مرا آن صورت غيبي به ابرو نکته مي گويد

  • Uploaded by: Gholamreza Rashidi
  • 0
  • 0
  • December 2019
  • PDF

This document was uploaded by user and they confirmed that they have the permission to share it. If you are author or own the copyright of this book, please report to us by using this DMCA report form. Report DMCA


Overview

Download & View مرا آن صورت غيبي به ابرو نکته مي گويد as PDF for free.

More details

  • Words: 272
  • Pages: 1
‫مرا آن صورت غيبی به ابرو نکته می گوﯾد‬ ‫گفت‪...‬چو از راه برون شوی به اشاره ابرو به تو ميگوﯾم ﯾا به اشارات چشم‪.‬گر چشم تو مشغول من نباشد زﯾرلب‬ ‫می گوﯾم که دﯾگری نشنود‪.‬گر نشنوی بلند تر خواھم گفت‪،‬تلنگر خواھم زد‪ .‬آنروز که فرﯾاد کنم بر باد شده ای!‬

‫آن روز نخست که من بودم و او‪ ،‬چشمم به چشمش بود و به اشارت ابروﯾش مست بودم که بيخود می رفتم به راه‪.‬‬ ‫لحظه ای کسی شاﯾد کسی چيزی گفت‪،‬اشاره به جاﯾی کرد‪،‬ﯾادم نيست‪ .‬لحظه ای با خود شدم ) ای ھمه چيز‬ ‫فدای آن بيخودی( سنگی پاﯾم خليد‪ .‬دانستم که پا برھنه ام‪ .‬از سنگی دگر در ھراس بودم و درپی پوششی بر پای‬ ‫مجروح‪ .‬سرما گفت که سراپا عرﯾانم و گرسنه و آن چشم ابرو حتی از خيالم رفت تا چه خورم صيف و چه پوشم‬ ‫شتا‪.‬‬ ‫چه شد که چشم از چشمش بستم؟ آن سنگ‪ ،‬نخستين تلنگر بود آﯾا که به چشمش بنگرم دوباره و بپرسم که در‬ ‫بی راھه ام ؟‬ ‫من در اﯾن منزل بر اﯾن مرکب‪ ،‬با تن پوش طال‪ ،‬گرسنه نيستم‪.‬‬ ‫بر باد شده ام!‬ ‫چو امروز بد آﯾد و فردا بدتر‪ ،‬در پی چاره و تدبير نباش‪ ،‬در پی چشمش باش‪.‬‬

‫نشانی ھاست در چشمش نشانش کن نشانش کن‬ ‫ز من بشنو که وقت آمد کشانش کن کشانش کن‬

‫به کار خوﯾش می رفتم به دروﯾشی خود ناگه‬ ‫مرا پيش آمد آن خواجه بدﯾدم پيچ دستارش‬ ‫اگر چه مرغ استادم به دام خواجه افتادم‬ ‫دل و دﯾده بدو دادم شدم مست و سبکسارش‬ ‫بگفت ابروش تکبيري بزد چشمش ﯾکی تيري‬ ‫دلم از تير تقدﯾري شد آن لحظه گرفتارش)موالنا(‬ ‫غالمرضا رشيدی بھمن ‪87‬‬ ‫‪www.iranjoy.com‬‬

More Documents from "Gholamreza Rashidi"

December 2019 14
June 2020 8
May 2020 5
April 2020 6
April 2020 9
December 2019 14