Do.daste.hkoda دو دست خدا

  • Uploaded by: hamid
  • 0
  • 0
  • May 2020
  • PDF

This document was uploaded by user and they confirmed that they have the permission to share it. If you are author or own the copyright of this book, please report to us by using this DMCA report form. Report DMCA


Overview

Download & View Do.daste.hkoda دو دست خدا as PDF for free.

More details

  • Words: 65,937
  • Pages: 267
‫دو دست خدا‬

‫قضا و قدر‬

‫امر و خلق‬

‫جبر‪ ،‬اختیار‪ ،‬تفویض‬

‫و امربین المرین‬

‫مرتضی رضوی‬

‫بسم اللّه الّرحمن الّرحیم‬

‫فهرست‬

‫مقدمه‪/.....................................................................................................‬‬ ‫‪9‬‬ ‫فصل اول‪ -‬امر و خلق‪17/..........................................................................‬‬ ‫دو دست خدا‪/...........................................................................................‬‬ ‫‪19‬‬ ‫همسو و ناهمسو‪/......................................................................................‬‬ ‫‪30‬‬ ‫امر و خلق همیشه با هم و تنیده برهمدیگر در جریان هستند‪33/.....‬‬ ‫اذن و تدبیر‪ -‬نوع پنجم از امر‪43/.............................................................‬‬ ‫کار خدا نه انرژی می برد و نه وقت‪51/.................................................‬‬ ‫توصیه ای در پایان این فصل‪54/..................................................................‬‬ ‫ما ویژه‪55/.........................................................................‬‬ ‫بخش کوچک ا ّ‬ ‫فصل دوم‪ -‬قضا و قدر‪ -‬جبر‪ -‬تفویض‪ -‬اختیار‪ -‬امربین‬ ‫المرین‪............................................................................................................‬‬ ‫‪57/.‬‬ ‫دو دست خدا‪ -‬قضا و قدر‪59/....................................................................‬‬ ‫توضیح یک مسئله بس مهم‪70/..................................................................‬‬ ‫محو و اثبات‪/............................................................................................‬‬ ‫‪79‬‬ ‫معجزه و نبوّت‪ -‬آیا معجزه برای اثبات نبوت است؟‪87/......................‬‬

‫ما ویژه‪93/.........................................................................‬‬ ‫بخش کوچک ا ّ‬ ‫فصل سوم‪ -‬انسان و قضا و قدر‪ -‬جبر‪ -‬اختیار‪ -‬تفویض‪ -‬امربین‬ ‫المرین‪............................................................................................................‬‬ ‫‪95/.‬‬ ‫جبر‪..........................................................................................................‬‬ ‫‪97/.‬‬ ‫حیوان‪/.....................................................................................................‬‬ ‫‪101‬‬ ‫درنگ برای نتیجه گیری‪105/....................................................................‬‬ ‫انسان‪109/.........................................................................................‬‬ ‫جبر‪ -‬تفویض‪ -‬امربین المرین‪123/..........................................................‬‬ ‫فصل چهارم‪ -‬علم خدا‪ -‬حکمت خدا‪ -‬قدرت خدا‪ -‬تناسب علم‪ -‬حکمت و قدرت با‬ ‫تغییر‪ -‬بداء‪ -‬اشعری و معتزلی‪137/.............................‬‬ ‫کهن پرسش تاریخ‪ -‬تکمیل مباحث فصل پیش‪139/...............................‬‬ ‫نگاهی اختصاری به جریان تاریخی مباحثات قضا و قَدَر در جامعه‬ ‫مسلمانان‪/.......................................................................................................‬‬ ‫‪153‬‬ ‫دو نحلۀ بزرگ معتزلی و اشعری‪ -‬معتزلیان دست خدا را می بندند و اشعریان دست‬ ‫انسان را‪169/..........................................................................‬‬ ‫واصل ابن عطاء و پیدایش معتزله‪169/.....................................................‬‬ ‫اشعریان و مسئلۀ قضا و قدر‪184/..............................................................‬‬ ‫َ‬ ‫فويض ب ْ َ‬ ‫و أَ ْ‬ ‫ه أَ ُ‬ ‫و ُ‬ ‫مٌر‬ ‫وت ِ ِ‬ ‫ل الل ّ ِ‬ ‫ق ُ‬ ‫امربین المرین‪ -‬ب ِ َ‬ ‫َ َ‬ ‫عدُ‪َ -‬ل َ‬ ‫قو ُ‬ ‫لأ ْ‬ ‫جبَْر َ‬ ‫م َ‬ ‫ق ّ‬ ‫ه َ‬ ‫و ِ‬ ‫ح ْ‬ ‫و َل ت َ ْ ِ‬ ‫َ‬ ‫ن‪201/.........................................................................‬‬ ‫بَي ْ َ‬ ‫نأ ْ‬ ‫مَري ْ ِ‬ ‫رابطه «اختیار» با دیگر انواع قضا‪206/.....................................................‬‬ ‫بداء‪ -‬دو دست خدا‪217/............................................................................‬‬ ‫نگاهی تجربی به «امربین المرین»‪223/...................................................‬‬ ‫جبرهای اجتماعی و جبر تاریخ‪233/.........................................................‬‬ ‫برآیند عوامل ژنتیکی و عوامل جغرافی و عامل تکامل و رابطۀ فرآیندشان با اختیار‬ ‫انسان‪249/.........................................................................‬‬

‫دو دست خدا ‪8‬‬

‫مقدمه‬

‫انسان موجودی است در درون این جهان بزرگ و عضوی‬ ‫است از اعضای آن و جزئی از اجزاء آن‪ .‬و بدین جهت مشمول‬ ‫قوانین فیزیکی جهان به عنوان «ک ّ‬ ‫ل»‪ ،‬و مشمول قوانین حیاتی‬ ‫به عنوان بخشی از جهان‪ ،‬است نه جدای از آن‪ ،‬و نه بریده از‬ ‫قوانینش‪ ،‬و نه جراحی شده از آن‪ ،‬است‪.‬‬ ‫انسان دارای چیزی است به نام «اراده و اختیار» که او را‬ ‫موجود ممتاز و متفاوت کرده است اما اراده و اختیار‪ ،‬تنها عامل‬ ‫امتیاز است نه عامل جدائی و جراحی‪ .‬عامل برتری است نه‬ ‫عامل استقلل از جهان‪ ،‬بل برعکس‪ :‬اراده و اختیار و عقل‪،‬‬ ‫انسان را بیش از هر موجود دیگر‪ ،‬نیازمند ِ دیگر اعضا و اجزای‬ ‫جهان کرده است‪ .‬زیرا در این جهان موجودی که بیش تر درک‬ ‫کند دارای اراده و اختیار هم باشد مطالبات بیش تری دارد‪ ،‬یعنی‬ ‫درک‪ ،‬اراده‪ ،‬اختیار و گزینش‪ ،‬عرص ۀ نیاز را گسترده تر می کند‪،‬‬ ‫وابستگی ها را افزایش می دهد و بر عدم استقلل انسان تاکید‬ ‫می کند‪.‬‬

‫‪ 9‬مقدمه‬ ‫از جانب دیگر‪ ،‬جهان به عنوان یک «کل» و نیز اجزای آن‪ ،‬به‬ ‫هیچ جزء دیگر استقلل نمی دهند‪ .‬به موجود با اراده و اختیار‬ ‫اجازه می دهند که در قوانین و فرمول های آن شناخت کرده و‬ ‫از آن قوانین مطابق برداشت خود استفاده کند (حسن استفاده‬ ‫یا سوء استفاده) و این اذن و اجازه نیز موقتی و تنها یک‬ ‫«فرصت» است‪.‬‬ ‫انسان در طول تاریخش هر دو جانب قضیه را به خوبی درک‬ ‫کرده است؛ یعنی هم به قدرت استثنائی ممتاز خود توجه دارد و‬ ‫هم به عدم استقلل خود توجه دارد‪.‬‬ ‫بنابر این اصل مسئله برای انسان کامل ً روشن است و در این‬ ‫موضوع فرق نمی کند پی رو کدام آئین‪ ،‬نژاد یا متعلق به کدام‬ ‫دوره از تاریخ و یا متعلق به کدام بخش ازجغرافیای جهان باشد؛‬ ‫این اصل‪ ،‬همگانی و همه جائی است‪.‬‬ ‫لیکن آن چه برای او مشکل بوده و هست تعیین قلمرو این‬ ‫قدرت ممتاز در خلل عوامل عدم استقلل‪ ،‬است‪ .‬به ویژه‬ ‫چگونگی رابطه این توانمندی با آن ناتوانمندی‪.‬‬ ‫تشخیص این مطالب به حدی برای او مشکل است که گاهی‬ ‫خود را چنان با اراده و مختار می بیند که مدعی حاکمیت بر کل‬ ‫جهان می شود و گاهی خود را چنان عاجز و ناتوان می بیند که‬ ‫خود را بازیچ ۀ جهان می داند که اگر جهان کودک هم باشد او را‬ ‫توپک بازی خود قرار داده است‪ .‬همین طور است جامعه ها‪ ،‬که‬

‫دو دست خدا ‪10‬‬ ‫گاهی از آن طرف دیوار می افتند و گاهی از این طرف سقوط‬ ‫می کنند‪.‬‬ ‫اعتدال در این بستر و دست یابی به «تشخیص اعتدال» که‬ ‫مساوی است با «حقیقت»‪ ،‬اولین چیزی است که افراد بشری و‬ ‫جامعه ها هرگز به آن دست نیافته اند تنها در مواقعی نوک‬ ‫انگشتان شان به آن نزدیک شده است‪.‬‬ ‫با این نگرش مشاهده می کنیم که با یک موضوع بزرگ‪،‬‬ ‫سترگ‪ ،‬به شدت پیچیده‪ ،‬کلف سردرگم که تا کنون سرنخ آن‬ ‫پیدا نشده‪ ،‬روبه رو هستیم‪.‬‬ ‫شناسائی موضوع‪ :‬برای یک رهرو جوان اندیشه و دانش‪،‬‬ ‫اولین تذکری که باید داده شود این است‪ :‬پیش از ورود به هر‬ ‫مسئل ۀ علمی ابتدا توجه به بزرگی و کوچکی موضوع‪ ،‬سادگی و‬ ‫دشواری آن‪ ،‬لزم است‪ .‬زیرا اگر مسئله بزرگ را کوچک انگاریم‬ ‫یا مسئله کوچک را بزرگ انگاریم‪ ،‬نیروی اندیشه خود را منحرف‬ ‫کرده راه را بر خود دشوار و گاهی تبدیل به بی راهه خواهیم‬ ‫کرد‪.‬‬ ‫این سخن بدین معنی نیست که موضوعات را در نظر خود به‬ ‫غول تبدیل کنیم جسارت و گستاخی را که اولین شرط دانش‬ ‫طلبی است از دست بدهیم‪ ،‬و یا در همین موضوع بحث ما‬ ‫گرفتار خود کم بینی شویم‪ .‬مقصود‪ ،‬شناسائی موضوع است که‬ ‫گام مهم و ضروری اول‪ ،‬است‪.‬‬

‫‪ 11‬مقدمه‬ ‫اشاره کردم که موضوع بحث ما به حدی پیچیده و کلف‬ ‫سردرگم است که تا کنون سر نخ آن پیدا نشده‪ ،‬این ادّعا دو‬ ‫پرسش زیر را در ذهن ایجاد می کند‪:‬‬ ‫‪ - 1‬می گوئید مکتب قرآن و اهل بیت(ع) همه چیز را بیان‬ ‫کرده و «تبیان ک ّ‬ ‫ل شیئ» است‪ ،‬چرا مسئله قضا و قدر را باز‬ ‫نکرده است؟‬ ‫پاسخ این پرسش در طول این دفتر روشن خواهد شد که این‬ ‫مکتب این مسئله را نیز کامل ً باز کرده است‪ ،‬جامعه از آن کناره‬ ‫گرفته و به این سو و آن سو رفته است‪ ،‬حتی آن عده از پی‬ ‫روان این مکتب که در این موضوع کار کرده اند؛ اکثریت شان‬ ‫سبک و روال التقاطی در پیش گرفته اند و اقلیت شان نیز‬ ‫توانمندی کافی را نداشته اند و لذا مسئله همچنان حل نشده‬ ‫مانده است‪ ،‬این واقعیت را در طی این دفتر خواهیم دید‪.‬‬ ‫این سخن دربارۀۀ اکثریت مذکور‪ ،‬یک بدیهی است اما دربارۀ‬ ‫اقلیت مذکور که نه به این سو و آن سو رفته اند و نه اندیشه‬ ‫التقاطی داشته اند ظاهرا ً غیر منصفانه است‪ ،‬اینان چرا توانمندی‬ ‫کافی را نداشته اند!؟‬ ‫پاسخش روشن است‪ :‬برای این که رهروان واقعی مکتب‬ ‫اهل بیت(ع) همیشه سرکوب شده اند‪ ،‬فاقد هرگونه امکانات‬ ‫بوده و تنها توانسته اند با ایثارها و جان بازی ها یک فقه کامل و‬ ‫پر افتخار بپرورانند‪ .‬همۀۀ متون تفسیری یا سن ّی هستند و یا در‬

‫دو دست خدا ‪12‬‬ ‫بستر آن‪ ،‬بدون استثناء‪ .‬متاسفانه این بستر هنوز هم ادامه دارد‬ ‫مگر قدم هائی که برداشته می شود و باید به آن ها امید بست‪.‬‬ ‫مای‬ ‫‪ - 2‬پس شما می خواهید با نوشتن این جزوه چنین مع ّ‬ ‫بزرگ و پیچیده را باز کنید؟‬ ‫پاسخ‪ :‬ادعا نمی کنم که تبیین این مسئله را چنان که مکتب‬ ‫اهل بیت(ع) بیان کرده‪ ،‬آورده ام‪ ،‬کوچک تر از آن هستم که چنین‬ ‫ادعائی بکنم‪ .‬اما با تمام جسارت عرض می کنم‪ :‬تا حدودی به آن‬ ‫نزدیک شده ام که گنگی مسئله کامل ً از بین رفته و سیمای آن را‬ ‫شبیه علوم دیگر کرده ام‪ ،‬سر کلف را نشان داده و چگونگی باز‬ ‫کردن آن را نیز توضیح داده ام‪ ،‬حال این توضیح چه قدر روشن و‬ ‫واضح است؟ نمی دانم‪ ،‬بسته به لطف خواننده است‪.‬‬ ‫این خود ستائی و منی ّت نیست‪ .‬زیرا امروز و با امکانات‬ ‫امروزی‪ ،‬هر متخصص در این کار‪ ،‬اگر ذهنش را از اندیشه های‬ ‫التقاطی دور بدارد و مسئله را فقط و فقط با اصول و مبانی‬ ‫مکتب اهل بیت(ع) بررسی کند مانند من و خیلی بهتر از من‪ ،‬آن‬ ‫را شرح خواهد داد‪ .‬اما چه می توان کرد هنوز هم به تنور دود‬ ‫انگیز و کور کنندۀۀ التقاطی‪ ،‬مفتخرانه هیزم تر یونانی و بودائی‬ ‫می ریزیم و مغز جوانان را آلوده می کنیم‪.‬‬ ‫کوشیده ام این مسئل ۀ بزرگ و بس پیچیده را به حدّی با بیان‬ ‫و اسلوب سهل و آسان‪ ،‬شرح دهم که یک دانشجوی دوره‬ ‫کارشناسی به آسانی جان مطلب را دریابد‪ .‬و برای این کار پس‬ ‫از تکمیل هر بخش‪ ،‬آن را به یک دانشجوی کارشناسی رشتۀ‬

‫‪ 13‬مقدمه‬ ‫مدیریت بازرگانی داده ام آن را مطالعه کرده و معلوم شده که‬ ‫آن را فهمیده است‪ .‬درست است‪ :‬رشته اش مدیریت بازرگانی‬ ‫است همراه با استعداد خوبی که دارد‪.‬‬ ‫ونیز‪ :‬هر بخش را آقائی که کارشناس رشته فلسفه غرب‬ ‫است مطالعه کرده و سهولت آن را تایید کرده است‪ .‬حتی‬ ‫بعضی از دوستان انتقاد می کنند‪ :‬مطالب به حدی آسان شده که‬ ‫به علمیت آن لطمه خورده است‪.‬‬ ‫و منظور این نیست که این دفتر فقط به خاطر حوزویان و یا‬ ‫دانشگاهیان نوشته شده‪ ،‬مقصود این است که هر کس در این‬ ‫حد معلومات داشته باشد این مسئله سترگ و پیچیده را برایش‬ ‫حل می کند‪.‬‬ ‫توقع‪ :‬از خواننده محترم توقع دارم‪:‬‬ ‫‪ - 1‬اگر در ذهنش چیزهائی از یونانیات و بودائیات هست‪ ،‬آن‬ ‫ها را (گرچه به طور موقت) کنار بگذارد‪ .‬زیرا قرار است این‬ ‫مسئله از نظر مکتب اهل بیت(ع) به طور ناب و بدون التقاط‪،‬‬ ‫بررسی شود‪ .‬وال ّ لطف کرده و از خواندن این دفتر‪ ،‬خود داری‬ ‫کند که نویسنده اش به شدت از یونانیات و بودائیات‪ ،‬به طور‬ ‫مستدل بیزار است‪.‬‬ ‫‪ -2‬این دفتر با قطع ُرقعی در ** صفحه آماده شده‪ .‬برای این‬ ‫که نتایج هر بخش از مباحثه پایۀ بخش و بخش های بعدی است‪،‬‬ ‫در پایان هر بخش‪ ،‬نتیجه ها را به طور خلصه در شماره هائی‬ ‫ردیف کرده ام‪.‬‬

‫دو دست خدا ‪14‬‬ ‫خواهشمندم در آغاز مطالعه چند برگ کاغذ و یک خودکار‬ ‫داشته باشند و آن ها را یادداشت فرمایند‪ .‬در این صورت‪ ،‬معمای‬ ‫ما که حل گشت آسان است‪.‬‬ ‫بزرگ حل می شود‪ ،‬و مع ّ‬ ‫سبک و روال‪ ،‬ورود و خروج‪ ،‬در این دفتر‪ ،‬هیچ شباهتی به‬ ‫متونی که تا کنون در این باره (از هر مسلک و مذهبی) نوشته‬ ‫شده اند‪ ،‬ندارد‪ .‬به گمانم این شیوه و روال ابتکار من نیست‬ ‫اقتضای برگزیدن راه ناب ائمه(ع) است‪.‬‬ ‫در عال َ م اندیشه‪ ،‬راه اهل بیت(ع) راه روشن و «سبیل‬ ‫الّرشاد»‪ ، 1‬و صراط مستقیم است و کس نبود گمشده در راه‬ ‫راست‪.‬‬

‫روز عید غدیر ‪ 18/12/1429‬هجری قمری‬ ‫‪ 9/1387 /27‬هجری شمسی‬ ‫مرتضی رضوی‬

‫‪1‬‬

‫سور ۀ غافر‪ ،‬آیه ‪ ،29‬و نیز آیه ‪.40‬‬

‫‪ 15‬مقدمه‬

‫فصل اول‬

‫امر و خلق‬

‫دو دست خدا ‪18‬‬

‫دو دست خدا‬

‫خداوند جسم نیست تا دست داشته باشد‪ ،‬تعبیر با «دست‬ ‫خدا»‪ -‬یدالله‪ -‬برای رسانیدن معانی ای است که موضوع بحث ما‬ ‫یکی از آن معانی است‪ .‬قرآن در موارد متعدد چنین تعبیر کرده‬ ‫است‪ .‬از جمله‪:‬‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫ل إ ِِ َّ‬ ‫ن ال ْ َ‬ ‫ُ‬ ‫ه يُ ْ‬ ‫ض َ‬ ‫ق ْ‬ ‫ع‬ ‫ف ْ‬ ‫ه وا ِِ‬ ‫د الل ِّ ِ‬ ‫ل بِي َ ِ‬ ‫س ٌ‬ ‫م ِْ‬ ‫و الل ِّ ُ‬ ‫ؤتي ِهِ َ‬ ‫ن يَشاءُ َ‬ ‫م‪ .‬آل عمران ‪73‬‬ ‫َ‬ ‫علي ٌ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫ه َ‬ ‫هم‪ .‬فتح ‪10‬‬ ‫د الل ّ ِ‬ ‫يَ ُ‬ ‫ف ْ‬ ‫وقَ أيْدي ِ‬ ‫خيُْر إِن َّ َ‬ ‫د َ‬ ‫يٍء َ‬ ‫ل َ‬ ‫على ك ُ ِّ‬ ‫ك ال ْ َ‬ ‫قديٌر‪ .‬آل عمران ‪26‬‬ ‫ك َ‬ ‫بِي َ ِ‬ ‫ش ْ‬ ‫ت َبار َِ َ‬ ‫مل ْ ِ ُ‬ ‫يٍء َ‬ ‫ل َ‬ ‫على ك ُ ِّ‬ ‫قديِِر‪.‬‬ ‫و َ‬ ‫و ُ‬ ‫د ِِ‬ ‫ك ال ّذي بِي َ ِ‬ ‫ه ال ْ ُ‬ ‫َ‬ ‫ه َ‬ ‫ك َ‬ ‫ش ْ‬ ‫ملک ‪1‬‬ ‫در این قبیل آیه ها «دست» آمده‪ ،‬در برخی دیگر از جمله در‬ ‫آیه زیر «دو دست» آمده است‪:‬‬ ‫َ‬ ‫غلُول َة ُ َ‬ ‫َ‬ ‫م ْ‬ ‫عن ُوا ب ِِما‬ ‫ٌ‬ ‫و لُ ِ‬ ‫هودُ يَدُ الل ِّ ِ‬ ‫قال َِ ِ‬ ‫غل ِّ ْ‬ ‫ت الْي َ ُ‬ ‫ه ِْ‬ ‫ه َ‬ ‫م َ‬ ‫ت أيْدي ِ‬ ‫قالُوا ب َ ْ‬ ‫سوطَتان‪( .‬مائده ‪ :)64‬یهودیان گفتن د دس ت‬ ‫مب ِْ ُ‬ ‫ل يَداه ُِ َ‬

‫خدا بسته است‪ ،‬دست های شان بسته باد‪ ،‬به خاطر این سخن از‬ ‫رحمت خدا دور شدند بل که هر دو دست خدا باز است‪.‬‬ ‫ل يِا إبلي س مِا من َع َِ َِ‬ ‫ت بِيَدَِ َّ‬ ‫خل َ ْ‬ ‫قا َ‬ ‫ي‪.‬‬ ‫جدَ ل ِِما َ‬ ‫كأ ْ‬ ‫س ُ‬ ‫َ َ‬ ‫ِْ‬ ‫ق ُِ‬ ‫ن ت َِ ْ‬ ‫ُِ‬ ‫(ص ‪ :)75‬خدا فرمود ای ابلی س چ ه چی ز مان ع ت و ش د بر آن (آدم)‬ ‫که با دو دست خودم خلق کردم سجده کنی؟‬ ‫مراد از «دو دس ت»‪ :‬یعن ی خدا دو نوع فع ل دارد‪ :‬کارهای خدا‬ ‫دو گونه است‪:‬‬ ‫‪ -1‬خلق‪.‬‬ ‫‪ -2‬اَمر‪.‬‬ ‫َ‬ ‫ه ال ْ َ‬ ‫مر (اعراف ‪ :)54‬برای اوست خلق و امر‪.‬‬ ‫خل ْ ُ‬ ‫لَ ُ‬ ‫و اْل ْ‬ ‫ق َ‬ ‫در مقدمِ ۀ ایِن دفتِر گفتِه شِد کِه ایِن بحِث خیلی‬ ‫پیچیده و درهِم تنیده اسِت‪ .‬قرار گذاشتیِم برای آسِان‬ ‫شدن ایِن مباحثِ ۀ سِنگین‪ ،‬نویسِنده در آسِان کردن آن‬ ‫سِعی کنِد و خواننده نیِز در پایان هِر بخِش جان مطلب‬ ‫را یادداشت کند‪ .‬اکنون لطفا ً قلم برداشته بنویسید‪:‬‬ ‫خداوند دو نوع کار دارد‪:‬‬ ‫‪ -1‬خلق‪.‬‬ ‫‪ -2‬اَمر‪.‬‬

‫دو دست خدا ‪20‬‬ ‫اکنون ببینی م ای ن دو نوع کار چیس تند و چ ه فرق ی ب ا ه م‬ ‫دارند؟؟‬ ‫خلق‪ :‬خلق یعن ی آفریدن چیزی از چیزی‪ :‬پدی د آوردن چیزی‬ ‫از چیزی که قبل ً وجود داشته‪ .‬به آیه های زیر توجه فرمائید‪:‬‬ ‫َ‬ ‫ق ك ُ َّ‬ ‫ه َ‬ ‫ن ماء (نور ‪ :)45‬خداوند هر جنبنده‬ ‫ة ِ‬ ‫ل دَاب َّ ٍ‬ ‫م ْ‬ ‫خل َ َ‬ ‫و الل ّ ُ‬ ‫َ‬ ‫را از آبی آفرید‪.‬‬ ‫ف َّ‬ ‫ل كَال ْ َ‬ ‫خار (الرحم ن ‪ :)14‬خلق‬ ‫َ‬ ‫ن ِ‬ ‫ق اْلِن ِْسا َ‬ ‫م ِْ‬ ‫خل َِ َ‬ ‫ن َِ‬ ‫صلْصا ٍ‬ ‫کرد انسان را از گل (گلی که ظاهرش خشک و باطنش نرم بود)‬ ‫شبیه سفال‪ ،‬آفرید‪.‬‬ ‫ن را‬ ‫و َ‬ ‫ج ِ‬ ‫ن ِ‬ ‫جا َِّ‬ ‫ق ال ْ َ‬ ‫م ِْ‬ ‫م ِْ‬ ‫خل َِ َ‬ ‫ن نار (الرحم ن ‪ )15‬و ج ّ‬ ‫َ‬ ‫ن ما ِ‬ ‫ر ٍِ‬ ‫از آتش درهم تنیده خلق کرد‪.‬‬ ‫َ‬ ‫ر (آل عمران ‪)49‬‬ ‫أَ ْ‬ ‫هيْئ َ ِ‬ ‫م ِ‬ ‫ن كَ َ‬ ‫م َِِ‬ ‫ق لَك ُِِ ْ‬ ‫خل ُِِ ُ‬ ‫ة الطّي ْ ِ‬ ‫ن الطِّي ِِِ‬ ‫عیسی(ع) فرمود‪ :‬خلق می کنم برای شما از گِل به شکل مرغ‪.‬‬ ‫در هم ۀ ای ن قبی ل آیات لف ظ « ِمن» ب ه معن ی «از» آمده؛ خلق‬ ‫یعنی آفریدن چیزی‪ ،‬ساختن چیزی از چیزی‪ ،‬پدید آوردن چیزی از‬ ‫چیزی‪.‬‬ ‫خلق و ویژگی های آن‪:‬‬ ‫‪ -1‬خلق همیشه لفظ «از» را لزم گرفته است‪.‬‬ ‫‪ -2‬باید قبل ً چیزی باشد و چیز دوم از آن خلق شود‪.‬‬ ‫‪ -3‬خلق بر اس اس قانون «علّت و معلول» اس ت ت ا علّت‬ ‫نباشد معلول به وجود نمی آید‪.‬‬

‫‪ 21‬دو دست خدا‬ ‫‪ -4‬خلق مطابق قوانین طبیعت انجام می یابد‪:‬‬ ‫اگ ر ی ک پدیدۀ کیهان ی اس ت مطاب ق قوانی ن فیزی ک فضائی و‬ ‫کیهان ی خلق م ی شود و اگ ر ی ک عنص ر اس ت ب ا فرمول های‬ ‫شیمیائی بای د ب ه وجود آی د و اگ ر ی ک چی ز نبات ی اس ت مطاب ق‬ ‫قوانین حیات نباتی و اگر‪...‬‬ ‫‪ -5‬خلق‪ ،‬کاری است که در درون «زمان» انجام می یابد‪.‬‬ ‫زیرا خود «خلق» ی ک «حرک ت» اس ت حرک ت از چی ز اول ب ه‬ ‫چیز دوم‪ .‬و حرکت یعنی عین زمان‪ .‬و زمان غیر از حرکت و تغییر‬ ‫اشیاء جهان‪ ،‬چیزی نیست‪.‬‬

‫‪1‬‬

‫‪ -6‬خلق‪ ،‬کاری است که در درون «مکان»‪ -‬یا بگوئید «فضا»‪-‬‬ ‫انجام می یابد‪.‬‬ ‫زیرا ه ر چی ز غی ر از خدا‪ ،‬محدود اس ت و «حدود ه ر چی ز»‬ ‫مکان اوس ت‪ .‬آن چی ز اول‪ ،‬محدود اس ت و آن چی ز دوم ک ه از آن‬ ‫خلق می شود نیز محدود است‪ .‬خواه یک کهکشان بزرگ باشد و‬ ‫خواه یک دانه گندم و یا اتم‪.‬‬ ‫در این جا نیز تعریف زیر را یادداشت می کنیم‪:‬‬ ‫تعریِِف‪ :‬خلق یعن ی پدی د آوردن چیزی از چیزی بر اس اس‬ ‫قانون علت و معلول و مطاب ق قوانی ن طبیع ت‪ ،‬در درون زمان و‬ ‫مکان‪.‬‬ ‫امر‪ :‬امر یعنی «ایجاد»‪« ،‬انشاء»‪« ،‬ا ِحداث»‪« ،‬ابداع»‪.‬‬ ‫‪1‬‬

‫رجوع کنید «تبیین جهان و انسان» برگ های آغازین‪ .‬در سایت بینش نو هم موجود است‪.‬‬

‫دو دست خدا ‪22‬‬ ‫ام ر یعن ی «ایجاد ی ک چی ز»‪ :‬ب ه وجود آوردن چیزی ن ه از چی ز‬ ‫دیگر‪.‬‬ ‫در کار امری خدا جائی برای لفظ «از» نیست‪ .‬چیزی را که با‬ ‫کار امری به وجود می آورد یک «ابداع» است آن را از چیز دیگر‬ ‫ب ه وجود نم ی آورد‪ .‬تنه ا ب ا فرمان «باش»‪ .‬آن چی ز باشنده و‬ ‫موجود می شود‪:‬‬ ‫َِ‬ ‫َ‬ ‫ن َ‬ ‫ن يَ ُ‬ ‫قو َ‬ ‫مُره ُِ إِذا أَرادَ َ‬ ‫فيَكُون (ی س‬ ‫شيْئا ً أ ْ‬ ‫ه ك ُِ ْ‬ ‫ل ل َِ ُ‬ ‫إِن َِّما أ ْ‬ ‫‪ :)82‬ام ر خدا غی ر از ای ن نیس ت ک ه ه ر وق ت اراده کن د ب ه چیزی‬ ‫بگوید باش می باشد‪.‬‬ ‫امر خدا عین اراده خدا است اراده که کرد باش نگفته باشنده‬ ‫می شود‪ .‬یعنی حتّی نیازی به فرمان «باش» هم نیست گرچه در‬ ‫مواردی نی ز فرمان «باش» را ص ادر م ی کن د‪ .‬خداون د فعال‬ ‫مایشاء است‪:‬‬ ‫َ‬ ‫فإِن َِّما ي َ ُ‬ ‫مرا ً َ‬ ‫ه إِذا َ‬ ‫ن َ‬ ‫قو ُ‬ ‫ن‬ ‫فيَكُو ُِ‬ ‫ه ك ُِ ْ‬ ‫ُِ‬ ‫قضِِى أ ْ‬ ‫سبْحان َ ُ‬ ‫ل ل َِ ُ‬ ‫(مری م ‪ :)35‬پاک و منّزه اس ت او (از عج ز و ناتوان ی منّزه اس ت)‬ ‫وقتی که چیزی را بخواهد می گوید «باش» می باشد‪.‬‬ ‫تو جه‪ :‬در ای ن آی ه واژه «ک ن»‪ -‬ک ن فیکون‪ -‬ام ر مورد بح ث م ا‬ ‫است‪ .‬و لفظ «امر» در این آیه به معنی «چیز» است‪.‬‬ ‫ما در آیه بال «امر» یعنی‬ ‫کار امری خدا یعنی «کن فیکون»‪ .‬ا ّ‬ ‫کار امری خدا‪ .‬در آی ه اول م ی گوی د‪ :‬کار امری خدا ک ن فیکون‬ ‫اس ت و در آی ه دوم م ی فرمای د پدیده هائی ک ه ب ا ک ن فیکون ب ه‬ ‫وجود می آیند کار امری خدا هستند‪ .‬همچنین در آیه های زیر‪:‬‬

‫‪ 23‬دو دست خدا‬

‫َ‬ ‫ن َ‬ ‫فإِنَّما ي َ ُ‬ ‫مرا ً َ‬ ‫فإِذا َ‬ ‫َ‬ ‫قو ُ‬ ‫فيَكُون (غافر ‪.)68‬‬ ‫ه كُ ْ‬ ‫ل لَ ُ‬ ‫قضى أ ْ‬ ‫و آیات دیگر‪.‬‬

‫پرسش‪ :‬مکتب اهل بیت(ع) در اولین اصل از اصول «هستی‬ ‫ئ»‪ :‬خداوند‬ ‫ه ولم يکن معه شي ٌ‬ ‫شناسی» می گوید‪« :‬کا َ‬ ‫ن الل ُ‬ ‫بود و هیچ چیزی با او نبود‪.‬‬ ‫خداون د آن مخلوق اولی ه‪ ،‬آن پدیده اولی ه را از چ ه چیزی ب ه‬ ‫وجود آورد؟ ی ا بگوئی م خداون د آن مخلوق اول یه را از چه چی ز خلق‬ ‫کرد؟ پاسخ این پرسش یکی از چهار صورت است‪:‬‬ ‫‪ -1‬خداوند آن مخلوق اولیه را از چیزی که قبل ً بوده خلق کرد‪.‬‬ ‫ای ن پاس خ نادرس ت اس ت زیرا س خن در آن شی ئ اولی ه اس ت‬ ‫اگر آن را از شیئ دیگر آفریده پس شیئ دوم نمی تواند «اولیه»‬ ‫باشد‪.‬‬ ‫‪ -2‬خداون د آن پدیده اولی ه را از وجود خودش (از وجود خود‬ ‫خدا) خلق کرده است‪.‬‬ ‫ای ن نی ز نادرس ت اس ت‪ .‬زیرا لزم ه ای ن س خن «تجزی ه خدا»‬ ‫است که جزئی از خدا به مخلوق اولیه تبدیل شود‪ .‬و (نعوذ بالله)‬ ‫اگ ر خداون د قاب ل تجزی ه باش د پ س مرک ب اس ت زیرا چیزی ک ه‬ ‫مرکب نباشد تجزیه نمی شود‪ .‬و مرکب نمی تواند خدا باشد چون‬ ‫به جزء و اجزای خودش‪ ،‬محتاج است‪.‬‬ ‫ارس طوئیان م ا م ی گوین د‪ :‬آن پدیده اولی ه از وجود خود خدا‬ ‫ص ادر شده اس ت و نام آن را «ص ادر اول» گذاشت ه ان د‪ .‬ا ّما ه ر‬ ‫فرد عاقل می داند که این تنها عوض کردن لفظ است؛ صدور نیز‬

‫دو دست خدا ‪24‬‬ ‫دقیقا ً تجزی ه را لزم گرفت ه اس ت‪ .‬متاس فانه ای ن غلط بی ّ ن را‬ ‫همیشه به خورد مردم و جوانان ما داده اند و می دهند‪.‬‬ ‫‪ -3‬خداوند آن پدیده اولیه را از عدم خلق کرده است‪.‬‬ ‫این نیز نادرست ا ست‪ .‬زیرا عدم‪ ،‬عدم است عدم هیچ است‬ ‫و نمی شود چیزی از آن ساخته شود‪.‬‬ ‫‪ -4‬خداوند اساسا ً آن چیز را «خلق» نکرده است بل «ایجاد»‬ ‫کرده است‪ .‬ایجاد‪« ،‬از» نمی خواهد‪ .‬در کار خلقی خدا «از» لزم‬ ‫اس ت ن ه در کار امری خدا‪ .‬آن پدیدۀ اولی ه ب ا «ام ر» موجود شده‬ ‫نه با «خلق»‪ ،‬تا جائی برای «از» باشد‪.‬‬ ‫پرس ش فوق ی ک پرس ش تازه ای نیس ت همیش ه مردم ای ن‬ ‫موضوع را از پیام بران پرس یده ان د قرآن در پاس خ آن ای ن هم ه‬ ‫آیات امر و «کن فیکون» را آورده است‪.‬‬ ‫امیرالمومنی ن(ع) در خطب ه اول م ی فرمای د‪« :‬انشِأ الخلق‬ ‫انشاءً و ابتدأه ابتداءً» آن مخلوق (اولیه) را انشاء کرد و آن را‬ ‫ابتداء کرد یک ابتدائی‪.‬‬ ‫و حضرت زهرا(ع) در خطب ه ای ک ه بر علی ه ابوبک ر در مس جد‬ ‫من‬ ‫پیام بر(ص) ایراد فرموده‪ ،‬م ی فرمای د‪« :‬ا ِبتد َعِ الَشياءَ ل ِِ‬ ‫قبل َ ِها»‪ :1‬ابداع کرد اشیاء را ن ه از چیزی ک ه قبلً‬ ‫شيیٍء کان َ‬ ‫بوده باشد‪.‬‬ ‫ع‬ ‫امام صادق(ع) به نقل از رسول اکرم(ص)‪« :‬ا ِبتدأ َ ما ا ِبتد َ‬ ‫َ‬ ‫ل کان‬ ‫واَن َشأ مِِا خل َِِ‬ ‫ر مثا ٍ‬ ‫ق علی غي ِ‬ ‫‪1‬‬

‫بحار‪ ،‬ج ‪.29‬‬

‫ما‬ ‫ق ل ِشي ً‬ ‫َِِ‬ ‫ئ م ِِّ‬ ‫سب َ َ‬

‫‪ 25‬دو دست خدا‬ ‫ق»‪ 2:‬ابداء کرد آن چ ه را ک ه ابداع کرد و اِنشاء کرد آن چ ه را‬ ‫َ‬ ‫خل َِ‬ ‫ک ه خلق کرده اس ت بدون ای ن ک ه قبل ً چیزی باش د و از روی آن‬ ‫چیز پیشین (الگو گیری) شود‪ .‬ابداء‪ ،‬ابداع‪ ،‬انشاء‪ ،‬کرد‪ .‬نه تنها از‬ ‫ی ک چی ز پیشی ن خلق نکرد ب ل ص ورت و مثال آن نی ز ابدائی و‬ ‫ابداعی است نه الگو گیری‪.‬‬ ‫و بیان های فراوان دیگر‪ ،‬از اهل بیت(ع) در این باره هست‪.‬‬ ‫پرسِش دیگِر‪ :‬پدیده ای ب ه نام حیات و «روح» خواه روح و‬ ‫حیات گیاه ی و خواه روح و حیات حیوان ی و خواه روح و حیات‬ ‫انسانی‪ ،‬چگونه به وجود آمده است؟‬ ‫َ‬ ‫سئَلُون َ َ‬ ‫ح ُ‬ ‫ر َرب ّ ِِي (اس راء‬ ‫ك َ‬ ‫ح ِ‬ ‫ل الُّرو ُِ‬ ‫م ِْ‬ ‫ي َِ ْ‬ ‫نأ ْ‬ ‫ق ِ‬ ‫م ِ‬ ‫ن الُّرو ِِ‬ ‫ع ِِ‬ ‫‪ :)85‬درباره (چگونگی پدید آمدن) روح از تو می پرسند‪ ،‬بگو روح‬ ‫از امر خدای من است‪.‬‬ ‫روح ی ک پدیده خلق ی نیس ت ت ا گفت ه شود از چ ه چی ز آفریده‬ ‫شد‪ .‬آفرینش روح از کارهای امری خدا است نه از کارهای خلقی‬ ‫او‪ .‬روح به فرمان «باش» باشنده شده است‪.‬‬ ‫حیات و روح چیزی اس ت ک ه امروز در گیاه‪ ،‬حیوان و انس ان‬ ‫مشاهده م ی کنی م‪ .‬ا ّما ب ه اجماع هم ۀ دانشمندان جهان پیدای ش‬ ‫حیات ی ک حادث ۀ ض د علم ی اس ت ن ه تنه ا علم نم ی توان د حیات را‬ ‫توجی ه کن د ی ا آن را شناخ ت علم ی کن د ب ل چیزی ب ه نام حیات بر‬ ‫خلف همه قواعد و قوانین علمی است‪ .‬چرا؟‬

‫‪2‬‬

‫بحار‪ ،‬ج ‪ 4‬ص ‪.287‬‬

‫دو دست خدا ‪26‬‬ ‫برای ای ن ک ه کار علم شناس ائی قوانی ن «خلق ت» اس ت کار‬ ‫علم بررسی فرمول های خلقت است‪ .‬علم تنها در صدد شناخت‬ ‫«از» ها است و پدیده ای که «از» در آن راه ندارد‪ ،‬از حیطه کار‬ ‫و توان علم خارج است‪.‬‬ ‫همان طور ک ه علم نم ی توان د تعیی ن کن د ک ه «خدا چیس ت»‬ ‫همان طور ه م نم ی توان د شرح ده د ک ه کار امری خدا چیس ت‪.‬‬ ‫علم به پاسخ این دو پرسش دسترسی ندارد‪.‬‬ ‫دو دسِت خدا‪ :‬گاه ی پدیده ای هس ت ک ه ه ر دو دس ت خدا‬ ‫(ام ر و خلق) در پدی د آمدن آن ب ه کار رفت ه اس ت از آن جمله‬ ‫است آفرینش آدم و نیز آفرینش حضرت عیسی که هم امر و هم‬ ‫خلق درباره آن دو ب ه کار رفت ه اس ت عیس ی از وجود مری م خلق‬ ‫شده ام ا چگون ه او بدون پدر ب ه وجود آمده و خلق بدون پدر‬ ‫امکان ندارد؟ می فرماید‪:‬‬ ‫َ‬ ‫إ ِ َّ‬ ‫خل َ َ‬ ‫مث َ َ‬ ‫م‬ ‫م َ‬ ‫ل عيسى ِ‬ ‫عنْدَ الل ّ ِ‬ ‫ه ِ‬ ‫ل آدَ َ‬ ‫م ْ‬ ‫ه كَ َ‬ ‫ن َ‬ ‫ب ث ُ َّ‬ ‫ق ُ‬ ‫ن ت ُرا ٍ‬ ‫مث َ ِ‬ ‫ن َ‬ ‫قا َ‬ ‫مث َ ل عیس ی در نزد خدا‬ ‫ه ك ُِ ْ‬ ‫فيَكُون (آل عمران ‪َ :)59‬‬ ‫ل ل َِ ُ‬ ‫مثل آدم اس ت که او را از خاک آفرید و به او گفت باش او‬ ‫مانن د َ‬ ‫هم موجود شد‪.‬‬ ‫همان طور ک ه آفرین ش آدم ه م کار خلق ی اس ت و او از خاک‬ ‫خلق شده و ه م کار امری هس ت ک ه ه م بدون پدر و ه م بدون‬ ‫مادر آفریده شده‪ ،‬آفرین ش عیس ی نی ز از ناحی ه پدر چنی ن بوده‬ ‫است‪.‬‬ ‫در آیه ‪ 75‬سوره ص می فرماید‪:‬‬

‫‪ 27‬دو دست خدا‬

‫ل يا إبلي س ما من َع َ َ‬ ‫خل َ ْ‬ ‫قا َ‬ ‫ت بِيَدَي‪ :‬ای‬ ‫جدَ ل ِما َ‬ ‫كأ ْ‬ ‫َ َ‬ ‫ِْ‬ ‫س ُ‬ ‫ق ُ‬ ‫ن تَ ْ‬ ‫ُ‬

‫ابلیس چه چیز مانع تو شد که سجده نکنی به آن که با دو دست‬ ‫خودم آفریدمش‪.‬‬ ‫بنابر این کار امری خدا‪ ،‬نیز بر دو نوع است‪:‬‬ ‫‪ -1‬کار امری مح ض‪ .‬مانن د پیدای ش آن پدیده اولی ه و پیدای ش‬ ‫حیات و روح‪.‬‬ ‫‪ -2‬کار امری ای ک ه تص ّرفی اس ت در جریان کارهای خلق ی‪.‬‬ ‫مانند آفرینش آدم و عیسی(ع)‪.‬‬ ‫و این نوع دوم (که کار امری بیاید در جریان کار خلقی تصرف‬ ‫کند) نیز دو نوع است‪:‬‬ ‫الف‪ :‬کار امری بیاید و در جریان کار خلقی تصرف کند اما هر‬ ‫دو کار در ی ک جه ت عم ل کنن د‪ .‬مانن د آفرین ش حضرت آدم و‬ ‫عیسی‪.‬‬ ‫ب‪ :‬کار امری بیای د و در جریان کار خلق ی تص رف کن د و کار‬ ‫خلق ی را ب ه رکود بکشان د‪ .‬یعن ی کار امری بر خلف جه ت کار‬ ‫على‬ ‫سلما ً َ‬ ‫و َِ‬ ‫خلق ی عم ل کن د‪ .‬مانن د‪ :‬يِِا ناُر كُونِِي بَْردا ً َ‬ ‫إِبْراهيم‪( :‬انبیاء ‪ :)69‬ای آتش سرد و سازگار باش با ابراهیم‪.‬‬ ‫ک ه قوانی ن خلق ت در آن ماجرا ب ه ترم ز کشیده ش د و راک د‬ ‫گشت‪.‬‬ ‫ای ن ک ه آت ش ابراهی م را نس وزاند‪ ،‬از نظ ر علم ی محال اس ت‬ ‫یعنی «محال علمی» است‪ .‬زیرا همان طور که گفته شد کار علم‬ ‫ب ه عرص ۀ خلق ت محدود اس ت و علم راه ی ب ه عرص ۀ ام ر ندارد‪.‬‬

‫دو دست خدا ‪28‬‬ ‫همان طور که علم از توجی ه آفرین ش آن پدیده اولی ه و نی ز درباره‬ ‫پیدای ش حیات عاج ز اس ت‪ .‬و اس اسا ً علم ربط ی ب ا عرص ۀ ام ر‬ ‫ندارد‪ .‬و این است یکی از فرق های قدرت و علم خدا با قدرت و‬ ‫علم بشر‪.‬‬ ‫ای ن موضوع در مبح ث «قض ا» و نی ز «قدر» پ ی گیری خواه د‬ ‫شد‪.‬‬ ‫زمان و مکان‪ :‬گفت ه ش د کار خلق ی در درون زمان و مکان‬ ‫انجام م ی یاب د‪ .‬ام ا کار امری خدا منوط ب ه زمان و مکان نیس ت‪.‬‬ ‫زیرا زمان و مکان ب ا ب ه وجود آمدن آن پدیده اولی ه ب ه وجود آمده‬ ‫اند و از خصوصیات آن هستند‪.‬‬ ‫آن پدیده اولی ّ ه محدود بود یعن ی ب ه طور مکانمن د ب ه وجود‬ ‫آمده‪ .‬و نی ز متغی ر بود و یک ی از تغییرات ش بزرگ شدن ش بود ک ه‬ ‫امروز ای ن هم ه وس عت و کمی ّ ت دارد و نی ز دائما ً ب ه کمال م ی‬ ‫رف ت و هنوز ه م رو ب ه کمال م ی رود و کیفی ت آن عالی ت ر م ی‬ ‫شود‪ .‬پس تغییر و حرکت که عین زمان است با پیدایش آن پدیده‬ ‫اولیه پیدایش یافته اند بنابر این آن کار امری که پدیده اولیه را به‬ ‫وجود آورده‪ ،‬زمان و مکان را نیز به وجود آورده است‪.‬‬ ‫گاهی کار امری نیز در درون زمان و مکان رخ می دهد مانند‬ ‫آفرینش روح که پس از آفرینش کائنات در درون کائنات رخ داده‬ ‫و مانند آفرینش آدم(ع) و عیسی(ع) که در روی کره زمین اتفاق‬ ‫افتاده اس ت‪ .‬ام ا کار امری در ای ن ص ورت نی ز‪ ،‬حاک م بر زمان و‬

‫‪ 29‬دو دست خدا‬ ‫مکان اس ت ن ه محکوم آن‪ .‬یعن ی خود کار امری در ماهی ت خود‬ ‫منوط به زمان و مکان نیست‪.‬‬ ‫دو چیز مشمول زمان و مکان نیستند‪ :‬اول خود خدا‪ .‬دوم‪ :‬کار‬ ‫امری خدا‪.‬‬ ‫قانون علت و معلول‪ :‬کار امری خدا مشمول قانون علت و‬ ‫معلول نیس ت‪ .‬زیرا ای ن قانون نی ز ب ه همراه آن پدیده اولی ّ ه ب ه‬ ‫عنوان یک ی از خص وصیات آن‪ ،‬ب ا ام ر ب ه وجود آمده اس ت‪ .‬خود‬ ‫ل ام ر اس ت و نم ی توان د برعک س‬ ‫قانون علت ومعلول‪ ،‬معلو ِ‬ ‫باشد‪.‬‬ ‫در اصطلح ارسطوئیان به خدا نیز «علت» گفته می شود و با‬ ‫«علّةالعلل» تعبی ر م ی گردد ک ه غلط بی ّ ن اس ت‪ .‬زیرا خودشان‬ ‫م ی گوین د میان علت و معلول س نخیت لزم اس ت در حالی ک ه‬ ‫هیچ سنخیّتی میان خدا و مخلوق نیست‪.‬‬ ‫س نخیت‪ :‬شم ا م ی توانی د آب را در توی لیوان قرار دهی د ام ا‬ ‫نم ی توانی د آن را در توی هوش زی د قرار دهی د‪ .‬لیوان م ی توان د‬ ‫علت نگه داشتن آن آب باشد اما هوش زید چنین رابطه ای با آب‬ ‫ندارد‪.‬‬ ‫قانون علت و معلول عی ن قوانی ن خلق و عرص ه خلق ت اس ت‬ ‫در حالی ک ه کار امری خدا ب ه وجود آورنده آن اس ت‪ .‬در ی ک‬ ‫عبارت خلص ه‪ :‬آن پدیده اولی ه همراه ب ا خص وصیات زمانمندی‪،‬‬ ‫مکانمندی‪ ،‬علتمندی‪ ،‬با امر خدا به وجود آمد‪.‬‬

‫دو دست خدا ‪30‬‬ ‫هم سو و ناهم سو‪ :‬آن ام ر ک ه پدیدۀ اولی ه و همچنی ن قانون‬ ‫علت و معلول‪ ،‬ب ا آن ب ه وجود آم د هی چ ارتباط ی ب ا قانون علت و‬ ‫معلول نداش ت‪ .‬ام ا آن امری ک ه روح و حیات ب ا آن ب ه وجود آم د‬ ‫همس و ب ا قانون علت و معلول بود‪ .‬در واق ع ب ا افزودن حیات بر‬ ‫کائنات به عرصه علت و معلول گسترش داده شد‪.‬‬ ‫لیکن آن امری که آتش را از سوزانیدن ابراهیم(ع) باز داشت‪،‬‬ ‫فرمانی بود که بر قانون علت و معلول به طور عمودی فرود آمد‬ ‫و جریان علت و معلول را ب ه ترم ز کشانی د و آن را راک د کرد‪ .‬ک ه‬ ‫نه تنها با آن همسو نبود بل که بر علیه جریان آن بود‪.‬‬ ‫خدائی ک ه قرآن ب ه م ا م ی شناس اند خدائی اس ت ک ه همیش ه‬ ‫کار دارد هم کار امری و هم کار خلقی‪ .‬این طور نیست که جهان‬ ‫را آفریده و آن را مانن د س اعت کوک ی کوک کرده و ب ه س ر خود‬ ‫رها کرده باشد تا فقط با قوانین خلقت و فرمول های خلقی کار‬ ‫کند‪ .‬بل همیشه بر آن مسلط است مدبّر آن و مدیر آن است‪:‬‬ ‫ك ُ َّ‬ ‫و فِي َ‬ ‫شأْن (الرحم ن ‪ :)29‬ه ر روز او در شأن‬ ‫ومِ ٍ ُ‬ ‫ه َ‬ ‫ل يَ ْ‬ ‫است‪.‬‬ ‫اکنون در پایان این بخش نیز یادداشت کنیم‪:‬‬ ‫کار امری خدا «ایجاد» اس ت ی ا بگوئی م «انشاء»‪« ،‬احداث» و‬ ‫به قول حضرت فاطمه(ع) «ابداع» است‪.‬‬ ‫‪ -2‬کار امری خدا منوط ب ه زمان و مکان نیس ت‪ .‬ب ل خود‬ ‫زمان و مکان نیز با امر به وجود آمده اند‪.‬‬

‫‪ 31‬دو دست خدا‬ ‫‪ -3‬کار امری خدا مطابقت با قوانین خلقت را لزم نگرفته و‬ ‫مشمول فرمول های طبیع ت نیس ت‪ .‬ب ل ب ه وجود آورنده جهان‬ ‫خلقت و به وجود آورنده قوانین و فرمول های آن است‪.‬‬ ‫‪ -4‬گاه ی کار امری در درون جهان خلق ت‪ ،‬رخ م ی ده د و‬ ‫همس و ب ا فرمول های جهان‪ ،‬مانن د امری ک ه حیات و روح را ب ه‬ ‫وجود آورد‪ .‬ای‬

‫ن کار امری‪ ،‬حیات را ایجاد کرده و بر جهان‬

‫افزوده‪ ،‬در نتیج ه بر قوانی ن و فرمول های جهان افزوده اس ت‪.‬‬ ‫زیرا که عرصۀ دیگری پدید آورده به نام حیات که هزاران قانون و‬ ‫فرمول مربوط به خود را دارد‪.‬‬ ‫و ام ر س وم (ماجرای آت ش و ابراهی م) قوانی ن طبیع ت را ب ه‬ ‫ترمز کشیده و با آن همسو نبود بل بر علیه آن بود‪.‬‬ ‫‪ -5‬کار امری مشمول قانون علت و معلول نیس ت؛ ام ر اول‪،‬‬ ‫ب ه وجود آورنده قانون علت و معلول اس ت‪ ،‬و امری ک ه حیات را‬ ‫ب ه وجود آورده بر عرص ه علت و معلول افزوده‪ ،‬و ام ر س وم‬ ‫(ماجرای آتش و ابراهیم) قانون علت و معلول را به ترمز کشیده‬ ‫است‪.‬‬

‫دو دست خدا ‪32‬‬

‫امر و خلق همیشه با هم و تنیده بر همدیگر در‬ ‫جریان هستند‬

‫در بخ ش بال س ه نوع کار امری ب ا س ه مثال‪ -‬پدیده اولی ه‪،‬‬ ‫پیدای ش حیات و ماجرای ابراهی م‪ -‬بیان ش د ت ا بتوانی م ب ا کار امری‬ ‫آشنائی ذهن ی داشت ه باشی م و گرن ه کار امری منحص ر ب ه آن س ه‬ ‫مورد نیست‪.‬‬ ‫درباره امر اول‪ :‬آیا خداوند تنها یک بار پدیده اولیه ایجاد کرده‬ ‫و قوانی ن خلق ت را در آن ب ه راه انداخت ه اس ت؟ ی ا ای ن کار را‬ ‫متعدد و مکّرر انجام داده است؟‬ ‫به عبارت دیگر‪ :‬آیا خداوند تنها همین جهان را آفریده یا جهان‬ ‫و جهان های دیگری نیز آفریده است؟‪-‬؟ آیا آفریده خدا تنها همین‬ ‫جهان با کهکشان ها و آسمان هایش‪ ،‬است یا ممکن است جهان‬ ‫دیگری بزرگ تر یا کوچک تر از این جهان‪ ،‬نیز آفریده باشد؟‪-‬؟‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫وا أ َ ِ َّ‬ ‫ق‬ ‫ه الَّذي َ‬ ‫خل َ ِ َ‬ ‫ن الل ّ ِ َ‬ ‫و لَ ِ ْ‬ ‫م يََر ْ‬ ‫قرآن پاس خ م ی ده د‪ :‬أ َ‬ ‫َِ‬ ‫َ‬ ‫هم (اس راء‬ ‫ن يَ ْ‬ ‫ض قاِدٌر َ‬ ‫ق ِ‬ ‫سماوا ِ‬ ‫على أ ْ‬ ‫مثْل َِ ُ‬ ‫ال َِّ‬ ‫خل ُِ َ‬ ‫و اْلْر َِ‬ ‫ت َ‬

‫َ‬ ‫ق‬ ‫س الَّذي َ‬ ‫خل َِ َ‬ ‫و لَي ْ ِ َ‬ ‫‪ )99‬و آی ه ‪ 81‬س وره ی س م ی فرمای د‪ :‬أ َ‬ ‫َِِ‬ ‫َ‬ ‫ال َِِّ‬ ‫هم‪ :‬آی ا‬ ‫ن يَ ْ‬ ‫ر َ‬ ‫ق ِ‬ ‫سماوا ِ‬ ‫على أ ْ‬ ‫مثْل َِِ ُ‬ ‫خل ُِِ َ‬ ‫و اْلْر َِِ‬ ‫ت َ‬ ‫ض بِقاِد ٍ‬ ‫خداوندی ک ه آس مان ه ا و زمی ن را آفریده قادر نیس ت مث ل آن ه ا‬ ‫را بیافریند‪.‬‬ ‫ما آیا پیش از نزول این آیه چنان‬ ‫بدیهی است که می تواند‪ .‬ا ّ‬ ‫جهان ی را آفریده؟ ی ا از زمان نزول ای ن آی ه ت ا ب ه امروز آن را‬ ‫آفریده؟ یا پس از امروز آن را خواهد آفرید؟ نمی دانیم‪.‬‬ ‫ی دائمی‪ :‬یک اصل داریم که هم اصل قرآنی است و‬ ‫کار امر ِ‬ ‫ه م یک ی از اص ول فیزی ک کیهان ی ک ه نام ش «قانون گس ترش‬ ‫جهان» اس ت‪ :‬ای ن کائنات ب ا هم ۀ فضای وس یع و کهکشان های‬ ‫پرشمارش دائما ً در حال گس ترش اس ت کهکشان ه ا ب ه طور‬ ‫مداوم از مرکز عالم دور می شوند‪.‬‬ ‫غرب ی ه ا گمان م ی کنن د ک ه ای ن گس ترش ب ه طور بادکنک ی‬ ‫اس ت و نام آن را «انبس اط جهان» نی ز گذاشت ه ان د‪ .‬یعن ی ای ن‬ ‫بزرگ شدن و گس ترش ب ه دلی ل منبس ط شدن مواد جهان و‬ ‫کاسته شدن از فشردگی کهکشان ها‪ ،‬است‪.‬‬ ‫اما اسلم می گوید‪ :‬گسترش و بزرگ شدن جهان به دلیل‬ ‫افزای ش مداوم بر مواد و انرژی های جهان اس ت‪ .‬دائما ً در مرک ز‬ ‫عالَم انرژی ه ا و موادی «ایجاد» م ی شون د و ب ه اطراف م ی‬ ‫رون د‪ .‬و ای ن گس ترش ن ه بادکنک ی اس ت و ن ه ب ه دلی ل انبس اط‪.‬‬ ‫قرآن دربارۀ گسترش جهان می گوید‪:‬‬

‫دو دست خدا ‪34‬‬ ‫عون (ذاریات ‪ :)47‬و‬ ‫مو ِِ‬ ‫سماءَ بَنَيْناهِا بِأَي ْ ٍ‬ ‫س ُ‬ ‫و ال َِّ‬ ‫و إِن َِّا ل َ ُ‬ ‫د َ‬ ‫َ‬ ‫آس مان را ب ا دس تان خودمان بن ا نهادی م و همواره آن را وس عت‬ ‫می دهیم‪.‬‬ ‫َ‬ ‫ْ َ‬ ‫ة‬ ‫ض جا ِ‬ ‫سماوا ِ‬ ‫مدُ ل ِل ِّ ِ‬ ‫ملئِك َ ِ‬ ‫ال ْ َ‬ ‫ر ال َِّ‬ ‫ح ْ‬ ‫ل ال ْ َ‬ ‫ت َ‬ ‫ع ِ‬ ‫ه فاطِ ِ‬ ‫و الْر ِِ‬ ‫َ‬ ‫ُ‬ ‫ق‬ ‫في ال ْ َ‬ ‫و ثُل َِ‬ ‫و ُربا َعِ يَزيدُ ِِ‬ ‫ح ٍ‬ ‫جن ِ َ‬ ‫سل ً أولي أ ْ‬ ‫ُر ُِ‬ ‫ة َ‬ ‫ث َ‬ ‫مث ِْنى َ‬ ‫خل ِْ ِ‬ ‫َ‬ ‫ما يَشاءُ إ ِ َّ‬ ‫يٍء َ‬ ‫ل َ‬ ‫على ك ُ ِّ‬ ‫قدير (فاطر ‪ :)1‬حمد خدای‬ ‫ه َ‬ ‫ن الل ّ َ‬ ‫ش ْ‬ ‫را ک ه آفرینندۀ آس مان ه ا و زمی ن و قرار دهنده اس ت برای‬ ‫فرشتگان بال های دوگان ه و س ه گان ه و چهار گان ه‪ .‬م ی افزای د بر‬ ‫جهان خلقت به هر قدری که بخواهد و او بر هر چیزی تواناست‪.‬‬ ‫افزایش است نه انبساط‪.‬‬ ‫عدم آشنائی غربیان ب ا ام ر و کار امری خدا و عدم آشنائی‬ ‫شان با «ایجاد» آنان را در این مسئله بزرگ وامانده کرده است‪.‬‬ ‫آنان غی ر از خلق و قوانی ن خلق ت چی ز دیگری نم ی شناس ند‪ ،‬در‬ ‫نتیجه در این مسئله با مشکلت و بن بست های بزرگی روبه رو‬ ‫هستند از جمله‪:‬‬ ‫‪ -1‬انبس اط تا به ک ی؟ گس ترش جهان به حدی س ریع اس ت تا‬ ‫شم ا دو س طر از کتاب را بخوانی د میلیون ه ا کیلومت ر مرب ع (ب ل‬ ‫بیش تر) بر بزرگی جهان افزوده می شود‪ .‬و اینک میلیاردها سال‬ ‫است که این افزایش ادامه دارد‪ .‬آیا انبساط ماده جواب گوی این‬ ‫گسترش سریع‪ ،‬است؟‬ ‫‪ -2‬آخر این انبساط به کجا خواهد رسید؟‬

‫‪ 35‬امر و خلق‬ ‫‪ -3‬پ س از انبس اط نهائی جهان‪ ،‬جهان چ ه س رنوشتی خواه د‬ ‫داشت؟ به چه صورتی و ماهیتی در خواهد آمد‪.‬‬ ‫و پرس ش های متعددی ک ه دانشمندان غرب ی در پاس خ آن ه ا‬ ‫‪1‬‬

‫فرو مانده اند‪.‬‬

‫آنان به همین جهت که غیر از قوانین خلق‪ ،‬با چیز دیگر آشنا‬ ‫نیس تند و خ بری از کار امری خدا ندارن د‪ ،‬در چن برۀ قانون‬ ‫لوازیِه و در تنگنای «نسِبیت انیشتیِن» گی ر کرده ان د‪ .‬قانون‬ ‫لوازی ه م ی گوی د‪« :‬هی چ وجودی عدم نم ی شود و هی چ عدم ی‬ ‫وجود نمی شود» و این کامل ً درست است لیکن این سخن شامل‬ ‫«ایجاد» نمی شود تنها به قوانین خلقی شامل است‪ .‬ایجاد و کار‬ ‫امری ن ه ی ک عدم را ب ه وجود تبدی ل م ی کن د و ن ه ی ک وجود را ب ه‬ ‫عدم‪ .‬ایجاد‪ ،‬ایجاد اس ت ن ه تبدی ل عدم ب ه وجود‪ ،‬همان طور ک ه‬ ‫گفت ه ش د عدم‪ ،‬عدم اس ت‪ ،‬عدم چیزی نیس ت ک ه ب ه چی ز دیگ ر‬ ‫تبدیل شود‪.‬‬ ‫نس بیت انیشتی ن نی ز م ی گوی د‪« :‬در تحولت ماده ب ه انرژی و‬ ‫انرژی ب ه ماده چیزی بر آن چ ه جهان دارد افزوده نم ی شود»‪.‬‬ ‫این نیز کامل ً درست است اما ربطی به «ایجاد» ندارد‪.‬‬ ‫ه ر دو قانون دربارۀ مواد و انرژی های موجود جهان‪ ،‬ص دق‬ ‫دارن د و شام ل مرحله ایجاد نم ی شون د‪ .‬درس ت اس ت ه ر ماده و‬

‫‪ِ 1‬برای پاسخ این گونه پرسش ها از دیدگاه اسلم‪ ،‬رجوع کنید «تبیین جهان و انسان» در سایت‬ ‫بینش نو‪.‬‬

‫دو دست خدا ‪36‬‬ ‫انرژی ک ه ایجاد م ی شود ب ه مح ض ایجاد مشمول ه ر دو قانون‬ ‫می گردد‪.‬‬ ‫زیرا‪ :‬هر چه با امر ایجاد می شود بی درنگ وارد جریان خلق‬ ‫می شود‪.‬‬ ‫و دربار ۀ نوع دوم ا مر‪ :‬ی ک بار حیات گیاه ی را ایجاد کرده‪،‬‬ ‫بار دوم حیات حیوان ی را و بار س وم حیات انس انی را‪ .‬و هم ه‬ ‫اندیشمندان و دانشمندان معتق د هس تند ک ه در همی ن جهان خود‬ ‫م ا‪ ،‬حیات منحص ر ب ه کره زمی ن نیس ت از ای ن هم ه میلیارده ا‬ ‫ضرب در میلیارده ا باز ه م ضرب در میلیارده ا کره ک ه در جهان‬ ‫هست احتمال این که حیات فقط به کره زمین منحصر باشد یک‬ ‫احتمال ب س ضعی ف و غی ر قاب ل قبول اس ت‪ .‬یعن ی احتمال «ی ک»‬ ‫است نسبت به میلیاردها ضرب در میلیاردها و‪ ...‬احتمال‪.‬‬ ‫و دربار ۀ نوع سِِوم از امِِر‪ :‬تنه ا ب ه مثال آت ش حضرت‬ ‫ابراهیم بسنده شد‪ ،‬موارد پرشماری مانند آن هست‪ .‬و گفته شد‬ ‫که این نوع امر‪ ،‬قوانین و فرمول خلق را به ترمز می کشاند‪.‬‬ ‫ای ن کار امری‪ ،‬همیش ه چنی ن نیس ت ک ه نعم ت باش د و آت ش‬ ‫ابراهی م را نس وزاند‪ ،‬گاه ی نقم ت آور م ی شود مانن د مثل ً خش ک‬ ‫س الی امری (ن ه ه ر خش ک س الی) ک ه ام ر در قوانی ن و فرمول‬ ‫های جریان تبخیر‪ ،‬مسیر بادها و ابرها دخالت کند و خشک سالی‬ ‫به بار آید‪.‬‬ ‫نوع چهارم از کار امری ‪ :‬این نوع کار امری تنها یک فرق‬ ‫با نوع سوم دارد و آن این که‪ :‬در این نوع‪ ،‬بر قوانین خلقی ترمز‬

‫‪ 37‬امر و خلق‬ ‫زده نم ی شود ب ل ک ه بر آن ه ا گاز بی ش ت ر داده م ی شود‪.‬‬ ‫(تعبیرات ی از قبی ل ترم ز و گاز‪ ،‬برای آس ان شدن بح ث اس ت)‪.‬‬ ‫تقریبا ً آن حوادث بزرگ تاریخ ی‪ ،‬مردمان و قوم هائی ک ه قرآن‬ ‫درباره آن ها و از بین رفتن شان سخن گفته همگی با بلی امری‬ ‫از بی ن رفت ه ان د مانن د قوم نوح‪ ،‬قوم عاد‪ -‬آک د در زمان هود‪ -‬قوم‬ ‫ثمود‪ -‬آن بخ ش از س ومر ک ه ص الح در میان شان بود‪ ،-‬اص حاب‬ ‫الّرس‪ ،‬قوم لوط‪ .‬یعن ی اگ ر ام ر نم ی آم د آن بلهای ب ه ظاه ر‬ ‫طبیعی بر آنان نمی آمد‪.‬‬ ‫قرآن دربارۀ بلی قوم نوح‪ ،‬از زبان او خطاب ب ه پس رش‪ ،‬م ی‬ ‫گوید‪:‬‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫حم (س وره هود‬ ‫ن َر ِِ‬ ‫ر الل ِّ ِ‬ ‫م ِ‬ ‫ل عا ِِ‬ ‫و َِ‬ ‫م ِْ‬ ‫م ِْ‬ ‫نأ ْ‬ ‫ص َ‬ ‫ه إِل ّ َ‬ ‫م الْي َ ْ‬ ‫م ِ‬ ‫‪ :)43‬امروز هی چ نگهدارنده ای در برابر ام ر خدا (طوفان) نیس ت‬ ‫مگر آنان که خدا رحمت شان کرده (و سوار کشتی شدند)‪.‬‬ ‫و در پایان طوفان‪ ،‬می گوید‪:‬‬ ‫َ‬ ‫و ُ‬ ‫جوِدي‬ ‫ت َ‬ ‫ق ِ‬ ‫علَى ال ْ ُ‬ ‫و ْ‬ ‫و ا ِْ‬ ‫ي اْل ْ‬ ‫و غي َ ِ‬ ‫ست َ َ‬ ‫مُر َ‬ ‫ض الْماءُ َ‬ ‫َ‬ ‫ض َِ‬ ‫(سوره هود ‪ :)44‬آب فروکش کرد و امر انجام یافت و کشتی بر‬ ‫کوه جودی نشست‪.‬‬ ‫قرآن در ای ن قبی ل موارد در مقام شرح حوادث طبیع ی خلق ی‬ ‫نیس ت در آن ص ورت بای د ص دها و حت ی هزاران حادث ه بزرگ‬ ‫طبیع ی ک ه در طول عم ر جهان بوده و رخ داده ان د هم ه را شرح‬ ‫می داد‪ .‬تنها به موارد امری آن ها پرداخته آن هم فقط چند نمونه‬ ‫را شرح داده است‪.‬‬

‫دو دست خدا ‪38‬‬ ‫این نوع از کار امری خدا نی ز منحصر به موارد بال نیست‪ ،‬بل‬ ‫بیش تر موارد آن نعمت است به عنوان نمونه‪:‬‬ ‫فرزند آوردن سارا در سن بال تر از هشتاد سالگی یک رخداد‬ ‫امری است‪ :‬وقتی که فرشتگان این بشارت را دادند سارا عمیقاً‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫مرِ اللَّه (س وره هود ‪ :)73‬آی ا از‬ ‫ن ِ‬ ‫تعج ب کرد‪ ،‬گفتن د‪ :‬أ تَعْ َ‬ ‫نأ ْ‬ ‫م ْ‬ ‫جبي َ‬ ‫امر خدا تعجب می کنی؟‬ ‫شکافت ه شدن دری ا (خلی ج قلزم= خلی ج س وئز) برای حضرت‬ ‫موس ی و بن ی اس رائیل‪ ،‬نمون ه دیگ ر از ای ن نوع کار امری خدا‬ ‫است‪ .‬ساختن پیکر مرغ از گِل توسط حضرت عیسی سپس جان‬ ‫دار شدن آن‪ ،‬ی ک پدیده امری اس ت و‪ ...‬و هم ۀ معجزات ی ک ه ب ه‬ ‫دس ت انبیاء(ع) و ائ ّمه(ع) رخ داده همگ ی کار امری خدا هس تند‪.‬‬ ‫خود قرآن‪ ،‬بزرگ معجزه و یک فعل امری خدا است‪.‬‬ ‫افراط و تفری ط‪ :‬مردم عوام ه ر حادث ه طبیع ی (خواه حادث ه‬ ‫بزرگ و خواه کوچ ک) را ب ه حس اب ام ر خدا م ی گذارن د‪ .‬و دس ت‬ ‫اندرکاران علوم نیز همه آن ها را به حساب حوادث صرفا ً خلقی‬ ‫و قوانی ن طبیع ی م ی گذارن د‪ .‬از آن طرف افراط و از ای ن طرف‬ ‫تفری ط م ی شود‪ .‬حقیق ت ای ن اس ت‪ :‬ای ن قبی ل کارهای امری خدا‬ ‫(نوع س وم از ام ر) خیلی ک م و نادر و در موارد اس تثنائی رخ م ی‬ ‫دهد‪.‬‬ ‫بینش عوام سر از خیال پردازی و نادیده گرفتن قوانین خلقت‬ ‫در می آورد‪ ،‬قوانین خلقت و فرمول های آفرینش که آیات بزرگ‬

‫‪ 39‬امر و خلق‬ ‫خدا هستند در این بینش بی اهمیت تلقی می شوند و هر جامعه‬ ‫ای به این بینش دچار شود در هر علمی عقب می ماند‪.‬‬ ‫و بین ش برخی از دست اندرکاران علوم نیز سر از همان چیز‬ ‫در‬ ‫م ی آورد ک ه تاری خ (در عص ر دی ن س تیزی و اس تقلل گرائی خیره‬ ‫س رانه بش ر در مقاب ل خدا) تجرب ه کرد و تمدن بشری دچار ت ک‬ ‫بُعدی گشت و مدرنیته از تغذیه انسانی انسان‪ ،‬بازماند‪.‬‬

‫‪1‬‬

‫نقش مهم‪ :‬کار امری از نوع دوم‪ ،‬سوم و چهارم‪ ،‬که گفته شد‬ ‫جریان دائم ی نیس تند و ب ه طور «موردی» رخ م ی دهن د‪ ،‬نبای د ب ه‬ ‫دلی ل موردی بودن شان گمان کنی م ک ه نق ش شان در عالم‬ ‫خلقت‪ ،‬کم است‪ .‬درست است گاه گاهی رخ می دهند اما نقش‬ ‫شان گسترده و بسیار است‪.‬‬ ‫مثال‪ :‬در اث ر باد‪ ،‬باران‪ ،‬س رما و گرم ا‪ ،‬س نگی از قلّه کوه جدا‬ ‫می شود و به ته دّره می غلطد‪ .‬این یک حادثه ای است که کاملً‬ ‫بر اس اس قوانی ن و فرمول های خلق ی رخ داده اس ت‪ .‬اگ ر از ی ک‬ ‫متخص ص زمی ن شناس ی بپرس ید همی ن عوام ل باد و باران‪ ،‬ی خ‬ ‫بستن آب در درزهای سنگ در اثر سرما و نیز تاثیرات گرما را به‬ ‫عنوان عوام ل غلطیدن آن س نگ برای تان شرح خواه د داد‪.‬‬ ‫س خنش نی ز کامل ً درس ت اس ت‪ .‬ام ا در مقام بح ث ار موضوع ی‬ ‫‪1‬‬

‫مشاهده می کنیم در این مسئله (در این مسئله نه در هر مسئله) بینش عوام همان قدر نقص و‬

‫اشکال دارد که بینش علمی تجربه گرایان‪ .‬و همچنین بینش عوام از نظر ارزش ضعیف تر از ارزش بینش‬ ‫علمی تجربه گرایان نیست‪ .‬اگر آنان با قوانین و فرمول های خلقی در این مسئله نظر می دهند‪ ،‬عوام‬ ‫نیز مطابق فطرت خود وجود امر و حوادث امری غیر خلقی را احساس می کند‪ .‬زیرا انسان به فطرتش‬ ‫بر خدا نزدیک است‪.‬‬

‫دو دست خدا ‪40‬‬ ‫که ما در صدد آن هستیم باید گفت‪ :‬آن آقای متخصص به توضیح‬ ‫علت های نزدی ک و ب ه اص طلح ب ه شرح «علل قری ب» پرداخت ه‬ ‫ا ست هزاران علل ری ز و در شت در عم ر کره زمی ن‪ ،‬و میلیون ه ا‬ ‫علل ری ز و درش ت در ب ه وجود آمدن کره زمی ن‪ ،‬و میلیارده ا علل‬ ‫ری ز و درش ت در پیدای ش و تکام ل کهکشان ه ا و ‪ ،... ،...‬در‬ ‫س قوط آن س نگ و غلطیدن ش ردی ف شده ان د ت ا ای ن حادث ه را ب ه‬ ‫وجود آورده اند‪.‬‬ ‫آی ا در ای ن مس یر میلیارده ا س اله ک ه علل و جریان قوانی ن‬ ‫خلق ت ط ی کرده ب ا آن هم ه پرشماری اش‪ ،‬فق ط و فق ط جریان‬ ‫خلقی را طی کرده و با هیچ حادثۀ امری مواجه نشده است؟‬ ‫در طول چند هزار سالۀ زندگی بشر آن همه حوادث امری رخ‬ ‫داده آیا در طول میلیاردها ضرب در میلیاردها و ‪ ...‬سال که عمر‬ ‫فیزیکی جهان طی شده تا به سقوط آن سنگ رسیده هیچ حادثه‬ ‫ای امری رخ نداده است؟‬ ‫ب ا ای ن بین ش و ب ا ای ن نگاه واقع ی م ی بینی م ک ه حوادث امری‬ ‫در هم ه ج ا و در ه ر چی ز نق ش داشت ه و دارن د‪ .‬حت ی ردپای آن ه ا‬ ‫در برداشت ن ی ک لقم ه غذا و نی ز در گذاشت ن آن ب ه دهان و نی ز در‬ ‫قرار گرفتن آن در معده به روشنی قابل درک است‪.‬‬ ‫یعنی هیچ شی ای‪ ،‬هیچ حادثه ای‪ ،‬هیچ حرکتی یا تغییری نمی‬ ‫توان یافت که حوادث امری در آن نقش نداشته باشند‪.‬‬

‫‪ 41‬امر و خلق‬ ‫اکنون در پایان این بحث نیز یادداشت می کنیم‪:‬‬ ‫‪ -1‬نوع اول کار امری ممک ن اس ت منحص ر ب ه ایجاد جهان م ا‬ ‫نباش د‪ ،‬جهان ی ا جهان های دیگ ر نی ز ایجاد شده باشن د ی ا در آینده‬ ‫ایجاد شوند‪.‬‬ ‫‪ -2‬نوع اول کار امری دربارۀ جهان م ا نی ز منحص ر ب ه ایجاد‬ ‫پدیدۀ اولیه نیست‪ .‬دائما ً در مرکز جهان ادامه و جریان دارد‪.‬‬ ‫‪ -3‬قانون گس ترش جهان براس اس همان کار مداوم امری‬ ‫است که در مرکز جهان هست‪.‬‬ ‫‪ -4‬نوع دوم از قبیل ایجاد حیات و روح‪ ،‬گرچه مداوم نیست و‬ ‫موردی‪ ،‬اس ت لیک ن ممک ن اس ت در کرات دیگ ر نی ز رخ بده د و‬ ‫می دهد‪.‬‬ ‫‪ -5‬نوع س وم ک ه ام ر بیای د و در جریان قوانی ن خلق ی‪ ،‬ایجاد‬ ‫رکود و تر مز کند (مانن د آت ش ابراهیم) همان طور می تواند بیای د‬ ‫ایجاد رکود نکند بل که تصرف دیگر در جهت جریان قوانین خلقی‬ ‫کند (نا همسو و همسو)‪.‬‬ ‫‪ -6‬در این مسئله (نه در هر مسئله) افراط عوام نکوهیده تر‬ ‫از تفریط تجربه گرایان نیست‪.‬‬ ‫‪ -7‬در هم ه چی ز‪ ،‬در ه ر حادث ه‪ ،‬در ه ر حرک ت و تغیی ر ک ه ه م‬ ‫اکنون ب ه ص ورت ی ک حادث ۀ کامل ً خلق ی رخ م ی ده د و کاملً‬ ‫مطاب ق قوانی ن و فرمول های خلق ی اس ت‪ ،‬کاره ا و حوادث امری‬ ‫نقش دارند‪.‬‬

‫دو دست خدا ‪42‬‬

‫اذن و تدبیر‬

‫نوع پنجم از امر‬

‫اکنون بر اس اس توضیحات ی ک ه در بخ ش های پی ش گذش ت‪،‬‬ ‫ی ک مقایس ه ای میان ام ر و خلق بکنی م ت ا ببینی م غالبا ً مت ن جریان‬ ‫کائنات با امر است یا با خلق؟‪-‬؟‬ ‫ابتدا برای کامل شدن موضوع این پرسش‪ ،‬باید دید اصالت با‬ ‫کدامیک است‪ :‬امر اصالت دارد یا خلق؟‪-‬؟‬ ‫امر از نوع اول که پدیده اولیه جهان را ایجاد کرده و سپس به‬ ‫طورمداوم از مرک ز جهان ایجاد کرده و جهان را بزرگ ت ر م ی‬ ‫کن د‪ ،‬اص الت دارد‪ .‬زیرا اگ ر آن نباش د جهان وجود ندارد ت ا دارای‬ ‫جریان قوانین و فرمول های خلقی باشد‪.‬‬ ‫اما در متن کائنات غالبا ً جریان خلق حاکم است‪ .‬و منشأ علم‬ ‫و دان ش اع م از علوم تجرب ی و علوم انس انی‪ ،‬همان جریان خلق‬ ‫است‪ .‬زیرا‬

‫دو دست خدا ‪44‬‬ ‫همان طور که پیش تر گفته شد علم و دانش یعنی «شناختن‬ ‫قوانی‬

‫ن و فرمول های جهان هس‬

‫تی»‪ .‬جریان و حوادث امری‬

‫هرگ ز «موضوع علم» نم ی شود و مخص وص خود خداون د متعال‬ ‫است‪.‬‬ ‫همی ن طور برنام ه زندگ ی و تولی د (اع م از تولیدات کشاورزی‬ ‫و ص نعتی) و مس کن س ازی و هم ۀ کارهای انس ان بای د بر اس اس‬ ‫محاسبات جریان و قوانین خلقی‪ ،‬استوار باشد؛ از باب مثال‪ :‬باید‬ ‫در اندیش ه اس تحکام س اختمان در برابر زلزله باش د و نگوی د‪ :‬اگ ر‬ ‫ی ک زلزله امری بیای د هی چ چیزی در برابر آن توان مقاوم ت ندارد‪.‬‬ ‫درس ت اس ت ممک ن اس ت ی ک حادث ه امری بیای د و ک ل کرۀ زمی ن‬ ‫را متلش ی کن د لیک ن انس ان همان طور ک ه توان علم ی در برابر‬ ‫امر ندارد همان طور هم موظف نیست کارها و زندگی خود را بر‬ ‫اساس امر و خلق (با هم) استوار کند‪.‬‬ ‫انسان در مقابل امر تنها یک وظیفه دارد‪ :‬بداند و ایمان داشته‬ ‫باشد که خداوند کار امری هم دارد و بپاید که ستم و گناه نکند تا‬ ‫مورد بلی امری قرار نگیرد‪ .‬و همی ن طور اس ت جامع ه‪ :‬جامع ه‬ ‫نیز باید خودپائی و خود پالئی بکند تا گرفتار بلی امری نگردد‪.‬‬ ‫اذن و تدبیِِر‪ :‬درس ت اس ت آن چ ه غالبا ً در مت ن هس تی‬ ‫جریان دارد جریان خلق اس ت ن ه ام ر‪ .‬ام ا همان جریا ِن ص رفاً‬ ‫خلقی نی ز به س ر خود ره ا نشده و دائما ً زی ر نظر و تدبی ر خداون د‬ ‫است‪.‬‬

‫‪ 45‬اذن و تدبیر‬ ‫در این جای بحث به پیچیده ترین نکته می رسیم و ناچاریم از‬ ‫برخی اصطلحات یاری بگیریم‪:‬‬ ‫اگر کبریتی را روشن کنید و زیر انگشت تان بگیرید آن را می‬ ‫س وزاند‪ .‬در ای ن مثال‪ ،‬آت ش علت اس ت و س وختن معلول‪ .‬وقت ی‬ ‫ک ه علت وجود داشت ه باش د ب ی تردی د معلول نی ز وجود خواه د‬ ‫داشت‪.‬‬ ‫ام ا همان علّت یعن ی وجود آت ش در س ر ک بریت‪ ،‬خود معلول‬ ‫علت هائی است مانند چوب کبریت و آن عللی که درخت و چوب‬ ‫را ب ه وجود آورده‪ ،‬و مانن د گوگرد س ر ک بریت و علت هائی ک ه‬ ‫گوگرد را به وجود آورده اند‪ .‬و مانند اصطکاکی که علت می شود‬ ‫تا گوگرد مشتعل شود‪.‬‬ ‫بنابر این در سوختن انگشت به وسیله کبریت هزاران علت در‬ ‫جریان های متعدد و مختلف ردیف شده و جریان یافته اند تا حادثۀ‬ ‫سوختن رخ داده است‪.‬‬ ‫در این جریان های مختلف که در بسترهای مختلف پیش آمده‬ ‫و ه ر علت معلول خود را ب ه وجود آورده اس ت‪ .‬همگ ی تخلّف‬ ‫ناپذیر بوده اند؟‬ ‫پاسخ‪ :‬باید روشن شود مراد از «تخلّف» چیست؟ اگر مراد از‬ ‫تخلّف ای ن باش د ک ه ی ک علت کامل ً وجود داشت ه باش د ام ا معلول‬ ‫آن حادث نشود؛ این تخلّف ناپذیر است مگر این که امری بیاید و‬ ‫حادث ه ای مانن د نس وزانیدن آت ش ابراهی م را‪ ،‬پی ش آورد‪ .‬ک ه اولً‬ ‫خیلی نادر و ک م ت ر رخ داده اس ت و ثانیا ً ای ن ص ورت از تخلّف در‬

‫دو دست خدا ‪46‬‬ ‫این جا از بحث ما خارج است‪ .‬در این جا درصدد توضیح نوع پنجم‬ ‫از امر هستیم‪.‬‬ ‫و اگ ر مراد از «تخلّف پذیری» و «تخلّف ناپذیری» ای ن باش د‬ ‫ک ه جریان علّت و معلول را خداون د ب ه راه انداخت ه و آن ب ه طور‬ ‫خود کار‪ ،‬کار م ی کن د و مس تقل از خدا اس ت‪ ،‬بای د گف ت‪ :‬ای ن‬ ‫سخن درست نیست‪.‬‬ ‫زیرا جریان علت و معلول ی ک چی ز «لوله کش ی شده» نیس ت‬ ‫بل «انعطاف پذیر» است‪.‬‬

‫‪1‬‬

‫دع ا‪ :‬دع ا یعن ی چ ه؟ دع ا ک ه در مکت ب اه ل بی ت(ع) «م ّخ‬ ‫العباده» نامیده شده (و کس ی ک ه هرگ ز دع ا نکن د‪ ،‬دی ن ندارد) ب ه‬ ‫این معنی است که‪ :‬خدایا در آن جریان های علت و معلول که در‬ ‫بس ترهای متعدد ب ه س وی م ن و زندگ ی م ن م ی آین د اگ ر منف ی‬ ‫هستند تغییری ایجاد کن که مثبت و برای حال من مفید باشند‪.‬‬ ‫کافی است دعا مستجاب شود و در مرحله ای از جریان علل‪،‬‬ ‫ذّره ای تغیی ر رخ ده د و دع ا کننده ب ه مراد خود برس د‪ .‬بنابر ای ن‪،‬‬ ‫جریان علت و معلول لوله کشی شده نیست انعطاف پذیر است‪.‬‬ ‫دع ا ب ه عنوان مثال آورده ش د ت ا ذه ن مان ب ه دریاف ت مس ئله‬ ‫نزدیک تر شود‪.‬‬

‫‪ِ 1‬اگر آن طور که ارسطوئیان جریان علت و معلول را لوله کشی می دانند‪ ،‬و از جانب دیگر به‬ ‫«امر» هم باور ندارند‪ ،‬صحیح دانسته شود‪ ،‬باید گفت‪ :‬جریان علت و معلول چیزی است که خود خدا نیز‬ ‫قدرت تغییر در آن را ندارد‪( .‬نعوذ بالله)‪ .‬و لذا ارسطوئیان نه اعتقادی به دعا دارند و نه می توانند دعا‬ ‫کنند‪ .‬اگر کس ی از آنان دع ا کند بی تردید از عقل معاف است گرچ ه مدعی عقل باشد و ذهن گرائی‬ ‫ارسطوئی را معقول و قرآن و حدیث را منقول بنامد‪ .‬خدای ارسطوئیان عاجز از ایجاد است و به قول‬ ‫ارنست رنان و ویل دورانت‪ ،‬عاجز از هر کار است‪.‬‬

‫‪ 47‬اذن و تدبیر‬ ‫جریان خلق و قوانی ن و فرمول های آن ه ر لحظ ه نیازمن د‬ ‫«اذن» است تا به راه خود ادامه دهد‪ ،‬ممکن است اذن داده شود‬ ‫و ای ن جریان غالب در مت ن خلق اس ت‪ .‬و گاه ی اذن داده نم ی‬ ‫شود‪ .‬در این صورت آن چه رخ می دهد چیست؟‬ ‫گفته شد در این جا از آن نوع امر که جریان قوانین خلقی را‬ ‫به ترمز کشاند (مانند ماجرای ابراهیم) یا به آن شتاب دهد (مانند‬ ‫بلهائی از س نخ طوفان نوح)‪ ،‬بح ث نم ی کنی م در ص دد بیان ی ک‬ ‫نوع دیگر از امر هستیم؛ ویژگی این نوع این است که نه به ترمز‬ ‫م ی کشان د و ن ه ب ه قوانی ن خلق ی شتاب م ی ده د‪ .‬ب ل در اجزای‬ ‫علت (در مس یر آن هزاران علل) تغیی ر ایجاد م ی کن د؛ ی ک ذره‬ ‫تغیی ر در جریان برخ ی از آن هزاران علل‪ ،‬جه ت جریان را عوض‬ ‫می کند‪.‬‬ ‫ب ه عبارت دیگ ر‪ :‬ای ن ام ر ب ه منزله «جواز» اس ت جریان‬ ‫منعط ف م ی توان د در جه ت های مختلف ی جاری شود‪ ،‬ای ن ام ر‬ ‫تعیین کننده آن مسیر و آن جهت است‪.‬‬ ‫حتی سوزانیدن شعله کبریت انگشت را نیازمند «اذن» است‬ ‫گرچ ه اگ ر بن ا بود نس وزاند در مراح ل پیشی ن‪ ،‬تغییری ایجاد م ی‬ ‫ش د ن ه پ س از مشتع ل شدن آن‪ .‬اگ ر پ س از مشتع ل شدن‬ ‫نس وزاند از س نخ ماجرای حضرت ابراهی م م ی شود ن ه از س نخ‬ ‫امری که در این جا مورد بحث است‪.‬‬ ‫همۀ انسان ها به این نوع کار امری خدا باور دارند حت ّی افراد‬ ‫لابالی و هی چ انس انی پیدا نم ی شود ک ه در ای ن کار امری خدا‬

‫دو دست خدا ‪48‬‬ ‫چشم طمع نداشته باشد‪ ،‬این است که همۀ افراد انسان دعا می‬ ‫کنن د ک م ی ا بی ش‪ .‬فطرت انس ان ای ن نوع کارهای خدا را کاملً‬ ‫احس اس م ی کن د و م ی شناس د‪ .‬حت ی آنان ک ه کاری ب ا دی ن و‬ ‫عبادت ندارند در مواقعی دعا می کنند‪.‬‬ ‫َ‬ ‫ن َرب ِّه (اعراف ‪:)58‬‬ ‫ب يَ ْ‬ ‫خُر ُ‬ ‫و الْبَلَدُ الطّي ِّ ُ‬ ‫ج ن َبات ُ ُ‬ ‫ه بِإِذ ْ ِ‬ ‫قرآن‪َ :‬‬ ‫زمین خوب و مستعد گیاه خود را می رویاند به اذن خدا‪.‬‬ ‫زمین ی ک ه از ه ر جه ت مس تعد اس ت و هم ۀ قوانی ن و فرمول‬ ‫های لزم در آن فراهم است باز با اذن خدا می رویاند‪.‬‬ ‫حت ّی کسی که می خواهد ایمان آورد این خواستن او وقتی در‬ ‫قلبش حاصل می شود که خداوند اذن داده باشد‪.‬‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫ن لِن َ ْ‬ ‫ن تُ ْ‬ ‫ن اللَّه (یونس ‪ :)100‬و‬ ‫ؤ ِ‬ ‫سأ ْ‬ ‫و ما كا َ‬ ‫م َ‬ ‫َ‬ ‫ن إِل ّ بِإِذ ْ ِ‬ ‫ف ٍ‬ ‫هیچ نفسی نمی تواند ایمان بیاورد مگر با اذن خدا‪.‬‬ ‫َ‬ ‫َِ‬ ‫ن لِن َ ْ‬ ‫ن اللَّه (آل عمران‬ ‫سأ ْ‬ ‫و مِا كا َِ‬ ‫مو َِ‬ ‫ن تَ ُ‬ ‫ت إِل ّ بِإِذِْ ِ‬ ‫َ‬ ‫ف ٍِ‬ ‫‪ :)145‬هیچ کس نمی میرد مگر با اذن خدا‪.‬‬ ‫و آیات دیگر‪.‬‬ ‫خداون د جریان خلق ی و قوانی ن آن را ب ه س ر خود ره ا نکرده‬ ‫است بل دائما ً آن را مدیریت و تدبیر می کند‪:‬‬ ‫َ‬ ‫ث ُ َّ‬ ‫مر یونس ‪( 3‬کائنات را‬ ‫ست َوى َ‬ ‫علَى ال ْ َ‬ ‫ما ْ‬ ‫ش يُدَب ُِّر اْل ْ‬ ‫عْر ِ‬ ‫آفرید) سپس در مقام تدبیر جهان قرار گرفت‪.‬‬ ‫َ‬ ‫ن ال َِِِّ‬ ‫ء إِلَى اْلَْرض (س جده ‪ :)5‬امور‬ ‫سما ِ‬ ‫مَر ِ‬ ‫م َِِِ‬ ‫يُدَبُِّر اْل ْ‬ ‫جهان را از آسمان تا زمین‪ ،‬تدبیر می کند‪.‬‬

‫‪ 49‬اذن و تدبیر‬ ‫توجه‪ :‬امر در این آیه به معنی ای که مورد بحث ما است نمی‬ ‫باش د‪ ،‬ب ه معن ی عرف ی اس ت یعن ی امور جهان خلق ت‪ .‬و همچنی ن‬ ‫در آیه زیر‪.‬‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫فل تَت َّ ُ‬ ‫ل أَ َ‬ ‫ف ُ‬ ‫ه َ‬ ‫سي َ ُ‬ ‫مَر َ‬ ‫ق ْ‬ ‫قون‬ ‫قولُو َ‬ ‫م ِْ‬ ‫ف َِ‬ ‫و َ‬ ‫ن الل ِّ ُ‬ ‫ن يُدَب ُِّر اْل ْ‬ ‫َ‬ ‫یونس ‪(: 31‬از کافران بپرس‪ ):‬چه کسی امور جهان را تدبیر می‬ ‫کند‪ ،‬خواهند گفت‪ :‬خدا بگو پس چرا تقوی نمی کنید‪.‬‬ ‫در ای ن آی ه ب ه آن احس اس فطری ک ه در ای ن مباح ث دوبار ب ه‬ ‫آن اشاره ش د‪ ،‬توج ه م ی ده د و م ی فرمای د حت ی اگ ر از کافران‬ ‫ه م پرس یده شود چ ه کس ی امور ای ن جهان را تدبی ر م ی کن د‬ ‫خواهند گفت‪ :‬خدا تدبیر می کند‪.‬‬ ‫کافران نی ز دع ا م ی کنن د‪ ،‬محال اس ت انس انی پیدا شود و‬ ‫هرگ ز دع ا نکن د‪ .‬انس ان ب ا دعای ش م ی خواه د از خداون د در تدبی ر‬ ‫امور و در جهت دادن به جریان علت و معلول و به جریان قوانین‬ ‫و فرمول های خلق ت‪ ،‬او را نی ز در نظ ر رحم ت خود داشته باش د‪.‬‬ ‫حت ی ارس طوئیان و نی ز مح ی الدی ن ب ن عرب ی ک ه ب ه ج بر علّی‬ ‫معلول معتقد هستند‪ 1‬و دعا را به صراحت انکار می کنند باز دعا‬ ‫می کنند‪.‬‬ ‫در پایان این بخش نیز یادداشت می کنیم‪:‬‬ ‫‪ -1‬جریان علت و معلول‪ ،‬جریان قوانین و فرمول های جهان‬ ‫خلقت (مانند ساعت کوک شده) به سر خود رها نشده است‪.‬‬ ‫‪1‬‬

‫رجوع کنید «محی الدّین در آئینه فصوص» ج ‪ 1‬بخش دعا‪ ،‬در سایت بینش نو‪.‬‬

‫دو دست خدا ‪50‬‬ ‫‪ -2‬جریان علت و معلول در ه ر مرحله و ه ر لحظ ه نیازمن د‬ ‫«اذن» است که کار خود را بکند‪.‬‬ ‫‪ -3‬علوه بر چهار نوع کار امری خدا‪ ،‬نوع پنجم امر هست که‬ ‫جهان را تدبیر می کند‪ :‬اذن می دهد یا ایجاد تغییر می کند‪.‬‬ ‫‪ -4‬هم واقعیت جهان هستی‪ ،‬این امر را نشان می دهد و هم‬ ‫فطرت انسان‪ ،‬حتی انسان کافر‪.‬‬

‫کار خدا نه انرژی می برد نه وقت‬

‫نگران نباشید (این همه کار که برای خدا شمردیم و این همه‬ ‫فع ل ک ه خداون د متعال فاع ل آن هاس ت و گفت ه ش د خداون د‬ ‫همیش ه در کار اس ت و همیش ه «فعّال» اس ت) کار خدا ن ه انرژی‬ ‫م ی برد و ن ه وق ت او را م ی گیرد‪ .‬زیرا خود «وق ت = زمان» و‬ ‫خود انرژی‪ ،‬کار خدا و مخلوق خدا هس تند‪ .‬خداون د پدی د آورنده‬ ‫انرژی و زمان اس ت ای ن دو شام ل او نم ی شون د «کی ف یجری‬ ‫علی ه ماه و اجراه»‪ :1‬چگون ه بر او جاری م ی شود آن چ ه ک ه خود‬ ‫او آن را جاری کرده است‪!-‬؟!‬ ‫هر کار و هر حرکت و هر تغییری که انسان آن را انجام دهد‪،‬‬ ‫انرژی م ی برد‪ .‬همی ن طور کاره ا و حرکات حیوان‪ ،‬همچنی ن نبات‬ ‫و گیاه و همی ن طور اس ت ه ر حرک ت در جمادات و ه ر تغیی ر در‬ ‫آن ه ا‪ ،‬و همچنی ن اس ت جهان ب ه عنوان ی ک «ک ّ‬ ‫ل»‪ .‬ام ا خداون د‬ ‫متعال خالق همۀ‬ ‫‪1‬‬ ‫ص ‪.230‬‬

‫حدیث از امیرالمومنین(ع) بحار‪ ،‬ج ‪ 57‬ص ‪ 95‬نهج البلغه ج ‪ 1‬ص ‪ 356‬و از امام رضا(ع) بحار‪ ،‬ج ‪4‬‬

‫دو دست خدا ‪52‬‬ ‫ای ن هاس ت فعلش ن ه انرژی م ی برد و ن ه وق ت‪ .‬مص رف‬ ‫انرژی یعنی نوعی فرسایش و به اصطلح خستگی‪ ،‬خداوند منّزه‬ ‫از این است‪:‬‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫وا أ َِ َّ‬ ‫ق ال َّ‬ ‫ه الَّذي َ‬ ‫و‬ ‫سماوا ِ‬ ‫خل َ َ‬ ‫ن الل ّ َ‬ ‫و لَ ْ‬ ‫و اْلْر َ‬ ‫ت َ‬ ‫م يََر ْ‬ ‫أ َ‬ ‫ض َ‬ ‫َِ‬ ‫ي بِ َ‬ ‫ه‬ ‫ر َ‬ ‫خل ْ ِ‬ ‫على أ ْ‬ ‫ن يُ ْ‬ ‫م يَ ْ‬ ‫ه َِّ‬ ‫ل َِ ْ‬ ‫وتِى بَلى إِن َِّ ُ‬ ‫ي ال ْ َ‬ ‫م ْ‬ ‫ع َِ‬ ‫حي ِِ َ‬ ‫ن بِقاِد ٍ‬ ‫ق ِ‬ ‫يٍء َ‬ ‫ل َ‬ ‫على ك ُ ِّ‬ ‫قدير (احقاف ‪ :)33‬آیا آنان نمی دانند خداوندی‬ ‫َ‬ ‫ش ْ‬ ‫ک ه آس مان ه ا و زمی ن را آفریده و در ای ن کار خس تگی ای ب ه او‬ ‫راه نیافته‪ ،‬می تواند مردگان را زنده کند‪-‬؟!‬ ‫َ‬ ‫أَ َ‬ ‫عيينِا بِال ْ َ‬ ‫ول (ق ‪ :)15‬آی ا م ا از آفرین ش نخس تین‬ ‫ف َ‬ ‫ق اْل َّ‬ ‫خل ِْ ِ‬ ‫خسته شدیم (که به آفرینش معاد قادر نباشیم؟!)‬ ‫همان طور که خداوند در آن واحد از همه جای جهان خبر دارد‬ ‫ک ه در فلن ات م چ ه م ی گذرد‪ ،‬در فلن کهکشان چ ه حادث ه ای رخ‬ ‫م ی ده د‪ ،‬در فلن جزء از فلن کره کدام ماده ب ه انرژی تبدی ل‬ ‫می شود‪ ،‬در فلن گوشۀ فضای پهناور چه واقعه حادث می شود‪،‬‬ ‫فلن برگ از درخ ت م ی افت د فلن موی فلن گوس فند ی ک میلی‬ ‫متر رشد می کند و‪ ...‬و‪ ...‬یک عدد «‪ »1‬در تخته سیاه بنویس و تا‬ ‫آخ ر عم ر در مقاب ل آن ص فر بگذار باز ه م دیگران ص فر بگذارن د‬ ‫باز تعداد حوادث ری ز و درش ت ک ه در ی ک آن واح د در ک ل جهان‬ ‫رخ می دهند شمرده نمی شوند‪ .‬اما خداوند در همان یک آن واحد‬ ‫به همه آن ها عالم است‪ ،‬کار خدا نیز این چنین است‪.‬‬

‫‪ 53‬کارخدا نه انرژی می برد نه وقت‬

‫في اْلَْرض (آل عمران‬ ‫و مِا ِِ‬ ‫م مِا ِِ‬ ‫سماوا ِ‬ ‫يَ ْ‬ ‫في ال َِّ‬ ‫عل َِ ُ‬ ‫ت َ‬

‫‪ ،29‬مائده ‪ ،97‬حجرات ‪ ،16‬مجادله ‪ ،7‬و آیات دیگ ر در س وره‬ ‫های دیگر)‪.‬‬ ‫ة إلَّ‬ ‫ق ُ‬ ‫وَر َ‬ ‫س ُ‬ ‫م مِا ِِ‬ ‫ط ِ‬ ‫و الْب َ ْ‬ ‫يَ ْ‬ ‫م ِْ‬ ‫و مِا ت َِ ْ‬ ‫عل َِ ُ‬ ‫ن َ‬ ‫ر َ‬ ‫ر َ‬ ‫ق ٍ ِ‬ ‫ح ِ‬ ‫في الْب َ ِّ‬ ‫ت اْلَْرض (انعام ‪ :)59‬و م ی دان د‬ ‫ة فِي ظُلُما ِِ‬ ‫حب َّ ٍ‬ ‫ول َ‬ ‫يَ ْ‬ ‫عل َ ُ‬ ‫مهِا َ‬ ‫آن چ ه در خشک ی و در دری ا هس ت (و رخ م ی ده د)‪ .‬و برگ ی از‬ ‫درخت ی نم ی افت د مگ ر ای ن ک ه خداون د ب ه آن علم دارد‪ ،‬و ن ه دان ه‬ ‫ای در تاریکی های خاک (هست که خدا به آن علم نداشته باشد)‪.‬‬ ‫و مطابق بحث پیشین‪ 1‬هیچ برگی از درختی نمی افتد مگر به‬ ‫اذن خدا‪.‬‬ ‫فع ل و کار خدا نی ز مانن د علم ش اس ت باز ی ک رق م «‪»1‬‬ ‫بنویس ید و ت ا آخ ر عم ر جلوی آن ص فر بگذاری د و دیگران نی ز‬ ‫بگذارن د و قرن ه ا ای ن ص فر گذاشت ه شود باز موارد علم خدا ک ه‬ ‫در ی ک آن واح د باشن د‪ ،‬قاب ل شمارش نم ی شون د‪ .‬گرچ ه ب ا ای ن‬ ‫همه‪ ،‬همۀ آن ها نهایتی دارند‪.‬‬ ‫کس ی ک ه درباره خدا‪ ،‬علم خدا‪ ،‬فع ل و کار خدا م ی اندیش د‬ ‫بای د عرص ۀ اندیش ه را باز و جریان تفک ر را آزاد‪ ،‬دیدگان عق ل را‬ ‫گشاده تر بنماید تا در ذهن او خداوند به هیچ چیزی تشبیه نشود‪.‬‬

‫‪1‬‬

‫درمبحث «اذن و تدبیر» گذشت‪.‬‬

‫دو دست خدا ‪54‬‬ ‫وَز علی رب ِِّک‬ ‫از امام ص ادق(ع)‪ :‬ا ِِّ‬ ‫ما التوحيدُ فاَن ل ت ُج ِّ‬ ‫مِا جاز عليک‪ :1‬توحی د آن اس ت ک ه آن چ ه درباره خود روا م ی‬ ‫داری دربارۀ خدا روا ندانی‪.‬‬ ‫و بدی ن جه ت گفت ه ان د‪ :‬کس انی ک ه اس تعداد کاف ی ندارن د و‬ ‫عرص ه اندیش ه شان تن گ اس ت ی ا از نظ ر روح ی تح ّمل ای ن گون ه‬ ‫مس ائل را بر نم ی تابن د‪ ،‬بهت ر اس ت وارد مس ائل دقی ق خدا‬ ‫شناسی نشوند به ویژه مسئلۀ قضا و قدر‪ ،‬جبر و اختیار‪ ،‬تفویض‪،‬‬ ‫و ی ا امربی ن المری ن‪ ،‬ک ه پیچیده تری ن مس ئله اس ت در حدی ک ه‬ ‫برای انسان پیچیده تر از این موضوع‪ ،‬وجود ندارد‪.‬‬

‫توصیه ای در پایان این فصل‬

‫در این جا نمی خواهم بیش از چند سطر بنویسم‪ ،‬به صورت‬ ‫ی ک بخ ش فراز کردم ت ا اهمی ت آن برجس ته ت ر شود و خوانندۀ‬ ‫محترم اهمی ت لزم را ب ه آن بده د‪ :‬در ای ن ج ا ک ه فص ل اول ای ن‬ ‫دفتر به پایان می رسد‪ ،‬توجه داشته باشید‪ :‬این که «امر» را در‬ ‫پنج نوع بررسی کردیم‪ ،‬برای این بود که شرح و توضیح این بحث‬ ‫ممکن و آسان شود و گرنه امر خدا و کار امری خدا تنها یک چیز‬ ‫است و تقسیم آن به چند نوع در واقع با توجه به مصداق های آن‬

‫‪1‬‬

‫بحار‪ ،‬ج ‪ 5‬ص ‪.17‬‬

‫‪ 55‬کارخدا نه انرژی می برد نه وقت‬ ‫است نه خود امر‪ .‬امر‪ ،‬امر است تنها فرقی که هست در موارد‬ ‫آن و در «آن چه که در اثر امر حادث می شود» است و بس‪.‬‬ ‫در این جا نیز یادداشت کنیم‪:‬‬ ‫اگ ر موارد یادداشت ی ک ه در آخ ر ه ر بخ ش آمده را ب ه طور‬ ‫مرت ب یادداش ت کرده باشی م فص ل دوم بح ث ک ه «قض ا و قدر»‬ ‫است به آسانی طی می شود‪ .‬زیرا معمائی پیچیده بوده و هست‬ ‫که وقتی ح ّ‬ ‫ل گشت آسان می شود‪.‬‬

‫بخش کوچک اما ویژه‬

‫فصل اول به پایان می رسد‪ ،‬توجه به یک مطلب‪ ،‬بس مهم و‬ ‫ضروری اس ت‪ :‬کار امری خدا و کار خلق ی خدا ب ه شرح ی ک ه‬ ‫رف ت ه ر دو در کنار ه م و تنیده بر همدیگ ر در س رتاسر کائنات‬ ‫جریان دارن د؛ هم ۀ جهان و اشیاء جهان‪ ،‬ب ا ای ن ه ر دو توأما ً اداره‬ ‫م ی شود‪ .‬ن ه کار امری ب ه ی ک جغراف ی معی ن از جهان‪ ،‬محدود‬ ‫اس ت و ن ه کار خلق ی‪ .‬و همچنی ن ن ه کار امری منحص ر ب ه اشیائی‬ ‫از جهان است و نه کار خلقی‪.‬‬ ‫یعنی در این مسئله نه مرز جغرافی هست و نه مرز ماهوی‪.‬‬

‫‪1‬‬

‫‪1‬‬

‫خواهد آمد که‪ :‬صدرائیان ما‪ ،‬کائنات را به عالم امر و عالم خلق تقسیم کرده اند و معتقد هستند‪:‬‬

‫عالم امر یعنی عالم مجّردات و عالم خلق یعنی عالم غیر مجّردات‪.‬‬ ‫این هم یک بلی دیگر است که بر سر مکتب قرآن و اهل بیت(ع) آورده اند‪ .‬هیچ چیز مجرد وجود‬ ‫ندارد‪ ،‬همه چیز غیر از خدا مشمول زمان و مکان است‪.‬‬

‫دو دست خدا ‪56‬‬ ‫توج ه ب ه ای ن «اص ل» لزم اس ت ک ه در فص ل دوم و س وم ب ه‬ ‫ویژه فصل چهارم به کار خواهد آمد‪.‬‬

‫فصل دوم‬

‫قضا و قدر‬

‫جبر‬

‫تفویض‬

‫اختیار‬

‫امربین المرین‬

‫دو دست خدا‬

‫قضا و قدر‬

‫خداون د منّزه از آن اس ت ک ه دس ت داشت ه باش د‪ .‬قرآن برای‬ ‫این که ما را در مسئلۀ پیچیده و دشوار «رابطه خدا با خلق» بهتر‬ ‫و به آسانی رهنمون شود با «دو دست خدا» تعبیر کرده است تا‬ ‫بفهمی م ک ه خداون د متعال دو نوع کار دارد‪ :‬ام ر و خلق‪ :‬کار امری‬ ‫و کار خلقی‪ .‬به شرحی که در فصل پیش گذشت‪.‬‬ ‫قض ا و قدر‪ :‬در ای ن ج ا بخ ش عمده ای از مباحث ه برای مان‬ ‫آس ان اس ت زیرا «قض ا» یعن ی «ام ر»‪ .‬و «قدر» یعن ی «خلق»‪.‬‬ ‫بنابر این هر دو به شرح رفته اند‪.‬‬ ‫ام ا خود همی ن س خن ک ه قض ا یعن ی ام ر و قدر یعن ی خلق‪،‬‬ ‫نیازمن د توضی ح و شرح کاف ی‪ ،‬اس ت‪ .‬و در ثان ی اص ل هدف از‬ ‫بح ث ک ه «کاربرد اراده انس ان» م ی باش د مطرح نشده اس ت‪ .‬و‬ ‫آن چه «اختیار» نامیده می‬

‫دو دست خدا ‪60‬‬ ‫شود و نی ز آن چ ه ک ه «ج بر» خوانده م ی شود و نی ز اص طلح‬ ‫«تفویض»‪ ،‬به ویژه اصل اصیل مکتب اهل بیت(ع) یعنی «امربین‬ ‫المرین»‪ ،‬یک به یک باید بررسی شوند تا هدف از این مباحثه به‬ ‫دست آید‪.‬‬ ‫از ی ک نگاه مطالب فص ل پی ش‪ ،‬بی ش ت ر خدا شناس ی و‬ ‫مربوط ب ه «توحی د» بود ت ا مس ئله قض ا و قدر‪ .‬و در مرتب ۀ دوم‬ ‫بیش تر هستی شناس ی و جهان شناسی بود تا انسان شناسی و‬ ‫ی ا «شناخ ت رابط ه خدا و انس ان»‪ .‬گرچ ه برای ی ک اندیشمن د‬ ‫متخص ص ب ا مطالع ۀ محتوای فص ل پی ش جان مطلب روش ن م ی‬ ‫شود‪ .‬و این واقعیت اهمیت و کاربرد اساسی فصل پیش را نشان‬ ‫می دهد و روشن می شود یکی از علل عدم توفیق کسانی که در‬ ‫مسئله «قضا و قدر» بحث کرده اند عدم توجه به موضوع مهم و‬ ‫ب س بزرگ «ام ر و خلق» اس ت و بزرگ تری ن خب ط شان همی ن‬ ‫است‪.‬‬ ‫برای ورود به مباحثه به مقدمه زیر نیاز هست‪:‬‬ ‫مقدمه‪ :‬از قدیم در مسئله «قضا و قدر» بحث شده عقاید و‬ ‫آراء مختلف در ای ن مس ئله ابراز شده اس ت ام ا همگ ی ب ه محور‬ ‫«انس ان و قض ا و قدر» کار کرده ان د و کوشیده ان د جای گاه‬ ‫انس ان را در کنار و خلل قض ا و قدر تعیی ن کنن د؛ کاربرد ارادۀ‬ ‫انس ان و حیط ۀ آزادی عم ل بش ر را در قبال قض ا و قدر مشخ ص‬ ‫کنن د‪ .‬کاربرد اراده انس ان ت ا کجاس ت؟ اختیار و توان انتخاب‬ ‫انسان چگونه است و مسائلی از این قبیل‪.‬‬

‫‪ 61‬قضا و قدر‬ ‫ام ا م ا در ای ن دفت ر آن راه را ک ه از قدی م پیموده ان د در پی ش‬ ‫نم ی گیری م و ای ن پرش را درس ت نم ی دانی م ک ه ی ک طرف بح ث‬ ‫خدا و طرف دیگر آن انس ان باش د این پریدن بزرگ ی است که از‬ ‫روی «جهان» پریده و جهان را نادیده گرفته اند‪ .‬و به همین دلیل‬ ‫قرن ها کار کرده اند لیکن تکلیف مسئله هنوز هم روشن نیست‪.‬‬ ‫بر اس اس «حت ی فرض محال ه م محال نیس ت»‪ ،‬فرض م ی‬ ‫کنی م اس اسا ً انس ان ب ه وجود نیامده‪ ،‬ابتدا مس ئله قض ا‪ ،‬قدر‪ ،‬ج بر‪،‬‬ ‫تفوی ض‪ ،‬را در عرص ۀ «رابط ۀ خدا ب ا جهان» بررس ی م ی کنی م ت ا‬ ‫روش ن شود ای ن رابط ه ی ک رابط ۀ ج بری اس ت ی ا تفویض ی و ی ا‬ ‫امربین المرین ی است؟‪-‬؟‪-‬؟‬ ‫آن گاه نوب ت م ی رس د ب ه انس ان‪ ،‬و اراده انس ان‪ ،‬اختیار‪،‬‬ ‫انتخاب انس ان‪ .‬چرا و چگون ه انس ان ص احب اراده ش د‪ ،‬منش أ ای ن‬ ‫اراده کجاس ت؟؟ خود اراده ی ک پدیده قضائی اس ت ی ا قدری؟؟‬ ‫کاری که انسان با اراده و انتخاب خودش انجام می دهد تفویضی‬ ‫است یا جبری‪ ،‬یا امربین المرین ی؟‪-‬؟‪-‬؟‬ ‫بهتر است این سخن را بیش از این کش ندهیم (زیرا مسئله‬ ‫را پیچیده ت ر م ی کن د)‪ .‬ب ه ت ک ت ک واژه ه ا و اص طلحات مذکور‬ ‫بپردازیم‪:‬‬ ‫َ‬ ‫قدَر‪ :‬قدر از ب ن واژۀ « قَدْر» ب ه معن ی‪ :‬میزان‪ ،‬اندازه‪ ،‬حدّ‬ ‫معین‪.‬‬ ‫قَدَر ب ه اص طلح ادب ی «اس م مص در» اس ت‪ .‬همان طور ک ه‬ ‫ضو» اس م آن کار‬ ‫ضو» مص در اس ت ب ه معن ی شس تشو‪ ،‬و «وُ ُ‬ ‫«وَ ُ‬

‫دو دست خدا ‪62‬‬ ‫است‪« .‬رفتن» مصدر است و «روش» اسم مصدر‪ .‬گفتن مصدر‬ ‫است و گفتار اسم مصدر‪ .‬قَدْر مصدر است و قَدَر اسم مصدر‪ .‬و‬ ‫مطاب ق اص طلح مردم ی کوچ ه بازاری‪ ،‬بای د گف ت‪ :‬قَدَر یعن ی‬ ‫ن کائنات‪ ،‬حساب و کتابش نیز خیلی دقیق‬ ‫«حساب و کتاب»‪ :‬جها ِ‬ ‫است سرتاسر جهان قانون است به طوری که می توانید فرمول‬ ‫زیر را بنویسید‪:‬‬ ‫جهان‪ -‬قوانینش= جهان‪ -‬جهان‪.‬‬ ‫و می توانید بگوئید‪ :‬جهان غیر از قانون چیزی نیست‪.‬‬ ‫ق ك ُ َّ‬ ‫ف َ‬ ‫يٍء َ‬ ‫قدََّره ُِ ت َ ْ‬ ‫ل َ‬ ‫قديراً (فرقان ‪ :)2‬هم ه چی ز را‬ ‫َ‬ ‫خل َ ِ َ‬ ‫ش ْ‬ ‫آفرید و همۀ آن ها را به دقّت اندازه گیری کرد‪.‬‬ ‫م ْ‬ ‫و ك ُ ُّ‬ ‫ل َ‬ ‫قدار (رعد ‪ :)8‬و هر چیز نزد او مقدار‬ ‫يٍء ِ‬ ‫عنْدَهُ ب ِ ِ‬ ‫َ‬ ‫ش ْ‬ ‫معینی دارد‪.‬‬ ‫َ‬ ‫ء َ‬ ‫َ‬ ‫ع َ‬ ‫ل َ‬ ‫ه لِك ُ ِّ‬ ‫قدْراً (طلق ‪ :)3‬خداوند برای هر‬ ‫ي ٍ‬ ‫ج َ‬ ‫قدْ َ‬ ‫ل الل ّ ُ‬ ‫ش ْ‬ ‫چیزی اندازه ای قرار داده است‪.‬‬ ‫قدََّر َ‬ ‫و الَّذي َ‬ ‫ق َ‬ ‫س َّ‬ ‫هدى (اعلی ‪:)3-2‬‬ ‫الَّذي َ‬ ‫ف َ‬ ‫ف َِِِِ‬ ‫خل َِِِِ َ‬ ‫وى‪َ -‬‬ ‫خدائی ک ه آفریده و هماهن گ کرد‪ -‬و هموک ه فرمول ریزی کرد و‬ ‫هدایت نمود‪.‬‬ ‫توضی ح‪ :‬ک ّ‬ ‫ل جهان و نی ز ای ن هم ه اشیاء ری ز و درش ت ک ه در‬ ‫درون آن اس ت‪ ،‬همگ ی را موزون‪ ،‬متعادل‪ ،‬منظ م آفری د و نی ز‬ ‫رواب ط میان اشیاء‪ .‬تاثی ر و تأثّرشان بر همدیگ ر و از همدیگ ر را‬ ‫مطاب ق حس اب و کتاب ی دقی ق قرارداد و هم ه چی ز را نی ز هدای ت‬ ‫کرده است‪.‬‬

‫‪ 63‬قضا و قدر‬ ‫هدا یت‪ :‬در ای ن آ یه مراد هدای ت شفاه ی ی ا تشریع ی و نبوت ی‬ ‫نیس ت‪ .‬مقص ود هدای ت تکوین ی و آفرینش ی اس ت‪ :‬هس ته ات م‬ ‫چگونه تشکیل شود‪ ،‬الکترون چه طور به دور هسته بچرخد‪ ،‬انواع‬ ‫مولکول ه ا چگون ه تشکی ل شون د‪ ،‬تبدی ل ماده ب ه انرژی‪ ،‬و تبدی ل‬ ‫انرژی ب ه ماده‪ ،‬حرک ت کهکشان ه ا و منظوم ه ه ا و کرات چگون ه‬ ‫باش د‪ .‬چرخ ۀ باران‪ ،‬چرخ ۀ چهار فص ل‪ ،‬چرخ ۀ مرگ و حیات‪ ،‬چ ه‬ ‫طور باشد‪ ،‬همه و همه را هدایت کرده که چه کاری باید بکنند‪.‬‬ ‫ابر و باد و م ه‪ ،‬خورشی د و‪ ...‬هم ه را هدای ت کرده اس ت‪.‬‬ ‫اندازه ه ر چی ز را ب ه آن داده و کار و بارش را مشخ ص کرده‪ ،‬ه ر‬ ‫چی ز در ای ن عالم نقش ی دارد و مأموریت ی‪ ،‬نق ش و مأموریت ش را‬ ‫معین کرده است‪.‬‬ ‫بوت ه هندوان ه م ی روی د و پی ش م ی رود وقت ی ک ه ب ا مانع ی از‬ ‫قبی ل س نگ ی ا دیوار مواج ه م ی شود پی ش از آن ک ه ب ا آن برخورد‬ ‫کند راهش را عوض می کند زیرا گازی که از خود برون می دهد‬ ‫به مانع برخورده و به سوی خودش بر می گردد بوته رویش را به‬ ‫سمت دیگر می گیرد‪.‬‬ ‫بچ ه آه و متولد م ی شود ب ی درن گ بدون تجرب ه و آموزش‪ ،‬ب ه‬ ‫سراغ پستان مادر می رود‪ ،‬جای و موقعیت آن را نیز می داند‪ .‬و‬ ‫همچنین همۀ اشیاء و همۀ اجزای هر شیئ‪.‬‬ ‫این است برنامه ریزی خدا‪ ،‬یا بگوئید «قدر ریزی» خدا‪.‬‬ ‫آب در ص د درج ه م ی جوش د‪ ،‬ای ن ی ک قَدَر اس ت‪ .‬و در ص فر‬ ‫درج ه ی خ م ی بندد‪ ،‬ای ن ه م ی ک قَدَر دیگ ر‪ .‬آب ب ه س راشیبی م ی‬

‫دو دست خدا ‪64‬‬ ‫رود‪ ،‬دود به طرف بال‪ .‬هوای سرد سنگین است فشار داده هوای‬ ‫گرم را که سبک است به بال می راند‪ .‬بادها‪ ،‬ابرها‪ ،‬و‪ ...‬هسته و‬ ‫دان ه در رطوب ت معی ن و حرارت مشخ ص جوان ه زده و از خاک‬ ‫بیرون می آید و‪ ...‬و‪. ...‬‬ ‫از نگاه ی ک متخص ص ریاض ی‪ ،‬جهان س رتاسر ریاض ی اس ت و‬ ‫جهان منهای ریاض ی مس اوی جهان منهای جهان‪ .‬هندس ه همان‬ ‫واژه اندازه اس ت‪ .‬از نگاه ی ک مهندس جهان ی ک پیک ر مهندس ی‬ ‫شدۀ دقیق است‪.1‬‬ ‫علم و دان ش یعن ی شناخت ن قدرهای جهان‪ ،‬کار قدره ا‪ ،‬تعام ل‬ ‫قدرها‪ ،‬تعارض و تناقض قدرها‪ .‬حتی در علوم انسانی‪.‬‬ ‫و در یک عبارت مختصر‪ :‬قَدَر یعنی قوانین خلقت و فرایند آن‬ ‫قوانین‪.‬‬ ‫تقدیِر‪ :‬در ای ن ج ا م ی رس یم ب ه معن ی اص طلح معروف و‬ ‫رای ِج «تقدی ر» ک ه همیش ه بر س ر زبان ه ا اس ت‪ :‬تقدی ر مص در از‬ ‫باب تفعیل است به معنی «قدر ریزی» که در بال بیان شد‪.‬‬ ‫حادثه ای رخ می دهد مثل ً زلزله ای شهری را درهم می ریزد‪،‬‬ ‫یا سیلی مخّرب جاری می شود‪ ،‬می گویند‪ :‬تقدیر چنین بوده‪.‬‬

‫‪1‬‬

‫مراد‪ ،‬هندس ۀ طبیعت است نه هندس ۀ صنعت‪ .‬رجوع کنید «تبیین جهان و انسان» بخش اول‪ ،‬هندس ۀ‬

‫شناخت‪.‬‬ ‫و جالب این که امام کاظم(ع) به شاگرد دانشمندش یونس می گوید‪ :‬اوتَدری ما َ‬ ‫قدَر؟ قال‪ :‬ل‪ .‬قال‪:‬‬ ‫هو الهندسة من الطّول و العرض و البقاء‪ :‬آیا می دانی قدر یعنی چه؟‬ ‫یونس گفت‪ :‬نه‪.‬‬ ‫فرمود‪َ :‬‬ ‫قدَر یعنی هندسه از جهت طول‪ ،‬عرض و بقاء‪ . ...‬بحار‪،‬ج ‪ 5‬ص ‪.122‬‬

‫‪ 65‬قضا و قدر‬ ‫یعن ی قدرهای خلق ت طوری ب ا همدیگ ر برآین د داشت ه ان د ک ه‬ ‫این زلزله یا آن سیل فرآیند قدرها بوده است‪.‬‬ ‫اما این سخن و معنی علمی تقدیر بدین صورت کامل نیست‪،‬‬ ‫تکمی ل آن در بح ث های بعدی ب ا تکرار عنوان «تقدی ر»‪ ،‬خواه د‬ ‫آمد‪.‬‬ ‫در پایان این بخش نیز یادداشت می کنیم‪:‬‬ ‫‪ -1‬تعبیر قرآن‪ :‬دو دست خدا= امر و خلق= قضا و قَدَر‪.‬‬ ‫‪ -2‬قَدَر را بحث کردیم و قضا در بخش بعدی خواهد آمد‪.‬‬ ‫‪ -3‬قَدَر یعنی قوانین جهان و برآیند و فرآیند آن قوانین‪.‬‬ ‫‪ -4‬جهان ب ه عنوان ی ک «ک ّ‬ ‫ل» و نی ز هم ۀ اشیاء و اجزای درون‬ ‫جهان‪ ،‬به طور دقیق «قدر ریزی» شده و بر اساس آن اداره می‬ ‫شون د‪ .‬لیک ن‪ ...........‬در بخ ش بعدی خواه د آم د ک ه جهان تنه ا ب ا‬ ‫قدرها اداره نمی شود‪.‬‬ ‫‪ -5‬هر علم و هر دانش و هر تخصص‪ ،‬یعنی شناختن بخشی از‬ ‫قوانی ن جهان و برآین د و فرآین د آن ه ا‪ ،‬حت ی در علوم انس انی و‬ ‫اعتباریات‪.‬‬ ‫‪ -6‬تقدیر یعنی قدر ریزی و برآیند و فرآیند آن‪.‬‬ ‫تفویِض‪ :‬تفوی ض یعن ی «ب ه س ر خود ره ا کردن» ‪،‬ب ه خود‬ ‫واگذاشت ن‪ .‬آی ا خداون د ک ه جهان را ب ا قوانی ن و قَدرهای دقی ق‬ ‫آفریده جهان را ب ه س ر خود ره ا کرده اس ت؟ مانن د ی ک س اعت‬ ‫کوکی‪ ،‬کوک کرده سپس به سر خود واگذاشته است؟‬

‫دو دست خدا ‪66‬‬ ‫از ن و یادآوری م ی شود‪ :‬فعل ً کاری ب ا انس ان‪ ،‬اراده و اختیار‬ ‫انس ان‪ ،‬نداری م فرض کنی د تنه ا رابط ه خدا ب ا جهان فیزی ک را‬ ‫بررس ی م ی کنی م‪ :‬آی ا خداون د متعال جهان فیزی ک را ب ا قوانی ن‬ ‫دقیق به راه انداخته و آن را به سر خود رها کرده است؟‬ ‫فصل پیش و محتوای آن برای پاسخ به این پرسش بود که نه‪.‬‬ ‫خداون د جهان را ب ه خود وانگذاشت ه اس ت‪ .‬یعن ی اعتقاد ب ه‬ ‫«تفویض» در این مسئله‪ ،‬نادرست است‪.‬‬ ‫از یک طرف می بینیم جهان‪ ،‬بر قدرها‪ ،‬قوانین و فرمول های‬ ‫دقیق و شگفت و حیرت آور‪ ،‬استوار است‪ .‬این درست و کامل ً به‬ ‫جا‪.‬‬ ‫ام ا از طرف دیگ ر م ی دانی م ک ه جهان پدیده اس ت ازلی‬ ‫نیس ت‪ ،‬وجود نداشت ه‪ ،‬خداون د آن را ب ا «ام ر» ایجاد کرده اس ت‪.‬‬ ‫وجودش در پیدایش ش نیازمن د خدا بود ک ه آن را ب ه وجود آورد‪ .‬و‬ ‫از طرف دیگ ر م ی بینی م ک ه جهان ب ا هم ۀ بزرگ ی حیرت آورش‬ ‫محدود است‪ 1‬و از جانب دیگر مشاهده می کنیم جهان به عنوان‬ ‫یک «ک ّ‬ ‫ل» متغیر است و اشیاء درون آن و اجزایش نیز متغیر‬ ‫هستند‪ .‬و از این نگاه می شود هزاران عیب و نقص از این قبیل‬ ‫برای جهان شمرد‪ ،‬به حدی که می توانید دو فرمول زیر را‬ ‫بنویسید‪:‬‬ ‫‪ -1‬جهان= نیاز‪.‬‬

‫‪1‬‬

‫رجوع کنید «تبیین جهان و انسان»‪.‬‬

‫‪ 67‬قضا و قدر‬ ‫‪ -2‬زیرا‪ :‬جهان‪ -‬نیاز= جهان‪ -‬جهان‪.‬‬

‫‪1‬‬

‫به طوری که قبل ً نوشتید‪:‬‬ ‫جهان= قانون‪.‬‬ ‫زیرا‪ :‬جهان‪ -‬قانون= جهان منهای جهان‪.‬‬ ‫از این دیدگاه‪ ،‬جهان عین نیاز است هم در پیدایشش و هم در‬ ‫بقایش‪ .2‬به ویژه دو چیز و دو عامل مهم نیازمند است‪:‬‬ ‫‪ -1‬عاملی که آن را پدید بیاورد که آورده‪.‬‬ ‫‪ -2‬عاملی که آن را به طور مداوم تغذیه کند‪.‬‬ ‫در فصل پیش بحثی به محور «قانون گسترش جهان»‬ ‫داشتیم‪ .‬درباره یک شیئ تنها سه صورت قابل تصور است‪:‬‬ ‫‪ -1‬آن شیئ در حال بزرگ شدن باشد‪.‬‬ ‫‪ -2‬آن شیئ در حال کوچک شدن باشد‪.‬‬

‫‪1‬‬

‫بی نیاز خدا است‪ ،‬خدا یک واحد است و خدای دوم محال است‪ .‬بنابر این‪ ،‬صورت کامل فرمول‬

‫های فوق چنین می شود‪:‬‬ ‫جهان= نیاز‪.‬‬ ‫زیرا‪ :‬جهان‪-‬نیاز=جهان‪ -‬جهان‪.‬‬ ‫زیرا‪ :‬جهان‪-‬نیاز= خدای دوم= محال= عدم‪.‬‬ ‫پس‪ :‬جهان‪ -‬نیاز= عدم‪.‬‬ ‫بنابر این جهان عین نیاز است‪.‬‬ ‫‪ِ 2‬امیدوارم در ِاین ج ا دچار ذهن گرائی ارسطوئیان خودمان ‪ ،‬نباشید ‪ .‬زیر ا سرتاسر ارسطوئیات‬ ‫همگی انتزاعات ذهنی است و غیر از خیال پردازی چیزی نیست‪ .‬یک ارسطوئی چشم از واقعیات و حقایق‬ ‫هستی می بندد آن گاه به انتزاعات ذهنی می پردازد‪.‬‬ ‫آنان «نیاز» را یک «مقوله عدمی» می دانند در حالی که خود «نیاز» واقعیتی است که هست آن چه‬ ‫عدم است‪ ،‬آن شیئ است که مورد نیاز است‪ .‬همان طور که «خیر» را مقول ۀ وجودی و «شر» را مقول ۀ‬ ‫عدمی می دانند‪ .‬اما مکتب قرآن و اهل بیت(ع) هم ۀ این ها را مقوله وجودی می داند‪.‬‬ ‫امروزِ در ِدان ش ِفیزیک ِسخن ِاز «ماد ّه تاریک » است؛ ِچ ه بهجتِ آور ِاست ِسخن ِامام ِسجاد(ع)‪:‬‬ ‫ة و الن ّور‪ :‬الهی پاک و منّزهی‪ ،‬تو می دانی وزن تاریکی و وزن نور را‪ -‬بحار‪ ،‬ج‬ ‫ن الظّلم ِ‬ ‫وز َ‬ ‫سبحانک ت َعلم َ‬ ‫‪ 83‬ص ‪ ،227‬رجال کشی ص ‪ ،117‬مصباح کفعمی ص ‪ ،82‬مستدرک الوسائل ج ‪ 5‬ص ‪.147‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪ ‬برای این قبیل نادرستی های مبنائی بینش ارسطوئیان‪ ،‬رجوع کنید‪« :‬نقد مبانی حکمت متعالیه»‬ ‫و «محی الدین در آئین ۀ فصوص» ج ‪ .2‬سایت بینش نو‪.‬‬

‫دو دست خدا ‪68‬‬ ‫‪ -3‬آن شیئ در حالت «ایستا» باشد نه بزرگ شود و نه‬ ‫کوچک‪.‬‬ ‫صورت سوم نادرست بل که محال علمی است‪ .‬زیرا جهان و‬ ‫اجزای جهان متغیر است و یک چیز که در ماهیت و حقیقت خود‬ ‫متغیر باشد نمی تواند نه بزرگ شود و نه کوچک و ایستا باشد‪.‬‬ ‫زیرا تغییر است و تغییر نمی تواند به کسی قول دهد که در هر‬ ‫جهت کار کند غیر از جهت بزرگ شدن و کوچک شدن‪.‬‬ ‫حتی آن صخره سنگی که دو قرن است در بالی کوه است به‬ ‫طور مرتب کوچک می شود و بالخره از بین خواهد رفت‪ ،‬حتی‬ ‫خود کره زمین نیز از بین خواهد رفت‪ .‬البته برخی چیزها بزرگ‬ ‫می شوند و برخی دیگر کوچک می شوند برخی در زمانی کوتاه‬ ‫چنین هستند و برخی در زمانی طولنی و به شدت درنگ آمیز‪.‬‬ ‫صورت دوم نیز نادرست است‪ .‬زیرا نتیجه آن «نقض غرض»‬ ‫می شود؛ زیرا شبیه‪ 1‬از بین بردن چیزی است که مقصود‪ ،‬وجود‬ ‫آن بود و قرار بود جهان وجود داشته باشد‪ ،‬نه از بین برود‪ .‬و‬ ‫غرض از پدید آوردن جهان این است‪.‬‬ ‫تنها صورت اول یعنی «گسترش و بزرگ شدن جهان» صحیح‬ ‫است که در فصل پیش به شرح رفت‪ .‬و چیزی که بزرگ می‬ ‫شود نیازمند تغذیه است‪ .‬در فصل پیش بیان شد که جهان دائماً‬ ‫تغذیه می شود‪ :‬از مرکز عالم به طور مداوم انرژی ها و مواد‪،‬‬ ‫ایجاد شده و به اطراف می روند‪.‬‬ ‫‪1‬‬

‫شبیه از بین رفتن‪ .‬نه انهدام محض‪ .‬این نکته بس باریک است‪.‬‬

‫‪ 69‬قضا و قدر‬ ‫جهان ابدی است‪ :‬خداوند هم ازلی است و هم ابدی و هم‬ ‫بی نهایت و غیر محدود‪.‬‬ ‫اما جهان ازلی نیست پدیده است‪ .‬و نیز محدود بوده و بی‬ ‫نهایت نیست‪ .‬گرچه جهان خیلی بزرگ است و به سرعت بزرگ‬ ‫تر هم می شود اما هر چه بزرگ شود که می شود و تا ابد بزرگ‬ ‫تر خواهد شد و بر حجم آن افزوده خواهد شد‪ ،‬لیکن باز هم‬ ‫محدود و دارای انتهاء خواهد بود‪.‬‬ ‫(تذکر‪ :‬در این جا نیز باید ذهن و اندیشه را باز و آزاد بگذاریم‬ ‫تا درک این موضوع بزرگ آسان شود‪ .‬همان طور که قبل ً نیز‬ ‫تذکر داده شد)‪.‬‬ ‫جهان ازلی نیست اما ابدی هست‪:‬‬ ‫َ‬ ‫خل َ ْ‬ ‫و مِا َ‬ ‫ن‬ ‫همِا ل ِِ‬ ‫سماوا ِ‬ ‫قن َِا ال َِّ‬ ‫عبي َ‬ ‫و مِا بَيْن َ ُ‬ ‫و اْلْر َِ‬ ‫ت َ‬ ‫َ‬ ‫ض َ‬ ‫(دخان ‪ :)38‬آفریدن ما آسمان و زمین و آن چه که در آن است‪،‬‬ ‫بازیچه بازی نبوده و نیست‪.‬‬ ‫َ‬ ‫قن َا ال َّ‬ ‫خل َ ْ‬ ‫ن (انبیا‬ ‫و ما َ‬ ‫هما ل ِ‬ ‫عبي َ‬ ‫و ما بَيْن َ ُ‬ ‫و اْلْر َ‬ ‫َ‬ ‫ض َ‬ ‫سماءَ َ‬ ‫‪.)16‬‬ ‫لعب و ملعبه‪ :‬کودک با اسباب بازی های خود چیزی را می‬ ‫سازد سپس آن را خراب می کند و چیز دیگری را می سازد آن‬ ‫را نیز خراب می کند‪ .‬به این کار او لعب یعنی بازی و بازیچه می‬ ‫گویند که آدم عاقل و فرد حکیم به آن نمی پردازد‪.‬‬

‫دو دست خدا ‪70‬‬ ‫و‪ :‬جهان موجود است و وجود‪ ،‬عدم نمی شود‪ .1‬و چنین چیزی‬ ‫محال است‪.‬‬ ‫توضیِح یِک مسِئله بِس مهِم‪ :‬آیا خداوند برای انجام یک‬ ‫«فعل محال» قدرت دارد؟‬ ‫صدرائیان در پاسخ گفته اند‪ :‬قدرت خدا بر محال تعلق نمی‬ ‫گیرد‪.‬‬ ‫این جواب درست نیست‪ ،‬زیرا سوال کننده می تواند ادامه‬ ‫دهد‪ :‬چرا قدرت خدا به محال تعلق نمی گیرد؟ مگر او قادر‬ ‫مطلق نیست؟‬ ‫مثال‪ :‬آیا خداوند می تواند جهان را در توی یک تخم مرغ قرار‬ ‫دهد که نه جهان کوچک شود و نه تخم مرغ بزرگ شود‪-‬؟‬ ‫ابن الکوّاء یکی از زندیق ها (زندیک ها) بود و از این قبیل‬ ‫پرسش ها از علی (ع) می کرد‪ ،‬حضرت در جوابش فرمود‪:‬‬ ‫«ذاک ل یکون»‪ :‬این شدنی نیست‪.‬‬ ‫ارسطوئیان ما می گویند‪ :‬علی (ع) یک جواب اقناعی به ابن‬ ‫الکوّاء داده است نه جواب کامل علمی و به اصطلح برهانی‪.‬‬ ‫اما از متون تاریخی و حدیثی کامل ً روشن است که ابن الکوّاء‬ ‫اندیشمند تر و هوشمند تر از صدرائیان ما بوده و هرگز به پاسخ‬

‫‪1‬‬

‫وجود‪ ،‬عدم نمی شود‪ ،‬عدم نیز وجود نمی شود‪ .‬یک چیز موجود ممکن است به چیز دیگر تبدیل‬

‫شود مثل ً مادّه به انرژی تبدیل شود‪ ،‬درخت بپوسد و به خاک تبدیل شود لیکن هرگز عدم محض نمی شود‪.‬‬ ‫این یک اصل شناخته شده در میان هم ۀ مردمان جهان بود‪ ،‬غربی ها آن را به نام لوازیه تحت عنوان‬ ‫«قانون لوازیه» تصاحب و ثبت کردند‪.‬‬

‫‪ 71‬قضا و قدر‬ ‫اقناعی راضی نمی شد‪ .‬او سخن امام را می فهمید و این آقایان‬ ‫از فهم آن ناتوانند‪.‬‬ ‫«ذاک ل یکون» یعنی این سخن تو «تناقض» است اصل‬ ‫پرسش غلط است دو تناقض در این جمله نهفته است‪:‬‬ ‫‪ -1‬هم جهان کوچک شود و هم کوچک نشود‪.‬‬ ‫‪ -2‬هم تخم مرغ بزرگ شود و هم بزرگ نشود‪.‬‬ ‫در مسئله ما‪ :‬آیا خداوند می تواند جهان موجود را عدم کند؟‬ ‫تا جهان عدم شود؟‬ ‫«شود» از بن واژه «شدن» که به معنی به وجود آمدن است‪.‬‬ ‫«به وجود آمدن» با «عدم» متناقض است‪ .‬سوال کننده می‬ ‫گوید‪ :‬آیا خدا می تواند کاری کند که جهان‪ ،‬عدم باشد؟ یعنی‪:‬‬ ‫عدم وجود داشته باشد‪.‬‬ ‫اساس چنین سخنانی متناقض و باطل است‪.‬‬ ‫شاید پرسیده شود‪ :‬پس چرا این گونه پرسش ها به ذهن ما‬ ‫می آید؟‬ ‫جواب‪ :‬ذهن بشر «فّراض» و فرض کننده است که گفته اند‪:‬‬ ‫«فرض محال محال نیست» در این گونه موارد‪ ،‬ذهن یک موضوع‬ ‫متناقض را فرض کرده و به صورت یک سوال فراز می کند‪.‬‬ ‫بنابراین علی (ع) برهانی ترین جواب را داده است‪ .‬و این‬ ‫صدرائیان هستندکه با مغز مریض شان خودشان را از علی(ع)‬ ‫عالم تر می دانند‪.‬‬ ‫بر گردیم به اصل مطلب‪:‬‬

‫دو دست خدا ‪72‬‬ ‫جهان ازلی نیست اما ابدی است و بزرگ می شود‪ ،‬گفته شد‬ ‫باید بزرگ شود‪ .‬اما هرگز نمی تواند مستقل باشد و به سر خود‬ ‫رها شده کار کند‪ .‬زیرا جهان از چنین استقللی ناتوان است چون‬ ‫«محدود» است و چون ازلی نیست پدیده است و چون نیازمند‬ ‫بزرگ شدن است و چون متغیر و همیشه هم به عنوان «کل» و‬ ‫هم اجزاء و اشیاء درونش‪ ،‬دائما ً در تحو ّل و تبد ّل هستند‪ .‬یعنی‬ ‫همان طور که اشاره شد جهان به عنوان یک «ک ّ‬ ‫ل» درست یک‬ ‫«ک ِّ‬ ‫ل نیاز» است و به عنوان اجزایش نیز عین نیاز است و نیازمند‬ ‫نمی تواند مستقل باشد‪.‬‬ ‫در این بخش نیز یادداشت می کنیم‪:‬‬ ‫‪ -1‬در این بخش فعل ً کاری با «انسان»نداریم‪ ،‬تفویض را تنها‬ ‫در رابطه خداوند متعال با جهان فیزیک بررسی می کنیم‪.‬‬ ‫‪ -2‬تفویض یعنی خداوند جهان را به سرخود رها کرده و جهان‬ ‫مانند ساعت کوک شده کار می کند‪.‬‬ ‫‪ -3‬جهان‪ ،‬محدود‪ ،‬متغیّر‪ ،‬متبدل و متحول است و چنین چیزی‬ ‫نیازمند است بل عین نیاز است‪.‬‬ ‫‪ -4‬جهان‪ -‬نیاز= جهان‪ -‬جهان‪.‬‬ ‫‪ -5‬جهان هم به نگهدارنده نیازمند است و هم به تغذیه‪.‬‬ ‫‪ -6‬جهان ازلی نیست اما ابدی است‪.‬‬ ‫‪ -7‬وجود جهان ابدی است پس نیازش نیز ابدی است‪.‬‬

‫‪ 73‬قضا و قدر‬ ‫‪ -8‬پاسخ علی(ع) به پرسش ابن الکوّاء و همچنین پاسخ دیگر‬ ‫امامان به آن قبیل سؤال ها‪ ،‬اقناعی نیست بل علمی و عمیق‬ ‫است‪.‬‬ ‫‪ - 9‬پرسش از «محال ها» تناقض است‪ ،‬یعنی خود پرسش‬ ‫غلط است‪ .‬ذهن انسان «فّراض» است این گونه پرسش ها را‬ ‫فرض می کند و فرض محال‪ ،‬محال نیست‪.‬‬ ‫قضا‪:‬‬ ‫در این مسئله نیز فعل ً کاری با انسان و رابطه انسان با‬ ‫قضای الهی نداریم‪ ،‬تنها رابطه جهان فیزیک و قضای الهی مورد‬ ‫نظر است‪.‬‬ ‫قضاء صیغۀۀ مصدر است به معنی «خواستن»‪ .‬قضای الهی‪،‬‬ ‫یعنی «خواست خدا»‪.‬‬ ‫دو دست خدا‪ :‬جهان با دو نوع کار خدا اداره می شود و به‬ ‫تکامل می رود‪:‬‬ ‫‪ -1‬قَدَر ها‪.‬‬ ‫در فصل اول که سخن به محور «خلق و امر» بود این نوع‬ ‫کار خدا را «کار خلق» نامیدیم‪.‬‬ ‫‪ -2‬قضا و قضا ها‪.‬‬ ‫در فصل اول این نوع کار را نیز «کار امری» نامیدیم‪ .‬و گفته‬ ‫شد کار امری پنج نوع است‪ .‬اکنون در این جا از عینک قضا‬ ‫نگریسته و آن پنج نوع را دوباره بررسی می کنیم که شش نوع‬

‫دو دست خدا ‪74‬‬ ‫می شود یعنی یک نوع دیگر بر آن ها افزوده می شود‪ ،‬پس‬ ‫خداوند شش نوع قضا دارد‪:‬‬ ‫ُ‬ ‫ئ»‪ :‬خداوند بود و‬ ‫ه شی ٌ‬ ‫‪ - 1‬نوع اول‪« :‬کا َ‬ ‫مع َ ُ‬ ‫ه وَ لم یک ُن َ‬ ‫ن الل ُ‬ ‫هیچ چیزی با او نبود‪ ،‬خداوند متعال خواست (قضا) که جهانی را‬ ‫ایجاد کند‪ ،‬امر آمد (کن فیکون) و ماده اولیه جهان ایجاد شد‪.‬‬ ‫بنابراین خود امر اولیه و کار امری اول‪ ،‬یک «قضا» بود‪:‬‬ ‫ایجاد پدید ۀ اولی ۀ جهان‪ ،‬یک «قضا» است‪.‬‬ ‫‪ -2‬نوع دوم‪ :‬خداوند خواست و قضا کرد که آن پدیده اولیه به‬ ‫محض ایجاد بر اساس قدرها و قوانین خلقت به توسعه و بزرگ‬ ‫قدَر و َ‬ ‫شدن و تکامل ادامه دهد‪ .1‬بنابراین‪ :‬خود َ‬ ‫قدَرها مولود‬ ‫قضا هستند‪.‬‬ ‫‪ -3‬خداوند خواست و قضا کرد که همیشه از مرکز جهان‬ ‫انرژی ها و مواد را ایجاد کند و می کند‪.‬‬ ‫جهان می خورد و بزرگ می شود (مراد کل کائنات است با‬ ‫کره زمین اشتباه نشود) مانند یک هندوانه که از طریق بوته از‬ ‫زمین می خورد و بزرگ می شود با این فرق که تغذیه هندوانه بر‬ ‫اساس قَد َر است لیکن تغذیه جهان بر اساس امر و قضا است‪.‬‬ ‫هندوانه از خاک که‬

‫‪ِ 1‬این همان نوع دیگر است که در فصل اول یادی از آن نکردیم‪ .‬یکی از تفکیک ها که این بحث‬ ‫بشدّت پیچیده را آسان می کند همین تفکیک است‪.‬‬

‫‪ 75‬قضا و قدر‬ ‫جود دارد تغذیه می کند اما جهان از هیچ چیز تغذیه نمی کند‬ ‫تغذیه آن «ایجاد» است‪.1‬‬ ‫انرژی ها و مواد که در مرکز جهان ایجاد می شوند به محض‬ ‫ایجاد شدن در بستر قَدَرها قرار می گیرند‪.‬‬ ‫‪ - 4‬قضای توقف‪ :‬خداوند گاهی می خواهد (خواست و قضا)‬ ‫که قدرها در کار خودشان متوقف شوند‪.‬‬ ‫در فصل اول این نوع را «ورود امر بر جریان خلق» و به‬ ‫ترمز کشیدن قوانین‪ ،‬نامیدیم‪ .‬و ماجرای توقف قوانین آتش در‬ ‫نسوزانیدن حضرت ابراهیم را مثال آوردیم که معجزه نامیده می‬ ‫شود‪:‬‬ ‫معجزه‪ :‬حادثه ای که برخلف قوانین خلقت‪ ،‬رخ می دهد‪.‬‬ ‫مطابق قَدَرها‪ ،‬باید آتش حضرت ابراهیم را می سوزانید‪ .‬اما‬ ‫امر خدا‪ ،‬خواست و قضای الهی بر قَدَرها وارد شد و آن ها را در‬ ‫این ماجرا متوقف کرد‪.‬‬ ‫توضیح‪ :‬همان طور که پیش تر نیز بیان شد‪ ،‬این چهار نوع‬ ‫قضا‪ ،‬فارغ از قانون «علت و معلول» هستند و مشمول آن‬ ‫نیستند‪ .‬زیرا خود قانون علت و معلول یکی از قوانین جهان و در‬ ‫واقع «برآیند»های قَدَرها هستند‪ ،‬هم قوانین و هم برآیندهای آن‬ ‫ها مولود قضا هستند‪.‬‬

‫‪ِ 1‬پیش تر بیان شد که لنگی و نقص اساسی کیهان شناسی و هستی شناسی غربیان در همین‬ ‫موضوع است که آنان «قانون گسترش جهان» را به خوبی کشف کرده اند اما چون از اصل «تغذیه جهان»‬ ‫غافل هستند‪ ،‬گسترش را بادکنکی دانسته و آن را «انبساط جهان» نیز نامیده اند‪.‬‬

‫دو دست خدا ‪76‬‬ ‫در بیان دیگر‪ :‬قانون علت و معلول مشمول قضا است نه این‬ ‫که قضا مشمول قانون علت و معلول شود‪.1‬‬ ‫‪ -5‬قضای همسو با قدرها‪ :‬نوع دیگر قضا آن است که قَدَرها‬ ‫را متوقف نمی کند‪ ،‬جهت حرکت آن ها را عوض می کند‪.‬‬ ‫مثال‪ :‬سنگی عظیم با حجم ‪ 1000‬کیلو متر مکعب از سنگ‬ ‫هائی که در فضا سرگردان هستند به سوی کره زمین می آمد‪،‬‬ ‫خداوند (به هر دلیل مثل ً به دلیل دعای بندگان) خواست و قضاء‬ ‫کرد که مسیر آن سنگ عوض شود و بر کرۀ زمین کوبیده نشود‪.‬‬ ‫این خواست‪ ،‬قضا‪ ،‬امر‪ ،‬نیز خارج از قانون عل ّت و معلول‬ ‫است لیکن هم با آن و هم با دیگر قَدَرها همسو شده و جریان‬ ‫قَدَرها را عوض کرده است بدون این که آن ها را به ترمز کشاند‬ ‫یا متوقف کند‪.‬‬ ‫‪ -6‬قضاء به معنی اذن و تدبیر‪ :‬همان اذن و تدبیر که در فصل‬ ‫اول به شرح رفت آیه ها و حدیث های آن را نیز مشاهده کردیم‪.‬‬

‫‪ِ 1‬استاد صدرائی ما در حوزه می گوید‪ :‬قانون علت و معلول‪ ،‬تخلف ناپذیر است ماجرای حضرت‬ ‫ابراهیم نیز بر اساس آن قانون است لیکن جریان علت و معلول در آن حادثه طوری به سرعت رخ می‬ ‫دهد که مسیر طولنی را در یک لحظه طی می کند‪ .‬استاد مثال هم می زند‪ :‬مانند نوار یک فیلم طولنی‬ ‫که می توانیم آن را در حالت سرعت نیز مشاهده کنیم‪.‬‬ ‫ارسطوئیانِ ِغیرِ ِازِ ِ«خلق»ِ ِچیزیِ ِنمیِ ِبینندِ ِوِ ِازِ ِ«امر»ِ ِوِ ِکارهایِ ِامریِ ِخداِ ِغافلِ ِهستند‪ِ ِ،‬به‬ ‫گمانشان کار خلقی خدا و قانون علت و معلول که یک پدیده است و مخلوق خدا است‪ ،‬بر خود خدا نیز‬ ‫شامل می شود‪.‬‬ ‫خداوند نه علت است و نه معلول‪ ،‬او به وجود آورنده و خالق قانون علت و معلول‪ ،‬است‪.‬‬ ‫آنان خدا را «علة العلل» می دانند و چون میان علت و معلول‪ ،‬باید «سنخی ّت» باشد از ناچاری می‬ ‫گویند‪ :‬خدا همه چیز است (وحدت وجود) پیش تر نیز به این مطلب اشاره شده بود‪.‬‬ ‫ر اهل بیت(ع)‬ ‫هر که گریزد ز د ِ‬

‫بارکش غول بیابان شود‪.‬‬

‫‪ 77‬قضا و قدر‬ ‫در ادامه با شرح بیش تر تحت عنوان «محو و اثبات» بررسی‬ ‫می کنیم‪.‬‬

‫‪2‬‬

‫‪ِ 2‬در آخر این بخش موارد لزم را یادداشت نمی کنیم‪ ،‬به همراه چند مطلب دیگر در پایان مبحث‬ ‫«محو و اثبات» یادداشت خواهیم کرد‪.‬‬

‫محو و اثبات‬ ‫ة إل َّ بإذِْن الل َِّه لِك ُ ّ َ‬ ‫ْ‬ ‫َِ‬ ‫ل‬ ‫ِ‬ ‫لأ ْ‬ ‫مِا كا َِ‬ ‫لأ َ‬ ‫ن لَِر ُِ‬ ‫ج ٍ‬ ‫سو ٍ‬ ‫ِ‬ ‫ي بِآي َ ٍ ِ ِ ِ ِ‬ ‫ن يَأت ِِ َ‬ ‫َ‬ ‫عنْدَ ِهُ أ ُ ِ ُّ‬ ‫م الْكِتاب‬ ‫و ِ‬ ‫م ُ‬ ‫كِتا ٌ ِ‬ ‫و يُثْب ِ ِ ُ‬ ‫حوا الل ّ ِ ُ‬ ‫ب‪ -‬ي َ ْ‬ ‫ت َ‬ ‫ه مِِا يَشاءُ َ‬ ‫(رعد ‪ 38‬و ‪ :)39‬هیچ پیامبری نمی تواند معجزه ای بیاورد مگر با‬ ‫اذن خدا‪ ،‬ه ر «س ر رس یدی» نوشت ه ای و کتاب ی دارد‪ -‬خداون د ه ر‬ ‫چ ه را بخواه د (قضاء کن د)‪ ،‬مح و م ی کن د‪ .‬و ه ر چ ه را بخواه د‬ ‫(قضا کند)‪ ،‬اثبات می کند و «کتاب مادر» در اختیار اوست‪.‬‬ ‫شرح‪ -1 :‬از رس ول اکرم(ص) م ی خواس تند ب ه طور مرت ب‬ ‫معجزه بیاورد‪ ،‬اگر به خواسته های آنان عمل می کرد می بایست‬ ‫روزان ه ص دها معجزه م ی آورد‪ .‬آنان نبوّت را ب ا کارگاه معجزه‬ ‫سازی‪ ،‬عوضی گرفته بودند‪.‬‬ ‫‪ -2‬آی ه م ی فرمای د معجزه «اذن» را لزم دارد ت ا س ررسید و‬ ‫فراین د قَدَره ا تغیی ر ایجاد کن د‪ .‬ه ر س ررسید و فرآین د قَدَره ا را‬ ‫متوق ف کن د ی ا در جه ت کار قَدَره ا حس اب و کتاب خود را دارد‪،‬‬ ‫جهان بی حساب و کتاب نیست‪.‬‬

‫دو دست خدا ‪80‬‬ ‫‪ -3‬برای این که اشتباه نکنیم و گمان نکنیم که جریان قَدَرها‬ ‫مس تقل اس ت و خداون د هی چ دخالت ی در آن ه ا نم ی کن د و نم ی‬ ‫توان د معجزه بکن د‪ ،‬بل فاص له م ی گوی د‪ :‬در آن حس اب و کتاب ه ا‬ ‫ه ر چ ه را ک ه بخواه د مح و م ی کن د و ه ر چ ه را ک ه بخواه د ثاب ت‬ ‫نگ ه م ی دارد‪ .‬زیرا مت ن عموم ی و «ام الکتاب» آن ه ا در اختیار‬ ‫خداوند است‪.‬‬ ‫پ س م ی توان د ب ا ام ر و قض ا‪ ،‬تاثی ر برخ ی از قَدَره ا را خنث ی‬ ‫کند یا متوقف کند و یا به ترمز بکشاند و یا جهت و سمت و سوی‬ ‫حرکت آن ها را عوض کند‪ .‬گرچه در غالب موارد قریب به اتفاق‪،‬‬ ‫قَدَرها را تثبیت می کند‪.‬‬ ‫نکت ه ب س مه م‪« :‬یُثب ت» از باب افعال ب ه معن ی «متعدی»‬ ‫است یعنی «اثبات می کند» و در جائی به کار می رود که چیزی‬ ‫«ثبوت قطعی» نداشته باشد آن را به ثبوت قطعی برسانند‪.‬‬ ‫م ی فرمای د اگ ر بخواه د برخ ی قَدَره ا را مح و م ی کن د و اگ ر‬ ‫بخواهد قَدَرها را اثبات می کند‪ .‬از این عبارت می فهمیم که هیچ‬ ‫کدام از قدره ا قطعی ت ندارد‪ ،‬ه ر برآین د و ه ر فرآین د آن ه ا (در‬ ‫صورتی که مشمول محو نمی شود) باز باید با «اذن خدا» و «امر‬ ‫خدا» و «اثبات خدا» کار کند‪.‬‬ ‫ای ن جای بح ث‪ ،‬پیچیده تری ن مس ئله از مس ائل قض ا و قَدَر‬ ‫اس ت‪ .‬یعن ی قضاء فق ط آن نیس ت که ب ا قَدَره ا تقاب ل دارد؛ چنی ن‬ ‫نیس ت ک ه قضاه ا ی ک چی ز باشن د و قَدَره ا ی ک چی ز کامل ً فارغ از‬

‫‪ 81‬محو و اثبات‬ ‫قدر‪ .‬و چنین نیست که قضاها به اصطلح حوادث موردی‪ ،‬هستند‬ ‫و قَدَرها یک جریان جاری‪.‬‬ ‫ب ل ک ه همان جریان جاری قَدَره ا نی ز همیش ه و هماره توأم ب ا‬ ‫قضاء هس تند‪ .‬اگ ر ک بریت را مشتع ل کنی د و زی ر انگش ت خودتان‬ ‫قرار دهی د م ی س وزاند‪ ،‬همی ن س وزانیدن نی ز نیازمن د خواس ت و‬ ‫قضای خدا اس ت‪ .‬ای ن نوع قض ا همیش ه ب ا قَدَره ا ب ه طور دره م‬ ‫تنیده پیش می روند‪.‬‬ ‫به عبارت دیگر‪ :‬قَدَرها همیشه و هماره هستند اما به قطعیت‬ ‫نم ی رس ند مگ ر در ه ر مرحله در ه ر لحظ ه و در ه ر برآین د و در‬ ‫هر فرایند‪ ،‬خواست خدا و قضای خدا آن را تائید کند‪.‬‬ ‫نکت ه مه م دیگ ر‪ :‬ام ا خدا خواس ته اس ت و قض ا کرده اس ت‬ ‫همیش ه و هماره قَدَره ا را تائی د و تثبی ت کن د و م ی کن د‪ ،‬مگ ر در‬ ‫مواردی نادر ک ه خواس ت و قضای دیگری داشت ه باش د ک ه قضای‬ ‫دیگر است‪.‬‬ ‫یعن ی عدم قطعی ت قَدَره ا ب ه معن ی متزلزل بودن و ن ا مطمئن‬ ‫بودن آن ه ا نیس ت‪ .1‬انس ان مکلّف اس ت مطاب ق قَدَره ا کار و‬ ‫زندگ ی کند و نسبت به آن «قضای دیگر» تکلیف ی ندارد مگ ر دع ا‬ ‫و دعا خواهش بنده است از خدای خود به یکی از چهار صورت‪:‬‬ ‫‪1‬‬

‫و در بیان روشن تر‪َ :‬‬ ‫قدَرها نسبت به ما انسان ها قطعیت دارند (هر کس از طبقه هشتم بیفتد‬

‫می میرد قطعا ً‪ ،‬هر کس در میان آتش باشد می سوزد قطعا ً‪ ،‬هر کس به مدت طولنی غذا نخورد می‬ ‫میرد قطعاً‪ ،‬و ‪ ...‬و ‪ )...‬ما انسان ها و نیز همه چیز مشمول و محکوم َ‬ ‫قدَرها هستیم و نمی توانیم در آن‬ ‫ها ایجاد تزلزل کنیم‪.‬‬ ‫اما برای خداوند هیچ چیز قطعیت ندارد‪ .‬خدا (نعوذ بالله) محکوم َ‬ ‫قدَرها نیست‪ .‬حتمی ترین حتمی ها‬ ‫در مقابل خواست او متزلزل و غیر حتمی و غیر قطعی هستند‪ .‬زیرا اوست که به یک «حتمی»‪« ،‬حتمی ّت»‬ ‫می دهد‪.‬‬

‫دو دست خدا ‪82‬‬ ‫الف‪ :‬در دع ا از خدای ش م ی خواه د ک ه قَدَره ا در جریان خود‬ ‫تایی د و تثبیت شود‪ .‬زیرا فکر می کند اگر یک قضای موردی بیاید‬ ‫به ضرر اوست‪.‬‬ ‫ب‪ :‬در دعا از خدای ش می خواه د که قَدَره ا را تثبی ت نکن د بل‬ ‫آن ها را به نفع او متوقف کند‪ .‬و این یعنی معجزه خواهی که هر‬ ‫انسانی که گرفتار می شود گاهی آرزوی معجزه می کند‪.‬‬ ‫مکت ب اه ل بی ت(ع) ک ه م ا را تربی ت م ی کن د یک ی از اص ول‬ ‫تربیت ش ای ن اس ت ک ه ای ن نوع دع ا را هرگ ز نکنی د‪ ،‬از خدا معجزه‬ ‫ی الموُر ال ّ باسِبابها»‪:‬‬ ‫نخواهی د‪ .‬زیرا «ا َِبی الل ُِ‬ ‫ه اَن يجر َِ‬ ‫خداوند روا نمی دارد که امور جاری شوند مگر با اسباب شان‪.‬‬ ‫ارسطوگرایان در این مسئله دچار استباه شده اند (و اقتضای‬ ‫مبان ی نادرس ت شان چنی ن ایجاب م ی کن د) گمان کرده ان د ای ن‬ ‫حدی ث در مقام نف ی ه ر نوع کار امری خدا اس ت و خداون د هی چ‬ ‫کار قضائی ندارد و در نتیج ه در بین ش آنان هی چ جائی برای دع ا‬ ‫نم ی مان د‪ .‬و توج ه نکرده ان د ک ه ای ن حدی ث فق ط از ی ک نوع دع ا‬ ‫پرهیز می دهد که معجزه خواهی است‪.‬‬ ‫آنان نمی توانند موارد را از هم دیگر تفکیک کنند‪ ،‬همه چیز را‬ ‫با یک چوب می رانند‪.‬‬ ‫همی ن بین ش‪ ،‬آنان و نی ز دیگران ی را از توج ه ب ه معن ی ص حیح‬ ‫قضاء‪ ،‬قَدَر‪ ،‬ام ر‪ ،‬خلق‪ ،‬دو دس ت خدا و‪ ...‬باز م ی دارد‪ ،‬در نتیج ه‬ ‫هرگز سخن شان به جائی نرسیده و نمی رسد‪.‬‬

‫‪ 83‬محو و اثبات‬ ‫ج‪ :‬در دع ا از خدای ش م ی خواه د ک ه در قَدَره ا و برآیندشان‬ ‫تغییری ایجاد کند که سمت گیری شان‪ ،‬به سوی دیگر باشد‪ .‬زیرا‬ ‫چنین بنده ای با محاسبات خود دریافته است که جریان قدرها به‬ ‫ص ورتی ک ه هس ت ب ه ضرر اوس ت اگ ر تغییری در آن ه ا ایجاد‬ ‫شود‪ ،‬ضرر از او برطرف می شود‪.‬‬ ‫د‪ :‬بندۀ دیگ ر در ص دد دف ع ضرر نیس ت‪ ،‬در ص دد جلب منفع ت‬ ‫است؛ و چون با محاسبات خود دریافته که جریان قدرها به سمت‬ ‫و س وی ای ن آرزوی او نیس ت‪ ،‬در دعای ش از خدا م ی خواه د ک ه‬ ‫تغییری در جریان قدره ا ایجاد کن د ت ا او ب ه آن چ ه م ی خواه د‬ ‫برسد‪.‬‬ ‫ه ان يجری الموُر ال ّ باسبابها» ک ه ی ک‬ ‫حدی ث «ا َبی الل ُ‬ ‫اصل مهم در مکتب اهل بیت(ع) است فقط ناظر به مورد «ب»‬ ‫اس ت و مورد «الف» و «ج» و «د» مشمول آن نیس تند‪ .‬زیرا در‬ ‫آن ص ورت جائی برای دع ا نم ی مان د در حالی ک ه دع ا «م ّ ِ‬ ‫خ‬ ‫العبادة» است و صدها حدیث در تشویق به دعا داریم و اساساً‬ ‫دعا از اصول مسلّم و از اصول اولیه مکتب است‪.‬‬ ‫بنابر ای ن‪ :‬انس ان بای د هم ۀ کاره ا و زندگ ی خود را بر اس اس‬ ‫محاس بات قَدَری انجام ده د و چون جریان قدره ا اس تقلل و‬ ‫قطعی ت ب ه معنائی ک ه گذش ت‪ ،‬ندارن د‪ ،‬بای د ب ه الطاف و رحم ت‬ ‫خدا نیز امیدوار باشد‪.‬‬ ‫ی ک معاملۀ مشروع و ی ک معامله ربوی‪ ،‬از نظ ر قَدَری هی چ‬ ‫فرقی با هم ندارند؛ اگر کسی هزار تومان از یک معامله مشروع‬

‫دو دست خدا ‪84‬‬ ‫ب ه دس ت بیاورد‪ ،‬ی ا همان هزار تومان را از ی ک معاملۀ ربوی ب ه‬ ‫دست آورد‪ ،‬از نگاه قَدَری توان و کاربرد این دو پول در زندگی او‬ ‫ما قرآن می‬ ‫کامل ً مساوی است؛ هزار تومان هزار تومان است‪ .‬ا ّ‬ ‫فرماید‪:‬‬ ‫َ‬ ‫ت (س وره بقره ‪:)276‬‬ ‫صدَقا ِ‬ ‫م َ‬ ‫قِ الل ِّ ُ‬ ‫ح ُ‬ ‫يَ ْ‬ ‫و يُْرب ِِي ال َِّ‬ ‫ربِا َ‬ ‫ه ال ِّ‬ ‫خداوند ربا را بی برکت می کند و خیرات را بارور می کند‪.‬‬ ‫ربوی بودن ی ا مشروع بودن‪ ،‬ی ک ام ر اعتباری مح ض اس ت و‬ ‫هی چ ربط ی ب ه قوانی ن خلق ت و قدره ا ندارد‪ ،‬بنابر ای ن خداون د ب ا‬ ‫ام ر و قضاء‪ ،‬رب ا را ب ی برک ت م ی کن د‪ ،‬در جریان قَدَره ا تغییری‬ ‫ایجاد م ی کن د ک ه آفت ی را متوج ه آن مال کنن د ک ه از رب ا تحص یل‬ ‫شده است‪.‬‬ ‫پ س خداون د در ای ن آی ه نی ز تص ریح فرموده اس ت قَدَره ا‬ ‫مستقل و به سر خود رها نشده اند‪.‬‬ ‫قدره ا ه ر لحظ ه و ه ر آن‪ ،‬ب ا اذن خدا و تثبی ت خدا کار م ی‬ ‫کنند‪ .‬یعنی هیچ قانونی و قَدَری فارغ از قضاء نیست‪.‬‬ ‫و این نوع اخیر قضاء با قَدَر تنیده به هم هستند‪.‬‬ ‫بنابر ای ن‪ :‬آن چ ه در واقعی ت جهان وجود ندارد «تفوی ض»‬ ‫است‪.‬‬ ‫قرار بود فعل ً کاری ب ا انس ان‪ ،‬و رابط ه انس ان ب ا قض ا و قَدَر‬ ‫نداشته باشیم‪ ،‬اما در این اواخر بحث‪ ،‬سخن از انسان و دعایش‬ ‫و نیز معاملۀ مشروع و معاملۀ ربوی انسان‪ ،‬آمد‪.‬‬

‫‪ 85‬محو و اثبات‬ ‫در مباح ث آت ی روش ن خواه د ش د ک ه در ای ن ج ا نی ز کاری ب ا‬ ‫انس ان نداشت ه ای م و آن چ ه از دع ا و رب ا آم د تنه ا مثالی بود ک ه‬ ‫رابطۀ خداوند را با قدرهائی که خود ایجاد کرده است بشناسیم‪ .‬و‬ ‫نیز رابطۀ قضاء های شش گانه با قدرها‪ ،‬را برای ما روشن کند‪.‬‬ ‫در پایان مبحِث قضِا و محِو و اثبات‪ ،‬نیِز یادداشِت‬ ‫می کنیم‪:‬‬ ‫‪ -1‬قضا و قضاها در اصل همان کار و کارهای امری هستند که‬ ‫در فص ل اول در پن ج نوع بررس ی کردی م‪ ،‬در ای ن ج ا در ص ورت‬ ‫شش نوع بررسی شد‪.‬‬ ‫‪ -2‬بررس ی از دیدگاه «خلق و ام ر» و از دیدگاه «قض ا و‬ ‫قَدَر»‪ :‬ه ر کدام پاس خ هائی را برای ی ک س ری پرس ش هائی م ی‬ ‫دهن د ک ه ب ا دیگری فرق دارد و ای ن «فرق» در اص ل «موضوع»‬ ‫نیس ت ام ا آشنائی ب ا آن بس یار ضروری اس ت و م ی توان گف ت‬ ‫شبی ه فرق «روان پزشک ی» ب ا «روان شناس ی» اس ت البت ه ب ا‬ ‫خیلی تفاوت میان این دو با آن دو‪.‬‬ ‫‪ -3‬جهان و ماده اولی ه آن‪ ،‬محص ول قض ا اس ت‪ :‬خداون د خ و‬ ‫است و قضا کرد که جهانی به وجود آید و آمد‪.‬‬ ‫‪ -4‬خود قَدَر و قَدَره ا‪ ،‬ب ا قضاء ب ه وجود آمده اس ت‪ :‬خدا‬ ‫خواسته و قضا کرده که جهان با قَدَرها اداره شود‪.‬‬

‫دو دست خدا ‪86‬‬ ‫‪ -5‬خداوند خواست و قضا کرد که جهان به وسیله جوشش از‬ ‫مرک ز خود تغذی ه شده و بزرگ شود و ای ن تغذی ۀ مدام ه ر آن‬ ‫نیازمند قضای مداوم است‪.‬‬ ‫‪ -6‬گاهی خداوند قضا می کند که جریان قدرها متوقف شوند‬ ‫(ماجرای حضرت ابراهیم) که معجزه نامیده می شود‪.‬‬ ‫‪ -7‬نوع دیگر قضا نیز هست که جریان قدره ا را متوقف نمی‬ ‫کند جهت حرکت آن ها را تغییر می دهد‪.‬‬ ‫ه ان يجری الموُر الّ‬ ‫‪ -8‬ارس طوئیان حدی ث «ا َِِبی الل ُِِ‬ ‫باسِبابها» را نادرس ت معن ی کرده و گمان کرده ان د ای ن حدی ث‬ ‫در مقام نفی هر نوع کار امری خدا و نفی قضاها است‪ .‬در حالی‬ ‫که ای ن حدیث در مقام تقبیح روح یه معجزه خواهی‪ ،‬اس ت‪ .‬قرآن‬ ‫نی ز از ای ن روحی ه خوش ش نم ی آی د‪ .‬معجزه ی ک چی ز مقدس‬ ‫مه تا مجبور نشده اند معجزه نیاورده اند‪.‬‬ ‫نیست‪ ،‬انبیاء و ائ ّ‬ ‫‪ -9‬معجزه بر خلف حکم ت و بر خلف س لیقه حکیمان ه خدا‬ ‫مل‬ ‫اس ت‪ .‬قرآن از معجزه خواه ی خوش ش نم ی آی د‪ :‬مِا لَك ُِ ْ‬ ‫َ‬ ‫وقارا (س وره نوح ‪ :)13‬چ ه شده اس ت بر شم ا ک ه‬ ‫ن ل ِل ّ ِ‬ ‫جو َ‬ ‫تَْر ُ‬ ‫ه َ‬ ‫از خدا توقع وقار‪ ،‬ندارید‪ .‬معجزه یک کار موقّرانه نیست بر خلف‬ ‫حکمت و سلیقه خدا است‪.‬‬

‫وت‬ ‫معجزه و نب ّ‬ ‫آیا معجزه برای اثبات نبوت است؟‬

‫در این جا ضرورت دارد مسئلۀ معجزه از جهت دیگر نیز بحث‬ ‫شود تا سخن تکمیل شود‪ :‬آیا معجزه برای اثبات نبوت است؟‬ ‫معجزه برای اثبات نبوت اس ت‪ .‬ام ا ای ن هدف دوم از معجزه‬ ‫اس ت دلی ل اول برای آوردن معجزه‪ ،‬ح ل ی ک مشک ل دیگ ر اس ت‬ ‫که عبارت است از «شخصیت زدگی مردم»‪.‬‬ ‫انبیاء پیام آور از جان ب خدا و تبیی ن کنندۀ جهان هس تی و‬ ‫شناس انندۀ خدای جهان‪ ،‬هس تند‪ ،‬س پس شارع شرع م ی باشن د‪ .‬و‬ ‫به عبارت دیگر‪ :‬پیامبران چند کار دارند‪:‬‬ ‫‪ -1‬تبیی ن جهان‪ :‬جهان از کج ا آمده چگون ه ب ه وجود آمده و‬ ‫چگونه کار می کند و به کجا می رود‪( .‬هستی شناسی)‪.‬‬

‫دو دست خدا ‪88‬‬ ‫‪ -2‬نتیج ه تبیی ن جهان و اندیش ه در کائنات‪« ،‬توحی د» اس ت‬ ‫(خدا شناسی)‪.‬‬ ‫‪ -3‬تبیین انسان‪ :‬انسان چگونه به وجود آمده‪ ،‬فرقش با گیاه و‬ ‫حیوان چیس ت‪ ،‬تفکی ک روح غریزی از روح فطرت‪ .‬و انس ان ب ه‬ ‫کج ا م ی رود آی ا مرگ انس ان مانن د مرگ گیاه و حیوان‪ ،‬پایان‬ ‫هستی اوست یا معادی در پیش روی او هست (انسان شناسی)‪.‬‬ ‫‪ -4‬معاد شناس ی‪ :‬نتیج ه تبیی ن جهان و هس تی شناس ی اس ت‬ ‫که توأم با انسان شناسی باشد‪.‬‬ ‫‪ -5‬بر اس اس اص ول و فروع ی ک ه در «انس ان شناس ی»‬ ‫مشخص می شود‪ ،‬برای زندگی انسان شریعتی تشریع می شود‬ ‫(احکام فقه)‪.‬‬ ‫برای ای ن هم ه ماموری ت های بزرگ‪ ،‬س نگین‪ ،‬اس اسی و مه م‪،‬‬ ‫چند چیز لزم است‪:‬‬ ‫الف‪ :‬علم و دانش بی کران‪ :‬در این باره به دلیل پیوندشان با‬ ‫منبع وحی‪ ،‬مشکل ندارند‪.‬‬ ‫ب‪ :‬توان و استعداد بیان برای تبیین موارد مذکور‪ :‬در این باره‬ ‫نیز چون مجه ّز به «روح القدس»‪ 1‬هستند‪ ،‬مسئله برای شان ح ّ‬ ‫ل‬ ‫است‪.‬‬ ‫ج‪ :‬ح ّ‬ ‫ل گره بزرگ «شخص یت زدگ ی مردم»‪ .‬ای ن گره ب ه‬ ‫قدری بزرگ‪ ،‬س خت و پیچیده اس ت ک ه دان ش نبوت ی و ارواح‬

‫‪1‬‬

‫مة علیهم السلم»‪.‬‬ ‫کافی‪ ،‬اصول‪ ،‬کتاب الح ّ‬ ‫جه‪ ،‬باب «باب فیه ذکر الرواح الّتی فی الئ ّ‬

‫‪ 89‬معجزه و نبوّت‬

‫قدس ی و تبیان و بیان پیام بران نی ز گاه ی (ب ل همیش ه) در حل آن‬ ‫کارآئی کافی را ندارند‪.‬‬ ‫ابراهی م آمده مردم را نجات ده د‪ ،‬مردم ب ه دس تور شخص یت‬ ‫ها به دشت و صحرا و جنگل رفته آن همه هیزم جمع می کنند تا‬ ‫ابراهیم‬

‫هم ه انبیاء مورد اذی ت و آزار قرار گرفتن د و پیام بر اس لم(ص)‬ ‫م ی گوی د «م ا اوذی نب ّ ی کم ا اوذی ت» اذی ت و آزاره ا ب ه دس تور‬ ‫شخص یت های متشخ ص بود ام ا اجرای عم ل آن خواس ته ه ا ب ه‬ ‫دس ت مردم معمولی انجام م ی یاف ت ک ه شخص یت زده و‬ ‫«شخصیت پرست» بودند‪.‬‬ ‫در بعث ت انبیاء همیش ه شخص یت های جامع ه مخالف آن ه ا‬ ‫بودن د‪ ،‬شأن و شوک ت شان چش م و دل و اندیش ۀ مردم را تس خیر‬ ‫ی در مقاب ل ای ن «خود باختگ ی»‬ ‫کرده بود ب ه حدی ک ه نبوّت و نب ّ‬ ‫کارآئی نداشت‪ .‬بلی این بود بزرگ ترین مشکل انبیاء‪.‬‬ ‫انبیاء فاق د شأن وشوک ت اجتماع ی بوده ان د ک ه در قبال‬ ‫شخصیت زدگی به کار آید‪ .‬چرا؟ برای این که‪:‬‬ ‫اولً‪ :‬شأن وشوکت دنیوی مانع از آن است که چنین کسی به‬ ‫نبوت برسد‪.‬‬ ‫ثانیاً‪ :‬پیامبران نمی خواستند آن شأن وشوکت را داشته باشند‬ ‫که عقل و هوش مردم را کور کند و آنان را «شخصیت زده» کند‪.‬‬

‫دو دست خدا ‪90‬‬ ‫و لذا کسی متدین حقیقی است که دین پیامبرش را با عقل و‬ ‫خرد بپذیرد ن ه براس اس شأن وشوک ت دنیوی آن پیام بر‪ ،‬همان‬ ‫طور ک ه برخ ی از مردم مک ّ ه چون پیروزی های پیام بر(ص) را‬ ‫مشاهده کردند‪ ،‬ایمان آوردند که ایمان صحیحی نیست‪.‬‬ ‫برای ح ل مشک ل بزرگ شخص یت زدگ ی نیاز بود ک ه ای ن‬ ‫بیماری روان ی فردی و اجتماع ی شکس ته شود و راه ی برای ای ن‬ ‫کار نبود مگر دو چیز‪:‬‬ ‫‪ -1‬هدایت مردم با قضای الهی‪ :‬اما این همان «جبر»است نه‬ ‫«اختیار»‪ .‬حتّی در این صورت نیاز به ارسال رسل هم نبود‪.‬‬ ‫‪ -2‬آوردن چند معجزه‪.‬‬ ‫معجزه در اص ل برای اثبات معجزه نیس ت‪ ،‬ابزاری اس ت در‬ ‫مقابل شأن وشوکت شخصیت های جامعه تا مردم در پی روی از‬ ‫شخصیت ها دچار تردید شوند و تبیینات پیامبران راهی برای نفوذ‬ ‫به ذهن و قلب شان‪ ،‬پیدا کند‪.‬‬ ‫معمول ً معجزه ه ا نتوانس ته ان د نبوت پیام بران را اثبات کنن د؛‬ ‫وقت ی ک ه معجزات ن ه(‪ )9‬گان ه موس ی (ع) را مشاهده کردن د‪،‬‬ ‫گفتن د‪ :‬س حر اس ت‪ .‬معجزه ص الح (ع) را ک ه ی ک شت ر بود کشتن د‪.‬‬ ‫رس ول اس لم (ص) را س احر نامیدن د و‪ ...‬و‪ ...‬کدام معجزه‬ ‫توانسته نبوّت را اثبات کند؟‬ ‫متاس فانه در زبان ه ا شای ع شده‪ :‬معجزه برای اثبات نبوت‬ ‫است‪.‬‬

‫‪ 91‬معجزه و نبوّت‬

‫درس ت اس ت‪ :‬معجزه راه گشای بزرگ ثبوت و اثبات نبوت‬

‫است راهی که با شخصیت زدگی مسدود است به وسیله معجزه‬ ‫آن سد مذکور متزلزل می شد‪.‬‬ ‫ب ه ویژه «شخص یت زدگ ی جامع ه در برابر جامع ه دیگ ر» ب ه‬ ‫حدّی خوار کننده و ذلیل کننده است که حتّی پس از آن که جامعه‬ ‫نبوت پیامبرش را م ی پذیرد باز نم ی تواند از ای ن گرفتاری خلص‬ ‫شود‪ :‬بن ی اس رائیل پ س از مشاهده ده ه ا مورد از معجزات‬ ‫موس ی و پ س از عبور از دریای شکافت ه شده‪ ،‬ب ه قول علی (ع)‬ ‫هنوز زیر کفش های شان خشک نشده بود از موسی خواستند که‬ ‫برای شان ب ت درس ت کن د همان طور ک ه مردم مص ر و مردم‬ ‫حد‬ ‫شهر قلزم بت دارند‪ ،‬و توضیح هم دادند‪ :‬تو می خواهی ما مو ّ‬ ‫ل ل َ نا إِلهاً‬ ‫جعَ ْ‬ ‫باشی م تنه ا ی ک «ب ت واح د» برای م ا درس ت ک ن‪« :‬ا ْ‬ ‫ة» (اعراف ‪ :)138‬برای م ا فق ط ی ک اله ه قرار بده‬ ‫م آل ِهَ ٌ‬ ‫ك َ ما لَهُ ْ‬ ‫ن»‬ ‫جهَلُو َ‬ ‫م تَ ْ‬ ‫م قَوْ ٌ‬ ‫چنان ک ه آنان اله ه ه ا دارن د‪ .‬موس ی گف ت‪« :‬إِنَّك ُ ْ‬ ‫(اعراف ‪ :)138‬شم ا مردم ی هس تید ک ه جه ل گرائی م ی کنی د‪.‬‬ ‫نگف ت «انک م قو ٌم جاهلون»‪ :‬شم ا مردم ی جاه ل هس تید‪ .‬زیرا در‬ ‫ای ن مس ئله جاه ل نبودن د‪ ،‬جه ل گرا بودن د‪ .‬تمدن توس عه یافت ۀ‬ ‫مص ریان چش م و هوش شان را کور کرده بود گمان م ی کردن د‬ ‫اگ ر راه و رس م مص ریان را در پی ش بگیرن د زودت ر متمدن و پی ش‬ ‫رفت ه م ی شون د‪ .‬آنان «مص رزده بودن د»‪ .‬مانن د «غرب زدگ ی»‬ ‫امروز م ا‪ ،‬البت ه شدیدت ر‪ .‬حت ی س امری مرد اندیشمن د و هوشمن د‬ ‫بن ی اس رائیل از همی ن خص لت مردم اس تفاده کرد و در غیاب‬

‫دو دست خدا ‪92‬‬ ‫موس ی ب ت گاو ن ر طلئی رن گ را از طل س اخت‪ .‬و مردم بن ی‬ ‫اسرائیل به سجده در مقابل آن و پرستش آن پرداختند‪.‬‬ ‫مت هر پیامبری دچار یک سامری گشته‪ .‬و‬ ‫مطابق حدیث ها‪ ،‬ا ّ‬ ‫مطابق مسلمات تاریخ هر انقلبی نیز به وسیله یک سامری دچار‬ ‫ارتجاع کامل یا نوعی ارتجاع شده است‪.‬‬ ‫معجزه در اص ل برای ح ّ‬ ‫ل گره بزرگ و پیچیدۀ شخص یت زدگ ی‬ ‫افراد و بدن ۀ مردم اس ت حت ی برای شخص یت زدگ ی جامع ه در‬ ‫قبال جامعه دیگر‪ ،‬کارآئی ندارد‪.‬‬ ‫ابوجه ل ب ه پیام بر(ص) گف ت‪ :‬اگ ر خورشی د را در ای ن دس تم و‬ ‫ماه را در دست دیگرم قرار دهی به تو ایمان نخواهم آورد‪.‬‬ ‫ماهی ت معجزه‪ :‬گفت ه ش د اگ ر کار امری ب ه طور عمودی بر‬ ‫جریان خلقی جهان وارد شود‪ ،‬و در بیان فصل دوم گفته شد‪ :‬اگر‬ ‫قض ا بر جریان قدره ا وارد آی د و آن را متوق ف کن د‪ ،‬م ی شود‬ ‫معجزه‪ .‬مانن د ماجرای ابراهی م‪ .‬یعن ی معجزه برخلف جریان‬ ‫ن طبیعت است‪.‬‬ ‫قوانی ِ‬ ‫کاری ک ه بر خلف جریان طبیع ت اس ت ی ا از معص وم‬ ‫(پیام بران و ائم ه) ص ادر م ی شود و ی ا از کاه ن‪ .‬و کهان ت کف ر‬ ‫اس ت و کاه ن کاف ر اس ت‪« .‬علم غی ب» و خ بر دادن از غی ب‬ ‫معجزه اس ت و «ط ی الرض» معجزه اس ت و همی ن طور ه ر‬ ‫کاری ک ه بر خلف جریان قوانی ن طبیع ت باش د معجزه اس ت و‬ ‫آورنده آن ی ا معص وم اس ت ی ا کاه ن‪ .‬امروز م ا علوه بر ه ر‬

‫‪ 93‬معجزه و نبوّت‬

‫«زدگی» که داریم «کاهن زده» هم شده ایم‪ ،‬خداوند به دادمان‬ ‫برسد‪.‬‬ ‫مشروح ای ن مس ئله را در مقاله «معجزه‪،‬کرام ت‪،‬کهان ت»‬ ‫آورده ام در ای ن ج ا تکرار نم ی کن م و کرام ت همان «دع ا» اس ت‬ ‫ک ه در ای ن دفت ر ه م در فص ل اول و ه م در فص ل دوم اشاره ش د‬ ‫که استجابت دعا از آن نوع کارهای امری و قضاء است که همسو‬ ‫با جریان قَدَرها است نه بر خلف جریان آن ها‪.‬‬ ‫در پایان این بخش کوچک نیز یادداشت می کنیم‪:‬‬ ‫‪ -1‬معجزه یا از معصوم صادر می شود و یا از کاهن‪.‬‬ ‫‪ -2‬کهانت حرام و کاهن کافر است در هر لباسی که باشد و‬ ‫هر شخصیتی باشد‪.‬‬

‫ما ویژه‬ ‫بخش کوچک ا ّ‬ ‫اکنون فصل دوم یعنی بحث از قضا و قَدَر به پایان می رسد‪.‬‬ ‫با تکرار یک جمله به یک تذکر ضروری و مهم توجه کنید‪:‬‬ ‫تکرار ی ک جمله‪ :‬قض ا همان کار امری خدا اس ت و قَدَر همان‬ ‫کار خلقی خدا‪.‬‬

‫تذک ر‪ :‬قض ا و قَدَر در کنار ه م و تنیده بر همدیگ ر در س رتاسر‬ ‫کائنات جریان دارن د؛ هم ۀ جهان و اشیاء جهان‪ ،‬ب ا ای ن ه ر دو و‬

‫دو دست خدا ‪94‬‬ ‫تواما ً اداره می شوند نه کار قضاء به یک جغرافی معین از جهان‪،‬‬ ‫محدود اس ت و ن ه کار قَدَری‪ .‬همچنی ن ن ه کار قضائی منحص ر ب ه‬ ‫اشیائی از جهان اس ت و ن ه کار قَدَری‪ .‬یعن ی در ای ن مس ئله ن ه‬ ‫مرز جغرافی هست و نه مرز ماهوی‪.‬‬ ‫توجه به این «اصل» لزم و ضروری است که در فصل سوم‬ ‫به ویژه فصل چهارم به کار خواهد آمد‪.‬‬

‫‪ 95‬معجزه و نبوّت‬

‫فصل سوم‬

‫انسان و قضا و قدر‬

‫جبر‬

‫اختیار‬

‫تفویض‬

‫امربین المرین‬

‫دو دست خدا ‪98‬‬

‫جبر‬

‫نگاهی به روی هم رفتۀ فصل اول‪ :‬در فصل اول موضوع بحث‬ ‫«رابط ۀ خداون د متعال ب ا جهان ب ی جان» بود و کاری ب ا گیاه‪،‬‬ ‫حیوان و انس ان نداشتی م‪ ،‬اگ ر س خنی از ای ن س ه ب ه میان آمده از‬ ‫باب «طردا ً للباب» و تکمی ل س خن و نی ز ب ه اص طلح دس ت‬ ‫اندرکاران معانی و بیان از باب «براعت و استهلل» بود‪.‬‬ ‫فصل اول در عین حال که خود مستقل ً یک علم و دانش است‬ ‫نسبت به ف صل دوم عنوان مقدمه را نیز دارد‪ ،‬مقدمه باید با ذی‬ ‫المقدّمه رگه های اتصالی داشته باشد و با آن بی گانه نباشد‪.‬‬ ‫اکنون در ای ن نگاه ِ ب ه روی ه م رفت ۀ فص ل اول‪ ،‬مشاهده م ی‬ ‫کنی م ک ه رابط ه خداون د متعال ب ا جها ِن منهای جان‪ ،‬ی ک رابط ه‬ ‫کامل ً جبری است‪ .‬هم قَدَرهای جهان به طور جبری کار می کنند‬ ‫و ه م قضاهای ش‪ .‬در آن میان هی چ اختیاری مشاهده نم ی شود‬ ‫جهان ب ی جان ب ه عنوان ی ک «ک ّ‬ ‫ل» و نی ز اجزا و اشیاء ب ی جان‬ ‫جهان‪ ،‬هیچ اختیار‪ ،‬انتخاب و گزینشی ندارند‪ .‬بنابر این‪:‬‬

‫هم قَدَرها در جهان بی جان‪ ،‬جبری هستند و هم قضاها‪ .‬و از‬ ‫جهت جبری بودن هیچکدام با دیگری فرقی ندارد‪.‬‬ ‫اکنون برویم به سراغ عالَم گیاه‪ ،‬عالم حیوان و عالَم انسان‪.‬‬ ‫گیاه‪ :‬گیاه و نبات خواه در کرۀ زمی ن م ا و خواه در ه ر کرۀ‬ ‫دیگر‪ ،1‬یک حادثه غیر قَدَری است‪ .‬یعنی قَدَرها و قوانین جهان نه‬ ‫تنها پیدایش «حیات نباتی» را اقتضا نمی کنند بل که پیدایش این‬ ‫حیات بر علی ه ک ل قوانی ن و قدره ا و فرمول های جهان اس ت‪.‬‬ ‫همان طور ک ه پی ش ت ر گفت ه ش د حیات ی ک پدیده ض د علم اس ت‬ ‫بنابر این علم نمی تواند آن را توضیح دهد و از ورود به این مقوله‬ ‫عاج ز اس ت‪ .‬زیرا علم و دان ش یعن ی «شناخ ت قوانی ن هس تی و‬ ‫برآیند و فرآیند آن ها»‪ .‬چیزی به نام «چیستی حیات» از موضوع‬ ‫علم و دان ش خارج اس ت ا ّما ای ن س خن همان طور ک ه در میان‬ ‫علمت «» آمد فقط در «پیدایش حیات» است و پس از پیدایش‬ ‫حیات و جریان آن در جهان ب ی جان‪ ،‬م ی شود بخش ی از جهان و‬ ‫ب ا قَدَرهای خود و ب ا قوانی ن مربوط ه اش موضوع دان ش «گیاه‬ ‫شناس ی» م ی گردد و همچنی ن موضوع دان ش «دیری ن شناس ی»‬ ‫که کدام گیاه دیرین تر‬

‫‪1‬‬

‫درست است هنوز کره ای غیر از کره زمین نمی شناسیم که دارای گیاه باشد‪ .‬اما احتمال این که‬

‫درِ ِهمهِ ِکراتِ ِجهانِ ِغیرِ ِازِ ِکرهِ ِزمینِ ِگیاهِ ِوجودِ ِنداشتهِ ِباشد‪ِ ِ،‬احتمالیِ ِاستِ ِکهِ ِصحتِ ِآنِ ِیکِ ِدر‬ ‫میلیاردها و‪ ..........‬است‪.‬‬

‫دو دست خدا ‪100‬‬ ‫اس ت مانن د نخ ل و کدام گیاه نوپدی د اس ت مانن د فلن گیاه‬ ‫تکام ل یافت ه ت ر خواه د بود‪ .‬و نی ز در دان ش «زیس ت شناس ی از‬ ‫دیدگاه محی ط زیس ت» ک ه رابط ه اش ب ا اکس یژن و دیگ ر گازه ا‬ ‫بررسی می گردد‪.‬‬ ‫و نی ز موضوع دانش ی ب ه نام «گیاه پزشک ی» و همچنی ن‬ ‫موضوع دان ش آزمایشگاه ی م ی گردد و همی ن طور «ط ب‬ ‫پزشک ی»‪ .‬و‪ ...‬حت ی م ی رود در علوم انس انی ای مانن د اقتص اد‬ ‫جای می گیرد‪.‬‬ ‫بنابر این‪ ،‬پیدایش حیات نباتی در جهان بی حیات‪ ،‬خود یک کار‬ ‫قضائی اس ت ن ه قَدَری‪ .‬ج بری اس ت ام ا ج بر قضائی ن ه ج بر‬ ‫قَدَری‪.‬‬ ‫جهان بی جان با اراده خود دارای حیات نباتی نشده است‪.‬‬ ‫آی ا گیاه پ س از مرحلۀ پیدای ش ک ه ب ا قَدَرهای مخص وص ب ه‬ ‫خود‪ ،‬به جریان قَدَرهای جهان می پیوندد‪ ،‬اراده و اختیاری از خود‬ ‫دارد؟ در یک نگاه مشاهده می کنیم گیاه گزینش می کند‪ :‬اگر تک‬ ‫درخ ت باش د بال و پ ر م ی گشای د و اگ ر در میان انبوه درختان‬ ‫دیگ ر باش د بدون شاخ و برگ مس تقیم ب ه س وی آس مان م ی رود‪.‬‬ ‫در ی ک بیش ه ای از درخ ت ت بریزی م ی بینی م آن ردی ف ک ه نزدی ک‬ ‫دیوار جنوب ی اس ت از بالی دیوار ب ه بیرون خ م شده ان د زیرا ه م‬ ‫مجذوب نور آفتاب م ی شون د و ه م م ی خواهن د از نف س همگنان‬ ‫خود ک ه در ردی ف دوم و س وم هس تند دور شون د‪ .‬و بالخره‬ ‫گیاهان ی هس تند ک ه ب ه موس یقی نی ز حس اس ان د و گیاهان ی نی ز‬

‫‪ 101‬جبر‬ ‫هس تند ک ه نس بت ب ه نوازش ی ک ه از انس ان دریاف ت م ی کنن د‬ ‫واکنش نشان می دهند و‪...‬‬

‫دو دست خدا ‪102‬‬ ‫ام ا هیچکدام از ای ن گزین ش های گیاه بر اس اس اراده‪ ،‬فه م‪،‬‬ ‫درک و تص میم نیس ت‪ .‬همگ ی غی ر از «جذب» و «دف ع» نم ی‬ ‫باشند‪ ،‬شبیه قانون جاذبه میان کرات‪ ،‬این هم جاذبه دیگری است‬ ‫یعن ی قَدَر دیگری اس ت مانن د آن‪ ،‬لیک ن بس تر جریان ش ب ا آن فرق‬ ‫دارد‪ .‬آن جاذب ه اقتضای مواد ّ ب ی جان اس ت و ای ن جاذب ه و دافع ه‬ ‫ت» گیاه‪ .‬گیاه فاق د‬ ‫اقتضای حیات گیاه اس ت ن ه اقتضای «شخص ی ِ‬ ‫شخصیت است‪.‬‬ ‫بنابر ای ن آن چ ه در عالَم گیاه م ی گذرد نی ز ج بری اس ت ج بر‬ ‫محض‪.‬‬ ‫تنه ا فرق ی ک ه در عالم گیاه ب ا جهان ب ی جان اس ت‪ ،‬پیدای ش‬ ‫ی ک نوع قَدَرهای ویژه اس ت ک ه در جهان ب ی جان وجود نداش ت‬ ‫اینک در عالم گیاه‪ ،‬هم قَدَرهای پیشین کار می کنند و هم قَدَرهای‬ ‫نوین‪.‬‬ ‫وقتی که یک گیاه می میرد و به خاک تبدیل می شود قدرهای‬ ‫نوین را از دست می دهد و تابع قَدَرهای پیشین می گردد‪.‬‬ ‫ام ا همان طور ک ه در فص ل اول ب ه شرح رف ت علوه بر ای ن‬ ‫ک ه قضاهای جهان ب ی جان نی ز ب ه همراه قَدَره ا در عالم گیاه‬ ‫حضور دارن د‪ ،‬قدرهای نوی ن ه م ب ا قضاه ا همراه هس تند‪ .‬یعن ی‬ ‫قَدَرهای نوی ن نیزب ه س رخود ره ا نشده ان د و قضاه ا در کارن د (ب ه‬ ‫شرحی که در فصل اول گذشت) بدون کوچک ترین تفاوت‪.‬‬ ‫نتیج ه‪ :‬در عالَم گیاه نی ز مانن د عالَم ب ی جان‪ ،‬هی چ نوع اثری از‬ ‫اراده‪ ،‬اختیار و گزینش‪ ،‬وجود ندارد همه جبر است و بس‪.‬‬

‫حیوان‬

‫مطاب ق مکت ب قرآن و اه ل بی ت(ع)‪ ،‬گیاه ی ک روح دارد ک ه‬ ‫«حیات نباتی» می نامیم و حیوان دارای دو روح است‪ :‬روح نباتی‬ ‫و «روح غریزی»‪ .1‬این سخن در بدو نظر کمی عجیب می نماید‪،‬‬ ‫حت ّ ی در نظ ر برخ ی ک ه در ای ن قبی ل مس ائل کار م ی کنن د‪ .‬ای ن‬ ‫تعج ب از آثار دوران «دی ن س تیزی» و «دوره توص یفگری» ک ه‬ ‫توص یف را ب ه جای علم ب ه خورد مردم م ی دادن د‪ ،‬ب ه جای مانده‬ ‫اس ت‪ .‬اص ل موضوع در علوم تجرب ی نی ز روش ن اس ت‪ :‬حیوان از‬ ‫مادّه بی جان پدید نیامده از نوعی گیاه ریز پدید آمده است‪ .‬یعنی‬ ‫ن نبات ی داده و‬ ‫یک بار کار امری و قضا آمده به ماده بی جان‪ ،‬جا ِ‬ ‫ن نباتی اس ت جان غریزی‬ ‫بار دیگ ر آمده به ماده ای که دارای جا ِ‬ ‫داده است‪.‬‬ ‫و نیز مطابق اقتضاهای علوم تجربی‪ ،‬حیوان تکامل یافته گیاه‬ ‫نیست‬

‫‪1‬‬

‫برای شرح بیش تر‪ ،‬رجوع کنید‪« :‬تبیین جهان و انسان» بخش انسان شناسی اول‪ ،‬و نیز «انسان‬

‫و چیستی زیبائی» در سایت بینش نو‪.‬‬

‫دو دست خدا ‪104‬‬ ‫«تحول حیات نباتی» نیست زیرا در این‬ ‫پیدایش حیات حیوانی‬ ‫ّ‬ ‫ص ورت م ی بایس ت علم بتوان د آن «تحوّل» را توضی ح ده د‪ ،‬چون‬ ‫کار علم توضی ح تحولت اس ت‪ ،‬در حالی ک ه علم از توضی ح ای ن‬ ‫حادثه عاجز است و اساسا ً از موضوع علم خارج است‪.‬‬ ‫حیوان دارای دو روح است‪:‬‬

‫‪1‬‬

‫نمو می کند همان طور که گیاه‬ ‫‪ -1‬روح نباتی که با آن رشد و‬ ‫ّ‬ ‫رشد و نمو می کند‪.‬‬ ‫‪ -2‬روح غریزی‪ :‬به وسیله این روح دارای حواس پنجگانه‪ ،‬مغز‬ ‫و نوع ی تشخی ص اشیاء محی ط‪ ،‬و نی ز انگیزش هائی از قبی ل می ل‬ ‫ب ه غذا‪ ،‬شهوت‪ ،‬خود خواه ی‪ ،‬برتری جوئی و‪ ...‬م ی شود ک ه ای ن‬ ‫گونه تشخیص ها و خواسته ها در گیاه وجود ندارد‪.‬‬ ‫از ویژگ ی های مه م روح غریزی «خودپائی» و کوش ش در‬ ‫حف ظ خود‪ ،‬اس ت ک ه خیلی از خطره ا را م ی شناس د و از آن ه ا‬ ‫دوری می کند‪.‬‬ ‫روح غریزی بی ش از ای ن برد و کاربرد ندارد‪ ،‬نم ی توان د منش أ‬ ‫«خانواده»‪ ،2‬جامع ه‪ ،‬تمدن و تاری خ باش د‪ ،‬غریزه از درک مقوله‬ ‫هائی از قبی ل «عدالت»‪« ،‬انص اف»‪« ،‬س خاوت»‪« ،‬مودّت»‪،‬‬ ‫ناتوان است‪.‬‬

‫‪1‬‬

‫این موضوع همراه با حدیث های مربوطه اش در برگ های بعدی خواهد آمد‪.‬‬

‫‪ِ 2‬اشتباه نشود ‪ :‬خانواد ه تنه ا همزیستی یک مذکر و مؤنث با فرزندشان در کنار هم‪ ،‬نیست این‬ ‫فقط یک «شکل» است خانواده علوه بر شکل‪ ،‬چیزی است که بتواند «واحد جامعه» باشد و نیز ویژگی‬ ‫های دیگر که از بحث ما خارج است‪.‬‬

‫‪ 105‬حیوان‬ ‫حیوان ب ه عنوان ی ک موجود دارای جس م مادی و مشمول‬ ‫قوانی ن و قدرهای طبیع ت ب ی جان اس ت و ب ه عنوان ی ک موجود‬ ‫دارای حیات نبات ی‪ ،‬مشمول قَدَره ا و قوانی ن ویژه گیاه اس ت و ت ا‬ ‫ای ن ج ا دقیقا ً مانن د گیاه در چنگال ج بر اس یر اس ت ه م ج برهای‬ ‫قضائی و هم جبرهای قدری‪ ،‬دقیقا ً مانند گیاه‪.‬‬ ‫ام ا حیوان ب ه عنوان ی ک موجود دارای روح غریزی‪ ،‬دارای‬ ‫نوع ی اراده و اختیار اس ت ک ه ب ه انگیزش های غریزی خود پاس خ‬ ‫م ی دهد و در ص دد بدس ت آوردن خواسته های غریزۀ خود بر می‬ ‫آی د و گزین ش ه م م ی کن د‪ .‬و بر خلف نظ ر ارس طوئیان ب ا‬ ‫«کلیات» هم س روکار دارد و ذهنش «کلّی س از» هم هست؛ م ی‬ ‫داند که «هر آتش» سوزاننده است و «سلب کل ّیت» نیز می کند‬ ‫و م ی دان د ک ه ه ر گیاه قاب ل خوردن نیس ت‪ .‬حت ی تجرب ه نی ز م ی‬ ‫اندوزد‪ .‬فرق حیوان ب‬

‫ا انس‬

‫ان در «درک کلّیات» و ی‬

‫ا «کلّی‬

‫س ازی»‪ ،‬نیس ت فرق حیوان ب ا انس ان در فقدان روح س وم اس ت‬ ‫که «روح فطرت» است‪ .‬و شرح آن خواهد آمد‪.‬‬ ‫همان مغ ز‪ ،‬اعص اب و حواس پنجگان ه ک ه انس ان دارد‪ ،‬حیوان‬ ‫نی ز دارد‪ .‬اگ ر کار مغ ز او را اندیش ه و تفک ّ ر ننامی م دس تکم بای د‬ ‫«س نجش برای گزین ش» نامیده شود‪ .‬و س نجش برای گزین ش‬ ‫مساوی است با «اراده»‪ ،‬حیوان اراده نیز دارد‪.‬‬ ‫ام ا اراده در وجود حیوان محص ول انگیزش های ج بری اس ت‬ ‫گرس نگی او را مجبور م ی کن د ک ه بر خیزد و ب ه دنبال غذا باش د‪.‬‬ ‫تشنگ ی مجبورش م ی کن د ک ه در ص دد آب باش د‪ .‬اراده حیوان در‬

‫دو دست خدا ‪106‬‬ ‫دایره غریزه محدود اس ت و محکوم ب ه حک م غریزه اس ت‪ .‬غریزه‬ ‫کاری ندارد غیر از حفظ جسم مادی حیوان و تناسل‪.‬‬ ‫می ت گرا اس ت و کاری ب ا کیفی ت ندارد اگ ر یونج ه را‬ ‫حیوان ک ّ‬ ‫بر کاه ترجی ح م ی ده د ب ه دلی ل لذت غریزی اس ت ن ه کیفی ت‬ ‫خواهی‪ .‬انسان با این که از چربی لذت غریزی می برد با توجه به‬ ‫کیفیت منفی آن از آن پرهیز می کند‪.‬‬ ‫ب ه عبارت دیگ ر‪ :‬حیوان در ب ُ عد غریزی کیفی ت خواه اس ت ام ا‬ ‫در بُعد ضد غریزی توان خودداری از کیفیت منفی را ندارد‪.‬‬ ‫بح ث را درباره حیوان در همی ن ج ا خاتم ه دهی م گرچ ه ناق ص‬ ‫است و باید در مبحث انسان تکمیل شود‪.‬‬ ‫در پایان این بخش نیز یادداشت می کنیم‪:‬‬ ‫‪ -1‬گیاه دارای ی ک روح اس ت و حیوان دارای دو روح‪ :‬روح‬ ‫نباتی و روح غریزی‪.‬‬ ‫‪ -2‬گیاه بدون اراده کار می کند اما حیوان اراده هم دارد‪.‬‬ ‫‪ -3‬چون اراده دارد انتخاب و گزینش هم دارد‪.‬‬ ‫‪ -4‬پیدای ش روح غریزی محص ول ی ک کار امری و قضائی و‬ ‫جبری است‪.‬‬ ‫‪ -5‬خود حیوان خودش را ص احب اراده نکرده‪ ،‬اراده اش‬ ‫محصول جبر است و همین طور اصل اختیار و گزینش او‪.‬‬ ‫‪ -6‬بنابر این‪ :‬همۀ قضاهائی که در جهان بی جان و نیز در گیاه‬ ‫به کار رفته‪ ،‬در پیدایش حیوان نیز به کار رفته اند و علوه بر آن‪،‬‬

‫‪ 107‬حیوان‬ ‫قضائی ک ه روح غریزه را ایجاد کرده و نی ز قضائی ک ه حیوان را‬ ‫دارای اراده و گزین ش کرده دو کار امری و قضائی هس تند ک ه در‬ ‫پیدایش حیوان به کار رفته اند‪.‬‬ ‫‪ -7‬پیش تر گفته شد‪ :‬همه قَدَرها و جریان قوانین جهان که تا‬ ‫پیدایش حیوان به کار رفته اند نیز جبری هستند‪.‬‬ ‫‪ -8‬اراده و نی ز گزین ش حیوان براس اس انگیزه های قهری و‬ ‫ج بری غریزه اس ت گرچ ه اراده و انتخاب اس ت ا ّما قاب ل مؤاخذه‬ ‫نیست نه خودش خودش را مؤاخذه می کند و نه دیگری حق دارد‬ ‫او را مؤاخذه کن د (خود نکوهیدن‪ ،‬ی ا نکوه ش دیگران‪ ،‬ب ه خاط ر‬ ‫عنصری است که حیوان فاقد آن است و شرحش خواهد آمد)‪.‬‬

‫دو دست خدا ‪108‬‬ ‫درنگ برای نتیجه گیری‬

‫در پایان مبحِث حیوان‪ ،‬بایِد کمِی درنِگ کنیِم و ایِن‬ ‫سطرها را پرنگ می نویسم زیرا نتیج ۀ همه بحث ها از‬ ‫آغار این دفتر تا این جا‪ ،‬می باشد‪ :‬گفته شد و پیشنهاد‬ ‫دادم کِِه در آخِِر هِِر بخِِش یادداشِِت هائی را داشتِِه‬ ‫باشیِِم یعنِِی اگِِر خواننده لطِِف کنِِد و آن یادداشِِت‬ ‫هایش را دوباره بخواند‪ ،‬نتایج زیر به دست خواهد آمد‪:‬‬ ‫‪ -1‬همه جهان و همه اجزا و اشیاء آن از آغاز ایجاد‬ ‫ماده اولی ِِّه جهان تِِا پیدایِِش حیوان‪ ،‬سِِرتاسر جِِبر و‬ ‫جبری است‪ .‬و هیچ اراده و اختیاری در آن نبوده است‪.‬‬ ‫‪ -2‬هِم جریان َ‬ ‫قدَرهِا و هِم قضاهِا‪ -‬کارهای امری‬ ‫خدا و کارهای خلقی خدا‪ -‬همگی در جهت جبر بوده اند‪.‬‬ ‫‪ -3‬علوه بر انواع متعدد قضاها‪ ،‬نوع عام شمول قضا که تحت‬ ‫عنوان «اذن و تدبی ر» و «مح و و اثبات» ب ه شرح رف ت ب ا ای ن‬ ‫ویژگ ی ک ه همیش ه و دائما ً ب ه همراه قَدَره ا اس ت و هی چ قدری‪،‬‬ ‫قانون ی کار و حرک ت نم ی کن د مگ ر ب ه همراه آن‪ ،‬شدیدتری ن ج بر‬ ‫را به نمایش می گذارد که هم قَدَرها و هم قضای مداوم‬

‫‪ 109‬حیوان‬ ‫هیِِچ اجازه ای بِِه هیِِچ ذّره ای‪ ،‬کره ای‪ ،‬کهکشانِِی‪،‬‬ ‫ماده ای‪ ،‬انرژی ای و گیاهِِی‪ ،‬نمِِی دهنِِد کِِه اراده یِِا‬ ‫اختیاری داشته باشد‪.‬‬ ‫نتایج بال نتیجه زیر را هم می دهند‪:‬‬ ‫جهان ب ه س ر خود ره ا نشده خداون د ه ر لحظ ه و ه ر آن‪ ،‬کار‬ ‫دارد‪.‬‬

‫َ‬ ‫ق ُ‬ ‫وَر َ‬ ‫س ُ‬ ‫مهِا»‪ :1‬ی ک برگ ی از‬ ‫ق ٍ‬ ‫ط ِ‬ ‫ة إِل ّ ي َ ْ‬ ‫م ِْ‬ ‫حت ّ ی «مِا ت َِ ْ‬ ‫عل َ ُ‬ ‫ن َ‬ ‫درختی نمی افتد مگر این که خدا آن را می داند‪ .‬یعنی سقوط آن‬ ‫برگ نیز زیر نظر خداوند متعال است و مطابق قَدَرهای همراه با‬ ‫قضای دائم ی‪ ،‬س قوط م ی کن د‪ .‬جهان ب ه امی د قَدَره ا ره ا نشده‬ ‫است‪.‬‬ ‫قَدَرها که خود محصول کار خدا هستند دست خدا را نبسته اند‬ ‫«ب َ ْ‬ ‫سوطَتان»‪ :2‬هر دو دست خدا باز است‪.‬‬ ‫مب ْ ُ‬ ‫ل يَداهُ َ‬ ‫‪ -4‬تنها با پیدایش حیوان چیزی شبیه اراده و اختیار‪،‬‬ ‫پیدا شده و در موجودی بِِِه نام حیوان‪ ،‬عینیِِِت یافتِِِه‬ ‫است‪.‬‬

‫‪1‬‬

‫سوره انعام آیه ‪.59‬‬

‫‪2‬‬

‫سوره مائده آیه ‪.64‬‬

‫‪ 111‬حیوان‬

‫دو دست خدا ‪112‬‬

‫انسان‬

‫از نظ ر قرآن و اه ل بی ت(ع)‪ ،‬انس ان دارای س ه روح اس ت‪:‬‬ ‫روح نبات ی ک ه ب ا آن رش د و نموّ م ی کن د‪ .‬و روح غریزی ک ه ب ه‬ ‫وسیله آن توان «حرکت در مکان» دارد و از جائی به جائی منتقل‬ ‫می شود‪ ،‬می خورد‪ ،‬می آشامد‪ ،‬میل جنسی دارد و‪ ...‬همۀ غرایز‬ ‫که در حیوان هست بدون استثنا همگی در انسان هستند‪.‬‬ ‫روح سوم روح فطرت است که در حدیث زیر امام کاظم(ع)‬ ‫آن را «روح عق ل» نامیده اس ت چرائی ای ن نامگذاری را بح ث‬ ‫خواهی م کرد اکنون ب ه عنوان دلی ل حدیث ی‪ ،‬بر تعدد روح ه ا در‬ ‫انسان به این حدیث می نگریم‪:‬‬

‫‪ 113‬انسان‬

‫َ‬ ‫فإ ِ َّ‬ ‫ل‪ :‬إ ِ َّ‬ ‫م َ‬ ‫ن(ع) ي َ ُ‬ ‫قو ُ‬ ‫ح‬ ‫َ‬ ‫ن ُرو َ‬ ‫ن أبِي ال ْ َ‬ ‫مْرءَ إِذَا ن َا َ‬ ‫ح َ‬ ‫ع ْ‬ ‫ن ال ْ َ‬ ‫س ِ‬ ‫َ‬ ‫ع ْ‬ ‫قل‪.‬‬ ‫ذي ي َ ْ‬ ‫قي َ ٌ‬ ‫ة ِ‬ ‫ن بَا ِ‬ ‫ج ِ‬ ‫و ال ّ ِ‬ ‫ح ال ْ َ‬ ‫ه ُرو ُ‬ ‫خُر ُ‬ ‫ال ْ َ‬ ‫من ْ ُ‬ ‫ن َ‬ ‫في الْبَدَ ِ‬ ‫وا ِ‬ ‫حي َ َ‬ ‫َ‬ ‫فار اْل َِِِ‬ ‫عبْدُ ال ْ َ َ‬ ‫ج َّ‬ ‫ي‪ :‬ي َ ُ‬ ‫ف َ‬ ‫َ‬ ‫قو ُ‬ ‫م ُّ‬ ‫قا َ‬ ‫ل‪:‬‬ ‫ه َ‬ ‫ل َ‬ ‫سل َ ِ‬ ‫و َ‬ ‫ْ‬ ‫ل الل ِِِّ ُ‬ ‫عَّز َ‬ ‫غ ّ ِ‬ ‫َ‬ ‫«الل َِّه يَت َو َِّ‬ ‫وت ِِها إِلَى َ‬ ‫فى اْلَن ْ ُ‬ ‫ل‬ ‫س ِ‬ ‫ول ِِ ِ‬ ‫ه إِلى أ َ‬ ‫حي َِ‬ ‫ن َ‬ ‫ُ‬ ‫ف َِ‬ ‫ج ٍ‬ ‫ق ْ‬ ‫م ْ‬ ‫َ‬ ‫ُ‬ ‫َ‬ ‫س ًّ‬ ‫مى»‪ 1‬أ َ َ‬ ‫ه ِ‬ ‫صيُر إِلَي ِِْ ِ‬ ‫ها ت َِِ ِ‬ ‫عنْدَ‬ ‫وا َِِ‬ ‫ح كُل ِِّ َ‬ ‫م َِِ‬ ‫ُ‬ ‫فلَي ِِْ َ‬ ‫س تَرى اْلْر َ‬ ‫س ُ‬ ‫ها َ‬ ‫ما ي َ َ‬ ‫س ُ‬ ‫ما ي َ َ‬ ‫شاء؟‪.‬‬ ‫و يُْر ِ‬ ‫م ِ‬ ‫من َا ِ‬ ‫م َ‬ ‫ل َ‬ ‫ك َ‬ ‫في ُ ْ‬ ‫َ‬ ‫شاءُ َ‬ ‫صير إلَي ِ َ‬ ‫ل ل َِِ َ‬ ‫ف َ‬ ‫َ‬ ‫قا َ‬ ‫ح‬ ‫وا ُِِ‬ ‫ما ي َِِ ِ ُ ِ ِِْ‬ ‫ه أب ُِِو ال ْ َ‬ ‫ح َِِ‬ ‫ن(ع)‪ :‬إِن َِِّ َ‬ ‫ُ‬ ‫ه أْر َ‬ ‫س ِ‬ ‫فأ َ َ َ‬ ‫َ‬ ‫ة َ‬ ‫ع ُ‬ ‫ج إَِّل‬ ‫ن ل يَ ْ‬ ‫ها ِ‬ ‫حيَا ِ‬ ‫خُر ُ‬ ‫ح ال ْ َ‬ ‫وا ُ‬ ‫ال ْ ُ‬ ‫فإِن َّ َ‬ ‫ل َ ّ‬ ‫في اْلبْدَا ِ‬ ‫ما أْر َ‬ ‫قو ِ‬ ‫ت ُ‬ ‫علَى ن َ ْ‬ ‫ه إِذَا ُ‬ ‫ح‬ ‫قضى َ‬ ‫و ِ‬ ‫ض الُّرو ُ‬ ‫و َ‬ ‫س ال ْ َ‬ ‫و لَكِن َّ ُ‬ ‫بِال ْ َ‬ ‫قب ِ َ‬ ‫م ْ‬ ‫ت‪َ ،‬‬ ‫م ْ‬ ‫ف ٍ‬ ‫َ‬ ‫ع ْ‬ ‫ق ُ‬ ‫ن‬ ‫ة َ‬ ‫ج ً‬ ‫ذي ِ‬ ‫حيَا ِ‬ ‫في ِِِ‬ ‫ال ّ ِ‬ ‫ة لَكَا َِِ‬ ‫ه ال ْ َ‬ ‫ر َ‬ ‫ح ال ْ َ‬ ‫ت ُرو ُِِ‬ ‫و كَان َِِ ْ‬ ‫و لَ ْ‬ ‫ل‪َ .‬‬ ‫خا ِ‬ ‫َ‬ ‫حَّر ُ ِ‬ ‫و لَ َ‬ ‫مل ْ ِ ً‬ ‫في‬ ‫مثًَل ِ ِ‬ ‫قدْ َ‬ ‫ضَر َ ِ‬ ‫قى َل يَت َ َ‬ ‫ه لِ َ‬ ‫بَدَنا ً ُ‬ ‫هذَا َ‬ ‫ب الل ّ ِ ُ‬ ‫ك‪َ ،‬‬ ‫َِ‬ ‫و نُ َ‬ ‫ث َ‬ ‫قا َ‬ ‫ت‬ ‫حي ِْ ُ‬ ‫ه ِِ‬ ‫كِت َاب ِِ ِ‬ ‫ف َ‬ ‫ه ِِ‬ ‫ص َ‬ ‫م ذا َِ‬ ‫قل ِّب ُ ُ‬ ‫ب الْك َ ْ‬ ‫ه ِْ‬ ‫حا ِ‬ ‫في أ ْ‬ ‫ل‪َ « :‬‬ ‫فَل ت َرى أ َِ َ َ‬ ‫ل»‪ 2‬أ َ َ‬ ‫م‬ ‫م ِ‬ ‫ت ال ّ ِ‬ ‫الْي َ ِ‬ ‫ّ‬ ‫وا َ‬ ‫و ذا َِ‬ ‫ح ُ‬ ‫ه ِْ‬ ‫ه ِْ‬ ‫ن أْر َ‬ ‫شما ِ‬ ‫ن َ‬ ‫َ‬ ‫في ِ‬ ‫مي ِِ‬ ‫حَركَات؟‬ ‫بِال ْ َ‬

‫‪3‬‬

‫پیش از ترجمه این حدیث به دو آیه که در متن آمده و ترجمه‬ ‫شان توجه فرمائید‪:‬‬ ‫َ‬ ‫‪ِ 1‬الل َّه يَتَو َّ‬ ‫س ُ‬ ‫ك الَّتي َ‬ ‫مها َ‬ ‫فى اْلَن ْ ُ‬ ‫و‬ ‫قضى َ‬ ‫م ِ‬ ‫منا ِ‬ ‫و َ‬ ‫م ْ‬ ‫علَي ْ َ‬ ‫س حي َ‬ ‫ها ال ْ َ‬ ‫في ُ ْ‬ ‫ت في َ‬ ‫م تَ ُ‬ ‫و ال ّتي ل َ ْ‬ ‫ن َ‬ ‫ُ‬ ‫ف َ‬ ‫ت َ‬ ‫م ْ‬ ‫وت ِها َ‬ ‫م ْ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫ّ‬ ‫ن في ذل ِ َ‬ ‫س ًّ‬ ‫وم ٍ يَت َ َ‬ ‫ت لِ َ‬ ‫س ُ‬ ‫فكُرون‪( .‬سوره زمر آیه ‪.)42‬‬ ‫ل اْل ُ ْ‬ ‫ك ليا ٍ‬ ‫مى إ ِ ّ‬ ‫يُْر ِ‬ ‫خرى إِلى أ َ‬ ‫م َ‬ ‫ل ُ‬ ‫ق ْ‬ ‫ج ٍ‬

‫‪2‬‬

‫سوره کهف آیه ‪.18‬‬

‫‪3‬‬

‫بحار‪ ،‬ج ‪ 58‬ص ‪ .43‬ح ‪.19‬‬

‫دو دست خدا ‪114‬‬

‫َ‬ ‫فى اْلَن ْ ُ‬ ‫و َِّ‬ ‫و‬ ‫س حي َِ‬ ‫ن َ‬ ‫آیه ‪ 42‬سوره زمر‪ :‬الل ِّ ُ‬ ‫ف َِ‬ ‫وت ِِها َ‬ ‫م ْ‬ ‫ه يَت َ َ‬

‫َ‬ ‫س ُ‬ ‫ك ال َِّتي َ‬ ‫مهِا َ‬ ‫ها‬ ‫قضِى َ‬ ‫م ِِ‬ ‫منا ِ‬ ‫م ِْ‬ ‫علَي ِْ َ‬ ‫في ُ ْ‬ ‫ت فِي َ‬ ‫م تَ ُ‬ ‫ال ِّتي ل َِ ْ‬ ‫َ‬ ‫س ًّ‬ ‫س ُ‬ ‫مى‪ :‬خداون د روح ه ا‬ ‫ل اْل ُ ْ‬ ‫و يُْر ِِ‬ ‫خرى إِلى أ َ‬ ‫و َِ‬ ‫م َِ‬ ‫ل ُ‬ ‫ال ْ َ‬ ‫ج ٍ‬ ‫ت َ‬ ‫م ْ‬ ‫را بر م ی گیرد در زمان مرگ و نی ز برم ی گیرد در حی ن خواب‬ ‫روح کس ی را ک ه نمرده اس ت (یعن ی در زمان خواب نی ز روح‬ ‫انس ان برگرفت ه م ی شود درس ت مانن د مرگ) پ س نگ ه م ی دارد‬ ‫آن را که وقت مرگش رسیده و باز می فرستد آن را که مرگش‬ ‫نرسیده تا اَجل مشخص‪.‬‬ ‫و نُ َ‬ ‫ت‬ ‫و ذا َ ِ‬ ‫م ذا َ ِ‬ ‫قل ِّب ُ ُ‬ ‫ه ِْ‬ ‫ن َ‬ ‫و آی ه ‪ 18‬س وره که ف‪َ :‬‬ ‫ت الْيَمي ِِ‬ ‫شمال‪ :‬آنان (اص حاب که ف) را برم ی گردانیدی م ب ه پهلوی‬ ‫ال ّ ِ‬ ‫راس ت و ب ه پهلوی چ پ‪ .‬یعن ی اص حاب که ف ک ه خوابیده بودن د‬ ‫گاهی از پهلوی چپ به راست و گاهی از پهلوی راست به چپ بر‬ ‫می گشتند‪.‬‬ ‫ترجمه حدیث‪ :‬امام کاظم(ع) می فرمود‪ :‬وقتی که کسی می‬ ‫خوابد‪ ،‬روح حیوانی در بدن او باقی می ماند‪ ،‬و آن چه از او خارج‬ ‫می شود «روح عقل» است‪.‬‬ ‫عب د الغفار ا َسلمی ب ه امام(ع) گف ت خداون د متعال م ی گوی د‪:‬‬ ‫«خداوند روح ها را برمی گیرد در زمان مرگ و نیز برمی گیرد در‬ ‫حین خواب روح کسی را که نمرده است‪ ،‬سپس نگه می دارد آن‬ ‫را ک ه وق ت مرگ ش رس یده و باز م ی فرس تد آن را ک ه مرگ ش‬ ‫خص» آیا به نظر شما روح ها همگی برگرفته‬ ‫نرسیده تا اجل مش ّ‬

‫‪ 115‬انسان‬ ‫نم ی شون د در حی ن خواب ک ه برخ ی از آن ه ا نگ ه داشت ه شون د و‬ ‫برخی دیگر باز گردانیده شوند؟‬ ‫امام(ع) فرمود‪ :‬تنه ا روح های عق ل‪ ،‬برگرفت ه م ی شون د ام ا‬ ‫روح های حیات (یعن ی همان روح حیوان ی) در بدن باق ی م ی مان د‬ ‫و اگر روح حیات خارج شده باشد‪ ،‬بدنی بی جان و بی تحرک می‬ ‫مان د‪ .‬خداون د مثال ای ن را در قرآن آورده اس ت آن ج ا ک ه درباره‬ ‫اص حاب که ف م ی گوی د‪« :‬و آنان را ب ه طرف راس ت و چ پ م ی‬ ‫گردانیدیم» پس می بینی که روح شان در بدن شان بوده حرکت‬ ‫می کردند‪.‬‬ ‫جة «باب‬ ‫مرحوم کلینی در کافی‪ ،‬اصول‪ ،‬جلد اول‪ ،‬کتاب الح ّ‬ ‫مة عليهِم السِلم» حدی ث هائی‬ ‫ذکِر الروح ال ِّتی فِی الئ ِّ‬ ‫درباره تعدد روح ها در انسان آورده است‪.‬‬ ‫اکنون ویژگی های هر کدام از غریزه و فطرت را گرچه خیلی‬ ‫مختصر‪ ،‬مشاهده کنیم تا آن دو بیش تر از همدیگر شناخته شوند‪:‬‬ ‫ویژگی های غریزه‪:‬‬ ‫‪ -1‬روح غریزه‪ ،‬علوه بر درک گرسنگی‪ ،‬تشنگی و‪ ...‬مهم این‬ ‫که درد را نیز درک می کند‪ ،‬درکی که گیاه فاقد آن است‪.‬‬ ‫‪ -2‬غریزه کاربرد محدودی دارد مثل ً غریزۀ غذا‪ ،‬به محض سیر‬ ‫شدن از کار می ماند‪ ،‬و همین طور غریزه جنسی‪.‬‬ ‫‪ -3‬غریزه آینده نگ ر نیس ت و لذا حیوان در ص دد ذخیره غذا‬ ‫برای آینده نمی آید‪.‬‬

‫دو دست خدا ‪116‬‬ ‫کاری که مورچه یا زنبور عسل‪ ،‬می کند به دلیل آینده نگری و‬ ‫تحلی ل عقلی مس ئله نیس ت اگ ر چنی ن نیروئی داش ت میلیون ه ا‬ ‫سال در یک شکل راکد زیستی در جا نمی زد‪ .‬البته این دو موجود‬ ‫از س عۀ بی ش ت ر نیروی غریزه برخوردارن د ک ه نام شان نی ز در‬ ‫قرآن آمده اس ت‪ .‬زیرا غریزه آن ه ا از نوع ی «الهام» نی ز‬ ‫برخوردار اس ت « َ‬ ‫وحِِى َرب ّ ُِ َ‬ ‫حل‪ 1»...‬ای ن الهام‬ ‫ك إِلَى الن ّ َِ ْ‬ ‫وأ ْ‬ ‫َ‬ ‫نوع ی «هدای ت غریزه» اس ت یعن ی ب ا ادبیات بح ث م ا بای د گف ت‪:‬‬ ‫ی ک قضای دیگ ر اس ت ک ه بر قَدَرهای غریزی آن حشره‪ ،‬آمده‬ ‫است‪ .‬لیکن به حد ّ فطرت نمی رسد و نرسیده است‪.‬‬ ‫‪ -4‬غریزه کور عم ل م ی کن د؛ غریزه تغذی ه فق ط غذا م ی‬ ‫خواه د و دیگ ر کاری ب ا ای ن ک ه غذا چیس ت‪ ،‬از کجاس ت‪ ،‬مال‬ ‫دیگران است‪ ،‬و حتی چرا باید غذا خورد‪ ،‬ندارد‪.‬‬ ‫‪ -5‬غریزه کمیّت گرا است و چندان کاری با کیفیت ندارد‪.‬‬ ‫‪ -6‬غریزه از درک زیبائی عاجز است و لذا در امور جنسی در‬ ‫صدد انتخاب زیبا نیست‪.‬‬ ‫‪ -7‬غریزه خود محور‪ ،‬خود خواه و ب ا دیگران در تنازع ذات ی‬ ‫است‪.‬‬ ‫‪ -8‬غریزه هرگ ز «پشیمان» نم ی شود و لذا جهان حیوان ی از‬ ‫ماره»‬ ‫دردی ب ه نام درد پشیمان ی آس وده اس ت‪ .‬غریزه فق ط «ا ّ‬ ‫ماره یعن ی‬ ‫اس ت «لوّام ه» نیس ت‪ .‬انس ان دو نف س دارد یک ی ا ّ‬

‫‪1‬‬

‫سوره نحل آیه ‪.68‬‬

‫‪ 117‬انسان‬ ‫ه یعن‬

‫غریزه و دیگری لوّام‬

‫ی‬

‫فطرت‪.‬‬ ‫ویژگی های فطرت‪:‬‬ ‫‪ -1‬روح فطرت منشاء «زبان» اس ت و حیوان ه ر چ ه تکام ل‬ ‫یابد دارای زبان نخواهد بود‪.‬‬

‫‪1‬‬

‫‪ -2‬فطرت کاربرد نامحدود دارد؛ انسان هرگز از کار نیک سیر‬ ‫نم ی شود (البت ه افرادی ک ه فطرت شان توس ط غریزه شان‬ ‫سرکوب شده از این بحث خارجند)‪.‬‬ ‫‪ -3‬فطرت آینده نگر است حتی در صدد تامین نیازهای غریزی‬ ‫برای آینده نیز هست‪ .‬و این نکته بس مهم است‪.‬‬ ‫‪ -4‬فطرت به طور چشم بسته و کورکورانه عمل نمی کند‪.‬‬ ‫‪ -5‬فطرت کیفی ت گرا اس ت‪ ،‬و گرای ش شدیدی ب ه کیفی ت‬ ‫دارد‪.‬‬ ‫‪ -6‬فطرت زیبائی شناس و هنر دوست است‪.‬‬ ‫‪ -7‬فطرت در مواقع ی ک ه خود (ی ا تح ت تاثی ر انگیزش های‬ ‫غریزی) اشتباه م ی کن د‪ ،‬واکنش ی ب ه نام «پشیمان ی» دارد (خود‬ ‫نکوهیدن) قرآن فطرت را «نف س لوّام ه» نامیده اس ت ک ه‬ ‫خویشتن خویش را نکوهش می کند‪.‬‬ ‫‪ -8‬منشأ خانواده‪ ،‬جامعه‪ ،‬تار یخ‪ ،‬و نیز منشأ گریه و خنده در‬ ‫انسان‪ ،‬همان فطرت است که حیوان فاقد این ها است‪.‬‬

‫‪1‬‬

‫شرح در «تبیین جهان و انسان» بخش انسان شناسی‪.‬‬

‫دو دست خدا ‪118‬‬ ‫‪ -9‬منشأ «تحریم جنسی با محارم» فطرت است این تحریم‬ ‫در اصل یک پدیدۀ اعتباری و قراردادی نیست‪.‬‬

‫‪1‬‬

‫‪ -10‬انگیزش «دل س وزی»‪ :‬حیوان گاه ی در کم ک ب ه همنوع‬ ‫خود م ی کوش د ا ّ ما برای گرفتاری و مرگ آن چیزی ب ه نام‬ ‫دلسوزی ندارد‪.‬‬ ‫‪ -11‬حیوان گرایش به همنوع دارد و تا فرزندش ناتوان است‬ ‫در حف ظ آن م ی کوش د ام ا نس بت ب ه آن ه ا «مودّت» ندارد‪-‬‬ ‫مودّت ب ا محب ت فرق دارد‪ -‬ح ّب خود و ح ّب همنوع در حیوان‬ ‫هس ت ام ا مودّت نیس ت‪ .‬مودت کار فطرت اس ت‪ .‬حیوان اگ ر‬ ‫همدم خود را از دست بدهد‪ ،‬افسرده می شود و همین طور اگر‬ ‫زندانی شود در این خصلت اخیر با فطرت شریک است‪.‬‬ ‫‪ -12‬برخی حیوانات تربیت پذیر هستند لیکن در آن ها همیشه‬ ‫طبیعت بر تربیت تفوق دارد‪.‬‬

‫‪2‬‬

‫‪ -13‬غریزه در حدی کاربرد ندارد ک ه حیوان ب ه عنوان «ی ک‬ ‫موجود مکلّف» شناخت ه شود و هرگ ز نم ی توان ی ک حیوان را ب ه‬ ‫عنوان «مجرم» مجازات کرد و اگ ر کس ی چنی ن کن د خود دچار‬ ‫س لطۀ غریزی و نق ص فطرت اس ت‪ .‬و ای ن یک واقعیت ی اس ت که‬ ‫‪1‬‬

‫شرح بیش تر در «تبیین جهان و انسان» و نیز‪ :‬بخش «توتم و تابو» در کتاب «کاربرد تک واژه‬

‫الّرحمن در انهدام توتمیسم عرب» در سایت بینش نو‪.‬‬

‫‪2‬‬

‫گویند‪ :‬پادشاهی با وزیرش در این مسئله اختلف نظر داشتند‪ :‬شاه چند گربه را تربیت نمود که‬

‫هنگام غذا خوردن او شمعدان را در دست می گرفتند و شاه غذایش را می خورد‪ .‬روزی از وزیر خواست‬ ‫که با او شام بخورد و گفت‪ :‬می بینی که تربیت چه تاثیری در گربه ها ایجاد کرده شمعدان ها را نگه‬ ‫داشته اند و در صدد غذا خوردن نیستند‪.‬‬ ‫وزیر گفت ‪ :‬پاسخ حضرت اج ّ‬ ‫ل را فردا شب سر همین سفر ه و در حضور همی ن گربه ه ا خواهم‬ ‫گفت‪ .‬فردای آن روز موشی را در جیبش آورد و به وسط سفره رها کرد‪ ،‬گربه ها شمعدان ها را انداخته‬ ‫و به طرف موش پریدند‪.‬‬

‫‪ 119‬انسان‬ ‫هم ۀ مردمان جهان اع م از اه ل دان ش و غی ر دانشمن د‪ ،‬بر آن‬ ‫اجماع دارند‪.‬‬ ‫‪ -14‬فطرت «دگ ر خواه»‪« ،‬دگ ر دوس ت» و «ایثارگ ر» و‬ ‫«جامعه محور» است‪.‬‬ ‫فطرت ن ه غریزه اس ت و ن ه تکام ل یافت ۀ غریزه‪ ،‬روح دیگ ر‬ ‫و‬ ‫اس ت روح س وم اس ت ک ه ب ه انس ان داده شده و مراد از « َ‬ ‫نَ َ‬ ‫ن ُروحي» همین روح سوم است‪ .‬البته نه به آن‬ ‫ف ْ‬ ‫ه ِ‬ ‫ت في ِ‬ ‫خ ُ‬ ‫م ْ‬ ‫معنی که صوفیان از قدیم و صدرائیان از زمان صدرا‪ ،‬می گویند‬ ‫روح ی ک ه بر آدم دمیده ش د از روح خدا بود‪ .‬زیرا خداون د منّزه از‬ ‫آن اس ت ک ه روح داشت ه باش د‪ ،‬خدا خالق روح اس ت ب ه وجود‬ ‫َ‬ ‫آورنده روح است که‪ُ « :‬‬ ‫ر َرب ِّي» بگو روح یک‬ ‫ح ِ‬ ‫ل الُّرو ُ‬ ‫م ْ‬ ‫نأ ْ‬ ‫ق ِ‬ ‫م ِ‬ ‫پدیده امری است نه خلقی‪ ،‬همان طور که در فصل اول به شرح‬ ‫رفت‪.‬‬ ‫مراد از «روح ی»‪ -‬روح م‪ ،-‬ب ه اص طلح ادب ی «اضاف ه ملکی ّ ه»‬ ‫اس ت یعن ی از روح ی ک ه مخلوق خودم بود بر آدم دمیدم‪ .‬حدی ث‬ ‫های فراوانی در این باره داریم که به اصطلح «متواتر» هستند‪.‬‬

‫‪1‬‬

‫وانگهی در این مسئله عقل بالستقلل نیز حکم می کند که‪:‬‬ ‫اول ً اگر خدا روح داشته باشد‪ ،‬مرکّب می شود‪.‬‬

‫‪1‬‬

‫از جمله رجوع کنید‪ :‬بحار‪ ،‬ج ‪ 58‬ص ‪ِ 28‬ح ‪ِ 1‬که مثلش را نیز از کافی و نیز از احتجاج نقل کرده‬

‫است‪ .‬و همچنین بحار همان ص ‪ 32‬ج ‪ 5‬و ص ‪ 42‬ج ‪ . 13‬و حدیث هائی که درباره خلقت روح پیامبر(ص) و‬ ‫ائمه(ع) و دیگران آمده اند‪ ،‬از آن جمله‪ :‬کافی ج ‪ 1‬ص ‪ 389‬و بحار‪ ،‬ج ‪ 58‬ص ‪ 43‬ج ‪ 20‬و ص ‪ 44‬ج ‪ 21‬و ص ‪45‬‬ ‫ح ‪ .22‬که همگی تصریح کرده اند روح مخلوق است و در برخی از آن ها به «اضافه ملکی ّه» نیز تصریح شده‬ ‫است‪.‬‬

‫دو دست خدا ‪120‬‬ ‫ثانیاً‪ :‬اگ ر خدا روح داشته باش د لز مه اش وجود دو چیز ازلی‪،‬‬ ‫است‪ :‬خدا و روح خدا‪.‬‬ ‫ثالثاً‪ :‬اگ ر خدا از روح خودش ب ه آدم دمیده باش د‪ ،‬وجود خدا‬ ‫تجزیه پذیر می شود و هر متجّزی مرکّب است‪.‬‬ ‫قضِا‪ :‬خداون د متعال خواس ت و قض ا کرد ک ه موجودی دارای‬ ‫روح باشد و چنین شد‪ .‬این روح سوم نیز مانند روح غریزه و روح‬ ‫نبات ی ب ه مح ض ایجاد‪ ،‬ب ه جریان قدرهای جهان پیوس ت‪ .‬یعن ی‬ ‫بخ ش دیگری از قَدَره ا ب ه قدرهای جهان افزوده ش د ک ه همگ ی‬ ‫زیر سلطۀ قضا کار می کنند‪.‬‬ ‫عقِِل‪ :‬عق ل نی ز پدیده ای اس ت خارج از موضوع علم و‬ ‫دانش‪ ،‬یعنی یک پدیده امری است نه خلقی‪ ،‬با قضا ایجاد شده نه‬ ‫ب ه وس یله قَدَره ا همان طور ک ه پی ش ت ر در موارد متعدد ب ه شرح‬ ‫رف ت‪ .‬علم و دان ش ب ه «چیس تی عق ل» راه ندارد همان طور ک ه‬ ‫به چیستی هر پدیدۀ امری راه ندارد‪.‬‬ ‫عقل نیز از سنخ روح و روحانیات است مانند روح نباتی‪ ،‬روح‬ ‫غریزه و روح فطرت‪ .‬لیک ن نیرو و کاربرد آن فق ط «تشخی ص»‬ ‫اس ت کارش شناخ ت هس تی خدا (ن ه چیس تی خدا‪ )1‬و شناخ ت‬ ‫جهان ه م در ب ُعد هس تی و ه م در ب ُعد چیس تی و شناخ ت قدره ا و‬ ‫برآیند و فرآیند قَدَرها‪.‬‬

‫‪1‬‬

‫م يَلِدْ‬ ‫مکتب قرآن و اهل بیت (ع) برای «چیستی خدا» همیشه تعریف سلبی و تنزیهی گفته اند «ل َ ْ‬

‫َ‬ ‫ه كُ ُ‬ ‫ه َ‬ ‫يء» و «شيئ ل کالشياء» و ‪ ...‬و هرگز تعریف اثباتی‬ ‫مثْل ِ ِ‬ ‫س كَ ِ‬ ‫فوا ً أ َ‬ ‫م ي َك ُ ْ‬ ‫ن لَ ُ‬ ‫و لَ ْ‬ ‫و لَ ْ‬ ‫حدٌ» و«لَي ْ َ‬ ‫م يُولَد ْ َ‬ ‫َ‬ ‫ش ْ‬ ‫نگفته اند‪ .‬رجوع کنید به مقاله «پرستش اسماء الله» در سایت بینش نو‪.‬‬

‫‪ 121‬انسان‬ ‫همان طور ک ه عق ل راه ی ب ه شناخ ت چیس تی خدا ندارد ب ه‬ ‫شناخ ت قض ا و قضاه ا راه ندارد ام ا ب ه شناخ ت هس تی قضاه ا‬ ‫(یعن ی ای ن ک ه قضاه ا هس تند) راه دارد ب ه طوری ک ه ت ا ای ن جای‬ ‫دفتر به شرح رفت‪.‬‬ ‫رابط ه روح فطرت و عق ل‪ :‬روح فطرت آشیان ه و جای گاه‬ ‫عق ل اس ت اگ ر انس ان دارای روح س وم نم ی ش د عق ل را ب ه او‬ ‫نم ی دادن د همان طور ک ه ب ه باهوش تری ن حیوان نداده ان د‪ .‬و لذا‬ ‫دیدیم که امام کاظم (ع) روح فطرت را «روح عقل» نامید‪.‬‬ ‫درس ت اس ت‪ :‬عق ل از س نخ روحانیات اس ت ام ا پی ش از روح‬ ‫ق م ن الّروحانیی ن»‪:1‬‬ ‫ه ا ایجاد شده اس ت‪« :‬العق ل و ه و ّ‬ ‫اول خل ٍ‬ ‫عقل اولین چیز از روحانیین است که آفریده شده‪.‬‬ ‫اما زمانی به انسان داده شده که انسان پیش از آن هر سه‬ ‫روح را داشته است‪ .‬به حدیث زیر توجه فرمائید‪:‬‬

‫‪1‬‬

‫کافی‪ ،‬اصول‪ ،‬کتاب العقل و الجهل‪ ،‬حدیث ‪ – .14‬بحار‪ ،‬ج ‪ 1‬ص ‪.109‬‬

‫یادآوری‪ :‬پیش تر نیز اشاره شد لفظ «خلق» دو کاربرد دارد‪:‬‬ ‫الف‪ :‬خلق در مقابل امر‪ :‬در این کاربرد خلق و مخلوق یعنی چیزی که از طریق َ‬ ‫قدَرها و براساس‬ ‫قوانین خلقت آفریده شده‪.‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬ب‪ :‬خلق در مقابل اسم «خالق» که اسم خدا است در این کاربرد هر چه هست و وجود دارد دو‬ ‫قسم است‪ :‬خالق و مخلوق‪.‬‬ ‫خلق یا مخلوق در این اصطلح شامل آن هائی نیز می شود که با امر و قضا (کن فیکون) ایجاد شده‬ ‫اند‪ .‬لفظ خلق در این حدیث در کاربرد دوم به کار رفته است‪.‬‬

‫دو دست خدا ‪122‬‬ ‫هب َِ َ‬ ‫ف َ‬ ‫م (ع) َ‬ ‫ي (ع) َ‬ ‫قا َ‬ ‫جبَْرئ ِي ُ‬ ‫قا َ‬ ‫ل‪ :‬ي َِا‬ ‫َ‬ ‫ل َ‬ ‫ل‪َ :‬‬ ‫ط َ‬ ‫علَى آدَِ َ‬ ‫عل ِِ ٍ ّ‬ ‫َ‬ ‫خيَِّر َ‬ ‫ث َ‬ ‫ن أُ َ‬ ‫ع‬ ‫فا ْ‬ ‫ختَْر َ‬ ‫وا ِ‬ ‫م إِن ِّي أ ُ ِ‬ ‫ن ثََل ٍ‬ ‫حدَةً ِ‬ ‫تأ ْ‬ ‫مْر ُ‬ ‫آد َ ُ‬ ‫م ْ‬ ‫ها َ‬ ‫ك َ‬ ‫و دَ ِ‬ ‫ن‪.‬‬ ‫اثْنَتَي ْ ِ‬ ‫ع ْ‬ ‫ف َ‬ ‫َ‬ ‫ق ُ‬ ‫قا َ‬ ‫دّين‪.‬‬ ‫و ال ِ‬ ‫و ال ْ َ‬ ‫ل‪ :‬ال ْ َ‬ ‫حيَاءُ َ‬ ‫ل َ‬ ‫ع ْ‬ ‫م‪ :‬إِن ِّي َ‬ ‫ف َ‬ ‫َ‬ ‫ق َ‬ ‫قا َ‬ ‫ل‪.‬‬ ‫دا ْ‬ ‫ق ِ‬ ‫ت ال ْ َ‬ ‫ختَْر ُ‬ ‫ل آدَ ُ‬ ‫ر َ‬ ‫ف َ‬ ‫َ‬ ‫جبَْرئ ِي ُ‬ ‫قا َ‬ ‫عاهُ‪.‬‬ ‫و دَ َ‬ ‫و ال ِّ‬ ‫ل ل ِل ْ َ‬ ‫ل َ‬ ‫ن ان ْ َ‬ ‫فا َ‬ ‫حيَاِء َ‬ ‫ص ِ‬ ‫دي ِ‬ ‫َ‬ ‫ع ْ‬ ‫ف َ‬ ‫َ‬ ‫جبَْرئ ِي ُ‬ ‫ث‬ ‫حي ْ ُ‬ ‫ل إِن َّا أ ُ ِ‬ ‫ن نَكُو َ‬ ‫مْرن َا أ ْ‬ ‫ل َ‬ ‫ع ال ْ َ‬ ‫م َ‬ ‫قاَل‪ :‬ي َا َ‬ ‫ن َ‬ ‫ق ِ‬ ‫ن‪.‬‬ ‫كَا َ‬ ‫ف َ ْ‬ ‫ل‪َ :‬‬ ‫َ‬ ‫قا َ‬ ‫ما‪.‬‬ ‫شأنَك ُ َ‬

‫‪1‬‬

‫ترجمه‪ :‬علی (ع) فرمود‪ :‬جبرئیل به پیش آدم آمد و گفت‪ :‬من‬ ‫مامور هستم تو را در انتخاب یکی از سه چیز‪ ،‬مخیّر کنم‪.‬‬ ‫آدم گفت‪ :‬آن سه چیز چیست؟‬ ‫جبرئیل گفت‪ :‬عقل‪ ،‬حیا‪ ،‬دین‪.‬‬ ‫آدم گفت‪ :‬من عقل را برمی گزینم‪.‬‬ ‫جبرئیل به حیا و دین گفت‪ :‬شما دو تا برگردید و آدم را ترک‬ ‫کنید‪.‬‬ ‫آن دو گفتند‪ :‬ما مامور هستیم همراه عقل باشیم هر جا باشد‪.‬‬ ‫ت تان‪.‬‬ ‫جبرئیل گفت‪ :‬پس باشید در ماموری ِ‬ ‫‪1‬‬

‫کافی‪ ،‬اصول‪ ،‬کتاب العقل و الجهل‪ ،‬حدیث ‪.2‬‬

‫‪ 123‬انسان‬ ‫این حدیث به ما می گوید‪ :‬آدم پیش از آن که عقل را دریافت‬ ‫کند‪ ،‬زنده‪ ،‬دارای درک و حتی توان نطق و سخن گفتن بود‪ .‬زیرا‬ ‫آدم علوه بر روح غریزه که دارای درک است روح فطرت را نیز‬ ‫دریافت کرده بود که گفته شد روح فطرت منشأ «زبان» است‪.‬‬ ‫امروز هم افرادی یافت می شوند که زبان هم دارند اما عقل‬ ‫ندارند‪ .‬انسان بی عقل‪ ،‬درک دارد هم همۀ غرایز را درک می کند‬ ‫و هم چیزهائی فراتر از آن را‪ ،‬اما درکش سطحی است و نمی‬ ‫تواند به علم و دانش برسد‪ .‬عقل منشأ علم‪ ،‬دانش‪ ،‬کشاورزی و‬ ‫صنعت است‪ .‬ونیز تشخیص ستودگی ها و نکوهیدگی ها (خوبی ها‬ ‫و بدی ها) با عقل است‪.‬‬ ‫یعنی روح فطرت گرچه منشأ خوبی هاست اما پیش از‬ ‫دریافت عقل از تشخیص خوبی ها و بدی ها ناتوان بوده‪ ،‬وقتی‬ ‫لوامه» شد‪ .‬زیرا که حدیث‬ ‫که عقل را دریافت کرد «نفس ّ‬ ‫فرمود «حیاء» به همراه عقل به آدم داده شد‪.‬‬ ‫و همچنین‪ :‬روح فطرت گرچه منشأ خوبی هاست و آدم را‬ ‫صاحب زبان هم کرده بود‪ ،‬اما توان شریعت و تنظیم یک نظام‬ ‫حقوقی برای بشر را نداشت که منشأ «دین» نیز عقل است‪.‬‬ ‫دین در این حدیث تنها به معنی «فقه» و فروع دین است‪ .‬زیرا از‬ ‫خود حدیث معلوم است که آدم پیش از دریافت عقل دقیقا ً خدا‬ ‫شناس بود حتی مخاطب جبرئیل قرار می گرفت‪ .1‬و یکی از‬

‫‪1‬‬

‫بنابر این‪ ،‬حتی نظام های حقوقی پارلمان تاریستی نیز از عقل ناشی می شود لیکن‪....‬‬

‫دو دست خدا ‪124‬‬ ‫اصول مکتب قرآن و اهل بیت(ع) این است که‪ :‬خدا شناسی‪،‬‬ ‫فطری است‪.‬‬ ‫کانون و مرکز «دین خواهی» و «خدا گرائی» فطرت و‬ ‫انگیزش های فطری هستند اما کمال دین و فعلیت کامل آن‪ ،‬با‬ ‫ن» ‪ 1‬عصار ۀ حدیث‬ ‫ن َ‬ ‫عا ِ‬ ‫قًل كَا َ‬ ‫ن كَا َ‬ ‫ه ِدي ٌ‬ ‫م ْ‬ ‫ن لَ ُ‬ ‫عقل است که « َ‬ ‫های فراوانی است‪.‬‬ ‫تکلیف‪ :‬اگر عقل به آدم داده نمی شد او و نسلش مکل ّف به‬ ‫تکلیفی نمی شدند‪ .‬زیرا نه تنها روح غریزی قابل تکلیف نیست و‬ ‫گفته شد قابل مؤاخذه نیست‪ ،‬روح فطری نیز چنین است‪ .‬زیرا‬ ‫صرفا ً درک فطری محض‪ ،‬برای تکلیف‪ ،‬کافی نیست‪ .‬فطرت‬ ‫زمینه را برای عقل و تکلیف آماده می کند‪ ،‬عقل است که انسان‬ ‫را مکلف می کند‪ .‬در این باره نیز علوه بر آیه های فراوان قرآن‪،‬‬ ‫حدیث های بسیاری داریم‪.2‬‬ ‫در پایان این بخش نیز یادداشت می کنیم‪:‬‬ ‫‪ -1‬انسان دارای روح سوم است که روح فطرت است‪.‬‬ ‫‪ -2‬روح فطرت غیر از روح غریزه است‪.‬‬ ‫‪ -3‬منشأ خانواده‪ ،‬جامعه‪ ،‬تاریخ‪ ،‬فرهنگ و روح فطرت است‪.‬‬ ‫‪ - 4‬فطرت دریافت کنندۀۀ عقل است انسان با دریافت روح‬ ‫فطرت به دریافت عقل استحقاق پیدا کرده است‪.‬‬

‫‪1‬‬

‫حدیث ها‪ ،‬از جمله در کافی کتاب العقل و الجهل‪.‬‬

‫‪2‬‬

‫از جمله‪ ،‬همان‪.‬‬

‫‪ 125‬انسان‬ ‫‪ -5‬روح فطرت با کار امری و قضائی ایجاد شده است نه از‬ ‫طریق قَدَرها‪ .‬بنابر این چیستی فطرت از موضوع علم و دانش‬ ‫خارج است علم تنها هستی آن را در می یابد‪.‬‬ ‫‪ - 6‬عقل نیز با کار امری و قضائی ایجاد شده نه از طریق‬ ‫قدرها‪ ،‬بنابر این چیستی عقل از موضوع علم خارج است و علم‬ ‫تنها هستی آن را در می یابد‪.‬‬ ‫‪ - 7‬درک های غریزی و فطری محض برای «تکلیف» کافی‬ ‫نیست‪ ،‬عقل است که انسان را مکلّف می کند‪.‬‬ ‫‪ - 8‬از آغاز این دفتر تا این جا‪ ،‬به طور گذرا به ذهن مان‬ ‫بیاوریم‪ :‬از آغاز ایجاد جهان تا پیدایش موجودی به نام انسان‪ ،‬آن‬ ‫همه قَدَرها و قوانین جهان و فرمول های جهان کار کرده اند و‬ ‫نیز به طور گذرا به یاد آوریم‪ :‬آن همه قضاهای موردی و نیز دو‬ ‫قضای دائمی (یک‪ :‬جوشش دائمی انرژی و ماده از مرکز جهان‪-‬‬ ‫دو‪ :‬قضای دائمی همراه با جریان قَدَرها که کار هر قَد َر و هر‬ ‫قانون بدون اذن و تدبیر نیست) همگی یعنی هم جریان قَدَرها و‬ ‫هم قضاها به طور جِبری کار کرده اند تا انسان را به وجود‬ ‫آورده اند‪ .‬انسان‪ :‬موجودی که دارای درک‪ ،‬اراده تعق ّل و اختیار‬ ‫است‪.‬‬

‫دو دست خدا ‪126‬‬

‫جبر‪ ،‬تفویض‪ ،‬امربین المرین‬

‫به تدریج حساسیت بحث بیش تر می شود‪ :‬این بخش از‬ ‫مباحثه‪ ،‬باید در چهار عرصه بررسی شود‪:‬‬ ‫اول‪ :‬عرصۀ رابطۀ انسان با جهان‪ ،‬جهانی که با قَدَرهای جبری‬ ‫و قضاهای جبری اداره می شود‪.‬‬ ‫دوم‪ :‬یکی از دو جریان جبری‪ ،‬یعنی جریان جبری قدری درهم‬ ‫می شکند‪.‬‬ ‫سوم‪ :‬برآیند درک‪ ،‬اراده و عقل انسان با قَدَرها وقضاهای‬ ‫جهان‪.‬‬ ‫چهارم‪ :‬شناخت حکمت و حکمت های خداوند‪.‬‬ ‫عرص ۀ اول‪ :‬انسان جزئی از این جهان است و در پایان هر‬ ‫بخش گفته شد‪ :‬هر چیزی که با کار امری و قضائی ایجاد می‬ ‫شود بلفاصله به جریان عمومی قدرها می پیوندد‪ .‬و در بستر‬ ‫قضا و قدر که به هم تنیده و جاری هستند‪ ،‬جاری می شود‪.‬‬

‫‪ 127‬جبر‪ ،‬تفویض‪ ،‬امربین المرین‬ ‫بنابر این انسان به عنوان جزئی از جهان مشمول همۀۀ آن‬ ‫قضاها و قدرها است حتی نه تنها وجودش بل پیدایش توان درک‪،‬‬ ‫تعقل و اختیار او نیز مشمول آن جبرها است‪.‬‬ ‫همان طور که جهان به سر خود رها نشده و حتی به امید‬ ‫جریان قَدَرها نیز رها نشده‪ ،‬انسان نیز چنین است؛ ممکن است‬ ‫روح نباتی را از او بگیرند و هیچ رشد و نموّ جسمی نداشته باشد‪،‬‬ ‫ممکن است روح غریزی و نیز روح فطرت را از او بگیرند‪ .‬و‬ ‫همچنین ممکن است درک خود را از دست بدهد و همچنین ممکن‬ ‫است فاقد اراده گردد‪ ،‬و یا قدرت تعقل را از دست بدهد‪.‬‬ ‫و مهم تر این که‪ :‬بلی و مهِم تِر ایِن کِه‪ :‬درک‪ ،‬اراده و‬ ‫عقل انسان نیز مشمول قضائی که آن را «اذن و تدبیر» نامیدیم‬ ‫(‪ -‬البته قرآن نامیده است نه ما‪ -‬که یک جریان مداوم قضائی‬ ‫است و همراه است با جریان قَدَرها و قوانین جهان و برآیند و‬ ‫فرآیند آن قوانین‪ ،‬بدون اذن قضائی نمی توانند کار کنند) می‬ ‫باشد‪.‬‬ ‫َ‬ ‫قرآن‪« :‬أ َ َّ‬ ‫و َ‬ ‫حو ُ‬ ‫قلْب ِه»‪ :1‬خداوند میان‬ ‫ه يَ ُ‬ ‫ل بَي ْ َ‬ ‫ن ال ْ َ‬ ‫ن الل ّ َ‬ ‫مْرِء َ‬ ‫انسان و قلبش حائل می شود‪.‬‬ ‫یعنی گاهی در درک انسان خللی پیش می آید‪ ،‬گاهی نیز‬ ‫خداوند اراده او را عوض می کند‪ ،‬و گاهی هم در تعقل او تصّرف‬ ‫می کند‪.‬‬

‫‪1‬‬

‫سوره انفال‪ ،‬آیه ‪.24‬‬

‫دو دست خدا ‪128‬‬ ‫جریان بحث در جبر و اختیار‪ ،‬قضا و قَدَر‪ ،‬قهرا ً طوری است‬ ‫که مخاطب معمول ً از زاویه منفی به آن ها می نگرد‪ .‬زیرا انسان‬ ‫نفع طلب است روح غریزی همیشه در صدد جلب منافع و گریز‬ ‫از ضرر است و این است که در این بحث دچار منفی نگری می‬ ‫شود‪ .‬در حالی که چنین نیست و این گونه تصرفات خدا بیش تر‬ ‫منَعِّم‬ ‫منعِ م و ُ‬ ‫به نفع انسان است تا ضررش‪ .‬او کریم‪ ،‬رحیم‪ُ ،‬‬ ‫ما قهّار‪ ،‬جبّار‪ ،‬غضب کننده هم هست‪.‬‬ ‫است‪ .‬ا ّ‬ ‫نتی جه‪ :‬خداوند ادراک‪ ،‬اراده و تعقل بشر را نیز به سرخود‬ ‫رها نکرده است‪.‬‬ ‫عرصِِ ۀ دوم‪ :‬یکِِی از دو جریان جِِبری درهِِم مِِی‬ ‫شکند‪ :‬خود انسان و درک او و اراده او و تعقل او مولود دو جبر‬ ‫قدری و قضائی هستند‪ .‬جبر قضائی همیشه باقی است و انسان‬ ‫تا ابد مشمول آن است و غیر از دعا‪ ،‬استغفار و توکل‪ ،‬راهی‬ ‫برایش نیست؟ «ي َ ْ‬ ‫ع ُ‬ ‫ل مِِا يَشاء»‬ ‫ف َ‬

‫‪1‬‬

‫َ‬ ‫و «ي َ ْ‬ ‫ع ُ‬ ‫ه مِِا‬ ‫ف َ‬ ‫ل الل ِِّ ُ‬

‫يَشاء»‪.2‬‬ ‫اما این موجود با درک و اراده و تعقل‪ ،‬پس از آن که در اثر‬ ‫دو جبر مذکور به وجود آمد‪ ،‬نه تنها جبر قَدَری را درهم شکست‬ ‫بل با قَدَرها بازی کرد‪ ،‬قوانین و قدرهای طبیعت را بر علیه‬ ‫طبیعت به کار گرفت این بار نوبت انسان بود که قَدَرها را‬ ‫مجبور کند‪ ،‬که با استفاده از خود قَدَرها بر خود قَدَرها مسلط و‬ ‫‪1‬سوره آل عمران‪ ،‬آیه ‪.40‬‬

‫‪2‬‬

‫سوره ابراهیم‪ ،‬آیه ‪.27‬‬

‫‪ 129‬جبر‪ ،‬تفویض‪ ،‬امربین المرین‬

‫مون» محقق‬ ‫حاکم گشت و طلیعۀۀ پیام «إِن ِّي أ َ ْ‬ ‫م ما ل ِت َ ْ‬ ‫عل َ ُ‬ ‫عل َ ُ‬ ‫گردید‪.‬‬ ‫انسان سنگ و گِل را روی هم چید مسکن اولیه را ساخت‪ ،‬از‬ ‫گل ظرف درست کرد در آتش گذاشت کوزه درست کرد‪ ،‬پنبه را‬ ‫ریسیده برهم بافت لباس کرد و‪ ....‬یعنی قدرها را در خدمت‬ ‫گرفت و در طبیعت به نفع خودش تصرف کرد‪ .‬آفرید و به لطف‬ ‫و رحمت احسن الخالقین‪ ،‬خالق شد‪.‬‬ ‫انسان در برابر جبر قَدَری روز به روز بر دایره فتوحات خود‬ ‫افزود و گام به گام پیش می رفت و قَدَرهای «جبّار» را به‬ ‫«مجبور» تبدیل می کرد و می کند‪.‬‬ ‫فرشتگان که خود زمانی بر آدم سجده کرده بودند اینک‬ ‫نظاره گر سجدۀ قدرها در برابر انسان هستند‪.‬‬ ‫اما انسان با این همه تفوّ ق که مصداق «برترین مخلوق»‬ ‫گشته و گل سرسبد هستی شده است تنها به بخشی از قَدَرها‬ ‫مسلط شده و دایرۀۀ فتوحاتش در عرص ۀ بس پهناور قدرها‪ ،‬گام‬ ‫کوچک و نقطه بی بُعد است حتی در همان نقطه بی بعد که‬ ‫انسان فتح کرده است قَدَرها به طور کلی تسلیم نشده اند؛‬ ‫ساخته های او را می فرسایند و بالخره از بین برده و تابع جریان‬ ‫پیشین خود می کنند‪ :‬خانه اش را آوار‪ ،‬لباسش را مندرس‪،‬‬ ‫ماشینش را گرازه و گرازه اش را به خاک تبدیل می کنند و‪ ...‬و‬

‫دو دست خدا ‪130‬‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫ض‬ ‫بالخره کره زمینش را نیز متلشی خواهند کرد‪« .‬دُك ّ ِ‬ ‫ت اْلْر ُ‬ ‫دَكًّا دَكًّا»‪.1‬‬ ‫آن چه به انسان داده شده فقط «یک فرصت» است و بس‪.‬‬ ‫عرص ۀ سوم‪ :‬انسان در این چالش‪ ،‬از قَدَرها استفاده کرده‬ ‫بر خودشان مسل ّط می شود؛ آن ها را یک به یک شناسائی می‬ ‫کند و هر چه بیش تر شناسائی کند آن قدر دانشمندتر می شود‪.‬‬ ‫و به هر میزان با برآیند و فرآیند آن ها آشنا باشد به همان میزان‬ ‫بر بهره وری خود می افزاید‪ ،‬نیازهای خود را بر طرف می کند‪.‬‬ ‫«محاسبه گر» است و «نتیجه گیر»‪ ،‬و بر این اساس به لطف‬ ‫احسن الخالقین‪ ،‬آفریننده است و خالق‪.‬‬ ‫ماها کار را خراب می کنند)‪ :‬آیا انسان‬ ‫اما (گفته بود همین ا ّ‬ ‫در این چالش در قبال قَدَرها مستقل است؟ فقط انسان است و‬ ‫این قَدَرها‪-‬؟‬ ‫درست است‪ :‬خداوند متعال انسان را با اراده و عقل آفرید و‬ ‫گفت‪ :‬این تو و این هم قَدَرهای جهان‪ ،‬ببین تا چه داری از عُرضه‬ ‫ما او را به طور مستقل به سرخود رها نکرده است‪.‬‬ ‫نشان بده‪ .‬ا ّ‬ ‫ه ك ُ َّ‬ ‫ل َ‬ ‫يء» و‬ ‫و ِ‬ ‫ت َر ْ‬ ‫س َ‬ ‫ع ْ‬ ‫مت ُ ُ‬ ‫ح َ‬ ‫چرا؟ خداوند کریم خداوندی که « َ‬ ‫ش ْ‬ ‫ه َ‬ ‫سب َ َ‬ ‫ضبَه» است‪ ،‬چرا از استقلل دادن به انسان‬ ‫غ َ‬ ‫ت َر ْ‬ ‫ق ْ‬ ‫« َ‬ ‫مت ُ ُ‬ ‫ح َ‬ ‫مضایقه کرده است؟‪.‬‬ ‫برای این که‪:‬‬

‫‪1‬‬

‫سور ۀ فجر‪ ،‬آیه ‪.21‬‬

‫‪ 131‬جبر‪ ،‬تفویض‪ ،‬امربین المرین‬ ‫‪ -1‬ذات و ماهیت جهان «پدیده» و «غیر ازلی» است هر‬ ‫چیزی که آن را پدید آورده باشند نیازمند نگه داری هم هست که‬ ‫پیش تر گفته شد‪:‬‬ ‫جهان مساوی است با نیاز یعنی جهان «عین نیاز» است‪ .‬و‬ ‫اگر قرار بود جهان نیازمند نباشد‪ ،‬می شد یک خدای دوم و این‬ ‫محال است زیرا مصداق تناقض است‪ :‬هم پدیده باشد و هم‬ ‫پدیده نباشد‪ .‬یا‪ :‬هم ازلی باشد و هم ازلی نباشد‪.‬‬ ‫‪ - 2‬انسان نیز اول ً جزء همین جهان است‪ .‬ثانیا ً با صرف نظر‬ ‫از جزئیّت انسان نسبت به جهان‪ ،‬خود انسان پدیده است و ازلی‬ ‫نیست‪ ،‬نیازمند است بلی عین نیاز است‪ .‬پس نیازمند نگه داری‬ ‫است‪.‬‬ ‫‪ - 3‬رفتار انسان با قَدَرها در دو محور و بر اساس دو نوع‬ ‫انگیزش های روح غریزی و انگیزش های فطری است‪ .‬اگر هر‬ ‫دو روح با یک تعادل به وحدت برسند و انگیزش های «متعادل‬ ‫واحد» داشته باشند‪ ،‬رابطه انسان با قدرها و نیز سلطه اش بر‬ ‫قدرها تنها در جهت مثبت خواهد بود‪ ،‬و شناسائی قدرها و بهره‬ ‫وری از برآیند و فرآیند آن ها در مسیر انسانی خواهد بود‪ .‬اما اگر‬ ‫انگیزش های غریزی بر فطرت مسلط شود جهت و مسیر‬ ‫استفاده از قدرها‪ ،‬منفی خواهد گشت‪.‬‬ ‫با این که خدا به انسان استقلل نداده‪ ،‬بشر با استفاده از‬ ‫قَدَرها شمشیر ساخت و با آن کشت‪ ،‬با محاسبۀۀ قدرها باروت‬ ‫درست کرد و با آن منفجر کرد‪ ،‬تفنگ‪ ،‬توپ‪ ،‬تانک و بالخره به‬

‫دو دست خدا ‪132‬‬ ‫حدی انبارها را با بمب اتمی انباشت که توان تخریب کره زمین‬ ‫را دارند‪.‬‬ ‫آیا چنین موجودی سزاوار استقلل است؟‬ ‫عقل یک ابزار است؛ اگر غریزه و فطرت به طور متعامل از‬ ‫آن بهره برداری کنند انسان سعادتمند می شود‪ .‬و اگر غریزه‪،‬‬ ‫فطرت را سرکوب کند و این ابزار را در اختیار بگیرد‪ ،‬انسان‬ ‫بدبخت ترین موجود می شود‪.‬‬ ‫قرآن این تعادل و تعامل را «تقویم» و «قوام متعادل و‬ ‫منظم» نامیده و سلطۀۀ غریزه بر فطرت را حالت «اسفل‬ ‫سافلین»‪ -‬پست ترین پست ها‪ -‬نامیده است‪:‬‬ ‫َ‬ ‫قويم ِ ٍ ث ُ ِ َّ‬ ‫ن تَ ْ‬ ‫خل َ ْ‬ ‫لَ َ‬ ‫دناه ُِ‬ ‫د َ‬ ‫قن َِِا اْلِن ِِْسا َ‬ ‫م َردَ ْ‬ ‫ن فِِي أ ْ‬ ‫ق ْ‬ ‫ح َِ‬ ‫س ِ‬ ‫َ‬ ‫س َ‬ ‫ف َ‬ ‫فلين‪ 1:‬ما بودیم و انسان را در بهترین قوام تقویم‬ ‫ل سا ِ‬ ‫أ ْ‬ ‫کردیم و به او امکان دادیم تا پست ترین پست ها شود‪.‬‬ ‫انسان یا والتر و برتر از همه مخلوقات است و یا پست تر از‬ ‫همه آن ها‪.‬‬ ‫‪ -4‬تکلیف‪ :‬چون انسان اراده و عقل دارد‪ ،‬مکلّف شده است‪.‬‬ ‫و اساسا ً اراده و عاقل بودن یعنی «عین تکلیف»‪ .‬با صرف نظر‬ ‫از هر تکلیف‪ ،‬همین که انسان قدرها را شناسائی می کند و با‬ ‫استفاده از آن ها بر آن ها مسلط می شود‪ ،‬خود‪ ،‬یک تکلیف‬ ‫است‪.‬‬

‫‪1‬‬

‫سوره تین‪ ،‬آیه ‪ 4‬و ‪.5‬‬

‫‪ 133‬جبر‪ ،‬تفویض‪ ،‬امربین المرین‬ ‫با صرف نظر از آخرت و معاد‪ ،‬همین که انسان عاقل و با‬ ‫اراده آفریده شده‪ ،‬یعنی مکل ّف آفریده شده است‪ .‬او مکلّف‬ ‫است قدرها را شناسائی کند و بر آن ها فایق آید‪ .‬حتی اگر‬ ‫خداوند به صورت تشریع هیچ تکلیفی را از او نخواهد‪.‬‬ ‫اما سنگ چنین نیست زیرا که نه اراده دارد و نه عقل‪ .‬انسان‬ ‫«تکلیف تکوینی» دارد پیش از آن که «تکلیف تشریعی» برایش‬ ‫بیاید‪.‬‬ ‫در نگاه سطحی عدم استقلل انسان یک «مضایقه» از ناحیه‬ ‫خدا‪ ،‬به نظر می آید‪ .‬اما در نگاه عمیق‪ ،‬عدم استقلل او یک‬ ‫نعمت است برایش که خداوند او را در قبال قَدَرها و شناسائی‬ ‫درست آن ها‪ ،‬و بهره وری صحیح از آن ها‪ ،‬او را تنها نگذارد‪ .‬زیرا‬ ‫عمل به این تکلیف تکوینی سخت دشوار است؛ سلطه بر قوانین‬ ‫عظیم جهان‪ ،‬بزرگ ترین حادثه ای است که خدا ایجاد کرده و‬ ‫قرار است این سلطه به دست انسان تحقق یابد‪.‬‬ ‫عرصِ ۀ چهارم‪ :‬عدم استقلل در هر دو جانب هست‪ :‬در‬ ‫جانب اراده و تعقل انسان‪ .‬و در جانب قَدَرها‪:‬‬ ‫َ‬ ‫جانب اول‪ :‬این همان مصداق «أ َِ َّ‬ ‫حو ُ‬ ‫ء‬ ‫مْر ِ‬ ‫ه يَ ُ‬ ‫ل بَي ِْ َ‬ ‫ن الل ِّ َ‬ ‫ن ال ْ َ‬ ‫و َ‬ ‫قلْب ِه»‪ 1‬است که در عرص ۀ اول به شرح رفت‪ :‬خداوند گاهی‬ ‫َ‬ ‫در اراده و تعقل انسان دخالت می کند و او را در این دو کار بر‬ ‫سرخود رها نکرده است‪.‬‬

‫‪1‬‬

‫سوره انفال‪ ،‬آیه ‪.24‬‬

‫دو دست خدا ‪134‬‬ ‫جانب دوم‪ :‬کسی که بر اساس شناخت قدرها و محاسبۀ‬ ‫برآیند آن ها کاری را می کند‪ ،‬معلوم نیست که قدرها در همان‬ ‫وضعیت که او محاسبه کرده‪ ،‬باقی خواهند ماند یا بر اساس‬ ‫قضای «اذن و تدبیر» که همیشه به همراه قَدَرها هست‪ ،‬دچار‬ ‫تغییر خواهند شد؟‪-‬؟‬ ‫مثال‪ :‬کشاورز بر اساس شناختی که از بذر‪ ،‬خاک‪ ،‬آب‪،‬‬ ‫موسم کاشت و موسم برداشت‪ ،‬میزان بارش ها‪ ،‬برآیند سرما‪،‬‬ ‫و‪ ...‬دارد‪ ،‬و محاسبات لزم را انجام داده و بر اساس آن برنامه‬ ‫ریزی و کار می کند‪.‬‬ ‫درست است و نیز فرض می کنیم که هیچ اشتباهی نکرده‬ ‫است‪ .‬یعنی در درک‪ ،‬اراده و تعقل او هیچ تصّرفی از نوع مذکور‬ ‫در «عرصۀ اول» رخ نداده‪ .‬اما آن قَدَرها و قوانین طبیعت که او‬ ‫محاسبه کرده ممکن است دچار تغییر شوند‪.‬‬ ‫هوشمندی‪ :‬دو نفر را به نظر بیاوریم که فرضا ً هر دو به یک‬ ‫میزان از اراده‪ ،‬قدرت تفکر و تعقل و کاردانی برخوردار هستند‪،‬‬ ‫یکی از آن ها در هر دو عرصه با چهرۀ موافق قَدَرها روبه رو می‬ ‫شود و دیگری یا در عرصۀۀ اول دچار تصّرف می شود‪ ،‬و یا در‬ ‫عرص ۀ دوم با تغییر در قَدَرها مواجه می شود و کارش به نتیجه‬ ‫نمی رسد‪ .‬اولی مدعی است که هوشمند و فردی زیرک و‬ ‫کاردان است و دیگری را متهم می کند که هوشمند‪ ،‬زیرک و یا‬ ‫کاردان نیست‪.‬‬

‫‪ 135‬جبر‪ ،‬تفویض‪ ،‬امربین المرین‬ ‫دومی می گوید‪ :‬قضا و قَد َر با من هماهنگ نبود ‪ .‬و سخنش‬ ‫‪1‬‬

‫درست است‪.‬‬ ‫البته فقط در این «فرض» که فرض شد‪ ،‬سخنش درست‬ ‫است نه در همه جا که عادت کرده ایم تنبلی یا بی دقتی و نقص‬ ‫در برنامه ریزی را به حساب قضا و قدر بگذاریم‪.‬‬ ‫بنابر این‪ :‬خداوند انسان را در برابر قَدَرها و محاسبات قَدَرها‬ ‫و برنامه ریزی مطابق قَدَرها‪ ،‬نیز به سرخود رها نکرده است‪.‬‬ ‫تفویِض‪ :‬تفویض یعنی «واگذاشتن انسان به خودش»‪ .‬تنها‬ ‫انسان است و قَدَرها‪ .‬اعتقاد به تفویض دو اشکال اساسی دارد‬ ‫(با صرف نظر از اشکالت جزئی)‪:‬‬ ‫‪ -1‬بر خلف واقعیت جهان هستی است (به گمانم با این همه‬ ‫بحث این حقیقت برای مان روشن شده است) و یک جهل و‬ ‫نادانی بزرگ است‪.‬‬ ‫‪ - 2‬اعتقاد به تفویض‪ ،‬انسان را از خدا و خواست های خدا‪،‬‬ ‫غافل می کند؛ در نتیجه برای او جائی برای دعا و توکّل‪ ،‬نمی‬ ‫ماند‪ .‬خداوند در ارادی ترین‪ ،‬و اختیاری ترین کار انسان نیز‬ ‫حضور عملی دارد‪.‬‬ ‫امربین المرین‪ :‬از همه بحث های این بخش به این نتیجه می‬ ‫رسیم که انسان در کارهایش مجبور نیست‪ .‬زیرا درک‪ ،‬اراده و‬ ‫تعقل دارد‪ .‬و همچنین انسان اختیار مطلق (اختیاری که به‬ ‫سرخود رها شده باشد) نیز ندارد‪ :‬انسان مختار مطلق نیست‪.‬‬ ‫‪1‬‬

‫و یا به قول اروپائیان در عصر «دین ستیزی» می گوید‪ :‬شانس با من نبود‪.‬‬

‫دو دست خدا ‪136‬‬ ‫یعنی اعتقاد به تفویض‪ ،‬صحیح نیست‪ ،‬اصل اساسی مکتب قرآن‬ ‫و اهل بیت(ع) در این مسئله بس بزرگ‪ ،‬و رکن رکین آن‪َ« ،‬ل‬ ‫َ‬ ‫فويض ب ْ َ‬ ‫ن»‪ 1‬است‪.‬‬ ‫َ َ‬ ‫َ‬ ‫مٌر بَي ْ َ‬ ‫نأ ْ‬ ‫لأ ْ‬ ‫جبَْر َ‬ ‫و َل ت َ ْ ِ‬ ‫مَري ْ ِ‬ ‫این مکتب می گوید‪ :‬چرا دچار «دوئالیسم» می شوید؛ یا‬ ‫جبری و یا تفویضی می شوید؟ چرا فقط سفید یا سیاه می بینید‬ ‫رنگ های دیگر هم هست‪ .‬در این مسئله نیز راه دیگر هست که‬ ‫عین برنامه آفرینش است و آن راه سوم است که امربین‬ ‫المرین است‪.‬‬ ‫می پرسیدند‪ :‬آیا غیر از جبر و تفویض هم چیز معقول و قابل‬ ‫َ‬ ‫ع‬ ‫س ُ‬ ‫و َ‬ ‫درکی هست؟ راه سومی وجود دارد؟ پاسخ می شنیدند «أ ْ‬ ‫ن ال َّ‬ ‫م َّ‬ ‫و اْلَْرض»‪ :2‬چرا در تنگنا قرار می گیرید راه‬ ‫ِ‬ ‫ما بَي ْ َ‬ ‫س َ‬ ‫ماِء َ‬ ‫سوم هست پهناور تر از مابین آسمان و زمین‪ .‬زیرا آسمان و‬ ‫زمین و کل کائنات بر اساس امربین المرین اداره می شوند‪.‬‬ ‫همان طور که امربین المرین را در مبحث «جهان بی جان» نیز‬ ‫مشاهده کردیم‪.3‬‬ ‫در پایان این بخش (که طولنی تر هم شد) یادداشت‬ ‫می کنیم‪:‬‬

‫‪1‬‬

‫بحار‪ ،‬ج ‪ 4‬ص ‪ 197‬و ج ‪ 5‬ص ‪ 11‬و ص ‪ 17‬و ص ‪ 22‬و ص ‪ -56‬کافی‪ ،‬ج ‪ 1‬ص ‪.160‬‬

‫‪2‬‬

‫کافی‪ ،‬ج ‪ 1‬ص ‪ 159‬دو مورد‪ .‬بحار‪ ،‬ج ‪ 5‬ص ‪.51‬‬

‫‪3‬‬

‫در فصل آخر در این باره شرح بیش تر خواهد آمد که‪ :‬اشتباه دیگران در این است که «اختیار» را‬

‫با «تفویض» به یک معنی می دانند‪.‬‬

‫‪ 137‬جبر‪ ،‬تفویض‪ ،‬امربین المرین‬ ‫‪ -1‬خود وجود انسان محصول و مولود جبرهای قَدَری و‬ ‫جبرهای قضائی است‪.‬‬ ‫‪ -2‬درک‪ ،‬اراده و عقل را نیز جبرا ً به انسان داده اند‪ ،‬انسان‬ ‫خودش‪ ،‬خودش را صاحب درک‪ ،‬دارای اراده و واجد عقل‪ ،‬نکرده‬ ‫است‪.‬‬ ‫‪ -3‬خداوند در اراده و تعقل انسان نیز دخالت می کند و آن را‬ ‫به سرخود رها نکرده است‪.‬‬ ‫‪ - 4‬یکی از دو جبر (جبر قضائی و جبر قدری) که جهان را‬ ‫اداره می کنند‪ ،‬در مقابل انسان با اراده و عاقل‪ ،‬درهم می‬ ‫شکند‪.‬‬ ‫‪ -5‬جبر قضائی همچنان هست تا ابد‪ .‬و انسان در برابر آن غیر‬ ‫از دعا‪ ،‬استغفار و توکل‪ ،‬راهی ندارد‪ .‬و آن چه در برابر انسان‬ ‫شکسته می شود جبر قدری است‪.‬‬ ‫‪ - 6‬انسان قوانین و قدرهای طبیعت را بر علیه خود آن ها به‬ ‫خدمت می گیرد و بر آن ها مسلط می شود‪.‬‬ ‫‪ -7‬سلطۀ انسان بر قوانین و قدرها و سلطۀ او بدین وسیله بر‬ ‫مون» است‪.‬‬ ‫طبیعت‪ ،‬نمودی از پیام «إِن ِّي أ َ ْ‬ ‫م ما ل ت َ ْ‬ ‫عل َ ُ‬ ‫عل َ ُ‬ ‫‪ - 8‬قدرها برای ابد تسلیم انسان نمی شوند؛ خانه او را آوار‪،‬‬ ‫لباس او را مندرس‪ ،‬ماشین او را قراضه و حتی کر ۀ زمینش را‬ ‫نیز متلشی خواهند کرد‪.‬‬ ‫‪ -9‬عقل یک ابزار است‪.‬‬

‫دو دست خدا ‪138‬‬ ‫‪ - 10‬انسان‪ ،‬اگر روح غریزه و روح فطرتش به طور متعامل‬ ‫و متعادل کار کنند‪ ،‬عقل ابزاری می شود در دست این عامل‬ ‫متعادل و متعامل‪ .‬و اگر روح غریزه بر روح فطرت مسلط شود‪،‬‬ ‫عقل می شود ابزار دست فقط غریزه و بمب می سازد‪.‬‬ ‫‪ -11‬اگر آن تعامل و تعادل باشد‪ ،‬انسان دارای «احسن‬ ‫تقویم» می شود و اگر روح غریزه بر روح فطرت مسلط شود‬ ‫انسان می شود «اسفل سافلین»‪.‬‬ ‫‪ -12‬خداوند اراده و تعقل انسان را نیز به سرخود رها نکرده‬ ‫و در آن ها نقش دارد‪.‬‬ ‫‪ -13‬شناخت قدرها و محاسبات بر اساس قدرها و برنامه‬ ‫ریزی بر اساس آن ها که انسان می کند‪ ،‬قابل تغییر هستند‪ .‬زیرا‬ ‫خدا قدرها را نیز به سرخود رها نکرده است‪.‬‬ ‫‪ - 14‬خداوند در ارادی ترین و اختیاری ترین کار انسان نیز‬ ‫حضور دارد‪.‬‬ ‫‪ -15‬بنابر این هم اعتقاد به جبر و هم اعتقاد به تفویض‪ ،‬هر دو‬ ‫باطل است و حقیقت و واقعیت در این مسئله بزرگ «امربین‬ ‫المرین» است‪.‬‬

‫فصل چهارم‬

‫علم خدا‬

‫حکمت خدا‬

‫قدرت خدا‬

‫تناسب علم‪ ،‬حکمت و قدرت با تغییر‪.‬‬

‫بداء‬

‫اشعری و معتزلی‬

‫دو دست خدا ‪142‬‬

‫کهن پرسش تاریخ‬

‫تکمیل مباحث سه فصل پیش‬

‫از آغاز این دفتر تا پایان فصل سوم روشن شد که‪ :‬نه جهان‬ ‫فیزیک (جهان بی جان) و نه جهان جان دار اعم از گیاه‪ ،‬حیوان و‬ ‫انسان‪ ،‬هیچ کدام به امید قَدَرها به سرخود رها نشده اند‪ ،‬و نه‬ ‫خود قَدَرها و نیز نه انسان‪ ،‬اراده انسان‪ ،‬عقل انسان‪ ،‬کار و‬ ‫افعال انسان همگی (علوه بر قضاهای موردی) تحت این‪ ،‬تدبیر‬ ‫هو فِي َ ْ‬ ‫‪1‬‬ ‫ق ُ‬ ‫س ُ‬ ‫و مدیریت‪ ،‬هستند «ك ُ َّ‬ ‫ط‬ ‫شأن» ‪« .‬مِا ت َِ ْ‬ ‫ومٍِ ُ َ‬ ‫ل يَ ْ‬ ‫َ‬ ‫وَر َ‬ ‫مها»‪ . 2‬اکنون پرسش این است‪ :‬چرا خداوند‬ ‫ق ٍ‬ ‫ِ‬ ‫ة إِل ّ ي َ ْ‬ ‫م ْ‬ ‫عل َ ُ‬ ‫ن َ‬ ‫جهان را که آفرید آن را طوری نیافرید که خودکار‪،‬‬

‫‪1‬‬

‫سوره الّرحمن‪ ،‬آیه ‪.29‬‬

‫‪2‬‬

‫سوره انعام‪ ،‬آیه ‪.59‬‬

‫‪ 143‬کهن پرسش تاریخ‬ ‫اتوماتیک و به طور مستقل کار کند؟ آیا قدرت آفریدن چنان‬ ‫جهانی را نداشت؟‬ ‫پاسخ‪ :‬پیش تر به شرح رفت که آن «چنان جهان» ی که در‬ ‫ذهن پرسش کننده است نمی تواند مخلوق باشد باید خودش خدا‬ ‫باشد و دو خدا در کنارهم باشند‪ .‬زیرا جهان «پدیده» است و‬ ‫پدیده نمی تواند «ازلی» باشد‪ .‬و نیز پدیده نمی تواند «متغیّر»‬ ‫م التغییر و مادر تغییر هاست‪ .‬می‬ ‫نباشد زیرا خود ِ «پدید آمدن» ا ّ‬ ‫توانید فرمول بنویسید‪:‬‬ ‫جهان‪ -‬تغییر= جهان‪ -‬جهان‪.‬‬ ‫و همین تغییر جهان و اشیاء جهان است که «زمان» نامیده‬ ‫می شود‪ .‬و جهان و اشیائش زمانمند هم هست‪.‬‬ ‫م مکان و‬ ‫و نیز خود ِ این که جهان وجود نداشت پدید آمد‪ ،‬ا ّ‬ ‫مادر مکان و مادر مکانمند بودن جهان و اشیاء جهانی است‪ .‬پس‬ ‫جهان و اشیائش مکانمند هم هستند‪:‬‬ ‫جهان‪ -‬مکانمندی= جهان‪ -‬جهان‪.‬‬ ‫جهان نمی تواند خودش‪ .‬خودش را به وجود آورد‪ ،‬پس خدائی‬ ‫آن را به وجود آورده است‪:‬‬ ‫جهان‪ -‬آن فعل ایجادی خدا= جهان‪ -‬جهان‪.‬‬ ‫م‬ ‫پس‪ :‬جهان نیازمند به یک به وجود آورنده است و این نیز ا ّ‬ ‫الحاجة و مادر نیازهاست و‪:‬‬ ‫جهان‪ -‬نیاز= جهان‪ -‬جهان‪.‬‬ ‫بنابر این‪ :‬جهان= تغییر‪ ،‬زمان‪ ،‬مکان و نیاز‪.‬‬

‫دو دست خدا ‪144‬‬ ‫و‪ :‬جها ِن متغیر‪ ،‬زمانمند‪ ،‬مکانمند و نیازمند= موجود غیر‬ ‫ازلی‪.‬‬ ‫آن «چنان جهان» ی که در ذهن پرسش کننده است فارغ از‬ ‫تغییر‪ ،‬زمان‪ ،‬مکان و نیاز است‪ ،‬که در این صورت می شود یک‬ ‫خدا‪ .‬بنابر این خود ِ پرسش یک «تناقض» و یک تصورغلط است‬ ‫او می گوید‪ :‬خداوند جهانی را پدید بیاورد با این ویژگی‪ ،‬و هم می‬ ‫گوید آن را پدید نیاورد‪ .‬بالخره خداوند یا باید آن را پدید بیاورد و‬ ‫یا پدید نیاورد‪ .‬اگر پدید آورد‪ ،‬می شود پدیده‪ ،‬نیازمند‪ ،‬زمانمند و‬ ‫مکانمند‪ .‬و اگر پدید نیاورد که از سخن پرسش کننده خارج است‪.‬‬ ‫و در عبارت دیگر‪ :‬این پرسش دقیقا ً به این معنی است که‬ ‫چرا خداوند یک «جهان بی نیاز» نیافرید‪ .‬و توجه ندارد که بی نیاز‬ ‫فقط خداوند است زیرا بی نیاز یعنی «مطلق» و مطلق یعنی‬ ‫«بی نهایت» و بی نهایت یعنی «ازلی» نه پدیده‪:‬‬ ‫بی نیاز= مطلق= بی نهایت= ازلی= خدا‪.‬‬ ‫بنابر این‪ :‬جهان نمی تواند بی نیاز نباشد و نمی تواند مستقل‬ ‫باشد؛ نیازمند تغذیه‪ ،‬اذن‪ ،‬تدبیر و مدیریت است و تغذیه‪ ،‬اذن‪،‬‬ ‫تدبیر و مدیریت‪ ،‬یعنی ایجاد تغییر‪.‬‬ ‫سطرهای بال یک بازگوئی بود از مباحث گذشته‪.‬‬ ‫اما پرسش فوق در قالب های دیگر نیز آمده است که منشأ‬ ‫آن ا ِعراض اکثریت امت از امامت و چسبیدن شان به دامن افراد‬ ‫فاقد علم است که اکنون به یک معضل ‪ 1400‬ساله تبدیل شده‪.‬‬ ‫زمانی معتزله و اشعریه حدود ‪ 500‬سال روی آن بحث و چالش‬

‫‪ 145‬کهن پرسش تاریخ‬ ‫‪1‬‬

‫داشتند که مسئله به «قیل و قال مدرسه» موسوم گشت زیرا‬ ‫هرگز به نتیجه نمی رسید و بهانۀۀ خوبی به دست صوفیان و‬ ‫ارسطوئیان افتاد که عرص ۀ پهناور جامعه اسلمی را میدان تاخت‬ ‫و تاز قرار داده و اسلم را به شدت آلوده کردند‪.‬‬ ‫شیعه نیز که یک حزب قاچاق و همیشه در معرض سرکوب‪،‬‬ ‫قتل عام ها و خفقان بود تنها می توانست و سعی می کرد‬ ‫دستکم فقه اهل بیت(ع) را حفظ کند و برای پرورانیدن کافی و‬ ‫کامل این قبیل مسائل نه امکانات داشت و نه می توانست‪.‬‬ ‫متاسفانه فرصت هائی که به دست شیعه افتاد یا خیلی کوتاه‬ ‫مدت بود و یا توسط عده ای به تقلید سنیان در پرورانیدن تصوف‬ ‫و ارسطوئیات‪ ،‬مصرف شد به ویژه در ارسطوئیات که گوی‬ ‫سبقت از سنیان بربودند و به انتزاعات ذهنی پرداختند و نام این‬ ‫سفسطه را فلسفه گذاشتند که هنوز هم دست بردار نیستند‪.‬‬ ‫در این دفتر چندین نوع کار امری (کار قضائی) خدا‪ ،‬معّرفی‬ ‫شد و به شرح رفت‪.‬‬ ‫همگان به چیزی به نام «قضا» اعتقاد دارند اما نه قضا را به‬ ‫طور صحیح معنی کردند و نه قَد َر را‪ .‬اعتقادها در این باره گنگ‬ ‫بوده و هست‪ .‬این گنگی منشأ پرسش هائی شده است‪:‬‬

‫‪1‬‬

‫سنیان هر دو بینش (معتزله و اَشعری) را کنار گذاشتند و دیگر توبه کردند به سراغ شرح و تبیین‬

‫اصول دین بروند‪ .‬و اگر هم باز به سراغ این مباحث بروند همان سرنوشت تکرار خواهد شد‪ .‬زیرا این‬ ‫قبیل مسائل در جهان از آغاز تا به امروز در هیچ مکتبی و با هیچ بینشی قابل فهم و حل نیست مگر در‬ ‫مکتب اهل بیت(ع)‪.‬‬

‫دو دست خدا ‪146‬‬ ‫‪ -1‬خداوند عالم است و علمش بی نهایت است‪ .‬پس چرا باید‬ ‫در روند قَدَرهای جهان به طور مرتب ایجاد تغییر کند؟ تغییر دادن‬ ‫کار ما انسان هاست‪ :‬برنامه ای را می ریزیم سپس مشاهده می‬ ‫کنیم در مواردی از آن اشتباه کرده ایم آن را تغییر می دهیم‪.‬‬ ‫‪ -2‬خداوند حکیم است و حکمتش بی نهایت است‪ .‬جریانی که‬ ‫پیش از تغییر بود حکیمانه بوده پس چرا به آن تغییر می دهد؟ و‬ ‫به عبارت دیگر‪ :‬جریان قبل از تغییر حکیمانه بوده یا جریان بعد از‬ ‫تغییر؟‪-‬؟ امکان ندارد هر دو حکیمانه باشد‪.‬‬ ‫ممکن است دو فعل از یک فاعل صادر شود و هر دو حکیمانه‬ ‫باشد‪ ،‬اما محال است یک فعل در دو صورت حکیمانه باشد یک‬ ‫کار یا حکیمانه است در این صورت تغییر آن غیر حکیمانه خواهد‬ ‫بود‪ .‬و اگر حکیمانه نباشد که از بحث ما خارج است‪ .‬پس چرا‬ ‫باید خداوند به طور مکرر و نیز به طور مرتب در جریان جهان و‬ ‫یا در یک قَدَری از قدرها تغییر بدهد‪.‬؟‬ ‫پاس خ‪ :‬اولً‪ :‬ای ن پرس ش ه ا دقیقا ً برگش ت شان ب ه همان‬ ‫پرس شی اس ت ک ه «چرا خداون د ی ک جهان ب ی نیاز نیافری د» و‬ ‫جواب ش نی ز ب ه شرح رف ت ب ا فرمول های متعدد و نتیج ه ای ن ش د‬ ‫ک ه در آن ص ورت بای د خداون د ی ک خدای دیگ ر م ی آفری د و ای ن‬ ‫تناقض است یعنی هم بیافریند و هم نیافریند‪.‬‬ ‫ثانیاً‪ :‬گفت ه ش د منش أ اص لی ای ن پرس ش عدم تبیی ن «قض ا» و‬ ‫«قَدَر» اس ت ک ه ب ه ص ورت ی ک عقده گن گ مانده اس ت اگ ر ب ه‬ ‫مباحث گذشته توجه شود‪ ،‬پاسخ آن روشن است‪.‬‬

‫‪ 147‬کهن پرسش تاریخ‬ ‫ثالثاً‪ :‬صورت و بافت لفظی و مفهومی پرسش‪ ،‬نشان از «گم‬ ‫کردن راه» است و مبتنی بر گمراهی و ترک راه اصلی و پیمودن‬ ‫راه بدلی و نادرس ت‪ ،‬اس ت‪ ،‬و ب ا پیمای ش ای ن راه هرگ ز ای ن‬ ‫معمای بزرگ ح ّ‬ ‫ل نم ی شود‪ ،‬و همچنان همراه ب ا س یر تاری خ م ی‬ ‫ماند‪.‬‬ ‫راه اص لی و ص حیح‪ :‬قرآن و اه ل بی ت(ع) ب ا بیانات روش ن و‬ ‫مکرر و توضیحات فراوان به ما گفته اند در کار و برنامه و حرکت‬ ‫شناخ ت‪ ،‬همیش ه از «مخلوق» شروع کرده پی ش بروی د ت ا ب ه‬ ‫شناخ ت «خالق» برس ید‪ .‬متأس فانه علوه بر این که زمام اجرائی‬ ‫و اداری جامعه در اختیار ائمه قرار نگرفت‪ ،‬زمام امور علمی نیز‬ ‫ب ه دس ت ب ی دانشا ِن مدع ی دان ش افتاد‪ .‬در عص ر ه ر امام ی‬ ‫چندی ن شخ ص مورد تأیی د درباره ا را مشاهده م ی کنی م ک ه در‬ ‫برابر ائ ّمه(ع) دکان باز کرده ان د‪ :‬تمی م داری‪ ،‬کع ب الحبار‪ ،‬وه ب‬ ‫ب ن منب ّ ه‪ ،‬حس ن بص ری‪ُ ،‬زهری‪ ،‬محم د ب ن منکدر‪ ،‬س فیان ثوری‪،‬‬ ‫ابن ابی لیلی و‪ ...‬به ویژه سران معتزله و اشعریه‪.‬‬ ‫مباح ث علم ی را در بس تر معکوس ب ه راه انداختن د؛ همیش ه‬ ‫س خن را از خدا شروع کردن د‪ .‬کس ی ک ه از شناخ ت زی ر پای‬ ‫خودش‪ ،‬زمی‬

‫ن‪ ،‬کره‪ ،‬آب‪ ،‬هوا‪ ،‬و از شناخ‬

‫ت بدن خود و از‬

‫شناخ ت روح و چگونگ ی پیدای ش آن‪ ،‬و از شناخ ت جهان و‬ ‫چگونگ ی ایجاد ماده اولی ه آن و‪ ...‬در حوزه کلیّات (ن ه تخص صی)‬ ‫آگاهی ندارد‪ ،‬سؤال را مستقیما ً می برد روی خالق جهان!!!‪.‬‬

‫دو دست خدا ‪148‬‬ ‫بدیه ی اس ت چنی ن کس ی اگ ر هزار بار قرآن را خوانده باش د‬ ‫چیزی از آن نفهمیده است‪ .‬زیرا آن همه آیات فراوان که بیش از‬ ‫نص ف قرآن (ب ل ک ل قرآن) اس ت و جه ت حرک ت در کار شناخ ت‬ ‫را از خلق به سوی خالق تعیین کرده است‪ ،‬را در نیافته است‪.‬‬ ‫از روی آیات جهان شناس ی‪ ،‬کیهان شناس ی‪ ،‬انس ان شناس ی‬ ‫و‪ ...‬عبور کرده در یک گام بل که در اولین گام با مغز خام و فکر‬ ‫بدوی فورا ً به خدا شناسی می پردازد‪ ،‬در مرکز خدا شناسی این‬ ‫ن پدیده‪ ،‬پرسش می کند‪.‬‬ ‫چنین ایستاده درباره جها ِ‬ ‫مگر اذن‪ ،‬تدبیر‪ ،‬مدیریت جهان‪ ،‬بر خلف علم است!؟!‬ ‫ف‬ ‫ن َ‬ ‫عَر َ‬ ‫م ْ‬ ‫صوفیان سنّی و صدرائیان مدعی تشیع با حدیث « َ‬ ‫ف َ‬ ‫ه َ‬ ‫نَ ْ‬ ‫ف َرب َِّه» بازی کردن د ب ه جای شروع بح ث از‬ ‫قدْ َ‬ ‫عَر َِ‬ ‫ف َِ‬ ‫س ُ‬ ‫شناخ ت جس م خود و شناخ ت روح خود‪ ،‬ابتدا خودشان را خدا‬ ‫کردن د و آن گاه نتیج ه گرفتن د ک ه خدا و خودشان ی ک چی ز هس تند‪:‬‬ ‫وحدت وجود‪.‬‬ ‫اینان ک ه همیش ه علوه بر تص وف شان ک ه آن را عرفان‬ ‫نامیدند با فقه هم سروکار دارند؛ یکی در کلس درس علم اصول‬ ‫فق ه‪ ،‬بخ ش «برائت» ک ه مثال « ُ‬ ‫شرب الت ّ تن» مکرر ب ه میان م ی‬ ‫آید‪ ،‬به ابراز نظر فقهی پرداخت و گفت‪ :‬به نظر من دود سیگار‬ ‫روزه را باط ل م ی کن د زیرا غذا ه م ب ه معده م ی رود دود ه م ب ه‬ ‫معده می رود!!!‪.‬‬

‫‪ 149‬کهن پرسش تاریخ‬ ‫چنی ن شخص ی ک ه در ای ن ح د در شناخ ت جس م و بدن خود‪،‬‬ ‫غاف ل اس ت فورا ً م ی رود ب ه س راغ خداشناس ی و م ی شود‬ ‫عارف‪. ...!!! -‬‬ ‫پرس ش مورد بح ث م ا از ای ن معکوس پیمود ِن راه‪ ،‬ناش ی‬ ‫شده اس ت‪ .‬اگ ر راه مورد نظ ر قرآن و اه ل بی ت(ع) در پی ش‬ ‫گرفت ه م ی ش د چنی ن معمائی پی ش نم ی آم د ت ا چ ه رس د ک ه ب ه‬ ‫ص ورت ی ک پرس ش که ن تاریخ ی دربیای د و همچنان ب ی پاس خ‬ ‫بماند‪.‬‬ ‫پرس ش کننده در مرک ز خداشناس ی ایس تاده و ای ن پرس ش را‬ ‫ن مخلوق‪ ،‬می کند اما اگر در مرکز جهان شناسی می‬ ‫درباره جها ِ‬ ‫ایستاد و می دید که محال است جهان بی نیاز باشد و می فهمید‬ ‫ک ه نیاز جهان دائم ی اس ت و بای د ه ر لحظ ه تح ت نظارت اذن‪،‬‬ ‫تدبی ر و مدیری ت باش د‪ ،‬در ای ن ص ورت جائی برای ای ن پرس ش‬ ‫نم ی مان د و م ی دی د ک ه همان اذن‪ ،‬تدبی ر و مدیری ت عی ن علم و‬ ‫عی ن حکم ت اس ت‪ ،‬همان تغییرات عی ن حکم ت هس تند و اگ ر‬ ‫نبودند بر خلف علم و حکمت بود‪.‬‬ ‫ب العالمیِن‪ :‬اگ ر جهان را (گرچ ه در حد ّ کلیات) نشناس یم‬ ‫ر ِّ‬ ‫و معنای قض ا و قَدَر را در عینی ت جهان بررس ی نکنی م‪ ،‬چگون ه‬ ‫معن ی «ر ّب» را درم ی یابی م؟ آی ا ر ّب بودن خدا‪ ،‬ای ن ک ه خدا‬ ‫پرورش دهنده اس ت و م ی پروران د‪ ،‬ب ه ویژه ب ا توج ه ب ه‬ ‫«العالمی ن»‪ ،‬آی ا غی ر از تغیی ر در «جریان جهان و اشیاء جهان»‪،‬‬ ‫معنائی دارد؟ آی ا ر ّب بودن و پرورانیدن غی ر از علم و حکم ت‬

‫دو دست خدا ‪150‬‬ ‫اس ت؟ اگ ر غی ر از ای ن بود بر خلف علم و حکم ت بود‪ .‬حت ی اگ ر‬ ‫چنی ن بود جهان ی ب ه وجود نم ی آم د‪ .‬زیرا گفت ه ش د ک ه جهان ب ی‬ ‫نیاز (بی نیاز به پرورش و مدیریت) می شود خدا نه پدیده‪.‬‬ ‫علم و حکمت خدا ایجاب کرد جهانی را بیافریند‪ ،‬پدید بیاورد و‬ ‫پدیده نیازمند پرورش است‪.‬‬ ‫پ س تص رف و تغییرات در جریان قَدَره ا‪ ،‬عی ن پرورانیدن‪ ،‬ب ل‬ ‫عین همان پدید آوردن‪ ،‬و همان حکمت پدید آوردن جهان است‪.‬‬ ‫و مراد از «عالمی ن» عبارت اس ت از عالم انس ان ا عم از روح‬ ‫و جس مش‪ ،‬عالم حیوان‪ ،‬عالم گیاه‪ ،‬عالم مولکول‪ ،‬عالم ات م‪،‬‬ ‫عالم کرات‪ ،‬عالم منظوم‬

‫ه‪ ،‬عالم کهکشان‪ ،‬عالم ماده‪ ،‬عالم‬

‫انرژی‪ ،‬عالم ج ّن (اع م از روح و جس م مادی‪ -‬ن ه ماده‪ -‬اش) و‬ ‫همین طور عالم فرشته‪ .‬که همگی با «امر و خلق» توأم با هم و‬ ‫تنیده بر همدیگ ر‪ ،‬اداره م ی شون د ن ه عالم ی مخص وص ب ه ام ر‬ ‫است و نه یک عالمی مخصوص به خلق‪ ،‬امر و خلق (یعنی همان‬ ‫قض ا و قَدَر) در س رتاسر کائنات (و هم ۀ عالم ه ا ک ه شمرده ش د)‬ ‫در کنار ه م و ب ا ه م کار م ی کنن د‪ ،‬و در ای ن مس ئله هی چ مرز‬ ‫جغرافی مکانی یا مرز ماهوی وجود ندارد‪.‬‬ ‫گمان نکنید حضرات هرگز به شناخت جهان نپرداخته اند؛ یکی‬ ‫از س فرهای خیالی شان «م ن الخلق الی الح ق» اس ت بدون ای ن‬ ‫که قضا و یا قَدَر را تبیین کرده باشند‪ ،‬چشم بر حقایق و واقعیات‬ ‫جهان بسته به انتزاعات خیالی پرداخته و چه حکم هائی که صادر‬

‫‪ 151‬کهن پرسش تاریخ‬ ‫نکردن د‪ .‬نام ای ن کار شان و راه شان را «حکم ت» و نتای ج حاص ل‬ ‫از انتزاعات ذهنی را «حقیقت» و «حقایق» گذاشتند‪.‬‬ ‫ن ه تنه ا راه ائم ه را نرفتن د ب ه حدی گ م راه شدن د ک ه گوئی‬ ‫یونانیات و بودائیات را از هن د و چی ن آورده و معلّم وار ب ه ائم ه‬ ‫تعلیم می دهند تا ائمه را در حفظ دین جدّشان‪ ،‬هدایت کنند‪.‬‬ ‫نه به یک پرسش پاسخ گفته اند و نه مسئله ای را حل کرده‬ ‫ان د‪ .‬ب ل ک ه ه ر س ؤال را در مس یر معکوس مطرح کرده و پاس خ‬ ‫خیالی داده اند که خود همان پاسخ‪ ،‬پرسش های زیادی ببار آورده‬ ‫اس ت همیش ه ب ه دور خود چرخیده ان د حرکت ی ک ه ن ه آغاز آن‬ ‫معلوم اس ت و ن ه پایان ش‪ ،‬کار غی ر عقلی را «معقول» نامیدن د و‬ ‫راه و تبیینات قرآن و اهل بیت(ع) را «منقول»‪.‬‬ ‫عالم هائی س اختند‪ :‬جهان را ب ه بخ ش های جغراف ی خیالی‬ ‫تقسیم کردند و گفتند‪:‬‬ ‫عالم ام ر یعن ی عالم مجردات (!) کار امری خدا را ب ه ی ک‬ ‫عالم خاص محدود کردند‪.‬‬ ‫بدیه ی اس ت ک ه ن ه معن ی «ام ر» را فهمیده ان د و ن ه معن ی‬ ‫«قضا» را‪.‬‬ ‫گفتن د‪ :‬عالم خلق‪ ،‬یعن ی عالم مادیات (عالم ناس وت) ! چ ه‬ ‫اصطلحات جعلی خود ساخته ای!؟!‬ ‫نتیجه این می شود که عالم امر محدود به یک جغرافی معین‬ ‫است و عالم خلق نیز محدود بر مرزهای یک جغرافی دیگر‪.‬‬

‫دو دست خدا ‪152‬‬ ‫اول ً ای ن اص طلح «مجردات» از کج ا در آمده؟ ب ا کدام دلی ل‬ ‫عقلی؟ ب ا همان عقلی ک ه خدا را «مص در» کرده و تجزی ه پذی ر‪-‬؟‬ ‫ی ا در کدام آی ه و حدی ث اشاره ای ب ه مجرد بودن برخ ی از‬ ‫مخلوقات شده است؟‬ ‫ثانیاً‪ :‬همه چیز (غیر از خدا) بدون استثناء همه و همه‪ ،‬زمانمند‬ ‫و مکانمن د هس تند حت ی روح و ملئک ه‪ .‬و اگ ر چیس تی زمان را در‬ ‫می یافتند می فهمیدند که هر زمانمندی یا ماده است و یا مادّی‪.‬‬ ‫و اگ ر چیس تی مکان را در م ی یافتن د باز م ی دانس تند ک ه ه ر چی ز‬ ‫مکانمند یا ماده است و یا مادّی‪.‬‬ ‫و نتیجه می گرفتند‪ :‬همه چیز و هر شیئ (غیر از خدا) یا ماده‬ ‫است و یا مادی و هیچ چیز غیر از خدا مجّرد نیست‪.‬‬ ‫و در نتیج ه در م ی یافتن د ک ه کار امری خدا و کار خلق ی خدا‬ ‫ه ر دو در کنار ه م و ب ا ه م و نی ز تنیده ب ه ه م در س رتاسر کائنات‬ ‫هس تند ن ه بخش ی از جهان‪ ،‬فارغ از کار امری خداس ت و ن ه‬ ‫بخشی از آن‪ ،‬از کار خلقی خدا فارغ است‪.‬‬ ‫در نظ ر ای ن آقایان یک ی از مجردات عبارت اس ت از ملک و‬ ‫فرشته‪ .‬شگفت است اینان آن همه آیه و حدیث ها را که عبارت‬ ‫«خلق» و «مخلوق» درباره فرشتگان ب ه کار برده ان د‪ ،‬را نم ی‬ ‫بینند؟! تعبیراتی که به هیچ وجه قابل تاویل نیستند‪ .‬زیرا در تعداد‬ ‫زیادی از آن ه ا س خن از «عم ر ملک» حت ی «طول عم ر برخ ی از‬ ‫آن ها» آمده که تاکید است بر زمانمند بودن شان‪.‬‬

‫‪ 153‬کهن پرسش تاریخ‬ ‫بزرگ مشک ل ارس طوئیان ای ن اس ت ک ه هنوز ه م ک ه هنوز‬ ‫اس ت معن ی واقع ی زمان را ک ه ی ک مقولۀ کامل ً فیزیک ی اس ت در‬ ‫نیافت ه ان د‪ .‬همان طور ک ه هنوز گمان م ی کنن د «نور» ی ک مقولۀ‬ ‫غیر فیزیکی و غیر مادّی است چه فیوضاتی که با تمسک به نور و‬ ‫مثال هائی از نور‪ ،‬افاده نفرمودن د‪ .‬کاف ی اس ت همی ن مثال های‬ ‫نادرس ت و تمس کات نادرس ت بر نور‪ ،‬را از متون آنان برداری د‪،‬‬ ‫می بینید که همه چیزشان آوار می شود‪.‬‬ ‫کسی که قبل از شناختن کلیاتی دربارۀ نوری که هر روز آن را‬ ‫ح س م ی کن د و ی ک چی ز محس وس اس ت‪ ،‬ب ه شناخ ت خالق نور‬ ‫بپردازد‪ ،‬معلوم اس ت ک ه چ ه ارمغان ی و چ ه ره آوردی خواه د‬ ‫داشت‪ .‬این است «حکمت» شان!!!‬ ‫و شگفت این که یکی دیگر از مجردات شان همین نور است‪،‬‬ ‫نوری که یک شیئ محسوس و فیزیکی است‪.‬‬ ‫اگ ر از مخلوق ب ه س وی خالق م ی رفتن د آن ه م ب ا شناخ ت و‬ ‫بررس ی در عینی ت مخلوقات ن ه در ذهنیات انتزاع ی‪ ،‬م ی دانس تند‬ ‫َ‬ ‫ه ن ُوُر ال َّ‬ ‫و اْلَْرض» را تاوی ل کنن د ن ه‬ ‫سماوا ِ‬ ‫ک ه بای د آی ه «الل ّ ُ‬ ‫ت َ‬ ‫آیات و احادی ث دیگ ر را‪ .‬خیلی از تعبیرات بای د درباره خدا تاوی ل‬ ‫شوند حتی اسماء و صفات خدا‪ .‬همان طور که اشاره شد خداوند‬ ‫ن ه اس م دارد و ن ه ص فت‪ ،1‬ای ن هم ه اس امی و ص فات ب ه خاط ر‬

‫‪ِ 1‬رجوع کنید‪ :‬نهج البلغه خطبه اول‪ ،‬در خطبه های دیگر نیز آمده است‪ .‬و نیز‪« :‬محی الدین در‬ ‫آئینه فصوص» به ویژه جلد دوم‪ .‬و مقاله «پرستش اسماء الله» در سایت بینش نو‪.‬‬

‫دو دست خدا ‪154‬‬ ‫عج ز بش ر از شناخ ت چیس تی خداون د اس ت و چاره ای ندارد بای د‬ ‫اسم ها و صفت هائی را درباره خدا به کار ببرد‪.‬‬ ‫اروپائیان قرن ه ا پی ش خودشان را از ای ن باتلق ارس طوئیات‬ ‫بیرون کشیدن د و دس تکم در امور دنیوی مادی موف ق شدن د‪ ،‬م ا‬ ‫هنوز در آن فرو می رویم‪.‬‬ ‫بگذری م ک ه ای ن رشت ۀ بافت ه ب ه وس یله تخیلت ارس طوئیان ب ه‬ ‫ویژه صدرائیان‪ ،‬سر دراز دارد‪ .‬باز‪:‬‬ ‫هر که گریزد ز درِ اهل بیت(ع)‬

‫بارکش غول بیابان‬

‫شود‪.‬‬ ‫یادداشت‪:‬‬ ‫ش «آی ا خداون د نم ی توانس ت جهان ی بیافرین د ک ه‬ ‫‪ -1‬پرس‬ ‫ِ‬ ‫مس تقل و خودکار باش د؟» مس اوی اس ت ب ا پرس ش «آی ا خداون د‬ ‫نم ی توانس ت جهان ی را بیافرین د ک ه ب ی نیاز باش د؟» و ای ن نی ز‬ ‫مس اوی اس ت ب ا پرس ش «آی ا خداون د نم ی توانس ت خدای دوم‪،‬‬ ‫بیافرین د؟» و ای ن نی ز مس اوی اس ت ب ا «تناق ض» زیرا م ی گوی د‪:‬‬ ‫هم بیافریند و هم نیافریند‪ ،‬جهان هم خدا باشد و هم پدیده‪.‬‬ ‫ش «خداون د عالم اس ت و علم ش ب ی نهای ت اس ت‪،‬‬ ‫‪ -2‬پرس ِ‬ ‫پ س چرا بای د در رون د قدرهای جهان‪ ،‬ایجاد تغیی ر کن د؟»‪ ،‬همان‬ ‫پرسش بال است‪.‬‬

‫‪ 155‬کهن پرسش تاریخ‬ ‫‪ -3‬اگر مسیر اندیشه و شناخت را معکوس نرویم‪ ،‬می بینیم‬ ‫ک ه همی ن «تغیی ر دادن ه ا» مقتضای علم اس ت و عدم آن ه ا بر‬ ‫خلف علم است‪.‬‬ ‫ب العالمی ن‪ :‬جهان نیاز مند ِ نگ ه داری و پرورانیدن اس ت‬ ‫‪ -4‬ر ّ‬ ‫(اع م از جهان ب ی جان و جان دار) و نم ی توانس ت غی ر از ای ن‬ ‫باشد همان طور که در ردیف ‪ 1‬چند سطر بال بیان شد‪.‬‬ ‫ش «خداون د حکی م است و حکمت ش ب ی نهایت است‪،‬‬ ‫‪ -5‬پرس ِ‬ ‫پ س ی ا جریان ی ک ه پی ش از تغیی ر بوده حکیمان ه بوده و ی ا جریان ی‬ ‫ک ه پ س از تغیی ر حادث شده‪ .‬در نتیج ه یک ی از دو جریان غی ر‬ ‫حکیمان ه می شود‪-‬؟» مساوی اس ت با پرس ش بال و هیچ تفاوتی‬ ‫ب ا آن ندارد‪ .‬و اگ ر مس یر اندیش ه و شناخ ت را درس ت بروی م م ی‬ ‫بینی م ک ه همی ن «تغیی ر» عی ن حکم ت اس ت و عدم آن بر خلف‬ ‫حکمت است‪ .‬و این بحث در مبحث «بداء» روشن تر و کامل تر‬ ‫خواهد شد‪.‬‬ ‫‪ -6‬ارس طوئیات ن ه علم اس ت ن ه حکم ت و ن ه فلس فه‪ ،‬ذه ن‬ ‫گرائی و انتزاعیات محض است و واقعیات جهان را بر تصورات و‬ ‫موهومات و انتزاعیات ذهنی تطبیق می کند‪.‬‬

‫دو دست خدا ‪156‬‬

‫نگاهی اختصاری به جریان تاریخی مباحثات قضا و‬ ‫َ‬ ‫قدَر در جامعه مسلمانان‬ ‫اکنون بح ث از جهان را پایان داده و کنار م ی گذاری م‪ ،‬م ی‬ ‫رس یم ب ه بح ث از «انس ان» آن ه م ن ه انس ان در هم ه ب ُ عد‪ ،‬تنه ا‬ ‫«فعِِل انسِِان»‪ .‬زیرا بح ث درباره دیگ ر مس ائل مربوط ب ه‬ ‫انس ان در حدی ک ه ب ه موضوع ای ن دفت ر مربوط بود ب ه شرح‬ ‫رفت‪.‬‬ ‫همیشه بحث «قضا و قدر» را از همین جا شروع کرده اند‪ .‬و‬ ‫اولی ن مس ئله ک ه مطرح کرده ان د ای ن اس ت‪« :‬آیِا انسِان در‬ ‫افعال و کارها و رفتار خود مجبور است یا مختار؟‪-‬؟»‪.‬‬ ‫و در اص طلح دیگ ر گفت ه ان د‪« :‬آیِا فعِل انسِان مخلوق‬ ‫خود انسان است یا فعل انسان مخلوق خدا است؟‪-‬؟»‪.‬‬ ‫و در ادبیات دیگر گفته اند «آیا سعادت و بدبختی انسان‬ ‫از پیِِش تعییِِن شده و راهِِی برای خروج از آن وجود‬ ‫ندارد؟»‪.‬‬

‫‪ 157‬قضا و قَدَر در جامعه مسلمانان‬ ‫و در گونه دیگر پرسیده اند‪« :‬سرنوشت‪ ،‬یعنی چه؟»‪ .‬آیا‬ ‫می شود چیزهائی و حوادثی را به حساب سرنوشت گذاشت؟‬ ‫ابتدا برای آماده شدن زمین ۀ ذهن ی‪ ،‬پاس خ مکت ب قرآن و اه ل‬ ‫بی ت(ع) ب ه ای ن پرس ش ه ا را ک ه ب ه عنوان ی ک «اص ل» آمده‬ ‫بشنوی م‪ :‬ای ن مکت ب در پاس خ ای ن پرس ش م ی گوی د‪« :‬امربیِن‬ ‫المرین»‪ .‬همان امربین المرین که به شرح رفت‪.‬‬ ‫شرح مسِِئله‪ :‬برای ای ن شرح توج ه ب ه دو نکت ه زی ر لزم‬ ‫است‪:‬‬ ‫‪ -1‬از آغاز تاریخ و حتی از آغاز زیست انسانی‪ ،‬انسان ها «هر‬ ‫ک س را مس ؤل افعال و رفتار خود» م ی دانس تند‪ .‬همیش ه چنی ن‬ ‫بوده و هست‪ ،‬به ویژه در بستر «حقوق و جزاء»‪.‬‬ ‫یعنی قوام جامعه ها‪ ،‬تمدن ها‪ ،‬جریان امور فردی و اجتماعی‬ ‫انس ان بر ای ن بین ش اس توار بوده و هس ت‪ .‬اگ ر چنی ن نبود ب ه‬ ‫اصطلح سنگی روی سنگ قرار نمی گرفت‪.‬‬ ‫یعن ی هی چ ک س نم ی توانس ت و نم ی توان د کارهای خودش را‬ ‫ب ه حس اب قض ا و قدر بگذارد و از زی ر مس ؤلیت آن شان ه خالی‬ ‫کند‪.‬‬ ‫‪ -2‬موضوع قض ا و قَدَر و ای ن گون ه پرس ش ه ا ب ه ص ورت ی ک‬ ‫کار فکری تخص صی در میان مس لمانان‪ ،‬مطرح نبود‪ .‬آغاز ای ن‬ ‫مباح ث ک ه بعده ا اص طلحا ً «کلم» نامیده ش د‪ ،‬از حادث ۀ بزرگ‬ ‫تاریخ ی جن گ جم ل‪ ،‬اس ت‪ .‬پی ش از آن مردم گاه ی کارهای فردی‬ ‫و حتی گاهی کارهای اجتماعی خودشان را به حساب قضا و قَدَر‬

‫دو دست خدا ‪158‬‬ ‫م ی گذاشتن د همان طور ک ه اکثری ت مردم جهان امروز نی ز چنی ن‬ ‫هس تند‪ .‬گرچ ه در بس تر حقوق و جزاء کس ی نم ی توان د ب ه قض ا و‬ ‫قَدَر تمسک کند‪.‬‬ ‫پ س از جن گ جم ل‪ ،‬عایش ه ب ا تمس ک ب ه قض ا و قدر در ص دد‬ ‫تبرئۀ خود برآمد مسؤلیت آن همه خون و خون ریزی را به حساب‬ ‫قض ا و قدر م ی گذاش ت؛ او م ی کوشی د ت ا ای ن موضوع را ب ه ی ک‬ ‫«اص ل» و نی ز ب ه ی ک گفتمان تبدی ل کن د‪ .‬ب ه نمون ه هائی توج ه‬ ‫فرمائید‪:‬‬ ‫‪ -1‬زمخشری در ربی‬

‫ع البرار‪ ،‬اربلی در کش‬

‫ف الغ ّ مه و‬

‫مجلس ی در بحار‪ ،‬ج ‪ 32‬ص ‪ 272‬ب ه نق ل از آن دو آورده اس ت‪:‬‬ ‫جمی ع ب ن عمی ر ب ه عایش ه م ی گوی د‪ :‬محبوب تری ن فرد در میان‬ ‫مردم برای رسول خدا(ص) چه کسی بود؟‬ ‫عایشه می گوید‪ :‬فاطمه‪.‬‬ ‫جمیع بن عمیر می گوید‪ :‬منظور من از مردها بود (نه بانوان)‪.‬‬ ‫عایش ه م ی گوی د‪ :‬شوهرش علی برای پیام بر(ص) محبوب ت ر‬ ‫از هم ه بود‪ -‬و ادام ه م ی ده د‪ :‬چرا چنی ن نباش د س وگند ب ه خدا‬ ‫علی در روزه و نماز برترین بود‪...‬‬ ‫ابن عمیر می گوید گفتم‪ :‬پس چه چیز تو را وادار کرد به آن‬ ‫چه که شد (جنگ جمل)؟ عایشه روسری را به صورتش کشید و‬ ‫گریس ت و گف ت‪« :‬امٌر ُ‬ ‫ی» ماجرائی بود ک ه قض ا و‬ ‫قضِی عل َِّ‬ ‫قدر برایم فراهم آورد‪.‬‬

‫‪ 159‬قضا و قَدَر در جامعه مسلمانان‬ ‫‪ -2‬در ص ‪ 275‬همان جلد گفتمان اب‬

‫ن عباس و عایش‬

‫ه را‬

‫دربارۀ جن گ جم ل آورده ک ه عایش ه در پاس خ م ی گوی د‪« :‬کان‬ ‫َ‬ ‫قدَرا ً يابن عباس»‪ :‬قَدَر بود ای پسر عباس‪.‬‬ ‫‪ -3‬و نیز‪ :‬یزید بن ابی زیاد می گوید‪:‬‬ ‫شخص ی ب ه عایش ه گف ت‪ :‬ای ا ّم المومنی ن چرا بر علی ه علی‬ ‫خروج کردی؟‬ ‫َ‬ ‫عایشه گفت‪ :‬چرا پدرت با مادرت ازدواج کرد « َ‬ ‫عَّز‬ ‫ه َ‬ ‫قدََّر الل ّ ُ‬ ‫جل»‪ :‬قَدَر خداوند عّزوج ّ‬ ‫ل بود‪.‬‬ ‫و َ‬ ‫َ‬ ‫‪ -4‬و در جلد ‪ 38‬ص ‪ 7‬در یک نقل‪ :‬از عایشه پرسیدند‪ :‬چرا با‬ ‫ر و قضاٍء َ‬ ‫علی جنگیدی؟ گف ت «اَمُر َ‬ ‫غلَب»‪ :‬جریان قدری‬ ‫قدَ ٍ‬ ‫و قضائی بود که بر من غلبه کرد‪.‬‬ ‫‪ -5‬ثعلب ی در تفس یرش ذی ل آی ه تطهی ر از اب ن حارث بن ی تی م‬ ‫آورده است‪:‬‬ ‫با مادرم به حضور عایشه رسیدم‪ ،‬مادرم از او پرسید‪ :‬عملت‬ ‫را در خروج و ب ه راه انداخت ن جن گ جم ل‪ ،‬چگون ه ارزیاب ی م ی‬ ‫کنی؟‬ ‫َ‬ ‫ن َ‬ ‫عالَى»‪ :‬آن قَدَری‬ ‫ن الل ّ ِ‬ ‫قدَرا ً ِ‬ ‫ه كَا َ‬ ‫ه تَ َ‬ ‫م َ‬ ‫عایش ه گف ت‪« :‬إِن َّ ُ‬ ‫بود از ناحیه خداوند متعال‪.‬‬ ‫مجلس ی نی ز در بحار‪ ،‬ج ‪ 35‬ص ‪ ،222‬از تفس یر ثعلب ی نق ل‬ ‫کرده اس ت‪ .‬و در جلد ‪ 32‬ص ‪ 275‬و ‪ 276‬دو نق ل زی ر را نی ز‬ ‫آورده است‪:‬‬

‫دو دست خدا ‪160‬‬ ‫‪ -6‬کثی ر النوا‪ ،‬از شخص یت های معروف و غی ر شیع ه‪ ،‬م ی‬ ‫ت أ ُ ُّ‬ ‫ن بِال ْ َ‬ ‫من َِا ت ُ ْ‬ ‫قدَر»‪ :‬مادرمان‪ -‬عایش ه‪ -‬ب ه قدر‬ ‫ؤ ِ‬ ‫گوی د‪« :‬كَان َِ ْ‬ ‫م ُِ‬ ‫ایمان داشت (یعنی به جبر قدری معتقد بود)‪.‬‬ ‫‪ -7‬ابواس حاق ک ه او نی ز از افراد معروف و غی ر شیع ه اس ت‬ ‫عائ ِ َ‬ ‫ر‬ ‫ن ُ‬ ‫ها َ‬ ‫ت َ‬ ‫ت َ‬ ‫ش ُ‬ ‫علَى أ َ ِ‬ ‫سئ ِل َ ْ‬ ‫می گوید‪« :‬كَان َ ْ‬ ‫ج َ‬ ‫ع ْ‬ ‫ة إِذَا ُ‬ ‫خُرو ِ‬ ‫مي ِ‬ ‫َ‬ ‫يءٌ َ‬ ‫ن َ‬ ‫م ْ‬ ‫عل َِ َّ‬ ‫ن َ‬ ‫ي»‪ :‬ه ر وق ت از‬ ‫ه َ‬ ‫ؤ ِ‬ ‫ت كَا َِ‬ ‫قال َِ ْ‬ ‫من ِي َِ‬ ‫رهِ الل ِّ ُ‬ ‫قدَّ َ ُ‬ ‫ال ْ ُ‬ ‫ش ْ‬ ‫عایش ه درباره خروج ش بر علی ه امیرالمومنی ن م ی پرس یدند‪ ،‬م ی‬ ‫گفت‪ :‬چیزی بود که خداوند بر من تقدیر کرده بود‪.‬‬ ‫ای ن گون ه اظهارات عایش ه نشان م ی ده د ک ه او کار بزرگ‬ ‫منف ِی خود را ه م ب ه حس اب ج بر قضائی م ی گذارد و ه م ب ه‬ ‫حس اب ج بر قَدَری‪ .‬گرچ ه معلوم نیس ت او توان تفکی ک میان ای ن‬ ‫دو را داشت‬

‫ه‬

‫یا نه‪.‬‬ ‫محور ای ن گفتمان ه ا ی ک حادث ه ب س بزرگ ب ه نام جن گ جم ل‬ ‫بود‪ ،‬جنگ ی ک ه اولی ن جن گ داخلی مس لمانان بود و راه را برای‬ ‫جنگ های دیگر در تاریخ باز کرد‪ .‬همگان می خواستند هم مسئول‬ ‫آن را بشناسند و هم مسئولیت آن برای شان روشن شود‪ .‬بدیهی‬ ‫اس ت س خنان عایش ه در هم ه شهره ا و مناط ق کشور بزرگ‬ ‫اسلمی‪ ،‬بحث محافل می گشت‪.‬‬ ‫ب ی دلی ل نبود ک ه بص ره از همان پایان جن گ جم ل قرن ه ا‬ ‫مرک ز مباح ث کلم ی بود؛ مردم ی ک ه بر علی ه حاکمی ت مشرو ِع‬

‫‪ 161‬قضا و قَدَر در جامعه مسلمانان‬ ‫حاک م مشروع خروج کردن د‪ ،‬کشتن د و کشت ه شدن د‪ ،‬جنگ ی ک ه‬ ‫نسبت به کمی ّت طرفین و مدت کوتاهش که بیش از چند ساعت‬ ‫طول نکشی د حدود ‪ 30000‬کشت ه بر جای گذاش ت زیرا علوه بر‬ ‫هر انگیزه دیگر هر کدام از طرفین شعارهای معنوی هم داشتند؛‬ ‫منا» و از جانب دیگر فریاد‬ ‫بصریان فریاد می آوردند «نحمی عن ا ُ ّ‬ ‫ی» بلن د م ی ش د‪ .‬جن گ جم ل ب ه همی ن دلی ل‬ ‫«نحم ی ع ن الوص ّ‬ ‫علوه بر جن گ س لح‪ ،‬جن گ شعری ه م بود آواهای س خنان منظوم‬ ‫با آهنگ ها و وزن های موزون با چکاچک شمشیرها در هم آمیخته‬ ‫بود ب ه حدی ک ه م ی توان نام آن جن گ را جن گ باوره ا و جن گ‬ ‫ادبیات نیز نامید‪.‬‬ ‫این ک مردم شکس ت خورده بص ره و نی ز نس ل های بعدی شان‬ ‫همیشه در دل فردی و وجدان خود و نیز با همدیگر‪ ،‬پرسش های‬ ‫اس اسی درباره ای ن حادث ه بزرگ ک ه ب ه بار آورده بودن د دارن د‪ ،‬و‬ ‫گرنه نه بصره مرکز کشور بود که مانند بغداد عباسی مرکز علم‬ ‫و اندیش ه باش د و نه مانن د کوفه مرک ز ایالت شرق ی بود‪ .‬از نظر‬ ‫جامعه شناسی هیچ دلیلی بر مرکزیت بصره برای مباحث پیچیده‬ ‫قضا و قدر و مسائل کلمی‪ ،‬نیست مگر جنگ جمل که عایشه آن‬ ‫را به راه انداخته بود‪.‬‬ ‫از جان ب دیگ ر‪ :‬افرادی مانن د حس ن بص ری‪ ،‬ربی ع ب ن خثی م‬ ‫(خواجه ربیع) زاهدان منحرف و نیز سیاستمدارانی مانند سعد بن‬ ‫وقّاص‪ ،‬محم د ب ن س لمه‪ ،‬مس لمه ب ن مخلّد‪ ،‬زی د ب ن ثاب ت‪ ،‬مغیره‬

‫دو دست خدا ‪162‬‬ ‫ب ن شعب ه‪ ،‬عبدالله ب ن عم ر و‪ ...‬کارهای علی(ع) را ب ه زی ر س وال‬ ‫می بردند‪ ،‬توجیهات عایشه را تأیید کرده و رواج می دادند‪.‬‬ ‫علی(ع) خط ر ای ن پدیده را م ی دانس ت و پی ش بین ی م ی کرد‬ ‫ک ه ه م اشکال بزرگ در اص ول دی ن ایجاد م ی ش د و تحری ف‬ ‫بزرگ ی بود ک ه در اس لم رخ م ی داد و ه م بهان ه ای برای ه ر گناه‬ ‫بزرگ می گشت‪.‬‬ ‫مس ئله در نظ ر امیرالمومنی ن(ع) ب ه قدری مه م بود ک ه علوه‬ ‫بر مبارزه تبیین ی ب ا ای ن بدع ت فکری در مذاکرات و مباحثات‬ ‫فردی و محفلی‪ ،‬در خطبه ها نیز با آن مبارزه می کرد‪ .‬تقریبا ً در‬ ‫هم ۀ خطب ه های نه ج البلغ ه مبارزه ب ا ج برگرائی‪ ،‬موج م ی زن د‪.‬‬ ‫َ‬ ‫و أَ ْ‬ ‫ه أَ ُ‬ ‫و ُ‬ ‫عدُ» را در‬ ‫وت ِ ِ‬ ‫ل الل ّ ِ‬ ‫ق ُ‬ ‫علوه بر ای ن‪ ،‬جملۀ «ب ِ َ‬ ‫قو ُ‬ ‫م َ‬ ‫ق ّ‬ ‫ه َ‬ ‫و ِ‬ ‫ح ْ‬ ‫قو خدا م ن برم ی خیزم و‬ ‫مت ن نماز قرار داد‪ .‬یعن ی ب ه حول و ّۀ‬ ‫می نشینم‪.‬‬ ‫این من هستم که برمی خیزم و می نشینم اما به حول و قوّه‬ ‫خداون د‪ .‬فع ل‪ ،‬فع ل م ن اس ت‪ .‬فع ل‪ ،‬فع ل انس ان اس ت لیک ن ب ا‬ ‫استفاده از حول و قوّه خداوند‪ .‬اگر انسان کار خوبی بکند خودش‬ ‫کرده اس ت لیک ن با استفاده از حول و قوّه خداون د‪ .‬و اگ ر انس ان‬ ‫کار بدی کرده باش د خودش کرده اس ت لیک ن ب ا اس تفاده (س وء‬ ‫استفاده) از حول و قوّه خداوند‪.‬‬ ‫انس ان ب ا اراده‪ ،‬اختیار و عق ل آفریده شده‪ .‬یعن ی خداون د‬ ‫امکان این سوء استفاده را نیز به او داده است‪.‬‬

‫‪ 163‬قضا و قَدَر در جامعه مسلمانان‬ ‫اراده و اختیار یعن ی همی ن‪ .‬کس ی ک ه کار ثواب انجام م ی ده د‬ ‫از علم‪ ،‬قدرت‪ ،‬حکم ت‪ ،‬قض ا و قدر خدا ک ه در آفرین ش جهان ب ه‬ ‫کار رفت ه و م ی رود‪ ،‬و ه م از اراده و اختیاری ک ه خداون د ب ه او‬ ‫داده‪ ،‬حس ن اس تفاده را م ی کن د و گناه کار از هم ۀ ای ن ه ا س وء‬ ‫استفاده می کند‪.‬‬ ‫البت ه نطف ۀ ای ن ج برگرائی حدود ‪ 25‬س ال پی ش از آن‪ ،‬در‬ ‫ماجرای سقیفه بسته شده بود؛ وقتی که در مقابل علی(ع) به او‬ ‫و به مردم می گفتن د‪ :‬خداوند نخواسته که نبوّت و خلفت در یک‬ ‫خاندان جمع شود‪.‬‬

‫‪1‬‬

‫استدللی که ‪ 25‬سال در ذهن عایشه حضور داشت‪ .‬اینک‬ ‫برای او تنها چاره ای بود که می بایست به آن متمسک شود‪.‬‬ ‫بنی امیه به شد ّ ت از این استدلل عایشه استقبال کردند‬ ‫گرچه یک روی سک ّه سخن او تأیید حقانیت علی(ع) بود اما روی‬ ‫دیگر آن که تمسک به قضا و قدر بود‪ ،‬برای شان حیاتی بود‪.‬‬ ‫مردم می پرسیدند‪ :‬برفرض که معاویه در خون خواهی‬ ‫عثمان ذی حق باشد‪ ،‬دلیل مشروعیت خلفت او چیست؟ و همین‬ ‫طور دربارۀۀ دیگر خلفای اموی‪ .‬درست است که به هر صورت‬ ‫بیعتی از سنخ بیعت سقیفه گرفته بودند اما بیعت سقیفه به محور‬ ‫یک «صلحیت ادعائی» مبتنی بود که خلفای اموی حتی فاقد آن‬ ‫صلحیت ادعائی‪ ،‬نیز بودند‪.‬‬

‫‪1‬‬

‫بحار‪ ،‬ج ‪ 27‬ص ‪ 211‬و ج ‪ 28‬ص ‪.125‬‬

‫دو دست خدا ‪164‬‬ ‫دربار اموی کامل ً این خلء مشروعیت را درک می کرد و در‬ ‫اندیشه به دست آوردن توجیهی برای مشروعیت بود و گفتمان‬ ‫عایشه این توجیه را برای شان فراهم می کرد‪.‬‬ ‫ابن قتیبۀۀ دینوری در «المامِة و السِياسة» در بخشی که‬ ‫راجع به بیعت گیری معاویه برای پسرش یزید‪ ،‬سخن می گوید‪،‬‬ ‫آورده است‪ :‬معاویه به همراه مردمی پرشمار از شام به مدینه‬ ‫آمد و به حضور عایشه رفت و گفت‪ :‬به خدا سوگند تو بر خدا و‬ ‫رسول خدا عالم تری و ما را به حق هدایت و ما را تشویق کردی‬ ‫که به ح ّ‬ ‫ظ خودمان برسیم و تو سزاوار هستی که از راهنمائی‬ ‫هایت پی روی شود و سخنت مسموع باشد و امر (ولی عهدی)‬ ‫یزید قضائی است از همان قضا خدا و بندگان را اختیاری در آن‬ ‫نیست‪.‬‬

‫‪1‬‬

‫عایشه به ولیت عهدی یزید راضی نبود اما معاویه استدلل‬ ‫خود او را بر او اقامه می کند و او چاره ای جز سکوت نداشت‪.‬‬ ‫بنی امیه در این جبرگرائی در کنار گفتمان عایشه و با‬ ‫استفاده از آن به سراغ آیه ‪ 258‬سوره بقره رفتند که درباره‬ ‫َ‬ ‫ملْك» ‪ :‬خداوند به نمرود حکومت‬ ‫ه ال ْ ُ‬ ‫نمرود می گوید‪« :‬آتا هُ الل ّ ُ‬ ‫پادشاهی‬

‫و‬ ‫داده است‪.‬‬

‫‪1‬‬

‫ن امر یزید قضاء ٌ من القضاء و لیس للعباده الخیرة من امرهم‪-.‬‬ ‫المامه والسیاسه؛ ج ‪ 1‬ص ‪ :183‬ا ّ‬

‫به حرف «الِ» توجه کنید‪.‬‬

‫‪ 165‬قضا و قَدَر در جامعه مسلمانان‬ ‫می گفتند‪ :‬خداوند به نمرود بت پرست حکومت داده سپس‬ ‫مل ْ َ‬ ‫به سراغ آیه ‪ 26‬سوره آل عمران می رفتند‪« :‬ت ُ ْ‬ ‫ن‬ ‫م ْ‬ ‫ك َ‬ ‫ؤت ِي ال ْ ُ‬ ‫مل ِْ َ‬ ‫م َّ‬ ‫ن ت َشاء»‪ :‬حکومت را به هر کس‬ ‫ك ِ‬ ‫م ِْ‬ ‫ز ُعِ ال ْ ُ‬ ‫ت َشاءُ َ‬ ‫و تَن ْ ِ‬ ‫بخواهی می دهی و حکومت را از هر کس بخواهی باز می گیری‪.‬‬ ‫طوری این استدلل جبرگرایانه را تمرین کرده بودند که‬ ‫خودشان نیز دروغ خودشان را باور کرده بودند ابن زیاد به‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫ذي َ‬ ‫ب‬ ‫ف َ‬ ‫ه ال ّ ِ‬ ‫د ل ِل ِّ ِ‬ ‫و أكْذَِ َ‬ ‫ض َ‬ ‫م ُ‬ ‫حضرت زینب می گوید‪« :‬ال ْ َ‬ ‫حك ُِ ْ‬ ‫ح ْ‬ ‫م َ‬ ‫ُ‬ ‫حدُوثَتَك ُِم»‪ :‬حمد خدای را که شما را رسوا کرد و شما را‬ ‫أ ْ‬ ‫کشت و حادثه ای را که ایجاد کرده بودید عقیم ساخت‪.‬‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫ح َّ‬ ‫د‬ ‫ه ال ّ ِ‬ ‫مدُ ل ِل ّ ِ ِ‬ ‫م ٍ‬ ‫من َِِا بِن َبِي ّ ِِ ِ‬ ‫زینب(ع) گفت‪« :‬ال ْ َ‬ ‫م َ‬ ‫ذي أكَْر َ‬ ‫ح ْ‬ ‫ه ُ‬ ‫و طَ َّ‬ ‫ما ي َ ْ‬ ‫ح‬ ‫فت َ ِ‬ ‫هَرن َِِِا ِ‬ ‫ض ُِِِ‬ ‫ر ْ‬ ‫م َِِِ‬ ‫هيرا ً إِن َِِِّ َ‬ ‫(ص) َ‬ ‫ن ال ِّ‬ ‫س ت َطْ ِ‬ ‫ج ِِِِ‬ ‫ال ْ َ‬ ‫سق»‪ : 1‬حمد خدای را که ما را به وسیله پیامبرش گرامی‬ ‫فا ِ‬ ‫داشت و ما را از هر بدی پاک داشت (اشاره به آیه تطهیر) و آن‬ ‫که رسوا می شود فاسق است نه ما‪.‬‬ ‫ابن زیاد خدا را قاتل امام حسین(ع) و یارانش‪ ،‬معرفی می‬ ‫کند و موضوع را به حساب قضا و قَد َر می گذارد‪ .‬اما حضرت‬ ‫زینب(ع) با آوردن لفظ «فاسق» قتل را فعل و عمل ابن زیاد‪،‬‬ ‫می داند‪.‬‬ ‫ابن زیاد نگاهی به امام سجاد(ع) می کند و می گوید‪ :‬این‬ ‫کیست؟ می گویند علی بن الحسین است‪.‬‬

‫‪1‬‬

‫بحار‪ ،‬ج ‪ 45‬ص ‪.117‬‬

‫دو دست خدا ‪166‬‬

‫َ‬ ‫َ‬ ‫قدْ َ‬ ‫س َ‬ ‫عل ِِ َّ‬ ‫قت َ َ‬ ‫سيْن؟»‬ ‫ه َ‬ ‫ن ال ْ ُ‬ ‫ح َِ‬ ‫ي ب ِْ َ‬ ‫ل الل ِّ ُ‬ ‫می گوید‪« :‬أ لَي ِْ َ‬ ‫مگر خداوند علی بن الحسین را نکُشت؟‬ ‫(به حرف «قد» توجه کنید که به معنی تحقیقا ً و تاکیدا ً است)‪.‬‬

‫امام فرمود‪ :‬آن برادرم بود « َ‬ ‫ه النَّاس»‪ :‬آن مردم او را‬ ‫قت َل َ ُ‬ ‫کشتند‪.‬‬ ‫‪1‬‬

‫ه قتله»‪ :‬نه‪ ،‬خدا او را کشت‪.‬‬ ‫ابن زیاد گفت‪« :‬بل الل ٌ‬

‫این گفتگوها نشان می دهد جنگ کربل یک نبرد اندیشه ای از‬ ‫این نوع نیز بوده است و علوه بر همۀ اصول عقیدتی‪ ،‬عنصری از‬ ‫جبرگرائی نیز در آن میان بوده است؛ ابن زیاد به عنوان سخنگوی‬ ‫جریان جبرگرا و امام(ع) به عنوان سخنگوی طرف مقابل روی‬ ‫ما‬ ‫این نکتۀۀ حساس موضع گیری می کنند؛ جملت کوتاه است ا ّ‬ ‫کامل ً نظام فکری دو طرف را به وضوح نشان می دهند‪.‬‬ ‫مرحل ۀ دوم‪ :‬بصره به دلیلی که به شرح رفت‪ ،‬مرکز‬ ‫مباحثات به محور اصول دین و اصول عقاید‪ ،‬گشته بود‪ .‬یعنی این‬ ‫مسائل در بصره جدی تر از هم ۀ شهرها و دیگر مناطق اسلمی‬ ‫پی گیری می شد‪.‬‬ ‫زمام محافل علمی در دست حسن بصری بود؛ شخصی از‬ ‫تبار مسیحی‪ ،‬لیبرال به معنی دقیق کلمه و صوفی‪ .‬وی اول‬ ‫کسی است که اصطلح «القاتِل و المقتول کلهمِا فِی‬ ‫الن ّار» را درباره جنگ جمل و صفین‪ ،‬شعار خود قرار داد‪.‬‬

‫‪1‬‬

‫همان‪.‬‬

‫‪ 167‬قضا و قَدَر در جامعه مسلمانان‬ ‫برخی منابع‪ ،‬تولد او را سال ‪ 21‬هجری و وفاتش را سال‬ ‫‪ ،110‬نوشته اند با این حساب او در زمان جنگ جمل تنها‬ ‫‪15‬سال داشته است گرچه در آن سن و سال صاحب کرسی‬ ‫نبوده لیکن فردی هوشمند و با سواد بوده است‪ .‬اما متون دیگر‬ ‫از جمله آثار معروف صوفیان و از آن جمله «تذکرة الوليا» ی‬ ‫عطار نیشابوری‪ ،‬می گویند‪ :‬او رسول خدا(ص) را درک کرده‬ ‫است و در کودکی ته ماندۀ آب نوشیدنی پیامبر(ص) را نوشیده و‬ ‫به همین دلیل به مقامات بال رسید‪ .‬بنابر این او در جنگ جمل‬ ‫دستکم ‪26‬سال داشته است‪.‬‬ ‫گفتگوهائی میان او و علی(ع) نقل شده که بیش تر با رقم‬ ‫دوم یعنی ‪26‬سالگی او سازگار است‪ . 1‬زیرا بعید است یک جوان‬ ‫‪15‬ساله آن مذاکرات را داشته باشد و یا بنیان گذار اصطلح‬ ‫«القاتل و المقتول کلهما فی النّار» باشد‪ ،‬اصطلحی که به‬ ‫عنوان یک «اصل» در تفکر یک جریان سیاسی به ظاهر بی‬ ‫طرف‪ ،‬جای گرفت‪.‬‬ ‫وقتی که خلفت به معاویه رسید‪ ،‬حسن بصری شعار مذکور‬ ‫را بایگانی کرد زیرا می دانست که آن علی(ع) بود که مخالفین‬ ‫وّراج مانند او را تحمل می کرد‪ ،‬اینک معاویه زبانش را با شمشیر‬ ‫می برد‪ .‬خلفت معاویه را کامل ً تایید کرد و به رسمیت شناخت و‬ ‫مشروعیت بخشید‪ ،‬پس از مرگ یزید که بنی امی ّه دچار اختلف‬ ‫حکَم‬ ‫درونی گشته و درگیر شدند آل ابوسفیان در مقابل آل َ‬ ‫‪1‬‬

‫بحار‪ ،‬ج ‪ 32‬ص ‪ -25‬و ج ‪ 28‬ص ‪ -158‬احتجاج‪ ،‬ج ‪ 1‬ص ‪ 70‬و ‪.71‬‬

‫دو دست خدا ‪168‬‬ ‫شکست خوردند و مروان بن حکم به خلفت رسید و نیز عبدالله‬ ‫بن زبیر در مکه اعلم خلفت کرد‪ ،‬حسن بصری برای خوش آیند‬ ‫مروان و زبیریان (هر دو)‪ ،‬دربارۀۀ معاویه حدیث ها آورد و به‬ ‫نکوهش او پرداخت‪.1‬‬ ‫اما او در یک موضوع‪ ،‬موضعگیری مشخص نداشت و آن‬ ‫مسئله قضا و قدر بود‪ ،‬همیشه روش کج دار و مریز و آمیخته با‬ ‫تصوف‪ ،‬با چهرۀ زاهدانه می کوشید مباحثات را طوری برگزار کند‬ ‫که نه جبری بودنش مشخص شود و نه طرفدار اختیار شناخته‬ ‫شود‪ ،‬و چیزی هم از «امر بین المرین» نمی فهمید‪ .‬گاهی‬ ‫پرسش ها را از دیدگاه علمی پاسخ می داد و گاهی از دیدگاه‬ ‫تصوف‪ ،‬به اصطلح دست به تله نمی داد‪ .‬او پس از سال ها‬ ‫جبری اندیشی‪ ،‬خویش را نشان داد زیرا که هیچ صوفی ای نمی‬ ‫تواند جبری اندیش نباشد به ویژه که او بنیان گذار اصلی تصوف‬ ‫در جامعۀ اسلمی بود‪.‬‬ ‫از ویژگی های حسن بصری این بود که هرگز مسئل ۀ «عدل»‬ ‫را نه در اصول دین و خدا شناسی و نه دربار ۀ حکومت و نه در‬ ‫میان جامعه‪ ،‬فراز نکرد‪ .‬همین رفتار زمینه را فراهم کرد که‬ ‫مخالفین او در دهه های بعدی «عدلیّه» نامیده شوند بدین معنی‬ ‫که موافقین او «غیر عدلییّن» هستند‪ .‬در واقع مکتب حسن‬ ‫‪ِ 1‬برخی از نویسندگان شیعه که مسائل را بدون روند تاریخی و بدون تحلیل تاریخی بررسی می‬ ‫کنند‪ ،‬گمان می کنند حسن بصری از اول دشمن معاویه بوده حتی برخی ها نتیجه می گیرند که این شخص‬ ‫مذبذب و دشمن علی(ع) دوستدار علی(ع) بوده است(!)‪.‬‬ ‫مورخین درباره او یک اصل مشهور دارند‪« :‬لول ِالحسن لمات خلفة بنی مروان فی المهد»‪ :‬اگر‬ ‫حسن بصری نبود خلفت آل مروان در گهواره می مرد‪.‬‬

‫‪ 169‬قضا و قَدَر در جامعه مسلمانان‬ ‫بصری آبستن دو فرزند بود‪ ،‬ابتدا معتزله را زائید؛ فرزندی که‬ ‫عاق ّ مادر گشت‪ .‬و سپس اشعری را به دنیا آورد گرچه با فاصلۀ‬ ‫زمانی زیاد‪.1‬‬ ‫او جریان مباحثاتش را بیش تر به محور «آیا مرتکب گناه‬ ‫کبیره کافر است یا نه؟‪-‬؟» قرار داده بود ‪ .2‬شخص یت روح ی و‬ ‫روانی ویژه ای که داشت به او اطمینان می داد که هرگز مرتکب‬ ‫کبیره نخواهد شد‪ .‬نیاکانش مسیحی بودند سبک رهبانیت در پیش‬ ‫گرفته بود‪ .‬در نظر این گونه افراد بی طرفی در مسائل سیاسی‬ ‫ای (جمل و صفین) که هزاران نفر در آن ها کشته شده اند‪ ،‬گناه‬ ‫نیست تا چه رسد که کبیره باشد‪.‬‬ ‫او حت ی در مباحثات از گناه کبیره جن گ جم ل و ص فین را ک ه‬ ‫آن همه خون ریخته شده بود‪ ،‬مسکوت می گذاشت و هیچ کسی‬ ‫را محکوم نمی کرد این سبک لیبرالنه او که به دنبال آن دو جنگ‬ ‫زمام ای ن گون ه مباحثات را ب ه دس ت گرفت ه بود زمین ه را بر ای ن‬ ‫باور ک ه «ه ر دو طرف در بهش ت هس تند» باز کرد‪3‬؛ باوری ک ه در‬ ‫عصر پیدایش «رأی» و «قیاس» که به وسیله «ربيعة الرأی» و‬ ‫‪1‬‬

‫هر سه جریان به اصطلح علمی (مباحثات حسن‪ ،‬معتزله و اشعریه) در غیاب اهل بیت(ع) که در‬

‫اثر استبداد خلفا هم ۀ راه ها برای شان بسته بود‪ ،‬به قیل و قال مشغول بودند‪.‬‬

‫‪2‬‬

‫حسن بصری که «آیا مرتکب کبیره کافر است یا نه؟‪-‬؟» را محور مباحثاتش قرار داده بود‪ ،‬در صدد‬

‫«جبران مافات بود»‪ .‬شعاری که قبل ً و در روزهای پیش از جنگ جمل داده بود و کشتگان و کشندگان هر‬ ‫دو طرف را اهل دوزخ و کافر دانسته بود‪ ،‬شامل جنگ صفین هم گشت‪ .‬و اینک بنی امی ّه به قدرت رسیده‬ ‫اند باید همان شعار خودش را به زیر سؤال ببرد و به بحث بگذارد تا کشته شدگان ارتش بنی امی ّه و نیز‬ ‫قاتلن شهدای صفین‪ ،‬اهل بهشت شوند‪.‬‬ ‫‪ِ 3‬پس از جنگ صفین‪ ،‬خوارج نیز از او یاد گرفته و گفتند مرتکب کبیره‪ ،‬کافر است‪ .‬اما در جنگ‬ ‫نهروان از بین رفتند و کسی از آنان در عرص ۀ مباحثات علمی و محفلی حضور نداشت تا این که پس از‬ ‫حدود یک قرن دوباره جان گرفتند‪.‬‬

‫دو دست خدا ‪170‬‬ ‫ابوحنیف ه (متولد ‪ 80‬متوفای ‪ )150‬تح ت عنوان «اجتهاد» بس تر‬ ‫گفتگوهای فکری گش ت‪ ،‬باور مذکور ب ا چیزی ب ه نام اجتهاد توجی ه‬ ‫گش ت؛ وقت ی ک ه ربیع ه و ابوحنیف ه بتوانن د بر اس اس تشخی ص‬ ‫شخص ی خود س رنوشت اس لم و مس لمانان را تعیی ن کنن د چرا‬ ‫شخصیتی مانند عایشه‪ ،‬زبیر‪ ،‬طلحه و معاویه که از اصحاب بودند‬ ‫نتوانن د ب ا تکی ه بر تشخی ص خود کاری را بکنن د گرچ ه ماجرائی ب ه‬ ‫سترگی جمل و صفین باشد‪.‬‬ ‫پی ش از پدیده رأی و قیاس‪ ،‬ماجرای جم ل و ص فین در عرص ه‬ ‫مردم ی و س یاسی‪ ،‬ب ا تکفی ر همراه بود‪ ،‬شیع ه علی(ع) جن گ‬ ‫افروزان را ا هل دوزخ م ی دانستند و مخالفین او که رسما ً شیع ه‬ ‫عثمان نامیده می شدند علی(ع) و پی روان را کافر می دانستند‪.‬‬ ‫اما در عرصۀ نظری و به اصطلح در محافل علمی که زمامش به‬ ‫دس ت حس ن بص ری بود‪ ،‬مس ئله ب ا مغلط ه و پیچیده کردن مس ئله‬ ‫برگزار می شد‪.‬‬ ‫اگ ر معتزلیان در هم ۀ اص ول و مبان ی شان ب ا حس ن بص ری‬ ‫مخالف باشن د در باور «ه ر دو طرف در بهش ت هس تند» فرزن د‬ ‫راس تین حس ن م ی باشن د‪ .‬او ک ه در اول ب ا شعار «القات ل و‬ ‫المقتول کلهم ا ف ی النّار» ه ر دو طرف را اه ل دوزخ دانس ته بود‬ ‫ب ا مشاهده قدرت شمشی ر بن ی امی ّ ه زمین ه را برای عک س آن‪،‬‬ ‫یعنی «هر دو طرف در بهشت هستند» آماده کرد‪.‬‬

‫‪ 171‬قضا و قَدَر در جامعه مسلمانان‬ ‫در پایان این بخش نیز یادداشت می کنیم‪:‬‬ ‫‪ -1‬زمینۀ مباحثات درباره قضا و قدر را عایشه در میان امت‬ ‫اسلمی فراهم کرد‪.‬‬

‫‪ -2‬جنگ جمل که اولین جنگ داخلی بود‪ ،‬پرس ش های زیادی‬ ‫را به وجود آورد‪.‬‬ ‫‪ -3‬بن ی امی ّ ه از تمس ک عایش ه ب ه قض ا و قدر‪ ،‬بهره زیادی‬ ‫بردند و آن را رواج می دادند‪.‬‬ ‫‪ -4‬علی(ع) در قبال آن‪ ،‬عبارت «بحول الل ّ َهِ و قُوت ِ ِ َ‬ ‫ه أقُو ُم وَ‬ ‫َ ّ‬ ‫ِ َ ْ ِ‬ ‫أَقْعُد» را در متن نماز قرار داد‪.‬‬ ‫‪ -5‬بص ره ب ه دلی ل ای ن ک ه مح ل واقع ه جم ل بود‪ ،‬مردم ش‬ ‫حس اسیت بی ش تری نس بت ب ه ای ن گون ه مس ائل داشتن د و همی ن‬ ‫حس اسیت ه ا موج ب گش ت ک ه در میان آن هم ه شهرهای‬ ‫اسلمی‪ ،‬بصره مرکز این گونه مباحثات باشد و به مدت دو قرن‬ ‫این سمت مرکزیت را حفظ کند‪.‬‬ ‫‪ -6‬فرد هوشمن د و محافظ ه کار و ب س زیرک بنام حس ن‬ ‫بص ری زمام امور نظری و علم ی را کامل ً در اختیار داش ت و‬ ‫جریان مباحثات را به نفع بنی امیّه جاری می کرد‪.‬‬ ‫‪ -7‬س بک مذبذب حس ن بص ری طبعا ً آبس تن ی ک طرز تفک ر‬ ‫دیگر گشت که معتزله از آن زاده شد‪.‬‬

‫دو دست خدا ‪172‬‬

‫دو نحل ۀ بزرگ معتزلی و اشعری‬ ‫معتزلیان دست خدا را می بندند و اَشعریان دست‬ ‫انسان را‪.‬‬

‫ابتدا بای د توج ه کرد ک ه ه ر س ه جریان (راه و روش حس ن‬ ‫بصری‪ ،‬نحلۀ معتزلی و نحلۀ اَشعری) مورد حمایت کامل دربارهای‬ ‫خلف ت بودن د‪ .‬و همیش ه قدرت ه ا م ی کوشیدن د ک ه مکت ب اه ل‬ ‫بی ت(ع) تعطی ل و دس تکم ب ی مشتری باش د‪ .‬امامان(ع) را شهی د‬ ‫م ی کردن د و ب ا طرفداران شان ب ه عنوان ی ک «حزب قاچاق»‬ ‫برخورد می کردند‪ .‬اکنون به شرحی مختصر دربارۀ عقاید معتزله‪،‬‬ ‫س پس دربارۀ عقای د اشعری ه و در آخ ر ب ه مکت ب اه ل بی ت(ع)‬ ‫بپردازیم‪:‬‬

‫دو دست خدا ‪174‬‬ ‫واصل بن عطاء و پیدایش معتزله‪:‬‬

‫حس ن ب ه رفتار ک ج دار و مری ز خود مشغول بود خیلی از‬ ‫مس ائل مس کوت و خیلی از پرس ش ه ا ناگفت ه م ی مان د و حت ی‬ ‫دربارۀ «آیا‬

‫‪ 175‬دو نحلۀ بزرگ معتزلی و اشعری‬ ‫مرتکب کبیره کافر است یا نه؟‪-‬؟» نظری ّه روشنی ابراز نمی‬ ‫ش د‪ ،‬هنوز ه م ب ا گذش ت تاری خ‪ ،‬نظ ر او درباره ای ن مس ئله خیلی‬ ‫روش ن نیس ت گرچ ه ج برگرائی او بر اختیار گرائی او م ی چرب د و‬ ‫لزمه این نیز عدم اعتقاد به کفر مرتکب کبیره است‪.‬‬ ‫اب و حذیف ه واص ل ب ن عطاء از شاگردان او از ای ن هم ه‬ ‫محافظ ه کاری او ب ه تن گ آم د روزی در وس ط درس پرخاش کنان‬ ‫از جلس ۀ درس او جدا شده خود کرس ی تدری س در گوش ه دیگ ر‬ ‫مس جد بص ره برپ ا کرد و مکت ب «اعتزال» را بنیان گذاش ت ک ه‬ ‫طرفدارانش به معتزله معروف شدند‪ .‬واصل بن عطاء متولد ‪80‬‬ ‫هجری است‪ ،‬مطابق عرف و طبیعت می بایست در وقتی که از‬ ‫حس ن بص ری کناره گیری کرده و کرس ی مس تقلی برپ ا کرده‬ ‫دستکم ‪ 24‬سال داشته باشد و در آن وقت ‪ 68‬سال از جنگ جمل‬ ‫گذشته بود و از عمر حسن تنها ‪ 6‬سال باقی بوده زیرا او متوفای‬ ‫سال ‪ ،110‬است‪.‬‬ ‫در این مدت‪ ،‬هم قضا و قدر که مورد تمسک عایشه بود و هم‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫پاس خ علم ی حضرت علی(ع) یعن ی «ب ِ َ‬ ‫ل الل ّ هِ وَ قُوّتِ هِ أقُو ُم وَ‬ ‫حوْ ِ‬ ‫أَقْع ُد» در هیچ محفل علمی و فکری مورد بررسی قرار نگرفت و‬ ‫در متون علمی و تاریخی اثری از آن دو در محافل مباحثه ای‪ ،‬به‬ ‫چش م نم ی خورد‪ .‬و عام ل اص لی آن حس ن بص ری بود‪ .‬در ای ن‬ ‫جاس ت ک ه نفوذ و نق ش حس ن بص ری شناخت ه م ی شود او‬ ‫توانس ت آن هم ه س ال بزرگ تری ن پرس ش های مردم را دربارۀ‬ ‫جم ل و ص فین ب ی پاس خ و مس کوت نگ ه دارد‪ .‬ام ا دربار اموی در‬

‫دو دست خدا ‪176‬‬ ‫عرصۀ غیر تخصصی به تز عایشه متمسک می شد همان طور که‬ ‫اشاره شد‪.‬‬ ‫واصل بن عطاء در مسئله «مرتکب کبیره کافر است یا نه؟‪-‬؟‬ ‫» گف ت‪ :‬چنی ن شخص ی ن ه کاف ر اس ت و ن ه موم ن او در «منزلة‬ ‫بين المنزلتين» است و به همراهی «عمروبن عبید» بحث قضا‬ ‫و قدر را نیز به مباحثه گذاشت‪.‬‬ ‫وجِِِه تسِِِمیه معتزله‪ :‬چرا ای ن جریان فکری «معتزله»‬ ‫نامیده شد؟ در این باره دو وجه را گفته اند‪:‬‬ ‫‪ -1‬وقت ی واص ل ب ن عطاء کرس ی مس تقل گذاش ت‪ ،‬حس ن‬ ‫بص ری گف ت‪« :‬اعتزل عن ّا»‪ :‬واص ل از م ا کناره گرف ت‪ .‬و لذا آنان‬ ‫به معتزله موسوم شدند‪.‬‬ ‫‪ -2‬خود واص ل گف ت‪« :‬اعتزلن ا ع ن الحس ن»‪ :‬از حس ن کناره‬ ‫گیری کردیم‪.‬‬ ‫اما ه ر دو وجه بی ش تر به توص یفات عواما نه شبیه هستند‪ ،‬و‬ ‫مس ئله ریش ه دارت ر از ای ن مقوله هاس ت‪ :‬اص طلح «اعتزال» ی ا‬ ‫«اه ل اعتزال» ب ه ماجرای بیع ت ب ا علی(ع) بر م ی گردد ک ه عده‬ ‫ای از س رشناسان صحابه ب ا علی(ع) بیع ت نکردن د از قبی ل‪ :‬س عد‬ ‫وقّاص‪ ،‬عبدالله بن عمر‪ ،‬کعب بن مالک‪ ،‬مسلمه بن مخلد‪ ،‬زید بن‬ ‫ثابت‪ ،‬رافع بن خدیج و‪ ...1‬اینان که به حدّی از بیت المال در زمان‬ ‫عثمان خورده بودند که ورثۀ زید بن ثابت شمش های طل را با تبر‬

‫‪1‬‬

‫رجوع کنید‪ :‬دائرة المعارف فرید وجدی ذیل «علی»‪.‬‬

‫‪ 177‬دو نحلۀ بزرگ معتزلی و اشعری‬ ‫(بدون ترازو) در میان خود تقس یم کردند‪ .1‬و از طرف ی م ی‬ ‫دانستند که علی(ع) بر خلف خلفای پیشین نه آنان را با شمشیر‬ ‫خواهد کشت و نه با تیر جنّیان‪ ،2‬لذا از بیعت خودداری کردند و به‬ ‫«اهل اعتزال» معروف گشتند‪.‬‬ ‫مردم‪ ،‬ای ن اص طلح را ب ه معن ی «عزلت گزین ی از امور‬ ‫سیاسی» معنی کردند‪.‬‬ ‫حس ن بص ری س یاست را بازیچ ه قرار داده بود گاه ی س یاسی‬ ‫تری ن فرد م ی ش د و گاه ی دیگ ر‪ ،‬غی ر س یاسی تری ن فرد‪ .‬ام ا‬ ‫معتزله راه ی را در پی ش گرفتن د ک ه ماک س وبر در قرن اخی ر ب ا‬ ‫شعار «م ا دانشج و هس تیم و کاری ب ا س یاست نداری م» در اروپ ا‬ ‫اعلم کرد‪ .‬س بک و مش ی معتزله دقیقا ً همان س بک و مش ی‬ ‫سعدوقاص بود در سیاست‪.‬‬ ‫دربار اموی و معتزله‪ :‬امویان ب‬

‫ه چهار دلی‬

‫ل از معتزله‬

‫حمایت کردند حمایتی بی دریغ و همه جانبه‪:‬‬ ‫‪ -1‬ب ه دلی ل س رگرم کردن مردم ب ه مباحثات ی ک ه در قرن های‬ ‫بعدی به «قیل و قال مدرسه» موسوم گشت‪.‬‬ ‫‪ -2‬ب ه دلی ل گذش ت زمان و عدم احس اس نیاز ب ه توجی ه‬ ‫«مشروعی ت خلف ت شان»؛ دیگ ر ن ه تمس ک ب ه ت ز عایش ه برای‬ ‫شان فایده ای داش ت و ن ه تمس ک ب ه آن دو آی ه ک ه پی ش ت ر ب ه‬

‫‪1‬‬

‫تاریخ تمدن جرجی زیدان‪ ،‬ترجمه جواهرکلم ص ‪.62‬‬

‫‪2‬‬

‫در ماجرای سقیفه سعد بن عباده با ابوبکر بیعت نکرد در یک سفر کشته شد‪ ،‬گفتند‪ :‬سعد را اجن ّه‬

‫با تیر زدند و کشتند‪.‬‬

‫دو دست خدا ‪178‬‬ ‫شرح رفت‪ .‬و از جانب دیگر این گونه تمسکات کارآئی خود را از‬ ‫دست داده بود‪.‬‬ ‫‪ -3‬معتزله به اصطلح دکان خوبی در مقابل اهل بیت(ع) باز‬ ‫کرده بودند‪.‬‬ ‫‪ -4‬ب ه دلی ل اعتزال از س یاست ک ه معتزله آن را تروی ج م ی‬ ‫دادند‪.‬‬ ‫تحول بزرگ ی در جامع ه اس لمی ب ه‬ ‫معتزله در ای ن راه ی ک‬ ‫ّ‬ ‫وجود آوردن د در عرص ه امور اجتماع ی تقس یم جغراف ی کردن د؛‬ ‫علم و عالم را در ی‬

‫ک طرف مرز قرار داده و حضورشان را در‬

‫قلمرو س یاست‪ ،‬مذموم‪ ،‬مردود و محکوم کردن د‪ .‬ت ا آن روز علم‪،‬‬ ‫یک ی از فضای ل شخ ص حاک م و از لوازم خلف ت بود از آن پ س‬ ‫سیاست و حکومت حق مسلّم جاهلن گشت‪ .‬به طوری که در آن‬ ‫طرف ای ن مرز جغراف ی نی ز خلیف ه‪ ،‬ب ی دانش ی خود را ن ه نق ص‬ ‫شخص یتی خود م ی دانس ت و ن ه نقص ی در فضیلت؛ علم و دان ش‬ ‫را کاروبار و مشغولی ت دیگران م ی دانس ت؛ قی ل و قال مدرس ه‬ ‫شایستۀ خلیفه نبود‪.‬‬ ‫ی ک نگاه ب ه تاری خ مس لمانان‪ ،‬ای ن دو فص ل متمای ز از تاری خ‬ ‫مس لمانان و آغاز فص ل دوم آن ک ه ب ا رواج اندیش ه معتزله شروع‬ ‫شده‪ ،‬را به وضوح کامل‪ ،‬نشان می دهد‪.‬‬ ‫درس ت اس ت‪ :‬آغاز تفکی ک علم از خلف ت از زمان معاوی ه ب ه‬ ‫تدری ج در عینی ت جامع ه بود ا ّما ب ه رس میت شناخت ه شدن ای ن‬

‫‪ 179‬دو نحلۀ بزرگ معتزلی و اشعری‬ ‫تفکیک و نیز مهر تایید و امضای آن به وسیله علم و دانش و اهل‬ ‫علم‪ ،‬دقیقا ً توسط معتزله انجام پذیرفت‪.‬‬ ‫حسن بصری با همه محافظه کاری که داشت افراد غیر عالم‬ ‫را به دید حقارت می نگریست حتی خلفا نیز از این روحیه او به‬ ‫شدت ناخشنود بودن د و بناب ه مص الح دیگ ر (از آن جمله دکانداری‬ ‫او در مقاب ل اه ل بی ت‪(-‬ع)‪ )-‬او را در ای ن روحی ه اش تحم ل م ی‬ ‫کردند‪.‬‬ ‫دقیقا ً از حوالی س ال مرگ حس ن بص ری به بع د یعن ی از س ال‬ ‫‪ 110‬ب ه بع د ک ه معتزله هم ۀ محاف ل علم ی را ب ه انحص ار خود در‬ ‫آورده بودند تا به امروز جدائی علم و عالم از سیاست‪ ،‬یک اصل‬ ‫مسلّم و تردید ناپذیر در میان سنیان شده و حکومت حق مشروع‬ ‫هر زورمند نادان‪ ،‬گشته است‪.‬‬ ‫معتزله در اثر تشتّت آراء در توحید که نمونه هایش خواهد آمد‬ ‫در آغاز قرن چهارم رو ب ه افول نهاد و در قرن پنج م از بی ن رف ت‬ ‫و اب ن عبدالحمی د از اخگرهای پرت افتاده ای ن تفک ر بود ک ه حدود‬ ‫ی ک قرن بع د خودنمائی م ی کرد‪ .‬همان طور ک ه فخ ر رازی اخگ ر‬ ‫پرت افتاده از اشعریان بود ک ه ه ر دو پ س از مرگ س هراب شان‬ ‫به دنبال نوش دارو بودند در حالی که هم معتزله و هم اَشعریه از‬ ‫بین رفته و عرصه را به صوفیان تحویل داده بودند و خلفت خادم‬ ‫بهتری استخدام کرده بود‪.‬‬

‫دو دست خدا ‪180‬‬ ‫معتزله از بین رفت اما آفت بزرگ شان یعنی «تفکیک علم از‬ ‫خلف ت و حکوم ت» هنوز ه م پابرج ا مانده اس ت ک ه جامع ه‬ ‫مسلمانان را بی چاره کرد و می کند‪.‬‬ ‫ص وفیان مباحثات چندی ن قرن ی معتزله و اشعری را «قی ل و‬ ‫قال مدرس ه» نامیدن د و تفکی ک علم از س یاست را ب ه تفکی ک علم‬ ‫و عق ل از دی ن شناس ی و خدا شناس ی کشیده خرد ورزی و عق ل‬ ‫و تعق ل را ب ه مس خره گرفتن د جامع ه مس لمانان را از عوام و‬ ‫خواص‪ ،‬از کودک و بزرگ دچار شدی د تری ن خیال پردازی تاری خ‬ ‫کردن د‪ .‬س قوط و عق ب ماندگ ی مس لمانان غی ر از ای ن س ه جریان‬ ‫هیچ عامل دیگری ندارد‪ .‬یعنی‪:‬‬ ‫‪ -1‬جریان معتزله و تفکیک میان علم و سیاست‪.‬‬ ‫‪ -2‬جریان اشعری و ج برگرائی شان‪ ،‬ک ه باز چنی ن ج برگرائی‬ ‫ای در تاریخ نمونۀ دیگری ندارد‪.‬‬ ‫‪ -3‬جریان تص وف ک ه مس لمانان را ب ه خیال گرائی مح ض و‬ ‫ضد عقل‪ ،‬وارد کرد و عقل و خرد را رسما ً به سخریه گرفت‪.‬‬ ‫اهل بیت(ع) تا می توانستند با هر سه جریان مذکور به شدت‬ ‫برخورد کرده اند‪.‬‬ ‫معتزله و قضِِا و قدر‪ :‬معتزلیان مس ئله قض ا و قدر را از‬ ‫ای ن ج ا شروع کردن د ک ه‪ :‬فع ل انس ان مخلوق خود اوس ت ی ا‬ ‫مخلوق خدا است؟‪-‬؟ و پاسخ دادند که‪ :‬افعال انسان مخلوق خود‬ ‫انسان است‪ .‬مسئله ای که حسن بصری نه آن را فراز می کرد و‬

‫‪ 181‬دو نحلۀ بزرگ معتزلی و اشعری‬ ‫ن ه پاس خ مشخص ی ب ه آن م ی داد‪ ،‬ام ا بعده ا ک ه اشعریان پدیدار‬ ‫شدند‪ ،‬گفتند‪:‬‬ ‫در ای ن جهان هم ه چی ز مخلوق خداس ت از آن جمله خود‬ ‫انسان و فعل انسان‪.‬‬ ‫اس اسا ً طرح پرس ش بدی ن ص ورت و پاس خ آن ب ه ه ر دو‬ ‫ص ورت‪ ،‬پی ش از تبیی ن «قض ا» و تبیی ن «قدر»‪ ،‬ب ه ویژه پی ش از‬ ‫تبیی ن «ا َ مر» و «خلق»‪ ،‬و نی ز طرح مس ئله در قالب «مخلوق»‪-‬‬ ‫فعل مخلوق‪ ،-‬مصداق‪:‬‬ ‫خواجه در فکر نقش ایوان‬

‫خانه از بیخ ویران است‬ ‫است‬

‫بود؛ ی ک بنای بزرگ و ب س س نگین بدون مبان ی‪ ،‬و بدون توج ه‬ ‫به پایه های اصلی آن‪ ،‬ساخته می شد که به حق به «قیل و قال»‬ ‫ب ی نتیج ه چندی ن قرن تبدی ل ش د و انص افا ً جامع ه را ب ه شدت‬ ‫خسته کرد و قضیه به نفع تصوف تمام شد‪.‬‬ ‫صورت و ماهیت موضوع همان طور که عایشه طرح می کرد‬ ‫(گاهی کارش را به حس اب قضا و گاهی به حساب قدر و گاهی‬ ‫به حساب هر دو در کنار هم می گذاشت بدون توجه به فرق این‬ ‫دو) مطرح م ی ش د‪ .‬هرگ ز جان «موضوع» شناخت ه نش د ت ا چ ه‬ ‫رسد به «محمول» یا محمولت آن‪.‬‬ ‫و معتزله و اشعریه تا پایان عمرشان بر سر یک حدیث درگیر‬ ‫بودند؛ حدیثی که همگان در صحت آن تردید نداشتند‪:‬‬

‫دو دست خدا ‪182‬‬ ‫س هَذِ هِ اْل ُ َّ‬ ‫مةِ‪ 1:‬رس ول‬ ‫قال رس ول الله(ص)‪ :‬الْقَدَرِي َّ ُ‬ ‫م ُ‬ ‫ة َ‬ ‫جو ُ‬ ‫خدا(ص) فرمود‪ :‬قدریّه مجوس این امت هستند‪.2‬‬ ‫معتزله م ی گفتن د اشعریان قدری ه هس تند و مشمول ای ن‬ ‫حدی ث هس تند‪ .‬اشعری ه م ی گفتن د‪ :‬معتزله قدری ه هس تند و مراد‬ ‫حدیث آنان هستند‪.‬‬ ‫از جان ب دیگ ر‪ :‬هی چ کدام از دو جریان‪ ،‬نم ی گفتن د م ا‬ ‫«قضائی» ی ا «قضائی ّ ه» هس تیم؛ قدری بودن شان را نف ی م ی‬ ‫کردن د ام ا قضائی بودن شان را ن ه نف ی م ی کردن د و ن ه اثبات‪ ،‬و‬ ‫هر دو از کنار آن عبور می کردند‪.‬‬ ‫این درگیری که تا آخر عمر هر دو‪ ،‬ادامه داشت به وضوح بل‬ ‫ص» نشان م ی ده د ک ه ه ر دو گروه ن ه‬ ‫ب ه طور ب ه اص طلح «ن ّ‬ ‫معنی قضا را فهمیده بودند و نه معنی قدر را‪.‬‬

‫‪3‬‬

‫ام ا واقعی ت ای ن اس ت ک ه معتزله قَدَری ّ ه بودن د‪ 4.‬زیرا آنان در‬ ‫کار‪ ،‬فع ل و رفتار انس ان هی چ جائی برای خدا باق ی نم ی گذاشتن د‬ ‫‪1‬‬

‫مستدرک الوسائل‪ ،‬ج ‪ 12‬ص ‪ 317‬و‪ :‬ج ‪ 18‬ص ‪ -185‬توحید صدوق ص ‪.382‬‬

‫‪2‬‬

‫در «انسان و چیستی زیبائی» و نیز در «کاربرد تک واژه الّرحمن در انهدام توتمیسم عرب» شرح‬

‫داده ام که دین ایرانی پیش از آمدن آریاها‪ ،‬توسط پیامبری به نام جاماسب تاسیس شد‪ ،‬آریائیان پس از‬ ‫ورود به ایران به آن پیوستند‪ ،‬سپس دین جاماسب به میترائیزم تبدیل شد‪ ،‬زردشت پیامبر اصلح گر‪ ،‬نه‬ ‫سس به اصلح آن پرداخت‪.‬‬ ‫مو ّ‬ ‫‪‬‬ ‫‪ ‬اکثر ایرانیان در عصر عمر مسلمان شدند که همگی مسلمان غیر شیعی بودند و نیاکان خود را‬ ‫«گبریان»‪ -‬جبریان‪ -‬نامیدند‪ .‬سپس خودشان در عصر معتزله‪ ،‬جبریان قدری شدند و در عصر اشعریه جبری‬ ‫اشعری شدند و افرادی مانند فخررازی پرورش دادند‪ .‬در آغاز قرن دوم‪ ،‬قم‪ ،‬کاشان و بعدها سبزوار‪،‬‬ ‫شیعه شدند‪.‬‬ ‫‪ِ 3‬شگفت ای ن که عمروب ن عبید همکار بزرگ واصل بن عطا‪ ،‬که خود از نظر شخصیت چیز ی از‬ ‫واصل کم نداشت کتابی نوشته به نام «الّرد علی القدریّه» همان طورکه خواهیم دید َ‬ ‫قدَری تر از معتزلیان‬ ‫در تاریخ بشر یافت نمی شود‪ .‬این کار او نشان می دهد که نه معنی قضا را دریافته بودند و نه معنی َ‬ ‫قدَر‬ ‫را‪.‬‬ ‫‪ 4‬این موضوع در سطرهای آتی به خوبی روشن خواهد شد‪.‬‬

‫‪ 183‬دو نحلۀ بزرگ معتزلی و اشعری‬ ‫آنان می گفتند‪ :‬خداوند انسان را با اراده و عقل آفریده تا شخصاً‬ ‫و مستقل ً تصمیم بگیرد و کار کند‪.‬‬ ‫و ب ه بیان دیگ ر‪ :‬آنان دربارۀ فع ل انس ان ب ه «تفوی ض» معتق د‬ ‫بودن د‪ .‬تفوی ض (همان طور ک ه پی ش ت ر ب ه شرح رف ت) یعن ی‬ ‫خداون د انس ان را ب ه س ر خود واگذاشت ه ت ا ه ر کاری ک ه بخواه د و‬ ‫اراده کند انجام دهد‪ .‬پس کار‪ ،‬رفتار و فعل انسان مخلوق خود او‬ ‫است‪.‬‬ ‫و به همین جهت به «مفوّضه» نیز موسوم شدند‪.‬‬ ‫آنان آن هم ه آیات قرآن ک ه ناظ ر ب ه اراده و اختیار انس ان‬ ‫سبَت»‪ 1‬و‬ ‫ما اكْت َ َ‬ ‫است را دلیل می آوردند‪« :‬ل َها ما ك َ َ‬ ‫ت وَ ع َلَي ْها َ‬ ‫سب َ ْ‬ ‫آیه های پرشمار دیگر‪.‬‬ ‫آنان ب ا ه ر بیان و تعبیری گفت ه باشن د نتیج ه ای ن م ی شود ک ه‬ ‫خداون د انس ان را ب ا اراده و عق ل آفریده و جهان را ب ا قَدَرهای‬ ‫جهان‪ ،‬در پیش روی تعقل او قرار داده تا با محاسبۀ قَدَرها تصمیم‬ ‫بگیرد و انتخاب کرده و کار کن د‪ .‬اگ ر دو رکع ت نماز خوان د‬ ‫ص ددرصد فع ل خودش اس ت و اگ ر شراب خورده باز ص ددرصد‬ ‫کار خودش است؛ فعل انسان مخلوق خود اوست‪.‬‬ ‫ای ن بین ش ظاهرا ً هی چ عی ب و ایرادی نداش ت و ب ا ظاه ر آیات‬ ‫زیادی تایید می شد لیکن نظر به این که خدا را از اندیشه انسان‪،‬‬ ‫اراده و انتخاب انس ان‪ ،‬خلع ی د م ی کرد و ب ه انس ان اس تقلل م ی‬ ‫داد (همان طور ک ه در چن د مورد از ای ن دفت ر ب ه شرح رف ت) در‬ ‫‪1‬‬

‫سوره بقره آیه ‪.286‬‬

‫دو دست خدا ‪184‬‬ ‫مس ائل خداشناس ی و توحیدی س ر از اشکالت اس اسی در م ی‬ ‫آورد‪.‬‬ ‫دربیان دیگ ر‪ :‬ای ن بین ش معتزلی لزم ه های منف ی متعدد را ب ه‬ ‫همراه داش ت ک ه گویندۀ ای ن س خن ناچار بود آن ه ا را بپذیرد‪ .‬ب ه‬ ‫طوری ک ه افراد زیادی از معتزلیان ب ه ص راحت آن ه ا را پذیرفتن د‬ ‫که نمونه هائی را در زیر مشاهده می کنید‪:‬‬ ‫‪ -1‬هم ه معتزلیان (غی ر از ضرار ب ن عمرو و بش ر ب ن عمی ر)‬ ‫همگ ی قائل شدن د ک ه خداون د ای ن قدرت را ندارد در ح ق کاف ر‬ ‫لطف کند تا او ایمان آورد و اهل بهشت شود‪.‬‬ ‫آنان هر کار و فعل انسان (ایمان آوردن‪ ،‬نماز خواندن‪ ،‬شراب‬ ‫خوردن) را که فعل صددرصد انسان می دانستند‪ ،‬اگر کسی می‬ ‫گف ت‪ :‬خداون د توفی ق داد و لط ف کرد م ن ایمان آوردم‪ .‬نم ی‬ ‫پذیرفتن د‪ .‬زیرا لزم ۀ عقیده شان چنین بود‪ ،‬چیزی به نام «لط ف»‬ ‫دخالت خدا بود در فع ل انس ان و آن را از ص ددرصد بودن‪ ،‬خارج‬ ‫می کرد‪.‬‬ ‫‪ -2‬می گفتن د‪ :‬قدرت خداون د همین است که دربارۀ انسان ه ا‬ ‫انجام داده و آن ها را با عقل و اراده آفریده است و بیش از این‬ ‫قدرت ندارد‪ .‬یعنی قدرت دخالت در اراده‪ ،‬تعقل و فعل انسان را‬ ‫ندارد‪.‬‬ ‫‪ -3‬هشام ب ن عم ر فوط ی ک ه یک ی از بزرگان معتزله بود م ی‬ ‫َ‬ ‫م‬ ‫گف ت‪ :‬برای کس ی جائز نیس ت بگوی د‪َ « :‬‬ ‫ه وَ نِعْ َ‬ ‫ح ْسبُنَا الل ّ ُ‬

‫‪ 185‬دو نحلۀ بزرگ معتزلی و اشعری‬ ‫الْوَكي ُ‬ ‫ل»‪ .1‬یعن ی ص ریحا ً آی ه را رد م ی کرد‪ .‬وقت ی ک ه خداون د از‬ ‫اندیش ه و تعق ل و انتخاب و رفتار انس ان ه ا کنار زده شود دیگ ر‬ ‫سبُنَا» و چه جائی برای «توکل»‪.‬‬ ‫چه جائی برای « َ‬ ‫ح ْ‬ ‫َ‬ ‫‪ -4‬هم و م ی گف ت‪ :‬اعتقاد ب ه «إ َ َ‬ ‫ن قُلُوب‬ ‫ن الل ّه أَل ّ َ‬ ‫ِ ّ‬ ‫ف بَي ْ َ‬ ‫ن» جای ز نیس ت‪ 2.‬در حالی ک ه ص ریح آی ه ‪ 63‬س وره انفال‬ ‫مؤ ْ ِ‬ ‫ال ْ ُ‬ ‫مني َ‬ ‫َ‬ ‫ن قُلُوبِهِم»‪ .‬و ده ها عقیده سخیف دیگر‪.‬‬ ‫است که « أَل ّ َ‬ ‫ف بَي ْ َ‬ ‫حت ی در عرص ه فروع دی ن نی ز س خن های عجی ب و غری ب‬ ‫دارن د‪ .‬زیرا اقتضاهای قهری عقیده شان در پاس خ همان پرس ش‬ ‫اول‪ ،‬چنی ن اس ت ک ه ابوغفار یک ی دیگ ر از شیوخ شان فتوا م ی‬ ‫‪3‬‬

‫داد‪ :‬پیه و مغز خوک حلل است‪.‬‬

‫درست است‪ :‬معتزلیان مباحث شان را از آخرین مسئله یعنی‬ ‫«فع ل انس ان» شروع کردن د و (نعوذبالله) خدا را درباره اراده‪،‬‬ ‫تعقل و تصمیم و انتخاب انسان‪ ،‬خلع ید کردند لیکن این باورشان‬ ‫لزم گرفته بود که با سیر قهقرائی به مراحل پیش از فعل انسان‬ ‫نیز برسند و از عرصه های دیگر نیز خدا را خلع ید کنند‪ .‬زیرا آنان‬ ‫ب ا ای ن پرس ش روب ه رو بودن د‪ :‬آی ا خداون د قادر نیس ت در همان‬ ‫قَدَره ا (ک ه انس ان ب ا محاس به درآن ه ا تص میم م ی گیرد تغییری‬ ‫ایجاد کند؟ در پاسخ می گفتند‪ :‬خدا بیش از آن چه آفریده و تقدیر‬ ‫کرده‪ ،‬قدرت ندارد‪ .‬همان طور که در بال دیدیم‪.‬‬ ‫‪1‬‬

‫سوره آل عمران‪ ،‬آیه ‪.173‬‬

‫‪ِ 2‬برایِ ِاینِ ِقبیلِ ِباورهایِ ِمعتزلهِ ِکهِ ِلزمهِ ِهایِ ِباورِ ِاولِ ِاست‪ِ ِ،‬رجوعِ ِکنید‪ِ ِ:‬دائرهِ ِالمعارف‬ ‫فریدوجدی ذیل واژه معتزله‪.‬‬

‫‪3‬‬

‫همان‪ ،‬ذیل معتزله‪.‬‬

‫دو دست خدا ‪186‬‬ ‫(ام ا بای د توج ه داش ت‪ :‬آنان در ای ن گفتگوه ا از لف ظ «قدر»‬ ‫اس تفاده نم ی کردن د زیرا از پیام حدی ث «الْقَدَرِي َّ ُ‬ ‫س هَذِ هِ‬ ‫م ُ‬ ‫ة َ‬ ‫جو ُ‬ ‫ُ‬ ‫مة» به شدت هراس داشتند)‪.‬‬ ‫اْل َّ‬ ‫در ای ن س یر قهقرائی همچنان از عرص ه ای ب ه عرص ه دیگ ر‬ ‫رسیده و در هر کدام به همان خلع ید معتقد می شدند‪ .‬در نتیجه‪:‬‬ ‫جهان کامل ً از خدا مس تقل م ی گش ت‪ .‬حت ی برخ ی از بزرگان‬ ‫شان ناچار شدن د بگوین د‪« :‬ن َ فس» ازلی اس ت و مخلوق نیس ت و‬ ‫همان نف س‪ ،‬انس ان ه ا را آفریده اس ت‪ 1.‬در واق ع ب ه دو وجود‬ ‫ازلی و به دو خدا معتقد شدند‪.‬‬ ‫بدی ن س یاق در اندیش ه معتزله برای آن ش ش نوع «قض ا» ک ه‬ ‫در فص ل دوم ای ن کتاب ب ه شرح رف ت‪ ،‬جائی نمان د‪ 2.‬آنان بدون‬ ‫این که خودشان بفهمند و یا رسما ً اعلم کنند هم «امر» را انکار‬ ‫کردن د و ه م «قض ا» را‪ .‬رس یدند ب ه جائی ک ه خدای شان دس ت‬ ‫َ‬ ‫ه‬ ‫هودُ يَدُ الل ّ ِ‬ ‫بسته و جهان شان مستقل از خدا گشت‪ :‬قال َ ِ‬ ‫ت الْي َ ُ‬ ‫غلُولَة‪ :‬یهودان گفتن د که دس ت خدا بس ته اس ت (آی ه ‪ 64‬سوره‬ ‫م ْ‬ ‫َ‬ ‫مائده)‪.‬‬

‫‪1‬‬

‫همان‪.‬‬

‫‪2‬‬

‫البته هنوز کمتر کسی است که با انواع قضاء آشنا باشد و آن ها را دستکم برای خودش تبیین‬

‫کرده باشد‪ .‬به ویژه نوع اول قضا که نوع اول از «امر» هم هست و خداوند ماده اولیه جهان را با آن امر‬ ‫و قضا ایجاد کرده است‪.‬‬ ‫و علی الخصوص نوع دوم یعنی امر و قضای مداوم که بر اساس آن همیشه و دائما ً انرژی ها و مواد‬ ‫در مرکز جهان ‪ ،‬ایجا د شده و به اطراف م ی روند جهان ر ا تغذیه کرد ه و توسعه ِم ی دهند‪ .‬که ِدرباره‬ ‫«قانون گسترش جهان» به شرح رفت‪ .‬این نوع امر و قضا را غیر از نوشته های این بنده حقیر‪ ،‬درجائی‬ ‫نمی یابید‪.‬‬

‫‪ 187‬دو نحلۀ بزرگ معتزلی و اشعری‬ ‫معتزلیان ای ن چنی ن دس ت خدا را م ی بندن د و خواهی م دی د ک ه‬ ‫اشعریان نیز دست انسان را می بندند‪.‬‬ ‫اعتقاد معتزله بِه عدل الهِی‪ :‬هم ه ج ا م ی شنوی د و م ی‬ ‫خوانی د ک ه معتزله ب ه عدل اله ی معتق د بودن د و ب ه همی ن دلی ل‬ ‫معتزله و شیع ه را «عدلی ّ ه» نامیده ان د ای ن تعبی ر و قرار دادن‬ ‫شیعه در این مسئله در کنار معتزله هم غیر منصفانه است و هم‬ ‫کامل ً نادرس ت‪ .‬زیرا معتزله دس ت خدا را بس ته اس ت و کاری‬ ‫برای خدا نم ی مان د ک ه در آن عدالت کن د ی ا نکن د‪ .‬آنان جریان‬ ‫قَدَرها را مستقل از خدا می دانند و هر نوع قضا و دخالت خدا در‬ ‫آن ه ا را انکار م ی کنن د‪ ،‬انکاری ک ه اص ل اس اس بین ش شان‬ ‫است‪ .‬خدای معتزله نمی تواند به کسی غضب کند همان طور که‬ ‫نم ی توان د ب ه کس ی لط ف کن د‪ .‬ن ه «قاص م الجبّاری ن» اس ت و ن ه‬ ‫«مهلک الظّالمین»‪ ،‬نه «محو» دارد و نه «اثبات»‪.1‬‬ ‫در تفک ر آنان تنه ا در معاد و روز محش ر جائی برای عدل خدا‬ ‫هست با سه ویژگی زیر‪:‬‬ ‫‪ -1‬عدل خداون د در نظ ر معتزلیان ی ک «اص ل» نیس ت‪ ،‬در‬ ‫مقایسه با بینش اشعری‪ ،‬گفته اند که معتزله عدلیه هستند‪ .‬یعنی‬ ‫معتزله ن ه ب ه طور مس تقیم خدا را ظالم م ی دانن د و ن ه لزم ه‬ ‫عقای د شان‪ ،‬ظالم بودن خداس ت (نعوذ بالله) ام ا اص ول بین ش‬ ‫اشعری ظالم بودن خدا را لزم گرفته است‪.‬‬ ‫َ‬ ‫ُ‬ ‫م الْك ِتاب» پیش تر به‬ ‫و ِ‬ ‫م ُ‬ ‫عنْدَهُِ أ ُّ‬ ‫و يُث ْب ِ ُ‬ ‫حوا الل ّ ُ‬ ‫‪ِ 1‬مبحث «محو و اثبات» به محور آیه «يَ ْ‬ ‫ت َ‬ ‫ه ما ي َشاءُِ َ‬ ‫شرح رفت‪.‬‬

‫دو دست خدا ‪188‬‬ ‫‪ -2‬در نظ ر معتزلیان حت ی عدالت خداون د در معاد نی ز ی ک کار‬ ‫و فع ل خدا نیس ت ب ل لزم ه جریان قَدَرها‪ 1‬اس ت ک ه نتیج ه قهری‬ ‫شان ب ه س رانجام مثب ت برای نیکوکاران و س رانجام ب د برای‬ ‫بدکاران م ی انجام د‪ ،‬خداون د جهان را آفریده و مانن د ی ک س اعت‬ ‫کوکی کوک کرده به طور خودکار و مستقل ً کار می کند هم پیش‬ ‫از معاد و هم پس از معاد‪ ،‬و خود خدا هیچ دخالتی در آن ندارد‪.‬‬ ‫‪ -3‬خدای معتزلیان قابل عبادت است اما قابل دعا‪ ،‬استمداد و‬ ‫توک ل نیس ت‪ .‬همان طور ک ه از خودشان نق ل کردی م‪ ،‬بنابر ای ن‬ ‫هی چ مظلوم ی نم ی توان د از او اس تمداد و ی ا پی ش گیری از ظلم‬ ‫ظالم و یا مجازات ظالم را بخواهد‪.‬‬ ‫اگ ر ی ک معتزلی دع ا کن د ی ا چیزی از خدا بخواه د ب ی تردی د‬ ‫چنی ن شخص ی مص داق ات ّ م ب ی خرد اس ت گرچ ه در هم ۀ عمرش‬ ‫شعار عق ل و عقلنی ت بده د‪ .‬دقیقا ً مث ل ارس طوئیان و ص درائیان‬ ‫م ا ک ه خدای شان مو َجب و عاج ز از ه ر فع ل و کار و ب ه قول‬ ‫ارنس ت رنان و وی ل دوران ت‪ :‬لمیده بر عرش خود نظاره گ ر‬ ‫ص دور اشیاء از وجود خود اس ت‪ .‬ب ا ای ن هم ه‪ ،‬آقایان دع ا ه م م ی‬ ‫کنند!!‬

‫قد َر استفاد ه نم ی کنند زیرا از این که مشمول حدیث ال ْ َ‬ ‫‪ِ 1‬باز توجه کنید که آنان از لف ظ َ‬ ‫ة‬ ‫ريَّ ُ‬ ‫قدَ ِ‬ ‫ُ‬ ‫مة‪ ،‬شوند‪ ،‬هراس داشتند‪.‬‬ ‫س َ‬ ‫ذ ِ‬ ‫ه ِ‬ ‫م ُ‬ ‫ه اْل َّ‬ ‫َ‬ ‫جو ُ‬

‫‪ 189‬دو نحلۀ بزرگ معتزلی و اشعری‬ ‫اشعریان و مسئله قضا و قدر‪:‬‬ ‫اندیش ه معتزلیان‪ ،‬گس ترش یافت ه تقریبا ً هم ه ممالک اس لمی‬ ‫را فرا گرف ت ام ا همگام ب ا توس عه و گس ترش‪ ،‬س ستی مبان ی و‬ ‫پای ه های اندیش ه شان نی ز بی ش ت ر روش ن م ی ش د‪ .‬ب ه راس تی‬ ‫گفتمان و باورهای شان به ابتذال کشیده می شد و زمینه را برای‬ ‫ی ک تفک ر دیگ ر فراه م م ی کرد ک ه ابوالحس ن اشعری بص ری‬ ‫(متولد ‪ 260‬و متوفای ‪ 324‬هجری) طریقه اَشعری را بنیان نهاد‪.‬‬ ‫ت‬ ‫او متولد بصره است اما در زمان او بصره به تدریج مرکزی ِ‬ ‫خود را از دس ت داد و مرکزی ت هم ه علوم ب ه بغداد منتق ل ش د‪.‬‬ ‫م ی بینی م ک ه ابوالحس ن اشعری بص ری نی ز در بغداد وفات کرده‬ ‫اس ت‪ .‬وی شاگرد ابوعلی جبائی شی خ معتزله و از معتزلیان بود‬ ‫ک ه پرچ م مخالف ت ب ا آنان را برافراش ت‪ .‬نس بش ب ه اب و موس ی‬ ‫اشعری معروف م ی رس د‪ :‬ابوالحس ن علی ب ن اس ماعیل ب ن اب ی‬ ‫بش ر اس حق ب ن س الم ب ن اس ماعیل ب ن عبدالله ب ن بلل ب ن اب ی‬ ‫برده عامر بن ابی موسی اشعری‪.‬‬ ‫در حقیق ت بین ش او همان تفک ّ ر نیای اس بقش اب و موس ی‬ ‫اشعری است که هم قیام عایشه را تایی د کرد و هم تمسک او به‬ ‫قضا و قدر‪ ،‬را‪.‬‬ ‫فری د وجدی ذی ل «اشعری» م ی گوی د‪ :‬در آغاز از معتزله بود‬ ‫س پس در مس جد جام ع بص ره در روز جمع ه از اعتقاد ب ه «عدل»‬

‫دو دست خدا ‪190‬‬ ‫توب ه کرد‪ .1‬و نی ز م ی گوی د‪ :‬او در رد ّ رافضیان نی ز کتاب نوشت ه‬ ‫است‪.2‬‬ ‫پیش تر گفته شد‪ :‬محور بحث میان معتزله و اشعریه «آخرین‬ ‫مس ئله» اس ت س خن را از «فع ل انس ان» شروع م ی کنن د ک ه آی ا‬ ‫مخلوق خود انسان یا مخلوق خداوند است؟‪-‬؟ سپس از این آخر‬ ‫بر م ی گردن د ب ه س وی آغاز و م ی رس ند ب ه مس ائل توحی د‪ .‬همی ن‬ ‫سیر قهقرائی نیز مقصود اصلی نیست‪ ،‬از باب ناچاری است زیرا‬ ‫چاره ای ندارن د بای د ب ه پرس ش هائی ک ه لوازم نظرشان درباره‬ ‫«فعل» است پاسخ بدهند‪ ،‬کلم شان منجر می شود به محورهای‬ ‫دیگر از جمله توحید و خداشناسی‪.‬‬ ‫اشعری در مس ئله مذکور پاس خ داد ک ه‪« :‬هم ه چی ز مخلوق‬ ‫خداس ت حت ی افعال و رفتارهای انس ان»؛ اگ ر کس ی دو رکع ت‬ ‫نماز بخوان د ی ا شراب بخورد ه ر دو کار‪ ،‬مخلوق خدا اس ت و ب ه‬ ‫عبارت صریح تر‪ :‬هر دو فعل‪ ،‬فعل خدا است‪.‬‬ ‫لوازم‪ :‬این باور لزمه های زیادی دارد از جمله‪:‬‬ ‫‪ -1‬در ای ن ص ورت‪ ،‬انس ان در کارهای خود‪ ،‬مجبور م ی شود‪-‬‬ ‫جبر اَشعری‪.‬‬ ‫‪ -2‬وقت ی ک ه ن ه نماز خواندن فع ل بنده اس ت و ن ه شراب‬ ‫خوردن‪ ،‬پ س چگون ه برای یک ی ثواب م ی دهن د و برای دیگری‬ ‫عذاب‪-‬؟؟‬ ‫‪1‬‬

‫فاعتبروا یا أولی اللباب‪.‬‬

‫‪2‬‬

‫او که با توبه اش خدا و قرآن را رد کرده حق دارد شیعه را نیز رد کند؛ برای این کار چه کسی‬

‫بهتر از او؟‪...‬‬

‫‪ 191‬دو نحلۀ بزرگ معتزلی و اشعری‬ ‫اشعری م ی گوی د‪ :‬خدا مالک خلق اس ت و آن چ ه م ی خواه د‬ ‫می کند «يَفْعَ ُ‬ ‫ل ما يَشاء»‪ :1‬خداوند هر چه بخواهد می کند‪ .‬و «ل‬ ‫ل عَ َّ‬ ‫سئ َ ُ‬ ‫ما يَفْعَ ل»‪ :2‬از کارهای خدا ح ق پرس ش و چون و چرا‬ ‫يُ ْ‬ ‫نداریم و فضولی موقوف‪.‬‬ ‫‪ -3‬بر این اساس عدالت خدا چه می شود؟‬ ‫اشعری م ی گوی د‪ :‬م ا ب ه عدل خدا معتق د نیس تیم (همان طور‬ ‫که دیدیم در مسجد جامع بصره بالی کرسی رفته و از اعتقاد به‬ ‫ل عَ َّ‬ ‫سئ َ ُ‬ ‫عدل توب ه کرد) باز ب ه «يَفْعَ ُ‬ ‫ما يَفْعَ ل»‬ ‫ل م ا يَشاء» و «ل ي ُ ْ‬ ‫متمس ک م ی شود‪ .‬و نی ز م ی گوی د‪ :‬بندگان چ ه کاره ان د ک ه برای‬ ‫خدا تکلیف تعیین کرده و او را موظّف به عدالت می کنند‪.‬‬ ‫‪ -4‬عقل حکم می کند که ظلم قبیح است اگر خداوند عدالت‬ ‫نکند ظالم می شود آیا خداوند کار قبیح هم انجام می دهد؟‬ ‫اشعری م ی گوی د‪ :‬اولً‪ :‬م ا چیزی ب ه نام «حس ن وقب ح عقلی»‬ ‫را قبول نداری م ن ه چیزی در واقعی ت و حقیق ت خود قبی ح اس ت و‬ ‫ن ه چیزی خوب‪ .‬ب ا آمدن شرع یک ی حس ن م ی شود و دیگری‬ ‫ف انکار «حسن و قبح عقلی»‪.‬‬ ‫قبیح‪ -.‬اصطلح معرو ِ‬ ‫(اما بدیهی است که این سخن انکار عقل است)‪.‬‬ ‫ثانیاً‪ :‬م ا نم ی گوئی م خداون د ظلم م ی کن د م ی گوئی م لزوم‬ ‫ندارد خداوند عادل باشد‪ .‬دربارۀ خداوند نه به عدل معتقد هستیم‬ ‫و نه به ظلم‪.‬‬ ‫‪1‬‬

‫سوره آل عمران آیه ‪.40‬‬

‫‪2‬‬

‫سوره انبیاء‪ ،‬آیه ‪.23‬‬

‫دو دست خدا ‪192‬‬ ‫(ای ن نی ز ه م بر خلف عق ل اس ت و ه م پاک کردن ص ورت‬ ‫مسئله است نه حل مسئله)‪.‬‬ ‫ثالثاً‪ :‬ظلم عبارت اس ت از تص رف در آن چ ه مایملک متص ّرف‬ ‫نیس ت ی ا عبارت اس ت از وض ع شی ئ در غی ر موض ع خود‪ ،‬در‬ ‫ص ورتی ک ه خداون د مالک مطلق اس ت پ س ظلم ی درباره او‬ ‫متص ور نیس ت و اگ ر هم ه خلق جهان را ب ه بهش ت برد مرتک ب‬ ‫حیفی نشده و اگر همه را به دوزخ ببرد ظلمی نکرده است‪.‬‬ ‫‪ -4‬اراده‪ :‬اگر چنین است پس اراده انسان چه معنی دارد؟ و‬ ‫همین طور انتخاب انسان؟‬ ‫اشعری م ی گوی د‪ :‬اراده انس ان نی ز کار و فع ل خداس ت و‬ ‫همچنی ن انتخاب انس ان؛ « َ‬ ‫ن شاءَ ات َّ َ‬ ‫و‬ ‫خذَ إِلى َرب ّ ِِ ِ‬ ‫م ِْ‬ ‫ه َِ‬ ‫ف َ‬ ‫سبيلً‪َ -‬‬ ‫َ‬ ‫َ َ‬ ‫ما ت َشا ُ‬ ‫ه»‪ 1‬هر کس بخواهد راهی به سوی‬ ‫ؤ َ‬ ‫ن إِل ّ أ ْ‬ ‫ن يَشاءَ الل ّ ُ‬ ‫پروردگار خوی ش بر م ی گزین د‪ -‬و شم ا نم ی توانی د بخواهی د مگ ر‬ ‫َ‬ ‫ن شاءَ‬ ‫ن ُ‬ ‫خداون د بخواه د‪ .‬و «إ ِِِ ْ‬ ‫م ِِْ‬ ‫و إِل ّ ِذكٌْر ل ِلْعالَمي َِِ‬ ‫ن‪ -‬ل ِ َ‬ ‫ه َ‬ ‫َ‬ ‫َ َِ‬ ‫منْك ُِ َِ‬ ‫و مِا ت َشا ُ‬ ‫ب‬ ‫ِ‬ ‫ن إِل ّ أ ْ‬ ‫ؤ َِ‬ ‫مأ ْ‬ ‫ه َر ُِّ‬ ‫ن ي َِ ْ‬ ‫ن يَشاءَ الل ِّ ُ‬ ‫ست َقي َ‬ ‫ْ‬ ‫م‪َ -‬‬ ‫ن»‪ :‬نیس ت ای ن قرآن مگ ر آگاهاننده برای جهانیان‪ -‬برای‬ ‫الْعالَمي َِ‬ ‫کسی از شما که بخواهد هدایت یابد‪ -‬و نمی توانید بخواهید مگر‬ ‫‪2‬‬

‫خداوند بخواهد که رب العالمین است‪.‬‬

‫(این آیه ها را تک بُعدی معنی کرده و به آن ه مه آیات دیگر‬ ‫جه نمی کنند)‪.‬‬ ‫تو ّ‬ ‫‪1‬‬

‫سوره انسان‪ ،‬آیه ‪29‬و ‪.30‬‬

‫‪2‬‬

‫سوره تکویر‪ ،‬آیه های ‪.29 ،28 ،27‬‬

‫‪ 193‬دو نحلۀ بزرگ معتزلی و اشعری‬ ‫‪ -6‬این شدید ترین جبر است‪.‬‬ ‫اشعری می گوید‪ :‬ما در مقابل قرآن متعبد هستیم و می بینیم‬ ‫قرآن چنی ن م ی گوی د‪( .‬و ب ه اص طلح فضولی موقوف)‪ .‬در حالی‬ ‫که قرآن را تک بُعدی معنی می کند‪.‬‬ ‫‪ -7‬اشعری توجه ندارد که همین سخنان و استدلل ها که می‬ ‫گوید (با صرف نظر از صحت و سقم شان) خود‪ ،‬تعقّل و سنجش‬ ‫است و همین نظریه که ابراز می کند‪ ،‬خود یک گزینش و انتخاب‬ ‫است‪.‬‬ ‫‪ -8‬در نتیج ه اشعریان هم ه چی ز را و ه ر اتفاق‪ ،‬حادث ه‪ ،‬فع ل و‬ ‫کار را قضائی می دانند و نظام قدرهای جهان را انکار می کنند و‬ ‫ُِ‬ ‫معتزله را مص داق حدی ث «ال ْ َ‬ ‫مة» م ی‬ ‫ري َّ ُ‬ ‫جو سُِ َ‬ ‫ه ِ‬ ‫م ُ‬ ‫ة َ‬ ‫ذ ِهِ اْل َّ‬ ‫قدَ ِ‬ ‫دانند‪ .‬درست است منظور حدیث معتزله است که قضاء را انکار‬ ‫م ی کنن د‪ ،‬ام ا ای ن دلی ل نم ی شود ک ه اشعری ه نی ز قدر را انکار‬ ‫کنند‪.‬‬ ‫‪ -9‬در بین ش اشعریان جائی برای امرب ه معروف و نه ی از‬ ‫منکر نمی ماند‪.‬‬ ‫چند توضیح دربار ۀ اشعریه‪ -1 :‬اشعریان حق ندارند دین‪،‬‬ ‫عقیده و باورهای کس ی را نکوه ش عقلی کنن د‪ .‬زیرا ب ه نظرشان‬ ‫س تودگی و نکوهیدگ ی عقلی‪ ،‬وجود ندارد‪ .‬و نی ز‪ :‬ه ر ک س ک ه‬ ‫راهی را انتخاب کرده‪ ،‬انتخاب خودش نیست انتخاب خداست‪.‬‬

‫دو دست خدا ‪194‬‬ ‫ام ا عقلی جهان و ه م قرآن ه ر ک س را مس ؤل کار خود م ی‬ ‫دانند‪ .‬آن همه آیات پرشمار قرآن بل که همۀ قرآن به محور همین‬ ‫ستودگی و نکوهیدگی است‪.‬‬ ‫‪ -2‬آن همه آیات و حدیث ها که عقل را حجت می دانند حجت‬ ‫در تشخی ص و در انتخاب اس ت و «حجی ت» غی ر از دی ن معنائی‬ ‫ندارد‪ .‬و رفتار خلف عق ل را محکوم م ی کنن د ام ا در بین ش‬ ‫اشعریان جائی برای عقل نیست‪.‬‬ ‫‪ -3‬اشعریان در این مسئله یک تعریف نادرست دربارۀ مالکیت‬ ‫داده اند زیرا مالکیت دو گونه است‪:‬‬ ‫الف‪ :‬مالکیت تکوینی‪ :‬خدا تکوینا ً مالک جهان و جهانیان است‪.‬‬ ‫ب‪ :‬مالکی ت تشریع ی (اعتباری و قراردادی)‪ :‬ک ه اص لی از‬ ‫اصول اعتباری است‪.‬‬ ‫س خن اشعریان درباره مالکی ت تکوین ی درس ت اس ت ام ا در‬ ‫مالکی ت تشریع ی ب ا خود شرع منافات دارد (حت ی اگ ر بپذیری م ک ه‬ ‫حس ن و قب ح‪ ،‬حقیق ت عقلی ندارن د و بپذیری م ک ه شرع آمده‬ ‫چیزهائی را حس ن و چیزهای دیگ ر را قبی ح‪ ،‬معرف ی کرده) قات ل‪،‬‬ ‫قت ل را انجام نداده خدا انجام داده ام ا در شرع ش حک م کرده ک ه‬ ‫قات ل را ب ه دار آویزن د‪ .‬س رقت را (نعوذ بالله) خدا کرده در‬ ‫شرع ش حک م کرده دس ت س ارق را ببرن د‪ .‬ای ن «یفعِِل مِِا‬ ‫یشاء» با این معنی کار خدای حکیم نیست کار دیوانگان است‪.‬‬ ‫‪1‬‬

‫‪1‬‬

‫اساسا ً ظلم در اصل هیچ ارتباطی با «ملک» و «مالکیت» ندارد‪ .‬بر فرض اگر تنها یک فرد در کره‬

‫زمین وجود داشته باشد بدون جامعه و اجتماع‪ ،‬او هم می تواند ظلم کند‪ :‬ظلم به خود‪ ،‬به جسم خود یا به‬ ‫جان خود‪ .‬و نیز ظلم بر طبیعت و همچنین ظلم به حیوانات‪ .‬هر کار بد و هر رفتار بد ظلم است یا ظلم به‬

‫‪ 195‬دو نحلۀ بزرگ معتزلی و اشعری‬ ‫‪ -4‬همان طور ک ه درباره معتزله اشاره ش د‪ ،‬هی چ فردی زی ر‬ ‫بار چنی ن عقایدی نم ی رود؛ معتزله دس ت خدا را م ی بندد و‬ ‫اشعریه دست انسان را‪ ،‬اما در عینیت تاریخ می بینیم که جامعه‬ ‫مس لمانان حدود دو قرن بین ش اشعری ه را پذیرفت ه و آن جامع ۀ‬ ‫بزرگ عرص ۀ جولن آنان گشت ه و هم ۀ مدارس و محاف ل شان ب ا‬ ‫هزین ه از دارائی همی ن جامع ه در کمال رفاه اداره شده اس ت‪.‬‬ ‫گرچه زندگی عینی مردم نه مطابق افکار معتزله بود و نه مطابق‬ ‫افکار اشعریه‪ ،‬مردم مطابق فطرت خود هم با خدای شان رابطه‬ ‫برقرار م ی کردن د و ه م عمل ً مطاب ق فطرت خود زندگ ی م ی‬ ‫کردند‪ .‬گفتگوهای این چنینی فقط در محافل به اصطلح تخصصی‬ ‫مطرح م ی گش ت‪ .‬حت ی خود س ردمداران ه ر دو گرای ش تنه ا در‬ ‫فکرشان ب ه گفت ه های خودشان باور داشتن د در عم ل برای شان‬ ‫محال بود که بتوانند براساس باورهای شان رفتار کنند‪.‬‬

‫‪1‬‬

‫ام ا ب ا ای ن هم ه‪ ،‬نفوذ ای ن گون ه افکار ب ه مغ ز مردم دو تاثی ر‬ ‫منفی بزرگ داشت‪:‬‬ ‫الف‪ :‬اگ ر ب ه ای ن پرس ش توج ه کنی م ک ه‪ :‬اگ ر هی چ انس انی و‬ ‫هی چ جامع ه ای ای ن گون ه افکار را نم ی پذیرد‪ ،‬پ س چرا آنان‬ ‫توانستند جامعه اسلمی را عرصۀ جولن خود کنند‪ ،‬قیافه دانشمند‬ ‫به خود بگیرند و به خود حق بدهند که رفاهمند تر از بخش عمدۀ‬ ‫خود‪ ،‬یا ظلم بر دیگری است‪ .‬در قرآن آیه های فراوانی درباره ظلم به نفس آمده‪ « :‬و ل َ َ‬ ‫موا‬ ‫و أن َّ ُ‬ ‫م إِذ ْ ظَل َ ُ‬ ‫ه ْ‬ ‫َ ْ‬ ‫ؤ َ‬ ‫غ َ‬ ‫ك َ‬ ‫أَن ْ ُ‬ ‫م جا ُ‬ ‫فُروا اللَّه» و دها آیه دیگر‪ .‬حتی در مالکیت اعتباری کسی حق ندارد مالش را تضییع‬ ‫ست َ ْ‬ ‫فا ْ‬ ‫س ُ‬ ‫ف َ‬ ‫ه ْ‬ ‫یا اسراف یا تبذیرکند‪ .‬و یا کسی که مالک حیوان است اگر رفتارش نامناسب باشد ظلم کرده است‪.‬‬

‫‪1‬‬

‫در مبحث «امربین المرین» شرح این موضوع خواهد آمد‪.‬‬

‫دو دست خدا ‪196‬‬ ‫مردم زندگی کنند آن هم از دارائی همان جامعه؟‪-‬؟‪-‬؟ آیا در میان‬ ‫مردم جهان در طول تاری خ انس ان‪ ،‬فق ط جامع ه مس لمانان ب ی‬ ‫عقل بودند که این افکار را پذیرفتند؟!‬ ‫پاس خ و ح ّ‬ ‫ل ای ن پرس ش‪ ،‬تاثی ر منف ی بزرگ اول‪ ،‬را ب ه م ا‬ ‫روشن خواهد کرد‪.‬‬ ‫قدرت‪ :‬بای د بپذیری م ک ه در دو قرن اخی ر اروپائیان معن ی‬ ‫قدرت را بهت ر از م ا درک کرده ان د گرچ ه «الناس على ديِِن‬ ‫ملوكهِِِم» از قدی م در زبان و فرهن گ م ا بوده و همچنی ن‬ ‫ُ‬ ‫م أَ ْ‬ ‫م»‪.‬‬ ‫ه ِ‬ ‫من ْ ُ‬ ‫ه ْ‬ ‫ه ْ‬ ‫شب َ ُ‬ ‫ه ْ‬ ‫س بِأ َ‬ ‫«النَّا ُ‬ ‫م بِآبَائ ِ ِ‬ ‫مَرائ ِ ِ‬ ‫خلفای بنی امی ّه نه به افکار حسن بصری ارزشی قائل بودند‬ ‫و ن ه ب ه افکار معتزله ام ا زمان ی آن و زمان ی ای ن را ه ر چ ه‬ ‫توانس تند تروی ج کردن د‪ .‬و همی ن طور دوره اول خلفای بن ی‬ ‫عباس ی‪ .‬و خلفای دوره دوم بن ی عباس و در کنار آن س لجوقیان‪،‬‬ ‫خوارزم شاهیان و‪ ...‬ن ه ب ه افکار معتزلی ارزش قائل بودن د و ن ه‬ ‫ب ه افکار اشعری ام ا ب ه خوب ی م ی دانس تند که ای ن «قی ل و قال»‬ ‫ه ا اس تخدام دی ن بر علی ه دی ن اس ت و م ی توانن د در س ایه آن ب ه‬ ‫حکوم ت شان ادام ه دهن د‪ .‬خواه ج بر قدری معتزله باش د ک ه خدا‬ ‫را اس یر قدرهای خود م ی کن د و خواه ج بر قضائی اشعری ه باش د‬ ‫که انسان را اسیر جبر می کند‪.‬‬ ‫ب‪ :‬انس ان ب ه عنوان ی ک فرد «شخص یت» دارد‪ ،‬جامع ه نی ز‬ ‫«شخصیت» دارد؛ هر کدام از این دو شخصیت اقتضاها‪ ،‬جاذبه ها‬ ‫و دافع ه ه ا دارن د‪ .‬و چنی ن نیس ت ک ه همیش ه اقتضاه ا‪ ،‬جاذب ه ه ا‪،‬‬

‫‪ 197‬دو نحلۀ بزرگ معتزلی و اشعری‬ ‫دافع ه ه ا‪ ،‬پذیرش ه ا و ردّهای شخص یت فرد‪ ،‬ب ا شخص یت جامع ه‬ ‫یک ی باش د‪ ،‬در موارد زیادی شخص یت جامع ه چیزهائی را اقتضاء‬ ‫م ی کن د که ب ا اقتضاهای شخص یت فردی هماهن گ نیس ت و گاه ی‬ ‫اقتضاهائی دارد کامل ً بر علیه اقتضاهای فردی‪.‬‬ ‫گرچ ه افکار معتزلی و اشعری در شخص یت فردی افراد کمت ر‬ ‫اث ر م ی گذاش ت و افراد جامع ه مطاب ق فطرت خود در عینی ت‬ ‫زندگی عمل می کردند اما شخصیت جامعه به شدت از آن افکار‬ ‫متأث ّر می گشت‪.‬‬ ‫شخص یت جامع ه اس لمی ب ا همان شتاب ک ه پیام بر اکرم(ص)‬ ‫ایجاد کرده بود توانس ت حدود س یصد س ال پی ش برود از آن پ س‬ ‫به تدریج فرسودگی درونی خود را (که در اثر این افکارها و آفت‬ ‫ها به آن دچار شده بود) نشان داد و در میانه قرن ششم سقوط‬ ‫کرد‪ .‬زیرا جبر اشعری اراده‪ ،‬تعقل‪ ،‬انتخاب‪ ،‬روحیه کار و کوشش‬ ‫را از روح اجتماعی جامعه‪ ،‬سلب کرده بود‪.‬‬ ‫در مقطعی ترکان عثمانی که نه رؤسای شان از این «قیل و‬ ‫قال» چیزی شنیده بودن د و ن ه مردم شان‪ ،‬توانس تند ب ا روحی ه‬ ‫فطری اس لمی قدرت بزرگ ی ایجاد کنن د و اروپ ا را ب ه لرزه در‬ ‫آورند‪ ،‬آنان نیز که دچار این افکار و بدتر از آن دچار تصوف شدند‬ ‫رو به انحطاط رفتند‪.‬‬ ‫وقت ی ک ه اشعریان ظلم را ب ا تعری ف اعتباری و اعتباریات‬ ‫معنی کردند و مالک را در ملک خود آزاد می دانستند که مالک هر‬ ‫تص رفی بکن د ظلم نیس ت‪ ،‬حکوم ت ه ا ک ه در همیش ه تاری خ‬

‫دو دست خدا ‪198‬‬ ‫خودشان را مالک مملک ت شان و مردم م ی دانس تند‪ ،‬ه ر چ ه‬ ‫خواستند کردند به طوری که حاکمان جامعۀ اسلمی ستمگر تر از‬ ‫حاکمان دیگ ر جامع ه ه ا شدن د‪ .‬ای ن اعتقاد اشعری حت ی چیزی ب ه‬ ‫نام «منشاء قدرت» را در جامع ه اس لمی عوض کرد‪ .‬بهت ر اس ت‬ ‫کمی در این جا درنگ کنیم‪:‬‬ ‫منش أ قدرت‪ :‬از روزی ک ه در زندگ ی بش ر پدیده ای ب ه نام‬ ‫«دولت» به وجود آمد منشأش دو چیز بود‪:‬‬ ‫‪ -1‬ثروت فئودالی‪.‬‬ ‫‪ -2‬تبار‪ .‬و ب ه قول فردوس ی «نطف ه» و ب ه قول اروپائیان‪:‬‬ ‫اشرافیت‪.‬‬ ‫ی و قرار بود پس از نبوت در بستر‬ ‫در اسلم حکومت از آ ِ‬ ‫ن نب ّ‬ ‫امامت قرار گیرد که این حقیقت به واقعیت نپیوست و به نوعی‬ ‫اریس توکراسی تبدی ل ش د‪ .‬بیع ت س قیفه ک ه ابوبک ر را ب ه قدرت‬ ‫رسانید اریستوکراسی ای بود که به جای عنصر اشرافیت در رأی‬ ‫دهندگان‪ ،‬عنص‬

‫ر «س‬

‫بقت در مهاجرت» و «طول مدت زمان‬

‫مصاحبت با پیامبر‪-‬ص‪ »-‬جای گرفت‪ .‬این عنصر باعث شد ابوبکر‬ ‫که از طبقه متوسط بود نه از اشراف‪ ،‬بر اشراف قریش و انصار‬ ‫حکومت کند‪.‬‬ ‫این عنصر تا حکومت معاویه در انشای قدرت و تصدی قدرت‬ ‫و تص دی حکوم ت حضور کامل ً مؤث ر داش ت‪ .‬از آن پ س ب ه تدری ج‬ ‫نق ش خود را از دس ت داد و ب ه ی ک اریس توکراسی کام ل تبدی ل‬ ‫ش د‪ .‬ب ا ظهور اشعریان و تروی ج اص ل اعتقادی «مالک در ملک‬

‫‪ 199‬دو نحلۀ بزرگ معتزلی و اشعری‬ ‫خود ه ر کار بکن د ظلم نیس ت» اریس توکراسی نی ز از دس ت‬ ‫مسلمانان خارج شد؛ با وجود خلیفه در بغداد‪ ،‬حکومت های ملوک‬ ‫الطوایف ی ب ا قدرت برخاس ته از «خان خان ی» ب ه طور کاملً‬ ‫مستقل عمل می کردند حتی خلیفه ای را برداشته و خلیفۀ دیگر‬ ‫ب ه جای او م ی گذاشتن د‪ .‬حت ی چیزی ب ه نام «بیع ت» نی ز کامل ً از‬ ‫بی ن رف ت ه م در تعیی ن خلیف ه و ه م در س لطنت س لطان ه ا‪ ،‬و‬ ‫چیزی ب ه نام «خطب ه» جای بیع ت را گرف ت؛ ه ر کس ی ک ه م ی‬ ‫توانست نام خود را در متن خطبه نماز جمعه قرار دهد حکومتش‬ ‫مشروع می گشت‪.‬‬ ‫این تحول پیش از رواج فکر اشعری در اثر قَدَر گرائی معتزله‬ ‫آغاز شده بود؛ قدرت ب ا قَدَر توجی ه م ی ش د درس ت بر اس اس‬ ‫پیوند لغوی که در میان این لفظ هست‪ .‬هر کس که می توانست‬ ‫ب ا محاس به قدره ا قدرت ی ب ه دس ت آورد حاکمیت ش مشروع م ی‬ ‫گش ت‪ .‬ک ه ی ک اص ل اجتماع ی دیگ ر در مغزه ا و زبان ه ا جای‬ ‫گرفت‪« :‬الحکم لمن غلب»‪.‬‬ ‫طولون برده ای بود ک ه حاک م بخارا ب ه دربار خلف ت اهداء‬ ‫کرده بود او و اولدش از ‪ 354‬ت ا ‪ 393‬قدرت را ب ه دس ت گرفتن د‬ ‫و برای اولین بار تعویض خلیفه به دست آنان انجام یافت‪ .‬زیرا با‬ ‫رواج افکار اشعری «الحک م لم ن غلب قَدَری» ب ه «الحک م لم ن‬ ‫غلب قضائی» تبدیل شده بود‪.‬‬ ‫میان ای ن دو‪ ،‬فرق ماهوی هس ت‪ ،‬فرق ی ک ه خودش را در‬ ‫عینیت جامعه نشان داده است‪ :‬در ماهیت اول نیروی بازو و توان‬

‫دو دست خدا ‪200‬‬ ‫اجرائی و مدیری ت شخ ص حاک م‪ ،‬ی ک ضرورت تلق ی م ی ش د ت ا‬ ‫بتواند از نظر فکری توان تدبیر و محاسبات قَدَری را داشته باشد‬ ‫و از نظر جسمی بتواند محاسبه قدرها را تدبیر کند‪ .‬و این عنصر‬ ‫دس تکم در فرهن گ عموم ی جای داش ت و شخ ص فاق د آن‪ ،‬را‬ ‫سزاوار حکومت نمی دانستند‪.‬‬ ‫در ماهی ت دوم ک ه اندیش ه قضائی اشعری مس تولی شده بود‪،‬‬ ‫همی ن عنص ر نی ز از میان رف ت و فرهن گ عموم ی ب ه ه ر کودن و‬ ‫َ‬ ‫م مال ِِ َ‬ ‫ضعی ف نی ز ح ق حاکمی ت م ی داد‪ .‬زیرا آی ه « ُ‬ ‫ك‬ ‫ل الل ّ ُ‬ ‫ه َِّ‬ ‫ق ِ‬ ‫مل ْ َ‬ ‫مل ْ َ‬ ‫م َّ‬ ‫ك تُ ْ‬ ‫ن ت َشاء»‬ ‫ز ُ‬ ‫ك ِ‬ ‫مل ْ ِ‬ ‫م ْ‬ ‫م ْ‬ ‫ع ال ْ ُ‬ ‫ك َ‬ ‫ؤت ِي ال ْ ُ‬ ‫ال ْ ُ‬ ‫ن ت َشاءُ َ‬ ‫و تَن ْ ِ‬

‫‪1‬‬

‫مطابق جبر اشعری معنی می شد‪.‬‬ ‫خداوند مالک ملک است‪ ،‬ملک را به هر کسی که بخواهد می‬ ‫ده د‪ ،‬و مالک نی ز ه ر کاری درباره ملک و مملوک خود بکن د ظلم‬ ‫نیست‪ .‬و از جانب دیگر‪ :‬همۀ کارهای انسان در حقیقت و واقعیت‬ ‫کار خداست‪.‬‬ ‫بنابر این هر کس و ناکسی که به حکومت برسد کار خداست‪،‬‬ ‫ملک خداس ت ک ه ب ه او داده او نی ز ه ر کار بکن د ظلم نیس ت‪ .‬زیرا‬ ‫کار او کار خداست‪ .‬بر اساس همین اندیشه است که علمای اهل‬ ‫س نت حکوم ت یزی د را مشروع م ی دانس تند و م ی دانن د و حت ی‬ ‫برخی از آنان مانند محی الدین بن العربی قیام امام حسین(ع) را‬ ‫محکوم می کنند‪.‬‬

‫‪1‬‬

‫سوره آل عمران‪ ،‬آیه ‪.26‬‬

‫‪ 201‬دو نحلۀ بزرگ معتزلی و اشعری‬ ‫در اواخر قرن سوم در فرهنگ مسلمانان منشاء قدرت‪ .‬فقط‬ ‫«قضای اله ی» بود و ب س‪ .‬ه ر حکوم ت‪ ،‬کامل ً مشروع تلق ی م ی‬ ‫گش ت و ه ر کار حاک م‪ ،‬مشروع تلق ی م ی ش د و دو لف ظ ظلم و‬ ‫عدل دربارۀ هی چ حکومت ی ب ه کار نم ی رف ت‪ .‬از آن تاری خ ت ا ب ه‬ ‫امروز در فرهنگ سنیان هیچ حکومتی به دلیل عدم مشروعیت به‬ ‫زیر سؤال نرفته است و هیچ حکومتی به طور جد ّ به ظالم بودن‪،‬‬ ‫محکوم نشده اس ت و اگ ر کس ی حکوم ت را از دس ت کس ی م ی‬ ‫گرفت یا می گیرد صرفا ً یک «حادثه قضائی» است و بس‪.‬‬ ‫و در بیان دیگ ر‪ :‬هی چ حاکم ی ی ا خاندان حاک م‪ ،‬ب ه کار خلف ی ا‬ ‫رفتار خلف‪ ،‬محکوم نشده اس ت‪ .‬ب ه هم ۀ شان بدون اس تثناء‬ ‫«رضی الله عنه» یا «رحمة الله عليه» می گویند و یا دستکم‬ ‫نام شان را ب ه نیک ی م ی برن د‪ .‬حت ی یزی د را ک ه آن بل را بر س ر‬ ‫خاندان پیامبرشان آورد‪.‬‬ ‫در میان ه قرن پنج م ک ه «قی ل و قال» معتزلی و اشعری‬ ‫فروک ش کرد‪ ،‬اندیش ه معتزلی از جامع ه س نیان رخ ت بربس ت‬ ‫لیک ن اندیش ه اشعری ت ا ب ه امروز اعتقادات اص ول دی ن س نیان‬ ‫البت ه بدون آن «قی ل و قال» ک ه هرگ ز ب ه ص ورت جان دار ن ه‬ ‫تدری س م ی شود و ن ه ب ه عنوان ی ک رشت ه علم ی حضور دارد‪ .‬در‬ ‫دانشگاه های شان رشت‬

‫ه «معتزله شناس‬

‫ی» و «اشعری‬

‫شناس ی» هس ت ام ا ب ا ی ک بر خورد تاریخ ی ن ه مس ئلۀ روز‪ .‬فری د‬ ‫وجدی نویس نده «دائرة المعارف القرن العشريِن» خود ی ک‬ ‫اشعری اس ت و ب ا لح ن افتخار آمی ز درباره ابوالحس ن اشعری‬

‫دو دست خدا ‪202‬‬ ‫موس س اشعری ه م ی گوی د او جامع ه مس لمانان را ب ه «س نّت»‬ ‫برگردانید‪ .1‬گوئی س نت پیام برشان‪ 2‬ج بر گرائی بود‪ .‬و ای ن‬ ‫دانشمن د شان اس ت ک ه برای قرن بیس تم شان دائرة المعارف‬ ‫می نویسد!!!‬ ‫یادداشت ها در پایان این بخش‪.‬‬ ‫‪ -1‬ه ر س ه جریان (حس ن بص ری‪ ،‬معتزله و اشعری ه) مورد‬ ‫حمای ت کام ل دربار خلف ت و حاکمان مناط ق امپراطوری بزرگ‪،‬‬ ‫بودند‪.‬‬ ‫‪ -2‬نه حسن بصری و نه معتزله و نه اشعریه‪ ،‬هیچکدام معنی‬ ‫قدر را به طور مشخص و جدا از همدیگر تبیین نکردند‪.‬‬ ‫‪ -3‬ب ه دلی ل بال همیش ه بر س ر حدی ث «ال ْ َ‬ ‫س‬ ‫ري َّ ُ‬ ‫م ُ‬ ‫ة َ‬ ‫جو ُِ‬ ‫قدَ ِ‬ ‫ذه اْل ُ َّ‬ ‫ة» درگی ر بودن د و همدیگ ر را ب ه قَدَری بودن مته م م ی‬ ‫َ‬ ‫ه ِ‬ ‫م ِ‬ ‫کردند‪.‬‬ ‫‪ -4‬ام ا حقیق ت ای ن اس ت ک ه معتزله قَدَری بودن د و اشعری ه‬ ‫قضائی‪.‬‬ ‫‪ -5‬وج ه تس میۀ معتزله‪ ،‬انعزال و کناره گیری آنان از امور‬ ‫س یاسی اس ت و ریش ه در بیع ت ب ا علی(ع) دارد ک ه عده ای از‬ ‫بیعت و سیاست اعتزال کردند‪.‬‬

‫‪1‬‬

‫دائرة المعارف ‪ ،‬ذیل واژه اشعری‪.‬‬

‫‪2‬‬

‫در برخی از نوشته هایم از جمله «مکتب در فرایند تهاجمات تاریخی» توضیح داده ام که اساساً‬

‫اصطلح سن ّی یا اهل سن ّت‪ ،‬از ساخته های مهدی عباسی است و پیش از آن چنین اصطلحی در میان‬ ‫امت نبود‪ .‬یعنی نام یک فرقه یا مذهب نبود‪.‬‬

‫‪ 203‬دو نحلۀ بزرگ معتزلی و اشعری‬ ‫‪ -6‬امویان ب ه چهار دلی ل از معتزله حمای ت ب ی دری غ و هم ه‬ ‫جانبه کردند‪.‬‬ ‫‪ -7‬معتزله مباح ث اص ول دی ن را از آخری ن مس ئله شروع‬ ‫کردن د؛ از «فع ل انس ان» س پس ب ه قهقرا ب ه س مت مس ائل‬ ‫توحیدی رفتن د و مطاب ق اقتضاه ا و لزم ه های باورشان در «فع ل‬ ‫انسان»؛ دربارۀ خدا به صدور احکام پرداختند‪.‬‬ ‫‪ -8‬معتزله ب ا آیات قرآن برخورد گزینش ی کردن د‪ ،‬و آن ه ا را‬ ‫تک بُعدی معنی کردند‪.‬‬ ‫‪ -9‬معتزلیان نه تنها دربارۀ فعل انسان‪ ،‬بل در کل هستی خدا‬ ‫را (نعوذ بالله) خلع ی د کردن د و دس ت خدا را بس تند‪ .‬خدای شان‬ ‫مانند خدای ارسطوئیان بی کاره گشت‪.‬‬ ‫‪ -10‬ای ن ک ه معتزله را «عدلی ّه» نی ز نامیده ان د ب ه ای ن معن ی‬ ‫اس ت ک ه عقای د آنان‪ ،‬ظالم بودن خدا را لزم نگرفت ه اس ت بر‬ ‫خلف اشاعره ک ه ای ن ملزم ه در عقای د آن ه ا هس ت‪ .‬واّل خدای‬ ‫بی کاره معتزله کاری نمی کند که عادل باشد یا ظالم‪.‬‬ ‫‪ -11‬اشعریان اعتقاد به «عدل الهی» را باطل دانسته و اولین‬ ‫کار ابوالحسن اشعری‪ ،‬توبه کردن از اعتقاد به عدل بود‪.‬‬ ‫‪ -12‬اشعریان «حسن و قبح عقلی» را انکار کردند‪.‬‬ ‫‪ -13‬اشعریان مانن د معتزلیان ب ا آیات قرآن برخورد گزینش ی‬ ‫کرده و آن ه ا را ت ک بُعدی معن ی کردن د؛ آنان از آن طرف دیوار‬ ‫افتادند و اینان از این طرفش‪.‬‬

‫دو دست خدا ‪204‬‬ ‫‪ -14‬تعری ف مالکی ت تکوین ی و مالکی ت اعتباری را در ه م‬ ‫آمیختند‪ .‬و در اثر این تمسک به مالکیت‪ ،‬آن همه آیات که ظلم را‬ ‫نکوهش می کنند کاربردشان را از دست دادند‪.‬‬ ‫‪ -15‬جبر اشعری‪ ،‬جبر قضائی است‪.‬‬ ‫‪ -16‬افکار معتزلی و اشعری ک ه قرن ه ا ب ا همدیگ ر درگی ر‬ ‫بودند‪ ،‬زمینه را برای رشد و همه گیر شدن تصوف فراهم کردند‪.‬‬ ‫‪ -17‬ص وفیان ب ه درگیری چن د قرن آنان عنوان «قی ل و قال‬ ‫مدرسه» داده و آن را خاموش کردند‪.‬‬ ‫‪ -18‬تعام ل س ه جریان معتزلی و اشعری و تص وف‪ ،‬جامع ه‬ ‫مسلمانان را به سقوط کشانید‪.‬‬ ‫‪ -19‬اکنون هم ه س نیان اشعری هس تند و لذا هی چ حکوم ت و‬ ‫هیچ حاکمی در جامعه شان به طور جدّی محکوم نمی شود‪.‬‬ ‫‪ -20‬امروز ما نیز تحت عنوان مقدس «عرفان» ارسطوئیات‪،‬‬ ‫بودائیات‪ ،‬معتزلیات و اشعریات را دره م آمیخت ه ب ه تص وف‬ ‫مشغول هستیم‪ .‬برخی از ماها به دلیل عدم توان درک مسائل در‬ ‫امور فردی و اجتماع ی‪ .‬و برخ ی دیگرمان تنه ا ب ه خاط ر شأن و‬ ‫شوک ت و عوام فریب ی ب ه ای ن برنام ۀ خطرناک ادام ه م ی دهی م و‬ ‫برخی دیگرمان کهانت را با کرامت عوضی گرفته‪ 1‬و بر این روند‬ ‫بس خطر ناک کمک می کنند و‪ ...‬چه نقصی در راه و روش اهل‬ ‫بیت(ع) دیده ایم که از آن روی گردان شده ایم!؟!‬

‫‪1‬‬

‫رجوع کنید‪ :‬مقاله «معجزه‪ ،‬کهانت‪ ،‬کرامت» در سایت بینش نو‪.‬‬

‫‪ 205‬دو نحلۀ بزرگ معتزلی و اشعری‬ ‫چرا با این که می دانیم کهانت گناه کبیره و کاهن کافر است‪،‬‬ ‫کاهنان را تقدیس می کنیم!؟!‬ ‫هر کسی که خبر از غیب بدهد یا معصوم است یا کاهن‪ .‬چرا‬ ‫هنوز معن ی کهان ت را ب ا کرام ت اشتباه م ی کنی م؟! ت ا ک ی نادان‬ ‫بمانیم!؟!؟‬

‫دو دست خدا ‪206‬‬

‫امٌر بین الَمرین‬ ‫َ‬ ‫و أَ ْ‬ ‫ه أَ ُ‬ ‫و ُ‬ ‫عد‬ ‫وت ِ ِ‬ ‫ل الل ّ ِ‬ ‫ق ُ‬ ‫بِ َ‬ ‫قو ُ‬ ‫م َ‬ ‫ق ّ‬ ‫ه َ‬ ‫و ِ‬ ‫ح ْ‬ ‫فويض ب ْ َ‬ ‫َ‬ ‫مَريْن‬ ‫َ َ‬ ‫َل َ‬ ‫مٌر بَي ْ َ‬ ‫لأ ْ‬ ‫ن ال ْ‬ ‫جبَْر َ‬ ‫و َل ت َ ْ ِ‬ ‫در فصل های پیشین به ویژه در فصل دوم (فصل قضا و قدر)‬ ‫سخن از امربین المرین رفت‪ ،‬آن چه در این جا می آید تکرار آن‬ ‫نیست و بحث دقیقی است که باید به آن توجه کرد‪:‬‬ ‫جبَْر‬ ‫چرا مکت ب اه ل بی ت(ع) ب ه جای ای ن عبارت‪ ،‬عبارت «َل َ‬ ‫و َل اختیار ب ْ َ‬ ‫َ‬ ‫مَري ِِِْن» را نیاورده و از ب ه کار‬ ‫َ َ‬ ‫مٌر بَي ِِِْ َ‬ ‫ن ال ْ‬ ‫لأ ْ‬ ‫َ‬ ‫گیری لفظ «اختیار» خودداری کرده است؟‬

‫‪ 207‬امربین المرین‬ ‫اولً‪ :‬خواهیم دید که مکتب اهل بیت(ع) اختیار را هرگز نفی‬ ‫نمی کند‪ .‬و این نکته را باید همیشه در نظر داشته باشیم‪ ،‬آن چه‬ ‫را که نفی می کند تفویض است‪.‬‬ ‫ثانیاً‪ :‬در ای ن مکت ب اص طلح امربی ن المری ن در س ه مس ئله‬ ‫بزرگ به میان می آید‪:‬‬ ‫‪ -1‬آی ا خداون د جهان را آفری د و آن را بر اس اس قوانی ن و‬ ‫فرمول هایش (کوک کرده و مانند یک ساعت کوکی) به سر خود‬ ‫ره ا کرده؟ ی ا همیش ه و دائما ً ب ا آن کار دارد و دخ ل و تص رف م ی‬ ‫کند؟‬ ‫دق ت کنی د‪ :‬در ای ن ج ا س خن از دو ج بر اس ت و مس ئله هی چ‬ ‫ربطی به «اختیار» ندارد‪.‬‬ ‫اگ ر جهان را کوک کرده و ب ه س ر خود ره ا کرده‪ ،‬پ س جهان‬ ‫براساس «جبر قَدَری» اداره می شود‪.‬‬ ‫و اگ ر جهان را ب ه س ر خود ره ا نکرده‪ ،‬پ س ب ا «ج بر قضائی»‬ ‫اداره می شود و هیچ قانون و فرمول ثابت در جهان وجود ندارد‪.‬‬ ‫«لجبر و ل تفویض» در این مسئله یعنی‪ :‬جهان نه بر اساس‬ ‫جبر قضائی اداره می شود و نه بر اساس جبر تفویض قدرها‪ .‬بل‬ ‫امربین المرین‪.‬‬ ‫در ای ن ج ا مراد از تفو یض ب ه س ر خود ره ا شدن قدره ا اس ت‬ ‫که با جبر قدری جهان را اداره کنند‪.‬‬

‫دو دست خدا ‪208‬‬ ‫و مراد از «امربی ن المری ن» در ای ن مس ئله‪ ،‬یعن ی ب ل بر‬ ‫اساس هر دو جبر‪ ،‬هم جبر قدری و هم جبر قضائی‪ .‬که گفته شد‬ ‫هر دو با هم و تنیده بر همدیگر جهان را اداره می کنند‪.‬‬ ‫‪ -2‬م ی دانی م ک ه انس ان ب ا اراده خود ب ه وجود نیامده و مث ل‬ ‫خود ِ جهان با جبر به وجود آمده است و همین طور با جبر صاحب‬ ‫اراده شده اس ت‪ .‬خودش خودش را ن ه ب ه وجود آورده و ن ه‬ ‫ص احب اراده کرده‪ .‬آی ا انس ان و ص احب اراده شدن ش بر اس اس‬ ‫جبر قدری به وجود آمده یا بر اساس جبر قضائی؟‪-‬؟‬ ‫همان طور ک ه در فص ل دوم ب ه شرح رف ت‪ ،‬انس ان و اراده‬ ‫اش نی ز ن ه ب ه وس یله ص رفا ً قدره ا ب ه وجود آمده و ن ه ب ه وس یله‬ ‫ص رفا ً قض ا ب ل ه ر دو دس ت خدا در پیدای ش آن ب ا ه م عم ل کرده‬ ‫اند‪.‬‬ ‫در این مسئله نیز سخن از دو جبر است‪ :‬آیا قدرها به سرخود‬ ‫و ب ه طور مس تقل‪ ،‬انس ان و اراده انس ان را به وجود آورده ان د ی ا‬ ‫قدره ا در ای ن پدیده هی چ کاره بوده ان د و ص رفا ً ب ا قض ا ب ه وجود‬ ‫آمده و نی ز ص احب اراده شده ان د؟‪-‬؟ ب ا ای ن ج بر ی ا ب ا آن ج بر؟‪-‬؟‬ ‫نه این و نه آن بل با هر دو‪.‬‬ ‫‪1‬‬

‫تا این جا با دو جبر سروکار داشتیم‪.‬‬

‫‪ -3‬اکنون می رسیم به «فعل انسان»‪:‬‬

‫‪1‬‬

‫و به همین جهت مکتب اهل بیت(ع) از واژ ۀ «اختیار» استفاده نکرده است‪ .‬هر دو جبرند یکی جبر‬

‫تفویضی و دیگری «جبر مورد به مورد» ی‪ .‬و برای این عدم استفاده از واژه اختیار‪ ،‬دلیل دیگری هم‬ ‫هست که خواهد آمد‪.‬‬

‫‪ 209‬امربین المرین‬ ‫در این جا با سه چیز سروکار داریم‪ :‬جبر قدری‪ ،‬جبر قضائی‬ ‫و ارادۀ انسان‪.‬‬ ‫اراده مساوی است با «اختیار»‪.‬‬ ‫از آغاز ای ن دفت ر ب ا ای ن روال پی ش آمدی م‪ :‬خداون د خواس ت و‬ ‫قضا کرد که جهانی به وجود آوَرد‪ ،‬با کار امری (قضا)‪ ،‬ماده اولیه‬ ‫جهان را ب ه وجود آورد ام ا آن را ب ه س رخود ره ا نکرد ب ل ک ه‬ ‫قوانین و قدرها را بر آن مسلط کرد (کار خلقی= قدری)‪ .‬باز هم‬ ‫جهان را ب ه امی د قدرهای ش ب ه س رخود تفوی ض نکرد یعن ی ب ه‬ ‫سرخود رها نکرد‪.‬‬ ‫این ک م ی پرس یم‪ :‬آی ا خداون د وقت ی ک ه اراده را ب ه انس ان داد‪،‬‬ ‫او را ب ه س رخود ره ا کرد؟ او را ب ه س رخود واگذاش ت؟ و هی چ‬ ‫دخالت ی و تص ّرفی در ارادۀ انس ان نم ی کن د؟ آی ا ارادۀ انس ان‬ ‫مستقل از خداست آن طور که معتزله می گویند‪-‬؟‬ ‫پاس خ ای ن اس ت ک ه‪ :‬ن ه‪( .‬همان طور ک ه لزم ه ه ا و آثار غلط‬ ‫بینش معتزله که حتی مسائل توحید را نیز تخریب می کند و نیز‬ ‫لزمه ها و آثار نادرست اجتماعی آن را دیدیم و به شرح رفت)‪.‬‬ ‫گفت ه ش د‪ :‬معتزله ک ه خدا را از ارادۀ انس ان خلع ی د م ی کنن د‬ ‫ناچارن د ک ه خدا را از عرص ۀ جهان نی ز خلع ی د کنن د‪ .‬در نتیج ه ه م‬ ‫قضاها را انکار می کنند و هم خدای شان بی کاره می شود‪.‬‬ ‫پرس ش دوم‪ :‬اگ ر چنی ن نیس ت و خداون د ارادۀ انس ان را ب ه‬ ‫س رخود ره ا نکرده‪ ،‬پ س چیزی ب ه نام اراده معن ی ندارد و ه ر‬ ‫انتخاب و هر فعل و رفتار انسان‪ ،‬کار خدا است؟‬

‫دو دست خدا ‪210‬‬ ‫پاس خ ای ن اس ت ک ه‪ :‬ن ه‪ .‬ای ن باور اشعریان اس ت و نادرس ت‬ ‫می باشد‪.‬‬ ‫درس ت اس ت ک ه خداون د به انس ان اراده داده ام ا هرگ ز اراده‬ ‫ک ه مخلوق خود اوس ت نم ی توان د او را محدود کن د و ارادۀ انس ان‬ ‫ی ک مخلوق یاغ ی نیس ت ک ه از قدرت و س لطۀ خدا خارج شده‬ ‫باشد‪ .‬جهان‪ ،‬انسان‪ ،‬ارادۀ انسان همه مخلوق او هستند و در پنجه‬ ‫قدرت او‪ .‬ام ا او ب ا ای ن هم ه خودش خواس ته اس ت ک ه انس ان‬ ‫اراده داشته باشد و بر اساس آن‪ ،‬اختیار کند‪.‬‬ ‫پیش تر گفته شد‪ :‬وقتی که نوبت به انسان که موجود با اراده‬ ‫است رسید قدرها و جبرهای قدری (در حیطه توان علمی انسان)‬ ‫تس لیم شدن د و انس ان ب ا اس تفاده از ج برهای قدری ب ه ص نعت‬ ‫پرداخ ت و مثل ً ماشی ن را س اخت‪ .‬ام ا انواع قض ا ب ه ویژه قضای‬ ‫اذن و تدبی‬

‫ر و پرورش (پرورش پروردگار ک‬

‫ه جهان را م‬

‫ی‬

‫پروراند) سرجای خود هستند‪.‬‬ ‫قضای اذن و تدبی ر حت ی در کار آن ماشی ن ک ه انس ان م ی‬ ‫س ازد‪ ،‬ب ه همراه قدره ا س رجای خود هس تند‪ ،‬ب ه همراه همان‬ ‫قدره ا ک ه انس ان ب ا محاس بۀ آن ه ا ماشی ن را س اخته‪ .‬قدره ا‬ ‫همیش ه نیازمن د قضای اذن و تدبی ر هس تند و بدون آن نم ی توانن د‬ ‫کار کنند‪.‬‬ ‫این نوع قضا‪ ،‬در خود وجود کسی که ماشین را می سازد‪ ،‬در‬ ‫ارادۀ او‪ ،‬در انتخاب او‪ ،‬در ذّره ذرۀ کار او‪ ،‬حضور دارد‪.‬‬

‫‪ 211‬امربین المرین‬ ‫اراده و اختیار این است و این چنین کار می کند‪ .‬و این یعنی‬ ‫نه جبر و نه تفویض‪.‬‬ ‫مکت ب اه ل بی ت(ع) م ی گوی د‪ :‬شم ا در ی ک چی ز اشتباه م ی‬ ‫کنی د‪ :‬وقت ی ک ه م ی گوئی د «اراده» و ی ا م ی گوئی د «اختیار» آن را‬ ‫ب ا «تفوی ض» و ب ه س رخود ره ا شدن‪ ،‬اشتباه م ی کنی د‪ .‬ن ه معن ی‬ ‫اراده تفویض است و نه معنی اختیار تفویض است‪ .‬آن اختیار که‬ ‫شما می گوئید‪ ،‬اختیار نیست تفویض و خلع ید خداوند است‪.‬‬ ‫چرا دوئالیستی می اندیشید؟ می گوئید‪ :‬یا جبر یا تفویض‪ .‬در‬ ‫این جا چیز سوم هست که نه جبر است و نه تفویض و آن اختیار‬ ‫است‪.‬‬ ‫و ب ه دوئالیس م دیگ ر گرفتار شده ای د‪ :‬اگ ر اختیار هس ت همان‬ ‫تفویض است و اگر نیست همان جبر است‪.‬‬ ‫اگ ر «اختیار» را ب ه طور ص حیح معن ی کنی د و ب ه فرق آن ب ا‬ ‫تفویض توجه کنید از هر دو دوئالیسم نجات پیدا می کنید‪.‬‬ ‫اینان معنی «اختیار» را با معنی «تفویض» اشتباه می کنند به‬ ‫نظرشان ه ر دو ب ه ی ک معن ی اس ت‪ .‬در حالی ک ه تفوی ض چیزی‬ ‫بیش از اختیار است‪.‬‬ ‫رابط ۀ «اختیار» با دیگر انواع قضا‪:‬‬ ‫در بح ث بال حضور قضای اذن ی و تدبیری و پرورش ی (ک ه‬ ‫همیشه و دائما ً تنیده بر قدرها کار می کند) در اختیار انسان‪ ،‬بیان‬ ‫شد‪ .‬اما اراده و اختیار انسان از دیگر انواع قضا نیز فارغ نیست‪:‬‬

‫دو دست خدا ‪212‬‬

‫َ‬ ‫«أ َ َّ‬ ‫و َ‬ ‫حو ُ‬ ‫قلْب ِه»‪ 1‬یکی از دخالت های خدا‬ ‫ه يَ ُ‬ ‫ل بَي ْ َ‬ ‫ن ال ْ َ‬ ‫ن الل ّ َ‬ ‫مْرِء َ‬ ‫اس ت و نام آن در ای ن مس ئله «لط ف» اس ت همان لط ف ک ه از‬ ‫سران معتزله نقل کردیم که آن را انکار می کنند زیرا لزمۀ بینش‬ ‫شان انکار لطف خدا است‪.‬‬ ‫اگر خداوند به کسی لطف داشته باشد در اراده و انتخاب او‪،‬‬

‫او را یاری م ی کن د؛ در اندیش ه و تعق ل او دخالت مثب ت نی ز م ی‬ ‫کند‪ .‬که نام این دخالت ها در فصل دوم‪« ،‬قضاهای موردی» بود‪.‬‬ ‫و اگر خداوند این لطف را نسبت به کسی نداشته باشد او را‬ ‫در همان «اختیار» ک ه معنای ش ب ه شرح رف ت‪ ،‬تنه ا م ی گذارد‪ .‬و‬ ‫در ای ن ص ورت ضع ف انس ان در محاس بات و در اراده و اختیار‪،‬‬ ‫خود نمائی می کند‪.‬‬ ‫مردم با تجربۀ فطری خود می گویند‪ :‬خداوند هیچ کسی را به‬ ‫سرخود وانگذارد‪.‬‬ ‫اشتباه بزرگ‪ :‬برخ ی از محققی ن (اجازه بدهی د عرض کن م‬ ‫هم ه کس انی ک ه در ای ن مس ئله مطلب نوشت ه ان د) ی ا مس ئله را‬ ‫نشکافت ه ان د و همچنان ره ا کرده ان د و عذر ه م آورده ان د ک ه‬ ‫ميق ٌ فََل تَل ِ ِجه»‬ ‫حٌر عَ ِ‬ ‫علی(ع) فرموده مس ئله قض ا و قدر «ب َ ْ‬

‫‪2‬‬

‫دریائی است تاریک در آن فرو نروید‪.‬‬ ‫بای د گف ت‪ :‬در ای ن ص ورت چرا وارد ای ن بح ث شدی و از اول‬ ‫به فرمان علی(ع) عمل نکردی؟‬ ‫‪1‬‬

‫سوره انفال‪ ،‬آیه ‪.24‬‬

‫‪2‬‬

‫م َ‬ ‫خلْه»‪ ،‬بحار ج ‪ 5‬ص ‪.57‬‬ ‫فَل تَدْ ُ‬ ‫و «بَي ْ ٌ‬ ‫مظْل ِ ٌ‬ ‫ت ُ‬

‫‪ 213‬امربین المرین‬ ‫بدیهی است آن حضرت هرگز از علم و اندیشه منع نمی کند‪،‬‬ ‫مخاطب او در این سخن تودۀ مردم و افراد غیر متخصص است‪.‬‬

‫‪1‬‬

‫َ‬ ‫و أَ ْ‬ ‫ه أَ ُ‬ ‫و ُ‬ ‫عد» را برای‬ ‫وت ِِ ِ‬ ‫ل الل ِّ ِ‬ ‫ق ُِ‬ ‫وگرن ه‪ ،‬خود او «ب ِ َ‬ ‫قو ُِ‬ ‫م َ‬ ‫ق ّ‬ ‫ه َ‬ ‫و ِ‬ ‫ح ْ‬ ‫همین مسئله آورده و مهم تر این که آن را در متن نماز قرار داده‬ ‫است‪.‬‬ ‫و یا خواسته اند مسئله را بشکافند اما دچار اشتباه شده اند‪.‬‬ ‫گفته اند‪ :‬اراده خدا و اراده انسان‪ ،‬کار خدا و کار انسان‪ ،‬یا نقش‬ ‫خدا و نقش انسان در «فعل انسان» در طول هم هستند‪ .2‬یعنی‬ ‫خدا امکانات و اختیار داده و انس ان ب ا آن امکانات و اختیار فع ل‬ ‫را به وجود آورده است‪.‬‬ ‫اما توجه ندارند که این دقیقا ً همان نظریه معتزله است؛ مگر‬ ‫معتزله وجود خدا را انکار م ی کنن د!؟ ی ا انس ان را ن ه تنه ا خالق‬ ‫فع ل خود ب ل خالق امکانات و اراده خود‪ ،‬م ی دانن د!؟ آنان نی ز‬ ‫نقش خدا و انسان را در فعل انسان در طول هم می دانند‪ .‬پس‬ ‫مکتب اهل بیت(ع) چه فرقی با معتزله دارد؟‬

‫‪1‬‬

‫دانشمند نامدار‪ ،‬مومن الطّاق با عد ّه ای از مخالفین سرگرم مناظر ۀ کلمی بود‪ .‬یکی از اصحاب‬

‫امام صادق(ع) به او می گوید‪:‬‬ ‫مگر امام صادق(ع) از مباحثات کلمی نهی نکرده است؟ مومن الطاق به او می گوید‪ :‬حال که امام‬ ‫صادق(ع) تو را نهی کرده پس از این جا برو‪.‬‬ ‫یعنی تو را نهی کرده نه مرا‪.‬‬ ‫و در یک ماجرا در حضور امام صادق(ع) مومن الطاق با یکی از مخالفین مناظره کرد و او را محکوم‬ ‫کرد‪ .‬امام فرمود والله لقد سررتنی‪ :‬بخدا سوگند من را شاد کردی‪ .‬رجال کشی‪ ،‬ص ‪.188‬‬

‫‪2‬‬

‫نشریه «مجله تخصصی کلم اسلمی» شماره ‪ 47‬مقاله «نظریه معتزله درباره خلق اعمال»‪.‬‬

‫دو دست خدا ‪214‬‬ ‫یا گفته اند‪ :‬خدا خالق فعل انسان است با واسطه‪ ،‬و انسان‬ ‫خالق آن اس ت بدون واس طه‪ .1‬در حالی ک ه ای ن نی ز عی ن باور‬ ‫معتزله است‪.‬‬ ‫ی ا گفت ه ان د‪ :‬اختیار انس ان آخری ن جزء تکمی ل کنندۀ «علت‬ ‫تام ه» اس ت‪ .2‬ام ا باز بای د گف ت‪ :‬مگ ر معتزله غی ر از ای ن س خنی‬ ‫دارند؟‬ ‫و این گونه ناقص گوئی ها موجب شده که کسانی مانند ذهبی‬ ‫‪3‬‬

‫ادعا کنند که شیعه و معتزله یکی هستند‪.‬‬

‫تفس یر نادرس ت از امربی ن المری ن و عدم تبیی ن درس ت آن‬ ‫موج ب شده ش ّمه ای از «شرک» ب ه نظرشان بیای د‪ .‬زیرا در ای ن‬ ‫تفس یر نادرس ت‪ ،‬خدا و انس ان در خلق فع ل‪ ،‬ب ا ه م شری ک م ی‬ ‫شون د؛ فع ل انس ان مخلوق مشترک خدا و انس ان م ی شود‪ .‬و‬ ‫برای فرار از ای ن ش ّمه و شائب ه ب ه «طول ه م بودن» و ی ا ب ه‬ ‫«فاعل مع الواسطه و فاعل بدون واسطه» و یا به «جزء العلة‬ ‫مه» متوسل می شوند که همگی سر از باور معتزله در‬ ‫و علة تا ّ‬ ‫می آورد‪.‬‬ ‫اما در تفسیر درست که ارائه شد «رابطه فعل انسان با ارادۀ‬ ‫خدا» با «رابطه فعل گیاه با خدا» هیچ فرقی ندارد‪ .‬آیا فعل گیاه‬ ‫مثل ً گ ل دادن نیلوف ر‪ ،‬کار خود نیلوف ر اس ت ی ا کار خدا؟‪-‬؟ اگ ر‬

‫‪1‬‬

‫همان‪.‬‬

‫‪2‬‬

‫همان‪ ،‬شماره ‪ 61‬مقاله «خلق العمال»‪.‬‬

‫‪3‬‬

‫سرون»‪.‬‬ ‫ذهبی «التفسیر و المف ّ‬

‫‪ 215‬امربین المرین‬ ‫بگوئی م ن ه ای ن و ن ه آن ب ل امٌربی ن المری ن‪ ،‬آی ا نیلوف ر را شری ک‬ ‫خداوند قرار داده ایم!؟ کار‪ ،‬کار است و فعل فعل است خواه با‬ ‫اراده و خواه بدون اراده‪ .‬و بحث ما در فعل است نه در اراده‪.‬‬ ‫در ای ن ج ا مس ئله کم ی نیازمن د دق ت اس ت‪ :‬اگ ر گفت ه شود‪:‬‬ ‫بح ث م ا در فع ل موجودی اس ت ک ه اراده دارد ن ه در فع ل نیلوف ر‬ ‫ک ه اراده ندارد‪ .‬باز عرض م ی کن م‪ :‬آی ا گ ل دادن نیلوف ر فعلی‬ ‫اس ت که نیلوف ر در آن هیچ نقش ی ندارد؟ ای ن پرس ش چه فرق ی‬ ‫دارد ب ا ای ن پرس ش‪ :‬آی ا انس ان در فع ل خود هی چ نقش ی ندارد؟‬ ‫وقتی که نیلوفر نقش دارد چرا باید انسان و ارادۀ انسان نداشته‬ ‫باشد‪-‬؟‬ ‫چرا درباره نیلوف ر نم ی گویی د‪ :‬فاعلی ت خدا و فاعلی ت نیلوف ر‬ ‫در طول ه م هس تند ام ا درباره انس ان طول را م ی آوری د؟‪-‬؟ م ا‬ ‫نمی گوئیم فاعلیت خدا و انسان در عرض هم هستند‪ .‬می گوئیم‬ ‫اس اسا ً ای ن ج ا ن ه جای طول اس ت و ن ه جای عرض‪ .‬ای ن گون ه‬ ‫افکار‪ ،‬و یا ریبۀ شرک‪ ،‬ناشی از عدم شناخت فرق میان تفویض و‬ ‫اختیار اس ت‪ .‬ای ن در عرض ه م بودن و ی ا ریب ۀ شرک‪ ،‬وقت ی اس ت‬ ‫ک ه اختیار را ب ه معن ی تفوی ض بگیری د‪ .‬فرد مختاری ک ه مفوَّض و‬ ‫ره ا شده ب ه س رخود‪ ،‬نیس ت چ ه شرک ی م ی توان د ب ه خدا داشت ه‬ ‫باشد؟!‬ ‫خداوند حکیم برای هدایت ما در این مسئله‪ ،‬نشانۀ ضعیفی از‬ ‫اختیار را در نیلوف ر نی ز گذاشت ه اس ت ک ه ب ه یک ی از دو چوب‬

‫دو دست خدا ‪216‬‬ ‫پیچیده و بال برود و آن را انتخاب کن د ک ه در معرض نور خورشی د‬ ‫است‪.‬‬ ‫ی ا‪ :‬حیوان همیش ه انتخاب م ی کن د و از نوع ی اراده ه م‬ ‫برخوردار اس ت؛ چرا درباره حیوان ریب ۀ شرک پی ش نم ی آی د؟‬ ‫دقیقا ً همان طور هم درباره فعل انسان جای هیچ ریبه ای نیست‪.‬‬ ‫اتفاقا ً ریب ۀ شرک وقت ی هس ت ک ه س خن از در طول ه م م ی‬ ‫آوری د و خدا را در مرحلۀ فاعلی ت انس ان‪ ،‬از انس ان و اراده اش‪،‬‬ ‫خلع ید می کنید‪ .‬و او را مستقل از خدا می دانید‪ .‬و این در طول‬ ‫ه م بودن بدت ر از در عرض ه م بودن اس ت‪ .‬زیرا اس تقلل مخلوق‬ ‫از خالق آن هم استقلل تکوینی بدتر از شرک است‪.‬‬ ‫خداون د ب ه انس ان اراده و اختیار داده و لزم ۀ ای ن‪ ،‬خلع ی د‬ ‫کردن از او نیس ت‪ .‬خلع ی د وقت ی اس ت ک ه خداون د انس ان را‬ ‫تفویض کرده باشد‪.‬‬ ‫مفوضه می شوند و دربارۀۀ انسان به‬ ‫ّ‬ ‫حضرات پیشاپیش‬ ‫تفویض قائل می شوند سپس می خواهند نظر مکتب اهل‬ ‫بیت(ع) را توضیح دهند‪ .‬به راستی چنین هستند‪.‬‬ ‫ابتدا انسان را مفو َّض و به سر خود رها شده و نیز اراده‬ ‫انسان را مفوَّض و به سر خود رها شده‪ ،‬می دانند و اختیار را به‬ ‫همان تفویض معنی می کنند‪ ،‬سپس می کوشند که معنی امربین‬ ‫المرین را دریابند‪.1‬‬ ‫‪1‬‬

‫و لذا از آوردن عبارت «امربین المرین» پرهیز می کنند گرچه درصدد توضیح فرق میان شیعه با‬

‫معتزله و اشعریه‪ ،‬هستند‪.‬‬

‫‪ 217‬امربین المرین‬ ‫به عبارت دیگر‪ :‬ابتدا معتزلی می شوند سپس می خواهند از‬ ‫آن باتلق بیرون بیایند و هر چه می کوشند بیش تر فرو می روند‪.‬‬ ‫و هرگز از خود نمی پرسند‪ :‬چرا ائمه(ع) فرموده اند «ل جبر‬ ‫و ل تفویض» و نفرموده اند «ل جبر و ل اختیار»؟ تا برای شان‬ ‫روشن شود که تفویض غیر از اختیار است‪.‬‬ ‫در این عبارت‪ ،‬حرف «ل» نافیه للجنس است یعنی هرگز و‬ ‫به هیچ وجه تفویض در عالم مخلوقات و کائنات‪ ،‬وجود ندارد‪.‬‬ ‫خداوند هرگز و هیچ وقت از ذّره ای از مخلوقاتش خلع ید نمی‬ ‫شود‪.‬‬ ‫پرسش دیگر‪ :‬گاهی مسئله به صورت دیگر طرح می شود‬ ‫می گویند‪ :‬آیا فعل انسان با اراده خدا محقق می شود یا با اراده‬ ‫خود انسان؟‪-‬؟‬ ‫پاسخ‪ :‬اگر مراد از «اراده خدا» در این سوال‪ ،‬همان است که‬ ‫قضاها و قدرها با یکدیگر در جریان واحد که خداوند اراده کرده‬ ‫جاری شده اند خود انسان و اراده او را به وجود آورده اند‪،‬‬ ‫پاسخش همان است که در سطرهای بال بیان شد‪.‬‬ ‫و اگر مراد یک «اراده جدید» است‪ ،‬در این صورت تناقض‬ ‫پیش می آید و خود پرسش متناقض می شود‪ .‬زیرا اراده جدید‬ ‫خدا‪ ،‬یعنی سلب اراده از انسان‪.‬‬ ‫در بیان دیگر‪«:‬ارادة الله فعله»‪ :1‬اراده خدا فعلش است‪.‬‬ ‫َ‬ ‫ج َّ‬ ‫ل‪ُ :‬‬ ‫حي َِى‪َ ،‬‬ ‫ص ْ‬ ‫قا َ‬ ‫ن‬ ‫ن(ع)‪ :‬أ َ ْ‬ ‫ه َ‬ ‫خبِْرن ِِي َ‬ ‫‪َ 1‬‬ ‫و ِ‬ ‫ن الل ِّ ِ‬ ‫ة ِ‬ ‫د ِ‬ ‫وا َ‬ ‫و َ‬ ‫ن اْلَِرا َ‬ ‫ت ِلَب ِِي ال ْ َ‬ ‫ن يَ ْ‬ ‫قل ِْ ُ‬ ‫م َِ‬ ‫م َِ‬ ‫ح َِ‬ ‫ع ِْ‬ ‫ن َِ‬ ‫ل َ‬ ‫عَّز َ‬ ‫ف َ‬ ‫ع ِِ‬ ‫س ِ‬ ‫ن ب ِْ ِ‬ ‫ما من الل َ‬ ‫فعل‪ .‬و أ َ‬ ‫ج َّ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫ّ‬ ‫ْ‬ ‫َ‬ ‫ُ‬ ‫ْ‬ ‫ْ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫ل َ‬ ‫ف َ‬ ‫ق‪َ .‬‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫ه‬ ‫ز‬ ‫ع‬ ‫ه‬ ‫ل‬ ‫ا‬ ‫ن‬ ‫م‬ ‫ك‬ ‫ل‬ ‫ذ‬ ‫د‬ ‫ع‬ ‫ب‬ ‫ه‬ ‫ل‬ ‫ُو‬ ‫د‬ ‫ب‬ ‫ي‬ ‫ما‬ ‫و‬ ‫ر‬ ‫مي‬ ‫ض‬ ‫ال‬ ‫ق‪،‬‬ ‫و‬ ‫ل‬ ‫خ‬ ‫ْ‬ ‫م‬ ‫ل‬ ‫ا‬ ‫ن‬ ‫م‬ ‫ة‬ ‫د‬ ‫را‬ ‫ل‬ ‫ا‬ ‫ل‬ ‫قا‬ ‫ال ْ َ‬ ‫َ‬ ‫ُ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫و َ‬ ‫ْ‬ ‫َ‬ ‫ْ‬ ‫َ‬ ‫ْ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫فإَِرا َدت ُ ُ‬ ‫ّ‬ ‫ُ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫ِ َ‬ ‫ُ َ‬ ‫َِ‬ ‫ِ‬ ‫خل ْ ِ‬ ‫غيُْر ذَل ِ َ‬ ‫ه َل َ‬ ‫ك‪،‬‬ ‫إِ ْ‬ ‫حدَاثُ ُ‬

‫م و َل يت َ َ َ‬ ‫َ‬ ‫ص َ‬ ‫ص َ‬ ‫ق‪.‬‬ ‫ت ال ْ َ‬ ‫ة َ‬ ‫في َّ ٌ‬ ‫من ْ ِ‬ ‫و َ‬ ‫فا ِ‬ ‫ن ِ‬ ‫ي ِ‬ ‫و ِ‬ ‫ه ال ِّ‬ ‫ذ ِ‬ ‫ه ِ‬ ‫َ‬ ‫فا ُ‬ ‫م ْ‬ ‫و َل ي َ ُ‬ ‫عنْ ُ‬ ‫ت َ‬ ‫ِلن َّ ُ‬ ‫ه َ‬ ‫فك ُّر‪َ ،‬‬ ‫ه ُّ َ‬ ‫وي َ‬ ‫ه َ‬ ‫ه َل يَُر ِّ‬ ‫خل ْ ِ‬

‫دو دست خدا ‪218‬‬ ‫ما انسان ها اول اراده می کنیم سپس آن اراده را به فعلیت‬ ‫می رسانیم‪ .‬اما خداوند اراده اش و فعلش یک چیز است «إِنَّما‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫ن َ‬ ‫ن يَ ُ‬ ‫قو َ‬ ‫مُر هُ إِذا أَرادَ َ‬ ‫فيَكُون»‪ . 2‬و این است‬ ‫شيْئا ً أ ْ‬ ‫ه كُ ْ‬ ‫ل لَ ُ‬ ‫أ ْ‬ ‫فرق میان اراده خدا با اراده انسان‪.‬‬ ‫اگر خدا با اراده جدید تحقق یک فعل را بخواهد‪ ،‬دیگر جائی‬ ‫برای اراده و اختیار انسان در آن فعل نمی ماند‪.‬‬ ‫و این پرسش به مثاب ۀ این است‪ :‬آیا اگر خداوند اراده کند که‬ ‫از انسان سلب اراده کند‪ ،‬در آن صورت فعل با ارادۀۀ انسان‬ ‫محقق می شود یا با ارادۀۀ خدا؟‪ -‬؟ یعنی خداوند هم از انسان‬ ‫سلب اراده کرده و هم نکند‪ .‬و این تناقض است‪.‬‬ ‫و در بیان مختصر‪ :‬این پرسش یک سخن نادرست و خود به‬ ‫خود غلط است‪ ،‬خودش ناقض خودش است‪.‬‬ ‫در این مسئله نیز حضرات به فرق میان ارادۀۀ خدا و ارادۀ‬ ‫انسان‪ ،‬توجه نمی کنند‪ ،‬آن گاه به ح ّ‬ ‫ل مسئله می پردازند‪ .‬بدیهی‬ ‫است وقتی که پایه یک کار فکری نادرست باشد می شود‬ ‫مصداق خشت اول معمار‪.‬‬

‫َ‬ ‫غيُْر ذَل ِ َ‬ ‫ه َّ‬ ‫ل َل َ‬ ‫و َل ت َ َ‬ ‫ن‪ ،‬بَِل ل َ ْ‬ ‫ن َ‬ ‫ك يَ ُ‬ ‫َ‬ ‫قو ُ‬ ‫ع ُ‬ ‫فكُّر‪...‬‬ ‫ي ال ْ ِ‬ ‫م ٍ‬ ‫و َل ِ‬ ‫ف ٍ‬ ‫فيَكُو ُ‬ ‫ه ِ‬ ‫فإَِرادَةُ اللّ ِ‬ ‫ف ْ‬ ‫ق بِل ِ َ‬ ‫ه‪ :‬ك ُ ْ‬ ‫ل لَ ُ‬ ‫ة َ‬ ‫ن َ‬ ‫سا ٍ‬ ‫ظ َ‬ ‫ه َ‬ ‫و َل نُطْ ٍ‬ ‫‪:‬به امام کاظم(ع) گفتم‪ :‬برایم اراده خدا و اراده مخلوق را بیان فرما‪.‬‬ ‫فرمود‪ :‬اراده مخلوق کار ضمیر و آن چه در ضمیرش مشخص می شود و منجر به فعل می گردد‪ .‬و‬ ‫اما اراده خدا «احداث» است نه چیز دیگر‪ ،‬زیرا خدا تحلیل و بررسی تردید آمیز (این را بکنم یا آن را بکنم)‬ ‫ندارد‪ ،‬اهتمام (به کار گرفتن وجود خود برای کاری) ندارد و تفکّر نمی کند و این گونه صفت ها از خداوند‬ ‫نفی شده هستند‪ .‬زیرا که صفات مخلوق هستند‪ .‬پس اراده خدا عین فعل است نه چیز دیگر‪ ،‬می گوید به‬ ‫آن «باش» باشنده می شود‪ .‬بدون لفظ‪ ،‬بدون نطق زبانی و بدون اهتمام و تفک ّر ‪ ...‬بحار النوار‪ ،‬ج ‪4‬ص‬ ‫‪137‬ح ‪ .4‬و حدیث های دیگر از ائمه طاهرین در این موضوع بسیار است‪.‬‬

‫‪2‬‬

‫سوره یس‪82،‬‬

‫‪ 219‬امربین المرین‬ ‫تامیِن زمینِه‪ :‬این گونه تفسیر های فلج و نادرست از‬ ‫«امربین المرین» که برخی از ما ها در صدد باز کردن آن با‬ ‫فلسفه ارسطوئی و برخی دیگرمان با روش دیگر هستیم‪ ،‬زمینه‬ ‫را برای بهانه جویان اروپائی و مستخدمان داخلی شان‪ ،‬فراهم‬ ‫می کند که بگویند‪ :‬اصول اعتقادی در شیعه بر گرفته از معتزله‬ ‫است که در قرن سوم پس از غیبت صغری برخی از شیعیان از‬ ‫معتزلیان گرفته اند‪ 1.‬همان طور که پیش تر در مبحث معتزله به‬ ‫شرح رفت اساسا ً معتزله یک سخن صحیح در توحید و‬ ‫خداشناسی ندارد تا چه رسد شیعه اصولش را از آنان بگیرد‪.‬‬ ‫در پایان این بخش نیز یادداشت می کنیم‪:‬‬ ‫و َل ت َ ْ‬ ‫‪ - 1‬چرا اهل بیت(ع) به جای عبارت «َل َ‬ ‫وي ضَِ‬ ‫جبَْر َ‬ ‫ف ِ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫مَري ْن» عبارت «ل جبر و ل اختیار بل امر بین‬ ‫مٌر بَي ْ َ‬ ‫بل أ ْ‬ ‫ن ال ْ‬ ‫المرین» را نیاورده اند؟‬ ‫‪ - 2‬منشأ خطا و اشتباه دیگر مکتب ها و بینش ها‪ ،‬این است‬ ‫که اختیار را مساوی تفویض می گیرند‪ .‬گمان می کنند اختیار‬ ‫یعنی همان تفویض‪.‬‬ ‫‪ -3‬در تفویض عنصری دیگر نهفته است و چیزی بیش از‬ ‫اختیار است‪ .‬اگر به این نکته ظریف اما مهم توجه کنیم همۀ‬ ‫مسائل روشن می شود‪.‬‬

‫‪ِ 1‬ای ن موضو ع و پاسخش در «مکتب در فرآیند تهاجمات تاریخی » سایت بین ش نو ‪ ،‬بررسی شده‬ ‫است‪.‬‬

‫دو دست خدا ‪220‬‬ ‫َ‬ ‫و َل ت َ ْ‬ ‫ن‬ ‫‪ -4‬آن چه با عبارت «َل َ‬ ‫مٌر بَي ِْ َ‬ ‫ض بِل أ ْ‬ ‫وي َِ‬ ‫جبَْر َ‬ ‫ف ِ‬ ‫َ‬ ‫مَريْن» نفی می شود‪ ،‬تفویض است نه اختیار‪.‬‬ ‫ال ْ‬ ‫‪ -5‬ل جبر و ل تفویض بل امربین المرین در دو محور و در هر‬ ‫کدام با یک کاربرد متفاوت‪ ،‬معنی دارد‪:‬‬ ‫الف‪ :‬در بررسی محور «رابطه خدا با جهان بی جان‪ -‬جهان‬ ‫فیزیک‪ :»-‬در این محور فقط با دو جبر سروکار داریم‪ :‬جبر‬ ‫قضائی که «ل جبر» آن را نفی می کند‪ .‬یعنی جهان تنها بر‬ ‫اساس جبرهای قضائی اداره نمی شود‪ .‬و «ل تفویض» جبر‬ ‫قدری را نفی می کند‪ .‬یعنی جهان تنها با جبرهای قدری اداره‬ ‫نمی شود‪.‬‬ ‫ب‪ :‬محور رابطه انسان با خدا‪ :‬در این محور با سه چیز‬ ‫سروکار داریم‪ :‬جبر قضائی‪ ،‬جبر قدری و اراده انسان‪ .‬در این جا‬ ‫«ل تفویض» شامل اراده هم می شود‪ .‬یعنی اراد ۀ انسان نیز به‬ ‫سر خود رها نشده است‪.‬‬

‫‪ - 6‬خداوند از هیچ جای این جهان و از هیچ ذّره ای از ذرات‬ ‫جهان‪ ،‬و از هیچ حرکتی از حرکت های جهان از جمله اراده و‬ ‫فعل انسان‪ ،‬خلع ید نشده است‪.‬‬ ‫‪ -7‬چرا پرسش از اراده و اختیار درباره فعل انسان می شود‪،‬‬ ‫اما دربارۀ فعل گیاه نیلوفر‪ ،‬و یا اراده و فعل حیوان نمی شود؟!‬

‫بداء‬

‫دو دست خدا‬ ‫ُ َة ُ َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫عن ُوا ب ِِما‬ ‫م ْ‬ ‫غلول ٌ‬ ‫و لُ ِ‬ ‫هودُ يَدُ الل ِّ ِ‬ ‫قال َِ ِ‬ ‫غل ِّ ْ‬ ‫ت الْي َ ُ‬ ‫ه ِْ‬ ‫ه َ‬ ‫م َ‬ ‫ت أيْدي ِ‬ ‫قالُوا ب َ ْ‬ ‫سوطَتان‬ ‫مب ْ ُ‬ ‫ل يَداهُ َ‬

‫‪1‬‬

‫َ‬ ‫عنْدَهُ أ ُ ُّ‬ ‫م الْكِتاب‬ ‫و ِ‬ ‫م ُ‬ ‫و يُثْب ِ ُ‬ ‫حوا الل ّ ُ‬ ‫ي ْ‬ ‫ت َ‬ ‫ه ما يَشاءُ َ‬

‫‪2‬‬

‫بداء از مسائل مسل ّ م عقاید شیعه ولیتی در توحید و‬ ‫خداشناسی است در طول تاریخ‪ ،‬معتزله‪ ،‬اشاعره‪ ،‬مرجئه و در‬ ‫هفت دهۀ اخیر اروپائیان و مستخدمان داخلی شان‪ ،‬چون حقیقت‬ ‫و واقعیت این اصل را درنیافته اند‪ ،‬جاهلنه و کینه ورزانه بر آن‬ ‫تاخته اند‪ .‬باید اعتراف کنیم که خود ما نیز آن را به قدر کافی‬ ‫توضیح نداده ایم‪.‬‬

‫‪1‬‬

‫مائده ‪.64‬‬

‫‪2‬‬

‫رعد ‪.39‬‬

‫دو دست خدا ‪222‬‬ ‫و تأسف انگیزتر این که‪ :‬افرادی غیر شیعه‪ ،‬این اصل را به‬ ‫حاشیه رانده اند در نتیجه برخی از شیعیان نیز آن را در همان‬ ‫حاشیه می بینند‪.‬‬ ‫از باب مثال‪ :‬فخر رازی اشعری می گوید‪ :‬عقیده به بداء در‬ ‫میان شیعیان زمانی پیدا شد که اسماعیل پسر امام صادق‪ ،‬از‬ ‫دنیا رفت‪.‬‬ ‫چون امام گفته بود اسماعیل بعد از او امام خواهد بود‪ ،‬با‬ ‫وفات او با پرسش اصحابش روبه رو شد و علم غیب او به زیر‬ ‫سوال رفت‪ ،‬به عنوان چاره گفت‪« :‬بدا لله» یعنی در برنامه خدا‬ ‫‪1‬‬

‫تغییر حاصل شد و پسرم موسی امام بعد از من است‪.‬‬

‫این داستان از اصل و اساس ساختگی و جعل محض است‬ ‫زیرا‪:‬‬ ‫اول ً‪ :‬امام صادق(ع) هرگز نگفته است اسماعیل امام بعد از‬ ‫من است‪ ،‬اسامی ائمه اثنا عشر از زمان رسول خدا(ص) معلوم‬ ‫و مشخص است حتّی برخی از سنیان نیز به آن اعتراف دارند تا‬ ‫چه رسد به شیعیان و اصحاب امام صادق(ع)‪ .‬چنین افسانه ای از‬ ‫جعلیات کینه ورزان ضد شیعه مانند فخر رازی است‪.‬‬ ‫ثانیا ً‪ :‬بداء یکی از اصول مسل ّم شیعه است رسول خدا(ص)‪،‬‬ ‫علی(ع)‪ ،‬امام حسن(ع)‪ ،‬امام حسین(ع)‪ ،‬امام سجاد(ع)‪ ،‬امام‬ ‫باقر(ع)‪ ،‬پیش از امام‬

‫‪1‬‬

‫این افسانه بافی رازی را مجلسی در بحارالنوار‪ ،‬ج ‪4‬ص ‪ ،123‬آورده و به آن پاسخ داده است‪.‬‬

‫‪ 223‬بداء‬ ‫صادق(ع) دربار ۀ آن توضیحات داده و آن را تبیین کرده اند‪.‬‬ ‫ائمه بعدی نیز به شرح آن پرداخته اند‪.‬‬

‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫در مکتب ها‪ ،‬نحله ها و اندیشه های فلسفی و نیز دینی بشر‬ ‫جب» اعلم شده و یا لزمۀ‬ ‫در کل تاریخ‪ ،‬یا خداوند رسما ً «مو َ‬ ‫جب بودن خداست‪.‬‬ ‫اصول آن مکتب ها مو َ‬ ‫جب‬ ‫این فقط و فقط شیعه ولیتی است که خدایش مو َ‬ ‫نیست‪.‬‬ ‫اصل مسئله چنین است‪ :‬آيا خداوند در برنامهاش تجديد نظر‬ ‫ميکند يا نه؟ ؟‬ ‫در بيان ديگر‪ :‬آيا ممکن است خدا (به اصطلح) در تصميم‬ ‫خود تجديد نظر کند يا نه؟ ؟‬ ‫تجديد نظر مال انسان است وقتي که به نادرستي برنامه و‬ ‫ما خدا که اراده‪،‬‬ ‫تصميم خود پي ميبرد‪ ،‬تجديد نظر ميکند‪ .‬ا ّ‬ ‫تصميم‪ ،‬قضا و قدر نادرست ندارد که در آن تجديد نظر کند‪.‬‬ ‫خداي حکيم هم ۀ کارهايش حکيمانه است پس جائي براي تجديد‬ ‫نظر نيست و چنين سخني دربارۀ خدا کفر است‪.‬‬ ‫ليکن بايد توجه کرد که اين سخن نيز لزم گرفته کار خدا در‬ ‫جب بودن‬ ‫يک لوله دراز لوله کشي شود و لزمۀۀ اين نيز مو َ‬ ‫د‬ ‫خداست‪ .‬يعني بسته بودن دست خدا که « قال َِ ِ‬ ‫هودُ ي َ ُ‬ ‫ت الْي َ ُ‬ ‫َ‬ ‫جب است و به‬ ‫م ْ‬ ‫غلُول َ ٌ‬ ‫الل ّ ِ‬ ‫ة »‪ 3.‬همان طور که خداي ارسطو مو َ‬ ‫ه َ‬ ‫‪1‬‬

‫رجوع کنید‪ :‬بحارالنوار‪ ،‬ج ‪« 4‬باب البداء و النسخ»‬

‫‪2‬‬

‫همان‪.‬‬

‫‪3‬‬

‫مائده ‪.64‬‬

‫دو دست خدا ‪224‬‬ ‫قول ارنست رنان و ویل دورانت‪ ،‬نشسته در سرير خود نظارهگر‬ ‫ص دور و ريزش اشياء از وجود خود اس ت و توان هي چ کار را‬ ‫ندارد‪ .‬ا ما قرآن ميگويد « ُ َ‬ ‫َ‬ ‫عن ُوا ب ِما قالُوا ب َ ْ‬ ‫ل‬ ‫و لُ ِ‬ ‫غل ّ ْ‬ ‫ه ْ‬ ‫ّ‬ ‫م َ‬ ‫ت أيْدي ِ‬ ‫‪2‬‬ ‫سوطَتان »‪ 1‬و «ک ّ‬ ‫حوا‬ ‫م ُ‬ ‫مب ْ ُ‬ ‫ل يوم هو في شأن» و «ي ْ‬ ‫يَدا هُ َ‬

‫َ‬ ‫عنْدَهُ أ ُ ُّ‬ ‫م الْكِتاب»‪.3‬‬ ‫و ِ‬ ‫و يُثْب ِ ُ‬ ‫الل ّ ُ‬ ‫ت َ‬ ‫ه ما يَشاءُ َ‬ ‫بدا يعني پيام اين گونه آيات در قرآن‪.‬‬ ‫حکمت خدا‪ ،‬صفت خدا است و صفت خدا عين ذاتش است و‬ ‫ذات خدا بينهايت است‪ .‬پس حکمت خدا بينهايت است نه يک‬ ‫ک دراز که خود خداوند و صفتش در آن محبوس باشد‪.‬‬ ‫لوله باري ِ‬ ‫خداي بدون بدا خداي دست بسته‪ ،‬محبوس‪ ،‬ناتوان از اراده‪،‬‬ ‫ناتوان از هر کار است‪ .‬چنين خدائي به قدر يک مورچه اراده‬ ‫ندارد و به قدر يک مورچه توان کار‪ ،‬ندارد‪.‬‬ ‫وسعت قدرت‪ ،‬وسعت توان‪ ،‬وسعت حکمت‪ ،‬عرصهاي است‬ ‫که يک امر حکيمانه ميتواند در صورت ديگر از حکيمانه بودن‪ ،‬رخ‬ ‫دهد‪.‬‬ ‫دربارۀۀ انسان بايد گفت‪ :‬کار انسان يا حکيمانه است يا غير‬ ‫حکيمانه‪ .‬اما درباره خدا بايد گفت کار خدا همگي حکيمانه است‬ ‫اما حکمت او ميتواند در صورتهاي گوناگون حکيمانه باشد‪.‬‬

‫‪1‬‬

‫همان‪.‬‬

‫‪2‬‬

‫الرحمن ‪.29‬‬

‫‪3‬‬

‫رعد ‪.39‬‬

‫‪ 225‬بداء‬ ‫آنان که بدا را انکار ميکنند‪ ،‬خدا را به مخلوق قياس ميکنند‪،‬‬ ‫جب‪ ،‬بياختيار و بياراده‪ ،‬معتقد ميشوند اتفاقاً‬ ‫در نتيجه به خداي مو َ‬ ‫همين خدا است که نميتواند حکيم باشد‪.‬‬ ‫یادداشت ها‪:‬‬ ‫ی تشیع‬ ‫‪ -1‬بداء یکی از اصول مهم خداشناسی و جهان شناس ِ‬ ‫است‪.‬‬ ‫‪ -2‬خدای بدون بداء‪ ،‬خدای مو َجب‪ ،‬ب ی کاره‪ ،‬دس ت بس ته‪،‬‬ ‫اس یر جریان های قدری‪ ،‬مجبور و ب ی اراده اس ت دقیقا ً مانن د‬ ‫جب و بی کارۀ ارسطوئیان و صدرائیان‪.‬‬ ‫خدای مو َ‬ ‫‪ -3‬حکمت و حکیم بودن خدا با حکمت و حکیم بودن انسان‪،‬‬ ‫فرق دارد و قیاس ای ن دو ب ه ه م دیگ ر‪ ،‬منش أ اشتباه بزرگ م ی‬ ‫شود‪.‬‬ ‫‪ -4‬حکیم‪ ،‬صفت خداست‪ ،‬صفت خدا عین ذاتش است‪ ،‬ذات‬ ‫خدا بی نهایت است پس حکمت خدا بی نهایت است‪.‬‬ ‫‪ -5‬کار انسان حکیمانه است وقتی که با قدرها محاسبه شود‪،‬‬ ‫یعن ی قدره ا معیار حکیمان ه بودن ی ا نبودن کار هس تند‪ .‬اگ ر ی ک‬ ‫رفتار انس ان ب ا قدره ا س ازگار نباش د‪ ،‬غی ر حکیمان ه اس ت بای د آن‬ ‫رفتار یا آن برنامه‬

‫دو دست خدا ‪226‬‬ ‫عوض شود‪ .‬ام ا بداء تعوی ض خود قدره ا اس ت‪ ،‬تغییری اس ت‬ ‫که در خود قدرها ایجاد می شود‪.‬‬ ‫‪ -6‬بنابراین همۀ مکتب ها و بینش ها که درکی از بداء ندارند‪،‬‬ ‫ی ا خدای شان مو َجب و ب ی کاره و ی ا اقتضای اص ول بین ش شان‬ ‫مو َجب بودن خدا اس ت‪ .‬و ای ن تنه ا مکت ب شیع ه ولیت ی اس ت ک ه‬ ‫جب و دست بسته نیست‪.‬‬ ‫خدایش مو َ‬

‫نگاهی تجربی به «امربین المرین»‬ ‫لزم اس ت ی ک نگاه ص رفا ً تجرب ی ب ه مس ئله امربی ن المری ن‬ ‫داشته باشیم‪:‬‬ ‫فطرت‪ :‬پی ش ت ر بیان ش د ک ه انس ان ی ک موجود فطری‬ ‫اس ت‪ ،‬امٌربی ن المری ن خ ط حرک ت فطرت اس ت‪ .‬ه م اقتضاهای‬ ‫غریزی انس ان و ه م اقتضاهای فطری انس ان‪ ،‬یاد گرفتن ی ی ا‬ ‫تدریسی یا تدّرسی نیستند‪ ،‬طبیعی و آفرینشی هستند؛ علم نمی‬ ‫توان د و نبای د برای اقتضاهای فطری در «اص ل اقتضاء» خ ط و‬ ‫جهت بدهد؛ آیا انسان بر اساس قدرها رفتار کند و خود را تفویض‬ ‫شده بداند؟ یا بر اساس قضاها رفتار کند و خود را مجبور بداند؟‬ ‫ی ا بر اس اس امربی ن المری ن؟ ای ن مس ئله از حیط ه علم خارج‬ ‫است‪.‬‬ ‫همان طور ک ه قبل ً توضی ح داده ش د ک ه‪ :‬ایجاد ماده اولی ه‬ ‫جهان‪ ،‬ایجاد مداوم برای تغذی ه و گس ترش جهان‪ ،‬ایجاد روح و‬ ‫حیات اع م از حیات گیاه ی‪ ،‬حیوان ی و انس انی (فطرت)‪ ،‬ایجاد‬ ‫عقل‪ ،‬همگی از موضوع علم‪ ،‬خارج هستند‪.‬‬

‫دو دست خدا ‪228‬‬ ‫اصل رفتار و زندگی انسان بر اساس امربین المرین است و‬ ‫ای ن ی ک حقیق ت و واقعی ت محس وس و ملموس و تجرب ی عین ی‬ ‫اس ت؛ هم ۀ مردم عمل ً براس اس امربی ن المری ن زندگ ی م ی کنن د‬ ‫حت ّ ی معتزلی ه ا و اشعری ه ا‪ ،‬ن ه خودشان را ص ددرصد مس تقل‬ ‫م ی دانن د و ن ه خودشان و ارادۀ خودشان را ب ی تاثی ر‪ ،‬م ی دانن د‪.‬‬ ‫هم خدا را دخیل می دانند و هم خودشان را‪.‬‬ ‫هم ۀ مردم جهان در طول تاری خ ب ا ه ر آئی ن و مس لک چنی ن‬ ‫زیس ته ان د و م ی زین د (مگ ر تعدادی افراد بیمار) حت ّ ی‬ ‫س وفسطائیان و شکاک تری ن شکّاکان‪ .‬معتزلی بازی و اشعری‬ ‫بازی به حق یک «قیل و قال» بود که حت ّی سران شان نیز به آن‬ ‫عم ل نم ی کردن د و اس اسا ً چنی ن عملی برای انس ان امکان ندارد‬ ‫ه ر دو بر «طب ل محال» م ی کوبیدن د؛ انس ان نم ی توان د و برای ش‬ ‫محال و غی ر ممک ن اس ت ک ه اس اس زندگ ی اش را بر چیزی غی ر‬ ‫از امربین المرین مبتنی کند‪.‬‬ ‫ای ن قی ل و قال ه ا هرگ ز نم ی توان د بش ر را از اص ل اس اسی‬ ‫امربی ن المری ن ب ه کنار زن د‪ .‬تنه ا تاثی ر شان ایجاد خلل در «تعادل‬ ‫روح جامع ه» اس ت ک ه رون ق قَدَری اندیش ی س ر از ی ک افراط‬ ‫واقعی ت گرائی در م ی آورد و جامع ه را از زیبائی های حقیق ت‬ ‫گرائی محروم م ی کن د‪ .‬و رواج قضائی اندیش ی نی ز جامع ه را ب ه‬ ‫خرافات مبتل می کند‪.‬‬ ‫َ‬ ‫قدَرگرائی و دیِِن سِِتیزی در اروپِِا‪ :‬اروپائیان در قرون‬ ‫وسطی به شدت قضا گرا و جبراندیش و خرافه پرست بودند به‬

‫‪ 229‬نگاهی تجربی به «امربین المرین»‬ ‫حدّی ک ه ظرفی ت جامع ه تمام ش د و ب ه ص ورت رنس انس منفج ر‬ ‫گردی د‪ .‬ام ا ای ن بار نی ز ب ه قَدَرگرائی افتادن د؛ انس ان را کاملً‬ ‫مستقل کردند که جائی برای خدا نماند‪ .‬ا ما فطرت انسان هرگز‬ ‫چنی ن اجازه ای را نم ی ده د‪ ،‬ک ه در نتیج ه زمان ی چش م باز کردن د‬ ‫دیدن د ک ه درس ت اس ت خدا در ح د زیادی از اندیش ه و رفتار شان‬ ‫کنار گذاشت ه شده لیک ن چیزی ب ه نام «شانِِس» جای آن را‬ ‫گرفت ه اس ت؛ موفقی ت شان را ب ه حس اب شان س م ی گذارن د و‬ ‫شکست شان را نیز به حساب شانس می گذارند‪.‬‬ ‫تنها اسم عوض شده بود به جای خدا‪ ،‬شانس‪ 1‬به زبان ها می‬ ‫آم د و ال ّ اص ل و اس اس زندگ ی از خ ط امربی ن المری ن خارج‬ ‫نشده بود‪.‬‬ ‫ای ن واقعی ت ب ه حدی قوی بود ک ه بالخره جامع ه غرب ی را‬ ‫وادار کرد ک ه ب ه عص ر دی ن س تیزی پایان ده د و ب ه دی ن روی آورد‬ ‫که آورده است و امروز «عصر گرایش به دین» است‪.‬‬ ‫قی ل و قال ه ا خواه در اروپ ا و خواه در ه ر جامع ه ای م ی‬ ‫توانن د جامع ه را ب ه افراط و تفری ط بکشانن د و کشانیده ان د‪ .‬ام ا‬ ‫هرگز نمی توانند انسان را به طور کا مل از خط امربین المرین‬ ‫خارج کنند‪.‬‬ ‫به راستی چه زیبا‪ ،‬چه حقیقی‪ ،‬چه واقعی است مکتب قرآن‬ ‫و اه ل بی ت(ع) خواه در نگرش فلس فی و بررس ی عقلی مح ض و‬ ‫‪1‬‬

‫موضوع «شانس» و شانس گرائی در اروپا بعد از رنسانس‪ ،‬یک موضوع مهمی است که می توان‬

‫درباره آن یک کتاب قطور‪ ،‬نوشت‪.‬‬

‫دو دست خدا ‪230‬‬ ‫ی حت ّ ی انتزاع ی‪ ،‬و خواه از نظ ر‬ ‫خواه از دیدگاه انس ان شناس ِ‬ ‫انس ان شناس ی تجرب ی‪ ،‬و خواه از ب ُ عد رفتار شناس ی فرد و‬ ‫جامعه‪ ،‬و از هر جهت که بنگریم‪.‬‬ ‫اص ول و فروع ای ن مکت ب علوه بر ه ر نوع تحقی ق و بررس ی‪،‬‬ ‫چیزی اس ت ک ه گوئی جامع ه و تاری خ در عینی ت تجرب ی خوی ش‪،‬‬ ‫برای ای ن ب ه وجود آمده ان د ک ه آئین ه ای باشن د برای نشان دادن‬ ‫صحت این مکتب‪.‬‬ ‫برای ثبوت‪ ،‬اثبات‪ ،‬روش ن شدن و شناخت ه شدن ص حت و‬ ‫زیبائی یک مکتب چه دلیل و چه استدللی بهتر و بالتر از این‪.‬‬ ‫آن کدام مکتب یا مکتب بی مکتبی (لیبرالیسم) است که این‬ ‫گون ه روش ن و مس تدل باش د ک ه هم ۀ هس تی جهان فیزی ک و هم ۀ‬ ‫هس تی جهان انس انی بدی ن ص ورت آن را تایی د کرده باش د ک ه‬ ‫«وجود تاری خ» ی ک مه ر بزرگ ی ب ه بزرگ ی تاری خ شود و بر ص حت‬ ‫آن کوبیده شده باشد‪.‬‬ ‫پوزوتیویس ت ه ا م ی کوشیدن د ب ه مباح ث ص رفا ً نظری جنب ۀ‬ ‫تجرب ی نی ز بدهن د ک ه ب ه جائی نرس یدند‪ ،‬گ ر چ ه س عی شان ب ی‬ ‫فائده نگش ت و تکان ی ب ه علوم انس انی داد و علم را ت ا حد ّ قاب ل‬ ‫تمجی د از انتزاع اندیش ی رهانی د و منط ق اندیش ه را ت ا حدودی ب ه‬ ‫منط ق قرآن و اه ل بی ت(ع) نزدی ک کرد‪ ،‬لیک ن ب ه دلی ل عدم‬ ‫آشنائی دس ت اندرکاران علوم انس انی غرب ی ب ا اص ل «تفکی ک‬ ‫میان روح غریزه و روح فطرت»‪ ،‬ب‬

‫ه جائی نرس‬

‫یدند‪ .‬و‬

‫پوزوتیویسم سر از خلط میان عرصۀ نظری و تجربی در آورد‪.‬‬

‫‪ 231‬نگاهی تجربی به «امربین المرین»‬ ‫ام ا مکت ب قرآن و اه ل بی ت(ع) در عرص ه نظری طوری پی ش‬ ‫م ی رود ک ه عرص ۀ تجرب ه ب ا ک ل وجودش و تمام جزئیات ش‪ ،‬گواه‬ ‫آن م ی شود‪ ،‬س که ای اس ت ناب (و ب ه حدی غی ر مختلط) ک ه دو‬ ‫روی آن مؤید همدیگیرند‪.‬‬ ‫اندیش ه بشری ی ا ب ه محور «حقیق ت» اس ت ی ا ب ه محور‬ ‫«واقعی ت»‪ ،‬س کّه اه ل بی ت(ع) ی ک روی ش حقیق ت اس ت و ی ک‬ ‫روی ش واقعی ت ک ه در عی ن «ی ک» و واح د بودن‪ ،‬دو روی آن ب ا‬ ‫همدیگر مخلوط نمی شوند‪ .‬به خلف پوزوتیویسم که دچار تخلیط‬ ‫شده بود‪.‬‬ ‫حيحاً‬ ‫و َ‬ ‫ربَا َ‬ ‫ر َ‬ ‫َ‬ ‫ل الباقر(ع)‪َ :‬‬ ‫قا َ‬ ‫ص ِ‬ ‫ن ِ‬ ‫علْما ً َ‬ ‫فَل ت َ ِ‬ ‫جدَا ِ‬ ‫قا َ‬ ‫غ ِّ‬ ‫ش ِّ‬ ‫ه َ‬ ‫إ ِ َّل َ‬ ‫ت‪ 1:‬امام باق ر(ع) (بِِه‬ ‫شيْئا ً َ‬ ‫دن َِِا أ َ ْ‬ ‫ن ِ‬ ‫ل الْبَي ْ ِ ِ‬ ‫عن ْ ِ‬ ‫ج ِ‬ ‫خَر َ ِ‬ ‫م ِْ‬ ‫عت َيبِه دو شخص یت علم ی زمان‬ ‫حك َِم ِ بِن ُ‬ ‫لو َ‬ ‫مه بِن ك ُ َ‬ ‫َِ‬ ‫سل َ َ‬ ‫هي ٍ‬ ‫خود) فرمود‪ :‬به شرق و غرب بروید علم صحیحی نمی یابید‪ ،‬مگر‬ ‫آن علمی که از پیش ما اهل بیت در آمده باشد‪.‬‬ ‫جام عه وا حد جها نی‪ :‬اکنون همگان باور دارن د ک ه جهان ب ه‬ ‫س رعت ب ه س وی جامع ۀ واح د پی ش م ی رود؛ دی ن آئی ن (ی ا ب ه ه ر‬ ‫نام ی ک ه م ی خواهی د بنامی د) در آن جامع ه چ ه نوع و چ ه گون ه‬ ‫خواهد بود؟‬ ‫آن چ ه آلوی ن تافلر در دو کتاب خود (ماهی ت قدرت و موج‬ ‫س وم) آورده و م ی گوی د «در درون جامع ۀ واح د جهان ی آئی ن ه ا و‬ ‫فرهنگ های مختلف خواهند بود»‪ ،‬یک تملّق گوئی بیش نیست که‬ ‫‪1‬‬

‫کافی؛ ج ‪ 1‬ص ‪.339‬‬

‫دو دست خدا ‪232‬‬ ‫برای خوش آیند کسانی گفته شده است که آرزو دارند در جامعه‬ ‫واح د جهان ی نی ز امپراطوری کنن د‪ 1.‬س خن او ن ه تنه ا مص داق‬ ‫«جهانی شدن» نیست‪ ،‬مصداق «جهانی کردن»‪ 2‬هم نیست‪.‬‬ ‫اگ ر ب ا انگیزه علم ی (ن ه برای خوش آین د قدرت ه ا) نگریس ته‬ ‫شود ک ه همگان چنی ن م ی نگرن د غی ر از تعدادی از افراد‪ ،‬واض ح‬ ‫اس ت ک ه رون د جهان ی شدن‪ ،‬پی ش از ه ر چی ز ی ک رون د فرهنگ ی‬ ‫اس ت؛ تلطمات و چالش های اقتص ادی معلول رون د فرهنگ ی‬ ‫است و چالش های نظامی آخرین شعله شمع امپراطوری گرائی‬ ‫ت‪ .‬اضطرابات امپریالیس‬

‫اس‬

‫م اقتص‬

‫ادی معلول اضطرابات‬

‫امپریالیس م فرهنگ ی اس ت‪ .‬فرهن گ های س اکت ا ّما بالقوّه ک ه در‬ ‫شک م جامع ه غنوده بودن د ب ه حدی انباشت ه شدن د و ب ا همدیگ ر‬ ‫اص طکاک کردن د ک ه ایجاد حرارت کرده و شک م جامع ه و تاری خ را‬ ‫منفج ر م ی کنن د‪ .‬اگ ر اص طلح «پایان تاری خ» بدی ن معن ی اس ت‪،‬‬ ‫کامل ً ص حیح اس ت‪ .‬و اگ ر ب ه معن ی رکود تاری خ و در ج ا زدن آن‬ ‫روی مدرنیتۀ بی جان‪ ،‬است کامل ً نادرست است‪ ،‬که فوکویاما نیز‬ ‫از این جانب برای خوش آیند قدرتمندان سخن می گوید‪.‬‬ ‫و در بیان مختص ر‪ :‬جهان ی شدن ی ک پدیده مص نوعی اجتماع ی‬ ‫نیست که تصمیمات آگاهانۀ تصمیم گیران آن را پدید آورده باشد‪،‬‬ ‫‪1‬‬

‫امپراطوری یعنی حکومت بر یک جامعه ای که از جامعه های متعدد تشکیل شده باشد‪.‬‬

‫‪ِ 2‬جهانی کردن یک چیز تازه ای نیست که محصول روند تاریخ باشد؛ کوروش‪ ،‬اسکندر‪ ،‬پطرکبیر‪،‬‬ ‫عمر‪ ،‬ملکه ویکتوریا نیز در صدد جهانی کردن بودند‪ .‬آن چه امروز به جبر تاریخ پیش آمده و ظهور کرده و‬ ‫آنِ ر ا در عینیت ِمشاهد ه م ی کنی م «جهان ی شدن » است خوا ه ِانسانِ ه ا وِ قدرت ه ا بخواهندِ و خواه‬ ‫نخواهند‪ .‬اتفاقا ًِ قدرت ها به هر مقدار بکوشند مهار جهانی شدن را در دست گرفته و آن را به جهانی‬ ‫کردن تبدیل کنند‪ ،‬به همان مقدار به جهانی شدن کمک کرده و بر علیه جهانی کردن‪ ،‬کار می کنند‪.‬‬ ‫ن جهانی کردن‪ ،‬پرورش می یابد و رشد می کند‪.‬‬ ‫جهانی شدن موسائی است که در دامن فرعو ِ‬

‫‪ 233‬نگاهی تجربی به «امربین المرین»‬ ‫ی ک پدیده طبیع ی اجتماع ی اس ت‪ ،‬آن ه م ن ه ی ک پدیده در درون‬ ‫جامع ه ب ل خود‪ ،‬جامع ه ای اس ت ک ه از جامع ه زائیده م ی شود‪ ،‬و‬ ‫چون بزرگ ت ر از مادر خود اس ت مادر را متلش ی کرده از بی ن‬ ‫می برد‪.‬‬ ‫جامع ه دوم ب ا جامع ه پیشی ن هی چ فرق ی ماهوی ندارد مگ ر‬ ‫«وحدت دین و آئین»‪ .‬این یک بدیهی است عده ای دوست دارند‬ ‫آن را نادیده بگیرند‪.‬‬ ‫اکنون‪ :‬آن آئین چیست؟ آئین یونان باستان است؟ آئین ایران‬ ‫باس تان اس ت؟ رم قدی م؟ روم قدی م؟ یهودی ت؟ مس یحیت قرون‬ ‫وس طی؟ رنس انس؟ معتزلی؟ اشعری؟ مارکس یسم؟ لیبرالیس م؟‬ ‫ص هیونیسم؟ پوپریس م؟‪ ،‬کدام اس ت؟ آی ا ب ه راس تی خود جهان ی‬ ‫شدن نشان نم ی ده د ک ه ب ه کدام جه ت و ب ه س وی کدام مکت ب‬ ‫می رود‪-‬؟ مکتب اهل بیت(ع) نه به عنوان پیشگوئی بل براساس‬ ‫انس ان شناس ی‪ ،‬تحلی ل تاری خ و جامع ه شناس ی‪ ،‬ب ا شرح و تبیی ن‬ ‫علمی می گوید‪ :‬جامعه جهانی و تاریخ بشر به سوی آئین قرآن و‬ ‫اهل بیت(ع) می رود‪.‬‬ ‫اندیشمندان غرب ی ت ا حدودی ای ن واقعی ت را درک م ی کنن د‪ .‬و‬ ‫قدرتمندان شان نی ز ب ه شدت نگران شده ان د و ب ه همی ن جه ت‬ ‫س عی م ی کنن د ت ا جهان ی شدن را ب ه جهان ی کردن تبدی ل کنن د‪ ،‬ی ا‬ ‫دستکم روند آن را نسبت به خودشان تا حدودی مهار کنند‪.‬‬ ‫ام ا چرا اندیشمندان غرب ی ت ا حدودی ای ن واقعی ت آشکار را‬ ‫درک می کنند نه کاملً‪ -‬؟ به دو دلیل‪:‬‬

‫دو دست خدا ‪234‬‬ ‫‪ -1‬ماهی ت مس ئله چنی ن اس ت ن ه تنه ا در ای ن مس ئله بزرگ‬ ‫جهانی‪ ،‬حتّی در مسائل منطقه ای نیز پذیرش مرحله بعدی تاریخ‪،‬‬ ‫در مرحله پیشین برای اندیشه انسان دشوار است‪.‬‬ ‫‪ -2‬غربیان دربارۀ اس لم و «اس لم شناس ی» ی ک س لیقه ویژه‬ ‫داشتن د‪ :‬همیش ه س عی کرده ان د افراد س نّی نابغ ۀ متشخ ص را ت ا‬ ‫جائی ک ه م ی توانن د‪ ،‬غی ر مس لمان جلوه دهن د‪ .‬و در مرحله دوم‪:‬‬ ‫افراد نابغه و متشخص شیعه را سنی قلمداد کنند‪ .‬و مهم تر این‬ ‫ک ه ب ه شدت کوشیده ان د مکت ب تشی ع را غی ر اص یل و حت ّ ی‬ ‫برگرفته از معتزله و این و آن‪ ،‬جلوه دهند‪ ،‬و به حدّی در این باره‬ ‫نوشتن د و گفتن د‪ ،‬ک ه امروز خودشان نی ز ت ا حدودی ب ه ای ن س اخته‬ ‫های خود باور کرده ان د‪ ،‬مگ ر تعدادی از افراد اندیشمن د برجس ته‬ ‫شان‪.‬‬ ‫زلزله ای است بزرگ و زایمانی است سترگ که تلطم جامعۀ‬ ‫جهانی از درد آن است‪ .‬قدرتمداران امپریال می خواهند آن را به‬ ‫زایش منطقه ای تبدیل یا دچار سقط پیش از موعد کنند‪ ،‬اما هر‬ ‫چه تقل ّ کنند به نفع این جنین بزرگ‪ ،‬خواهد بود‪.‬‬ ‫زیرا جهان ی شدن موس ائی اس ت ک ه در دام ن فرعون رش د‬ ‫می کند‪ .‬این جبر تاریخی و جبر اجتماعی است ‪ 1‬که فرعون های‬ ‫زمان را مجبور کرده تا این تقل ّ های سیاسی و نظامی را بکنند؛‬ ‫تقلّهای سیاسی و نظامی ای که دقیقا ً تغذیۀۀ این جنین بزرگ‬ ‫است‪.‬‬ ‫‪1‬‬

‫درباره جبر تاریخ و جبرهای اجتماعی در برگ های بعدی بحث خواهد شد‪.‬‬

‫‪ 235‬نگاهی تجربی به «امربین المرین»‬ ‫یادداشت ها‪:‬‬ ‫‪-1‬گذشته از مباحث فلسفی و نظری‪ ،‬امربین المرین یک‬ ‫حقیقت و واقعیت تجربی است؛ هیچ انسانی پیدا نمی شود مگر‬ ‫اصل زندگی او بر اساس امربین المرین است‪ .‬فرقی که هست‬ ‫در افراط و تفریط ها است‪ .‬و موضع گیری های گوناگون نظری‬ ‫تنها در ذهن ها و ذهنیات‪ ،‬تصور می شوند و «قیل و قال» محض‬ ‫هستند‪.‬‬ ‫‪ -2‬معتزلی‪ ،‬اشعری‪ ،‬لیبرال ها‪ ،‬مارکسیست ها و ‪ ...‬نیز‬ ‫همگی در اصل واقعیت و عینیت زندگی شان امربین المرینی‬ ‫هستند‪.‬‬ ‫‪ - 3‬در عصر دین ستیزی نیز انسان خود را مفو ّض و به سر‬ ‫خود رها شده‪ ،‬نمی دانست‪ .‬به جای خدا به چیزی به نام‬ ‫«شانس» نقش می داد که هنوز هم در ادبیات شان هست‪.‬‬ ‫‪ - 4‬جامع ۀ واحد جهانی بر اساس هیچ کدام از قیل و قال ها‪،‬‬ ‫مبتنی نخواهد شد‪ .‬بر مبنای حقیقت و واقعیت امربین المرین‬ ‫مبتنی خواهد شد‪.‬‬ ‫‪ - 5‬قدرتمداران می کوشند جنین رشد کردۀۀ «جهانی شدن»‬ ‫پیش از موعد تولد‪ ،‬سقط شود و به «جهانی کردن» تبدیل شود‬ ‫لیکن همین تقلّهای شان موجب تقویت جهانی شدن خواهد شد‬ ‫و می شود‪.‬‬

‫دو دست خدا ‪236‬‬ ‫‪ -6‬جامعۀ واحد جهانی برمبنای امربین المرین‪ ،‬موسائی است‬ ‫که در دامن فرعون رشد می یابد‪.‬‬

‫جبرهای اجتماعی‬

‫و جبر تاریخ‬

‫در جامعۀ مسلمانان همیشه مسئله قضا و قَدَر در «رابطۀ خدا‬ ‫و انسان» بررسی شده است‪ .‬محورهای «رابطه خدا با جهان‬ ‫فیزیک»‪« ،‬رابطه خدا با عالم گیاه» و «رابطۀ خدا با عالَم حیوان»‬ ‫که ما بررسی کردیم‪ ،‬بررسی نشده اند‪.‬‬ ‫تاسف انگیزتر این که‪ :‬با وجود آن همه آیات قرآن که در‬ ‫تاریخ است آن هم تاریخ تحلیلی و فلسفۀ تاریخ نه تاریخ توصیفی‪،‬‬ ‫و آن همه حدیث در این باره و نیز با وجود آن همه آیه و حدیث‬ ‫در جامعه شناسی‪ ،‬مسلمانان نه در تاریخ تحلیلی و نه در جامعه‬ ‫شناسی‪،‬کار نکرده اند که اگر هم ۀ متون تفسیری وجود نداشتند‬ ‫ما امروز دین مان را بهتر و تبیین شده تر‪ ،‬درک کرده و می‬ ‫شناختیم‪.‬‬

‫دو دست خدا ‪238‬‬ ‫ابن خلدون (قرن هشتم هجری) گامی در این باره برداشته و‬ ‫چند اصل را در مقدمه تاریخش آورده است با دو ویژگی‪:‬‬ ‫او نابغه ای بوده که براساس نبوغ خود به این مسئله توجه‬ ‫کرده و نقش قرآن در کار او به مثابه الهام گیری بوده نه شناخت‬ ‫کامل آیات و یا تبیین آن ها‪.‬‬ ‫‪ - 2‬اگر صددرصد یک فرد معتزلی نباشد دستکم تحت تاثیر‬ ‫آنان قرار داشته است‪ ،‬با همۀ خوبی ها که داشته به شدّت قَدَری‬ ‫اندیش و درست مانند رئالیست های افراطی عصر دین ستیزی‬ ‫اروپا‪ ،‬حقیقت را فدای واقعیت می کند‪ .‬منطق او دربار ۀ «رفتار‬ ‫عقلنی» دقیقا ً همان می شود که «پاراتو»ی ایتالیائی دارد که در‬ ‫نظر او رفتار عقلنی آن است که براساس فقط نفع مادی فرد‪،‬‬ ‫انجام یابد‪ .‬و دیگر رفتار ها‪ ،‬بخشش ها‪ ،‬ایثارها‪ ،‬فداکاری ها هیچ‬ ‫کدام عقلنی نیستند‪.‬‬ ‫البته این بینش پاراتو مطابق آن انسان شناسی غربی‪ -‬که‬ ‫انسان را یک موجود صرفا ً غریزی‪ 1‬می داند‪ -‬یک بینش کاملً‬ ‫درست است‪ .‬و این دیگر اندیشمندان غربی هستند که باید پاسخ‬ ‫بدهند چرا به او خرده می گیرند‪.‬‬ ‫ابن خلدون در همان مقدمه می گوید‪ :‬حسین[ع] نبای د قیام‬ ‫م ی کرد او بای د م ی دانس ت در میان مردم هی چ عص بیتی از او‬ ‫حمایت نمی کند و شکست خواهد خورد‪.‬‬

‫‪1‬‬

‫اشاره هائی در این دفتر به مسئله «غریزه و فطرت» گذشت‪.‬‬

‫‪ 239‬جبرهای اجتماعی‬ ‫ام ا م ی بینی م امام حس ین(ع) آگاه ت ر از آن بود ک ه ای ن عدم‬ ‫حمای ت را ندان د‪ .‬او در موارد متعدد از جمله در س خنرانی ک ه در‬ ‫مک ه داشت ه رس ما ً اعلم م ی کن د ک ه ب ه س وی شهادت م ی رود‪:‬‬ ‫َ‬ ‫ه نَ ْ‬ ‫علَى ل ِ َ‬ ‫ه‬ ‫وطِّنا ً َ‬ ‫ن ِ‬ ‫قاِء الل ِّ ِ‬ ‫ن كَا َِ‬ ‫ه َ‬ ‫ف َِ‬ ‫م ْ‬ ‫م ِْ‬ ‫س ُ‬ ‫ه ُ‬ ‫جت َ ُ‬ ‫فين َا بَاِذًل ُ‬ ‫« َ‬ ‫م َ‬ ‫عن َِا َ‬ ‫َ‬ ‫ن َ‬ ‫ح ٌ‬ ‫ح ْ‬ ‫شاءَ اللَّه»‪ 1‬هرک س‬ ‫فإِنِِّي َرا ِ‬ ‫صبِحا ً إ ِِ ْ‬ ‫م َ‬ ‫فلْيَْر َ‬ ‫ل ُ‬ ‫ل َ‬ ‫م ِْ‬ ‫در راه مکتب ما آمادۀ فداکاری و خود را آماده شهادت کرده با ما‬ ‫حرکت کند که من فردا ان شاء الله حرکت خواهم کرد‪.‬‬ ‫ابن خلدون طوری می اندیشد گوئی چیزی به نام «شهادت»‬ ‫و ایثار در راه دین‪ ،‬معنائی ندارد‪ .‬تاریخ‪ ،‬همان تاریخ که او در‬ ‫صدد شکافتن و تبیین آن بود و گام مفیدی هم در آن برداشته‬ ‫بود‪ ،‬روشن کرد که حسین(ع) کاری بزرگ را آگاهانه انجام داده و‬ ‫مورد ستایش همۀ ادوار تاریخ گشته است‪.‬‬ ‫ابن خلدون رگه هائی از جبردر تاریخ می بیند و نام آن ها را‬ ‫«سنة الله» می گذارد که نام گذاری صحیحی هم هست‪ .‬اما او‬ ‫نیز وارد بحث قضا و قَد َر نشده و حت ّی در سبک و بیان خودش‬ ‫نیز به طور صریح معلوم نکرده است آیا مانند هگل تاریخ را‬ ‫جبّار کامل می داند یا نه‪ .‬اما واقعیت کارش واضح می کند که او‬ ‫در مسیر معتزله می اندیشیده و در حد ّ افراط به جبر قدری‬ ‫اهمیت می داده تا جائی که با پاراتو (یا پاراتو با او) هم نوا می‬ ‫شود‪.‬‬

‫‪1‬‬

‫بحار‪ ،‬ج ‪ 44‬ص ‪.367‬‬

‫دو دست خدا ‪240‬‬ ‫جامعه و تاریخ‪ :‬در این بحث‪ ،‬جامعه و تاریخ به یک معنی‬ ‫هستند؛ اگر تاریخ را در یک مقطع به طور ایستاده در نظر بگیرید‬ ‫می شود جامعه‪ .‬و اگر جامعه را در حال تحول و حرکت در نظر‬ ‫بگیرید می شود تاریخ‪.‬‬ ‫همان طور که فرد شخصیت دارد جامعه نیز شخصیت دارد‬ ‫م ٍ َ‬ ‫ل أ ُ َّ‬ ‫ل َ‬ ‫ج ٌ‬ ‫و لِك ُ ِّ‬ ‫فإِذا جاءَ‬ ‫ةأ َ‬ ‫حت ّ ی جامعه «اجل» هم دارد‪َ « :‬‬ ‫َ‬ ‫ست َ ْ‬ ‫مون»‪ : 1‬هر جامعه‬ ‫ن سا َ‬ ‫ع ً‬ ‫ست َأ ْ ِ‬ ‫ق ِ‬ ‫خُرو َ‬ ‫أ َ‬ ‫و ل يَ ْ‬ ‫م ل يَ ْ‬ ‫جل ُ ُ‬ ‫د ُ‬ ‫ه ِْ‬ ‫ة َ‬ ‫اجل دارد وقتی که اجلش به سرآید نه یک ساعت به تاخیر می‬ ‫افتند و نه می تواند بر آن اجل پیشی گیرد‪.‬‬ ‫(دربارۀ شخصیت جامعه از نظر مکتب قرآن و اهل بیت(ع) در‬ ‫‪2‬‬

‫دیگر نوشته ها بحث کرده ام و در این جا تکرار نمی کنم)‪.‬‬

‫شخصیت جامعه یا بگوئیم‪ :‬شخصیت تاریخ خواسته های خود‬ ‫را بر تک تک افراد تحمیل می کند‪ .‬این تحمیل به طور موردی‬ ‫نیست بل که یک سریان دائمی است که هم ۀ رفتار های انسانی‬ ‫ن‬ ‫را شامل می شود در حدی که در دانش «رفتار شناسی»اهل ف ّ‬ ‫را در مقام تعریف رفتار فردی و رفتار اجتماعی و تعیین مرز‬ ‫میان این دو با مشکل روبه رو می کند‪ .‬یعنی به تقسیم بندی‬ ‫هندسی اجازه نمی دهد؛ نمی توان میان آن دو خط کش گذاشت‬ ‫و گفت‪ :‬این طرف رفتارهای فردی هستند و هیچ انگیزه ای از‬ ‫اقتضاهای اجتماعی در آن ها نیست‪ .‬و طرف دیگر رفتارهای‬ ‫‪1‬‬

‫چندین آیه در این باره هست از جمله‪ :‬سوره اعراف‪ ،‬آیه ‪ 34‬و سوره یونس‪ ،‬آیه ‪.69‬‬

‫‪2‬‬

‫از آن جمله رجوع کنید‪«:‬جامعه شناسی شناخت» که در سایت بینش نو نیز هست‪.‬‬

‫‪ 241‬جبرهای اجتماعی‬ ‫اجتماعی هستند و هیچ انگیزه ای از اقتضاهای فردی در آن ها‬ ‫نیست‪ .‬ناچار در نقطه ای از نوار نسبی ّت انگشت گذاشته و به‬ ‫تعریف می پردازند‪.‬‬ ‫هگل مثل ً به دانشجوئی که در داخل کلس روی صندلی‬ ‫نشسته است می گوید‪ :‬تو با اراده و انتخاب خودت آمده دانشجو‬ ‫شده ای؟‬ ‫دانشجو‪ :‬آری کامل ً با میل‪ ،‬آزادی و اراده و انتخاب خودم‬ ‫برگزیده ام‪.‬‬ ‫هگل می گوید‪ :‬نه‪ .‬هرگز چنین نیست؛ روزگار راه های دیگر‬ ‫را به سوی تو بست مجبور شدی که این راه را بپذیری اگر راه‬ ‫دیگری که به نظرت بهتر بود در پیش رو داشتی دانشجو نمی‬ ‫شدی‪ .‬کمی در چون و چرای گزینشی که کردی اندیشه کن درک‬ ‫می کنی که روزگار مجبورت کرده زحمت تحصیل علم را به خود‬ ‫هموار کنی حتّی اگر نسبت به علم عاشق ترین فرد باشی‪.‬‬ ‫گاهی که از زبان این و آن می شنویم‪« :‬آخ روزگار» که‬ ‫معنایش گذاشتن ناکامی ها به حساب کار روزگار است می تواند‬ ‫نشان دهند ۀ تاریخ پرستی هگل باشد‪ .‬به نظر هگل افراد جامعه‬ ‫بازیچه هائی هستند در دست تاریخ‪ .‬مارکسیسم «اصِِالة‬ ‫جامعِه» را از این بینش هگل گرفته است‪ .‬لیبرالیسم نیز در‬ ‫مقابل آن با تکیه بر این که «جامعه غیر از مجموع افراد چیزی‬ ‫نیست» هم شخصیت جامعه را رد می کند و هم به «اصالت‬ ‫فرد» معتقد است‪.‬‬

‫دو دست خدا ‪242‬‬ ‫براساس اصل امربین المرین دیدیم که در مکتب اهل‬ ‫بیت(ع) فرد دارای اختیار است نه تفویض‪ .‬در این جا باز باید به‬ ‫یاد بیاوریم که اختیار با تفویض فرق دارد‪ .‬و باز باید به یاد بیاوریم‬ ‫که اشتباه دیگر مکتب ها و دیگر اندشمندان در همین نکته است‬ ‫که اختیار را با تفویض به یک معنی می گیرند در نتیجه یا از آن‬ ‫طرف دیوار می افتند یا از این طرفش‪.‬‬ ‫فرد با ماهیت مختار و غیر مفو ّض خود در کنار دیگر افراد‬ ‫مانند خود‪ ،‬قرار گرفت و از تعامل افراد چیزی به نام جامعه پدید‬ ‫آمد‪ 1.‬و همان جامعه مانند غول قوی بر خود افراد مسلط گشت‪.‬‬ ‫وقتی که انسان را به عنوان یک فرد در قبال خدا بررسی می‬ ‫کنیم می گوئیم او تفویض شده و به سر خود رها شده نیست او‬ ‫فقط اختیار دارد‪ ،‬یعنی عنصری به نام «تفویض نشدن» بر او‬ ‫سایه افکنده است اینک سایه دیگر نیز به نام سایه سنگین جامعه‬ ‫بر آن افزوده می شود آیا انسان یک «موجود مجبور» می گردد؟‬ ‫می تواند بخشی از کارهایش را به حساب آن سایه و بخش دیگر‬ ‫را به حساب این سایه بگذارد و خود را مجبور و غیر مسئول‬ ‫بداند؟‬ ‫اگر از هگل و هگلیست ها بپرسید‪ ،‬خواهند گفت‪ :‬بلی‪.‬‬ ‫واگر از اشعری ها بپرسید‪ ،‬خواهند گفت‪:‬بلی‪.‬‬

‫‪1‬‬

‫پیش تر به شرح رفت که منشأ جامعه فطرت است نه غریزه و نیز بیان شد که جامعه یک پدیده‬

‫طبیعی است نه یک پدیده مصنوعی اجتماعی‪ ،‬انسان به طور فطری جامعه گرا است‪ .‬اصل جامعه مولود‬ ‫آگاهی ها نیست‪.‬‬

‫‪ 243‬جبرهای اجتماعی‬ ‫با این فرق که هگلیست ها از طریق قَدَرها و برآیند قَدَرها به‬ ‫این پاسخ می رسند اما اشعری ها از طریق همان قضاء و‬ ‫قضاها‪.‬‬ ‫هگلیست ها از فرد سلب مسئولیت نمی کنند‪ ،‬سلب‬ ‫شخصیت می کنند‪ .‬فرد را به مثابۀ یک سلّول در شخصیت جامعه‬ ‫می دانند‪ ،‬در نتیجه مارکسیست ها هر نوع حق و حقوق را از فرد‬ ‫سلب می کنند‪ ،‬اگر فردی را اعدام می کنند به معنی مجازات‬ ‫نیست به معنی گرفتن ناخن از بدن است‪ .‬زیرا فرد اسیر جامعه‬ ‫‪1‬‬

‫و تاریخ است و مسئول رفتار خود نیست‪.‬‬

‫حتی اصطلح «تصفیه» که لنین و استالین در سطح گسترده‬ ‫در سرتاسر شوروی به اجرا گذاشتند و افراد پرشماری را از‬ ‫سرتاسر شوروی اعدام کردند به همین معنی است نه به معنی‬ ‫مجازات‪.‬‬ ‫اما اشاعره در عین حال که انسان را در همۀۀ رفتارهایش‬ ‫مجبور می دانند به مجازات هم عقیده دارند هم به مجازات‬ ‫دنیوی و هم به مجازات اخروی‪.‬‬ ‫جبر اشعری از ناحیه خدا و کار خدا است که بر انسان تحمیل‬ ‫می شود‪ .‬لیکن جبرهای هگلی از ناحیه جامعه و تاریخ بر افراد‬ ‫انسان تحمیل می گردد‪.‬‬

‫‪ِ 1‬مرادِ ِهگلیسمِ ِفلسفیِ ِوِ ِمارکسیسمِ ِفلسفیِ ِاستِ ِکهِ ِبرِ ِهگلیسمِ ِمبتنیِ ِاست‪ِ ِ.‬نهِ ِهرِ ِنوع‬ ‫سوسیالیسم مانند للینیسم‪.‬‬

‫دو دست خدا ‪244‬‬ ‫جبرهای اجتماعی را در یک معنی‪ ،‬لیبرال ها نیز می پذیرند‬ ‫آنان با این که به شخصیت جامعه معتقد نیستند و جامعه را فقط‬ ‫همان مجموع افراد می دانند‪ ،‬می گویند‪ :‬هر کاری که انسان می‬ ‫کند محصول همان کارش چیزهائی را بر او تحمیل می کند؛ مثلً‬ ‫انسان برخی حیوانات را اهلی کرد این کار او را مجبور می کند‬ ‫که در فکر آب و علف‪ ،‬زین و لجام آن نیز باشد‪ .‬یا خودروی را‬ ‫که می سازد ناچار است آن را براساس فرمول هائی براند تا به‬ ‫رود خانه سقوط نکند و همچنین رفتارها و کارهای دیگر او‪.‬‬ ‫وقتی که این گونه مجبور شدن ها و ناچار شدن های افراد در‬ ‫کنار هم جمع و تلنبار می شوند‪ ،‬سایه ای از جبر برافراد مستولی‬ ‫می شود‪ .‬اما همیشه فرد شخصیت خود را دارد و مسئول‬ ‫رفتارهای خود هست‪ .‬به نظر آنان فرد شخصیت دارد و جامعه‬ ‫فاقد شخصیت است بنابراین حقوق همگی مال فرد است و‬ ‫جامعه هیچ حق و حقوقی ندارد مگر آن چه افراد به صلح دید‬ ‫خود و در جهت نفع فرد‪ ،‬قوانین را تصویب کنند‪.‬‬ ‫فرق میان هگلیسم و مارکسیسم با لیبرالیسم وقتی بهتر‬ ‫روشن می شود که آن چه «تکلیف» نامیده می شود‪ ،‬تفسیر‬ ‫شود‪ .‬مارکسیسم برای اصالت جامعه افراد را در جهت منافع‬ ‫جامعه مکلف می کند و دربار ۀ افراد به «اصالت تکلیف» معتقد‬ ‫است‪ .‬اما لیبرالیسم براساس اصالت فرد به «اصالت حقوق‬ ‫فرد» معتقد است به نظر لیبرالیسم افراد انسان به هیچ تکلیفی‬

‫‪ 245‬جبرهای اجتماعی‬ ‫مکلف نیستند مگر به آن چه خود افراد در جهت منافع خود‬ ‫تصویب کرده باشند‪.‬‬ ‫اما جبر اشعری هم افراد را مجبور می داند و هم به اصالت‬ ‫تکلیف فرد‪ ،‬معتقد است نه به اصالت فرد‪ .‬آن چه «حقوق الله»‬ ‫نامیده می شود همگی «حقوق جامعه» است و افراد مکلف‬ ‫هستند آن ها را به جای آورند و در عین حال مجبور هم هستند و‬ ‫هیچ اختیاری از خود ندارند‪.‬‬ ‫در این میان‪ ،‬اندیشه معتزلی از یک جهت به شد ّ ت شبیه‬ ‫اندیشه لیبرالیسم است لیکن با کمی توجه روشن می شود که‬ ‫هیچ رابطه ای ماهوی میان این دو نیست‪ .‬لیبرالیسم وقتی‬ ‫اصالت را به فرد می دهد و هرگونه حق را (در اصل) از جامعه‬ ‫سلب می کند که «نبوت ها» را به کنار گذاشته است‪ .‬اما معتزله‬ ‫هم به «نبوت ها» معتقد هستند و هم به اصالت فرد‪ .‬به همین‬ ‫دلیل مباحثات معتزله با مسائل خداشناسی ارتباط تنگاتنک دارد و‬ ‫به باورهای نادرست درباره مسائل توحیدی منجر می شود که‬ ‫نمونه هائی از آن را پیش تر از زبان سران معتزله مشاهده‬ ‫کردیم‪.‬‬ ‫امروز که عصر دین ستیزی به سرآمده‪ ،‬لیبرال ها نیز به‬ ‫سوی دین و خدا برگشته اند‪ ،‬دقیقا ً عوامانه و بدون پشتوانۀ‬ ‫اندیشه ای و فلسفی است‪ .‬اگر با گذشت زمانی چند وارد‬

‫دو دست خدا ‪246‬‬ ‫توضیحات فلسفی شوند (قهرا ً وارد خواهند شد)‪ 1‬مانند معتزله‬ ‫گرفتار باورهای نادرست در خداشناسی خواهند شد‪ .‬لیبرال ها‬ ‫خدا پرست می شوند اما هنوز فقط تا «تجربه دینی» پیش رفته‬ ‫اند‪ .‬آثار هایدگر و برگسون و امثال شان بازار گرمی پیدا کرده‬ ‫است اما «تجربه دینی» چیزی نیست که بتواند پاسخ گوی‬ ‫مسائل شود‪.‬‬ ‫اصطلح تجربه دینی فاقد یک نظام علمی و سازمان اندیشه‬ ‫ای برای «انسان» می باشد؛ نه یک روی کرد فلسفی است و نه‬ ‫روی کرد علمی؛ پایگاه آن «احساسی» است‪ -‬احساس درونی‬ ‫فرد‪ -‬شبیه ادعای کشف و شهود صوفیان‪ .‬نه به یک برهان مبتنی‬ ‫است و نه به یک فرمول علمی‪ .‬و یافتۀۀ درونی هر فرد حداکثر‬ ‫برای او حجت است نه برای انسان به معنی مطلق‪ .‬هر کسی‬ ‫می تواند یافت ۀ درونی افراد دیگر را منکر شود و حتی می تواند‬ ‫ادعا کند که خودش عکس آن یافته ها را یافته است‪.‬‬ ‫فعل ً دین گرائی اروپا در محافل علمی و اندیشه ای تنها به‬ ‫همین «تجربه دینی» منحصر و محدود است‪ .‬و اگر بیش از آن‬ ‫قدمی بردارند به گودالی خواهند افتاد که معتزله افتاد و خدای‬ ‫اروپا خدائی خواهد شد که ویژگی هایش را از زبان سران معتزله‬ ‫پیش تر مشاهده کردیم‪.‬‬

‫‪1‬‬

‫و این خود‪ ،‬مثال خوبی است برای جبرهای اجتماعی‪ ،‬روند جامعه‪ ،‬لیبرال ها را مجبور می کند در‬

‫صدد توجیهات فلسفی این «برگشت» باشند‪.‬‬

‫‪ 247‬جبرهای اجتماعی‬ ‫امربیِن المریِن‪ :‬مطابق مکتب اهل بیت(ع)‪ ،‬نه اصالت‬ ‫فرد صحیح است و نه اصالت جامعه بل امربین المرین‪ .‬نه‬ ‫اصالت تکلیف فرد درست است و نه اصالت حقوق فرد‪ .‬بل‬ ‫امربین المرین‪.‬‬ ‫و در مسئله شناخت‪ :‬نه اصالت ذهن صحیح است و نه اصالت‬ ‫عین‪ .‬امربین المرین‪.‬‬ ‫در مدیریت جامعه‪ :‬نه دیکتاتوری (پرولتری مارکس) درست‬ ‫است و نه آنارشیسم فردگرائی و آزادی مطلق فرد‪ .‬بل امربین‬ ‫المرین‪.‬‬ ‫نه استبداد و نه دمکراسی بی چهارچوبه‪ .‬بل امربین المرین‪.‬‬ ‫و همچنین در هر جائی که علوم انسانی روز دچار دوئالیسم‬ ‫است‪ ،‬اصل امربین المرین این مکتب‪ ،‬حضور دارد اکنون شما‬ ‫بشمارید ‪. ...‬‬ ‫به شرح رفت که هر فرد به عنوان یک انسان دارای اختیار‬ ‫است اما او به سرخود تفویض و رها نشده است و فرق میان‬ ‫اختیار و رها شدن به سرخود (و گفته شد‪ :‬این نکت ۀ مهمی است‬ ‫که از آن غفلت می شود)‪ .‬اکنون در بحث رابط ۀ فرد با جبرهای‬ ‫اجتماعی نیز اولً‪ :‬جامعه شخصیت دارد نیز به سر خود رها نشده‬ ‫است در عرصۀۀ مخلوقات هیچ چیزی خارج از مدیریت‪ ،‬اذن‪،‬‬ ‫پرورش خداوند پروردگار‪ ،‬نیست‪ .‬دربارۀۀ جبرهای اجتماعی و‬

‫دو دست خدا ‪248‬‬

‫َ‬ ‫ُ‬ ‫م‬ ‫و ِ‬ ‫م ُ‬ ‫ه أ ُّ‬ ‫و يُثْب ِ ُ‬ ‫حوا الل ّ ُ‬ ‫جبرهای تاریخی نیز«ي َ ْ‬ ‫عنْد َ ُ‬ ‫ه ما يَشاءُ َ‬ ‫ت َ‬ ‫ب»‪.‬‬ ‫الْكِتا ِ‬

‫‪1‬‬

‫انسان در جبری ترین جبر اجتماعی‪ ،‬تنها نیست و خدا با او‬ ‫هست و راه امید از هر جهت بسته نیست‪ .‬مگر جبر به حدی از‬ ‫حتمیت برسد که درهم شکستن آن مصداق «معجزه» باشد که‬ ‫خدا کم تر معجزه می کند؛ قرآن نیز از معجزه خوشش نمی آید‪.‬‬ ‫معجزه یعنی در هم شکستن قَدَرها و قوانین فیزیکی مانند‬ ‫ماجرای آتش ابراهیم(ع)‪ .‬و یا در هم شکستن قَدَرها و قوانین‬ ‫اجتماعی مانند‪ :‬خداوند یک شبه همۀ مردم جهان را مومن کند‪ .‬یا‬ ‫مردم تنبل و بی کاره را دارای محصولت تولیدی کشاورزی و‬ ‫صنعتی کند‪ .‬اما به هر صورت جبرهای اجتماعی نیز در برابر‬ ‫اراده انسانی‪ ،‬شکننده هستند‪ .‬جبرهای اجتماعی مولود قَدَرهای‬ ‫اجتماعی هستند‪ ،‬همان طور که جبر قَدَرهای فیزیکی و قَدَرهای‬ ‫حیاتی‪ ،‬در برابر اختیار و همت انسان شکننده هستند‪ ،‬جبرهای‬ ‫اجتماعی نیز درست به همین صورت است‪.‬‬

‫‪ِ 1‬پی ش تر گفته شد‪ :‬مراد از«کتاب» در این آیه هر چ ه باشد (لوح محفوظ یا هر چیز دیگر ) یک‬ ‫«حتمیت» در معنی آن نهفته است؛ یعنی حتمیات (باید بشود ها= جبرها) نیز در اختیار خداست و در آن‬ ‫ها ایجاد تغییر می کند‪.‬‬ ‫‪‬‬ ‫ن أَ‬ ‫ب الل َّه َل َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫ْ‬ ‫سلي»‪ :‬خداوند حتمی کرده‬ ‫ر‬ ‫و‬ ‫َا‬ ‫ن‬ ‫ب‬ ‫ل‬ ‫غ‬ ‫ت‬ ‫ك‬ ‫«‬ ‫کرده‪:‬‬ ‫حتمی‬ ‫یعنی‬ ‫ب»‬ ‫ت‬ ‫ک‬ ‫«‬ ‫قرآن‬ ‫‪ ‬در ادبیات‬ ‫ِ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ ُ ُ‬ ‫ّ‬ ‫ُ‬ ‫است که او و پیروانش پیروز خواهند شد‪ ،‬خداوند در همه حتمیات خویش‪ ،‬محو و اثبات و ایجاد تغییر می‬ ‫َ‬ ‫کند مگر دربار ۀ وعده هایش‪« :‬إ ِ َّ‬ ‫ف الْميعاد»‪ :‬خداوند خلف وعده نمی کند‪.‬‬ ‫ه ل يُ ْ‬ ‫خل ِ ُ‬ ‫ن الل ّ َ‬ ‫از امام صادق(ع) پرسید‪ :‬آیا ممکن است درباره سفیانی (که در آخرالزمان قیام خواهد کرد) بداء‬ ‫پیش بیاید؟ فرمود‪ :‬بلی ممکن است‪.‬‬ ‫گفت‪ :‬دربار ۀ مهدی(عج) چطور؟‬ ‫َ‬ ‫فرمود‪ :‬نه‪ .‬مهدی(عج) و وجود و ظهور او‪ ،‬وعد ۀ الهی است و إ ِ َّ‬ ‫ف الْميعاد‪( .‬سوره آل‬ ‫ه ل يُ ْ‬ ‫خل ِ ُ‬ ‫ن الل ّ َ‬ ‫عمران‪ ،‬آیه ‪.)9‬‬

‫‪ 249‬جبرهای اجتماعی‬ ‫حتی علوه بر اراده عملی و همت انسان‪ ،‬گاهی به وسیلۀ دعا‬ ‫نیز درهم می شکنند البته اگر در حد کرامت باشد نه معجزه‪.‬‬ ‫کرامت یعنی درهم شکستن روند عادی یک جریان‪ :‬کرامت‬ ‫برخلف جریان قَدَرها و قوانین جهان فیزیک یا جهان اجتماع‪،‬‬ ‫‪1‬‬

‫نیست‪ .‬بل برخلف «عادت» است‪.‬‬

‫ثانیا ً‪ :‬اگر کمی دقت کنیم درمی یابیم که با افزوده شدن‬ ‫جبرهای اجتماعی بر جبرهای جهان فیزیک‪ ،‬حیطه اراده و اختیار‬ ‫بشر‪ ،‬محدودتر نشده‪ ،‬مسئله شبیه افزوده شدن جهان گیاه و نیز‬ ‫جهان حیوان‪ ،‬بر جهان فیزیک است؛ فردی را فرض کنید که در‬ ‫یک کره ای تنها زندگی می کند (فرض محال هم محال نیست) او‬ ‫اراده و اختیار دارد و با اراده و اختیار رفتار و زندگی می کند‪.‬‬ ‫اکنون او را بیاورید و در کره زمین در میان جامعه زندگی کند‬ ‫وقتی که او با جامعه روبه رو می شود با عرصه وسیعی از‬ ‫امکانات که جامعه آماده کرده روبه رو می شود؛ استفاده از آن‬ ‫امکانات عرصه اراده و کاربرد اراده اش و اختیارش چند صد‬ ‫برابر می شود‪ .‬از جانب دیگر جامعه محدودیت هائی نیز بر او‬ ‫تحمیل می کند از آن جمله جبرهایش را‪ .‬اکنون پرسش این‬ ‫است‪ :‬آیا بر توان و کارکرد اراد ۀ او افزوده شده یا از آن کاسته‬ ‫شده؟‪ -‬؟‬ ‫پاسخ‪ :‬بر کاربرد و عرص ۀ اراده او بالقوه‪ ،‬افزوده شده لیکن‬ ‫سخن در موفقیت و عدم موفقیت او است که چگونه به فعلیت‬ ‫‪1‬‬

‫رجوع کنید مقاله «معجزه‪ ،‬کرامت‪ ،‬کهانت» در سایت بینش نو‪.‬‬

‫دو دست خدا ‪250‬‬ ‫برسد و این بستگی به عوامل زیادی دارد‪ .‬که اروپائیان در عصر‬ ‫دین ستیزی به جای «توفیق خدا» لفظ «شانس» را به عنوان‬ ‫یکی از عوامل مذکور به کار می برند و هنوز هم در ادبیات شان‬ ‫هست‪.‬‬ ‫نتیجِه‪ :‬انسان همیشه و همواره در بستر امربین المرین‬ ‫قرار دارد و نیز زندگی عملی انسان در همان بستر جریان دارد‪.‬‬ ‫در پایان این بخش یادداشت می کنیم‪:‬‬ ‫‪ - 1‬مسئله قضا و قدر‪ ،‬همیشه در میان مسلمانان به محور‬ ‫«رابطۀۀ انسان با خدا» مطرح شده‪ ،‬و محورهای دیگر متروک‬ ‫مانده است‪.‬‬ ‫‪ - 2‬متاسفانه آن همه آیات و احادیث دربارۀۀ جامعه شناسی‪،‬‬ ‫تاریخ تحلیلی‪ ،‬فلسفه تاریخ‪ ،‬و این قبیل موضوعات بزرگ‪ ،‬متروک‬ ‫مانده بود و اخیرا ً نشانه هائی از توجه به آن ها دیده می شود‪.‬‬ ‫‪ -3‬تنها ابن خلدون به جبرهای تاریخ با نگرشی جامعه‬ ‫شناسانه توجه کرده بود اما راهش متروک شده بود‪.‬‬ ‫‪ - 4‬ابن خلدون اگر رسما ً معتزلی نباشد‪ ،‬دستکم در اندیشه‬ ‫دقیقا ً مانند آن هاست‪.‬‬ ‫‪ -5‬مبانی فکری ابن خلدون ایجاب می کند که «رفتار‬ ‫عقلنی» را درست مانند پاراتوی ایتالیائی‪ ،‬تعریف کند‪.‬‬ ‫‪ - 6‬از نظر قرآن و اهل بیت(ع) جامعه شخصیت دارد حتی‬ ‫«اجل» هم دارد‪.‬‬

‫‪ 251‬جبرهای اجتماعی‬ ‫‪ -7‬میان رفتار فردی و رفتار اجتماعی انسان‪ ،‬نمی توان مرز‬ ‫معین یا خط هندسی‪ ،‬تعیین کرد‪.‬‬ ‫‪ -8‬هگل تاریخ را «کشتارگاه آرزوهای افراد» می داند‪ .‬به‬ ‫نظر او انسان در دست جبرهای تاریخ‪ ،‬اسیر است‪.‬‬ ‫‪ -9‬مارکسیسم مبتنی بر هگلیسم است‪.‬‬ ‫‪ -10‬مارکسیسم و هگلیسم به «اصالت جامعه» معتقد هستند‬ ‫و لیبرالیسم به «اصالت فرد»‪ .‬و مکتب قرآن و اهل بیت(ع) به‬ ‫امربین المرین‪.‬‬ ‫‪ -11‬مارکسیسم به «اصالت تکلیف فرد» و لیبرالیسم به‬ ‫«اصالت حقوق فرد» و مکتب قرآن و اهل بیت(ع) به امربین‬ ‫المرین معتقد است‪.‬‬ ‫‪ -12‬در هر مورد که غربی ها به دوئالیسم رسیده اند‪ ،‬مکتب‬ ‫قرآن و اهل بیت(ع) به امربین المرین معتقد است‪.‬‬ ‫‪ -13‬هگلیست ها از طریق جبرهای قدری و اشعری ها از‬ ‫طریق جبرهای قضائی به «مجبور بودن» می رسند‪.‬‬ ‫‪ -14‬لیبرالیست ها (ی واقعی‪ -‬لیبرالیسم فلسفی نه فرهنگی)‬ ‫در عصر دین ستیزی با کنار گذاشتن نبوت ها به اصالت فرد‬ ‫معتقد شدند و‬ ‫معتزله در عین حال به نبوت ها معتقد بودند(!)‪.‬‬ ‫‪ -15‬اصالت الفرد لیبرالیسم فلسفی‪ ،‬منشأ «اُمانیسم» و‬ ‫اُمانیسم منشأ «اصالت حقوق فرد» گشت‪ ،‬اما معتزله در عین‬ ‫باور به اصالت فرد‪ ،‬به «اصالت تکلیف» معتقد بودند(!)‪.‬‬

‫دو دست خدا ‪252‬‬ ‫‪ - 16‬موج عام شمول برگشت به دین‪ ،‬که امروز یک تحول‬ ‫جهانی است یک تحول صرفا ً فرهنگی است و از پشتوانۀ فلسفی‬ ‫و علمی‪ ،‬بی بهره است و از تز «تجربه دینی» که هایدگر و‬ ‫برگسن و امثال شان دارند‪ ،‬چیزی ساخته نیست‪.‬‬ ‫‪ -17‬برای خداوند‪ ،‬هیچ چیز «حتمیت» ندارد؛ دست خدا هرگز‬ ‫م الکتاب و حتمی ترین حتمی ها در اختیار او و‬ ‫بسته نمی شود‪ ،‬ا ّ‬ ‫مشمول محو و اثبات او است‪.‬‬ ‫َ‬ ‫‪ -18‬تنها وعده های خداوندحتمیت دارد‪ .‬زیرا «إ ِِ َّ‬ ‫هل‬ ‫ن الل ِّ َ‬ ‫ف الْميعاد»‪.‬‬ ‫يُ ْ‬ ‫خل ِ ُ‬ ‫‪ -19‬جامعه نیز سرخود رها نشده‪ ،‬تفویض نشده‪ ،‬با وجود‬ ‫جبرهای اجتماعی نیز انسان «اختیار بدون تفویض» خود را دارد‪.‬‬ ‫‪ -20‬فرد در جامعه‪ ،‬از طرفی با محدودیت هائی روبه رو‬ ‫است‪ ،‬از جانب دیگر جامعه امکانات بسیاری برای ا ِعمال اختیار‬ ‫فرد فراهم می کند‪ ،‬این امکانات بیش از آن محدودیت ها است‬ ‫لیکن موفقیت و عدم موفقیت فرد به عوامل زیادی بستگی دارد‪.‬‬

‫برآیند عوامل ژنتیکی و عوامل جغرافی و عامل‬ ‫تکامل‬

‫و رابط ۀ فرآیند شان با اختیار انسان‬

‫توارث هوشمندی یا کودنی‪ ،‬توارث کارآئی یا تنبلی‪ ،‬توارث‬ ‫قوّت اراده یا ضعف اراده و ‪ ...‬و همچنین تاثیرات عوامل محیط‬ ‫جغرافی در جسم و روح و توارث آن‪ ،‬چه نسبتی با «اختیار‬ ‫انسان» دارد؟‬ ‫ژن‪ ،‬خصایل مثبت و منفی را به نسل بعدی منتقل می کند و‬ ‫همۀ خصایل در اراده‪ ،‬و اختیار و تصمیم انسان‪ ،‬موثرند و به طور‬ ‫قهری در اراده و اختیار انسان دخالت دارند‪.‬‬ ‫عناصر ژنتیکی بدون اختیار انسان به او می رسند یعنی جبری‬ ‫هستند و در اراده و اختیار انسان علیت دارند؛ دستکم به عنوان‬ ‫«جزء العله» نقش دارند‪ .‬اینک پرسش این است‪:‬‬

‫دو دست خدا ‪254‬‬ ‫در مباحث گذشته‪ ،‬اراده و اختیار انسان را از انبوه جبرهای‬ ‫قدری و قضائی عبور داده و در بستر امربین المرین (اختیار‬ ‫بدون تفویض) بیرون آوردیم‪ ،‬اکنون عبور این اختیار از اقتضاهای‬ ‫جبری عوامل ژنتیکی که عناصر برگرفته از خصوصیات جغرافی‬ ‫محیط نیز از آن جمله است‪ ،‬چگونه است؟‬ ‫پاسخ کلّی‪ :‬عناصر توارثی ژنتیکی نیز «کار خدا» هستند و‬ ‫دانستیم که کار خدا دو نوع است‪ .‬بنابراین یا از سنخ جبرهای‬ ‫قَدَری هستند و یا از سنخ جبرهای قضائی و بدیهی است که از‬ ‫سنخ جبرهای قَدَری هستند‪ .‬پس این مسئله قبل ً بررسی شده و‬ ‫در مباحث پیش‪ ،‬اختیار انسان از این مسئله نیز عبور کرده‬ ‫است‪ .‬انسان در برابر همۀۀ قَدَرها اختیار دارد و آن را از دست‬ ‫نمی دهد‪.‬‬ ‫اما شرح مسئله‪ :‬نظر به این که ذهن انسان قَدَرهای ژنتیکی‬ ‫صی فراز می کند و این پرسش را به طور مستقل‬ ‫را به طور خا ّ‬ ‫مطرح می کند‪ ،‬ما نیز کمی دربارۀ آن درنگ کنیم‪ :‬ژن تنها عناصر‬ ‫نباتی و غریزی را از نسلی به نسلی انتقال می دهد و هیچ تاثیری‬ ‫به طور مستقیم در روح فطرت و عقل انسان ندارد؛ اراده و‬ ‫اختیار ناشی از روح فطرت و عقل اوست که پیش تر به شرح‬ ‫رفت‪.‬‬ ‫و با بیان دیگر‪ :‬در مباحث گذشته دیدیم که انسان شناسی‬ ‫مکتب اهل بیت(ع)‪ ،‬انسان را دارای سه روح می داند‪ :‬روح‬

‫‪ 255‬برآیند عوامل ژنتیکی و عوامل جغرافی و‬ ‫عامل تکامل‬ ‫نباتی‪ ،‬روح حیوانی و روح فطرت و همین روح است که به انسان‬ ‫استحقاق دریافت عقل‪ ،‬داده است‪.‬‬ ‫توارث ژنتیکی یا در رشد و نموّ جسمی است‪ ،‬که به روح‬ ‫نباتی مربوط است‪ .‬و یا در غرایز است‪ ،‬که به روح حیوانی‬ ‫انسان مربوط می شود‪.‬‬ ‫در بینش این مکتب خود روح اول و دوم نیز از نسل قبلی به‬ ‫نسل بعدی منتقل می شود نه فقط خصوصیات شان‪.‬‬ ‫اما روح سوم به طور مستقل‪ ،‬به تک تک افراد داده می‬ ‫شود‪.‬‬ ‫روح اول و دوم هر دو در نطفه هستند و نطفه یک چیز زنده و‬ ‫خل َ ْ‬ ‫قن َِا‬ ‫دارای حیات است با«کرومزوم» های پرشمار که «إِن َِّا َ‬ ‫ف ٍ َ‬ ‫ن ن ُطْ َ‬ ‫مشاج»‪ : 1‬ما انسان را از نطفه ای که‬ ‫ن ِ‬ ‫اْلِن ِْسا َ‬ ‫م ِْ‬ ‫ةأ ْ‬ ‫«آمیخته»‪ -‬مخلوط‪ -‬است‪ ،‬آفریدیم‪.‬‬ ‫متأسفانه این آیه را به «مخلوط نطفۀ زن و مرد» معنی کرده‬ ‫اند که نادرست است‪ .‬زیرا اول ً‪ :‬در آن صورت می گفت‪« :‬من‬ ‫ج» مشج یعنی مخلوط‪ .‬اما امشاج یعنی «مخلوط‬ ‫نطف ٍهِ مش ٍِ‬ ‫ها»‪.‬‬ ‫ثانیا ً‪ :‬در آن صورت باید می فرمود «من نطفتین» تا شامل‬ ‫نطفه زن و مرد شود‪ .‬در حالی که با لفظ مفرد آمده‪.‬‬

‫‪1‬‬

‫سوره انسان‪ ،‬آیه ‪.2‬‬

‫دو دست خدا ‪256‬‬ ‫ثالثا ً‪ :‬از نظر ادبی‪ ،‬تنوین ( ٍ ) تنوین وحدت است و تاکید می‬ ‫کند که موضوع سخن فقط «یک دانۀ نطفه» است‪ .‬یک دانه نطفه‬ ‫که نه تنها مشج و مخلوط از عناصر است بل امشاج و مخلوط‬ ‫هائی از عناصر پرشمار است‪ .‬آیه در مقام «نطفه شناسی»‬ ‫است با صرف نظر از نطفه زن یا مرد‪ .‬می گوید‪ :‬دانۀ نطفه یک‬ ‫چیز امشاج است‪.‬‬ ‫در ادبیات قرآن یک اصل مسلّم و قاعده کلّی وجود دارد‪ :‬هر‬ ‫وقت می خواهد یک معنی شگفت و به اصطلح عجیب و غریب‬ ‫را برساند از واژ ۀ غریب‪ ،‬استفاده می کند تا مخاطب توجه کند‬ ‫که پیام سخن‪ ،‬پیام معمولی نیست‪.‬‬

‫‪1‬‬

‫و جالب این که از واژه «مزج» که نیز به معنی مخلوط است‬ ‫ویا از امزاج که به معنی مخلوط ها است استفاده نکرده‪ ،‬مشج‬ ‫و امشاج را به کاربرده که کاربردش در مخلوط بودن دانه ها‬ ‫است‪.‬‬ ‫هر دو به جای همدیگر به کار می روند لیکن مزج در هر‬ ‫اختلط به کار می رود اما مشج بیش تر درباره مخلوط بودن‬ ‫دانه ها مانند عدس و حبوبات دیگر به کار می رود‪ .‬که گفته اند‪:‬‬ ‫هیچ دو واژۀ مترادف نیست مگر این که در کاربرد و معنی تفاوتی‬ ‫با هم دارند‪.‬‬

‫‪1‬‬

‫خل فصاحت و بلغت است‪،‬‬ ‫این که در دانش «معانی و بیان» گفته اند‪ :‬استفاده از لفظ غریب م ّ‬

‫وقتیِ این ِقاعد ه صحیحِ است ِک ه مرا د ِمتکل ِّم یک معنا ی ِغریب ِنباشد‪ِ .‬و ِگرنه؛ ِالفاظ غریب در ِقرآن‬ ‫فراوان است‪ .‬و اتفاقا ً استفاده از لفظ غریب درباره معنی غریب‪ ،‬عین فصاحت و بلغت است‪.‬‬

‫‪ 257‬برآیند عوامل ژنتیکی و عوامل جغرافی و‬ ‫عامل تکامل‬ ‫خود روح اول و دوم از نسل پیش به نسل بعدی منتقل می‬ ‫شوند نه فقط خصایل شان‪ .‬اما روح سوم را در چهار ماهگی‬ ‫جنین‪ ،‬به او می دهند و به همین جهت‪ ،‬اسلم جنین را از چهار‬ ‫ماهگی به بعد به عنوان «انسان» می شناسد و «حقوق انسانی»‬ ‫برایش قائل می شود‪.‬‬ ‫و نَ َ‬ ‫ت‬ ‫ف ْ‬ ‫خ ُِ‬ ‫همان طور که وقتی روح سوم به آدم داده شد ( َ‬ ‫ن ُروحي) که آدم دارای دو روح اول و دوم بود و پس از‬ ‫ه ِ‬ ‫في ِ‬ ‫م ْ‬ ‫دریافت روح سوم‪ ،‬عقل را نیز به او دادند که شرحش گذشت‪.‬‬ ‫روح فطرت از تاثیرات مستقیم توارث ژنی به کنار است اما‬ ‫توارث ژنی و عناصری که ژن به همراه خود می آورد تاثیرات‬ ‫غیر مستقیم در آن نیز دارد‪ :‬پیش تر سخن از «تعامل و تعادل»‬ ‫میان روح غریزی و روح فطرت به میان آمد که اگر روح غریزی‬ ‫بر روح فطرت غلبه کند غریزه گرا می شود و یک راه و روش‬ ‫حیوانی را در پیش می گیرد و اگر غریزه در او سرکوب شود باز‬ ‫و َل‬ ‫هبَانِي َّ َ‬ ‫تعادل انسانی خود را از دست می دهد که «َل َر ْ‬ ‫ة َ‬ ‫فی السِلمِ»‪ :‬در اسلم رهبانیت و نیز‬ ‫م ِِ‬ ‫ِِ‬ ‫سيَا َ‬ ‫و َل ز َِّ‬ ‫حة َ‬ ‫زندگی همه جائی و بدون تمرکز در جائی‪ ،‬و نیز کولی گری‪،‬‬ ‫محکوم است‪.‬‬ ‫همین طور است جامعه؛ اگر تعادل را از دست بدهد و یک‬ ‫جامعه غریزی باشد تمدن و فرهنگش تک بعدی و غیر انسانی‬

‫دو دست خدا ‪258‬‬ ‫می شود و اگر غریزه را سرکوب کرده باشد انگیزه کار و‬ ‫کوشش را از دست می دهد‪.‬‬ ‫با این حساب خصایل انتقالی به وسیل ۀ ژن در چگونگی روح‬ ‫نباتی و غریزی تاثیرات مستقیم دارد و به طور غیر مستقیم در‬ ‫تعادل روح غریزی و روح فطری نیز مؤثر می شود‪ .‬به همین‬ ‫دلیل اسلم به شدّت به نقش ژن اهمیت داده از دو جهت‪:‬‬ ‫‪ - 1‬نسل پیش (پدران و مادران) را توجه داده که رفتارها و‬ ‫اعمال و شخصیت شان در نسل شان تاثیر خواهد گذاشت مثلً‬ ‫گفته است‪ :‬شراب خواری در چندین نسل شراب خوار‪ ،‬تاثیر‬ ‫دارد و او را هم به مسؤلیتش توجه داده‪ 1‬و هم به مجازات‬ ‫اخروی تهدیدش کرده است‪ .‬و گفته است‪« :‬السعيد سعيد في‬ ‫بطِن أ مه الشقِي ش قي في ب طن أ مه»؛ بدیهی است که‬ ‫پیام این حدیث در خ ّ‬ ‫ط اطلق و مطلق نیست بل در خط نسبیّت‬ ‫‪2‬‬

‫است و گرنه‪ ،‬جائی برای «تکلیف» نمی ماند‪.‬‬

‫‪ - 2‬زن و مرد را در انتخاب همسر به بررسی و دقت کافی‬ ‫من‪ :‬دور باشید از همسر زیبا‬ ‫و َ‬ ‫خ ْ‬ ‫ضَراء َ ال ِ‬ ‫دّ َ‬ ‫دعوت کرده‪ :‬إِيَّاك ُ ْ‬ ‫م َ‬ ‫که از خاندان بد باشد‪.‬‬ ‫ما از جانب دیگر‪ ،‬ژن کار دیگری نیز دارد‪ :‬کار ژن‬ ‫تکا مل‪ :‬ا ّ‬ ‫تنها انتقال خصایل نسل پیش نیست در آن صورت ژن به «عامل‬ ‫‪1‬‬

‫درباره مسؤلیت های پدر و مادر نسبت به نسل شان‪ ،‬رجوع کنید «دانش ایمنی در اسلم» که در‬

‫سایت بینش نو نیز هست‪.‬‬ ‫‪ِ 2‬اینِ جاستِ کهِ مرحوم ِآخوندِ ِخراسان ی ِدر ِجلدِ ِاول ِکفایهِ مبحثِ «اراد ه ِوِ اختیار»ِ تحتِ تاثیر‬ ‫اشتباه ابن سینا قرار گرفته و می گوید‪ :‬قلم این جا رسید سر بشکست‪ .‬او معنی حدیث را مطلق انگاشته‬ ‫و در سطرهای بعدی خواهیم دید که قلم نمی شکند‪.‬‬

‫‪ 259‬برآیند عوامل ژنتیکی و عوامل جغرافی و‬ ‫عامل تکامل‬ ‫رکود» تبدیل می گشت و همیشه نسل بعدی را ملزم می کرد در‬ ‫خصوصیات و خصائل نسل پیش‪ ،‬درجا زده و اسیر آن ها باشد‪.‬‬ ‫ژن حامل یک مأموریت بزرگ تر است مأموریت برای تکامل‪ ،‬این‬ ‫مأموریت را به نسل بعدی می دهد در نتیجه هر نسل کامل تر از‬ ‫نسل پیش می شود‪ .‬بنابراین نیروی تکامل چیزی است که‬ ‫برفرآیند عوامل ژنتیکی فایق (مگر در مواردی) و اراده و اختیار‬ ‫انسان را تقویت می کند روح غریزه را برای تعامل متعادلنه با‬ ‫روح فطرت آماده تر می کند‪ .‬در نتیجه اختیار انسان همان است‬ ‫که قبل ً از قَدَرهای عمومی عبور کرده بود و اینک از قَدَرهای‬ ‫مخصوص ژنتیک نیز عبور می کند‪.‬‬ ‫این تکامل را نباید با کمالت توارثی ژنتیک اشتباه کرد؛ ژن دو‬ ‫نوع کمالت را منتقل می کند‪:‬‬ ‫‪ - 1‬همان طور که خصایل منفی نسل پیش را به نسل بعدی‬ ‫منتقل می کند خصایل مثبت شان را نیز منتقل می کند‪.‬‬ ‫‪ - 2‬تکامل عمومی که یک ناموس خدشه ناپذیر در جهان به‬ ‫عنوان یک «کل» و در اشیاء جهان‪ ،‬است‪ ،‬که پیش تر به آن‬ ‫اشاره شد و گفته شد‪ :‬جهان و آن چه در آن هست کما ً و کیفا ً به‬ ‫سوی کمال می روند‪.‬‬ ‫حتی دربارۀۀ تکامل جسمی انسان قرآن از زبان حضرت‬ ‫م‬ ‫ج َ‬ ‫هود(ع) خطاب به قوم عاد (آکد‪ -‬آکدیان) می گوید‪َ « :‬‬ ‫علَك ُِ ْ‬ ‫د َ‬ ‫ة‬ ‫في ال ْ َ‬ ‫ُ‬ ‫صطَ ً‬ ‫م ِِ‬ ‫ع ِ‬ ‫خلَفاءَ ِ‬ ‫ن بَ ْ‬ ‫م ِْ‬ ‫و زادَك ُ ِ ْ‬ ‫ق بَِ ْ‬ ‫ح َ‬ ‫ق ْ‬ ‫خل ْ ِ ِ‬ ‫وم ِ ِ ن ُو ٍ ِ‬

‫دو دست خدا ‪260‬‬

‫َ ْ ُروا آلء الل َّه ل َ َ‬ ‫م تُ ْ‬ ‫ن»‪ 1:‬خداوند پس از قوم نوح‬ ‫َ‬ ‫حو َ‬ ‫فل ِ ُ‬ ‫ِ َ‬ ‫عل ّك ُ ْ‬ ‫فاذك ُ‬

‫شما را وارث زمین کرده و در جسم شما بیفزود از نظر قامت و‬ ‫نیرو‪.‬‬ ‫آکدیان در عصر هود حداکثر ‪ 2000‬سال پس از قوم نوح می‬ ‫زیستند قرآن می گوید قامت و نیروی آنان بیش از قامت قوم‬ ‫نوح بوده است و نظام سخن طوری است که نشان می دهد‬ ‫جه بوده است‪.‬‬ ‫فرق میان آن دو قوم در حد ّ قابل تو ّ‬ ‫گفته شد همۀۀ جهان و اشیاء جهان در تکامل هستند‪ ،‬روح‬ ‫سوم نیز در نفس خودش رو به تکامل می رود روح نسل بعدی‬ ‫تکامل یافته تر از روح نسل پیشین است‪ 2‬و این تکامل دیگری‬ ‫است که غیر از دو تکامل مذکور در بال است و روی هم رفته‬ ‫می شوند سه نوع تکامل‪.‬‬ ‫اگر نسل بعدی با تمسک به توارث ژنی از زیر مسؤلیت‬ ‫رفتارهایش شانه خالی کند‪ ،‬نسل پیشین نیز می تواند با تمسک‬ ‫‪1‬‬

‫سوره اعراف‪ ،‬آیه ‪.69‬‬

‫‪2‬‬

‫م جهان و اشیاء جهان و هم در‬ ‫در مکتب قرآن و اهل بیت(ع) تکامل یک اصل مسلّم است هم در ک ّ‬

‫کیف آن ها‪ .‬اما بنگرید ارسطوئیان و صدرائیان چه بلئی بر سر این مکتب آورده اند آنان در این مسئله دو‬ ‫مبنای غلط دارند‪:‬‬ ‫الف‪ :‬معتقد هستند «معلول هر چه دارد از علت خود گرفته است پس همیشه معلول از علت خود‬ ‫اخس است»‪.‬‬ ‫ب‪ :‬صادر اول از خدا صادر شده‪ ،‬صادر دوم نیز از صادر اول و همچنین ‪ ،...‬خدا کمال محض است‬ ‫صادر اول از آن اخس است و صادر دوم از صادر اول اخس است و همچنین ‪ ...‬بنابراین همیشه جهان‬ ‫هستی رو به پستی است نه تنها به سوی تکامل نمی رود بل به سوی تناقص می رود‪ .‬سپس برای این که‬ ‫مسئله را با اسلم تطبیق دهند برای این نزول یک «قوس صعود» نیز در خیال شان درست کرده اند‪.‬‬ ‫اولً‪ :‬هیچ چیز از وجود خدا صادر نشده‪ ،‬صدور لزم گرفته وجود خدا تجزیه شود و هر متجزی مرکب‬ ‫است و مرکب نمی تواند خد ا باشد‪ .‬وادعا ی صدور با هیچ دلیل ی سازگار نیست صرفا ًِ یک خیال است‪.‬‬ ‫خداوند ماده اولیه جهان را «ایجاد» کرده است‪.‬‬ ‫ثانیاً‪ :‬همان چیز ایجاد شده را با «واقعیت متکامل» ایجاد کرده است که به شرح رفت‪.‬‬ ‫دوباره آن شعر را بخوانیم؟ که‪:‬‬ ‫هرکه گریزد ز در اهل بیت(ع)‬

‫بارکش غول بیابان شود‬

‫‪ 261‬برآیند عوامل ژنتیکی و عوامل جغرافی و‬ ‫عامل تکامل‬ ‫بر این که ناقص تر از نسل های بعدی است از زیر مسؤلیت‬ ‫رفتارهایش شانه خالی کند‪.‬‬ ‫مانند عوامل ژنتیکی و عوامل جغرافی است‪ ،‬عوامل تربیتی‪.‬‬ ‫بنابراین‪ ،‬اصل اراده و اختیار سر جای خود هست‪.‬‬ ‫موارد نادر‪ :‬آن چه گفته آمد شاخصه و روند کلّی مسئله‪ ،‬بود‪.‬‬ ‫بی تردید روی نوار نسبی ّت تفاوت های زیادی میان افراد خواهد‬ ‫بود و هست از فردی که قوی ترین اراده و اختیار را دارد و کم تر‬ ‫تحت تاثیر این عوامل قرار گرفته و کم تر نیازمند مراقبت از‬ ‫ماره (غریزه) است تا فردی که به‬ ‫تمایلت و تحریکات نفس ا ّ‬ ‫شد ّ ت از عوامل مذکور تاثیر پذیرفته و در بیش ترین حد به‬ ‫ماره و نفس‬ ‫ماره نیازمند است تا میان نفس ا ّ‬ ‫مراقبت از نفس ا ّ‬ ‫لوّامه (روح فطرت) تعادل برقرار کند‪.‬‬ ‫در این میان هم مسؤلیت هر کس در رفتارهایش به میزان‬ ‫نیروی اراده و اختیارش است و هم مجازات ثواب و عذاب آن‪.‬‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫ه نَ ْ‬ ‫ه‬ ‫فسِا ً إِل َّ مِا آتاهِا»‪« 1،‬ل يُكَل ِِّ ُ‬ ‫زیرا‪« :‬ل يُكَل ِِّ ُ‬ ‫ف الل ِّ ُ‬ ‫ف الل ِّ ُ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫ف نَ ْ‬ ‫نَ ْ‬ ‫عها»‪ .3‬آن‬ ‫عها»‪«2،‬ل نُكَل ّ ِِ ُ‬ ‫س َ‬ ‫س َ‬ ‫و ِْ‬ ‫و ِْ‬ ‫فسِِا ً إِل ّ ُ‬ ‫فسِِا ً إِل ّ ُ‬ ‫خدائی که ذّره‪ ،‬ذّر ۀ این جهان بزرگ را تدبیر‪ ،‬مدیریت و پرورش‬ ‫ن َرب ِّ َ‬ ‫ك‬ ‫ب َ‬ ‫عُز ُ‬ ‫می کند‪ ،‬حساب همه چیز را در نظر دارد‪« :‬ما ي َ ْ‬ ‫ع ْ‬ ‫َِ‬ ‫َ‬ ‫غَر‬ ‫ص َ‬ ‫و ل ِِ‬ ‫ة ِِ‬ ‫ل ذََّر ٍ‬ ‫ن ِ‬ ‫ِ‬ ‫في ال َِّ‬ ‫م ِْ‬ ‫ولأ ْ‬ ‫سماِء َ‬ ‫ض َ‬ ‫مثْقا ِ‬ ‫في اْلْر ِِ‬ ‫‪1‬‬

‫سوره طلق‪ ،‬آیه ‪.7‬‬

‫‪2‬‬

‫سوره بقره‪ ،‬آیه ‪.286‬‬

‫‪3‬‬

‫سوره انعام‪،‬آیه ‪ 152‬و سوره مومنون‪ ،‬آیه‪.23 ،‬‬

‫دو دست خدا ‪262‬‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫ن ذل ِ َ‬ ‫ن»‪ : 1‬پوشیده نیست به‬ ‫ِ‬ ‫م ْ‬ ‫ب ُ‬ ‫و ل أكْبََر إِل ّ في كِتا ٍ‬ ‫ك َ‬ ‫مبي ٍ‬ ‫پروردگارت هم وزن ذّره ای نه در زمین و نه در آسمان ها و حتّی‬ ‫نه کوچک تر از آن و نه بزرگ تر از آن مگر این که ثبت است در‬ ‫کتاب مبین‪.‬‬ ‫مثْقا ُ‬ ‫في‬ ‫ب َ‬ ‫و ل ِِ‬ ‫ة ِِ‬ ‫سماوا ِ‬ ‫ل ذََّر ٍ‬ ‫ه ِ‬ ‫عُز ُِ‬ ‫و «ل ي َ ْ‬ ‫في ال َِّ‬ ‫عن ِْ ُ‬ ‫ت َ‬ ‫َ‬ ‫اْل َر ض و ل أ َِِ‬ ‫َ‬ ‫ن ذل ِِِ َ‬ ‫ص َ‬ ‫ب‬ ‫غُر ِ‬ ‫م ِِْ‬ ‫و ل أكْبَُر إِل ّ فِِي كِتا ٍِِ‬ ‫ْ‬ ‫ك َ‬ ‫ْ ِِِ َ‬ ‫َ‬ ‫مبين»‪ 2‬و «إ ِِ َّ‬ ‫ن ت َِ ُ‬ ‫مثْقا َ‬ ‫ة‬ ‫سن َ ً‬ ‫ل ذََّر ٍ‬ ‫م ِ‬ ‫و إ ِِ ْ‬ ‫ك َ‬ ‫ح َِ‬ ‫ه ل يَظْل ِِ ُ‬ ‫ن الل ِّ َ‬ ‫ُِ‬ ‫ة َ‬ ‫م ن لَدن ِْ َ‬ ‫ع ْ‬ ‫و يُ ْ‬ ‫عظيمِا»‪ : 3‬خداوند به وزن‬ ‫جرا ً َ‬ ‫يُضا ِ‬ ‫ؤ ِِ‬ ‫هأ ْ‬ ‫ت ِ ِْ ُ ُ‬ ‫فهِا َ‬ ‫ذّره ای ظلم نمی کند و اگر مقدار ذّره ای نیکی باشد‪ ،‬خدا‬ ‫افزون می گرداند آن را و از جانب خود (نیز) پاداش بزرگی به او‬ ‫می دهد‪.‬‬ ‫این آیه که سخن از اجر می گوید منحصر به معاد نیست‬ ‫کسی که تصمیم دارد در برابر خصیصه های موروثی ایستادگی‬ ‫کند خدا یاریش می کند‪ .‬این یاری بسته به میزان گرفتاری فرد‬ ‫در موروثی ها است هر چه بیش تر گرفتار باشد به همان میزان‬ ‫از یارهای خداوند بیش تر برخوردار خواهد بود‪ .‬آن چه لزم است‬ ‫تصمیم و اراده است که هر انسانی اصل آن را دارد‪.‬‬ ‫در بیان دیگر‪ :‬دو فرد را در نظر می گیریم که یکی کم ترین‬ ‫تاثیر را از توارث پذیرفته و دیگری بیش ترین تأثیر را‪ ،‬هر دو‬

‫‪1‬‬

‫سوره یونس‪ ،‬آیه ‪.61‬‬

‫‪2‬‬

‫سوره سبأ‪ ،‬آیه ‪.3‬‬

‫‪3‬‬

‫سوره نساء‪ ،‬آیه ‪.40‬‬

‫‪ 263‬برآیند عوامل ژنتیکی و عوامل جغرافی و‬ ‫عامل تکامل‬ ‫اراده کرده اند که با آن عناصر توارثی مقابله کنند؛ دومی در این‬ ‫مقابله از اوّلی قوی تر خواهد بود که ضعیف تر نخواهد بود زیرا‬ ‫یاری خداوند به او مضاعف تر است که فرمود « یضاعفها»‪ ،‬و‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫ض ُ َ‬ ‫مُزهَا»‪ : 1‬ارزشمند ترین عمل‪ ،‬دشوارترین آن‬ ‫لأ ْ‬ ‫«أفْ َ‬ ‫ح َ‬ ‫ل اْلع ْ َ‬ ‫ما ِ‬ ‫هاست؛ ارجمندترین نی ّت و اراده در نزد خدا آن است که بنده‬ ‫اش در گرفتاری شدید وراثت ها آن تصمیم را بگیرد‪ .‬و چنین‬ ‫ش چنگال های‬ ‫شخصی به اصطلح فولد آب دیده و از دود و آت ِ‬ ‫توارث بیرون آمده و «شخصیت خود ساخته» است و محبوب‬ ‫خداوند است‪.‬‬ ‫و یک اصل را در آفرینش انسان نباید فراموش کنیم‪ :‬انسان‬ ‫آفریده شده تا در مقابل نفس غریزی و عناصر توارثی مبارزه‬ ‫کند تا هم در دنیا موفق شود و هم در آخرت‪ .‬و همین دو مبارزه‬ ‫است که در بخش های پیشین این دفتر «تکلیف» نامیده شد‪.‬‬ ‫سرتاسر این جهان «حرکت» است می توانید فرمول های‬ ‫زیر را بنویسید‪:‬‬ ‫اتم‪ -‬حرکت= اتم‪ -‬اتم‪.‬‬ ‫همین طور مولکول‪ ،‬سلّول‪ ،‬سلّولز‪ ،‬گلبول‪ ،‬کره‪ ،‬سیاره‪،‬‬ ‫خورشید‪ ،‬منظومه‪ ،‬کهکشان و کل جهان‪:‬‬ ‫کل جهان‪ -‬حرکت= جهان‪ -‬جهان‪.‬‬ ‫سکون= عدم‪.‬‬

‫‪1‬‬

‫حدیث رسول اکرم(ص) ج ‪ 67‬ص ‪.191‬‬

‫دو دست خدا ‪264‬‬ ‫بنابر این‪ :‬هر چه حرکت قوی تر به همان میزان برخوردارتر‬ ‫از وجود‪ .‬و برخوردارتر از کمال‪:‬‬ ‫سکون خواهی و راحت طلبی= تنقیص در سیر تکامل‪.‬‬ ‫ما اگر گرفتاری فرد در حدی باشد که «اصل ارادۀ» او سلب‬ ‫ا ّ‬ ‫شود‪ ،‬برای چنین کسی تکلیفی متوجه نیست نه در دنیا و نه در‬ ‫آخرت‪.‬‬ ‫خواه عامل این گرفتاری قدرهای فیزیکی و طبیعی باشند و‬ ‫خواه قدرهای اجتماعی (جامعه و تاریخ) و خواه قدرهای ژنتیکی و‬ ‫توارثی باشند‪ .‬این گونه افراد به طور رایگان به بهشت خواهند‬ ‫رفت‪« :‬و َ ما َرب ُّ َ‬ ‫ك بِظَلَّم ٍ ل ِلْعَبيد» پروردگارت برای بندگانش ستم‬ ‫ورز‪ ،‬نیست‪ .‬این دفتر را با مهر مبارکی متبرک کنیم‪ :‬حدیث رفع‬ ‫و چند آیه‪:‬‬ ‫حدیث معروف و نامداری داریم به نام «حدیث رفع»‪ :‬قال‬ ‫ن أ ُ َّ‬ ‫ما‬ ‫سعٌ ال ْ َ‬ ‫سيَا ُ‬ ‫خطَاءُ وَ الن ِّ ْ‬ ‫متِي تِ ْ‬ ‫ن وَ َ‬ ‫رسول الله(ص)‪ُ :‬رفِعَ ع َ ْ‬ ‫ُ‬ ‫ما ا ْ‬ ‫ما َل يُطِيقُو َ‬ ‫مو َ‬ ‫ن وَ َ‬ ‫ن وَ َ‬ ‫ما َل يَعْل َ ُ‬ ‫أكْرِهُوا ع َلَيْه ِ و َ َ‬ ‫ضطُُّروا إِلَيْه ِ وَ‬ ‫ُ‬ ‫سة ِ ف ِي ال ْ َ‬ ‫ال ْ َ‬ ‫سو َ‬ ‫ح َ‬ ‫ق َ‬ ‫م يَنْطِقْ‬ ‫ما ل َ ْ‬ ‫و ْ َ‬ ‫سد ُ و َ الط ِّيََرة ُ و َ التَّفَك ُّر ف ِي ال ْ َ‬ ‫خل ْ ِ‬ ‫‪1‬‬ ‫بِ َ‬ ‫مت من برداشته شده‪:1 :‬‬ ‫شفَةٍ وَ َل ل ِ َ‬ ‫ن‪ :‬نه (‪ ) 9‬چیز از ا ّ‬ ‫سا ٍ‬

‫خطاء‪ -2 .‬فراموشی‪ -3 .‬آن چه به زور به آن وادار شوند‪ -4 .‬آن‬ ‫چه نمی دانند‪ - 5 .‬آن چه طاقت آن را ندارند‪ - 6 .‬آن چه به آن‬ ‫مضط ّر می شوند‪ - 7 .‬حسد‪ -8 .‬طيرة‪ - 9 .‬افکار وسوسه آمیز‬ ‫در آفرینش و آفریدگان مادامی که به لب یا زبان نیاورد‪.‬‬ ‫‪1‬‬

‫حدیث معروف و مورد اجماع هم ۀ مسلمانان است و برای متن آن رجوع کنید‪ :‬تحف العقول ص‬

‫‪ 265‬برآیند عوامل ژنتیکی و عوامل جغرافی و‬ ‫عامل تکامل‬ ‫طِیَره‪ :‬فال بد زدن‪ :‬توصیه کرده اند که از فال بد زدن پرهیز‬ ‫کنید‪ .‬اما چون گاهی نفس انسان قهرا ً فال بد می زند لذا‬ ‫مسئولیت آن برداشته شده‪.‬‬ ‫وسوسه‪ :‬این نیز نکوهیده شده و انسان مکل ّف است از آن‬ ‫پرهیز کند‪ .‬اما وسوسه چیزی است که هرچه شخص بخواهد از‬ ‫آن پرهیز کند‪ ،‬یعنی هر چه بیش تر به آن اهمیت بدهد به همان‬ ‫میزان ریشه دارتر می شود‪ .‬پیامبر اکرم(ص) با برداشتن‬ ‫مسئولیت آن‪ ،‬می خواهد مردم به آن اهمیت ندهند تا ریشه دار‬ ‫نشود‪ .‬و این اولین راه علج وسوسه است و راه های دیگر آن در‬ ‫احادیث دیگر آمده است که از بحث ما خارج است‪.‬‬ ‫همه موارد نه گانه یا جائی است که اساسا ً زمینه برای اراده‬ ‫نیست مانند خطاء‪ ،‬فراموشی‪ ،‬آن چه نمی دانند‪ .‬و یا جائی است‬ ‫که اراده انسان سلب می شود‪.‬‬ ‫‪1‬‬ ‫ت أَ ْ‬ ‫صْرنا‬ ‫و ثَب ّ ِِ ْ‬ ‫م ِْ‬ ‫قدا َ‬ ‫صُر َ‬ ‫و ان ِْ ُ‬ ‫قرآن‪« :‬يَن ِْ ُ‬ ‫منِا َ‬ ‫ن يَشاء» ‪َ « ،‬‬ ‫‪3‬‬ ‫علَى ال ْ َ‬ ‫فريِن»‪« ،2‬قا َ‬ ‫ودَِعا‬ ‫َ‬ ‫ومِ ِ الْكا ِ‬ ‫ل َر ّ ِِ‬ ‫ب ان ِْ ُ‬ ‫صْرني» ‪َ « ،‬‬ ‫ق ْ‬

‫َ‬ ‫رب َ َ‬ ‫‪4‬‬ ‫ب َ‬ ‫ه‬ ‫م ْ‬ ‫ن ِ‬ ‫د الل ّ ِ‬ ‫عن ْ ِ‬ ‫صُر إِل َّ ِ‬ ‫فان ْتَ ِ‬ ‫غلُو ٌ‬ ‫م ْ‬ ‫و َ‬ ‫ه أن ِّي َ‬ ‫َ ّ ُ‬ ‫ما الن َّ ْ‬ ‫صر» ‪َ « ،‬‬ ‫‪5‬‬ ‫ح ًِّ‬ ‫م ْ‬ ‫منيِن»‪.6‬‬ ‫قا َ‬ ‫ؤ ِ‬ ‫و كا َِ‬ ‫ن َ‬ ‫ز ال ْ َ‬ ‫ال ْ َ‬ ‫صُر ال ْ ُ‬ ‫علَي ِْنا ن َِ ْ‬ ‫حكيِم» ‪َ « ،‬‬ ‫عزي ِ‬

‫‪1‬‬

‫سور ۀ روم‪ ،‬آیه ‪.5‬‬

‫‪2‬‬

‫سوره بقره‪ ،‬آیه ‪ 250‬و ‪ 286‬و آل عمران ‪.147‬‬

‫‪3‬‬

‫سوره مومنون‪ ،‬آیه ‪ 26‬و ‪ 29‬و عنکبوت‪ ،‬آیه ‪.30‬‬

‫‪4‬‬

‫سوره قمر‪ ،‬آیه ‪.10‬‬

‫‪5‬‬

‫سوره آل عمران‪ ،‬آیه ‪ .126‬انفال‪ ،‬آیه ‪.10‬‬

‫‪6‬‬

‫سوره روم‪ ،‬آیه ‪.47‬‬

‫دو دست خدا ‪266‬‬ ‫توجه‪ :‬به معنی این آیه دقت کنید‪ :‬خداوند متعال در این آیه به‬ ‫حد ّ ی لطف فرموده که یاری کردنش بر افراد مومن را حق‬ ‫مسلم مومنان قرار داده و بر خود لزم کرده است که حتما ً یاری‬ ‫على ن َ ْ‬ ‫ه‬ ‫ب َ‬ ‫س ِ‬ ‫ف ِِ‬ ‫شان کند‪ .‬و همین طور است دو آیه‪« :‬كَت َِ َ‬ ‫مة»‪ 1‬در سورۀ انعام‪.‬‬ ‫الَّر ْ‬ ‫ح َ‬ ‫َِ‬ ‫ح اللَّه»‪ :‬از رحمت خدا مأیوس‬ ‫سوا ِ‬ ‫م ِْ‬ ‫و ل تَيْأ ُ‬ ‫ن َر ْ‬ ‫و « َ‬ ‫و ِِ‬ ‫نباشید‪.‬‬ ‫َ‬ ‫ه َ‬ ‫وك َّ ْ‬ ‫سبُه»‪ :2‬هر کس به‬ ‫ل َ‬ ‫علَى الل ِّ ِ‬ ‫و َ‬ ‫ح ِْ‬ ‫ف ُ‬ ‫م ِْ‬ ‫و َ‬ ‫ه َ‬ ‫ن يَت َ َ‬ ‫و « َ‬ ‫خدا توکل کند خدا او را کفایت خواهد کرد‪.‬‬ ‫در این آخرین بخش نیز یادداشت می کنیم‪:‬‬ ‫‪ -1‬اول ً توارث ژنتیکی که برای خود‪ ،‬قوانین و فرمول ها دارد‬ ‫بخشی از قدرها است که شرحش در بخش های پیش‪ ،‬گذشت‪.‬‬ ‫‪ -2‬ثانیاً‪ :‬توارث ژنتیکی در دو روح نباتی و غریزی است و روح‬ ‫سوم در نطفه و ژن حضور ندارد‪.‬‬ ‫‪ -3‬روح سوم (فطرت) در چهار ماهگی جنین‪ ،‬به او داده می‬ ‫شود‪.‬‬ ‫‪ - 4‬روح فطرت تحت تاثیر مستقیم توارث ژنی قرار ندارد و‬ ‫از آن آزاد است‪ .‬و چون منشأ اراده و اختیار انسانی‪ ،‬روح‬

‫‪1‬‬

‫سوره انعام‪ ،‬آیه ‪ 12‬و ‪.54‬‬

‫‪2‬‬

‫سوره طلق‪ ،‬آیه ‪.3‬‬

‫‪ 267‬برآیند عوامل ژنتیکی و عوامل جغرافی و‬ ‫عامل تکامل‬ ‫فطرت است پس توارث ژنتیکی نمی تواند آن را به طور‬ ‫مستقیم محدود کند‪ .‬اصل اراده و اختیار‪ ،‬محفوظ است‪.‬‬ ‫‪ - 5‬توارث به طور غیر مستقیم در روح فطرت تأثیر دارد و‬ ‫تأثیرش هم کم نیست‪.‬‬ ‫‪ -6‬درست است ژن خصایل منفی را منتقل می کند اما‬ ‫خصلت دیگر را نیز منتقل می کند‪:‬‬ ‫الف‪ :‬خصایل مثبت و تقویت دهندۀۀ اراده را نیز منتقل می‬ ‫کند‪.‬‬ ‫ب‪ :‬کمال تکاملی نسل های پیشین را نیز منتقل می کند‪.‬‬ ‫ج‪ :‬اصل ناموس و ماموریت جهان هستی که رو به تکامل‬ ‫است را نیز منتقل می کند‪.‬‬ ‫‪ -7‬اگر نسل بعدی با تمسک به توارث از مسئولیت‬ ‫رفتارهایش شانه خالی کند‪ ،‬نسل پیش هم می تواند با تمسک به‬ ‫نقص خود نسبت به نسل بعدی‪ ،‬از مسئولیت رفتارهای خود شانه‬ ‫خالی کند‪.‬‬ ‫‪ - 8‬فردی که بیش تر عوامل منفی را به ارث برده‪ ،‬اگر نیّت‬ ‫تقویت اراده کند‪ ،‬به طور مضاعف تر مورد یاری خدا خواهد بود‪.‬‬

‫با آرزوی موفقیت برای همۀ رهروان مکتب اهل بیت(ع)‬ ‫به درود‪.‬‬

More Documents from "hamid"

Panj Porsesh
May 2020 16
May 2020 30
May 2020 15
May 2020 22
May 2020 22