خواستم با هه وجودم اما نشد
خواستم برسان به تو پيغام اما نشد
خواستم دل ندهم اما نشد
تو که با من نبودي چرا بردي دل من
خواستم دريابيم اما نشد
دل من بارها به گيسويت خورد قسم
خواستم پسشان گيم اما نشد
آبرو و دل و هر چه داشتم دادم ز دست
خواستم زيان نبينم اما نشد
جوان پي گشته چه سود ديدي ز عشق
خواستم بسازم اما نشد
سوخت دل و روح و جان و تنم
خواستم تلف کنم اما نشد
اين پريشان حال و پريشان مويي
خواستم عاشق نشوم اما نشد
اي ميلد بار گذشت و تويي تنها