديدگاه من درست نيست ولی حکم آنھا مبنی بر تحريف قرآن منطقی و قابل پذيرش است .شايد بپرسيد اگر شيعيان تا اين مقدار به تحريف قرآن باور دارند چرا آنرا به روشنی اعالم نميکنند؟ پاسخ اين است که ديگر روشن تر از اين ھمه کتاب چگونه آنرا بايد اعالم کنند؟ ولی اين کتابھا را خواص و علما قرار بوده است بخوانند و قرار نيست اين کتابھا را مردم عامی و نادان شيعه بخوانند ،برای ھمين است که مطالب اين کتابھا را شيعيان عادی نميدانند بلکه ماليان و بلکه ماليان درجه باال ميدانند. آنچه بھتر بود پرسش کننده ميپرسيد اين است که چرا شيعيان با توجه به اعتقادشان به تحريف قرآن اسالم را کنار نميگذارند؟ پاسخ اين است که چون ميگويند ھمين قرآن تحريف شده نيز خوب است و مورد تاييد معصوم بوده است .ولی اگر قرآن تحريف شده باشد اين يک تناقض خارجی است چون خود قرآن ميگويد تحريف نخواھد شد )سوره الحجر آيه (9و به ھمين دليل قرآن باطل خواھد بود! بازھم ممکن است پرسيده شود پس چرا شيعيان اسالم را به دليل اين تناقض آشکار کنار نميگذارند؟ پاسخ اين است که ھمانطور که گفته شد ،چون تشيع مکتبی بدنام و به شدت آلوده به تقلب و دغل کاری و دورويی است و ھمانطور که خود گفته اند اگر بگويند قرآن تحريف نشده است نيز از روی تقيه و دروغ است! برای اثبات اينکه علمای شيعه که منکر تحريف قرآن بوده اند نيز از روی تقيه اينکار را کرده اند يک نويسنده اھل تسنن استدالل زيبايی کرده است: عدنان بحراني ،ميگويد :صدوق و شيخ طوسي و سيد مرتضي از کساني ھستند که تحريف را انکار کردھاند]مشارق الشموس الدريه ص.[132 ، مالحظه :در اين زمان ھر شيعھاي که تحريف قرآن را انکار ميکند چه عالم باشد يا عامي به اين علماء طوسي ،و طبرسي ،و صدوق و مرتضي ،استناد ميکند. آيا از روي حقيقت تحريف را انکار کرده اند يا از روي تقيه ،آنان از روي تقيه تحريف را انکار کردھاند بنابر ادله ذيل: -1کتابي تاليف نکردھاند براي رد بر کساني که به تحريف قايل ھستند. -2ھمانا آنان قائلين به تحريف قرآن ،را با لقب آيت ﷲ و عالمه ذکر ميکنند و به آنان احترام ميگذارند و آنان را مرجع خود قرار ميدھند. -3درباره انکارشان احاديثي از ائمه روايات نکردھاند. -4در کتابھايشان روايتي ذکر کردھاند که به صراحت از تحريف سخن ميگويد: أ – صدوق ،از جابر بن جعفر روايت ميکند که گفت :شنيدم که رسول ﷲ )صلى ﷲ عليه وسلم( فرمود :سه چيز روز قيامت ميآيد و شکايت ميکند ،قرآن ،و مسجد و عترت ،قرآن ميگويد :اي پروردگارا ،مرا تحريف کردند و مرا پاره نمودند]بيان ،خوئی ص.[228 ، و صدوق ھمچنين ميگويد: ھمانا سورة احزاب زنان قريش را رسوا ساخت و از سوره بقره طوالنيتر بود ليکن کمش کردند و تحريفش نمودند]ثواب االعمال ص.[139 ، ب :طوسي :کتاب رجال الکشي را تھذيب نموده ،و أحاديثي که درباره تحريف قرآن است در آن ميباشد ،نه آنھا را حذف کرده و نه پاورقي زده و نه آنھا را نقد نموده است و سکوتش دليل بر موافقتش ميباشد. -1از ابو علي خلف بن حامد گفت حسين بن طلحه مرا حديث گفت ،از ابو فاضل از يونس بن يعقوب از بريد العجلي از ابو عبدﷲ که گفت: خداوند نام ھفت کس در قرآن نازل کرد ،سپس قريش شش تاي آن را حذف کردند و ابو لھب را باقي گذاشتند ]رجال الکشی ص.[.247 ، -2روايت ديگر :امور دينت را در غير شيعھمان نگير ،زيرا که اگر از آنان گذشتي ،دينت را از خائنين ميگيري ،آن کساني که خيانت کردند به خدا و رسولش و امانتشان را خيانت کردند ،آنان بر کتاب خدا امين
8/11/2009
Page 17 of 17
Untitled 2
داشته شدند پس تحريف و تبديلش نمودند]تھذيب االحکام ج 1 ،ص.[.57 ، -1از ھيثم بن عروه تميمي گفت :از ابو عبدﷲ پرسيدم درباره آيه: ق﴾ ﴿فَا ْغ ِسلُوا ُوجُوھَ ُك ْم َوأَ ْي ِديَ ُك ْم إِلَى ْال َم َرافِ ِ پس فرمود :اين چنين نازل نشده ،ھمانا» :فاغسلوا وجوھکم من المرافق« ميباشد ،سپس دست کشيد از آرنجش تا انگشتانش]مرجع سابق ج ،ص.[.220 ، و تقيه نزد شيعه داراي فضيلت بزرگي ميباشد. -1کسي که تقيه ندارد ايمان ندارد]مرجع سابق ح 2 ،ص.[.225 ، -2از ابو عبدﷲ روايت است كه فرمود :اي ابو عمر نه دھم دين در تقيه ميباشد ،و کسي که تقيه نکند دين ندارد]رجال الکشی ص.[.10 ، -3ابوعبدﷲ )عليه السالم( گفت :اي سليمان ،ھمانا شما بر ديني ھستيد ،که اگر کسي آن را پنھان کند خداوند وي را عزت ميدھد ،و کسي که آن را پخش و آشکار کند خداوند او را ذليل و خوار خواھد کرد]اصول کافی ج 2 ،ص.[.222 ، کساني که قايل به تحريف قرآن ھستند ،ميگويند که انکار آن دسته علما از روي تقيه بوده است. -1نعمت ﷲ جزايري ،ميگويد :چنين ظاھر ميشود که اين قول]يعنی قول انکار تحريف [.بخاطر مصلحت بسياري از آنان صادر شده است ،از جمله بستن باب طعن بر قرآن که اگر اين در قرآن رواست ،پس چگونه عمل کردن به قواعد و احکامش درست است در حالي که دست خودش تحريف قرار گرفته است]مراجعه شود به نعمت ﷲ جزايری و تحريف قرآن.[. -2نوري طبرسي ،ميگويد :کسي که در کتاب التبيان طوسي بنگرد ،برايش واضح ميگردد ،که روش وي در کتاب مدارا و ھمخواني با مخالفين ميباشد سپس طبرسي براي اثبات سخنش دليل ميآورد و ميگويد :و آنچه که سيد بزرگوار علي بن طاووس در کتابش سعد السعود گفته است ،ميگويد :ما آنچه که جدم ابو جعفر طوسي در کتابش التبيان آورده ذکر ميکنيم ،و تقيه ايشان را واداشت تا اينکه بر آن اکتفا کنند]فصل الخطاب ص38 ، نوری طبرسی.[. -3سيد عدنان بحراني :پس آنچه که از مرتضي و صدوق و طوسي از انکار تحريف گفته شده فاسد و باطل ميباشد]مشارق الشموس الدريه ص.[.129، -4دانشمند ھندي احمد سلطان ميگويد :کساني که تحريف قرآن را منکر شدھاند ،انکار آنان حمل بر تقيه ميشود]تصحيف الکاتبين ص 18 ،به نقل از کتاب شيعه و قرآن ،احسان الھی ظھير.[. -5ابو الحسن عاملي در کتابش» :تفسير مرآة االنوار و مشکاة االسرار« بر کساني که منکر تحريف قرآن ھستند ،رد نموده در بابي بعنوان :بيان خالصه اقوال علماي ما در تغيير قرآن ،و ناتوان و سست بودن استدالل کساني که تغيير و تحريف را انکار کردھاند]رجوع شود به ابوالحسن عاملی و تحريف قرآن.[. از سوی ديگر احاديث اھل تسنن اما از معتبر ترين کتابھای اھل تسنن ھستند ،راويان نيز از مشھور ترين راويان ھستند .دو شبھه ای که مسلمانان ممکن است در مورد اين احاديث مطرح کنند يکی اين است که بر اساس علوم حديث ھرگاه حديثی بر ضد قرآن باشد از اعتبار ساقط است و نميتواند حديث درستی باشد .دوم اين است که راويان اين احاديث مشکوکند ،پاسخ ھر دو شبھه را من در نوشتاری با فرنام "سفسطه ھای رايج پيرامون تاريخ اسالم" داده ام .پاسخ به شبھه نخست در اينجا و پاسخ به شبھه دوم در اينجا .بنابر اين از آنجا که اھل تسنن نيز مطالب کتب صحاح سته را کامالً صحيح ميدانند بايد بپذيرند که قرآن تحريف شده است. نتيجه آنکه احتمال درستی اين احاديث با توجه به ساير اطالعات تاريخی که از شيوه جمع آوری قرآن داريم و در نوشتار "آيا قرآن تحريف شده است" مفصالً راجع به آنھا توضيح داده شد بيش از احتمال نادرستی آنھاست .و با توجه به تمام اين شواھد و استدالالت بخردانه به نظر می آيد که حکم دھيم قرآن تحريف شده است.
8/11/2009