«درخت انجیر معابد» ،متفاوت ترین رمان «احمد محمود» است، هرچند این تفاوت به هیچ وجه به معنای برجستگی اثر نخواهد بود. برای درک بهتر این مسئله و همچنین آغاز سخن بد نیست که مروری بر دیگر رمان های محمود داشته باشیم. اگر هم زمانی داستان با وقایع تاریخی کشور را ملک قرار دهیم و به ترتیب از گذشته به زمان حال نزدیک شویم ،باید ابتدا به سراغ «همسایه ها»ی محمود برویم؛ شناخته شده ترین اثر وی که بسیاری آن را برترین رمان تاریخ کشور می دانند .شاهکار محمود در فضای مبارزات ملی شدن صنعت نفت شکل می گیرد و در نهایت نیز در فضای کودتای 28مهرداد سال 32پایان می یابد« .داستان یک شهر» نیز به نوعی ادامه همان داستان است که سرنوشت قهرمان اول را در فضای تیره پس از کودتا پی می گیرد .پس از این دو رمان تقریبا پیوسته« ،مدار صفر درجه» به فضای سال های پایانی حکومت پهلوی می پردازد و در نهایت نیز با وقوع انقلب 57پایان می گیرد .دست آخر نیز محمود در «زمین سوخته» به سراغ جنگ می رود و فضای روزهای آغازین حمله عراق به ایران را ترسیم می کند. نقطه اشتراک تمامی این آثار که به نوعی به مشخصه رمان های محمود نیز بدل شده است ،نگاه به درون جامعه ایرانی ،در بزنگاه های تاریخی کشور است .با این حال محمود این سنت دیرینه خود را در درخت انجیر معابد به زیر پا می گذارد و داستانی را روایت می کند که نه نیازمند زمان است و نه مکان؛ هرچند متاسفانه محمود خود این بزرگترین ویژگی و امتیاز داستانش را نادیده می گیرد و آن را به بیهوده ترین وجه از دست می دهد. داستان خانواده ای اشرافی که با مرگ پدر متلشی می شود و با نفوذ یک عنصر فرصت طلب (مهران) به خاک سیاه می نشیند ،می توانست در هر زمان و مکانی رخ دهد .شاید بتوان پذیرفت که برخی معذوریت ها ،به ویژه برای به تصویر کشیدن روابط اجتماعی ،محمود را وا داشته است که زمان وقوع داستان را به پیش از انقلب انتقال دهد ،با این حال هیچ دلیلی وجود ندارد که تاریخ دقیق این روایت مشخص شود .در هیچ کجای داستان هیچ گونه اشاره ای به وقایع تاریخی شناخته شده کشور نشده و به هیچ وجه از شخصیت های
تاریخی کشور نامی برده نمی شود .بدین ترتیب هرگونه تلش برای درک این نکته که چرا محمود در بخشی از داستان با اشاره به سن و تاریخ تولد یکی از شخصیت ها ،سال وقوع ماجرا را دقیقا نام می برد بی نتیجه خواهد ماند. هرچند اشاره به این تاریخ در ظاهر نکته ای منفی به شمار نخواهد آمد ،اما بدون تردید پنهان نگاه داشتن آن می توانست به یک نکته کامل مثبت و بارز در این اثر بدل گردد .این مسئله در مورد اشاره گذرای محمود به جهت گیری های سیاسی کشور نیز کامل صادق است .بجز عادت دیرینه و گرایشات سیاسی محمود هیچ توجیه دیگری نمی توان یافت که نشان دهد وی چرا در داستانی کامل غیر سیاسی به ناگاه اشاره ای گذرا به محدودیت فعالیت گروه های چپ می کند؟ هر دوی این بی ملحضگی های محمود سبب می شود تا رمانش فرصت استثنایی عبور از مرزهای زمانی و مکانی را از دست بدهد و به مانند دیگر آثارش در بند شرایط تاریخی و سیاسی کشور باقی بماند. اما اگر از جنبه دیگری نیز به رمان های محمود بنگریم ،شیوه داستان سرایی وی را همواره «واقع گرایانه» (ریالیسم) و برگرفته از زندگی روزمره مردم خواهیم یافت .این شیوه ای است که دست کم در ابتدای درخت انجیر معابد نیز در پیش گرفته شده و در طی نود درصد روایت داستان تداوم پیدا کرده است؛ اما به دلیل نامعلومی ناگهان کنار گذاشته شده و برای اولین بار سبکی را از محمود به نمایش می گذارد که شاید بتوان آن را به نوعی تاثیر گرفته از «ریالیسم جادویی» مارکز دانست. در این مورد دیگر نمی توان پرسید انگیزه محمود از به کار گیری این سبک چه بوده است؛ با این حال جای این پرسش به شدت باقی می ماند که چرا کل داستان از یک سبک واحد پیروی نمی کند؟ داستان درخت انجیر معابد این ظرفیت را دارد که خالقش بتواند آن را به شیوه ای کامل ریالیستی بنویسد ،و یا اینکه همان داستان را در قالب ریالیسم جادویی روایت کند .هر دو سبک نقاط قوت خود را دارا هستند و شاید باید باز هم تاکید شود که هر دو ظرفیت روایت این داستان را دارند .اما این مسئله که داستان از ابتدا با شیوه ریالیستی
آغاز شود و پس از گذشت نزدیک به نود درصد ماجرای آن ،به ناگاه تغییر لحن دهد کمی عجیب ،غیر ملموس و حتی آزار دهنده به نظر می رسد. برای یادآوری شاید بد نباشد که اشاره کنیم اولین خرق عادت داستان 1038صفحه ای* ،در صفحه 922رخ می دهد .یعنی همان جایی که مدیر مدرسه صبح زود متوجه می شود درهای مدرسه با رشد یک شبه ریشه ها و ساقه های درخت انجیر معابد مسدود شده است. پس از آن نیز مشخص می شود این اتفاق هم زمان برای تمامی مدارس ،بیمارستان ها ،کتاب خانه ها و دیگر نهادهای علمی ،فرهنگی و بهداشتی رخ داده است .تا پیش از این موضوع تنها به صورت پراکنده در چند مورد به رشد غیرعادی ساق و برگ درخت اشاره شده است که از حد عادت خارج نمی شود و حتی جای این گمان را باقی می گذارد که این مسئله تنها اشتباهی در تصور بیننده بوده است. تنها احتمالی که می تواند این ایراد را منتفی کند ،فرض دروغین بودن تمامی وقایع عجیب رخ داده در داستان است؛ به این معنا که «فرامرزخان» با ترفندی به قصد فریب دادن مردم زمینه این اتفاقات را ایجاد کرده باشد که بسیار بعید به نظر می رسد و حتی اگر مورد نظر نویسنده باشد به هیچ وجه به درستی تصویر نشده است. اما اگر از ایرادات ساختاری داستان گذشته و در متن آن کمی دقیق تر شویم ،به نقاط قوت رمان بر می خوریم .شاید اولین و بزرگترین نقطه قوت رمان ،شخصیت پردازی مناسب «فرامرزخان» به عنوان شخصیت اصلی داستان است .وی آنچنان زیبا و کامل برای مخاطب تشریح می شود که خواننده پس از مدتی می تواند علت تمامی اعمال او را کامل درک کند و حتی عکس العمل های احتمالی او را در برابر رویدادهای گوناگون حدس زده و به درستی پیش بینی کند. البته این قدرت شخصیت پردازی در تمام داستان به صورت متوازنی توزیع نشده است و دیگر چهره ها و روابط با چنین دقتی به تصویر در نیامده اند .در این میان می توان به عنوان یک نمونه مشخص ،که برای خواننده بسیار هم سوال برانگیز خواهد بود ،به علت نوعی
ناخرسندی و یا به تعبیر نویسنده غم پنهان مادر فرامرز (پروانه) اشاره کرد .مسئله آنجا اهمیت پیدا می کند که در طول داستان بارها و بارها به این موضوع اشاره می شود و این توهم را در خواننده پدید می آورد که قرار است در ادامه به این موضوع پرداخته شود و راز نهانی از اسرار خانواده فاش شود .با این حال این انتظار کامل بیهوده خواهد بود و موضوع بی سرانجامی مشخص رها می شود. اما اگر بخواهیم کلیت داستان را به یکباره مرور کرده و مورد عرض یابی قرار دهیم ،شاخص ترین وجهه آن را در برخورد با مسئله خرافات خواهیم یافت .همان وجهه ای که در بخش های پایانی به ناگاه بر کل روایت غالب می شود و تا پایان داستان دیگر اثری از هیچ جریان دیگری باقی نمی گذارد .درخت انجیر معابد نمادی است برای تمامی دست مایه های خرافه پروران که به مانند معمول مورد سوء استفاده سودجویان قرار می گیرد .ابتکار جالب محمود در پدید آوردن یک زبان نیایشی جدید برای عبادت این درخت طعنه زیبایی است به عبادت های کوکورانه خرافه گرایان که حتی از درک معنای جملتی که به کار می برند نیز عاجز هستند .هرچند دست کم در یک مورد به نظر می رسد محمود به سطح درک مخاطب خود از داستان احترام نمی گذارد و برای تفهیم نهایی صراحتا عنوان می کند که هیچ کس از معنای این زبان ابتکاری و عبارت های عجیب و غریب سر در نمی آورد ،اما آزردگی از این تاکید بی جای نویسنده را می توان در پس شیرینی ابتکارش به دست فراموشی سپرد. مخالفت ریشه های درخت انجیر معابد با نهادهای علمی ،فرهنگی و بهداشتی و همچنین پاکسازی کتابخانه شهر از کتب عادی و پر کردن آن با کتاب های نامربوطی در شرح و بسط همین زبان نامفهوم نیز از دیگر تاکیدات محمود برای به تصویر کشیدن عاقبت خرافه گرایی است که البته در این موارد به هیچ وجه آزار دهنده به نظر نمی رسند. سرانجام و از آخرین دیدگاهی که برای مشاهده این رمان به ذهن نگارنده این مطلب می رسد ،می توان به قلم نه چندان یک دست محمود در نگارش اثر اشاره کرد .آغاز داستان آنچنان با بازگشت به عقب های (فلش بک) ماهرانه ای همراه است که خیلی زود خواننده را متقاعد می کند که با یک شاهکار ادبی سر و کار دارد .شیرینی متن
در کنار هاله های ابهام آمیز داستان در 100صفحه اولی رمان آن را به شدت جذاب و گیرا ساخته است .اما متاسفانه تمامی این نقاط قوت بسیار زود رنگ می بازند و متن رمان دستخوش سردی و یکنواختی کسالت باری می شود که با تم یکنواخت داستان کامل هماهنگ و در راستای کسالت بار کردن آن است. اگر شروع استثنایی رمان را نادیده بگیریم ،قلم محمود در درخت انجیر معابد نه تنها دست به هیچ ابتکاری نمی زند ،که به شدت از روزهای اوج خود فاصله می گیرد .روزهای اوجی که نمونه اش در جای جای همسایه ها قابل رویت است و در مدار صفر درجه نیز کم پیدا نمی شود. در نهایت هرچند درخت انجیر معابد را می توان از جهات مختلف، اثری متفاوت از دیگر آثار محمود قلمداد کرد ،اما این متفاوت بودن را باید تنها نکته قابل توجه آن دانست که با صرف نظر کردن از آن می توان بر روی کلیت رمان چشم توجه پوشید.