Bahai Faith / آیین جهانی بهایی

  • Uploaded by: Aeen Baha'i
  • 0
  • 0
  • May 2020
  • PDF

This document was uploaded by user and they confirmed that they have the permission to share it. If you are author or own the copyright of this book, please report to us by using this DMCA report form. Report DMCA


Overview

Download & View Bahai Faith / آیین جهانی بهایی as PDF for free.

More details

  • Words: 6,979
  • Pages: 45
‫شرح مختصری از حیات حضرت‬ ‫باب‬ ‫)‪(۱۸۱۹-۱۸۵۰‬‬

‫حضرت باب که نام مبارکشان‪ ،‬سیّد علی محمد است در تاریخ اول محّرم‬ ‫سال ‪ 1235‬هجری قمری برابر ‪ 20‬اکتبر ‪ 1819‬در شهر شیراز متولد شدند‪.‬‬ ‫اظهار امر حضرت باب در شب ‪ 23‬مى ‪ 1844‬بوقوع پيوست ‪ .‬هيكل اطهر‬ ‫در آنوقت ‪ 25‬سال از عمر مباركشان ميگذشت ‪.‬‬ ‫اصمل مو منسمب محضرت مباب مبمه محضرت ممحممد ‪ ،‬مراجمع مو مخاندان مایشان مبه‬ ‫نجابت و اصالت‪ ،‬معروف و موصوف بودند‪ .‬در ایام کودکی و جوانی چنان‬ ‫آثار معظممت مو مقدرت ماز محضرت مباب مبمه مظهور مرسمید مکمه مهیمچ مکمس منمی‬ ‫توانسمت مبما مآن مبرابری مکند‪ .‬ق بل ماز ماینکمه حضرت مباب‪ ،‬مرسمالت مخویش مرا‬ ‫اعلن نمایند‪ ،‬برخی از نفوس در اکناف عالم در اعماق قلب خویش می‬ ‫دانستند که موعود به زودی ظاهر خواهد شد‪ .‬از جمله این نفوس‪ ،‬شیخ‬ ‫اح مد اح سائی بود ایشان که دارای قل بی پاک و بی ر یا بود‪ ،‬از فساد و‬ ‫زبونی که در اثر اعمال علماء بر مسلمانان وارد آمده بود و اسلم را به‬ ‫فَرق مو م ُ‬ ‫عب ممختلمف متقسمیم مکرده مبود و ممردم مرا ماسمیر مجنگ مو جدال مو‬ ‫ِ‬ ‫ش َم‬ ‫دشمنی و مغروق بحر نادانی و دشمنی کرده بودند‪ ،‬قلبش آزرده شده و‬ ‫حاضر نبود در مقابل این همه ظلمت سکوت اختیار کند‪.‬‬ ‫او در نجف و کربل‪ ،‬شروع به دایر کردن کلس های بحث و خطابه و تربیت‬ ‫شاگردا نی حق پژوه و مخ لص کرد تا م سلمانان را از خواب غفلت بیدار‬ ‫کند و آنان را متوجه علئم ُ‬ ‫قرب ظهور قائم نماید‪.‬‬

‫پس از درگذشت این عالم ربّانی‪ ،‬یکی از شاگردانش به نام سیّد کاظم رشتی‬ ‫جانشیمن مشیمخ مشمد ماو منیمز ممتوجمه منزدیکمی مو مقرب مظهور مالهی مشده مبود مو‬ ‫شاگردانش را تعلیم می داد که از طریق تحقیق و مداقه پی به ظهور جدید‬ ‫برند و قبل از وفاتش از ایشان خواست که به جستجوی قائم پردازند زیرا او‬ ‫به زودی ظاهر خواهد شد‪ .‬جناب مّل حسین بشرویه ای‪ ،‬یکی از شاگردان سید‬ ‫کاظم رشتی بود که به قصد تحقیق و یافتن ظهور قائم‪ ،‬پس از آنکه مدت‬ ‫چهمل مروز مدر ممسمجدی مبمه مدعما مو متوجمه‪ ،‬ممشغول مشمد مبمه مهمرای مدو منفر ماز‬ ‫همراهانممممش ممممبممممه ممممسمممممت ممممبوشهممممر ممممو ممممشیراز ممممحرکممممت ممممکرد‪.‬‬ ‫در همان روز ورود او به شیراز و همان شب یعنی پنجم جمادی الولی ‪1260‬‬ ‫هجری قمری در محضر حضرت باب که جوانی ‪ 25‬ساله بودند‪ ،‬به ندای ایشان‬ ‫لب ّیک گفت و بعد از جناب مّل حسین‪ ،‬هفده نفر دیگر‪ ،‬مستقل ً و به تنهایی‬ ‫توانستند محبوب قلبی خود یعنی حضرت باب را بیایند و هر کدام به هدایت‬ ‫خداونمد‪ ،‬محقیقمت مظهور مجدیمد مرا میافتمه ممؤممن مشدنمد مو مهمر میمک ماز ماین منفوس‬ ‫مؤممن مجهمت ماعلن ماممر محضرت مباب مبمه ماطراف مایران ممسمافرت مکردنمد م(این‬ ‫ی"‬ ‫حروف م َ‬ ‫هجده منفمر ماز محواریون محضرت مباب‪ ،‬ماز مطرف مایشان مبمه ملقمب م" ُ‬ ‫ح ّ‬ ‫مل ّ‬ ‫قب شدند) ‪.‬‬ ‫ی به نام مّل محمدعلی بارفروشی‬ ‫حضرت باب به همراهی یکی از حروف ح ّ‬ ‫قب به ُ‬ ‫مل ّ‬ ‫ن امرالله به شریف‬ ‫قدّوس به سمت مکّه حرکت نمودند و پس از اعل ِ‬ ‫مکّه به سمت ایران رهسپار شدند‪.‬‬

‫حضرت باب به محض رسیدن به شیراز به نزد حاکم‪ ،‬بُرده شدند و توهین‬ ‫از جانمب حا کم شیراز مشنیدند‪ .‬حکمم بمه ماقا مت بمه شرط ت حت منظمر بودند‬ ‫حضرت ماعلمی مدادند ‪ .‬سپس محضرت ماعلمی م(از مالقاب محضرت مباب) را مبه‬ ‫اصفهان بردند در آنجا در منزل منوچهرخان معتمدالدوله منزل گرفتند‪ ،‬و‬ ‫معتمدالدو له از هم صحبتی با حضرت اع لی ب سیار م سرور بود‪ ،‬ا ما این‬ ‫سرور مو ماوقات مروحانمی مدیری منپائیمد مو مپمس ماز مسمه مماه‪ ،‬ممنوچهر مخان‬ ‫درگذشت‪ .‬جانشین او نیز پس از کسب تکلیف از محمد شاه قاجار‪ ،‬حضرت‬ ‫سرگون (تبع ید) نمود‪ .‬نی ّت شاه ایمن بود که با‬ ‫اع لی را به سمت طهران ُ‬ ‫حضرت ماعلمی مملقاتمی مداشتمه مباشمد مامما مدر ممیانم ۀ مراه‪ ،‬مصدراعظم‪ ،‬ممیرزا‬ ‫آقاسی‪ ،‬شاه را مجبور کرد فرمان را عوض کند و حضرت اعلی را به تبریز‬ ‫بفرستد‪.‬‬ ‫در بین راه نیز همچنان حضرت اعلی‪ ،‬جاذب قلوب صافیه بودند و روز به‬ ‫روز مممممممممممبر مممممممممممتعداد مممممممممممپیروانشان مممممممممممافزوده مممممممممممشد‪.‬‬ ‫همین امر سبب شد که حضرت اعلی را به قلع ۀ ماکو و سپس به چهریق‬ ‫تبعید نمایند اما این امر هم از نفوذ و پیشرفت امر حضرت باب‪ ،‬ذّره ای‬ ‫نکاست‪.‬‬ ‫سرانجام علماء و اولیای امور‪ ،‬به این نتیجه رسیدند که تا حضرت باب در‬ ‫قید حیات هستند‪ ،‬همچنان این نفوذ و پیشرفت امر ادامه دارد‪.‬‬

‫یکمی ماز موقایمع ممهمم مدر مایام متبعیمد مو محبمس مدر مزندان مقلعمه مماکمو‪ ،‬متشکیل‬ ‫مجلسمی مبما محضور مولیعهمد مو معلمای مطراز ماول مکشور مدر متبریز مبود‪.‬‬ ‫ناصرالدین میرزا که در آن زمان ولیعهد‪ ،‬محمد شاه قاجار بود مجلسی را‬ ‫ترتیب داد تا علما و بزرگان کشور در آن گرد هم آیند‪ ،‬و حضرت باب را به‬ ‫آن جمع دعوت کرد تا در مورد ادعای قائمی ّت از ایشان سوال کند و علما‬ ‫نسمبت مبمه مصمدق میما مکذب مادعای مایشان ماظهار منظمر منمایند‪ .‬در مایمن ممجلس‬ ‫حضرت باب‪ ،‬با کمال صراحت ادّعای خود را مبنی بر این که همان قائم‬ ‫موعودی هستند که مسلمانان هزار سال است‪ ،‬منت ظر ظهور او هستند‬ ‫ضار جمع از صراحت و اقتدار روحانی حضرت باب‪،‬‬ ‫اعلن نمودند‪ .‬علما و ح ّ‬ ‫چنان مبهوت و متحیّر شدند که نتواستند سوال و جواب از ایشان را ادامه‬ ‫دهند و مجلس به پایان رسید و ایشان دوباره به زندان ماکو بازگردانده‬ ‫شدند‪.‬علما و اولیای دولت که از نفوذ و گسترش دیانت بابی هراسان شده‬ ‫بودنممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممد‪ ،‬مممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممم‬ ‫ایشان مرا مبمه مقلعمه مچهریمق مدر مجبال مآذربایجان متبعیمد منمودنمد متما مشایمد مبُعد‬ ‫مسافت و نیز تبعید در میان مردم سنّی مذهب آن منطقه از گسترش امر‬ ‫بابی جلوگیری کند ولی این ترفند نیز اثری نداشت تا اینکه سرانجام بنا به‬ ‫دسمتور مشخمص مشاه مو مصمدراعظم موقمت‪ ،‬مامیمر مکبیمر مو مفتوای مبزرگترین‬ ‫علمای مممممآذربایجان‪ ،‬مممممحکمممممم مممممقتمممممل مممممایشان مممممصمممممادر مممممشد‪.‬‬

‫برای ماجرای محکمم‪ ،‬مایشان مرا مبمه متمبریز ممنتقمل مکردند مو مدر مروز م‪ 28‬شعبان‬ ‫‪ 1266‬هجری قمری (‪ 9‬جولی ‪ 1850‬میلدی ) پس از شش سال از آغاز اعلم‬ ‫رسممالت ممایشان‪ ،‬ممدسممتور ممبممه ممتیممر ممباران ممحضرت ممباب ممرا ممصممادر ممکردند‪.‬‬ ‫ابتدا‪ ،‬سام خان ارمنی‪ ،‬سرتیپ فوج ارامنه را مأمور اجرای حکم تیرباران‬ ‫حضرت مباب منمودند ‪ .‬سام مخان مدر مملقاتمی مکمه مپیمش ماز ماجرای محکمم مبا‬ ‫حضرت باب داشت‪ ،‬ابراز داشت که او یک مسیحی است و هیچ دشمنی با‬ ‫اولد محضرت مرسمول مندارد مو منممی مخواهمد مکمه مدسمتش مبمه مخون مسیّد مباب‪،‬‬ ‫آلوده شود‪.‬‬ ‫حضرت باب به او اطمینان دادند که اگر نیّت قلبی او خیر باشد‪ ،‬خداوند آن‬ ‫را مممممممممممممممممممبرآورده مممممممممممممممممممخواهمممممممممممممممممممد مممممممممممممممممممکرد‪.‬‬ ‫صبح مروز مبعمد‪ ،‬مهزاران منفمر ماز ممردم مشهمر متمبریز مو ماطراف مآن مدر ممیدان‬ ‫سربازخانه تبریز‪ ،‬مح ّ‬ ‫ل اعدام آن حضرت جمع شده و منتظر اجرای حکم‬ ‫بودند ‪ .‬صبح آن روز حضرت باب با جناب سيّد حسين کاتب به نجوا مشغول‬ ‫بيانات بودند که فّراشباشی آمد دست آقا سيّد حسين را کشيده‪ ،‬به دست‬ ‫يک فّراش داده گفت‪ :‬امروز روز نجوی نيست‪ .‬حضرت باب فرمودند‪ " :‬تا‬ ‫من اين صحبت ها را که با او می داشتم تمام نکنم‪ ،‬اگر جميع عالم با تير‬ ‫و مشمشيمر مبر مممن محملمه منماينمد‪ ،‬مموئمی ماز مسمر مممن مکمم منخواهد مشد‪".‬‬

‫مأموران دولتی حضرت باب را به نزد علمای طراز اول تبریز بردند و آنها‬ ‫فتوای قتل ایشان را صادر کردند ‪ .‬سام خان‪ ،‬حکم کرد که در پيش همان‬ ‫حجره که جناب آقا سيّد حسين "کاتب وحی" محبوس بودند‪ ،‬نردبام نهادند‬ ‫و بر پايه ای که ما بين دو حجره بود ميخ آهنی کوبيدند و دو ريسمان به‬ ‫مد‬ ‫آن ميخ بستند که با يکی طلعت اعلی را و با ديگری حضرت ميرزا مح ّ‬ ‫علی (مل ّ‬ ‫قب به " انیس" یکی از مؤمنین مخلص حضرت باب بود قصد فدا‬ ‫شدن مدر مراه ممولیمش مرا مداشمت مو مداوطلبانمه مبمه ممیدان مشهادت مدوید) را‬ ‫بياويزند‪ .‬جناب مانیمس از مآنهما ماسمتدعا منمود‪ " :‬مرا مرو مبمه مايشان مببنديمد متا‬ ‫هدف بليای ايشان شوم"‪.‬‬ ‫چنان او را بستند که سرش بر سينهء مبارک واقع شد و بعد از آن‪ ،‬سه‬ ‫ول حکم شلّيک‬ ‫صف سرباز ايستادند هر صف دويست و پنجاه نفر بصف ا ّ‬ ‫داد ند شل ّيک کرده نش ستند و بلفاصله صف ثانی مأمور به شل ّيک شدند‬ ‫وم بدون فاصله شل ّيک نمودند و از‬ ‫آنها هم شل ّيک نموده نشستند صف س ّ‬ ‫دود باروت روز روشن نيمهء روز مثل نيمهء شب تاريک شد و به قدر ده‬ ‫مشرف به سربازخانه‬ ‫هزار نفر در پشت بام سربازخانه و بام هايی که ُ‬ ‫بود‪ ،‬ايستاده تماشا مي کردند‪.‬‬ ‫مد ع لی ان يس را ديد ند اي ستاده و اصلً‬ ‫چون دود فرو نش ست‪ ،‬ميرزا مح ّ‬ ‫اثری ماز مجراحمت مدر مبدنشان منيسمت محت ّمی مقبای مسمفيد متازه‌ای مکه مپوشيده‬ ‫بودند غباری بر آن ننشسته بود – تیر ها تنها ریسمان ها را پاره کرده بود‪-‬‬ ‫ولی حضرت باب را غائب ديدند و هم ۀ مردم فریاد زدند که" سيّد باب غائب‬

‫حضرت باب به فّراشباشی فرمودند ‪ " :‬من صحبت خود را تمام نمودم حال‬ ‫هر چه مي خواهيد بکنيد که به مقصود خواهيد رسيد‪".‬‬

‫فّراشباشی از همانجا عازم خانهء خود شد و از آن شغل استعفا داد‪ .‬سام‬ ‫خان ن یز ایمن واق عه را دلی لی بر ماجا بت دعای خود دان ست و میدان را با‬ ‫سربازان مممخود مممترک مممکرد مممو مممحاضمممر مممبمممه مممتکرار مممتیراندازی مممنشد‪.‬‬ ‫پس از مدتی آقا جان بیک‪ ،‬سرتیپ فوج خمسه‪ ،‬داوطلب اجرای حکم شد‬ ‫و مفوج م‪ 750‬نفره مخود مرا مدر مسمه مصمف مآراسمت‪ .‬در ماین مهنگام محضرت مباب‬ ‫خطاب مبمه ممردممی مکمه مشاهمد مایمن مواقعمه مبودنمد مبما مصمدای مبلنمد مفرمودنمد‪:‬‬ ‫" ای مردم اگر مرا می شناختید‪ ،‬مثل این جوان (اشاره به جناب انیس)‪ ،‬که‬ ‫ج ّم‬ ‫سبیل‪ ،‬مقربان ممی مشدید ‪ .‬من مقائمم مموعود مشما‬ ‫اَ َ‬ ‫ل ماز مشماسمت مدر ایمن م َم‬ ‫هستم ‪ .‬به زودی روزی خواهد رسید که مرا بشناسید ولی در آن روز من‬ ‫دیگمممممممممممر مممممممممممبممممممممممما مممممممممممشمممممممممممما مممممممممممنیسمممممممممممتم‪".‬‬ ‫سربازان مفوج مخمسمه‪ ،‬مبما مدسمتور مآتمش‪ ،‬محضرت مباب مو مجناب مانیس مرا‬ ‫تیرباران کردند‪ .‬شدت ضربات گلوله ها به ترتیبی بود که هر دو جسد با هم‬ ‫دس سالم باقی مانده‬ ‫ممزوج شده بود ند و تنها صورت آن دو ن فس مق ّ‬

‫پمس از اجرای محکمم‪ ،‬پیکمر آن دو بزرگوار را بمه خندق منزدیمک محل اعدام‬ ‫افکنده بودند که برخی از بابیان شبانه و به طور پنهانی‪ ،‬موفق شدند آنها‬ ‫را از آن نقطه خارج کنند و پس از قریب به ‪ 60‬سال‪ ،‬مراقبت و انتقال از‬ ‫هر محضرت مباب مو مجناب مانیمس مبه مآرامگاه‬ ‫جایمی مبمه مجای مدیگمر‪ ،‬مَرممس ممط ّم‬ ‫مل واقع در شهر حیفا منتقل شد‪.‬‬ ‫ابدی خود ” مقام اعلی“ در کوه کَر ِ‬

‫برخی از آثار حضرت باب‬

‫ثار بسیاری به زبان های فارسی و عربی هستند‪ .‬در ذیل برخی از آثار ایشان‬

‫صص" ‪،‬تفسمممیر مممسممموره مممیوسمممف‪ ،‬ممممشتممممل ممم‬ ‫سن مممال ِ‬ ‫ممم ( یا ممم"اَح َممم‬ ‫ق َمم‬ ‫مسممممممممتطاب ممممممممبیان ممممممممفارسممممممممی مممممممم(مشتمممممممممل ممممممممبر ممم‬ ‫طاب مممبیان مممعربمممی ممم (یا ممم" کتاب مممالجزاء"‪ ،‬مممنازلمممه مممدر مممزندان مم‬ ‫ت دلیل در اثبات حقانی ّت مظاهر مقدسه الهی و عظمت آیات متعالی رحمانی‬ ‫سممممممممممممممممممممممیر ممممممممممممممممممممممسممممممممممممممممممممممور ۀ مممممممممممممممممممممموالعص‬ ‫سممممممممممممممممممممممیر ممممممممممممممممممممممسمممممممممممممممممممممموره ممممممممممممممممممممممکو‬ ‫یا ممممممممممم"شعائمممممممممممر ممممممم‬ ‫(‬ ‫ائل مممممممممممسمممممممممممبعه ممممممممممم‬ ‫ممممممممممممممخطاب ممممممممممممممبممممممممممممممه مممممممممممممممحمممممممممممممممد ممممممممممممممشا‬ ‫رسمممممممممممممممممممممممممممممممممممائل مممممممممممممممممممممممممممممممممممسممممممممممممممممم‬ ‫شرح مممممممممممممممممممممممممممحدیمممممممممممممممممممممممممممث مممممممممممممممممممممممممممکُمیممممم‬ ‫رسممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممال ۀ ممممممممممممممممممممممممممممم‬

‫حضرت باب‪ ،‬علوه بر اینکه در زمر ۀ مظاهر مقدسه الهی و نیز یکی از دو‬ ‫دیانت بهائی‬ ‫مقام حضرت باب در‬ ‫مب ّ‬ ‫شر دیانت بهائی را نیز دارند‪.‬‬ ‫ظهور موعود جمیع ادیان هستند‪ ،‬مقام ُ‬ ‫حضرت باب اگر چه دارای شریعتی مستقل و دیانتی کامل هستند‪ ،‬ولی‬ ‫مهمم متمر ماز مآمن مخود مرا مبشارت مدهنده مبمه مظهور مبزرگتری مبعمد ماز مخود ممی‬ ‫داننمد مکمه مهمان مظهور محضرت مبهاءاللمه ماسمت‪ .‬محور ماصملی متعالیم مایشان‪،‬‬ ‫آماده کردن مؤمنان‪ ،‬برای قبول و پذیرش دیانت بعد‪ ،‬یعنی دیانت بهائی‬ ‫است‪.‬‬ ‫به طوری که در کتاب "بَیان" می فرمایند‪:‬‬ ‫"بدان که در بیان‪ ،‬هیچ حرفی نازل نشده مگر آنکه قصد شده که اطاعت‬ ‫زل بیان‪ ،‬قبل از ظهور خود‪".‬‬ ‫م ْ‬ ‫هَرهُ الله را که او بوده ُ‬ ‫کنید َ‬ ‫من ِ‬ ‫ن یُظ ِ‬ ‫" ای اهل بیان‪ ،‬نکرده آنچه اهل فرقان کردند که ثمرات لیل خود را باطل‬ ‫حم بر خود کرده‪ ،‬اگر نصرت نمی کنید‪ ،‬مظهر ُربوبیّت را محزون‬ ‫کنید‪ ،‬تر ّ‬ ‫نکرده که ظاهر می شود مثل آنکه من ظاهر شدم‪".‬‬ ‫ه"‬ ‫م ْ‬ ‫ن یَنظُُر اِلی نَظم بهاءالله و یَشکُُر َرب ّ ُ‬ ‫" طوبی ل ِ َ‬ ‫(ترجمه‪ :‬خوشا به حال کسی که نظر کند به سوی نظم بهاءالله و شاکر‬

‫ک ایّا َ‬ ‫"ایّا َ‬ ‫ن ذلک الواحد خلق‬ ‫ک اَیّام ظُهوره اَن تَحتَجب بالوا ِ‬ ‫ح ِ‬ ‫وا ّ‬ ‫د البیانیّة َ‬ ‫ت ما نُّز َ‬ ‫ل فی البَیان"‬ ‫ِ‬ ‫عنده و ایّاک ایّاک اَن تَحتَجب بکلما ِ‬ ‫(ترجمه‪ :‬مبادا مبادا‪ ،‬ایام ظهور او اینکه محتجب بمانید به واحد بیان و به‬ ‫درستی که آن واحد‪ ،‬خلق اوست و مبادا اینکه غافل گردید به کلمات آنچه‬ ‫نازل شده است در بیان‪).‬‬ ‫همچنانکه از این آیات مشهود است‪ ،‬حضرت باب‪ ،‬قبول ایمان مؤمنین خود‬ ‫را منوط به شناختن مظهر امر جدید و ایمان آوردن به حضرت بهاءالله‬ ‫می دانند و پیروان خود را انذار می فرمایند که مبادا مانند ادیان گذشته‪،‬‬ ‫سک نادرست به ظاهر آیات و کلمات‬ ‫از پیامبر جدید غافل شوند و با تم ّ‬ ‫کتب مقدسه‪ ،‬پیامبر جدید را نشناسند و انکار نمایند‪.‬‬ ‫حضرت باب‪ ،‬خود را به کلّی فدای ظهور حضرت بهاءالله می کنند‪ ،‬چنانچه‬ ‫در یکی از آثار مبارکه خود در کتاب‬ ‫" قیّوم السماء" می فرمایند‪:‬‬ ‫ت بکُلّی ل َ َ‬ ‫سبیل ِ َ‬ ‫قد َ‬ ‫ةالله‪َ ،‬‬ ‫ت اِّل‬ ‫" یا بَقی ّّ َ‬ ‫و َر َ‬ ‫س ّ‬ ‫منّی ُ‬ ‫ضی ُ‬ ‫فدَی ُ‬ ‫ب فی َ‬ ‫ت ال َ‬ ‫و ما ت َ َ‬ ‫ک َ‬ ‫ک َ‬ ‫حبّت ِ َ‬ ‫ال َ‬ ‫قت َ‬ ‫ک‪"...‬‬ ‫م َ‬ ‫ل فی َ‬

‫حضرت بهاءالله می فرمایند ‪:‬‬ ‫" جمیع عوالم ما لنهایه اذکار و الفاظ و بیان از نقط ۀ اولیه تفصیل شده‬ ‫و کل به آن نقطه راجع و آن نقطه به اراده قدمیه ظاهر ‪ .‬هر نفسی که‬ ‫حسمنی مو مصمفات معلیا مو‬ ‫الیوم مبمه محمب ماو مفائمز مشمد مصماحب مجمیمع ماسمماء م ُ‬ ‫صاحب علم و بیان بوده و خواهد بود و لکن احدی از زلل این بیان که از‬ ‫یمین عرش رحمن جاری است‪ ،‬نیاشامد مگر اهل بهاء"‬ ‫مشرق است‪ ،‬استقامت‬ ‫" و دلیل و برهان دیگر که چون شمس‪ ،‬بین دلئل‪ُ ،‬‬ ‫ن شباب‬ ‫آن جمال اََزلی (حضرت باب) است بر امر الهی که با اینکه در س ّ‬ ‫(جوانی) بودند و امری که مخالف ک ّ‬ ‫ل اهل ارض از وضیع و شریف و غنی‬ ‫و فقیر و عزیز و ذلیل و سلطان و رعی ّت بود‪ ،‬با وجود این‪ ،‬قیام بر آن‬ ‫امر فرمود چنانچه کل‪ ،‬استماع نمودند و از هیچ کس و هیچ نفس‪ ،‬خوف‬ ‫ر مالهمی مو ممشیّت‬ ‫ر مام ِ‬ ‫ننمودنمد مو ماعتنما منفرمودند‪ .‬آیما مممی مشود مایمن مبمه مغی ِ‬ ‫ربّانی؟"‬

‫حضرت ولی امرالله می فرمایند ‪:‬‬ ‫" در محقیقمت معظممت محضرت مباب‪ ،‬منمه مفقمط ماز مآمن ملحاظ ماسمت مکمه ممن‬ ‫عندالله به تبشیر چنین ظهور منیعی مبعوث گشته بلکه بیشتر از آن جهت‬ ‫اسمت مکمه مبما مقدرت مو ماختیارات مانبیای ماولوالعزم مظاهمر مشده مو معصای‬ ‫رسالت مستقله را به نحوی که در هیچ یک از ظهورات قبل سابقه نداشته‬ ‫د اقتدار گرف ته ا ست‪ .‬دوره کوتاه ا مر حضرت باب و محدودیت دائر ۀ‬ ‫در ی َ ِ‬ ‫اجرای ماحکام مو مفرائمض مآمن محضرت‪ ،‬منبایمد مبمه مهیمچ موجمه ممیزان مسنجش‬ ‫حقانیّت و عظمت امر آن حضرت قرار گیرد‪".‬‬

‫شرح مختصری از حیات حضرت‬ ‫بهاءالله‬

‫حضرت بهاءالله در تاريخ ‪ 12‬نوامبر ‪ 1817‬در طهران پايتخت ايران متولد‬ ‫شدند‪ .‬از كودكى اخلق و صفات عجيبى داشتند و طرز رفتار ايشان‪،‬‬ ‫والدينشان را مطمئن ساخت كه در آينده مقام عظيمى خواهند داشت‪ .‬پدر‬ ‫حضرت بهاءالله كه وزير مشهورى در دربار شاه بودند‪ ،‬عشق وفيرى به‬ ‫پسر خود داشتند‪ .‬يك شب ايشان در رويا ديدند كه حضرت بهاالله در‬ ‫اقيانوس بزرگى شنا مي كنند‪.‬دور سر نوراني ايشان موهاي سياهشان بر‬ ‫روي آب شناور بود و تعداد زيادي ماهي هر يك تاري از موي مبارك را‬ ‫گرفته بودند‪ .‬حتي يك تار مو از سر ايشان جدا نشده بود‪ .‬حضرت بهاءالله‬ ‫آزادانه و با عظمت بر روى آب شنا مي نمودند و ماهيها بدنبال ايشان‬ ‫شناور بودند‪ .‬پدر حضرت بهاء الله از شخص معبري خواست تا اين رؤيا را‬ ‫تعبير كند‪ .‬آن شخص معبر گفت اين اقيانوس بي حد و حصر عالم وجود‬ ‫است و حضرت بهاء الله فريدا وحيدا بر اين دنيا سلطنت خواهند‬ ‫نمود‪.‬ماهيان زياد نشانه آشوب و اضطراب است كه با ظهور حضرتش برپا‬ ‫خواهد شد ولكن ايشان در تحت حفظ و حمايت الهى محفوظ خواهند ماند‬ ‫و هيچ چيز آسيبى به ايشان نخواهد رساند ‪.‬‬

‫وقتي كه حضرت بهاءالله به سن چهارده سالگي رسيدند در دربار شاه به‬ ‫حكمت و علم معروف بودند ‪ .‬در بيست و دو سالگى پدرشان صعود نمود و‬ ‫دولت‪ ،‬منصب عالى پدر را به ايشان پيشنهاد كرد ولكن حضرت بهاءالله كه‬ ‫نمي خواستند حيات خود را صرف امور مادي نمايند‪ ،‬شغل دربار و وزارت‬ ‫را قبول ننمودند و طريقى را كه خداوند براي ايشان مقدر فرموده بود‬ ‫برگزيدند و وقت خود را صرف كمك به فقراء و ضعفاء و بيماران نمودند و‬ ‫بزودى به عدالت و انصاف معروف خاص و عام شدند‪.‬‬ ‫در سن بيست و هفت سالگى حضرت بهاءالله به وسيله فرستاده خاصى‬ ‫بعضى از آثار حضرت باب را دريافت نمودند كه در آن بشارت قرب ظهور‬ ‫يوم الله داده شده بود‪ ،‬همان روزي كه مظهر ظهور جديد ظاهر خواهد‬ ‫شد و صلح عمومى و وحدت و عدالتى را كه عالم انسانى مدتها منتظر آن‬ ‫بوده متحقمق مخواهمد مبخشيد‪ .‬حضرت بهاءاللمه بلفاصله مپيام محضرت مباب مرا‬ ‫قبول مفرمودنمد مو ميكمى ماز مپيروان ممشتاق مآمن محضرت مگرديدند‪ .‬متأسفانه‬ ‫زمامداران ايران كه به وسيله هواهاى نفسانى خود نابينا شده بودند به‬ ‫نحوى مشديمد مو موحشيانمه مبمه متعذيب مپيروان محضرت مباب مپرداختند‪ .‬حضرت‬ ‫بهاءاللمه مكمه مبمه مشرافمت مو محسمن مسميرت ممعروف مبودنمد ماز مايمن ممصائب‬ ‫مستثننى نگرديدند‪ .‬حدود هشت سال پس از بعثت حضرت باب و دو سال‬ ‫پس ماز مشهادت مآمن محضرت‪ ،‬ماسمير مسمجن مسمياه مچال مشدند‪ .‬زنجيرى مكه‬ ‫برگردن آن حضرت بود آنقدر سنگين بود كه قادر بر بلند نمودن سرشان‬ ‫نبودند‪ .‬در اين سجن حضرت بهاءاالله چهار ماه تحمل دشواريهاي بسيار‬

‫پس از ‪ 4‬ماه مسجونيت در سجن سياه چال‪ ،‬تمام املك و دارايي حضرت‬ ‫بهاءاللمه مرا ممصمادره نموده و مايشان مرا مبما مخانواده مشان متبعيد منمودند‪ .‬در‬ ‫سرماى سخت زمستان از طريق كوههاى غربى ايران به سوى بغداد كه‬ ‫يكى از شهمر هاى حكومت عثمانى بود و اكنون پايتخت عراق است حركت‬ ‫نمودند‪ .‬كلمات نمي تواند رنج هاي اين سفر را توصيف نمايد كه چگونه‬ ‫صدها مكيلومتمر مرا مدر مجاده مهاي مپوشيده ماز مبرف مو ميمخ مبندان مپياده مطى‬ ‫نمودند‪.‬‬ ‫شهرت مبارك به سرعت در بغداد و ديگر شهرهاى آن منطقه منتشر شد و‬ ‫مردم مدسمته مدسمته مبمه ممنزل مبراي مكسمب مفيمض مبه مديدن مايشان ممي‌آمدند‪.‬‬ ‫ولكن بعضى ديگر به شهرت آن حضرت حسادت مي ورزيدند‪.‬يكى از آنها‬ ‫برادر ناتنى آن حضرت ميرزا يحيى بود كه در ظل عنايت و محبت مبارك‬ ‫مى زيست‪ .‬ميرزا يحيى كه در آن ايام مورد احترام بود بناى مخالفت با‬ ‫حضرت بهاءالله گذاشت به خيال اينكه بابيان كه به او احترام زيادي مي‬ ‫گذاشتند او را به عنوان رهبر قبول خواهند كرد‪ ،‬ولى نمي دانست كه با‬ ‫روى برگرداندن از مظهر ظهور الهى تدنى و سقوط او حتمي خواهد بود‪.‬‬ ‫وقت مظهر ظهور الهى ظاهر مي شود تنها نفوسي كه عبوديت و بندگى‬ ‫او مرا مقبول مممى مكننمد مبمه معظممت محقيقمى مخواهنمد مرسميد‪ .‬حتمى ماقربا مو‬ ‫نزديكان نبايد فراموش كنند كه آن حضرت حائز مقامى به مراتب بالتر از‬ ‫جميمع ماهمل معالمم مهسمتند مو مهيچكمس منممى متوانمد مدر مآمن ممقام مبما محضرتش‬

‫دسيسه هاى ميرزا يحيى موجب اختلف بين پيروان حضرت باب گرديد و‬ ‫باعث حزن شديد حضرت بهاءالله شد ‪ .‬يك شب جمال مبارك بدون آنكه به‬ ‫كسى بگويند خانه را ترك فرموده و به كوههاى كردستان هجرت نمودند‪.‬‬ ‫در مآنجما معزلمت ماختيار مفرموده مبمه مدعما مو ممناجات مو متأمل مپرداختند‪ .‬در مغار‬ ‫كوچكى زندگى كردند و به ساده ترين غذا قناعت فرمودند كسى ايشان را‬ ‫نمى شناخت و اسمشان را نمي دانست‪ .‬ولكن به تدريج مردم آن منطقه‬ ‫در باره "شخص نا شناس " و درويش بزرگواري كه علم الهي داشت سخن‬ ‫گفتند و چون خبر اين شخص بزرگوار به پسر ارشدشان حضرت عبدالبهاء‬ ‫رسيد‪ ،‬بل فاصله علمتهاى پدر عزيز خود را شناختند و رقائمى بوسيله‬ ‫فرسمتاده ماى مبمه مآمن محضرت مارسمال مو مرجما مو متمنما منمودنمد مكمه مبه مبغداد‬ ‫مراجعمت مفرماينمد مو مايشان مقبول مفرمودنمد مو مبالخره مبعمد ماز مدو مسمال مبه‬ ‫دوران پر مشقت عزلت خود خاتمه دادند‪.‬‬ ‫در ايام غيبت حضرت بهاالله اوضاع جامعه بابى به سرعت به سوى قهقرا‬ ‫كشيده شد‪ .‬حضرت بهاءالله به محض بازگشت به تصحيح اخلق و تحسين‬ ‫اعمال مپيروان مسمتمديده مو مسمرگردان محضرت مباب مپرداختند ‪ .‬با موجودي مكه‬ ‫هنوز ايشان مقام عظيم خود را اعلم ننموده بودند‪ ,‬قدرت كلم و حكمت‬ ‫حضرتشان متعداد مكثيرى ماز مبابيان مرا متحمت متأثير مقرار مداده مو مافراد ماز‬ ‫طبقات مختلفه مجذوب ايشان گشته و از مريدان آن حضرت شدند‪ .‬ولكن‬ ‫علماى متع صب و برادر حسود ايشان ميرزا يحيى نتوانستند نفوذ عظيم‬ ‫حضرت بهاءالله را بر اين تعداد زياد از مردم تحمل كنند‪ .‬لذا به مسئولين‬

‫آپريل ‪ 1863‬براى مردم بغداد مملو از حزن و اندوه بود‪ .‬قرار بود شخصى‬ ‫كه به او عشق مى ورزيدند شهر را به مقصد نا معلوم ترك نمايد‪ .‬چند روز‬ ‫قبل از عزيمت‪ ،‬حضرت بهاءالله به باغى در بيرونى شهر منتقل شدند و‬ ‫‪ 12‬روز در آن باغ خيمه زدند و تعداد زيادى از نفوس دسته دسته براى‬ ‫وداع با آن حضرت مى آمدند و پيروان حضرت باب با قلوبى آكنده از حزن‬ ‫به زيارت ايشان نائل مي شدند و بعضى از آن نفوس با آن حضرت در‬ ‫سرگونى به شهر استانبول همراه مى شدند ولكن خيلى ها باقى مي‬ ‫ماندند و از همراهي حضرت بهاالله محروم مي شدند‪ .‬ولكن اراده الهى‬ ‫چنان نبود كه اين واقعه با حزن خاتمه يابد‪ .‬ابواب فضل بي منتها به روي‬ ‫احباء گشوده شد و حضرت بهاءالله به همراهان اعلن فرمودند كه من‬ ‫يظهره الله و موعود اهل بيان مى باشند‪ .‬در اين حين حزن مبدل به سرور‬ ‫گرديد و قلوب به عشق حضرت بهاءالله مشتعل شد‪ .‬اين ‪ 12‬روز از ‪21‬‬ ‫آپريل تا ‪ 2‬مي(اول ارديبهشت تا ‪ 12‬ارديبهشت) به عنوان عيد رضوان ( عید‬ ‫گل) سالگرد اظهار امر علنى حضرت بهاءالله را بهائيان در سراسر عالم و‬ ‫در طى قرون آينده جشن خواهند گرفت‪.‬‬

‫اسمتانبول ممركمز مامپرطورى معثمانمى مبود‪ .‬در ماينجما منيمز مدوباره معظمت مو‬ ‫حكمت و جذابيت حضرت بهاءا لله نفوس بسياري را به سوي خود مجذوب‬ ‫نمود‪ .‬نمايندگان مدولمت مايران مو مدشمنان مديگمر‪ ،‬ممسمئولين مدولمت مرا مقانع‬ ‫نمودند كه جمال مبارك را به ادرنه سرگون كنند‪ .‬در ادرنه حضرت بهاءالله‬ ‫الواحى به ملوك و سلطين نوشتند و از آنها دعوت نمودند دست از ظلم‬ ‫و ستم بردارند و خود را وقف راحتى و آسايش ملت سازند ‪ .‬پس از مدتي‬ ‫مقامات دولت عثماني آن حضرت را به عكا فرستادند ودر قلعه نظامي‬ ‫شهمر مزندانمي مكردند‪ .‬عكما مدر مآمن مزمان مسمخت مترين مزندان مدر متمام‬ ‫امپراطورى معثمانمى ممحسموب مممي مشمد مو مدشمنان مگمان منمودنمد مكه مدر‬ ‫اوضاع مسمخت مقشلمه معكما ممعروفيمت محضرت مبهاءالله مفراموش مو منورشان‬ ‫خاموش خواهد شد و با اين عمل مي توانند مانع امر و اراده الهى شوند‪.‬‬ ‫رنجهاي محضرت مبهاءاللمه مدر معكما مبيمش ماز محمد مو ماندازه مبود‪ .‬در مبدايمت مبه‬ ‫تنهائى در سلولي مسجون شدند كه حتى فرزندان مبارك اجازه ملقات‬ ‫نداشتند ‪ .‬شب و روز اعداء احاطه نموده و جميع وسائل آسايش و راحتى‬ ‫مفقود مبود‪.‬ولمى ماوضاع مسمجن م مبمه متدريمج متغييمر منمود م ‪ .‬ساكنين معكا مو‬ ‫مأمور ين حكومت قا نع شد ند كه حضرت بهاءال له و بهائيان بي گناه مي‬ ‫باشند‪ .‬در اينجا نيز دو باره مردم مجذوب علم و درايت و محبت آن حضرت‬ ‫شدند با وجودي كه هنوز عظمت حقيقى آن حضرت را درك نمي كردند‪.‬‬ ‫پس از چند سال ابواب سجن مفتوح شد و حضرت بهاءالله آزاد شدند و به‬ ‫ايشان اجازه داده شد به منزلى راحت تر در آن حوالى منتقل شوند محلي‬

‫آرامگاه حضرت بهاءالله ( روضهء مبارکه ) درعکا‪ ،‬قبل ۀ بهائیان عالم‬ ‫می باشد‬

‫حضرت بهاءالله علم صلح عمومى و وحدت عالم انساني را بلند نمودند و‬ ‫كلمات الهيه را نازل فرمودند ‪ .‬با وجودي كه دشمنان آن حضرت به جميع‬ ‫قوا بر عل يه ايشان قيام نمود ند‪ ،‬آن حضرت نا صرا مظفرا بر آنان غالب‬ ‫شدند و وعده الهى كه در سياه چال طهران در تحت سلسل به ايشان‬ ‫داده مشده مبود متحقق ميافت‪ .‬در مدوره محيات مايشان مپيام محضرتشان مقلوب‬ ‫هزاران نفر را زنده كرد و گروهي از آنان جان خود را در رهش فدا كردند‪.‬‬ ‫و مامروز متعاليمم ممبارك ممسمتمرا مدر معالمم مانتشار مميابمد مو مهيمج مامرى منمي‬ ‫توانمد متح قق غائمى آن مرا مكمه موحدت معالمم انسمانى در ظمل مديان تى جهانى‬ ‫است مانع شود ‪.‬‬

‫حضرت بهاءالله در طول رسالت خود و علیرغم زندان و تبعید‪ ،‬بیش از صد‬ ‫جلد کتاب و نوشته در زمینه های گوناگون از قبیل تفسیر آیات قرآن و‬ ‫کتب مقدسه قبل‪ ،‬وضع احکام و قوانین‪،‬عرفان‪ ،‬حکمت و فلسفه‪ ،‬اخلق‬ ‫و تربیت‪ ،‬مسائل اجتماعی و ‪ ...‬به زبان فارسی و عربی به رشت ۀ تحریر در‬ ‫آوردند‪.‬‬ ‫مهمم متریمن ماثمر محضرت مبهاءاللمه م" کتاب مسمتطاب اقدس " به مزبان معربی‬ ‫م الکتاب دیانت بهائی به شمار می رود و حاوی احکام و قوانین‬ ‫است که ا ّ‬ ‫دور مجدیمد مو منیمز ممباحمث مکلمی مدر ممورد ماصول ماعتقادی‪ ،‬ماخلق‪ ،‬معرفان مو‬ ‫فلسفه‪ ،‬مبادی اجتماعی و اداری است‪.‬از دیگر آثار حضرت بهاءالله " کتاب‬ ‫ایقان " به زبان فارسی است که در تفسیر و توضیح آیات کتب آسمانی‬ ‫پیشیمن مو مبیان مرموز مو ماسمرار منهفتمه مدر مآنهما مو مهمچنیمن ماثبات مرسالت مو‬ ‫حقانیت ظهورات الهیه و به خصوص حضرت باب‪ ،‬نگاشته شده است‪ .‬از‬ ‫دیگر آثار مهم ایشان‪ ،‬الواح و نامه هایی است که خطاب به سلطین و‬ ‫روسای کشورها و پیشوایان روحانی و علمای ادیان نوشته شده است‪ .‬در‬ ‫این نامه ها حضرت بهاءالله‪ ،‬مقصود از ظهور خویش را بیان نموده‪ ،‬خود‬ ‫را موعود ک تب آ سمانی و پیا مبران ال هی خواند ند وآئ ین شان را به آنها‬ ‫ابلغ نموده و شناسایی و پیروی از تعالیمشان را که ضامن صلح و سلم و‬

‫شرح مختصری از حیات حضرت‬ ‫عبدالبهاء‬

‫حضرت معبدالبممها ء مدر‪ ۲ ۳‬ممی م‪ ۱۸۴ ۴‬در مهمان ميوم ماظهار مامر محضرت مباب‬ ‫يعنمى مآغاز معصمر مجديمد مدر مسملسله ماديان ممتولمد مشدند ‪ .‬از ماوان مکودکى مدر‬ ‫مصائب پدر بزرگوارش شريک و سهيم بود‪ .‬حضرت عبدالبمهاء ‪ ۸‬ساله بود‬ ‫که پدر بزرگوارشان‪ ،‬حضرت بمهاءالله‪ ،‬براى نقشى که در دفاع و ترويج‬ ‫ول‌بار مبمه مزندان مافتاد مو مدر مسمراسر ممدّمتى مکه محضرت‬ ‫ديمن مبابمى مداشمت ما ّ‬ ‫بمهاءالله به پايتخت امپراطورى عثمانى و بالخره به فلسطين آنروز تبعيد‬ ‫شدند همراه پدر بودند ‪.‬‬ ‫حضرت معبدالبهاء پس ماز مصمعود محضرت مبهاءاللمه‪ ،‬مبنابر موصیّت محضرت‬ ‫بهاءاللمه جانشیمن مو ممبیّن مآیات مو مآثار مایشان مگشتند‪ .‬حضرت معبدالبهاء ماز‬ ‫مقام و جایگاه ویژه ای در دیانت بهائی برخوردارند‪ .‬ایشان نه تنها فرزند‬ ‫ارشد حضرت بهاءالله و جانشین ایشان بودند‪ ،‬بلکه به عنوان مرکز عهد و‬ ‫میثاق الهی شناخته می شوند‪ .‬حضرت بهاءالله‪ ،‬مظهر ظهور الهی عصر‬ ‫ما طی اقدامی که در تاریخ ادیان بی سابقه بود‪ ،‬حضرت عبدالبهاء را در‬ ‫وصیت نام ۀ خویش به طور منصوص و آشکار‪ ،‬جانشین خود‪ ،‬اعلن نمودند‬ ‫و بدین وسیله اجازه ندادند که انشقاق و چند دستگی در دیانت جدید‪ ،‬پس‬ ‫از صعودشان رخ دهد‪ .‬حضرت عبدالبهاء شخصيتي بى مثيل در تاريخ بشر‬ ‫ه ستند و هيچ يك از اديان گذش ته از موه بت داش تن ا ين چن ين شخصيتى‬ ‫برخوردار نبوده است‪.‬‬ ‫فضل و عنايت حضرت بهاءالله كه جامعه بهائى را پس از صعود در ظل‬ ‫حمايمت مغصمن ماعظمم محضرت معبدالبهاء مقرار مداده مقابمل موصمف منيست‪.‬‬ ‫حضرت بهاءالله نه تنها ظهور مبارك خود را به عالميان ارزانى داشته اند‬

‫اول ‪ :‬حضرت عبدالبهاء مركز عهد و پيمان حضرت بهاءالله ميباشند‪ .‬قوه‬ ‫ميثاق جامعه بهائى را متحد ساخته از تعدى دشمنان و تفرقه و انقسام‬ ‫حفظ خواهد نمود‪ .‬قوه ميثاق است كه ضامن فتح و ظفر محتوم است‪.‬‬ ‫اساسا ً پيمانى كه حضرت بهاءالله با پيروان خود بسته اند لزمه اش اين‬ ‫است كه قلب هاى خود را به مركز عهد متوجه ساخته و به آن وفادار‬ ‫باشيمم م‪ .‬حضرت معبدالبهاء ممركمز معهمد مالهمى مهسمتند مو مطبمق مالواح ممباركه‬ ‫وصايا بعد از آنحضرت شوقى افندى ولى امر و مركزي هستند كه بايد به‬ ‫ايشان توجه نماي يم ‪ .‬اليوم مركز عهد ب يت العدل اع ظم ا ست كه بنا به‬ ‫د ستورات صريحه حضرت بهاءال له و تعليمات واضحه حضرت عبدالبهاء و‬ ‫حضرت ولى امرالله تشكيل گشته است‪.‬‬ ‫ثان يا ‪ :‬حضرت عبدالبهاء مبين مصمون از خطاى حضرت بهاءالله ميباشند‪.‬‬ ‫ظهور حضرت بهاءالله و آثار منزله چنان وسيع است و معانى مكنونه در‬ ‫هر يك از بيانات نازله چنان عميق كه حضرتشان لزم دانستند بعد از خود‬ ‫مبينى جهت اين آثار بجا گذارند‪ .‬و ايشان را الهام فرمايند و بدين ترتيب‬ ‫نسملهاى مآينده مبشمر مميتواننمد متعاليمم ممباركمه محضرت مبهاءاللمه مرا ماز مطريق‬ ‫تبيينات حضرت عبدالبهاء در الواح و خ طب عديده ادراك نمايد ‪ .‬و بعد از‬ ‫حضرت معبدالبهاء مشوقمى مافندى مممبين مآيات ماللمه مبوده مو مبما مصعودشان‬ ‫وظيفه تبيين تا ابد و تا انتهاى دور بهائى خاتمه يافت‪.‬‬

‫همچنين بايد بدانيم كه با تعيين مبين آيات حضرت بهاءالله فضل عظيمى‬ ‫شاممل مجامعمه مبهائمى منمودند‪ .‬در مگذشتمه مهمر ميمك ماز ماديان مبه مطرق ممتعدد‬ ‫منقسم شدند زيرا از داشتن مركزى كه ياران بتوانند در حين اختلف نظر‬ ‫درباره ممعا نى كلمات منز له در ك تب ممقد سه بدان مراج عه نمايند محروم‬ ‫بودند‪ .‬ولى در ا ين ظهور چنانچه معني و مفهوم بيانات حضرت بهاءالله‬ ‫براي مياران مروشمن منباشمد مبمه متمبيينات محضرت معبدالبهاء مو محضرت مولى‬ ‫امرالله مراجعه مينمايند و چنانچه مطلب واضح نگردد به بيت العدل اعظم‬ ‫توجه ميكنند و بدين ترتيب فرصتى براى اختلف در تعاليم مباركه باقى‬ ‫نميماند و وحدت امر الهى محفوظ ميگردد‪.‬‬ ‫ثالثما م‪ :‬حضرت معبدالبهاء ممثمل ماعلى متعاليمم ممباركه مپدر مبزرگوارشان‬ ‫ميباشند ‪ .‬هر چند ما هيچگاه نميتوانيم به آن مرحله از كمال واصل شويم‬ ‫ولى بايد هميشه آن حضرت را مورد نظر داشته و سعى كنيم در اثر اقدام‬ ‫حضرتشان ممشمى منمائيم ‪ .‬وقتمى مدر مآثار ممباركمه مدرباره معشمق مو ممحبت‬ ‫ميخوانيمم مبمه محضرت معبدالبهاء متوجمه منموده مو ممنبمع معشمق مو ممهربانى مرا‬ ‫مشاهده ممينمائيم‪ .‬وقتمى مدر مباره متنزيمه مو متقديمس‪ ،‬معدالمت مو م مانصاف‪،‬‬ ‫راسمتى مو مصمداقت‪ ،‬مفرح مو مسمرور‪ ،‬مجود مو مسمخاوت مميخوانيمم مبمه محضرتش‬

‫بيان مذيمل ماز محضرت معبدالبهاء منشانمه مآرزوى ممبارك مبمه مخدممت ماست مو‬ ‫چنان چه ايمن بيان را ح فظ نمائ يد هادى و راهنماى شمما در سبيل خدمت‬ ‫خواهد بود‪:‬‬ ‫« نام من عبدالبهاءست صفت من عبدالبهاءست‪ .‬حقيقت من عبدالبهاءست‬ ‫نعت من عبدالبهاءست‪ .‬رقيت به جمال قدم اكليل جليل و تاج وهاج من‬ ‫است و خدمت به نوع انسان آئين قديم من ‪...‬نه اسمي دارد نه لقبي نه‬ ‫ذكرى خواهد نه نعتى جز عبدالبهاء ‪ .‬اين است آرزوى من‪ .‬اين است اعظم‬ ‫آمال من‪ .‬اين است حيات ابدي من‪ .‬اين است عزت سرمدي من ))‬

‫حضرت عبدالبهاء از سن هشت سالگی در حبس و تبعید با حضرت بهاءالله‬ ‫همراه مبودنمد مو مسمرانجام مدر مسمال م‪ 1909‬میلدی مدر مسمن مشصت مو مچهار‬ ‫سالگی‪ ،‬از زندان و تبعید رهایی یافتند‪ .‬ایشان یک سال بعد‪ ،‬از حیفا عازم‬ ‫مصر شدند و پس از یک سال اقامت‪ ،‬دوره سفرهای تبلیغی خود را به‬ ‫اروپما مو مآمریکما مدر مسمال م‪ 1911‬میلدی مشروع منمودند‪ .‬ایشان مدر مطمی ماین‬ ‫سفر مدر مکلیسما مهما‪ ،‬مکنیسمه مهما‪ ،‬مدانشگاه مهما‪ ،‬ممراکمز معلممی مو مفرهنگی مو‬ ‫مجامع عمومی به ایراد سخنرانی در مورد معرفی دیانت بهائی و هدف از‬ ‫تعالیم حضرت بهاءالله و نوید صلح و آشتی بین المللی پرداختند‪.‬‬ ‫حضرت عبدالبهاء در این سفر موفق شدند با عد ۀ کثیری از اعاظم‪ ،‬دانایان‬ ‫و چهره های شاخص علمی و دینی در مغرب زمین دیدار کنند و ندای آئین‬ ‫جهانی بهایی را به گوش اهل غرب برسانند‪.‬‬

‫از حضرت عبدالبهاء‪ ،‬آثار مکتوب بسیاری به جای مانده است که از مهم‬ ‫ترین آنها می توان به کتاب های ”مفاوضات ” “ رسال ۀ مدنی ّه “‪ “ ،‬رسال ۀ‬ ‫سیاسیّه “‪ “ ،‬مقاله شخصی سیاح ” و مجموعه مناجات های ایشان اشاره‬ ‫کرد‪ .‬مجموعمه مهای مچنمد مجلدی ممکاتیمب مو مخطابمه مهای مایشان مدر مسمفر مبه‬ ‫اروپا و آمریکا نیز از آثار مهم ایشان به شمار می روند‪.‬‬ ‫حضرت معبدالبهاء مسمرانجام مپمس ماز مآنکه متمام‬ ‫زندگی خود را در راه خدمت به امر یزدان و تبلیغ‬ ‫آئین جدید فدا کرده بودند‪ ،‬در سن هفتاد و هفت‬ ‫سالگی در شهر حیفا‪ ،‬به سال ‪ 1921‬میلدی برابر‬ ‫با م‪ 1300‬هجری مشمسمی مبمه معالمم مباقمی مصعود‬ ‫نمودند‪ .‬آرامگاه ممایشان مدر ممحجره‌اى ممدر ممشمال‬ ‫مقام ماعلمى ماسمتقرار ميافمت مکه محال مزيارتگاه‬ ‫بمهائيان عالم است‪.‬‬

‫شرح مختصری از حیات حضرت ولی‬ ‫امرالله‬

‫حضرت عبدالبهاء در وصيّت‌نامهء خو يش ( الواح وصايا ) نوهء ارشد خود‪،‬‬ ‫حضرت مشوقمى مافندى مربّانمى مرا مولمى ماممر مو مممبيّن متعاليمم مبهائمى متعيين‬ ‫فرمودند‪ .‬ايشان در طى سى و شش سال بسيارى از آثار حضرت بهاءالله‬ ‫و محضرت معبدالبهاء مرا مبمه مانگليسمى مترجممه مو متشريمح منموده‪ ،‬متأسيس‬ ‫مؤسسات محلّى و ملّى بهائى را تشويق فرموده و انتشار افکار بهائى را‬ ‫در ماقطار معالمم متحمت منقشه‌هائمى ممنظمم مو ممسمتمر مرهبرى مکردند‪ .‬حضرت‬ ‫ولمى مامراللمه ميادگار مجاودانمه مخود مرا مبما مايجاد متزئينات مباشکوهمى مجهت‬ ‫استقرار مرکز جهانى بهائى در ارض اقدس تأسيس فرمودند‪ .‬بناى مقام‬ ‫ب ماعلمى مو مسماختمان مآرشيمو مبين‌المللمى مبهائى‪ ،‬مو‬ ‫هر محضرت مر ّم‬ ‫عرش ممط ّم‬ ‫همچنين طراحى و تنظيم و ترتيب باغهاى زيباى قصر بهجى و دامنه کوه‬ ‫کرمل از خلقي ّت بی نظير آن حضرت است ‪ .‬در مدت ولیت ایشان‪ ،‬دامن ۀ‬ ‫جامعه جهانی بهائی به بیش از دویست کشور و منطقه گسترده شد و‬ ‫اساس تشکیلت اداری و تحکیم قوانین و احکام دیانت جدید پی ریخته شد‪.‬‬ ‫خدمات حضرت ولی امرالله تنها به این موارد محدود نمی شد‪ ،‬ایشان با‬ ‫تبییمن مو متوضیمح مآثار محضرت مبهاءاللمه مو محضرت معبدالبهاء‪ ،‬مو مبالخمص مبا‬ ‫ترجمه وزین آثار بهائی به زبان انگلیسی که امکان استفاده مردم غرب را‬ ‫نیز از عمق و محتوای آثار بهائی فراهم می کرد‪ ،‬نقشی حیاتی در تکوین‬ ‫و گسترش دیانت بهائی بر عهده داشتند‪.‬‬

‫حضرت ولی امرالله در اوان جوانى در سال ‪ 1922‬در سن بیست و چهار‬ ‫سالگی‪ ،‬ماداره مامور مبهائیان مرا مدر مسمراسر معالمم مبر معهده مگرفتنمد ‪ .‬غم مو‬ ‫اندوه درگذشت جد ّ بزرگوارش بر بار سنگين مسئوليّت جديدش بيافزود و‬ ‫ضربت ناگهانى سختى بر وجود مقد ّسش وارد آورد ‪ .‬آن حضرت ابدا ً حتّى‬ ‫باشاره ماطّلع منداشمت مکمه مبمقام موليمت مامراللمه ممنصموب مخواهد مشد ‪ .‬لذا‬ ‫براى آنکه خويش را آماده چنان مقامى فرمايد و بر غم و اندوه فائق آيد‬ ‫ول مپمس ماز مصمعود محضرت عبمدالبمهاء ماز مارض ماقدس مبيرون‬ ‫در مچنمد مماه ما ّ‬ ‫رفمت مو معزلمت مو متنهائمى مبرگزيد‪ .‬در مايمن ممدّت مغيبت ماز مارض ماقدس مامور‬ ‫امراللمه مرا مدر مکمف مکفايمت مبهي ّمه مخانمم مخواهمر محضرت معبممدالبهاء مو ممعتمد‬ ‫خویش نمهاد‪ .‬بمهيّه خانم که مل ّ‬ ‫قب به حضرت ورقه عليا بود بسيار خردمند‬ ‫ی امرالله‬ ‫و تا سال ‪ ۱۹۳ ۲‬که در ا ين جهان زند گى فرمود به حضرت ول ّ‬ ‫بسيار وفادار بود‪.‬‬ ‫وج تعاليم حضرت بمهاءالله بود‪.‬‬ ‫ى امرالله يگانه مبيّن آثار و مر ّ‬ ‫حضرت ول ّ‬ ‫نظم امر بمهائى را بنا فرمود‪ .‬باجراء نقشه هائى برای انتشار امر بمهائى‬ ‫طبق دستور حضرت عبمدالبمهاء قيام نمود‪ .‬بترجمه آثار مقدّسه از فارسى‬ ‫و معربمى مبمه مزبان مانگليسمى مپرداخمت مکمه مخود مميزانمى مبراى مترجممه مآثار مبه‬ ‫ول مبمهائى ممرقوم‬ ‫زبانهاى مديگمر مجهان مشد‪ .‬کتاب متاريخمى مدرباره مقرن ما ّ‬ ‫داشمت مو ماملک مبممهائى مرا مدر محيفما مو معک ّما متعميمر مو مبحدائمق مزيبائمى ممزيّن‬ ‫ى امرالله بود‬ ‫فرمود‪ .‬اينها سرلوحه اقدامات و خدمات مشهود حضرت ول ّ‬ ‫ى امرالله‬ ‫ما به همان اندازه اه ّ‬ ‫ا ّ‬ ‫م يت دارد که اشاره کن يم که حضرت ول ّ‬

‫نامه هاى بيشمارى‪ ،‬کوتاه يا دراز‪ ،‬به جامعه هاى بمهائى در سراسر عالم‬ ‫مرقوم داشت ند و بمهائيان را دعوت کرد ند که قيام نمايند و بخدمت دين‬ ‫خويش و خدمت خلق پردازند‪ .‬مثل ً در نامه اى به بمهائيان امريکا در سال‬ ‫‪ ۱۹۴ ۸‬آنانرا م"بانيان مدليمر منظمم مجهان مآراى محضرت مبممهاءالله" مخاطب‬ ‫ساخت ند و از ايشان خواست که "هر قدر عالم انسانى در غمرات يأس و‬ ‫انحطاط و نفاق و استيصال بيشتر فرو رود" آنان "بايد بيشتر در مدارج‬ ‫عاليه شجاعت و علّو همت صعود نمايند‪”.‬‬ ‫وج مآثار‬ ‫حضرت م ولمی مامراللمه نيمز مماننمد ممرکمز مميثاق مممبيّن ممنصوص مو ممر ّ‬ ‫مقدّس امر بمهائى بود و هر سئوالی که راجع به تبيين بود به ايشان راجع‬ ‫ميشد‪ .‬اگرچه که در آنچه از قلم حضرت بمهاءالله و حضرت عبمدالبهاء نازل‬ ‫ما در ح ّ‬ ‫ل‬ ‫ى امرالله نبود تغييری دهد ا ّ‬ ‫شده بود در حيطه اختيار حضرت ول ّ‬ ‫مسائل مبهمه و تعاليم نازله توضيحات وافى باهل بهاء عنايت ميفرمود و‬ ‫در مايمن مکار مهزاران مناممه مبمه مافراد مو مجامعمه مهاى مبممهائى مدر ماطراف معالم‬ ‫مرقوم داشت اين هدايت ها اهل بمهاء را در فهم و عرفانشان از الواح و‬ ‫آثار مقدّسه متّحد ساخت‪.‬‬ ‫حضرت ولی امرالله آثار بمهائى را در نهايت فصاحت‪ ،‬از زبان نزولى يعنى‬

‫ون ساختند‬ ‫ى امرالله آثار مه ّ‬ ‫م حضرت بمهاءالله را ترجمه و مد ّ‬ ‫حضرت ول ّ‬ ‫تا بمهائيان جهان بتوانند به ترجمه هاى مستند آثار دست يابند‪ .‬تاريخ نبيل‬ ‫وليمه مآئيمن مبهائمى ماسمت متلخيمص مو مترجمه مو مبنام‬ ‫اعظمم مرا مکمه متاريمخ مايّام ما ّ‬ ‫مطالمع مالنوار ممنتشمر مفرمود متما مانگليسمى مزبانان ماز مکارنامه مفوق مالعاده‬ ‫اسلف روحانى خويش بمهره ور شوند و اظهارات شاهدهاى عينى را که‬ ‫به زيارت حضرت باب و حضرت بمهاءالله فائز شده بودند بخوانند‪ .‬حضرت‬ ‫ولمی مامراللمه نيمز مخود مکتاب متاريخمى مبمه منام مقرن مبديع م(‪)God Passes By‬‬ ‫مرقوم فرمود‪.‬‬ ‫بعنوان مسمازنده منظمم مادارى ماممر مبممهائى‪ ،‬محضرت م ولمی مامراللمه پس ماز‬ ‫مطالعه دقيق بيانات حضرت بمهاءالله و حضرت عبدالبهاء درباره تأسيس‬ ‫سسات مو‬ ‫سسات مبممهائى مبرناممه ماى مطرح مفرمود متما مبما مآمن مبتوان ممو ّ‬ ‫مو ّم‬ ‫تشکيلت را ايجاد نممود‪ .‬بيانات و اشارات حضرت بمهاءالله و مرکز ميثاق‬ ‫ى مامراللمه مگشمت متا‬ ‫راجمع مبمه منظمم مادارى مبممهائى مراهنماى محضرت مول ّم‬ ‫جامعههاى مضعيمف مبممهائى مدر ماطراف مجهان مرا مبمه ممرتبه‌اى مبرسماند مکه‬ ‫‌‬ ‫بتواننمد متشکيلتمى مرا مکمه محضرت مبممهاءالله مبدان ماشاره مفرموده مپشتيبانی‬

‫از آثار مهم ایشان می توان به مجموعه های چند جلدی توقیعات‪ ،‬کتاب "‬ ‫قد مظهمر میوم مالمیعاد م"‪ ،‬ممجموعمه م" قرن مبدیمع م" و م" ظهور معدل مالهی م"‬ ‫اشاره کرد‪ .‬حضرت ولی امرالله که مقام ولیت امر تنها مختص به ایشان‬ ‫بوده است‪ ،‬در سال ‪ 1957‬میلدی و در سن شصت سالگی پس از سى و‬ ‫شش سال دوره وليتشان صعود نمودند‪.‬‬

‫(بیت العدل اعظم الهی )معهد اعلی‬

‫حضرت بهاءالله‪ ،‬شارع شریعت بهائی برای تحقق اهداف الهی کاخ نظمی‬ ‫در جهان پی افکند که در هیچیک از ادیان گذشته سابقه نداشت و در رأس‬ ‫این نظم جهان آرای بدیع‪ ،‬موسسه ی بیت العدل اعظم الهی را قرارداد تا‬ ‫آیین یزدانی از افکار و آرای شخصی و تصورات مجهول انسانی مصون و‬ ‫محفوظ بماند و این موسسه فخیمه در سایهء وحدت فکر و وجدان‪ ،‬جامعه‬ ‫ی بشری را به عصر ذهبی و مقام والی بلوغ انسانی هدایت فرماید و‬ ‫عل َمم ِم صملح معموممی مو موحدت معالمم مانسمانی مرا مکمه ممنتهما مآرزوی مهمه می‬ ‫َ‬ ‫برگزیدگان خداوند است در جهان خاکی بر افرازد و این آرزو را ممکن و‬ ‫میسر گرداند ‪ .‬پس از درگذشت حضرت ولی امرالله‪ ،‬هیئتی به نام "هیئت‬ ‫ایادی امرالله"‪ ،‬اداره امور جامعه جهانی بهائی را به طور موقت به عهده‬ ‫گرفتند‪ .‬این هیئت پیش تر توسط حضرت ولی امرالله انتخاب شده بودند و‬ ‫دو وظیفه خطیر "حفظ و صیانت جامعه بهائی" و "تبلیغ و انتشار آئین‬ ‫را ممممممممممممممبر ممممممممممممممعهده ممممممممممممممداشتند‪.‬‬ ‫بهائممممممممممممممی"‬ ‫بنیان گذاری و انتظام جوامع بهائی و تشکیل شوراهای انتخابی محلی و‬ ‫ملی که از زمان ولیت حضرت ولی امرالله آغاز گشته بود‪ ،‬تحت هدایت‬ ‫هیئت ایادی امرالله‪ ،‬به پختگی و اکمال لزم برای انتخاب و تشکیل هیئت‬ ‫بین المللی بهائی رسیدند ‪ .‬به ا ین ترتیب درآوریل ‪ 1963‬میلدی‪ ،‬در طی‬ ‫برگزاری انتخابات در سطح بین المللی‪ ،‬شورای ‪ 9‬نفره به نام بیت العدل‬ ‫اعظم الهی برای نخستین بار تشکیل شد‪ .‬بیت العدل اعظم الهی همچنان‬ ‫که در آثار حضرت بهاءالله تعیین شده است‪ ،‬بالترین مرجع تصمیم گیری‬

‫بیت العدل اعظم الهی‪ ،‬بالترین مرجع تصمیم گیری و اداره امور جامعه‬ ‫جهانمی مبهائمی‪ ،‬منهادی مبمی مسمابقه مدر متاریمخ مادیان ماسمت ‪ .‬به مطوریکه مبرای‬ ‫نخسمتین مبار مدر متاریمخ مادیان‪ ،‬مبالتریمن ممرجمع مدینمی منمه میمک مفرد مبلکمه میک‬ ‫شورای ممنتخمب مرأمی معموممی منمایندگان مجامعمه مبهائمی مدر مسمطح مجهانی‬ ‫است‪.‬‬ ‫بیمت مالعدل ماعظمم الهمی (معهمد ماعلمی)‪ ،‬معلوه مبر مهدایت مو ماداره مامور‬ ‫بهائیان‪ ،‬وظیف ۀ تشریع قوانینی که در آثار حضرت بهاءالله به آنها اشاره‬ ‫ای نشده است و یا بر عهده بیت العدل گذاشته شده است‪ ،‬را دارد و می‬ ‫توانمد مبنابر ممقتضیات مزمان مقوانیمن مجدیدی م(غیرمنصوص مدر مآثار مو ماحکام‬ ‫حضرت بهاءالله) را وضع و یا نسخ کند‪ .‬قلم اعلی‪ ،‬رجال بیت العدل را به‬ ‫امنا ُ‬ ‫ر فی بِلِده ستوده ا ند و از یراعه ی‬ ‫ن ِ‬ ‫ئ الل ِ‬ ‫مطال ِ ُ‬ ‫ه بَی َ‬ ‫و َ‬ ‫عباِده َ‬ ‫ع الَم ِ‬ ‫مراکز میثاق اینچنین درباره ی بیت العدل اعظم صادر شده است ‪:‬‬ ‫و تِل َ‬ ‫قل یا َ‬ ‫ُ‬ ‫ک‬ ‫قوم ِ ا ِ َ‬ ‫ت َ‬ ‫ت ال َ‬ ‫م تَح َ‬ ‫ن بَی َ‬ ‫ح َربِک ُ ُ‬ ‫ل الَعظ َ َ‬ ‫ن الَرحیم ِ َ‬ ‫عد ِ‬ ‫م الَرحم ِ‬ ‫جنا ِ‬ ‫ُ‬ ‫هَرهمَم َ‬ ‫م َ‬ ‫ه‬ ‫ه مالقا ِ‬ ‫ه مالطا ِ‬ ‫ال ُ‬ ‫ف َم‬ ‫قدَم َ‬ ‫ملَکُوتِی ٌ‬ ‫سلطَنَتُها م َ‬ ‫س َ‬ ‫ه مال ُ‬ ‫و مالث ّل َم َ‬ ‫ه مالطَیِب َم َ‬ ‫عصمب َ َ‬ ‫هَرهمَم َ‬ ‫ه‪.‬‬ ‫مها اِلها ِ‬ ‫ه ُروحانی ٌ‬ ‫می َ ٌ‬ ‫و اَحکا ُ‬ ‫َرحمانِی َ ٌ‬ ‫ه َ‬ ‫مضمون بیان حضرت عبدالبهاء به فارسی چنین است ‪ :‬بگو ای قوم‪ ،‬بیت‬

‫و از کلک اطهر حضرت ولی امرالله به " رکن ثانی و اعلی ذروه ی قصر‬ ‫مشید نظم اداری امرالله و آخرین ملجأ و پناه مدنیت متزلزل و پر آشوب"‬ ‫وصف شده است‪.‬‬ ‫و حضرت عبدالبهاء مبین آیات الله در الواح وصایا می فرمایند ‪:‬‬ ‫“مرجع کل کتاب اقدس و‬ ‫عمومی‪ ،‬و بیت عدل آنچه‬ ‫وَز‬ ‫مراد الله است‪َ ،‬‬ ‫من تَجا َ‬ ‫ق‪” ...‬‬ ‫ض َ‬ ‫عن َر ِ‬ ‫اَعَر َ‬ ‫ب المیثا ِ‬

‫هر مسأله ی غیر منصوصه راجع به بیت عدل‬ ‫به اتفاق یا اکثریت آراء تحقق یابد‪ ،‬همان حق‬ ‫ح َّ‬ ‫ه َ‬ ‫و‬ ‫َ‬ ‫ب ال ِ‬ ‫و ِ‬ ‫من ا َ َ‬ ‫و اَظ َ‬ ‫ف ُ‬ ‫م َ‬ ‫عن ُ‬ ‫هَر النِفاق َ َ‬ ‫شقا ق َ َ‬ ‫ه َ‬

Related Documents


More Documents from ""

May 2020 6