ربنا... پروردگارا « ربنا آتنا فی الدنیا حسنه و فی الخره حسنه » پروردگارا در دنیا و اخرت به ما نیکی بده. « ربنا اغفرلنا و لخواننا الذین سبقونا بالیمان ول ولتجعل فی قلوبنا غل للذین آمنو،ربنا انک رووف رحیم » پروردگارا ما و برادرانمان را که پیش از ما ایمان اورده اند بیامرز و کینه کسانی را که ایمان آورده اند در دل ما جای نده .پروردگارا براستی که تو مشفق و مهربان هستی. «اللهم اجعل الیقین فی قلبی و النور فی بصری و النصیحه فی صدری و ذکرک با للیل و نهار علی لسانی و اجعل غنای فی نفسی و رقبتی فیما عندک برحمتک یا ارحم الراحمین» خدایا در دلم یقین و در دیده ام نور و در سینه ام اندرز و بر زبانم شب و روز یادت را قرار ده و بی نیازی مرا در خودم و میل مرا در انچه نزد توست قرار ده ،به مهربانیت ای مهربان ترین مهربانان. ص 568 انت عطر الیاسمین تو عطر یاسمینی من اله العالمین ایها النور المبین از خدای جهانیان ای نور اشکار فی ضمیر الصالحین و الصراط المستقیم در وجود صالحان و راه مستقیم فی قلوب العاشقین انت مصباح الیقین تو در دل های عاشقان چراغ یقین هستی. انت عطر الیاسمین انت نبض فی القلوب تو بوی خوش گل یاسی تو تپش دلهایی لک یا ابن المرسلین کلما زاد الحنین ای فرزند پیامبر! هر گاه آه و ناله به خاطر تو فزونی یابد . یا ولی المومنین باسمک الحلو هتفنا با نام شیرین تو فریاد بر آوریم ای ولی مومنان و انتظرناک سنین قد حملنا فیک دوما و سالها در انتظار تو بسر می بریم پیوسته بخاطر تو صبر کردیم بعد جور الظالمین تمل الرض بعدل زمین را پس از ستم ظالمان پر از عدل می سازی دمعه الفرح اشک خوشحالی فی المسجد در مسجد فی الیوم من الیام سمع احد الصحابه کلم الرسول الکرم (ص) و هو ینصح المرسلین و یشجعهم علی الصدقه. روزی از روزها یکی از صحابه سخن رسول اکرم (ص) را شنید که مسلمانان را نصیحت می کند و انها را تشویق به صدقه می نماید. فی البیت در خانه لما رجع الصحابی الی کوخه الصغیر و شاهد فیه حصیره المندرس و جرته الخزفیه حزن کثیرا علی انه لیقدر اعطا الصدقه. وقتی ان صحابی به خانه محقر خود برگشت و حصیر کهنه و کوزه سفالی خود را دید بسیار اندوهگین شد از اینکه نمی تواند صدقه دهد. بعد الصله پس از نماز رفع یدیه الی السماء و دموعه جاریه من عینه: دستهایش را بطرف آسمان بلند کرد در حالی که اشک از دیدگانش جاری بود. اللهم انک تعلم انی ل املک ما اتصدق به فی سبیلک و لکنی یا رب رضیت عن کل من شتمنی و ظلمنی فاطلب منک ان تجعل رضای صدقه فی سبیلک. خداوندا تو می دانی که من چیزی ندارم که در راه تو صدقه دهم ولی پروردگارا من از هر کسی که مرا ناسزا گفته و بر من ستم روا داشته است راضی گشتم (در گذشتم) پس از تو می خواهم که رضایت مرا (گذشت) صدقه راه خود گردانی.
فی الصباح در صبح خاطب الرسول (ص) المسلمین و قال :پیامبر (ص)مسلمانان را خطاب کرد و فرمود : لقد اخبرنی جبرئیل بان احدکم قد تصدق بعرضه و قد قبل ال صدقته و بشره بالرضوان. جبرئیل به من خبر داده است که یکی از شما ابرویش را صدقه داده است و خداوند صدقه او را پذیرفته و به وی بهشت را بشارت داده است. سمع الصحابی قول الرسول (ص) فدمعت عیناه ...انها دمعه فرح هذه المره! صحابی گفتار پیامبر «ص» را شنید .اشک چشمانش را فرا گرفت ...این بار آن اشک خوشحالی است. اجب عن السئله التالیه: به سوالهای زیر پاسخ دهید: -1متی نهتف باسم المام المنتظر؟ کلما زاد الحنین له. -2ماذا یفعل المام عند ظهوره؟ یمل الرض بعدل بعد جور الظالمین. -3لماذا حزن الصحابی لما رجع الی کوخه؟ لنه ما کان یقدر اعطاء الصدقه. -4بماذا اخبر جبرئیل الرسول(ص)؟ اخبره بان احد الصحابه قد تصدق بعرضه و قد قبل ال صدقته و بشره بالرضوان. ص 576 ل فرق بین غنی و فقیر هیج فرقی بین دارا و ندار نیست سلم رجل فقیر علی احد الصحابه فی الطریق ،فرد الصحابی السلم ببروده. مردی نادار به یکی از صحابه سلم کرد و صحابی سلم او را با سردی جواب داد. بعد مده سلم رجل غنی علی ذلک الصحابی فنهض الصحابی من مکانه و رد السلم علیه بحراره و صافحه با احترام و رجب به... بعد از مدتی مردی دارا به آن صحابی سلم کرد صحابی از جای خود برخاست و سلم او را به گرمی جواب داد و از روی احترام با وی دست داد و به او خوش امد گفت... لما وصل الخبر الی رسول ال(ص) تاسف و قال : وقتی خبر به رسول خدا(ص) رسید افسوس خورد و گفت: «من لقی فقیرا مسلما فسلم علیه خلف سلمه علی الغنیا لقی ال عزوجل یوم القیامه و هو علیه غضبان» «هر کس ناداری مسلمان ببیند و بر او سلمی دهد که غیر ازسلم وی بر ثروتمندان باشد خداوند عزوجل را روز قیامت دیدار کند در حالی که او بر وی خشمناک است». الرجل المحسن مرد نیکوکار احدث رجل محسن مسجدا ،فساله بهلول عن سبب بناء المسجد. مردی نیکوکار مسجدی ساخت ،بهلول از او درباره انگیزه ساخت مسجد سوال کرد. فقال الرجل :احدثته لکتساب الثواب .مرد گفت :آن را برای کسب ثواب ساختم. قصد بهلول اختبار الرجل و مقدار اخلصه فی العمل ،فکتب فی لیله علی جدار المسجد: « قد احدث هذا المکان المقدس الرجل المحسن بهلول». بهلول خواست این مرد و مقدار اخلص او را در کار امتحان کند .لذا شبی روی دیوار مسجد نوشت :این مکان مقدس را مرد نیکوکار بهلول ساخته است . فی الصباح لما انتشر الخبر ذهب الناس الی بهلول لتهنئته علی عمله الحسن . صبح وقتی این خبر انتشار یافت و مردم پیش بهلول رفتند تا به وی بخاطر کار خویش تبریک گویند . سمع الرجل المحسن هذا الخبر فغضب شدیدا و ذهب الی بهلول و شتمه و قال له :أیها المکار لقد ضیعت أموالی و جعلت نفسک شهیرا بین الناس .
مرد نیکو این خبر را شنید و بسیار خشمگین شد و پیش بهلول رفت و به او دشنام دادو گفت :ای حیله گر تو اموال من را تباه کردی و خودت را میان مردم معروف گردانیدی . فذهب الی المسجد یسرعه و حذف اسم بهلول و کتب اسمه بدله و عندئذ شعر بالراحه !! و لما شاهد بهلول هذا العمل ابتسم و قال : سپس به سرعت سوی مسجد رفت و نام بهلول را حذف کرد و اسم خود را بجای آن نوشت و در این هنگام احساس راحتی نمود !! وقتی بهلول این کار را دید لبخندی زد و گفت : « انما یتقبل ال من المتقین » « .خداوند فقط از پرهیزکاران قبول می کند » . خیر معین ! بهترین یاور من کان قریبا من ربه هر کس به پروردگارش نزدیک باشد . الرحمة تسکن في قلبه و مهر در دلش جای گیرد . و أتی بالمال علی حبه و مال خود را با وجود دوست داشتن آن عطا کند . فال یبارک في کسبه خداوند به کسب او برکت دهد . من کان صدیق المسکین هر کس دوست بینوا باشد . و مغیث الخوة في الدین و فریاد رس برادران دینی گردد . فال له خیر معین خداوند بهترین یاور اوست . یجزیه و یصفح عن ذنبه او را پا داش دهد و از گناهش بگذرد . المومن صاحب أفضال مومن دارای فضیلت هاست . یعطی بیمین و شمال از هر سو عطا می کند ( با دست راست و چپ ) و یجیب السائل في الحال و مستمند را بی درنگ پاسخ می دهد . و یخفف عنه من کربه و از سختی او بکاهد . البر دلیل العرفان نیکی دلیل آگاهی است . و زکاتک شرط الیمان و زکات تو شرط ایمان است . و ال ولي الحسان و خداون صاحب احسان است . المحسن یطمع في قربه و احسان گر سخت جوار او خواهد . معجزة النبیاء معجزه پیامبران سألوا المام الرضا ( ع) : از امام رضا ( ع ) پرسیدند : لماذا جعل ال معجزة موسی ( ع ) إبطال السحر و معجزة عیسی ( ع ) شفاء المرضی و معجزة محمد ( ص ) القرآن ؟
چرا خداوند معجزه موسی ( ع ) ررا باطل کردن سحر و معجزه عیسی ( ع ) را شفای بیماران و معجزه حضرت محمد ( ص ) را را قرآن قرار داد ؟ فقال ( ع ) : حضرت فرمود : عندما بعث ال موسی ( ع ) کان للسحر منزلة عظیمة عند الناس فأبطل سحرهم بهذه الممعجزة . وقتی خداوند موسی ( ع ) را مبعوث کرد سحر پیش مردم جایگاه والیی داشت لذا سحر آنها را با این معجزه باطل ساخت . و عندما بعث عیسی ( ع ) کان للطب دور کبیر بین الناس بسبب شیوع المراض المختلفة فأظهر معجزته بشفاء المرضی و إحیاء الموتی . و وقتی عیسی ( ع ) را مبعوث کرد به خاطر شایع شدن بیماریهای مختلف طبابت نقش زیادی میان مردم داشت لذا با شفای بیماران و زنده کردن مردگان معجزه خود را آشکار کرد . و بعث محمدا ( ص ) فی وقت کان للبیان و الفصاحة اهتمام بالغ بین الناس فأنزل ال القرآن فأظهر عجزهم عن التیان بمثله . و حضرت محمد ( ص ) را زمانی مبعوث کرد که سخن و فصاحت از توجه زیادی میان مردم برخوردار بود لذا خداوند قرآن را نازل کرد و ناتوانی آنها ر ا از آوردن مانند آن آشکار ساخت . یا إلهی یا مجیب الدعوات یا إلهی یا إلهی معبودا ،معبودا – ای پاسخگوی خواسته ها إجعل الیوم سعیدا و کثیر البرکات و فمی بالبسمات و امل الصدر انشراحا سینه ام را فراخی بخش و دهانم را پر خنده ساز . فی أداء الواجبات یا إلهی أنت عونی خدایا تو یاری دهنده ی من در انجام تکالیف هستی . بالعلوم النافعات نور العقل و قلبی خرد و جانم را با دانش سودمند نورانی کن . و نصیبي في الحیاة و اجعل التوفیق حظي و در زندگی موفقیت را بهره و نصیب من گردان . الدیب الملتزم ادیب متعهد ذات یوم قال المتوکل العباسي لوزیره :روزی متوکل عباسی به وزیرش گفت :أرید معلما حاذقا لتربیة أولدي و تعلیمهم فما رأیک ؟معلمی ماهر برای تربیت و تعلیم فرزندانم می خواهم ؛ نظرت چیست ؟ ل أعرف أفضل و أعلم من إبن السکیت .فاضل تر و عالم تر از ابن سکیت نمی شناسم . طیب ،طیب ،إذن أحضره لتعلیم أولدي .بسیار خوب ،بسیار خوب ،پس او را برای آموزش فرزندانم حاضر کن . حضر إبن السکیت لتربیة أبناء المتوکل و تعلیمهم .ابن سکیت برای تعلیم و تربیت پسران متوکل حاضر شد . في یوم عندما کان إبن السکیت جالسا عند المتوکل دخل علیهما و لداه .یک روز وقتی ابن سکیت نزد متوکل نشسته بود دو فرزندش پیش آنها آمدند . هل ولداي أحب إلیک او أولد علي ؟آیا فرزندان من پیش تو محبوبتر ند هستند یا فرزندان علی ؟ غضب ابن السکیت من کلم المتوکل و قال بجرأة :ابن سکیت از سخن متوکل بهب خشم آمد و با شجاعت گفت : و ال ،ان قنبرا مولی علی بن ابی طالب لحب الي من هذین و أبیهما .به خدا سوگند ،قنبر غلم علی بن ابی طالب پیش من از این دو پدرشان محبوب تر است . -غضب الخلیفة شدیدا و أمر الجلدین بقطع لسان هذا العالم الشجاع .و فاز بلقاء ربه .
خلیف بسیار خشمگین شد و به جلدها دستور داد :زبان این عالم شجاع را ببرند .او او توفیق دیدار پروردگارش را پیدا کرد .