Alms Psychology

  • November 2019
  • PDF

This document was uploaded by user and they confirmed that they have the permission to share it. If you are author or own the copyright of this book, please report to us by using this DMCA report form. Report DMCA


Overview

Download & View Alms Psychology as PDF for free.

More details

  • Words: 21,856
  • Pages: 114
‫روانشناسي‬ ‫صدقه‬ ‫‪PSYCHOLOGY OF ALMS‬‬

‫!‬ ‫‪[email protected] :‬‬ ‫‪1385‬‬ ‫وبلگ‪http://www.majidmim.persianblog.com:‬‬

‫شكر پروردگاري را كه كلمه طيبه صدقه را به انسان‬ ‫تعليم داد‬

‫‪1‬‬

‫به پدرم كه با سادگي و صداقتش ‪ ،‬راه و رسم‬ ‫زندگي را نشانم داد‪.‬‬ ‫و به مادرم كه اولين بارصدقه دادن را به من آموخت‪.‬‬ ‫به همسرم كه سلمتي اش را به پايم نثار كرد ‪،‬‬ ‫‪:‬‬ ‫و به آنان كه كردارشان بيانگر‬

‫گفتارشان است‪.‬‬

‫‪.‬‬

‫‪.‬‬ ‫»‬

‫«‬

‫فهرست‬ ‫عنوان‬ ‫صفحه‬ ‫سرآغاز…………………‪……………………………..‬‬ ‫……………‪6‬‬ ‫چرا روانشناسي صدقه ؟…‪…… ………….…......‬‬ ‫…‪9.…..……..…..‬‬ ‫‪2‬‬

‫بخشش قانون حيات…………………‪….…………..‬‬ ‫……………‪15.‬‬ ‫صدقه چه هست؟………‪..………………………….‬‬ ‫…‪16.…..……..‬‬ ‫كوچك زيباست………………………………………‪..‬‬ ‫…………‪18.‬‬ ‫جبرو اختيار………‪……….…….………………….….‬‬ ‫…………‪20.‬‬ ‫صدقه خداوند!……………………………‪……...….‬‬ ‫……………‪21..‬‬ ‫صدقه و رهايي………………………………………‬ ‫……………‪22.‬‬ ‫پاليش وجود……………………………‪………....….‬‬ ‫…………‪23..‬‬ ‫عرفان و صدقه……………………………‪…..….….‬‬ ‫……………‪26.‬‬ ‫انسان بالغ و انسان كامل……………………………‪.‬‬ ‫…‪32.…….….‬‬ ‫صعود و نزول……………………‪…….…..….……..‬‬ ‫……………‪34.‬‬ ‫عشق و صدقه………………‪….…..…..……..…….‬‬ ‫……………‪37..‬‬ ‫بخشش و ارتباطات انساني………………‪…..…….‬‬ ‫…………‪45.….‬‬ ‫ارتباط از ديدگاه قٌرآن………………‪………….…….‬‬ ‫…‪46.………..‬‬ ‫كار نيكو كردن از پركردن است………………‪.……..‬‬ ‫…‪47.……….‬‬ ‫‪3‬‬

‫صدقه و انفاق………………‪….…….……….……..‬‬ ‫…………‪50.….‬‬ ‫ايمان و عمل صالح…‪.……….…..…....…………….‬‬ ‫……………‪51.‬‬ ‫انواع انفاق………………………‪…………….….….‬‬ ‫……………‪56‬‬ ‫كيفيت بخشش………‪………….…………………..‬‬ ‫……………‪58.‬‬ ‫صدقه راهي به سوي توانگري………………………‬ ‫……………‪59.‬‬ ‫اثرات رواني صدقه‬ ‫شادي و صدقه………………………………………‬ ‫……………‪66..‬‬ ‫شادي و لذ ّت…………………………………………‬ ‫……………‪70‬‬ ‫صدقه و مبارزه با افسردگي………‪…………..……..‬‬ ‫……………‪72.‬‬ ‫صدقه و عزت نفس…………‪.…….………..……….‬‬ ‫……………‪76.‬‬ ‫رفتار متقابل…………………………‪.…….………..‬‬ ‫……………‪77.‬‬ ‫صدقه و شجاعت……………………‪.…….…..…….‬‬ ‫……………‪78.‬‬ ‫راه مقابله با ترس…………‪.……….…….………….‬‬ ‫……………‪81.‬‬ ‫بخشش يا بارش ……………………………………‬ ‫……………‪83..‬‬ ‫دگرخواهي…………………………‪…………….…..‬‬ ‫………………‪86..‬‬ ‫‪4‬‬

‫صدقه از نگاه ديگران‬ ‫دادو دهش ………………‪……………………….…..‬‬ ‫………………‪90.‬‬ ‫شهامتي براي بردن…………………‪……………….‬‬ ‫………………‪94..‬‬ ‫جادوي موفقيّت………………………………………‬ ‫………………‪95.‬‬ ‫تفكر انديشه……………‪……………………….…….‬‬ ‫………………‪95.‬‬ ‫تولد بخشنده…………………………………………‬ ‫………………‪96.‬‬ ‫بارش…………………………………………………‬ ‫………………‪97..‬‬ ‫به سوي كاميابي……………‪……………………….‬‬ ‫………………‪98..‬‬ ‫هنر عشق ورزيدن ………‪…………………………..‬‬ ‫………………‪99‬‬ ‫حرف آخر …………‪…………………………….…..‬‬ ‫………………‪102.‬‬ ‫منابع…………‪………………………………….…..‬‬ ‫………………‪105..‬‬ ‫« هــــوال ول »‬ ‫سرآغاز‬ ‫َ‬ ‫سهم»‬ ‫ن الله ل يُغَيُِرما بِقَوم َ‬ ‫«ا ِ َ‬ ‫حتي يُغَيِروا مابِانفُ ِ ِ‬ ‫انسان تا ازدرون تحول پيدا نكند نمي تواند در بيرون‬ ‫تحولي ايجاد كند‪.‬جامعه جهت تغيير و تحول نيازمند‬ ‫افراد متحول شده و رشد يافته است‪.‬‬ ‫‪5‬‬

‫آدمي به عنوان خليفه الهي موظف است گونه اي‬ ‫رفتار كند تا رداي اين خلفت برازنده اش باشد و اين‬ ‫جز با شناخت خويشتن كه منجر به شناخت خدا مي‬ ‫شود ممكن نيست و هنگامي كه خود راشناخت به‬ ‫ارزشها ‪،‬توان و استعداد بالقوه و از طرفي كمبودها ‪،‬‬ ‫ناخالصيها و عيبها ي‬ ‫خويش پي برده و به رفع نقاط ضعف و تقويت‬ ‫توانائيها مي پردازد ‪.‬‬ ‫دمبدم در تو‬ ‫اي برادر عقل يكدم با خود آر‬ ‫خزانست و بهار‬ ‫بهار آدمي فصل شكفتن و شكوفا شدن اوست ‪.‬زماني‬ ‫كه انســان آماده مي شود براي سبز شدن و رشد‬ ‫كردن و اين درحالي است كه خزان را پشت سر‬ ‫گذاشته باشد و برگهاي زرد ش ريخته باشد و در واقع‬ ‫پاك و تزكيه شده باشد ‪.‬‬ ‫برگ بي برگيـش‬ ‫گر بريزد برگهـاي اين چنــــار‬ ‫بخشد كردگار‬ ‫بهار فصل تعادل است و همانگونه كه گفته اند «خير‬ ‫امور اوسطها»‪،‬بهترين حالت ‪،‬حالت ميانه‪ ،‬يعني‬ ‫هنگامي است كه بين همه قواي جسماني و رواني‬ ‫هماهنگي و تعادل ايجاد شده باشد ‪.‬‬ ‫بسياري افراد باروشهايي چون مراقبه ‪،‬يوگا ‪،‬مديتيشن‬ ‫و… سعي دارند به چنين حالتي دست يابند ‪ .‬كه در‬ ‫صورت موفقيّت موقتي و ناپايدار است‪ ،‬چون هنوز‬ ‫مسائل خود را حل نكرده اند به وحدت و يگانگي‬ ‫دست نيافته اند به ل اله اللله نرسيده اند ‪.‬‬ ‫ازاين روي دچـار دوگانــگي ودوبيني يا احوليت و يا‬ ‫از خود بيگانگي مي شوند‪ ،‬چون جايگاه خويش را در‬ ‫جهان هستي پيدا نكرده اند‪.‬‬ ‫‪6‬‬

‫نظم حاكم بر جهان حاكي از تعادل و توازن است ‪.‬‬ ‫تعادل حالتي است پايدار و ماندگار ‪.‬‬ ‫جهان با همه تغييرات و تحولت در عين حركت در‬ ‫حالت تعادل و توازن است و اين نيست مگر بواسطه‬ ‫نظام الهي حاكم بر آن‪.‬‬ ‫انسان به عنوان اشرف مخلوقات و عضوي از اين‬ ‫سيستم متعادل ‪ ،‬جهت همگون شدن با كائنات و قرار‬ ‫گرفتن در مسير تكاملي خويش(راه راست)‪،‬و رسيدن‬ ‫به آرامش نياز به تعادل دارد و اين تعادل با تحول‬ ‫ممكن مي گردد‪.‬‬ ‫نمود بيروني تحول دروني چيست؟‬ ‫عمل ‪ ،‬عمل صالح‪ .‬آنچه كه بيانگر تغيير و تحول‬ ‫دروني آدمي است اعمال و رفتاري است كه از وي‬ ‫سر مي زند‪.‬كسي كه متحول مي شود اعمالش نيز‬ ‫دگرگون مي گردد‪.‬‬ ‫چرا كه عمل تغيير دل است از حالي به حالي و حالي‬ ‫كه بهتر از حال قبل باشد‪ .‬رو به رشد و كمال‪.‬‬ ‫جود وبخشش يكي از مهمترين راهها براي رسيدن به‬ ‫تعادل است ‪.‬با بخشش چيزي از وجود آدمي كم نمي‬ ‫شود ‪،‬فقط به ايجاد و حفظ تعادل و توازن كمك مي‬ ‫كند ‪.‬‬ ‫تعادل با توالي مكرر عمل و عكس العمل‪،‬كنش و‬ ‫واكنش‪،‬داد و ستد و موازنه بين دريافت ها و پرداخت‬ ‫ها برقرار مي گردد‪.‬‬ ‫و صدقه آغاز اين موازنه است ‪ ،‬مقدمه بخشش‬ ‫است ‪،‬جل دهنده آينه دل است و پاليشگر روح و روان‬ ‫آدمي است‪ .‬در عوض آنچه مي دهي چيزي ارزشمند‬ ‫تر مي گيري‪:‬‬ ‫‪1‬‬

‫‪1‬‬

‫‪ -‬مولوي‪ ،‬فيه مافيه‬

‫‪7‬‬

‫مي دهد نور‬

‫مي خرد از مالت انباني نجس‬ ‫ضميري مقتبس‬ ‫اگر بخواهيم سعادت و خوشبختي درو كنيم ‪،‬بايد بذر‬ ‫عشق و محبت بكاريم كه‪«:‬هركسي آن درود عاقبت‬ ‫كار كه كشت» ‪،‬و صدقه دانه وهسته محبت است و‬ ‫شادي ميوه آن‪.‬‬ ‫و خلصه اين كه صدقه روزنه اي است به سوي نور‬ ‫و به گفته مولنا‪:‬‬ ‫لزم به توضيح است كه در پي جستجوي روشي براي‬ ‫سنجش آثار رواني صدقه به اين نكته دست يافتم‬ ‫كه‪:‬هيچ روش تحقيقي نمي تواند اثرات رواني اعمالي‬ ‫چون صدقه را بسنجد‪( .‬تاثيرات ظاهري و فعل و‬ ‫انفعالت ناشـي از آن راممكن است بتوان بررسي‬ ‫كرد كه اينهارا نيز نمي توان بطور قطع ناشي از عمل‬ ‫مورد مطالعه دانست‪ ،‬بواسطه پيچيدگي روح و روان‬ ‫آدمي و كار كردهاي آن)‬ ‫چون وقتي وارد حريم خصوصي! روح و روان شدي ‪،‬‬ ‫عوامل ثانوي به شدت مداخله مي كنند و مانع از‬ ‫رسيدن به حقيقت مي گردند‪،‬از جمله خود «نفس»با‬ ‫حيله ها و شيطنتهاي مخصوص خود!‬ ‫تنها را ه نگاه و مشاهده بدون قضاوت و پيشداوري‬ ‫است در لحظه انجام عمل مورد بررسي مثل از كسي‬ ‫كه در حال صدقه دادن است اگردر باره انگيزه ويا اثر‬ ‫آن بپرسي ‪،‬پاسخها جوابيه نفس است نوعي توجيه‬ ‫عمل است‪(،‬چون ممكن است فرد در اين حالت خود‬ ‫آگاهي و اشعار نداشته باشد يعني خودش نيز نداند‬ ‫چرا؟ عمل صالح و ناب اين گونه است ‪ ،‬در آن فكر و‬ ‫‪8‬‬

‫وسوسه هاي شيطاني ‪،‬حساب سود و زيان و…دخيل‬ ‫نيست)‬ ‫و عجيب اينجاست كه حتي خود فرد هم نمي تواند به‬ ‫اثر رواني عملي بعد از آن پي ببرد‪ .‬تنها بايد تجربه‬ ‫كند و به لحاظ دريافت دروني كه قابل بيان هم‬ ‫نيست ‪ ،‬متاثر مي شود‪.‬آن هم براساس تجربه نو و‬ ‫درزمان اكنون و نه تجارب گذشته ‪،‬مرده و كهنه‪:‬‬ ‫‪1‬‬

‫يعني بايد هر لحظه آن را تجربه كني ‪،‬نه آن كه بر اسا‬ ‫س تجربيات گذشته آن حالت به تو دست دهد‪،‬خاطره‬ ‫اي نيست كه به آن دلخوش كني و اينجا ست كه به‬ ‫ارزش عمل صالح در زمان حال(زماني كه در آنيم)و‬ ‫تاكيد قرآن بر آن پي مي بريم‪.‬‬ ‫« والعصر ان النسان لفي خسر ال الذين آمنو و عملو‬ ‫الصالحات…»‬ ‫مجيد‬ ‫محمدخاني‬ ‫رفسنجان‪-‬‬ ‫بهار‬

‫‪1384‬‬

‫چرا روانشناسي صدقه؟‬ ‫بخشش بطور عام وصدقه بطور خاص مدتهاي مديدي‬ ‫فكرم را به خود مشغول كرده بود وكمتر شبي را‬ ‫‪ - 1‬در وجود آدمي عقل و روان‬ ‫آب روان‬ ‫هر زمان از غيب نونو مي رسد‬ ‫مي رسد‬

‫‪9‬‬

‫مي رسد از غيب چون‬ ‫وز جهان تن برون شو‬

‫بدون تامل وانديشه در باره آن صبح مي كردم‪.‬به‬ ‫خصوص با شنيدن حديث ‪ :‬صدقه باعث شادي‬ ‫دلهاست‪ .‬و اين سوال كه شادي كدام دل؟ گيرنده يا‬ ‫بخشنده؟ و رسيدن به اين نكته كه اساسا اين ها هر‬ ‫دو يكي هستند‪.‬‬ ‫همين امر باعث شد تا مصمم شدم ضمن بررسي‬ ‫موضوعي بخشش بطور عام و صدقه بطور خاص‬ ‫اثرات رواني صدقه را مورد بررسي قرار دهم و‬ ‫نگاهي به ژرفاي آن بياندازم‪.‬‬ ‫جهت تحقق اين هدف فقط فكر وانديشه كافي نبود ‪,‬‬ ‫به مطالعه منابع مختلف نياز داشتم و در همين راستا‬ ‫مطالعه كتب مختلف به خصوص روانشناسي را آغاز‬ ‫كردم و به دنبال هر مطلبي در خصوص بخشش و‬ ‫صدقه در هر كجا كه دسترسي داشتم مي گشتم ‪.‬‬ ‫ونوشته حاضر توفيق خاص الهي وحاصل تقريبا ده‬ ‫سال تلش و تحقيق در اين موضوع است ‪.‬كه ‪:‬‬ ‫جهد بي توفيق جان كندن بود‬ ‫گرچه صد خرمن بود‬

‫زارزني كم‬

‫ودر اين مدت براستي كه توفيقات بزرگي نصيبم شده‬ ‫كه جاي بسي شكرو سپاس خداي را دارد‪.‬ابتدا سعي‬ ‫داشتم در نوشتن اين مطالب از حاديث و روايات و‬ ‫ما چه كنم كه هر چه‬ ‫آيات قرآن كمتر استفاده كنم ا ّ‬ ‫دارم همه از دولت قرآن دارم و‪:‬‬ ‫‪1‬‬

‫‪ - 1‬چون هدف اين نوشته كشف رابطه صدقه با حالت رواني‬ ‫و دروني آدمي بوده است‪ ،‬احاديث و روايات و همچنين‬ ‫اشعاري از مثنوي مولوي به عنوان شاهد آورده شده است‪.‬‬

‫‪10‬‬

‫قابل ذكر است كه مطالبي كه در اين نوشته آورده‬ ‫شده از تازگي و طراوت خاصي بر خوردار است و‬ ‫اصول از دريچه و ديدگاهي نو و متفاوت به موضوع‬ ‫صدقه نگاه شده است كه شما هم پس از مطالعه‬ ‫حتما تصديق خواهيد كرد‪ ..‬اميد است كه مطالعه اين‬ ‫كتاب بتواند در نگرش و ديدگاه شما تغيير و تحولي هر‬ ‫چند اندك ايجاد كند كه همين مرا بسنده است ‪.‬‬ ‫ناگفته نماند بسياري از دوستان و آشنايان كه متن را‬ ‫ديده اند‪،‬مي گفتند‪ :‬خوب است فقط عنوان جذاب‬ ‫نيست! در جواب گفته ام تعداد خواننده و بقول‬ ‫مولنا مشتري مهم نيست !بلكه آنچه مهم است اصل‬ ‫مطلب است كه تا چه حد مايه داشته و سود مند باشد‬ ‫و كيفيت آن كه تا چه اندازه اثر گذار باشد و بر دل‬ ‫نشيند‪:‬‬

‫خواننده گرامي‬ ‫لطفا قبل از شروع به خواندن اين اثر ابتدا ذهن وفكر‬ ‫خود را از هر آنچه در مورد صدقه تا به حال شنيده و‬ ‫‪11‬‬

‫يا خوانده ايد پاك كنيد چون كهنه بيرون كن گرت ميل‬ ‫نويست‪ ،‬و چشمها را بايد شست و جور ديگر بايد‬ ‫ديد!‪ .‬پس لحظه اي سكوت كنيد ! حال يك نفس‬ ‫عميق كشيده و سعي كنيد تا آنجا كه مي توانيد نفس‬ ‫خود را نگه داشته ودر سينه حبس كنيد……‬ ‫چه مدت توانستيد نفس خود را نگه داريد ؟ چند‬ ‫ثانيه ؟ مطمئنا كمتر از يك دقيقه ‪ ،‬درست است؟‬ ‫آري نفسي كه ممد حيات است و مفرح ذات اگر‬ ‫گرفته شود و لي باز پس داده نشود مي تواند موجب‬ ‫ممات و قطع حيات باشد!!‬ ‫پس داد وستد بخشيدن و بخشودن قانون ل يتغير‬ ‫وجود و رمز بقا ي آدمي و كل موجودات است‪.‬‬ ‫به نظر مي رسد اين تمرين مي تواند شروع خوبي‬ ‫براي درك بخشندگي باشد‪.‬‬ ‫بخشش قانون حيات ‪،‬رمز وجود‬ ‫«‬ ‫‬‫»‬ ‫‪-‬‬

‫‪.‬‬

‫!‬

‫‪.‬‬

‫‪.‬‬ ‫‪12‬‬

‫لطف حق ناگفته‬

‫ما نبوديم و تقاضامان نـبـــــود‬ ‫ما مي شنـود‬ ‫اين طلب در ماهم ا ز ايجاد تست‬ ‫يارب داد تسـت‬ ‫بي طلب تو اين طلبمان داده اي‬ ‫همه بگشاده اي‬ ‫با طلب چون ندهي اي حي ودود‬ ‫جملگي جود و وجود‬ ‫در عدم كي بود خود ما را طلـب‬ ‫عطاهاي عجـب‬ ‫جان ونان دادي و عمــر جاودان‬ ‫نايد در بيــــان‬ ‫بي طلب هم مي دهي گنج نهان‬ ‫اي جان جهــان‬

‫رستن از بيداد‬ ‫گنج احسان بر‬ ‫كز تو آمد‬ ‫بي سبب كردي‬ ‫ساير نعمت كه‬ ‫رايگان بخشيده‬

‫بخشش سرچشمه حيات است همه كائنات از كلمه‬ ‫طيبه (الرحمن)پديد آمده ا ند ‪ .‬همه چيز از بخشش‬ ‫سر مي زند و براستي اين كلمه اعجاز برانگيز است‬ ‫و از آن مي توان به همه چيز رسيد‪.‬‬ ‫بي حكمت نيست كه در قرآن كريم بعد از اسم جلله‬ ‫الله صفت رحمن آمده و پس از آن رحيم كه حكايت‬ ‫از آن دارد‪ ،‬كه خداوند رحمن است بخشنده است‬ ‫‪,‬هستي بخش است و رحيم مهربان وعاشق و اثبات‬ ‫اين عطوفت ومهرباني همان بخشندگي است ‪.‬‬ ‫چه بخششي؟ بخشش عام بي قيد و شرط به همه‬ ‫كائنات عالم وآدم كافر ومومن‪:‬‬ ‫‪1‬‬

‫براين خوان نعمت‬ ‫چنان گسترانيده شد خوان دوست‬ ‫چه دشمن چه دوست‬

‫‪«- 1‬الرحمن» يكي از كلمات عجيب قرآن است و رابطه‬ ‫نزديكي با اسم اعظم دارد!!‬

‫‪13‬‬

‫رحمن و رحيم دواسم از اسما خداوند ذو الجلل اند و‬ ‫هردو به معني فضل واحسان و كرم نامتناهي اوست‪.‬‬ ‫ليكن رحمت رحماني او فراگرفته تمام موجودات را‬ ‫وهر موجودي بقدر استعداد و فراخور (حال) خود از‬ ‫آن رحمت نصيبي دارد ‪ .‬بلكه مي توان گفت وجود‬ ‫موجودات به عينه همان رحمت رحماني است‪.‬‬ ‫و رحمت رحيمي او مخصوص به اشخاص با ايمان وبا‬ ‫‪1‬‬ ‫تقوي است‬ ‫رحمان بر وزن فعلن نشان كثرت است و دللت‬ ‫بركثرت داردمثل عطشان كلمات بر وزن فعيل دللت‬ ‫بر نوعي ثبات و دوام دارند ‪.‬‬ ‫اصول هر چيزي ‪،‬چيز بودنش مساوي با رحمت حق‬ ‫است ‪.‬چون وجود و هستي عين رحمت است‪:‬‬ ‫))‬ ‫((‬ ‫‪156‬‬ ‫سراسر گيتي مشمول رحمانيت حق است و عين آن‬ ‫است ‪.‬يعني آنچه در‬ ‫عالم هستي است رحمت حق است‪.‬‬ ‫رحيم بر وزن فعيل دللت بر رحمت ل ينقطع و دائم‬ ‫حق مي كند ‪ .‬رحمان كه دللت بر رحمت واسعه‬ ‫پروردگار مي كرد و شامل همه موجودات مي گشت‪،‬‬ ‫ولي بالخره در اين عالم يك سلسله از موجودات پس‬ ‫از هستي معدوم مي شوندو فاني مي گردند‪.‬‬ ‫رحيم نوعي از رحمت است كه جاودانگي دارد و تنها‬ ‫شامل آن بندگاني است كه از طريق ايمان و عمل‬ ‫صالح خود رادر مسير رحمت خاصه حق قرار داده اند‪.‬‬ ‫‪2‬‬

‫‪-1 1‬‬ ‫‪ -2‬استاد شهيد مرتضي مطهري‪،‬آشنايي با قرآن ‪،‬ص‬

‫‪14‬‬

‫‪84‬‬

‫خداوند رحمن و رحيم است يعني بخشنده و پذيرنده و‬ ‫جه اين كه صفت رحمانيت بر رحيميت مقدم‬ ‫قابل تو ّ‬ ‫است ‪.‬رحمت عام الهي نشان عشق است و رحمت‬ ‫خاص نشان عدل اوست‪.‬و عجيب اينكه خداوند رحمت‬ ‫را بر خود فرض كرده است‪:‬‬ ‫…»‬ ‫«…‬ ‫اي رسول بگو خداوند رحمت و بخشايش را بر خود‬ ‫انعام ‪12‬‬ ‫فرض و لزم كرده است‪..‬‬ ‫«و اذجاءك الذين يومنون باياتنا فقل سلم عليكم‬ ‫كتب ربكم علي نفسه الرحمه انه من عمل منكم سوء‬ ‫بجهاله ثم تاب من بعده و اصلح‬ ‫انعام ‪54‬‬ ‫فانه غفور رحيم»‬

‫هرگاه آنان كه به آيات ما مي گروند نزد تو آيند بگو‬ ‫سلم برشما ‪ ،‬خداوند بر خود رحمت و مهرباني را‬ ‫فرض نمود كه هركس از شما كار زشتي به ناداني‬ ‫كرد وبعد از آن توبه كند و اصلح نمايد البته خدا‬ ‫بخشنده و مهربان است‪.‬‬ ‫آدمي كه خود ثمره هستي است و نتيجـه بخشش‬ ‫الهـــــي است وقتي مي بخشد ‪,‬شروع به گسترش‬ ‫مي كند ‪.‬بخشش آغاز حيات است ‪.‬شروع انبساط‬ ‫آدمي است و اثبات وجود است‪ ،‬هستي بخش است ‪:‬‬ ‫كي تواند‬ ‫ذات نايافته از هستي بخش‬ ‫كه شود هستي بخش‬ ‫صدقه نوعي بخشش اسـت دادن بي اميد به ستاندن‬ ‫حتي نه به اميدي‬ ‫‪ .‬صدقه آغاز عمل‬ ‫كه ‪:‬‬ ‫اســت ‪ ،‬يــا عمــل آغازيــن اســت‪ .‬در ميان همــه اعمال‬ ‫آدمـي كاملتريـن اسـت كـه‪ :‬كنـش اسـت نـه واكنـش ‪،‬‬ ‫عمــل اســت نــه عكــس العمــل‪ ،‬در يــك كلم بخشــش‬ ‫عاشقانه است بخشش بدون قيد و شرط‪.‬‬ ‫‪15‬‬

‫صدقه عمل صالح است ‪.‬زيباترين عمل كوچك و يا‬ ‫كوچكترين عمل زيبا‪.‬‬ ‫ما در باطن عميق و ژرف و‬ ‫در ظاهر بسيار كوچك ا ّ‬ ‫اثر گذار آنچنان كه آدمي را از خاك به افلك مي‬ ‫رساند‪.‬‬ ‫صدقه روزنه اي است به سوي نور‪ ,‬حقيقت ‪,‬خدا‪ .‬و‬ ‫اگر اين روزن بسته باشد‪:‬‬

‫صدقه شكافي است در سقف باورها يمان و به تعبير‬ ‫مولنا كلوخي است كه از سر ديوار اوهام‬ ‫وپندارهايمان مي كنيم ودر آب مي اندازيم تا با شنيدن‬ ‫صداي حقيقت كه‪:‬‬ ‫كو دل كه‬ ‫آواز خدا هميشه در گوش دل است‬ ‫دهدگوش به آواز خدا‬ ‫لحظه لحظه ‪,‬ذره ذره به خداي نزديكتر شويم !‬ ‫كسي كه ادعاي عاشق بودن مي كند چگونه مي تواند‬ ‫صدق گفتارش را اثبات كند؟‬ ‫با بخشش و صدقه ‪,‬كه صدقه يعني اثبات صداقت‬ ‫‪.‬كسي كه ادعاي صداقت دارد بايد در عمل به ثبوت‬ ‫برساند كه تا چه حد در اين ادعا صادق است ؟‬ ‫و اين ممكن نيست ال با بخشش ‪،‬اين كه مدعي تا چه‬ ‫حد حاضر است گذشت داشته باشد‪,‬ايثار كند و به‬ ‫عبارتي ببخشد‪.‬‬ ‫صدقه سنگ محك عشق صادقانه است‪.‬‬ ‫‪1‬‬

‫‪- 1‬نگاهي كنيد به آيه ‪33‬سوره زخرف(…لجعلنا لمن يكفر بالرحمن لبيوتهم‬ ‫سقف من فضه و…)‬

‫‪16‬‬

‫صدقه چه هست و چه نيست؟‬ ‫»‬ ‫«‬ ‫صدقه تعهد و تكليف نيست گرچه لزم است ولي‬ ‫ما نذر نيست ‪.‬‬ ‫واجب نيست‪ ،‬صدقه گرچه نياز است ا ّ‬ ‫صدقه كنش كامل است( نسبت به همه اعمال ادمي)‬ ‫چون در آن صداقت و اخلص هست ‪.‬‬ ‫صدقه نوعي بخشش است كه از بخشش هم بطور‬ ‫عام زيباتر است‪.‬‬ ‫صدقه راز هستي است رمز وجود است و آغاز كلم‪.‬‬ ‫بالي است براي پرواز و گامي براي آغاز‪!..‬‬ ‫و خلصه اينكه هر كار نيكي صدقه است ‪ :‬سيراب‬ ‫كردن تشنگان‪ ،‬واسطه خير شدن‪ ،‬راهنمايي‬ ‫گمشدگان‪،‬آشتي دادن و اصلح ذات بين‪.‬‬ ‫آب دادن به گلها و گياهان ‪ ،‬زدودن غباري از آيينه‪،‬‬ ‫لبخند زدن به يك كودك ‪،‬جاي خود را به پيرمردي دادن‬ ‫در اتوبوس در حالي كه بسيار هم خسته اي و دلت لك‬ ‫زده براي چرتي خواب تا رسيدن به محل كار‪.‬‬ ‫هول دادن اتومبيل كسي را كه اصل نمي شناسي ولي‬ ‫مي بيني تنها در خيابان گير افتاده و از شرم يا كم‬ ‫رويي حتي طلب كمك هم نمي كندو به تنهايي سعي‬ ‫مي كند خودرويش را به گوشه خيابان برساند‪.‬‬ ‫دست پيره زني فرتوت را گر فتن و زنبيلش را با‬ ‫دست ديگر و عبور دادن از عرض خيابان ‪.‬‬ ‫خريدن يك شاخه گل از پسرك گلفروش بي آنكه نياز‬ ‫داشته باشي و بخشيدن آن به دخترك كبريت فروش‬ ‫چند قدم آنسو تر!‬ ‫ريختن قطره اشكي با ديدن چهره اي محزون كشيدن‬ ‫دست محبتي بر سر كودك يتيمي‪.‬‬ ‫خواندن حمدي بر مردگان ناشناس!‬ ‫‪17‬‬

‫برداشتن سنگي از سر راهي نكند پايي برسنگ خورد‬ ‫و خراشي بر دل نشيند‪.‬‬ ‫پوست موزي را با پاي در جوي خيابان پرت كردن تا‬ ‫مبادا كسي بلغزد و كساني بر لغزشش بخندند!‬ ‫دادن يك دستمال كاغذي به شخصي كه اشكي گونه‬ ‫اش را تر كرده و دستپاچه مي خواهد به گونه اي آن‬ ‫را پنهان يا پاك كند‪.‬‬ ‫گرد خاك كفشي را باسرآستين پيراهن زدودن!‬ ‫گفتن لطيفه اي ويا خود را مضحكه ديگران كردن و‬ ‫جمعي را خنداندن‪.‬‬ ‫شكلك در آوردن تا لبخندي بر چهره محزوني بنشيند‪.‬‬ ‫اينها چيست ؟ چيزي به جز زندگي و يا چيزيست غير‬ ‫بخشيدن و مهرباني؟‬ ‫آيا زندگي غير از بخشش چيز ديگري هم هست؟‬ ‫ببخش گرچه نباشد مال و منالي و دينار ودرهمي‪.‬‬ ‫سلمي ‪ ،‬كلمــي‪ ،‬ل اقل لبخندت را دريغ مدار‪ .‬و در‬ ‫نهايت بخشش جان كه زيباترين بخششها ست و‬ ‫نهايت صداقت و صدقه است و اثبات عشق!‬ ‫‪1‬‬

‫(مانند قصه درويش و عطار و جان دادن درويش در‬ ‫برابر چشم عطار و بيقراري وشيدايي او با ديدن آن‬ ‫ماجرا)‬ ‫و بخشش اول و آغاز كار است آغاز كلم وآغاز عمل‬ ‫در واقع عمل آغازين است نقطه شروع پرواز آدمي‬ ‫است‪:‬‬

‫‪1‬‬

‫‪ -‬شاهد چنين صحنه اي بوده ام‬

‫‪18‬‬

‫به مشك و به‬

‫فريدون فرخ فرشتـــــه نبـــود‬ ‫عنبر سرشته نبود‬ ‫به داد و دهش يافت اين نيكويي‬ ‫دهش كن فريدون تويي‬ ‫‪2‬‬

‫تو داد و‬

‫بخشش دادن تنها نيست بلكه داد و ستدي است‬ ‫عاشقانه و عارفانه!بين تو و او ‪،‬خدا و خلق خدا ‪،‬بين‬ ‫بينهايت كوچك با بينهايت بزرگ‪.‬‬ ‫صدقه نور صراط است‪:‬‬ ‫!‬ ‫كه روز قيامت پلي و صراطـي است‬ ‫گذشتن شد آنروز معمول‬ ‫كه خواهد گذشتن از آن پل بگويم‬ ‫كه بگذشت از پـول‬

‫از آن پل‬ ‫زپل بگذرد هر‬

‫صدقه ريشه ‪،‬پايه و اساس هر عمل صالح است‬ ‫صدقه حركت و قدم آغازين است ‪،‬آغاز بخشش ‪،‬‬ ‫شجاعت‪،‬عدالت‬ ‫بخشش آغاز هر عمل است و صدقه شروع بخشش!‬ ‫‪:‬‬ ‫»‬

‫«‬ ‫‪.‬‬ ‫‪(.‬‬ ‫‪2‬‬

‫)‬

‫‪ -‬حكيم ابوالقا سم فردوسي‬

‫‪19‬‬

‫‪.‬‬ ‫ما صدقه با همه كوچكي زيبايي‬ ‫آري كوچك زيباست ا ّ‬ ‫ديگري دارد و پهنا و وسعت ديگري‪ .‬صدقه هسته و‬ ‫دانه بخشش است ‪.‬‬ ‫مي گوينددر پس هر دانه اي دامي است پنهان ‪،‬‬ ‫وگسترده بدان دامي كه در پس دانه بخشش است‬ ‫دام عاشقي است!كه تو را تا سراپرده معشوق مي‬ ‫كشاند‪.‬‬ ‫صدقه در باغ سبزي است كه از آن مي توان تمامي‬ ‫باغ را و سبزينه آن را حس كرد ديد و چشيد!‬ ‫صدقه برگي است ازشاخه سرو بهشت كه اگر بدان‬ ‫در آويزي با حق در آميزي‪:‬‬ ‫بخـل‬

‫لب ببند و كف پر زر برگشـــا‬ ‫بگذار و پيش آور سخــا‬ ‫اين سخا شاخيست از سرو بهشت‬ ‫كز كف چنين شاخي بهشت‬

‫واي او‬

‫نگاه به كوچكي ظاهرصدقه نكن به ژرفاي باطنش‬ ‫بنگر كه مي تواند تورا با خود تا اوج تا عرش ببرد ‪.‬‬ ‫مي تواند تو را از مدار زمين و زمان فراتر برده در‬ ‫دايره شور و جذبه عشق الهي قرار دهد واز فرش به‬ ‫عرش برساند‪.‬‬ ‫‪:‬‬ ‫‪.‬‬

‫‪1‬‬

‫‪ - 1‬اين در مورد صدقه بطور عام مصداق دارد‪ ،‬اما در باب‬ ‫انفاق بايدگفت‪:‬‬

‫‪20‬‬

‫در هر آن كاري كه كه ميل استت بدان‬ ‫خود را هـمي بيـني عيـان‬

‫وندران كاري كه ميلت نيست و خواسـت‬ ‫جبري شوي كاين از خداست‬

‫انبــيا در كار دنيـــــا جبـري اند‬ ‫عقبي جبـري اند‬ ‫انبيــاء را كار عقـــــبي اختيـار‬ ‫كار دنيـا اختيـــار‬

‫قدرت‬ ‫اندرآن‬

‫كافــران در كار‬ ‫كافـران را‬

‫بخشش گر چه عملي است الهي و از صفات مردان‬ ‫خدا‪ ،‬كاري است در دنيا براي آخرت‪ ،‬ولي مي توان‬ ‫گفت بخشش عملي اختياري نيست و اگر بگوييم‬ ‫جبري است بيهوده نگفته ايم‪ ،‬چرا كه هر كه پاي در‬ ‫اين سراي فاني دنيا نهاد ‪.‬اگر بخواهد بماند حتي دمي‬ ‫و لحظه اي چاره اي نيست جز داد و ستد با محيط ‪،‬‬ ‫اطراف و اطرافيان و لجرم هر گرفتني را دادني‬ ‫است ‪،‬كم و بيش كه اين قانون حيات است و سنت‬ ‫الهي ‪.‬‬ ‫هر دمي را بازدمي است ‪ ،‬و هرچه گرفتني را پس‬ ‫دادني!‬ ‫بدون شك صدقه اختيار ي است! زيبايي آن هم در‬ ‫اختياري بودن آن است ‪ ،‬گرچه مي توان گفت لزم‬ ‫ما واجب نيست ‪ ،‬قيد و بند آنچناني هم ندارد‬ ‫است ا ّ‬ ‫‪1‬‬

‫چون محل‬

‫منفق و ممسك محل بين به بود‬ ‫باشد موثر مي شود‬ ‫مال خود را جز‬ ‫اي بسـا امساك از انفـــاق به‬ ‫بامر حـق مده‬ ‫‪ - 1‬لزم به ذكر است در اين نوشته منظور از صدقه ‪،‬صدقه‬ ‫مستحبي است‪.‬‬

‫‪21‬‬

‫گرچه آورده اند مثل اگر پنهاني باشد بهتر است ولي‬ ‫علني آن هم منع نشده ‪.‬‬ ‫!‬ ‫بخشش يعني اظهار وجود‬

‫« كل يوم هو في شان»‬

‫‪.‬‬

‫!‬ ‫‪.‬‬

‫‪22‬‬

‫‪.‬‬

‫راز رهايي رها كردن است ‪.‬و دل كندن از دنيا و مافيها‬ ‫‪.‬كه دل بستگي وا بستگي مي آورد واسارت بار است‬ ‫هر دلبستگي بندي است بر پاي دل!‬ ‫تو در بند آني كه در بند توست‬ ‫خواهي رها كن نخست‬

‫رهايي چو‬

‫بي بال وپر مي توان پرواز كرد ولي با دست بسته‬ ‫هرگّزكه بايد ‪:‬‬ ‫دست را باز كنيم تاكه پرواز كنيم‬ ‫آري بايد دست و دلباز بود و وسبكبار تا بتوان آسوده‬ ‫خاطر و رها ازهمه قيد وبندها زندگي كرد‪.‬‬ ‫«‬

‫»‬ ‫براي رسيدن به اين رهايي ابتدا بايد كوله بارخود را‬ ‫سبك كرد و سبكتر‪ ،‬هر چه سبكتر رهاتر‪.‬‬ ‫‪23‬‬

‫و چه راهي ممكن تر و عملي تر و آسان تر از صدقه ‪:‬‬ ‫كه صدقه هرچه باشد(مقدار معين ندارد)‪ ,‬هرجا‬ ‫باشد(حتي در نماز) و به هر كه باشد(حتي كسي را كه‬ ‫نمي شناسي)‬ ‫‪.‬‬ ‫همانطور كه دربالن هر زمان كه خواستند بالتر بروند‬ ‫نياز است كيسه هاي شن را به بيرون اندازند تا بالن‬ ‫اوج گيرد ‪ .‬آدمي نيز نياز دارد تا بار هاي اضافي! كه‬ ‫در طو ل عمر ومسير پر پيچ وخم زندگي (چه آگاهانه‬ ‫و چه ناآگاه) جمع آوري كرده به بيرون پرتاب كند تا‬ ‫سبكبار شود‪.‬و بتواند رشد كند و اوج بگيرد!‬ ‫براي رهايي و رسيدن به آزادي بايد از همه بستگيها و‬ ‫وابستگيها دل كند ويا به تعبيري مرد‪:‬‬ ‫رمز موتو‬ ‫«بهر اين گفت آن رسول خوش پيام‬ ‫قبل موت يا كرام»‬ ‫از نفي همه اله ها مي توان به الله رسيد‪:‬‬ ‫نيـــــست ره در‬

‫هيچ كس را تا نگردد او فنــا‬ ‫بارگاه كبريا‬ ‫عاشقانرا مذهب‬ ‫چيست معراج فلك اين نيستي‬ ‫و جان نيستي‬ ‫اگر مي خواهي به سراي باقي و مكان والتري پاي‬ ‫نهي بايد دل از اين بيغوله و خرابه بر كني اگر عشق‬ ‫بزرگتري مي خواهي هدف واليي داري بايد از اين‬ ‫عشقهاي مجازي و كوچك ‪ ،‬از اين پستي ها رها شوي‬ ‫كه‪:‬‬ ‫شرط روز بعث اول مردن اســـت‬ ‫مرده زنده كردنست‬ ‫از كجا جوئيم علم از ترك علـــم‬ ‫سلم از ترك سلم‬

‫‪24‬‬

‫زانـكه بعث از‬ ‫از كجــا جوئيم‬

‫از كجا جوئيم هست از ترك هست‬ ‫جوييم سيب از ترك دست‬

‫از كجا‬

‫اين موضوع ما را به اصلي ديگر در زمينه بخشش‬ ‫رهنمون مي گردد با عنوان اصل پاليش وجود‬

‫طبق اين اصل بايد ظرفيت ايجاد كرد ‪ .‬ما مانند كانالي‬ ‫هستيم كه در اثر مرور زمان و عبور آبهاي آلوده ‪،‬‬ ‫وجودمان آلوده مي گردد و كانال وجودمان جرم مي‬ ‫گيرد ‪ ،‬هر از گاهي نياز به رسوب زدايي داريم و گرنه‬ ‫ممكن است كار به جايي رسد كه درياي وجودمان‬ ‫مبدل به مرداب شود يعني اشباع شويم از آلينده ها و‬ ‫لبريز از ناخالصي!‬ ‫پس تا دير نشده بايد چاره اي انديشيد ؟‬ ‫تا خانه دل را از خاك و خاشاك نروبي نمي تواني‬ ‫عشق او را در دل جاي دهي ‪:‬‬

‫تا جويبار وجودت را ليروبي نكني نمي تواني محمل‬ ‫آب زللي باشي و نويد سبزي كشتزاري تا كيسه را از‬ ‫مال دنيا تهي نكني نخواهي توانست آن را از نور خدا‬ ‫پركني!‬ ‫‪25‬‬

‫دارايي و مال آن هم حلل و طيب مي تواند رفاه‬ ‫ما اگر از حد گذشت ديگر مايه‬ ‫برايت به ارمغان آورد ا ّ‬ ‫آسايش نيست كه وبال گردن است ‪ ,‬و باعث اسارت‬ ‫و بلي جان است ‪:‬‬ ‫باري را كه به هر حال بايد گذاشت و رفت ‪ .‬و در مرز‬ ‫آخرت ديــــگر نمي گذارند كوله بارت را با خود ببري‬ ‫و بايد چمدانهايت را بگذاري بروي‪.‬آنجا بايد از مركب‬ ‫پياده شد ‪،‬بي مركب‪ ،‬بي سر و پا بايد رفت‪.‬‬ ‫مال دنيا مانند آب است كه مىتواند باعث حيات باشد‬ ‫ودر واقع مايه زندگي است‪ .‬اگر بيش از نياز و‬ ‫ضرورت جمع گرد بي شك موجب هلك و غرق كشتي‬ ‫وجود است‪.‬‬

‫همانطور كه در داستان حضرت نوح (ع) خداوند از‬‫او خواست براي رهايي از طوفان ونجات ازغرق‬ ‫شدن ‪,‬به اندازه ضرورت!! وفقط به قدر نيازبا‬ ‫خود توشه برگيرد ‪.‬‬ ‫كه ماخانه بدوشان غم سيلب ندارند‬‫خوشا به حال آنانكه خانه بر دوشند و آزاد از قيد وبند‬ ‫و هميشه آماده طو فان ‪.‬‬ ‫‪26‬‬

‫مال دنيا علوه بر اين باعث غفلت و فراموشي مي‬ ‫گردد ‪ .‬فراموشي خود و هدف و مهمتر از همه‬ ‫فراموشي خدا‪.‬و به گفته مولنا‪:‬‬

‫صدقه تلنگري است كه آدمي را از خواب غفلت بيدار‬ ‫مي كند‪ .‬و لذ ّت بخشيدن را به اوا مي چشاند هر چند‬ ‫اندك‪.‬‬ ‫و وقتي از چشمه سار بخشش نوشيدي ديگر از آن‬ ‫دل نمي كني‪ .‬چون تشنه تر مي شوي و عطشي سبز‬ ‫تورا فرا مي گيرد ‪.‬‬ ‫تا بجوشد‬ ‫آب كم جو تشنگي آور بدست‬ ‫آبت از بال و پست‬ ‫!‬

‫« و جعلنا من بين ايديهم سدا و من خلفهم‬ ‫سدا فاغشيناهم فهم ل يبصرون»‬ ‫سو‬ ‫ره يس‪ -‬آيه ‪9‬‬ ‫‪.‬‬ ‫‪ -1‬نگاه درسكوت‬

‫‪27‬‬

‫‪1‬‬

‫ديواري است بين ما و حقيقت بين ما و نور گرچه ما‬ ‫درو ن حقيقت عالميم و حقيقت درون ما و خداوند از‬ ‫رگ گردن نيز به ما نزديكتر است‪.‬‬ ‫پس اين چگونه ديواري است و چه پرده اي است كه‬ ‫مانع ديدن نور حقيقت و روشنايي مي گردد؟‬ ‫بي شك پرده و حجاب غفلت‪.‬‬ ‫اين ديوار شيطاني كه معمار آن نفس است مصالح آن‬ ‫ماديات و مال ومنال دنيوي مانع و حجاب رسيدن ما‬ ‫به حقيقت است كه چشم دل را كور مي كند‪.‬‬ ‫بند هرچه گشته اي از نيك و بد‬ ‫صندوقيست سد‬ ‫تانگردي زين همــه آزاد تـــو‬ ‫جان زغم دلشاد تو‬

‫هريكي بر تو چو‬ ‫كي شــود اي‬

‫مشاهده ونگاه كه رابطه نزديكي با بينش و بصيرت دارد ‪ ،‬نگاه‬ ‫با توجه بي پرده‪ ،‬كه بحث مفصلي را مي طلبد ‪ ،‬به فرموده‬ ‫خداوند در قرآن چه بسيار كساني كه چشم دارند اما نمي‬ ‫بينند‪(.‬ادامه پاورقي ص ‪)29‬‬ ‫َ‬ ‫صرون…»‬ ‫ادامه ص ‪28‬‬ ‫هم اعيُن ل يُب ِ‬ ‫ول ُ‬ ‫«… َ‬ ‫اعراف ‪179‬‬ ‫چرا كه پرده غفلت بر چشمشان افتاده‪:‬‬ ‫زين سبب دنيا كبودت‬ ‫چون به چشمت داشتي شيشه كبود‬ ‫مي نمود‬ ‫اين ديدن ‪ ،‬ديدن ناخالص است ديدن ناب نيست بصيرت يعني‬ ‫نگاه در آرامش و سكوت نگاهي از ورا و فرا ‪.‬‬ ‫زيرا رسول گفت‪:‬‬ ‫اي بستگان تن به تماشاي جان رويد‬ ‫تماشا مبارك است‬ ‫به تماشا نشستن ! نگاه بي ريا بي شائبه بي تصوير قبلي ! بي‬ ‫واسطه و بي حجاب ‪ ،‬بدون ارزش گذاري و قضاوت‪.‬‬

‫‪28‬‬

‫همين ديوارها نه تنها مانع ديدن حقيقتند كه باعث‬ ‫جدايي ما از يكديگر وبيخبري از حال همنوعانمان نيز‬ ‫مي شوند‪:‬‬ ‫بي خبر از‬ ‫بلكه هفتاد و دو ملت هر يكـــي‬ ‫يكديگر اندر شـــكـي‬ ‫نيست آگه چون‬ ‫چون دو ناطق را زحال يكدگــر‬ ‫بود ديـــوار ودر‬ ‫صد بود نسبت‬ ‫همچو آن يك نور خورشيد سما‬ ‫به صحن خانـه ها‬ ‫چونكه برگيري تو‬ ‫ليك يك باشد همه انوارشـــان‬ ‫ديوار از ميــان‬ ‫مومنــــان مانند‬ ‫چون نماند خانه ها را قاعــــده‬ ‫نفـس واحــده‬ ‫نياز به توضيح نيست كه منظور ديوار خشت گلي‬ ‫نيست‪ ،‬كه ديوار پنداري است ديوار غفلت است كه‬ ‫مارا از يكديگر‪ ،‬از خود و ازخدا غافل مي كند‪ .‬اين‬ ‫ديوار چيزي نيست جز تصوير ذهني كه اين تصويرها‬ ‫در طول زمان در ذهن ما نقش بسته كه ما از ديگران‬ ‫داريم و آنهـا را از منــظر آنهـا مي بينيم نه حقيقت‬ ‫عريان را !‬ ‫اي بر كرانه درياي حقيقت نشسته برخيز‪.‬سنگي در‬ ‫آب اندازو بشنو بانگ آب را‪.‬‬ ‫پرده پندار را پاره كن ‪,‬ديوار بلند حاشا را ديواري كه‬ ‫از وهم و خيال ساخته اي بشكاف تا به نور‪ ,‬روشنايي‬ ‫و حقيقت وخدا برسي‪!.‬‬

‫‪29‬‬

‫بر سـر ديـــوار‬

‫برلب جو بــــود ديـواري بلــند‬ ‫تشنه ئ دردمـند‬ ‫عاشـــقي‬ ‫تـشنـه اي مستسقئي زار و نــزار‬ ‫مسـتي غريبي بيقـرار‬ ‫از پـي آب او چو‬ ‫مانعــش از آب آن ديـــوار بــود‬ ‫ماهـــي زار بـود‬ ‫برفـلك ميــشد‬ ‫شد حجـــاب آب او ‪ ,‬ديــوار او‬ ‫فــــغان زار او‬ ‫بانگ آب آمد‬ ‫ناگـهان انداخت او خشـتي درآب‬ ‫بگوشش چون خطاب‬ ‫مـست كرد آن بانگ‬ ‫چون خطاب يار شــــيرين لـذيذ‬ ‫آبش چون نبيذ‬ ‫گشت خشت انداز‬ ‫ازصفـاي بانگ آب آن ممتــــحن‬ ‫وز آنجا خشت كن‬ ‫فـايده چه زين‬ ‫آب مي زد بانــگ ‪,‬يعـني هي تو را‬ ‫زدن خشـــتي مرا‬ ‫مـن از اين‬ ‫تشنه گفت آبا مرا دو فـايـده است‬ ‫صنعت ندارم هيچ دست‬ ‫كـه بود مر‬ ‫فايده اول ‪ ,‬سمـــــع بانـگ آب‬ ‫تشنــگانرا چـون رباب‬ ‫…‪..‬‬ ‫بر كنــــــــم آيم‬ ‫فايده ديگر ‪ ,‬كه هر خشتي كزيــن‬ ‫سوي ما معين‬ ‫پست تر گردد به هر‬ ‫گر كني خشتي زديوار بلنــــــد‬ ‫خشتي كه كند‬ ‫فصـــــل او درمان‬ ‫پستي ديوار قربي مي شـــــــود‬ ‫دردي مي شود‬ ‫موجـــب قربي كه‬ ‫سجده آمد كندن خشـــــت لزب‬ ‫واسجد واقترب‬ ‫مانع اين ســــر‬ ‫تا كه اين ديوار عالي گردنســــت‬ ‫فرود آوردن است‬ ‫تا نيـــــابي زين‬ ‫سجده نتوان كرد بر آب حيــــات‬ ‫تن خاكي نجات‬ ‫زود تر بر مي كند‬ ‫برسر ديوار هر كو تشنـــــــه تر‬ ‫خشــــت ومدر‬ ‫‪1‬‬

‫‪ - 1‬طرح روي جلد بر اساس اين حكايت مثنوي طراحي شده‬ ‫است‪( .‬حكايت فوق اصل مطلب و چكيده اين كتاب است)‬

‫‪30‬‬

‫هر كه عاشق تر بود بر بانـــگ آب‬ ‫كند از حجــــاب‬

‫او كلوخ زفت تر‬

‫آري هر كه عاشق تر است و براي وصال معشوق‬ ‫مشتاق تر‪ ،‬بخشنده تر است‪ .‬ناگفته نماند اين تنها‬ ‫يكي از راههاي رسيدن به حقيقت و نور است‪ .‬البته‬ ‫ساده ترين و سهل الوصولترين راه!‬ ‫كه حقيقت چون نامحدود و بي انتهاست راههاي‬ ‫فراواني دارد و هركسي از راهي به آن مي رسد ‪.‬‬ ‫گرچه كوتاهترين راه صراط مستقيم است‪.‬‬ ‫حتي مي توان يك شبه نيز ره صد ساله را پيمود ‪.‬‬ ‫مانند كساني كه جهشي عمل كرد و تاريخ گواه اين‬ ‫امر است ‪.‬‬ ‫‪1‬‬

‫نگار من كه به مكتب نرفت وخط ننوشت‬ ‫مسئله آموز صد مدرس شد‬

‫به غمزه‬

‫مرداني چون فضيل ابن عياض‪ ,‬ابوذر غفاري ‪ ,‬حربن‬ ‫يزيد رياحي و… چنين كرده اند ‪.‬‬ ‫و يك شبه ره صد ساله پيموده اند و به يكباره ديوار‬ ‫حجاب بين خود و حقيقت را از پايه ويران كرده اند‪.‬و‬ ‫رسيده اند بدانجا كه بايد‪.‬‬ ‫همه كه آزاده و حر نيستند(بايد از همه وابستگيها آزاد‬ ‫بود) ولي باز بايد تاكيد كرد كه مي شود آن طور هم‬ ‫عمل كرد و اتّفاقا در آن صورت كار يكسره مي شود‬ ‫وكمتر در راه دچار وسوسه نفس مي شويم ‪.‬‬ ‫به هر حال را ه گام به گام همين است كه مولنا‬ ‫گفته است ‪:‬‬ ‫بايد ذره ذره ديوار بلند حاشاي حقيقت را خراب كرد‬ ‫تا آب راديد و بانگش را شنيد‪.‬‬ ‫‪2‬‬

‫‪1‬‬

‫‪ -‬والذين جاهدو فينا لنهدينهم سبلنا‬

‫‪31‬‬

‫گرچه براي ويران كردن يكباره نيز بايد ابتدا مقدمات‬ ‫را فراهم كرد ‪ ،‬يعني از جايي شروع كرد‪ .‬ذره ذره‪،‬تا‬ ‫نبُري و نااميد نشوي ‪ ،‬شايد هركس تحملش را‬ ‫نداشته باشد (منظور تحمل خرابي خانه عنكبوتي‬ ‫اوهام است‬ ‫كه يكباره و يك شبه ساخته نشده و در اثر مرور زمان‬ ‫شكل گرفته)‪.‬‬ ‫تا وقتي كه آمادگي شكستن و شكفتن را پيدا كردي‬ ‫‪.‬سه مرحله شكوفايي عبارت از‪- :‬مرحله آمادگي‬ ‫(دوران نهفتگي) ‪ -‬لحظه شكستن ( جهش) – دوره‬ ‫شكوفايي (انفجار دروني يا تحول )‪.‬مرحله دوم به‬ ‫منزله چاشني است! كه بدون آن قويترين بمب هم‬ ‫عمل نخواهد كرد!‪.‬‬ ‫براي پرواز لزم است چند گام برداشت تا بتوان اوج‬ ‫گرفت و زمين پايگاه آسمان است و دنيا مزرعه‬ ‫آخرت ‪.‬‬ ‫صدقه راهي به سوي نور‬ ‫كسي كه در ظلمت وتاريكي جهل به سر مي برد‬ ‫طاقت ديدن نور و حقيقت را ندارد‪ .‬واين چنين كس‬ ‫«چشم در خورشيد نتواند گشود»‬ ‫واين حكايت افراد سودجو و ثروت اندوز كوته بين‬ ‫است است كه چون موش …‬ ‫در تلون غرق و‬ ‫آنچنا ن كس را كه كوتــه بين بود‬ ‫بي تمـكين بود‬ ‫خاك باشد‬ ‫موش گفتم زانكه در خاكست جاش‬ ‫موش را جاي معاش‬ ‫‪ - 2‬با حركت مرحله اي و پلكاني به هيچ جا نمي توان رسيد‪.‬تنها‬ ‫راه‪ ،‬فرار از دام زمان و حركت جهشي است‪.‬مانند دانه كه زير‬ ‫خاك منتظر جوانه زدن مي ماند‪ ،‬ابتدا بايد صبر و تحمل كند تا‬ ‫به رشد و شكوفايي برسد‪.‬‬

‫‪32‬‬

‫گرچه روز و شب تلش مي كند و راههاي پول در‬ ‫آوردن را خوب مي داند‬ ‫ليكن ‪:‬‬ ‫هر طرف او خاك را‬ ‫را ههــــا داند ولي در زير خاك‬ ‫كردست چاك‬ ‫ودر اين صورت هيچگاه رشد و نمو نخواهد كرد‪:‬‬ ‫كرده موشانه‬ ‫همچو نخلي بر نيارد شاخه ها‬ ‫زمين سوراخها‬ ‫در واقع اينان حركتشان حتي اگربه قهقرا و نزولي‬ ‫نباشد افقي است ‪،‬در زير زمين نه رو به بال و نه رو‬ ‫به رشد و تعالي‪.‬‬ ‫اينان ره در تاريكي مي سپارند و از نور بهره اي‬ ‫ندارند و هر چه بيشتر تلش مي كنند بيشتر در تاريكي‬ ‫خود فرو مي روند‪.‬‬ ‫كي طواف‬ ‫سست چشماني كه شب جولن كنند‬ ‫مشعل جانان كنند‬ ‫تا در تاريكي هستي به نور هدايت نيز دسترسي‬ ‫نداري ور نه عالم جمله پر نور خداست‪:‬‬ ‫جمله عالم شرق و غرب آن نور يافت‬ ‫تا تو در چا هي نخواهـــد بر تو تافت‬ ‫مگر اينكه توفيق الهي يار شود كه هر كه را بخواهد و‬ ‫زمينه اش و لياقتش را داشته باشد مشمول هدايت‬ ‫گرداند‪.‬‬ ‫همچو موشي هر طرف سوراخ كرد چونكه نورش‬ ‫راند از در گشت سرد‬ ‫مي كنــــــد‬ ‫هـمچو موشي هر طرف سوراخها‬ ‫غافل ز انوار خـــدا‬ ‫چونكه سوي دشت و نورش ره نبود‬ ‫هم درآ ن ظلمات جهدي مي نمود‬ ‫‪33‬‬

‫گر خدا يــــــش پر دهد پر خرد‬ ‫چون مرغان پرد‬

‫برهــد از موشي‬

‫راه نجات اين است كه روزنه اي به سوي نور بگشايند‬ ‫تا از زندان جهل و غفلت رهايي يابند‪:‬‬ ‫حفره كن زندان و‬ ‫اين جهان زندان و ما زندانيان‬ ‫خود را وارهان‬ ‫چگونه؟ با صدقه ! با صدقه مي شود شكافي در‬ ‫ديوار زنداني كه خود ساخته ايم ايجاد كرد‪،‬روزني در‬ ‫سقف باورها گشود‪ ،‬تا چشم به نور افتد و آن نور‬ ‫هدايت گر و نشان دهنده راه شود و ديگر «خود ره به‬ ‫تو گويدت كه چون بايد رفت»‪.‬‬

‫درياي رحمت‬ ‫خداوند چشمه خروشان رحمت است‬ ‫دارندگان نهرها و جويبارهايي هستند كه‬ ‫ازاين چشمه سيراب‬ ‫مي شوند و سيراب مي كنند‪.‬‬ ‫و نيازمندان كشتزارهاي خدايند كه بوسيله‬ ‫نهرها‬ ‫آبياري مي شوند‪.‬‬

‫دانه تا زماني در در مرحله جنيني است ‪،‬بسته است‬ ‫گر چه حاوي اطلعات و توان بالقوّه رشد است ولي‬ ‫بصورت نهفته‪.‬كم تحرك منقبض‪ ،‬بدون تبادل با محيط‬ ‫ارتباط با محيط بسيار ضعيف است‪ ،‬وقتي در جريان‬ ‫‪34‬‬

‫روئيدن و رشد قرار مي گير د ابتدا آب و موادي از‬ ‫خاك مي گيرد و جوانه مي زند و وقتي سر از خاك‬ ‫بيرون آورد نور و هوا دريافت مي كند و بدنيال اين‬ ‫دريافت شروع به تبادل با طبيعت مي كند و هر چه‬ ‫بيشتر رشد مي كنــــد ‪ ،‬بيشـتر ارتباط بر قرار مي‬ ‫كند و در ازاي گرفته ها بيشتر مي بخشدو اكسيژن‬ ‫در قبال دي اكسد كربن پس مي دهد و طراوت و‬ ‫سبزي در ازاي نور ي كه از خورشيــــــد مي گيرد‪.‬و‬ ‫در مرحله رشد و كمـال كه مبدل به درختي كامل مي‬ ‫شود بخشندگي اش نيز به كمال مي رسد‪.‬‬ ‫درخت رايگان شاخه خود را به پرندگان مي بخشد‬ ‫سايه اش را به زمين ‪،‬اكسيژن را به هوا زيبايي اش را‬ ‫به رهگذران ‪،‬و برگهايش را به گوسفندان‪ ،‬و سرانجام‬ ‫عصاره وجودش و ثمره هستي اش ‪،‬ميوه اش را به‬ ‫گرسنگان!‬

‫انسان نيز در حالت جنيني بسته و بخيل است ‪،‬كوچك‬ ‫‪،‬خام ‪ ،‬فقط در حال گرفتن است و دريافت با كمترين‬ ‫پرداخـــــت و تنها مي خورد ‪،‬مي خواهد و لي نمي‬ ‫بخشد‪.‬در خود فرو رفته است‪.‬‬ ‫در بدو تولد و در دوران كودكي آدمي اندك اندك با‬ ‫ما‬ ‫اطراف و محيط پيرامون ارتباط برقرار مي كند‪ .‬ا ّ‬ ‫‪35‬‬

‫باز براي دريافت! يعني در اين مرحله نيز‬ ‫بيشترگيرنده است تا دهنده وهمه چيز را براي خود‬ ‫مي خواهد اصل تصورش اين است كه همه در خدمت‬ ‫اويند و براي او آفريده شده اند‪ .‬حتي در آموختن ‪،‬‬ ‫مي خواهد ياد بگيرد‪ .‬به ديگران ‪،‬پدر و مادر شديدا‬ ‫وابسته است ‪،‬مادر را چشمه رحمت مي شناسد و‬ ‫منبع تغذيه و پدر را حامي و نان آور‪ ،‬گريه و خنده اش‬ ‫نيز براي دريافت است ‪.‬وقتي گرسنه مي شود گريه‬ ‫مي كند و براي ابراز رضايت گاهي خنده اي و يا خود‬ ‫شيريني‪(.‬در اينجا مي آموزد در ازاي آنچه دريافت مي‬ ‫كند بايد چيزي پرداخت كند مثل يك لبخند و از همين‬ ‫جا بخشيدن آغاز مي شود)‬ ‫انسان بالغ‪ ،‬از نظر رواني نه تنها جسمي‪ ،‬در مرحله‬ ‫رشد و تعالي بخشنده است يعني به عبارتي مي توان‬ ‫گفت علمت و نشان رشد و بلوغ بخشش است و تنها‬ ‫خود را نديدن و براي خود نخواستن‪ .‬ديگران را بر خود‬ ‫و خواست آنها را بر خواسته خود ترجيح دادن‪.‬‬ ‫رفتن به سوي وحدت و يگانگي با اجتما ع و با كل‬ ‫هستي‪.‬‬ ‫رهايي از خودبيني ‪ ،‬خودخواهي و كبر و غرور ‪ ،‬حسد‬ ‫كينه ‪،‬بخل ناشي از عدم رشد و بلوغ است اينها از‬ ‫صفات افراد خام و نابالغند‪.‬ناشي از جهل وناداني‬ ‫است‪.‬‬ ‫كمال است در نفس مرد كريم‬ ‫چه نقصان و بيم‬ ‫اگر در نيابد كرم پيشـــــه نان‬ ‫بود همچــنان‬ ‫‪1‬‬

‫‪1‬‬

‫‪ -‬سعدي‬

‫‪36‬‬

‫گرش زر نباشد‬ ‫نهانش توانــگر‬

‫دانه اگر طالب رشد ونمو و صعود است بايد يك قوس‬ ‫نزولي را طي كند به خاك افتد و در زير خاك مدتي‬ ‫بماند تا آماده رشد شود و پس از صبرو تحمل است‬ ‫كه نوبت به رشد و تعالي مي رسد‪.‬‬ ‫سر آن سر‬ ‫دانه چون اندر زمين پنهان شود‬ ‫سبزي بستان شود‬ ‫انسان در حالت پذيرش در قوس نزول سراپا نياز‬ ‫است و خواهش ‪،‬گيرنده‪ ،‬ظرف و اگر خالي باشد‬ ‫ظرفيت‪ .‬مانند دره و دشت ‪،‬منتظر ‪،‬تشنه‪ ،‬با دستاني‬ ‫گشاده به سوي آسمان‪.‬‬ ‫ما در حالت بخشش در قوس صعود است ‪ ،‬رفيع ‪،‬‬ ‫ا ّ‬ ‫رشد يابنده رو به بال‪ ،‬درست شبيه قلّه كوه كه هرچه‬ ‫آب بر فرازش بريزد براي خود نگه نمي دارد شسته‬ ‫مي شود ‪ ،‬سيراب مي گرد ولي با كمال سخاوت مي‬ ‫بخشد ‪ .‬به زير دستان ‪ ،‬به فرودستان دره نشين و‬ ‫ساكنان كوهپايه ‪.‬‬ ‫قلّه اگر برف را نيز نگه مي دارد نه براي خود است‬ ‫كه برف براي او حاصلي جز سرما و سرزنش ! ندارد‪.‬‬ ‫شايد عليرغم ميل باطني آن را پاس مي دارد تا روز‬ ‫گار بي آبي و عطش دشت چون مي داند كه زمينهاي‬ ‫پست تشنه سيراب نشدني اند و آزمند ‪،‬كه هر چه آب‬ ‫ببيند مي بلعـند بي انديشه فردا!‬ ‫در نماز اين حالت نزول و صعود ‪،‬فراز و فرود به اوج‬ ‫خود مي رسد ‪ .‬از خاك برشدن و بر خاك شدن‪ ،‬قيام‬ ‫و قعود وهمه به حول و قوه الهي(بحول الله قوتي‬ ‫واقوم و اقعد)‬ ‫‪37‬‬

‫وقتي در قنوت دست دعا مي گشايي و از آن بخشنده‬ ‫بي همتا طلب حاجت مي كني ‪ ،‬و آماده پذيرش‬ ‫رحمت واسعه اش مي شوي(قوس نزول)‪ ،‬يا آن‬ ‫هنگام كه در حال سجده برخاك مي افتي و اورا به‬ ‫بزرگي ياد مي كني ‪ ،‬در حالت وصل قرار مي گيري ‪،‬‬ ‫كاملترين حالت(قوس صعود)‪:‬‬ ‫در بهاران كي شود سر سبز سنگ‬ ‫گل برويي رنگ‪ ،‬رنگ‬

‫خاك شو تا‬

‫پس از سجده گواهي مي دهي به وحدانيت خدا و‬ ‫رسالت نبي اكرم(ص) ‪،‬فرقي است بين اين شهادت با‬ ‫آنچه در اقامه مي گويي‪ ،‬چرا كه اينجا در حالت بلوغ و‬ ‫رشد گواهي مي دهي وگرنه (الست بربكم قالو بلي )‬ ‫ما اين كجا و آن كجا؟‬ ‫را كه مدتها پيش گفته اي ‪،‬ا ّ‬ ‫و چه باشكوه و زيباست بخشش موليمان علي (ع) در‬ ‫ركوع !( و يوتون الزكوه و هم راكعون)‪ .‬زيباترين نوع‬ ‫بخشش‪ ،‬صدقه ناب و عاشقانه‪ .‬بايد ايستاد و درنگ‬ ‫كرد ‪.‬جاي تامل است !چرا در نماز ؟و چرا در‬ ‫ركوع؟چرا به تعويق نيانداخت؟ حتي لحظه اي؟‬ ‫نكتـــه ظريفي است ‪،‬به ســادگي از آن نمي توان‬ ‫گذشت‪.‬تا آنجا كه خداوند در قرآن حضرت علي (ع) را‬ ‫با عنوان بخشنده درحال ركوع ذكر مي كند و نه با نام‬ ‫ديگر‪،‬كه نشانگر اهميّت موضوع است‪.‬‬ ‫در نماز‪،‬هنگام ركوع در ارتباط با خالق‪،‬بدون نگاه و‬ ‫تصوير نه نگاه به آنچه مي بخشد(انگشتري)ونه به‬ ‫آنكه مي بخشد! و اين شكوه بخشش است ‪،‬اوج‬ ‫وكمال بخشندگي و تمامي صدقه و صداقت‪.‬‬ ‫در ركوع يعني در اوج فروتني و تواضع بدون اين كه‬ ‫كسي را كه به او عطايي مي كني ببيني و بدون اينكه‬ ‫نظاره گر شرمش باشــي‪ ،‬بي ريا بي منت بي‬ ‫تصوير ذهني(بي آنكه آن همه زيبايي راثبت كني تا‬ ‫‪38‬‬

‫بعدها بتواني در هنگان ناتواني! آنرا بازخواني كني و‬ ‫لذ ّت ببري)‪.‬‬ ‫نكته‪ :‬ثبت تصاوير ذهني كاري است كه همه ما در‬ ‫تمامي عمرمان بدان مشغوليم و مي خواهيم به‬ ‫اصطلح لحظات به ياد ماندني را زنده نگه داريم !‬ ‫علقه به عكس‪ ،‬فيلم ‪ ،‬حتي آثار هنري و عتيقه جات‬ ‫نيز جزيي از اين است و اينها چيزي نيست جز مرده‬ ‫پرستي !‬ ‫و اين نيست مگر اينكه ما مي ترسيم از ان كه ديگر‬ ‫نتوانيم ‪ ،‬ترس از داست دادن باعث مي شود فرصتها‬ ‫را ازدست بدهيم ‪،‬ترس تمام شدن و ترس از فنا‪،‬‬ ‫چون عشق نيست!‬ ‫و اينگونه است كه ديدمان و شنودمان ناب و خالص‬ ‫نيست ‪ ،‬آلوده است‬ ‫در لحظه اكنون نيست ‪،‬مي گذاريم براي بعد تا آن را‬ ‫بررسي كنيم ‪،‬لذ ّت ببريم‪ ،‬يا براي ديگران توصيف و‬ ‫ياتعريف كنيم ‪.‬‬ ‫اگر بدانيم كه لحظه ها هرگز تكرار نمي شوند وآب‬ ‫رفته به جوي باز نمي گردد ‪،‬ديدمان خالص و زيبا مي‬ ‫شود و در نتيجه ادراك مان از هستي*‪.‬‬ ‫نگاه پاك از ذهن و دل پاك برمي خيزد از دلي كه هيچ‬ ‫تصويري چه خوب و چه بد در آن نيست‪،‬از بخل‬ ‫حسد ‪،‬كينه خالي است‪ ،‬اسير عادتها نشده ‪ ،‬رها است‬ ‫‪ ،‬صاف و شفاف چون آينه است كه مي شود تجلي‬ ‫گاه حقيقت ‪.‬‬ ‫‪1‬‬

‫‪ - 1‬در لحظه اي كه انسان صدقه مي دهد اينگونه است ‪،‬در بي‬ ‫زماني ‪ ،‬بي ريايي‪،‬خلوص و پاكي و در خلوت انس‪- * .‬‬ ‫(رجوع كنيد به نگاه درسكوت پاورقي ص ‪)29‬‬ ‫در فلسفه اسلمي از آن به عنوان علم حضوري ياد مي شود‬ ‫كه با حقايق و عين واقعيت سرو كار دارد نه تصاوير ذهني كه‬

‫‪39‬‬

‫و اين همان تقوي و پرهيزگاري است و گونه اي‬ ‫معصوميت است كه نوع اصيلش را معصومين (س)‬ ‫داشته اند‪.‬‬ ‫صدقه يعني بخشش عاشقانه ‪ ،‬بخشش بدون قيد‬ ‫وشرط‬ ‫و عشق يعني« اشد حباالله» ‪،‬عشق يعني ل اله ال‬ ‫الله‬ ‫يعني اورا ديدن و ديگر هيچ …‬ ‫همه را در او ديدن و اورا در همه ديدن كه‪:‬‬ ‫به جهان خرم از آنم كه جهان خرم ازاوست‬ ‫همه عالم كه همه عالم از اوست‬

‫عاشقم بر‬

‫نشان اهل خدا عاشقي است باخود دار‪.‬‬ ‫و« بهترين چيز رسيدن به نگاهي است كه از حادثه عشق‬ ‫تر است»‬ ‫عشق اصليت دنيايي ندارد‪ .‬انسان آن را همچون چيز‬ ‫درك ناشدني تجربه مي كند چيزي كه بر انسان مي‬ ‫گذردو آن بدينسان كه در اثر آن انسان خود اصليت‬ ‫مي يابد‪.‬‬ ‫عشق از نظر واقعيت تجربي اثبات ناپذيراست ليك‬ ‫واقع گرا مي تواند آن را آشكار كند ‪.‬‬ ‫عشق موضوعي نيست كه بتوان آنرا به تحقيق‬ ‫دريافت‪ .‬بايد آن را تجربه كرد ‪.‬‬ ‫ما همه توان بالقوه عشق ورزيدن را داريم كه خداوند‬ ‫از روح خود درما دميده و ما را گرچه از آب و گل ولي‬ ‫با روح و دل آفريده‪.‬‬ ‫كار كرد قوه خيال است براي تبديل به علم حصولي‪(.‬اصول‬ ‫فلسفه و روش رئاليسم‪ ،‬علمه طباطبايي)‬

‫‪40‬‬

‫چگونه مي توان به آن قابليت بخشيد؟ فقط با بخشش و‬ ‫بخشش‪.‬‬ ‫علمه جعفري مي گويد‪:‬‬ ‫((هنگامي كه عشق سطح ظاهري و سطح عميق‬ ‫«من » را احاطه كرد جهاني براي ما ساخته مي شود‬ ‫كه گسيختگيها پيوسته و پيوستگيها گسيخته مي نمايد!‬ ‫به عبارتي ديگر عاشق براي خود جهاني ساخته كه‬ ‫همه حقايق و نمودهاي آن با معشوقش سنجيده مي‬ ‫شود ‪.‬‬ ‫لحظاتي در عشق وجود دارد كه همه جهان شكو فان‬ ‫است حتي موجودات موذي و كثيف زشتي خود را از‬ ‫دست مي دهند !‬ ‫لحظاتي ديگر وجود دارد كه جهان در نظر عاشق‬ ‫بقدري كوچك مي شود كه در مقابل معشوق حق‬ ‫عرض اندام ندارد‪.‬‬ ‫عشق همه تناقصات را حل مي كند يا در خود هضم‬ ‫مي كند‪.‬عشق تمام خواص و ارتباطات اشياء را‬ ‫دگرگون نشان مي دهد‪.‬‬ ‫هنگامي كه عشق به مرحله كمال رسيد زيبائيهاي‬ ‫ناچيز جزوي از آن زيباي مطلق قرار مي گيرد كه‬ ‫درون او را اشغال نموده است‪)).‬‬ ‫كه عشق رمز و راز هستي است ‪ .‬سّر وجود است از‬ ‫منظر عشق همه چيز زيباست ديگر زشتيها نمودي‬ ‫ندارند‪ .‬جز زيبايي نمي توان ديد كه‪:‬‬ ‫»‬ ‫«‬ ‫در وادي عشق همه چيز در هم آميخته شده و يك كل‬ ‫را تشكيل داده كه زشتيها درآن محو مي شوند‪!.‬‬

‫‪41‬‬

‫جز خيالت‬

‫گر هزارانند يك تن بيش نيست‬ ‫عدد انديش نيست‬ ‫در دنياي عشق يعني دنياي وحدت و يك پارچگي در‬ ‫عين آن وحدت و كليت هرچيزي در جايگاه خاص خود‬ ‫قرار دارد ‪.‬حتي يك پشه و مورچه ويا يك سلول در‬ ‫موضع خود و در قرارگاه خود نهاده شده كه اين همان‬ ‫عدل خداوندي است‪ .‬يعني قرار گرفتن هر چيز در‬ ‫موضع خود‪.‬‬ ‫وهمه چيز در عين كمال است و جمال‪.‬‬ ‫حتي گر پشه نبود زندگي چيزي كم داشت ! و به‬ ‫قانون حيـات لطمه مي خورد و تابلوي آفرينش ناقص‬ ‫بود‪.‬‬ ‫تابلويي كه هرچه بيشتر به آن خيره مي شويم عجايب‬ ‫و ظرايف بيشتري از آن در ميابيم و هيچوقت به عمق‬ ‫و ژرفاي آن پي نمي بريم‪.‬‬ ‫همه موجودات از ريز و درشت دست اندر كار اين‬ ‫حفظ تعادل و زيباييند و همه در تسبيح خداي بواسطه‬ ‫عشق به مبدا و خالق ‪،‬عشقي آگاهانه‪.‬‬

‫در صــحنه بزگ هســتي و ســمفوني عظيــم وجود همــه‬ ‫وهمـه در حال نواختن و يا خواندن سـرود هسـتي انـد با‬ ‫يك همگوني و هارموني بي نظير !‬ ‫و تنها اين انسان است كه بواسطه ارده و اختيار ي كه‬ ‫خداوند به او مرحمت فرموده هر از گاه ساز مخالف‬ ‫مي زند و ناسپاسي كرده و اين توازن و زيبايي را‬ ‫برهم مي زند!! گر چه نمي تواند در زيبايي سمفوني‬ ‫‪42‬‬

‫آفرينش خللي ايجاد كند‪.‬و فقط باعث درد سر و‬ ‫ناآرامي خودش مي شود كه‪ « :‬الله الصمد»‬ ‫پس بقول حافظ‪:‬‬

‫عشق يعني خلصه كردن عالم در يك موجود و بزرگ‬ ‫كردن يك موجود تا مقام خدايي ‪.‬‬ ‫عشق عامل و باعث حركت است جوششي است كه‬ ‫به كوشش و جنبش مي انجامد‪.‬‬ ‫و عشق يعني حركت يعني رهايي يعني آرامي در عين‬ ‫ناآرامي ‪ .‬عاشق يعني بيقراركه‪:‬‬ ‫وادي عاشق جاي خفتن نيست جاي برآشفتن است‪.‬‬ ‫چون عارفان در ميانه ميدان بود در رقص و سماع در‬ ‫كوشش در جوشش‬ ‫عشق معجزه خداست عشق شفاي هر دردي است‪.‬‬ ‫عشق عامل حركت است اگر ماه شيدا بيقرار دور‬ ‫زمين مي گردد و زمين دور خورشيد و‪..‬‬ ‫همه معجزه عشق است كه عشق پيوند دهنده اجزاي‬ ‫كائنات است اكسير وجود است ‪.‬‬ ‫كميايي است كه كيمياگران در طي تاريخ پي اش مي‬ ‫گشتند غافل از اين كه‪:‬‬

‫‪43‬‬

‫عشق دردانه اي است كه در دل همه آدمها نهفته‬ ‫است همان امانتي است كه بردوشمان نهاده اند‪.‬‬ ‫عشق نفخه اي الهي است و هديه اي خدايي كه به‬ ‫بشر ارزاني داشته اند‪.‬‬ ‫عشق گنجي است نهان در ويرانه دل يا دل ويران‪.‬‬

‫كه اگر عشق شكوفا شود و دانه عشق پر وبال گيرد‬ ‫و رشد نمو كند و درست پرورش يابد مي شود درخت‬ ‫دوستي و شجره طيبه ‪.‬‬ ‫عشق شرقي و غربي ندارد و بال و پايـين نمي‬ ‫شـناسد ‪ ،‬لمكان است و بي زمان ‪،‬زمان عشق لحظه‬ ‫ابدي اكنون است ‪.‬‬ ‫همين حال عاشق شو دست بكار عشق كه فردا دير‬ ‫است و در وادي عشق فردا يعني هرگز يعني‬ ‫هيچوقت‪.‬‬ ‫عشق فراگير است مومن وكافر نيز نمي شناسد‪:‬‬ ‫و بفرموده مول علي (ع)‪:‬‬ ‫«انسانها يا در دين با تو برادرند يا در آفرينش با تو برابر »‬ ‫پس بهانه اي براي كينه و نفرت نيست ‪.‬‬ ‫كمتر از ذره نه اي پست مشو عشق بورز‬ ‫خورشيد رسي رقص كنان‬

‫تا به سرچشمه‬

‫زيركي زابليس و عشق از آدم است‬ ‫و‪:‬‬ ‫جوهر آينه بخشد سنگ‬ ‫عشق صيقل مي دهد فرهنگ را‬ ‫را‬ ‫عشق حقيقي آن است كه عاشق خود را در معشوق‬ ‫پيدا كند و معشوق را در خود به مصداق حديث‪«:‬من‬ ‫‪44‬‬

‫عرفه نفسه فقد عرف ربه» يعني آگاهانه و در كمال‬ ‫هوشياري‪.‬كه معشوق از ما به مانزديكتراست حتي از‬ ‫رگ گردن و «اني اجيب قريب »‬ ‫و عشق دروغين و بت پرستانه آن است كه عاشق‬ ‫خود را در معشوق گم كند بي معرفت و بي شناخت نا‬ ‫دانسته و جاهلنه‪.‬‬ ‫‪1‬‬

‫عشق كلي يا سيستماتيك همه چيز در ارتباط با هم‬ ‫ديدن كليت گرايي و كل نگري و جهان و هستي را‬ ‫به عنوان يك كل تفكيــك ناپذير و ناگسستني ديدن با‬ ‫خاصيت از اويي و به سوي اويي و يا همان وحدت‬ ‫وجود با روحي الهي‬ ‫نفس‬ ‫نفس انساني كه نفس الواحد است‬ ‫حيواني سفال الجامد است‬ ‫و عشق جزيي عشق كودكانه‪ ،‬دوستي خرس گونه و‬ ‫جاهلنه! تجزيه به جاي تركيب و تفرقه به جاي وحدت‬ ‫چون كودكان كم خرد كه اسبا ب بازيهاي خودرا با‬ ‫همه عشق !وعلقه اي كه به آنها دارند تكه تكه مي‬ ‫كنند تا به راز ورمز وجود شان پي ببرند غافل از اين‬ ‫كه هر بيشتر آنها را جزء جزء وپاره پاره كنند بيشتر از‬ ‫اصل و هدف دور مي شوند‪.‬‬ ‫با نگاهي از پايين به جاي نگاه از بال‪ ،‬كه به فرموده‬ ‫مول علي (ع) نگاه دردنيا باعث كور ي دل و نگاه برآن‬ ‫باعث روشن بيني وبصيرت مي گردد‪.‬كه آن جزء‬ ‫نگري است و اين كل نگري و از بال ‪،‬از فراز بر فرود‪.‬‬ ‫نگاهي است فراگير ‪.‬‬

‫‪ -1‬حقيقت عشق تقسيم ناپذير است‪.‬اينها تفاسير و تعابيري از‬ ‫عشق است ‪.‬‬

‫‪45‬‬

‫در عشق كلي ديگرخواهي است و بذل و بخشش و‬ ‫محبت مهرباني دوست داشتن حتي دوست داشتن‬ ‫خود نه براي خويش بلكه براي ديگران چون در اين‬ ‫حالت ديگر «من» و «تو» به تنهايي معنا ندارد ‪ .‬و‬ ‫«كلكم راع و كلكم مسول» و هركس در گردش چرخ‬ ‫به اندازه توان مسئول است ‪.‬‬ ‫و هر ذره چون خورشيد مي تواند روشنايي بخش‬ ‫باشد ‪ .‬كه ارمغان اين نوع نگرش مهر و محبت صفاي‬ ‫باطن دلرحمي نوعدوستي ‪،‬عدالت ‪،‬بخشندگي و…‬ ‫است‪.‬‬ ‫به عكس در عشق جزيي خودبيني ‪،‬خودخواهي و همه‬ ‫چيز رابراي خود خواستن ‪،‬دستخوش احساسات شدن‬ ‫لذ ّت جويي زود گذر‪ ،‬جهان را ميدان مسابقه و رقابت‬ ‫دانستن و اعتقاد به تنازع بقا به جاي تعاون براي بقا‬ ‫داشتن ‪،‬خود را تافته جدا بافته دانستن ‪…،‬كه منجر‬ ‫مي شود به ظلم ستم و بيرحمي استثمار‪ ،‬بخل و‬ ‫حسد و كينه و…‬ ‫هدف از اطاله كلم و درازاي سخن اين بود كه نشان‬ ‫عشق چيزي نيست جز بخشش و بخشش با صدقه‬ ‫آغاز مي شود !!‬

‫!‬ ‫صدقه بخشي از بخشش است ‪ ،‬نوعي بخشش ‪،‬‬ ‫بخشش ارادي ‪،‬عاشقانه‪ ،‬و عارفانه ‪،‬بخشش بي ريا ‪.‬‬ ‫‪46‬‬

‫كنشي است نه واكنشي گرچه برخاسته از فطرت‬ ‫الهي آدمي است و در عين حال واكنشي است به اين‬ ‫همه فضل و كرم خدايي‪.‬‬ ‫جوششي است دروني‪ ،‬عملي است آسماني ‪ ،‬بر روي‬ ‫زمين در پايگاه زمين‪ ،‬جرقه ابتدايي است‪.‬‬ ‫گام نخست است به سوي نور آغاز است به سوي‬ ‫پرواز‪.‬‬ ‫چنين مي نمايد وقتي صدقه اي مي دهي سكه اي مي‬ ‫اندازي حال فرق نمي كند كجا و به كي‪ ،‬انگار تلنگري‬ ‫به طبل كبريايي مي زني كه آوايش و پژواكش تا ابد‬ ‫ادامه ميابد‪.‬‬ ‫موجي ايجاد مي شود تابينهايت تاخدا‪:‬‬ ‫هر كار نيك و عمل صالحي چنين است ‪ ،‬مانا و ماندگار‬ ‫‪،‬پويا و پايدار با اثرات موجي مانند انداختن سنگ در‬ ‫آب‪.‬‬

‫لزمه زندگي و حيات دنيوي ارتباط و تبادل و تعامل با‬ ‫ديگران است‪.‬نمي توان با ديگران همنوعان ‪ ،‬و هستي‬ ‫حشر ونشر نداشت‪ ،‬ونشست و برخاست نداشت اگر‬ ‫خلوت نشيني اختيار كنيم و ره تاركين دنيا پيش گيريم‬ ‫با مردگان فرقي نداريم‪.‬‬ ‫‪47‬‬

‫تنهايي به اين معنا و دوري از اجتماع و مردم هنر‬ ‫نيست بلكه بسيار هم آسان است كه خود را در گوشه‬ ‫اي حبس كنيم و شانه از زير بار مسوليت خالي كنيم‪.‬‬ ‫درست تر اين است كه در ميان مردم باشيم با آنها‬ ‫در آميزيم و به يكديگر سود رسانيم‪.‬اصول به تنهايي‬ ‫نمي توان به جايي رسيد كه انسان موجودي است‬ ‫اجتماعي‪:‬‬ ‫كه در آفرينش زيك‬ ‫بني آدم اعضاي يك پيكرند‬ ‫گوهرند‬ ‫ما اعضاي يك پيكره يعني اجتماع بشري هستيم مانند‬ ‫سلولهاي بدن كه با هم ارتبا ط ارگانيك داريم ‪ .‬اگر از‬ ‫پيكره خود جامعه كناره گيري كنيم اين مائيم كه زيان‬ ‫برده و در اثر اين جدايي سرنوشتي جز مرگ ونابودي‬ ‫در انتظار مان نيست‪.‬جامعه به حيات خود ادامه خواهد‬ ‫داد و سلولهاي ديگر وظيفه خود را انجام مي‬ ‫دهندوتنها شايد تاثير كوچكي در نظم اجتماع ايجاد‬ ‫شود و اختلل اندكي پديد آيد ‪.‬گرچه اگر اين روند‬ ‫جدايي افراد از پيكره ادامه يابد ارگانيسم نمي تواند‬ ‫به حيات خود ادامه دهد و سرانجام از پاي در مي آيد‪.‬‬ ‫آدمي روزانه با افراد مختلفي برخورد مي كند از همان‬ ‫آغاز روز ‪،‬بعضي با بي تفاوتي از كنارش مي گذرند و‬ ‫يا تنها به تكان دادن سري و يا احيانا سلمي اكتفا مي‬ ‫كنند ‪.‬‬ ‫به هر حال ارتباط با بخشش آغاز مي شود زماني كه‬ ‫براي كسي دست تكان مي دهيم و يا وقتي با كســــي‬ ‫باب سخن مي گشاييم آن كه اول سر صحبت را باز‬ ‫مي كند در حقيقت از خود مايه مي گذارد و لزمه اش‬ ‫بخشش است هر چند سلمي و كلمي و يا لبخندي ‪.‬‬ ‫‪48‬‬

‫ارتباط با طبيعت و كائنات نيز چنين است و لزمه يك‬ ‫ارتباط سالم يك بخشش است هر چندجزيي ‪.‬‬ ‫ارتباط از ديدگاه قرآن‬ ‫در قرآن كريم بهترين اعمال آدمي دو چيز است ‪:‬‬ ‫‪-1‬ارتباط با خدا«ويقيمون الصلوه» (در قاموس‬ ‫جه و انعطاف و پيوند آمده‬ ‫قرآن صلوه به معني تو ّ‬ ‫كه همان رابطه را مي رساند)‬ ‫‪ -2‬ارتباط با هستي و مردم «و مما رزقنهم‬ ‫ينفقون» بقره ‪3‬‬ ‫ويا«واقيموالصلوه و اتواالزكوه» بقره ‪43‬‬ ‫ابتدا برپاداشتن نماز وبعد انفاق و بخشش‬ ‫نماز مظهر عاليترين نوع ارتبا ط است ‪،‬ارتباط با منبع‬ ‫و مبداء وجود‪ ،‬ارتباط بينهايت كوچك با بينهايت‬ ‫بزرگ‪،‬مخلوق با خالق ( او از رگ گردن به ما نزديكتر‬ ‫است و ارتباطش مستمر است كه اگر لحظه اي قطع‬ ‫شــود مساويست با فنا و نابودي نماز‪ ،‬نياز ماست ‪ ،‬و‬ ‫يادآوري است ‪).‬‬ ‫با بخشش ‪،‬انفاق و صدقه‪ ،‬انسان به ديگران و همنوع‬ ‫جه نشان مي دهد و از خود بيني و‬ ‫وغير خويش تو ّ‬ ‫خودخواهي به ديگر خواهي گرايش پيدا مي كند‪.‬‬ ‫صدقه رابطه اي است از درون با بيرون‪ .‬نوعي عبادت‬ ‫و خودسازي است در خود فرورفتن و از خود فرارفتن‬ ‫شايد به همين جهت صدقه پنهاني توصيه شده است‬ ‫كه‪:‬‬ ‫ســـر آن‬ ‫دانه چون اندر زمين پنهان شود‬ ‫سرسبزي بستان شود‬

‫‪49‬‬

‫‪.‬‬ ‫‪.‬‬

‫‪.‬‬

‫اين كه مي گويند ‪:‬پول پول مي آورد درست است‬ ‫‪.‬چون اين يك قانون است كه هرچيز همجنس خود را‬ ‫جذب مي كند‪.‬علم نيز علم مي آورد و حلم ‪،‬حلم ‪.‬و به‬ ‫عبارتي ‪،‬كند همجنس با همجنس پرواز ‪:‬‬ ‫زانكه هر مرغي بسوي جنس خويش‬ ‫پس و جان پيش پيش‬

‫ميپرد او در‬

‫با اين اوصاف صدقه‪،‬صدقه مي آورد و بخشش ‪،‬‬ ‫بخشندگي و …اين رشته سر دراز دارد و پيامد آن‬ ‫رشد و تعالي است‪.‬مانند دانه اي كه از يك دانه هفت‬ ‫خوشه برويد در هر خوشه صد دانه باشد كه يكدانه‬ ‫هفتصد شود و خداوند از اين مقدار نيز بر هركه خواهد‬ ‫بيفزايد ‪.‬‬ ‫‪50‬‬

‫چون ببازي عقل در عشق صمد‬ ‫دهد يا هفتصد‬

‫عشر امثالت‬

‫«يمحق الله الرباو يربي الصدقات »‬ ‫خداوند صدقات را رشد و افزوني مي بخشد‪.‬‬ ‫وقتي كار نيك و عملي صالح انجام مي دهيم اين عمل‬ ‫خود راهنماي ما مي شود جهت ادامه راه و مشوق ما‬ ‫چراكه كار نيك ‪،‬موافق فطرت پاك الهي ماست يا مي‬ ‫توان گفت از جنس ماست! از جنس ما البته از جنبه‬ ‫ملكوتـي و روح الهـي مـا ‪.‬اينجـا آن تضادي كـه شايـد تـا‬ ‫كنون بـا خواندن ايـن نوشتـه بـه ذهنتان متبادر شده كـه‬ ‫آب گودال را پيدا مـي كنـد و بايـد خالي شـد و ظرفيـت‬ ‫براي پر شدن و نيستي زمينه هستي است و (هر كجا‬ ‫مشكل جواب آنجا رود)قابل طرح و بررسي است‪:‬‬ ‫اول اين كه‪:‬‬ ‫يعني جنسيت به ظاهر نيست ‪.‬ما گرچه از آب و گليم‬ ‫ليك در اصل اهل دليم و داراي روحي پـاك و ملكوتي‬ ‫هستيم‪.‬‬ ‫و از طرفي اگر آينه زنگار گرفت كه دليل بر جنس‬ ‫آن نيست گر چه قابليتش را دارد ‪ .‬اينجا بحث جوهر و‬ ‫ماهيت و عرض و مرض پيش مي آيد كه در اين مقوله‬ ‫نمي گنجد‪.‬‬ ‫بعضي چيزها همجنسند ‪ ،‬نه از نظر شباهت ظاهري‬ ‫حتي زن و مرد كه در اصطلح به آنها جنس مخالف‬ ‫مي گويند‪.‬‬ ‫در حقيقت هم جنسند كه ‪:‬بني آدم اعضاي يك پيكرند‪.‬‬ ‫‪51‬‬

‫در كشاكش دهر خاك سوي پايين مي كشد و باد سوي‬ ‫آسمان به جهت دو بعدي بودن انسان كه حاصل‬ ‫ازدواج ماده و معنا ‪،‬جسم و روح است ‪.‬‬ ‫از اين مطلب مي توان نتيجه اي جالب و شايد عجيبي‬ ‫هم گرفت كه‪ :‬آن چيزهايي كه نسبت به هم تمايل‬ ‫كشش و جاذبه دارند در اصل همگون و همجنسند‪.‬و‬ ‫جاذبه زن و مرد نه به جهت تفاوتها بلكه بيشـتر به‬ ‫لحاظ همجنسي و يگانگي آنهاست و از اينجا به‬ ‫وحدت وجود مي رسيم و اينكه «يسبح لله مافي‬ ‫جمعه آيه ‪1‬‬ ‫السماوات و ما في الرض…»‬ ‫و اينكه خداوند فرموده در خلقت هيچ تفاوتي نيست‬ ‫و…‪..‬‬ ‫و اينكه چرا انبيا از جنس بشر انتخاب شده اند‪:‬‬

‫( ‪)1‬‬

‫جاذبه و دافعه انبيا و اوليا نيز از همين رو بوده است‬ ‫ديوصفتها از آنها گريزان بوده و پاك نيتان عاشق آنها‬ ‫و شيفـته اخــلق و رفتار شان مي شوند‪.‬‬ ‫((الم ذالك الكتاب ل ريب فيه ‪ .‬هدي للمتقين ‪ .‬الذين‬ ‫يومنون بالغيب و يقيمون الصلوه ومما رزقنهم ينفقون‬ ‫…))‬

‫‪52‬‬

‫سه صفت پرهيزگاران‪ :‬ايمان به غيب(بعد اعتقادي و‬ ‫عقلني)‪ ,‬برپاداشتن نماز (بعد عرفاني) و بخشندگي ‪،‬‬ ‫آنهم نه از خود از آنچه به آنها داده شده است( بعد‬ ‫عملي تقوي )‬ ‫كه اين آخري يعني بخشش از همه موارد ديگر آسانتر‬ ‫و عملي تر است و البته نه براي آنان كه مالشان به‬ ‫جانشان بسته است! يعني مي توان براي رسيدن به‬ ‫مراحل تقوي و كمال و رشد و تعالي از اينجا آغاز كرد‬ ‫‪!.‬‬ ‫يعني از‬ ‫و زياد هم سخت نيست ‪ ،‬وقتي از كوچك شروع كردي‬ ‫از پله هاي اول با گامهاي كوتاه ‪،‬در مسير كه افتادي‬ ‫كار آسان مي شود و هرچه به نور و حقيقت نزديكتر‬ ‫شوي مشتاق تر مي شوي وهر چه رشد كني و‬ ‫بزرگتر شوي بخششت هم بزرگتر ي شود ‪( .‬حكايت‬ ‫تشنه اي كه برديواربود و كلوخ در آب مي انداخت‬ ‫…)‬ ‫انفاق به معناي پر كردن شكاف و فاصله طبقاتي‬ ‫است شكافي كه در اثر بي عدالتي ايجاد شده ‪،‬‬ ‫بوسيله مترفين و زر اندوزان و رياكاران(منافقان‬ ‫اقتصادي‪ )،‬كه از راه ‪،‬ربا و رانت و … باعث بوجود‬ ‫آمدن فاصله ودر نتيجه فقر و محروميت در جامعه‬ ‫شده اند‪.‬‬ ‫معرفت ‪،‬شناخت و عشق زير بناي بخشش و انفاق‬ ‫است ‪ .‬هر چه شناختها و عشق ها گسترده تر باشد‬ ‫انفاق وسيع تر خواهد شد ‪.‬و صدقه نشان عشق‬ ‫است‪ .‬گام اول است در وادي عشق !‬

‫‪53‬‬

‫واي بر نمازگزاراني (مدعيان دروغين) كه رياكارند و‬ ‫بخشش و احسان را از فقيران منع مي كنند‪.‬‬ ‫اينها همان تكذيب كنندگان واقعـي دين هستـند ‪،‬كه‬ ‫يتـيم را از خود مي رانند و به مسكين نيز توجهي‬ ‫ندارند‪ .‬اصول غير از خودرا نمي بينند ‪.‬‬ ‫پس ادعا ‪ ،‬و نماز و عبادت و‪ ..‬كافي نيست بايد در‬ ‫عرصه عمل عبوديتت را به ثبوت برساني با صدقه كه‬ ‫نشان صداقت است ‪،‬با بخشش و انفاق ‪.‬‬

‫صدقه ‪،‬ايمان و عمل صالح‬ ‫«‬

‫……… »‬ ‫‪7‬‬

‫ايمان و انفاق لزم و ملزوم يكديگرند‪ .‬براي مومن‬ ‫شدن بايد از جاده انفاق عبور كرد‪.‬‬ ‫مومن حركتش از تاريكي به نور است‪،‬جركتي مداوم و‬ ‫مستمر ‪،‬كه توقف در آن راه ندارد ‪،‬ايستادن يعني‬ ‫برگشت و رفتن به قهقرا از نور در ظلمت‪.‬‬ ‫همانگونه كه ايمان مي تواند زيربناي عمل باشد«الذين‬ ‫آمنو وعملو الصالحات» عمل هم مي تواند ايمان ساز‬ ‫باشد ‪.‬‬ ‫‪54‬‬

‫عمل به باورها و اعتقادات قوت مي بخشد و ايمان را‬ ‫به يقين تبديل مي كند ‪ .‬ايماني كه توام با عمل نباشد‬ ‫‪،‬ايمان حقيقي نيست‪،‬ريا است‪،‬دروغ است‪« :‬الذين‬ ‫يكذب بالدين»‬ ‫مومن در جريان بي عملي به بي تفاوتي و انفعال‬ ‫كشيده مي شود و بتدريج باور خودرا از دست مي‬ ‫دهد‪ .‬ايماني كه با عمل همراه باشد بر صفحه وجود‬ ‫نقش مي بندد و پايا و ماندگار مي شود يا به عبارتي‬ ‫تبديل به يك اخلق و ملكه ذهن مي شود( نه يك‬ ‫عادت خوب و يا شرطي شدن )‬ ‫پس مي توان با اعمال صالح به ويژه صدقه كه‬ ‫كوچكترين عمل صالح است به درجات بالي ايمان و‬ ‫تقوي رسيد‪.‬و ازاين طريق رشد و كمال يافت‪.‬‬ ‫انواع انفاق و بخشش‬ ‫بعضي بخششها واجب است يعني بيش از نياز‪ ،‬مازاد‬ ‫و اضافه هاي دارايي كه اگر نبخشي هلك مي شوي‬ ‫وبال گردنت است ديني است بر ضمه ات مجبوري‬ ‫ببخشي‪،‬مانند اكسيژن و هواي اضافي است اگر بيــايد‬ ‫و نرود مي تواند خفه ات كند‪ ،‬يا همانند خاريست در‬ ‫پاي دل! ‪:‬‬ ‫در گلويـت‬ ‫مال خس باشد چو هست آن بي ثبات‬ ‫مانـع آب حيـــات‬ ‫چيست آن خس‪،‬‬ ‫در گلو مـــاند خــس او سالهـا‬ ‫مهر مال و جاهها‬ ‫گاهي از همان سهم و رزق و روزي مقسوم است كه‪:‬‬ ‫«مما رزقناهم ينفقون» البته اين مربوط به متقين است ‪.‬‬ ‫‪1‬‬

‫‪ - 1‬براي نوشتن اين بخش از كتاب انفاق نوشته (علي ـ صاد)‬ ‫بهره گرفته ام‪.‬‬

‫‪55‬‬

‫گاهي بخشش ‪،‬ايثار و از خود گذشتگي است ‪،‬فداكاري‬ ‫است ‪،‬كه اين همان عشق كامل است «اشد حباالله»‬ ‫است‪.‬مانند بخششهاي حضرت علي (ع) و فاطمه‬ ‫زهرا(س)‪.‬‬ ‫ما به بخششها و صدقاتمان نيازمند تريم تا گيرندگان‬ ‫آنها‪ .‬پس نبايد با منت روح و روان خود را بيالييم‪.‬‬ ‫هيچوقت نهرا و جويبارها بر كشتزارها منت نمي‬ ‫گذارند كه ازما سپاسگذاري كنيد‪ .‬براي ما تواضع كنيد‪،‬‬ ‫اين ماييم كه شما را سيراب كرده ايم! چون مي دانند‬ ‫اگر كشتزارها نبودند ‪،‬نهرها آبي نمي ديدند و شايد‬ ‫اصل وجو نداشتند و هستي نمي يافتند‪ ،‬و فقط زباله‬ ‫داني مي شدند كه هركس در آنها زباله مي ريخت‪.‬‬ ‫دراين هستي چشمه ايست جوشان و فياض(خداوند)‬‫و كشتزارها و دشتهاي تشنه(نيازمندان)‬‫و نهرها و جويبارها و واسطه هايي(دارندگان )‬‫اگر اين كشتزارها نبودند ‪،‬نهرها زباله دان شيطان مي‬ ‫شدند! و جايگاه امن او!‬ ‫اين كشتزارها هستند كه متواضعانه و فروتنانه آبها را‬ ‫به سوي خويــش مي خوانند و نهرها و جويبارها را به‬ ‫طراوت مي رسانند و سنگريزه هايش را مي شويند‪.‬‬ ‫جويباري كه به كشتزاري منتهي نشود به عبارتي بن‬ ‫بست باشد و فقط بگيرد و نم پس ندهد چه مي تواند‬ ‫باشد؟ جز مردابي بي خاصيت و گندابي متعفن!‬ ‫بخشـــش بايـــد براي دهنده و گيرنده رشـــد و حركـــت‬ ‫بيافرينــد ‪ ،‬چون غرض تنهــا ســير شدن شكــم نيســت‬ ‫(چون خداوندي كه رحمان و رحيمم است خود بهتر از‬ ‫هركس مي توانست شكمها را سيركند و نيازمندان را‬ ‫بي نيازگرداند‪).‬‬ ‫كيفيت بخشش‬ ‫‪56‬‬

‫چگونه ببخشيم تا به روح و روان آدمها لطمه اي وارد‬ ‫نيايد؟‬ ‫بهتر است طوري بخشش و انفاق كرد كه گيرنده‬ ‫وابسته به ما نشود و متكي به دهنده و واسطه فيض و‬ ‫بخشش بار نيايد و فقط در اين فرآيند دريا ي بيكران‬ ‫و سر چشمه فيض خداوند و لطف او را ببيند‪.‬‬ ‫نبايد به او تامين داد ‪،‬پس بهتر است ازراههاي حساب‬ ‫نشده به او كمك كرد ‪،‬به همين جهت صدقه پنهاني تو‬ ‫صيه شده است‪.‬‬ ‫طوري عمل نشود كه گيرنده متملق و چاپلوس بار‬ ‫بيايد و من راببيند به جاي دهنده اصلي يعني خدا كه‬ ‫اگر «من» نبودم و بخشنده واقعي يعني خداي را‬ ‫نشان دادم مدح ها و سپاسها يه او بر مي گرددو‬ ‫همچنين خواهشها و در خواستها‪.‬‬ ‫گيرنده ذليل و خوار نگردد در واقع عزت نفسش‬ ‫پايمال نشود كه رزق اوست و از خداست و دهنده‬ ‫فقط واسطه ايست مانند نهري كه آب در آن جاري‬ ‫است ودر نتيجه رساندان آب به كشتزار‪ ،‬اول خود‬ ‫سيراب مي شود و وجودش در اين راه پاك مي‬ ‫گردد‪.‬‬ ‫بنابراين بخشنده بايد مواظب باشد كه دچار منت ‪،‬آزار‬ ‫و اذيت ‪،‬ريا و خود نمايي و كبر و غرور نشود‪:‬‬ ‫«ل تبطلو صدقاتكم بالمن ولذي كالذي ينفق‬ ‫ماله ريا الناس كمثل صفوان عليه تراب…‪».‬‬ ‫پس هرگاه ديدي كه نيازمندي در كنار تو و يا در برابر‬ ‫تو شرمنده شده و آزار مي بيند ‪،‬بدان كه تو بيرنگ و‬ ‫ريا نبوده اي و خودي نشان داده اي تا خداي را‪.‬‬

‫‪57‬‬

‫آيا هيچ شده در كوير داغ گرفتار شده باشي و لبهايت‬ ‫از عطش تاول زده باشد و آنگاه به چشمه اي رسيده‬ ‫باشي ؟‬ ‫وقتي به چشمه حيات مي رسي چگونه وجودت را به‬ ‫قطره ها مي سپاري و بدون هيچ شـرمي خــود را بـه‬ ‫آب مي زني و دل را به دريا ؟ و سيراب مي شوي؟‬ ‫اگر بخواهي در هنگام تشنگي از كسي يا خانه اي آب‬ ‫طلب كني‪ ،‬مدتها فكر مي كني ‪،‬چگونه در بزنم؟ از‬ ‫كجا شروع كنم ؟ و چگونه ازصاحبخانه تشكر نمايم؟‬ ‫آنها كه رنگي و نيرنگي ندارند ‪ ،‬هر كس به راحتي از‬ ‫چشمه سار وجودشان آب مي نوشد و هيچ آزاري نمي‬ ‫بيندو شرمنده نمي گردد و احساس بيگانگي نمي كند‪.‬‬ ‫در چشمه بي رنگ آفريدگار شرم وآزار نيست ( گر‬ ‫چه در محضر اويي و او همه چشم است ولي به‬ ‫چشمانت نگاه نمي كند مبادا شرمنده شوي ! منّان‬ ‫ما منّت سرت نمي گذارد كه اگر مي گذاشت‬ ‫است ا ّ‬ ‫به حق بود )‬ ‫بخشش يعني دل كندن از جزئيات براي رسيدن به كل‬ ‫و كمال ‪،‬آنها كه به عشق بزرگتري رسيده اند به‬ ‫راحتي از عشقهاي مجازي و دل بستگيهاي كوچكتر‬ ‫مي گذرند و يا نردباني مي سازند براي رسيدن به‬ ‫مقصود ‪ ،‬به هدف و به معشوق!‬ ‫آنها كه از خود رهيده اند و بزرگي و عظمت اورا ديده‬ ‫اند و دارايي خود را از او مي دانند ديگر سخني در‬ ‫‪1‬‬

‫‪- 1‬روايت عنوان بصري از امام جعفر صادق (ع)‪:‬‬ ‫اي ابا عبدالله (ع) حقيقت عبوديت كدام است؟‬ ‫فرمود‪ :‬سه چيز است ‪ ،‬اين كه بنده خدا براي خودش در باره‬ ‫آنچه كه خدا به وي سپرده ملكيتي نبيند ‪.‬چرا كه بندگان داراي‬ ‫ملك نمي باشند‪ .‬همه اموال را مال خدا مي بينند و در آنجايي‬ ‫كه خداوند ايشان را امر نموده بنهند مي گذارند‪.‬‬

‫‪58‬‬

‫دهانشان و غروري در ريزش بي امان دستهايشان‬ ‫نيست‪.‬‬ ‫در فرآيند بخشش و گير ودار داد و ستد خداوند مي‬ ‫خواهد دو دسته خودشان را باور و يا بار ور كنند‪ ،‬يكي‬ ‫با دادن و ديگري با روي نيانداختن! يكي با شكر و‬ ‫ديگري با صبر!‬ ‫بخشش به ثروت نيست بلكه به ميزان توانايي است ‪.‬‬ ‫به عبارتي بخشش نه به دارايي بلكه به توانايي ما‬ ‫بستگي دارد ‪ .‬كه ما نسبت به توانمان مسوليم «كلكم‬ ‫راع و كلكم مسول عن رعيته» كه بايد هر چه در توان‬ ‫ما‬ ‫داريم بكوشيم تا كشتزارها و دشتهاي تشنه ا ّ‬ ‫مستعد و حاصلخيز را با جويبارهاي هرچند كوچكمان‬ ‫آبياري كنيم ‪ ،‬تا شاهد فردايي روشن و مزارعي سبز‬ ‫در سراسر گيتي باشيم و دنيا را مزرعه اي كنيم براي‬ ‫آخرت ‪.‬‬ ‫بخشنده يعني بزرگوار‬ ‫براي بخشش دو چيز لزم است ‪:‬‬ ‫اول بلوغ دوم هنر ‪.‬بايد به رشد و تكامل رسيده باشي‬ ‫تا بتواني عاشقانه ببخشي ‪.‬يك انسان بالغ و رشد يافته‬ ‫و بزرگوار براستي مي تواند ببخشد نه يك كودك خام‬ ‫‪.‬و ديگر اينكه بخشندگي با همه سادگي و زيبايي يك‬ ‫هنر است و به ظرافت و لطافت خاصي نياز دارد‪.‬‬ ‫بدون شك براي رسيدن به اين بلوغ و آموزش اين هنر‬ ‫الهي‪ ،‬تمرين لزم است و بهترين و آسانترين راه‬ ‫صدقه است‪ ،‬بخشش كوچك ‪.‬كه در هرمرحله اي و هر‬ ‫جا باشي و هر چه داشته باشي(كميّت مهم نيست)‬ ‫مي تواني ببخشي!‬

‫‪59‬‬

‫كـي كند فضـــل‬

‫گرنماند از جود در دست تو مال‬ ‫الهت پايمال‬ ‫ليك اندر مزرعــــه‬ ‫هركه كارد گردد انبــارش تهي‬ ‫باشد بهي‬ ‫اشپش ومـوش‬ ‫وانچه در ا نبار ماند و صرفه كرد‬ ‫حوادثهاش خرد‬ ‫وقتي مي بخشي و چيـزي مي دهي بخواهي يا نه‬ ‫نتيجه به خودت بر مي گردد در واقع از ماست كه‬ ‫برماست‪:‬‬ ‫«و ما تنفقو من خير يوف اليكم»‬ ‫اين جهان كوه است و فعل ما ندا‬ ‫هر چه كني به خود كني گر همه نيك و بد كني ‪ ،‬وايـن‬ ‫يك قانــون‬ ‫ما نه‬ ‫است كه هر عملي را عكس العملي است‪ .‬ا ّ‬ ‫مساوي و نه در خلف جهت آن كه درست در جهت‬ ‫عمل ‪:‬‬

‫كار نيك كني علوه بر اين كه نتيجه به خودت بر مي‬ ‫گردد چندين برابر پاداش در انتظارت است و اگر بدي‬ ‫كني فقط به همان اندازه كيفـــــر مي شوي و دير يا‬ ‫زود نتيجه عملت گريبانگيرت مي شود‪.‬‬

‫‪60‬‬

‫مي توان گفت دهنده و گيرنده يكي اســـت ‪،‬طبـــق‬ ‫اين اصل هر چه مي بخشي در واقع يك جابجايي است‬ ‫از اين جيب به جيب ديگرت!‬ ‫پس انداز است و سرمايه گذاري‪ ،‬نه هزينه! ممكن‬ ‫است دير يا زود شود ولي سوخت نمي شود‪.‬‬ ‫درگه سودست سودي‬ ‫در محل دخل اگر خرجي كني‬ ‫برزني‬ ‫هم در آنجا مي كند دادو‬ ‫دخل از آنجا آمدستش لجرم‬ ‫كرم‬ ‫اين زمين سختيان پرده است و بس‬ ‫اصـــل روزي از خـدا دان هر نفس‬ ‫تا برويد هر يكي را‬ ‫چون بكاري در زمين اصل كار‬ ‫صد هزار‬ ‫گندم خود را به ارض‬ ‫بشنو از عقل خودا ي انبار دار‬ ‫الله سپار‬ ‫پس بخشش نوعي سرمايه گذاري است آن هم در بانك‬ ‫الهي‪.‬‬ ‫كه اين سرمايه در مسير داد و دهش ‪،‬رشد مي يابد و‬ ‫به عنوان سرمايه در گردش به همگان سود مي‬ ‫رساند و چون بركت در حركت است ‪ .‬بركت مي كند‬ ‫كه‪ :‬يربي الصدقات‬ ‫كه ناخوش‬ ‫زنعمت نهادن بلنــدي مجوي‬ ‫كند آب استاده بوي‬ ‫به سيلش‬ ‫به بخشندگي كوش كآب روان‬ ‫مدد ميرسد هر زمان‬ ‫*****‬ ‫حضرت علي (ع)‪:‬‬ ‫‪».‬‬ ‫«‬

‫صدقه راهي به سوي توانگري‬ ‫‪61‬‬

‫نگو اگر داشتم مي بخشيدم ويا اگر پولدار شوم‬ ‫بخشنده خواهم شد كه اين يعني از دست دادن‬ ‫فرصت ‪ .‬بلكه ببخش تا دارنده شوي بده تا بستاني ‪.‬‬

‫"‬ ‫نظامي "‬ ‫و براي كسب‪ ،‬و بدست آوردن بايد اول بخشيد ‪:‬كه‬ ‫دانه تا نيفشاني نرويد!‬ ‫شايد بسياري ندانند كه براي كسب ثروت ‪،‬نخست بايد‬ ‫بخشيد و براي برداشت ابتدا بايد كاشت و سپس صبر‬ ‫كرد تا دانه رشد كند و به ثمر نشيند‪.‬‬ ‫جالب است كه يكي از فرمولهاي ثروتمند شدن و‬ ‫نجات از فقر را انفاق و صدقه دانسته اند‪.‬‬ ‫«ينفقون في السراو الضرا» ويا «من قدر عليه رزقه‬ ‫فلينفق بما اته الله» هر كس كه تنگدست شد از‬ ‫آنچه خدا وند به او داده انفاق كند‪.‬نكته قابل تامل اين‬ ‫كه از راههاي نجات از فقر و تنگدستي بخشش‬ ‫جه به آثار عظيم وانكارناپذير رواني صدقه‬ ‫است‪ (.‬با تو ّ‬ ‫در احساس توانايي و دارندگي ) با بخشيدن راه براي‬ ‫دريافت باز مي شود‪ ،‬جويبار وجود آماده پذيرش آبهاي‬ ‫تازه مي گردد‪.‬‬ ‫يكي از دليل وجود فقر در جامعه با عنايت به رحمت‬ ‫بيكران الهي و خير كثير‪ ،‬استفاده نادرست از نعمتها و‬ ‫جه به توان بالقوه و بي توجهي به قانون‬ ‫عدم تو ّ‬ ‫توانگري است‪.‬كه طبق آن در ازاي هيچ نمي توان همه‬ ‫چيز بدست آورد‪ .‬بلكه بايد چيزي هرچند اندك‪،‬هر چه در‬ ‫‪62‬‬

‫توان داريم ‪،‬حتي صدقه اي كوچك داد تا درهاي رحمت‬ ‫و بركت برويمان گشوده شود‪.‬‬

‫‪.‬‬

‫‪1‬‬

‫‪.‬‬ ‫‪(.‬‬ ‫‬‫‬‫)‪.‬‬ ‫‪.‬‬ ‫«‬

‫»‬

‫‪.‬‬ ‫‪ - 1‬مي توان از نظر روانشناسي گفت ‪ :‬فقر حالتي است كه‬ ‫فرد تصور كند چيزي براي بخشيدن ندارد ‪.‬‬ ‫تعريف فلسفي فقر عبارت از‪ :‬فاصله بين احساس نياز و‬ ‫ارضاء نياز ( اين فاصله را تلش و حركت پر مي كند)‪ .‬اما آن‬ ‫كه دچار فقر ذهني است حتي احساس نياز هم نمي كند‪.‬و به‬ ‫تواناييها و استعداد هاي بالقوه (كه خداوند مقدر فرموده ودر‬ ‫همگان قرار داده است«قدر اقواتهم» ) آگاه نيست‪.‬فقر مادي‬ ‫(عيني) انگيزه تلش و كوشش است و به نوعي لزم است‪.‬‬

‫‪63‬‬

.

!.

***** .

. 64

‫‪.‬‬ ‫*****‬

‫سخي رااز عطا‬

‫جوانمرد از كرم مفلس نگردد‬ ‫چين نيست بر چهر‬ ‫بافشاندن چه كم‬ ‫زپاشيدن چه نقص آيد ز دريا‬ ‫گردد هم از مهر‬

‫شادي حالتي پايدار است كه فرد ميان اميال ارضا‬ ‫شده و كل اميال خود مطلوبترين نسبت را مي يابد‬ ‫به شرط آنكه اميال ارضا شده شامل مواردي باشند‬ ‫كه فرد از قبل ميل خاصي به آنها نداشته است ‪ .‬بلكه‬ ‫بطور ناگهاني اتفاق افتاده است‪.‬‬ ‫(آيزنگ ترجمه چلونگر ‪)1378‬‬

‫بايد خاطر نشان كرد كه شادي نه تنها به ميزان بالي‬ ‫عواطف و احساسات مثبت ‪ ,‬بلكه به برداشت فرد از‬ ‫خوشنودي در زندگي اش نيز بستگي دارد‪.‬‬ ‫حالت احساسات مثبت تداوم كمي دارند‪ .‬ولي‬ ‫خوشنودي مدت زيادي به طول مي انجامد‪.‬بنابراين‬ ‫مي تواند يكي از اهداف واقعي تر وجود انسان باشد‪.‬‬ ‫به عقيده ارسطو سه نوع شادي وجود دارد‪ .‬در پايين‬ ‫ترين سطح مردم عادي اين نظريه ساده رادارندكه‬ ‫لذ ّت شادي آفرين است و در سطحي كمي بالتر‬ ‫مردمي با فرهنگي قوي تر شادي را با موفقيّت و‬ ‫كاميابي يكسان مي دانند‪.‬‬ ‫ارسطو نوع سوم را تعريف كرده و آن را از بقيه بالتر‬ ‫مي داند و آن شادي ناشي از زندگي معنوي است‪.‬‬ ‫‪65‬‬

‫فيلسوفان و مراجع ديگر معتقدند كه نيل به خوشنودي‬ ‫و شادي تنها با داشتن ماهيت و وجود ي مذهبي و‬ ‫معنوي امكان پذير است و فيلسوفاني نظير جان لك‬ ‫و جرمي بتنام شادي را مبني بر تعداد وقايع لذ ّت‬ ‫بخش زندگي مي دانند‪.‬‬ ‫زنون رواقي مي گويد‪ :‬راز شاد بودن اين است كه‬ ‫آرزوهاو خواسته هايمان اندك و دستيابي به همه آنها‬ ‫نيز آسان باشد‪.‬‬ ‫البرت اليس روش اصلي افزايش شادي را درمان‬ ‫محرك عقلني بنا نهاده ‪ ,‬تغيير افكاري كه بر ضد‬ ‫خودفرد هستند و پس از وقوع حوادث بد در زندگي به‬ ‫كرات ايجاد مي شوند‪.‬‬ ‫بضي ديگر از روانشناسان شادي را متضاد افسردگي‬ ‫دانسته اند‪.‬‬ ‫به نظر آرجيل سه جزء اساسي شادكامي عبارتند از‪:‬‬ ‫هيجان مثبت رضايت از زندگي ‪ .‬و نبود هيجانات منفي‬ ‫از جمله افسردگي و اضطراب‪ ،‬او وهمكارانش در‬ ‫يافتند كه روابط مثبت با ديگران ‪ ,‬هدفمند بودن‬ ‫زندگي ‪,‬رشد شخصي(شخصيت) ‪ ,‬دوست داشتن‬ ‫ديگران و دوست داشتن طبيعت نيز از اجزاي‬ ‫شادكامي هستند‪.‬‬ ‫مايز روداينر مي گويد وقتي از مردم پرسيده شود فرد‬ ‫شادكام چه كسي است؟ در پاسخ به شبكه اي حمايتي‬ ‫از روابط در يك فرهنگ اشاره مي كنند كه به تفسيري‬ ‫مثبت و خوشبينانه از رويدادهاي زندگي روزمره مي‬ ‫انجامد‪ .‬وهمچنين برخي از پژوهشگران از جمله‬ ‫شوارتز و استراك ‪,‬باور دارند كه افراد شادكام كساني‬ ‫هستند كه در پرورش اطلعات سويگري دارند ‪ ,‬اين‬ ‫سويگري در جهت خوشحالي و خوش بيني است ‪.‬‬ ‫‪66‬‬

‫يعني اطلعات را به گونه اي پردازش و تفسيرمي‬ ‫كنند كه به خوشحالي آنها بيانجامد‪.‬‬ ‫جه به توضيحات ياد شده به نظر مي رسد‬ ‫با تو ّ‬ ‫شادكامي مفهومي است كه چند جز اساسي دارد‪:‬‬ ‫نخست آن كه جزئي عاطفي و هيجاني درادكه باعث‬ ‫مي شود فرد شادكام همواره از نظر خلقي شادو‬ ‫خوشحال باشد‪.‬‬ ‫دوم آنكه جزئي اجتماعي داردكه گسترش روابط‬ ‫اجتماعي با ديگران ‪,‬افزايش حمايت اجتماعي را به‬ ‫دنبال دارد‪.‬‬ ‫سوم جزئي شناختي دارد كه موجب مي گردد فرد‬ ‫شادكام نوعي تفكر و پردازش اطلعات ويژه خود‬ ‫داشته باشد و وقايع روزمره را طوري تعبير و تفسير‬ ‫كند كه خوشبيني وي را به دنبال داشته باشد‪.‬‬ ‫رابطه شادي و بخشندگي‬ ‫بررسي هاي مكرر نشان داده است ‪,‬كه افراد غمگين‬ ‫بيشتر توجهشان به خود متمركز شده است و اغلب‬ ‫از اجتماع كناره گير ي مي كننـــد و د رخود فرو مي‬ ‫روند وبا هم (ديگران ) ضديت دارند‪.‬‬ ‫افراد شاد به عكس آنها معمول اجتماعي تر ‪ ,‬انعطاف‬ ‫پذير تر و خلق تر هستند و قادرند مشكلت روز مره‬ ‫خود را راحت تر حل كنند ‪ 0‬و مهمتر اينكه آنها دوست‬ ‫داشتني تر و بخشنده تر هستند ‪.‬‬ ‫محققان آزمايشات جالبي انجام داده اند كه نشان مي‬ ‫دهد افراد شاد‪ ,‬خصوصيت جالبي دارند و آ ن گشاده‬ ‫رويي و تمايل كمك به ديگران است‪.‬‬ ‫به عنوان نمونه آنها ترتيبي دادند تا حالتي شاد را در‬ ‫افرادي به طور آزمايشي ايجاد كنند‪ .‬مقداري پول را‬ ‫‪67‬‬

‫در باجه تلفني قرار داده و ترتيبي دادند كه فرد آن را‬ ‫غير منتظره در باجه پيدا كند ‪ ,‬سپس يك نفر از‬ ‫محققين كنار او عبور كرد و ظاهرا بطور اتفاقي دسته‬ ‫اي كاغذ را به روي زمين انداخت ‪ ,‬پژوهشگران مي‬ ‫خواستند بدانند آيا خوشحالي و شادي فرد باعث كمك‬ ‫به ديگران مي شود و كه مشاهده كردند او كمك كرد‬ ‫آنهم با گشاده رويي‪.‬‬ ‫در تحقيق ديگري روان فرد مورد آزمايش را با گوش‬ ‫دادن به يك موسيقي شاد تحت تاثير قرار دادندو‬ ‫سپس كسي را مامور كردند تا به او نزديك شود و‬ ‫درخواست كمك مالي كند‪.‬‬ ‫آنها در يافتند كه افرادي كه احساس خوشحالي و‬ ‫شادي دارند ‪ ,‬راغب تر به پاسخ مثبت در اين مورد‬ ‫بوده و تمايل بيشتري به كمك به ديگران داشتند تا‬ ‫افرادي كه تحت تاثير هي عامل شادي بخشي نبودند‪.‬‬ ‫اين نوع آزمايشات با اين فرضيه كه دستيابي به شادي‬ ‫جه به خود‬ ‫فردي به گونه اي منجر به خود خواهي و تو ّ‬ ‫مي شود كامل تناقص دارد‪.‬‬ ‫از آنچه گفته شد مي توان نتيجه گرفت شاد بودن و‬ ‫شادكامي رابطه مستقيمي با نگرش مثبت و در واقع‬ ‫خوش بيني دارد‪ .‬و در مرحله بعد نداشتن ترس وخوف‬ ‫كه ايندو از صفات مومنان است كه در قرآن كريم هم‬ ‫خداوند مي فرمايد‪:‬‬ ‫مومنان كساني اند نه ترس دارند ونه حزن(لخوف‬ ‫عليهم و لهم يحزنون)‪.‬‬

‫كسي كه به منبع شادي و قدرت برتر و قادر مطلق و‬ ‫خداي بخشنده و مهربان ‪ ,‬ايمان داشته باشد ‪ .‬نه‬ ‫ترسي دارد و نه اندوهي به دل راه مي دهد و در همه‬ ‫حال شاد است حتي در برابر مشكلت ‪.‬‬ ‫‪68‬‬

‫((الذين ينفقون اموالهم في سبيل الله ثم ل‬ ‫يتبعون ماانفقوا منا و ل اذي لهم اجرهم عند‬ ‫ربهم و لخوف عليهم و لهم يحزنون))‬ ‫بقره ‪262‬‬ ‫آنان كه مالشان را در خدا انفاق كنند و در پي انفاق‬ ‫منتي نگذارندو آزاري نكنند ‪,‬آنهاراپاداشي نيكونزد‬ ‫خداخواهد بود و ازهيچ پيشامدي بيمناك نباشند و هرگز‬ ‫اندوهناك نخواهند بود ‪ ( .‬نه ترس دارنــد و نه غمگين‬ ‫مي شوند يعني شادند)‬ ‫شادي جاوداني از فضل و رحمت خداوند حاصل مي‬ ‫شود كه بدون شك بالترين سرمايه است‪:‬‬ ‫((قل بفضل الله و برحمته فبذالك فليفرحو‬ ‫هو خير مما يجمعون))‬ ‫يونس‬

‫‪58‬‬

‫‪.‬‬ ‫كسي كه اميد وار به فضل و رحمت خداوند است و‬ ‫دست نياز جز به سوي بي نيازش دراز نمي كند‪ .‬از‬ ‫بخشش هم هيچ ابايي ندارد‪.‬‬ ‫در رخت كو از مي دين فرخــي‬ ‫بحـر كو كف سخي‬ ‫آنكه جو را ديد آب را نكند دريغ‬ ‫ديد آن دريا و ميغ!‬ ‫شادي و لذّت‬

‫‪69‬‬

‫گر بديدي‬ ‫خاصه آنكو‬

‫يكي از آثار رواني صدقه شادي است‪ .‬كه گفته اند((‬ ‫صدقه باعث شادي دلهاست))‬ ‫شادي و غم دو روي يك سكه اند ‪.‬غم وشادي بر‬ ‫عارف چه تفاوت دارد؟‬ ‫شادي از دل و درون رنج بيرون مي آيد ‪ .‬همانگونه كه‬ ‫روز از دل شب و سپيدي از دل تاريكي و ظفر از‬ ‫درون صبرو…‬ ‫آدمي وقتي به ديگران كمك و خدمتي مي كند‪ (،‬چه‬ ‫كمك مادي و چه معنوي )گر چه اين عملش همراه با‬ ‫رنج و مللت وسختي است ‪ ،‬چون به هر حال نياز به‬ ‫ما نتيجه شادي آفرين و‬ ‫كار و مصرف انرژي دارد‪ .‬ا ّ‬ ‫سرور انگيز است ‪.‬اين را همه كســـاني كه به همنو‬ ‫عان خود خدمتي هرچند كوچك كرده باشند به خوبي‬ ‫درك مي كنند‪.‬و به همين جهت در قرآن كريم آمده‪:‬‬ ‫((ان مع العسر يسري)) با هر سختي آساني است‬ ‫‪ .‬آري با هر سختي يعني همراه هر سختي آساني در‬ ‫حال شكل گرفتن و متولد شدن است‪.‬‬ ‫مانند درد زايمان كه مژده تولد ي ميمون ومبارك‬ ‫دارد‪.‬و از همين روي براي مادر قابل تحمل است‪.‬‬ ‫كساني كه به دنبال كسب لذتند مصيبتها و درد و رنجها‬ ‫برايشان طاقت فرسا و غير قابل تحمل است‪.‬‬ ‫آنها كه دلي شاد دارند ‪ .‬سختيها و دردها را نيز با‬ ‫فراغ بال نه تنها تحمل بلكه از آن استقبال مي كنند ‪.‬‬ ‫چون به اين مو ضوع واقفند ‪ .‬كه با هر سختي آساني‬ ‫‪70‬‬

‫است و انتظار فرج بعد از شدت را دارند ‪ .‬حتي اگر‬ ‫اين راحتي و آساني في الفور به وقوع نپيوندد‪.‬‬

‫باز به واسطه ايمان به قدرتي كه براعمال آنها ناظر‬ ‫است ‪ .‬وحساب همه اعمال را‪ ،‬حتي به اندازه خردلي‬ ‫دارد‪ .‬اميد وارندو همين باعث شادي روحي ودروني‬ ‫آنها مي گردد‪.‬‬ ‫شادي همراه همدردي حس مشترك نوعدوستي‬ ‫است ‪.‬‬ ‫شادي رابطه نزديكي با وحدت دارد ‪ .‬در واقع همان‬ ‫خاطر جمعي و اطميناني است كه ناشي از نفس‬ ‫مطمئنه است‪.‬‬ ‫بنابراين مي توان گفت ‪ :‬شادي وحدت آفرين است ‪.‬‬ ‫و دراين حالت انسان خود را با جامعه و همه هستي‬ ‫يكي مي داند و از اين برتر خود را به خداي بسيار‬ ‫نزديك مي بيند ‪.‬‬ ‫كه خداوند از رگ گردن نيز به ما نزديكتر است ‪.‬‬ ‫و از اين رو احساس قدرتي شگرف مي نمايد ‪ .‬وبه‬ ‫درستي حس مي كند مي تواند كن فيكن كند‪ .‬و هر‬ ‫چه آدمي به خداي نزديكتر شود داراي قدرت بيشتري‬ ‫مي گردد‪.‬و خدايي تر مي شود‪.‬و از همين روي‬ ‫بخشنده تر مي گردد‪ .‬بخششي كه در نهايت و در اصل‬ ‫مخصوص خداوند است وهر چه هست از اوست‬ ‫وحاصل لطف و كرم بي پايان اوست‪.‬‬ ‫و ما فقط مي توانيم به عنوان واسطه خير وخوبي‬ ‫عمل كنيم ‪ .‬مانند كانال ‪ ,‬كانالي براي گذر خوبيها از‬ ‫طريق آن ‪.‬‬ ‫‪71‬‬

‫چه خوب گفته اند‪:‬‬ ‫كه دانه تا‬ ‫بزرگي بايدت بخشندگي كن‬ ‫نيفشاني نرويد‬ ‫كه براي رشد و ترقي و تعالي نيز بايد بخشنده بود‬ ‫‪.‬براي گرفتن بايد دست دهش داشت‪.‬‬ ‫بايد اذعان داشت كه شادي حالتي روحي و رواني‬ ‫است تا جسماني ‪ ،‬لذ ّت حالتي گذرا است وشادي‬ ‫پايدار‪.‬‬ ‫لذ ّت كاهنده است و شادي افزاينده‪ .‬لذ ّت را اگر‬ ‫تقسيم كني كم مي شود و شادي هر چه بيشتر تقسيم‬ ‫شود زيادتر مي شود‪.‬‬ ‫در حقيقت لذ ّت جان كاه است و شادي جانبخش و‬ ‫روح افزا‪.‬‬ ‫لذ ّت آغاز درد است و شادي پايان غم‪ .‬لذ ّت بعد مادي‬ ‫و جسماني داردو صفتي حيواني است ‪.‬‬ ‫در لذ ّت جويي بي توجهي و تمركز است و خودخواهي‬ ‫جه و مراقبت كه ديگران آسيب نبينند ‪.‬‬ ‫در شادي تو ّ‬ ‫لذ ّت خشك و منقبض است و فردي ‪،‬ولي شادي‬ ‫بسيط و لطيف ‪,‬ساري و جاري چون موج قابل‬ ‫گسترش و فراگير ‪(.‬در حقيقت لذ ّت همگراست ولي‬ ‫شادي واگرا !)‬ ‫در لذ ّت جويي همدردي ‪ ,‬عشق ‪,‬رابطه سالم ‪,‬‬ ‫انسانيت ‪,‬عاطفه و اخلق فراموش مي شود ‪.‬‬ ‫و انسان در حالت تمركز به سوي خود ‪.‬نفس خود و‬ ‫منيت خود و خواسته لذ ّت جويانه خويش قرار مي‬ ‫جه مي شود با‬ ‫گيرد‪ .‬كه ديگر به همه چيز بي تو ّ‬ ‫جه كامل‬ ‫اطرافيان وحتي خداو همنوعان و به چيزي تو ّ‬ ‫ندارد ‪.‬در واقع به نوعي بينش و معرفت خود را از‬ ‫دست مي دهدو در حالت جهل و تاريكي و ناآگاهي‬ ‫‪72‬‬

‫قرار گرفته و هيچ چيز برايش مهم نيست‪ .‬جز خودو‬ ‫((من)) خويش‪،‬پس در اين حالت جهل ‪ ,‬غرور و‬ ‫خودبيني به طرز بارزي به چشم مي خورد‪.‬‬ ‫لذ ّت از آنجا كه بيشتر با خواهش نفس همراه است‬ ‫جز امور مادي و دنيوي پست وگذراست‪.‬از آنجا كه‬ ‫لذ ّت از مركزي بنام «من» و «خود» سرچشمه مي‬ ‫گيرد ‪،‬با ترس همراه است ‪ .‬از كاركردهاي نفس است‬ ‫‪،‬بر اساس تصاوير ذهني است‪،‬براساس تجربه اي‬ ‫كهنه است‪(.‬لذ ّت هاي ناشي از موا مخدر ‪،‬الكل و…‬ ‫ازاين دسته اند‪،‬اولين تجربه به جهت تازگي لذ ّت بخش‬ ‫است ‪ ،‬فرد ازآن تصويري مي سازد و براي رسيدن به‬ ‫آن حرص و ولع و تكرار ‪،‬تكرار و اين چنين است قصه‬ ‫اسفبار اعتياد!)‬ ‫وشادي مربوط به دل و ضمير است و از امور معنوي‬ ‫است كه روح افزاست‪.‬شادي از مركزي در درون و يا‬ ‫بيرون صورت نمي گيرد ‪ .‬در اين حالت اصول فرد به‬ ‫آن اشعار نداردناخودآگاه است‪(.‬به محض اينكه به‬ ‫شادي خود آگاه شويم ‪،‬محو مي شود و فقط‬ ‫تصويري از آن باقي مي ماند ‪،‬مبدل مي شود به چيزي‬ ‫كه در جستجوي آنيم به ميل و آرزو!) چون حاصل فكر‬ ‫و انديشه نيست محصول عمل است ‪ ،‬عمل صالح و‬ ‫ناب‪،‬حاصل حضوردر هستي است و علم حضوري‪.‬‬ ‫به همين دليل نماز و دعا و نيايش و هر گونه ارتباط با‬ ‫خالق هستي شادي بخش و آرامبخش است‪.‬‬ ‫آري شادي آرام بخش است!!چون حالتي دروني است‬ ‫‪ .‬و فقط شايد در چهره نمودي به صورت تبسمي يا‬ ‫لبخندي داشته باشد‪.‬‬ ‫شادي حالي است خوش كه فقط اهل دل دانند ‪.‬‬ ‫مستي است بي باده بي بدمستي !‬ ‫‪73‬‬

‫شادي بيشتر با آرامش ‪ ،‬سكون و سكوت همراه‬ ‫است و سازگار با فطرت‪.‬‬ ‫و هيچ وسيله مادي نياز ندارد و فقط ذهني آرام ‪ ,‬دلي‬ ‫پاك و سينه اي بي كينه مي خواهد‪ .‬دقيقا به عكس‬ ‫لذ ّت ‪،‬براي دستيابي به شادي بايد از امور دنيوي و‬ ‫مادي دل برگيري و از وابستگي ها رهايي يابي و هر‬ ‫ما كسب لذ ّت مستلزم‬ ‫چه رهاتر‪ ،‬شادي بيشتر‪ ..‬ا ّ‬ ‫اسباب و علل مادي است‪.‬‬

‫‪.‬‬ ‫جه به شادي ديگران شاد بود ‪ .‬افراد‬ ‫نمي توان بدون تو ّ‬ ‫شاد مايلند محيطي شاد پيرامون خود داشته باشند به‬ ‫عبارتي در يك دنياي شـاد مي توان شاد و سر حال‬ ‫بود ‪.‬‬ ‫در سالهاي اخير مطالعات زياد ي در پشتيباني از اين‬ ‫عقيده كه توسعه احساس همدردي اثري مثبت در‬ ‫سلمت جسم و روان دارد ‪،‬انجام گرفته است ‪ .‬در يك‬ ‫آزمايش بسيار مشهور ديويد مك كلند از روانشناسان‬ ‫دانشگاه هاروارد به يك گروه از دانشجويان فيلم «‬ ‫مادام ترزا» را در ميان مردم بيمار و فقير كلكته‬ ‫نشان دادند كه فيلم احساس همدردي آنان را بر‬ ‫انگيخت ‪ ،‬پس از آن بزاق دهان دانشجويان مورد‬ ‫آزمايش قرار گرفت و دريافتند كه ايمو گلو بين ( ‪)A‬‬ ‫آنها افزايش يافته است ‪ ،‬پادزهري كه مي تواند در‬ ‫مقابل عفونتهاي دستگاه تنفس مقاومت كند‪.‬‬ ‫‪74‬‬

‫در آزمايش ديگري كه بوسيله جيمز هاوس در مر كز‬ ‫تحقيقات دانشگاه ميشيگان انجام گرفت ‪ .‬محققان در‬ ‫يافتند كه انجام كارهاي داوطلبانه معمولي و برخورد‬ ‫گرم و همدردانه با ديگران به طور قابل توجهي‬ ‫احساس اميدواري را در زندگي افزايش مي دهد و‬ ‫احتمال سرزندگي را نيز در ميان آنها رواج مي دهد ‪.‬‬ ‫بسياري از محققان در زمينه جديد پزشكي فكري ـ‬ ‫جسمي يافته هاي مشابهي را نشان داده اند و با سند‬ ‫ثابت كرده اند كه مراحل مثبت فكري مي تواند‬ ‫سلمت جسمي ما را افزايش دهد‪.‬‬ ‫علوه بر اين اثرات مفيد در سلمت جسم ‪ ،‬شواهدي‬ ‫وجود دارد كه رفتار همدردانه در سلمت روان نيز‬ ‫اثرات خوبي دارد ‪ .‬مطالعات نشان مي دهد كه كمك‬ ‫به ديگران احساس شادي را افزايش داده ‪ ،‬آرامش‬ ‫فكري به ارمغان آورده و افسردگي را كاهش مي‬ ‫دهد‪.‬‬ ‫تحقيق ديگري بو سيله آلن لكز با چند هزار نفر كه‬ ‫بطور منظم در گير فعاليتهاي داوطلبانه بودند و به‬ ‫ديگران كمك مي كردند ‪،‬نشان داد نود درصد داوطلبان‬ ‫يك نوع «واليي» را همراه اين فعاليت گزارش دادند ‪،‬‬ ‫يك احساس گرمي ‪،‬حرارت و يك نوع احساس‬ ‫رضايت‪.‬همچنين يك احساس آرامش و ارزش ‪ .‬اين‬ ‫رفتارها نه تنها برخوردي را ايجاد مي كند كه از لحاظ‬ ‫احساسي بسيار غني است ‪ .‬بلكه دريافتند كه اين‬ ‫آرامش باعث تسكين نگرانيهاي ناشي از اختللت‬ ‫جسمي نيز مي شود‪.‬‬ ‫ما به خوبي مي توانيم حلقه هاي پيوند ميان احساس‬ ‫همدردي و بخشش و شادي و رضايت را در زندگي‬ ‫خود و اطرافيانمان ببينيم ‪.‬‬ ‫‪75‬‬

‫«البذكر الله تطمئن القلوب»‬

‫‪:‬‬ ‫‪.‬‬ ‫عشق‪،‬عداوت ‪ ،‬نگراني‪،‬اضطراب ‪،‬ترس ‪،‬آرامش و هر‬ ‫گونه فعاليت و كوشش جسماني ما به دنبال تصوراتي‬ ‫صورت مي گيرد كه در فكر ما خود نمايي مي كند ‪،‬‬ ‫حتي اگر صورتهاي ذهني ما با واقعيتهاي عيني نيز‬ ‫تطبيق نكند اين اثرات را به دنبال خواهد داشت در‬ ‫حالي كه وجود عيني به تنهايي (در صورتي كه در ذهن‬ ‫ما منعكس نگردد ) هرگز منشا جسمي فعاليتهاي‬ ‫ارادي نخواهد بود‪.‬‬ ‫در بخش پيش ديديم كه چگونه بخشندگي و شادي‬ ‫باهم در ارتباطند و همان طور كه گفته اند صدقه‬ ‫باعث شادي دلها مي گردد‪ ،‬و آدمي با پرداخت صدقه‬ ‫بطور خاص و بخشش بطور عام كمتر دچار‬ ‫افسـردگي مي شود‪.‬‬ ‫‪.‬‬ ‫‪76‬‬

‫بدون شك كسي كه مي بخشد احساس بزرگي مي‬ ‫كند‪.‬‬ ‫يك ضرب المثل فارسي مي گويد ‪« :‬بخشش از‬ ‫بزرگان است» يعني كسي مي تواند ببخشد (هم‬ ‫بخشش به معناي عفو و هم بخشيدن چيزي به‬ ‫ديگران) كه بزرگوار و بزرگ منش باشد‪ .‬و اين مطلب‬ ‫گوياي اين است كه بالعكس اگر كسي بخشيد و به‬ ‫بخشش روي آورد احساس بزرگي و در پي آن عزت‬ ‫نفس مي كند‪.‬‬ ‫دكتر محمد عثمان نجاتي در كتاب قرآن و روانشناسي‬ ‫مي گويد‪:‬توانايي فرد در محبت و نيكي كردن به‬ ‫مردم و تلش براي خوشبتي آنها ‪ ،‬موجب تقويت‬ ‫احساس تعلق به گروه و سبب ايجاد احساس رضايت‬ ‫از خود مي شود و داشتن چنين احساسي براي‬ ‫سلمت رواني داراي اهميّت فراوان است ‪.‬‬ ‫صدقه محكي است براي سنجش توان افراد براي‬ ‫ايثار و بخشش و گذشت‪ .‬در واقع فرد با دادن‬ ‫صدقه ‪،‬بخشيدن جزئي و ناچيز پاي در ميدان تجربه‬ ‫مي گذارد و ضمن آماده كردن خويش براي گامهاي‬ ‫بزرگتر ‪،‬وقتي از اثرات آن بهره مند شد ‪،‬مشتاقانه راه‬ ‫را ادامه مي دهد ‪.‬‬ ‫صدقه مي تواند باعث افزايش عزت نفس در انسان‬ ‫گردد‪ .‬چون وقتي چيزي هرچند اندك مي بخشي در‬ ‫واقع اين پيام را به درون خود و ضميرت مي فرستي‬ ‫كه من دارم و مي توانم و ازاين روي احساس‬ ‫قدرت ‪ ،‬شوكت و بي نيازي مي كني و اين‬ ‫احساســـات مثبت را در خود پرورش‬ ‫مي دهي‪.‬‬ ‫‪77‬‬

‫بي جهت نيست كه گفته اند وقتي تنگدست شدي‬ ‫شروع به بخشش كن! حتي قر ض بگير و ببخش‪.‬‬ ‫وقتي به بن بست رسيدي (تصورت اين است كه ديگر‬ ‫به بن بست رسيدي و همه درها برويت بسته است)‬ ‫بايد كاري بكني ‪ ،‬دست آويزي بيابي تا به آن چنگ‬ ‫زني‪ ،‬بقولي بزني به سيم آخر هر چه بادا باد‪ ،‬كه اينجا‬ ‫مي تواند نقطه آغاز باشد ‪.‬همين نقطه پايان شروعي‬ ‫و تولدي ديگر ‪.‬‬ ‫يك راه اين است بنشيني و ببيني چه داري؟‬ ‫واقعا چه داري ؟به داشته هايت بيانديش نه نداشته ها‬ ‫‪،‬آيا چيزي براي عرضه داري ؟ چيزي براي بخشيدن‬ ‫داري؟‬ ‫شايد سوالي خنده دار بنظر برسد‪ .‬آه ندارم كه با ناله‬ ‫سوداكنم‪ .‬حتي يك ستاره در هفت آسمون هم ندارم و‬ ‫از اين حرفها كه معمول مي زنند و غافل از اين كه‬ ‫دارند به خود ظلم مي كنند چون به خود فقر و‬ ‫نداري و مفلسي را تلقين مي كنند‪.‬‬ ‫از اينگونه آدمها چه انتظاري مي توان داشت جز‬ ‫بيچارگي ‪ ،‬و درماندگي؟!‬ ‫دوراه در پيش داري ‪.‬يا بنشيني و زانوي غم در بغل‬ ‫بگيري و منتظر سرنوشت و شانسي باشي كه‬ ‫هيچوقت سراغت نخواهد آمد! چون خودت خواستي و‬ ‫مي پنداري آدم بدبخت‪ ،‬فلك زده و بدشانسي هستي‪:‬‬ ‫چو خود كرده اي اختر خويش رابد‬ ‫چشم نيك اختري را‬

‫مدار از فلك‬

‫دســتها رابســته اي و در گوشــه اي نشســته اي بــي‬ ‫كوشـش و بـي انكـه حركتـي كنـي دادي بزنـي كـه بهتـر‬ ‫است‪:‬‬ ‫‪78‬‬

‫جنبشي اندك بكن همچون جنين‬ ‫حواس نور بين‬

‫تا ببخشندت‬

‫جنيـن هـم اگـر بيحركـت در همان حالت چمباتمـه اي كـه‬ ‫حالت افراد افسـرده اسـت بنشينـد هيچوقـت چشمـش‬ ‫به دنيا گشوده نخواهد شد!‬ ‫اتّفاقا بايد گفت يكي از علل افســردگي و يا هر نوع‬ ‫عارضه رواني همين كودكي! و عدم بلوغ و رشد‬ ‫رواني است‪ .‬كه كودك وابسته است و ترس از دست‬ ‫دادن و ناتواني و وابستگي به بزرگتر (پدر و مادر) او‬ ‫را از باز شدن منع مي كند از بخشيدن مي هراسد‪ .‬از‬ ‫استقلل وحشت دارد‪ .‬او نان آور را پدر مي داند و‬ ‫شير دهنده را مادر و بالتر ازاين را نمي فهمد و نمي‬ ‫ما بالغ مي داند كه روزي دهنده اي است كه‬ ‫بيند ‪ .‬ا ّ‬ ‫هيچوقت كيسه اش تهي نمي شود و جايي نمي رود‬ ‫كه باز نگردد و دارايي اش تمام شدني نيست جاويد و‬ ‫باقيست‪ .‬پس ديگر چه جاي ترس و اضطراب و‬ ‫افسردگي؟‬ ‫اگر از چاه خيالت و وابستگي ها بيرون بيايي ‪،‬اگر‬ ‫دريا را ببيني و اگر خير كثير را باوركني‪ .‬در ميابي كه‬ ‫كسي مقصر نيست ‪ ،‬وارض الله واسعه ‪:‬‬ ‫چون روي در‬

‫گير عالم پر بود خورشيد و نور‬ ‫ظلمتي مانند گور‬ ‫بستـه روزن‬ ‫بي نصيب آيي از آن نور عظيم‬ ‫باشي از ماه كريم‬ ‫چه گنه دارد جها‬ ‫تو درون چاه رفتسـتي زكـاخ‬ ‫نهــاي فراخ‬

‫راه دوم‬ ‫‪79‬‬

‫مي تواني اميد وار باشي به خداوند رحمان و رحيم‬ ‫آنكه روزيت را تضمين كرده تا نگران فردا نيز نباشي‪.‬‬ ‫بلكه از آسمان بياموزي باز بودن و دست و دلباز‬ ‫بودن را ‪ .‬دري بزن تا دري باز شود هايي بكن تا هويي‬ ‫بشنوي ‪.‬‬ ‫بقول مولنا اگر مي خوابي هم در راه بخواب كه از‬ ‫چشم كاروان دور نباشي‪.‬‬ ‫اگر مي خواهي رستگار شوي و از رنج رهايي يابي راه‬ ‫ساده اي وجود دارد‪ :‬ببخش و ببخش ‪.‬حتي سلمي ‪،‬‬ ‫كلمي و لبخندي بروي عابران بزن‪.‬‬ ‫ازهر چه داري صدقه اي بده حتي اگر يك سكه بيشتر‬ ‫در جيب نداري وقتي مي بخشي مطمئن باش ده و‬ ‫صد برابر دريافت مي كني ‪ .‬واين بخشش آغاز‬ ‫شكفتن است‪،‬آغاز روييدن و جوانه زدن دانه وجود‪.‬و‬ ‫تولدي است دوباره‪.‬‬ ‫وقتي كه خالي مي شوي آماده دريافت مي گردي ‪ .‬در‬ ‫اصل ظرفيت ايجاد مي كني براي پر شدن‪.‬‬ ‫مشكل اينجاست كه ما اكثرا مي ترسيم از اين خل ء ‪،‬‬ ‫نه ترس ازدست دادن بلكه ترس از پر نشدن و‬ ‫سرمان بي كله ماندن ! حتي در موقع تنفس‪ ،‬نفس‬ ‫را كامل بيرون نمي دهيم كه اگر اين كار بكنيم لذ ّت‬ ‫تنفس و اكسيژن حيات را بهتر احساس خواهيم كرد‪.‬‬ ‫تنها راه امتحان است ‪ .‬به آزمايشش مي ارزد مثل مي‬ ‫توان با تنفس عميق شروع كرد كه خرجي هم ندارد!‬ ‫اگر نتيجه داد با چرك كف دستتان شروع كنيد! پول ته‬ ‫جيبتان را مي گويم‪ .‬پولهاي اضافي تان را ببخشيد و‬ ‫‪1‬‬

‫‪ - 1‬گفت پيغمبر‪:‬كه چون كوبي دري‬ ‫ســري‬

‫‪80‬‬

‫عاقبت زان در برو آيد‬

‫يا آنچــه فـكر مي كنيد رورزي ممكن است بدردتان‬ ‫بخورد‪.‬‬ ‫با بخشش مي توانيد خود را سبك كنيد و آماده پرواز‬ ‫شويد ! تعجب نكنيد ‪.‬پرواز ممكن است ‪ ،‬سبكبار‬ ‫شويد ‪ ،‬دستهارا باز كنيدو به همين سادگي پرواز كنيد‪.‬‬ ‫گرچه همين كه شروع كرديد به از خود بيرون آمدن‪،‬از‬ ‫خود گذشتن ‪،‬سبك شدن و رهايي از وابستگي ها ‪ .‬اين‬ ‫خود پروازي است فوق پرش عمودي! پروازي است‬ ‫دروني ‪.‬رسيدن از خاك به خدا‪.‬آسماني شدن ‪،‬رشد و‬ ‫تعالي‪:‬‬ ‫رسد آدمي به جايي كه به جز خدا نبيند‬ ‫حد است مقام آدميت‬

‫بنگر كه تا چه‬

‫رفتار متقابل‬ ‫در تحليل رفتار متقابل چهار وضعيت روي مي دهد از‬ ‫ديدگاه و مواضع كودك يا با لغ ويا والد وجود‪(.‬تحليل‬ ‫رفتار متقابل بر اين اسا س است كه همه ما سه‬ ‫شخصيتيم در يك قالب ‪،‬گاهي مانند بچه در گذشته با‬ ‫تجربيات ظبط شده «كودك»‪ ،‬گاهي مانند والدين با‬ ‫ارزشها و سنتها و دستورات«والد»‪ ،‬و گاه واقعيت گرا‬ ‫با فكر و انديشه و با حركات ارادي«بالغ» ‪،‬و اين كه‬ ‫كردار ما بر اساس كدام يك از اين حالت صورت مي‬ ‫گيرد ‪.‬كدام يك از اين شخصيتها تبادل رفتار را شروع‬ ‫مي كند و كدام يك از شخصيتهاي طرف مقابل پاسخ‬ ‫مي دهد؟)‬ ‫اگر در فرآيند بخشش وضعيت آخر حاكم باشد ‪،‬‬ ‫بهترين حالت است‪ .‬يعني من خوبم تو خوبي ‪.‬‬ ‫آن كه بي منت مي بخشد نه براي اين كه از طرف‬ ‫مقابل دارنده تراست ويا تواناتر ‪،‬بلكه به شكرانه‬ ‫نعمتي كه بدستش رسيده و امتحاني كه پس مي دهد‬ ‫‪81‬‬

‫و انتخاب شده است تا واسطه بخشش باشد كه‬ ‫هرچه هست از اوست ‪ ،‬مالك اصلي خداست و ما‬ ‫امانت داري بيش نيستيم ‪ .‬و در حقيقت اين من‬ ‫نيستم كه مي بخشم محبت ‪ ،‬وهدايت اوست ‪،‬دست‬ ‫اوست كه از آستين من بيرون مي آيد‪.‬‬

‫‪.‬‬ ‫و آنكه مي گيرد ‪،‬بي تكلف ‪ ،‬متواضعانه ‪ ،‬نه ازروي‬ ‫خواري و زاري ‪،‬عاشقانه و بزرگوارانه ‪،‬نه در موضع‬ ‫كودكي نابالغ ‪،‬ناتوان و درمانده‪ ،‬بلكه اگاهانه‪ ،‬مي داند‬ ‫چه مي كند و باآن چه بايد بكند و آن بخشش را هر‬ ‫چند كوچك باشد در چه راهي مصرف كند و چگونه‬ ‫شكر اين نعمت را به جاي آورد‪ .‬و اين بخشش اورا به‬ ‫تلشي وكوششي وا مي دارد تا جبران كند و روزي جز‬ ‫دهندگان و بخشندگان گردد‪ .‬او نيز در اين داد و دهش‬ ‫خداي را مي بيند و دست او را كه بالترين‬ ‫دستهاست‪.‬‬ ‫دادو دهش و بخشش ارتباطي دو سويه است بين‬ ‫دونفر ارتباط و مقابله بين دو بالغ نه بالغ به عنوان‬ ‫بخشنده و كودك گيرنده ‪ ،‬كه بخشش از روي ترحم و‬ ‫دلسوزي از اين نوع است و مي تواند مضر باشد ‪ ،‬و‬ ‫نابود كننده عزت نفس و حرمت و كرامت انساني هر‬ ‫دو طرف اين مبادله ‪.‬‬ ‫ناگفته پيداست زماني انسان از اين ارتباط احساس‬ ‫رضايت و خوشنودي مي كند كه طرف ديگر نيز‬ ‫رضايتش جلب شده باشد و تنها به فكر خويش نيست‪.‬‬ ‫‪82‬‬

‫صدقه و شجاعت‬ ‫ابن ابي الحديد مي گويد‪:‬‬ ‫سخاوت داخل در شجاعت است زيرا سخاوت رام‬ ‫كردن مال است ‪،‬همان طوري كه شجاعت رام كردن‬ ‫نفس است‪.‬‬ ‫شجاع در ميدان جنگ جانش را بذل مي كند ‪.‬كسي كه‬ ‫مال خود را بذل و بخشش مي كند در حقيقت او نيز‬ ‫در ميدان انفاق كردن شجاع است و براي همين است‬ ‫كه طايي مي گويد‪ :‬يقين كردم كه شجاعت از سماح‬ ‫بوجود مي آيد و جود و بخشش از شجاعت سرچشمه‬ ‫مي گيرد‬ ‫شرح نهج البلغه ابن ابي الحديد ج ‪ 6‬ص ‪370‬‬ ‫ترسو تنها كسي نيست كه از بذل جانش مي ترسد‬ ‫بلكه آن كه از دادن مال مي ترسد آن بخيل است‬ ‫كسي كه حاضر نيست در ازاي اين همه چيز كه‬ ‫دريافت كرده كمي پس دهد ترسوي واقعي است كه‬ ‫اين ترس ناشي ازجهل است ‪.‬چون كه آنكه آن داد‬ ‫تواند اين داد‪:‬‬ ‫آنكه رخسار تورا رنگ گل و نسرين داد‬ ‫صــبر و آرام تواند به من مسكين داد‬ ‫وانكه گيسوي تورا رسم تطاول اموخت‬ ‫هم توانــد كرمش داد من غمگين داد‬ ‫‪83‬‬

‫آري آن كه اين همه نعمت بي منت و بي خواستن‬ ‫ارزاني داشته باز مي تواند بدهد و ان كه دريا را ببيند‬ ‫از بخشش قطره واهمه اي ندارد‪:‬‬ ‫گر بدبدي بحر‬

‫در رخت كو از مي دين فرخــي‬ ‫كو كف سخــــي‬ ‫خاصـه آن كو ديد‬ ‫آنكه جو ديد آب را نكند دريـغ‬ ‫آن دريا و ميغ‬ ‫و بقول مولنـا آنكـه ثروت مـي اندوزد و طمعكاراسـت‬ ‫چون مور كور اسـت و وقتـي نگاهـش بـه مال دنيـا مـي‬ ‫افتد دست و پايش را گم مي كند‪:‬‬ ‫مـور بر دانـه بـــدان لرزان شـــود‬ ‫خوش اعمي بـود‬ ‫مي كشد آن دانه را با حرص و بيـم‬ ‫چنان چاش كريـم‬ ‫…‪.‬‬ ‫اي به صورت ذره كيوان راببيــن‬ ‫رو سليمان راببيــن‬

‫كه زخرمنهاي‬ ‫كه نمي بيند‬ ‫مور لنگي‬

‫و بي شك اينها همه از فريب كاري نفس است و نفس‬ ‫اسـت كـه مـا را مـي ترسـاند و امـر مـي كنـد بـه حرص و‬ ‫طمع و مال اندوزي كه اگر با ديد بصيرت بنگريم مي‬ ‫بينيم هزاران سال است كه آدميان آمده اند و رفته اند‬ ‫و هيچ دهاني بي روزي نمانده وهنوز آسمان مي بارد و‬ ‫هنوز خورشيـد مـي درخشـد وباز شبهـا ماه مـي تابـد و‬ ‫هنوز سبزه ها سبزند و درياها آبي …‬ ‫يك جزيره سبز هست اندر جهان‬ ‫خوش دهان‬

‫‪84‬‬

‫اندرو گاويست تنها‬

‫جمله صحرا را چرد او تا بشـــب‬ ‫و منتجبـب‬ ‫شب زانديشه كه فردا چه خــورم‬ ‫لغر زغــم‬ ‫هيچ ننديشد كه چندين سال مــن‬ ‫و اين چمن‬ ‫هيچ روزي كـــم نيامد روزيـــم‬ ‫و دلسوزيم‬

‫تا شود زفت و عظيم‬ ‫گردد او چون تار مو‬ ‫ميخورم اين سبزه زار‬ ‫چيست اين ترس و غم‬

‫وخلصه آنكه‪:‬‬

‫نفس آن گاواست و آن دشت اين جهان‬ ‫شود از خوف نان‬

‫كو همـــي لغر‬

‫ترس به جز قدرتي كه ما مي دهيم قدرت ديگري‬ ‫ندارد‪.‬در واقع ترس ساخته فكر و تصورات ماست‬ ‫ايمان به قدرت مافوق و قادر متعال مي تواند ترس را‬ ‫درما زايل گرداند‪.‬‬ ‫خساست و بخل و در پي آن حب دنيا نتيجه ترس‬ ‫است ‪.‬ترس از دست دادن ‪،‬ترس تمام شدن‪،‬‬ ‫جه به خير كثير نداريم (زهر و ترياق كمياب‬ ‫چون تو ّ‬ ‫است و آب وهوا و خلصه چيزهاي لطيف‪،‬نعمتها و‬ ‫خوبيها فراوان)‬ ‫جه داشت كه تا ازدست ندهيم بدست نمي‬ ‫بايد تو ّ‬ ‫آوريم تا تهي نشويم پر نمي شويم ‪.‬چون خالي شدن‬ ‫پيش نياز پر شدن است و آنهم چه مي دهيم و چه مي‬ ‫گيريم ‪:‬‬

‫با هر تنفسي دي اكسيد كربن مي دهي و به جايش‬ ‫اكسيژن مي گيري‪،‬يك دانه مي كاري صد خوشه بر‬ ‫‪85‬‬

‫مي داري‪،‬دنيا مي دهي و عقبي مي گيري ‪ ،‬يك كار‬ ‫نيك مي كني ده برابر پاداش نصيبت مي شود‪.‬با اين‬ ‫اوصاف آيا ديگر جايي براي ترس باقي مي ماند؟‬ ‫ترس از فقر ونداري وعده شيطان است (الشيطان‬ ‫يعدكم الفقر)‪ .‬كه مي خواهد تورا از رحمت حق نااميد‬ ‫كند و از بخشش باز دارد ‪.‬ولي مگر ‪:‬‬ ‫اندرين پستي چه‬ ‫في ا لسمـا رزقكم نشنيده اي‬ ‫برچسبيده اي‬ ‫ميكشد گــوش‬ ‫ترس و نوميديت داد آواز غول‬ ‫تو تا قعر سقول‬ ‫راه مقابله با ترس‬

‫نمي خواهم بگويم اصل نترس ‪ ،‬بترس ولي ببخش !‬ ‫اينگونه اندك اندك ترست زايل مي شود و درميدان‬ ‫عمل در ميابي كه ترست بيهوده بوده است‪،‬به عبارتي‬ ‫لزم نيست ابتدا به دنبال مقابله و مبارزه با ترس‬ ‫باشي و پس از آن عمل كني (هر نوع عمل ازجمله‬ ‫عمل صالح و به ويژه بخشش كه منظور نظر اين‬ ‫نوشته است‪.‬چرا كه ترس مانع عمل ناب و صالح‬ ‫ما‬ ‫است!هر چند مي تواند انگيزه عمل هم باشد‪ ،‬ا ّ‬ ‫عمل آلوده ! و در واقع واكنش و عكس العمل در‬ ‫برابر محرك ترسناك! كه بدون شك در بيشتر مواقع‬ ‫منجر به فرار مي شود تا مقابله و ايستادگي و فرار‬ ‫هم نتيجه اي ندارد جز پيش روي آن چيز ترسناك!)‬ ‫چون شنيدي‬ ‫ني ز دريا ترس ني از موج و كـــف‬ ‫تو خطاب لتخـف‬ ‫‪86‬‬

‫نان فرستد‬

‫ل تخف دان چونكه خوفت داد حق‬ ‫چون فرستادت طبق!‬ ‫جهت مبارزه با اين گونه ترس يعني ترس از دست‬ ‫دادن يك راه ساده وجود دارد ‪،‬بخشش كوچك و يا‬ ‫صدقه‪،‬با دادن صدقه به اين باور مي رسيم كه از‬ ‫دست دادن زياد هم سخت نيست آن هم اختياري و‬ ‫اين تمريني است براي بخشش و گذشت! بلكه در‬ ‫بخشيدن لذ ّت و شادماني نهفته است كه در گرفتن‬ ‫نيست‪.‬‬ ‫عاشق نمي ترسد از هيچ چيز نمي هراسد به جز ترس‬ ‫دوري و از دست دادن معشوق واين د رصورتي است‬ ‫كه عملي انجام دهد كه معشوق ازو برنجد‪:‬‬ ‫كه گرگ از هي‬ ‫كسي كه عاشقه از جان نترسه‬ ‫هيه چوپان نترسه‬ ‫عاشق در ميدان عشق نيرومند وشجاع است حاضر‬ ‫است از همه چيز حتي جان بگذرد تا به جانان برسد‬ ‫ديگرمال ومنال دنيا در چشمش پشيزي ارزش ندارد و‬ ‫عاشقانه بذل و بخشش مي كند‪.‬‬ ‫صدقه ‪،‬بخشش قطره قطره‬ ‫در هنگام بارش جرياني مــداوم از داد و ستدي‬ ‫عاشقــــانه به وقوع مي پيوندد ‪ .‬دريا مي بخشد‬ ‫خورشيد نور و گرما به دريا هديه مي كند دريا آبهايش‬ ‫را به صورت بخار در هوا مي پراكند ‪.‬در حالتي زيبا و‬ ‫با شكوه همچون رقصي در ميانه ميدان ‪ ،‬ابر ي شكل‬ ‫مي گيرد و عاشقانه شروع به ريزش و بخشش مي‬ ‫كند كه همراه خود طــراوت و تازگــي به ارمغان مي‬ ‫آورد و پاكي صفا‪.‬‬

‫‪87‬‬

‫و هركس به اندازه ظرفيش و زمينه اش از آن بهره‬ ‫مي گيرد ‪.‬‬ ‫بخشندگي را بايد از خورشيــد آموخت كه بي پرا و بي‬ ‫قيد و شرط نور مي افشاند و گل و خار از نورش به‬ ‫يك اندازه برخوردار و يا ابر كه قطره قطره ‪،‬دانه‬ ‫دانه‪ ،‬ذره ذره ‪ ،‬بر پهنه هستي مي بارد و هر كه‬ ‫بامش بيش برفش بيشتر ! البته بام دلش ‪ ،‬بام‬ ‫آسمانش نه سقف خانه اش آن كه دلش به وسعت‬ ‫درياست بيشتر نصيبش مي شود اين پـاكي و طراوت‬ ‫باران را گرچه‪:‬‬ ‫«‬ ‫»‬ ‫باران حاصل بخشندگي درياست به امر خداي‬ ‫بخشنده‪.‬‬ ‫حيات يعني دادو ستد و تعامل و تبادل انرژي با كائنات‪.‬‬ ‫يعني تنفس‪ ،‬قبض و بسط در دايره هستي فرا رفتن و‬ ‫فرود آمدن ‪.‬‬ ‫خورشيد به دريا مي تابد گرما مي بخشد ‪،‬آب بخار مي‬ ‫شود (دريا شروع به بخشش مي كند)‬ ‫قطرات ريز آب متحد مي شوند و باران اين رحمت‬ ‫الهي شروع به ريزش مي كند بي ريا بي منت‪،‬‬ ‫زندگي و طراوت مي بخشد ‪.‬‬ ‫سرانجام آبهاي حاصل از باران پس از تطهير زمين و‬ ‫البته آلوده شدن خود دوباره در جويبارها و آبرفتها‬ ‫جمع مي شوند بهم مي پيوندند و راه دريا پيش مي‬ ‫گيرند(انالله و انا اليه راجعون)و اين حكايت‬ ‫هميشكي و زيباي زندگي است فراز و فرود(النهايه‬ ‫الي بدايه)‪.‬‬ ‫‪88‬‬

‫و آدمي نيز از بهشت به زمين رانده شد تا با بخشش‬ ‫و كوشش ‪،‬برويد و بروياند ‪،‬رشد كند و تعالي بخشد تا‬ ‫بدين گونه ليق بهشتي جاويدان گردد‪.‬‬ ‫«و ما انزل الله من السما من ما فاحيا به الرض بعد‬ ‫موتها و بث فيها من كل دابه»‬ ‫بقر‬ ‫ه ‪164‬‬ ‫آسمان هنگام ريزش و بارش رحمت جشن مي گيرد‬ ‫هنگام بارش آن گاه كه در هاي رحمت بازمي شود‪.‬‬ ‫در آسمان جشني به پا مي شود ‪،‬شور و غو غايي ‪،‬‬ ‫هلهله اي برپاست ‪.‬‬ ‫باران … باران‬ ‫هنگامه نزول رحمت الهي است‬ ‫…‪.‬‬ ‫اين پويش دريا‪،‬دريا‬ ‫اين بخشش قطره‪ ،‬قطره‬ ‫كه در دستان تشنه زمين مي‬ ‫اين صدقه آسمان‬ ‫چكد‬ ‫فلسفه صدقه‬

‫‪,‬‬ ‫‪.‬‬

‫(‬

‫)‬

‫از ديدگاه استاد مطهري ‪،‬انفاق فلسفه اش تنها پر‬ ‫شـــــدن خلها نمي باشد بلكه رابطه اي با ساخته‬ ‫شدن دارد‪.‬اينكه انسان چيزي داشته باشد و از خود‬ ‫‪89‬‬

‫جداكند‪ ,‬و مظهر رحمانيت پروردگار شود‪.‬نقش بزرگي‬ ‫در ساختن انسان دارد‪.‬‬ ‫جه‬ ‫عطوفت كه از ماده عطف است ‪ ,‬يعني تمايل و تو ّ‬ ‫به ديگران‪ ,‬با ديگران يكي شدن و دل بجاي دل آنها‬ ‫نهادن ‪ ,‬خود هدف است‪.‬‬ ‫و هدف اساسي و قابل اهميّت ‪ ,‬اگر چنين مفهومي در‬ ‫جامعه نباشد ‪,‬عينا مثل آن است كه در محيط خانواده‬ ‫محبت و عطوفت مفقود گردد‪.‬‬ ‫انفاق نيز از اين قبيل است ‪ .‬نبايد از يك جنبه آن را‬ ‫ملحظه كرد و گفت فلسفه اش تنها سير كردن شكم‬ ‫گرسنگان است و لذا مي شود از راه ديگر انجام‬ ‫داد‪(.‬منظور از طريق نهادها و سازمانهاي خيريه و‬ ‫غيره است)‬ ‫بلكه فلسفه انفاق انسان سازي است زيرا انسانها در‬ ‫سايه گذشتها‪ ,‬بخششها و ايثارها روحشان روح انساني‬ ‫مي گردد‪.‬‬ ‫روي اين حساب كسي نمي تواند بگويد من شخص‬ ‫قانعي هستم و به بادامي مي سازم و نمي خواهم‬ ‫چيزي داشته باشم ‪,‬لذا شخص كاملي هستم ‪ ,‬خير‬ ‫شخصي كه مي تواند داشته باشد بايستي بدست آورد‬ ‫و با دهش مال ‪ ,‬خود را تكميل كند‪.‬‬ ‫نداشتن و ندادن كمال نيست ‪ .‬بدست آوردن و از خود‬ ‫جدا ساختن عامل سازندگي انسان است ‪ .‬اين نكته‬ ‫بخوبي از قرآن مجيدبدست مي آيد ‪ ,‬آنجا كه خطاب‬ ‫به رسول الله (ص) مي فرمايد‪:‬‬ ‫((خذ من اموالهم صدقه تطهرهم و تزكيهم ))‬ ‫توبه _‪104‬‬ ‫در اين آيه به فلسفه سازندگي صدقه اشاره مي‬ ‫كند‪.‬نه به فلسفه اجتماعيش يعني سير كردن شكم‬ ‫‪90‬‬

‫مستمندان ‪ .‬زيرا مي فرمايد از اموال آنها صدقه بگير‬ ‫كه به اين وسيله آنها را پاكيزه مي كني ‪ ,‬رشد مي‬ ‫دهي‪ .‬درست مثل گياهي كه با وجين كردن رشد‬ ‫بيشتري مي يابد‪ .‬و اصول هر موجود زنده اين چنين‬ ‫است كه گرفتن آفتها مساوي با رشد بيشتر آن است‪.‬‬

‫«آنچه بر خود نمي پسندي بر ديگران نيز مپسند »‬ ‫( )‬ ‫دگر خواهي نوعي كنش اجتماعي است كه در آن فرد‬ ‫بيش از تعهداتش عمل كند به نحوي كه منافع ديگران‬ ‫را بر منافع خود ترجيح دهد‪.‬‬ ‫يا حداقل نسبت به منافع ديگران به اندازه منافع خود‬ ‫اجساس تعهد و مسوليت كند‪ .‬در صورتي كه چنين‬ ‫امري تحقق يابد زمينه اي را فراهم مي سازد كه در‬ ‫ان انسان اهميّت پيدا مي كند و انسانها مورد عزت و‬ ‫احترام قرار مي گيرند‪.‬همچنين نزديكي انسانها به‬ ‫عنوان موجوداتي مشاركت جو ‪،‬نوعدوست و دگر‬ ‫جه قرار مي گيرند‪.‬‬ ‫خواه مورد تو ّ‬ ‫نمونه هاي عيني كنش دگر خواهانه معمول در‬ ‫رفتارهاي نوع دوستانه ‪،‬كمك به نيازمندان و حمايت‬ ‫از مستمندان منعكس مي شود‪.‬‬ ‫برخي دگرخواهي را به عنوان انگيزه و حالتي ذهني و‬ ‫برخي به عنوان تظاهرات رفتاري دانسته اند‪.‬‬ ‫بعضي دانشمندان نوعدوستي را ذاتي و فطري مي‬ ‫دانند و مي گويند انسان در اجتماع شانس بيشتري‬ ‫براي بقا دارد‪ .‬عده اي بر خصوصيت اكتسابي بودن‬ ‫نوعدوستي از طريق مشاهده اعمال نوعدوستانه و‬ ‫‪91‬‬

‫امدادگري اشاره مي كنند‪ .‬كه از طريق تقليد ‪،‬‬ ‫تشويق و دريافت پاداش و در نتيجه تكرار شكل مي‬ ‫گيرد‪.‬‬ ‫يكي از نظريات مهمي كه در چارچوب روانشناسي‬ ‫اجتماعي در مورد نوعدوستي به تحليل رفتار‬ ‫اجتماعي فرد پرداخته ‪،‬نظريه مبادله اجتماعي‬ ‫است‪.‬مبادله اجتماعي تعاملي است كه در آن علوه بر‬ ‫ماديات مانند پول‪ ،‬روابط و فرآيندهايي نظير دوستي و‬ ‫عليق اجتماعي‪ -‬و خدمات نيز مبادله مي شوند‪.‬‬ ‫برخي از جامع شناسان در تقسيم بندي مبادلت موارد‬ ‫فوق را در چارچوب مبادله نامتقارن گرم مورد بحث‬ ‫قرار داده اند‪.‬‬ ‫«مبادله نامتقارن انتشاري و عاطفي است‪ .‬دراين‬ ‫مبادله طرفين نسبت به يكديگر احساس مثبت‬ ‫دارند‪.‬ايثار‪،‬ياري ديگران ‪،‬بخشش يا به تعبير‬ ‫مالينوفسكي" هديه ناب " ا ز مظاهر برجسته اين‬ ‫نوع مبادله محسوب مي شوند ‪ .‬ديگران اين نوع‬ ‫مبادله را بده بســتان تعميم يافتــه و برخي‬ ‫بده بستان مثبت ناميده اند‪.‬‬ ‫اساس آن دوستي همنوع است‪.‬دراين نوع مبادله فرد‬ ‫در ازاي كمك و ارائه خدمت به افراد ديگر گرچه‬ ‫ما انتظار جبران از طرف‬ ‫متحمل هزينه مي شود ا ّ‬ ‫مقابل را ندارد‪.‬برگشت تنها از نوع نفع جانشيني و يا‬ ‫رضاي جانشيني است ‪.‬‬ ‫اين نوع مبادلت مقوله هايي چون ‪ :‬ايثار و فداكاري را‬ ‫شامل مي گردد ‪.‬‬ ‫نوع ديگر مبادله متقارن گرم كه در آن نفع طرفين‬ ‫مطرح است ‪.‬‬ ‫‪92‬‬

‫در تحليل معنايي رفتار نوعدوستانه نظريه پردازان به‬ ‫كسب بيشترين پاداش در مقابل كمترين هزينه اشاره‬ ‫مي كنند‪ .‬از اين منظر انسانها سعي مي كنند در‬ ‫مناسبات خود پاداش بيشتري بدست آورند‪.‬پاداشها يا‬ ‫رواني اند مانند كاهش استرس ‪ -‬اضطراب و‬ ‫افسردگي و افزايش رضايت اززندگي يا بيروني اند‬ ‫مانند جلب اعتماد و تاثير اجتماعي‪.‬‬ ‫بر اساس نظريه بيولوژيكي اجتماعي اساس هستي‬ ‫بر بقائ ژنها استوار است ‪.‬‬ ‫اين ژنها هستند كه مارا بسوي شرايطي هدايت مي‬ ‫كنند كه در آن شرايط بيشترين شانس را براي بقا در‬ ‫جهان داريم و ژنها مردم را براي ادامه حيات آماده‬ ‫مي سازند‪.‬تا درست عمل كنند و توانمند باشند‪.‬‬ ‫ژنها در بروز ويژگيها ي تمام افراد يك خانواده مهم اند‬ ‫و همين ارتباط ژنتيك است كه سبب حمايت‬ ‫خويشاوندان از هم مي گردد‪.‬‬ ‫از ديدگاه بعضي جامعه شناسان افراد بر اساس‬ ‫قرادادهاي اجتماعي به همديگر كمك كنند و كمك به‬ ‫همنوع يك هنجار اجتماعي است‪.‬‬ ‫در انفاق و صدقه واجب بحث ارتباطات اجتماعي‬ ‫موضوعيت دارد و قابل تامل است يعني بيشتر بايد از‬ ‫ديد جامعه شناسي مسئله را بررسي كرد چرا كه‬ ‫انفاق پركردن شكاف فقر است ‪ .‬ازبين بردن و كم‬ ‫كردن فاصله طبقاتي است‪.‬‬ ‫در زكات و ساير وجوهات واجب شرعي ديگر اختيار‬ ‫مطرح نيست پس بخشش مجسوب نمي شود بايد داد‬ ‫وظيفه است ‪،‬بدهي است كه به خداو مردم داري ‪.‬كه‬ ‫اثرات خاص خود رادارد گرچه اگر به قصد قربت باشد‬ ‫و با نيت خالص و خود بدهي قبل از اين كه بستانند‬ ‫‪93‬‬

‫ديگر وارد مقوله اهدا و بخشش مي گردد وبخشنده‬ ‫از همه آثار و بركاتش بهره مند مي سازد‪.‬‬ ‫در مورد بخشش و به خصوص مبحث صدقه آنچه قابل‬ ‫جه و حائز اهميّت است كمك به خويشتن است به‬ ‫تو ّ‬ ‫جاي كمك به همنوع و ديگران ‪ .‬در اينجا انگيزه تعيين‬ ‫كننده نيست بلكه صرف عمل مهم است شايد نوعي‬ ‫بي هنجاري مطرح باشد‪.‬‬ ‫در بسياري مواقع به خصوص موقعيتهاي اضطراري‬ ‫كمك و ياري انسانها بر اساس قاعده خاص ‪،‬فكر و‬ ‫منطق و حتي حساب سود و زيان نيست بلكه بيشتر‬ ‫به نظر مي رسد انسان در اين حالت بر اساس‬ ‫فطرت پاك الهي عمل مي كند عملي ناب و خالص‬ ‫دور از دخالت و وسوسه هاي شيطاني ! عمل صالح‪.‬‬ ‫قضيه مربوط به درون و روان آدمي است از همين‬ ‫روي شايد كمتر قابل توضيح باشد گرچه توجيه‬ ‫پذيراست ‪.‬‬ ‫وقتي در كنار بركه يا رودخانه اي آرام و ساكت‬ ‫ايستاده ايد ‪ .‬و سكوت مطلقي حكمفرماست چه مي‬ ‫كنيد؟ بارها ديده شده در اين گونه مواقع‬ ‫افراد سنگي را در آب مي اندازند و سكوت آن را به‬ ‫هم مي زنند‪ .‬با اين كار موجي در ان ايجاد مي گردد‬ ‫و صداي پاي آب به گوش مي رسد‪.‬‬ ‫اين داستان سكه انداختن در آب خود حكايتي است و‬ ‫از جمله چيزهاي غريب كه بيشتر در اماكن تاريخي‬ ‫مشاهده مي شود افراد سكه اي در آب مي اندازند‬ ‫مثل آبنماهاي‪ :‬آرامگاه سعدي ‪ -‬باغ فين كاشان‬ ‫چهلستون اصفهان كه شخصا اين گونه مناظر را‬‫شاهد بوده ام‪.‬‬ ‫‪94‬‬

‫يا وقتي بر بال زخمي پرنده اي مرهم مي نهي و يا‬ ‫گياهي را آبياري مي كني ويا حيواني را نوازش مي‬ ‫كني ‪،‬اينجا نوعي ارتباط مد نظر است ‪ .‬از درون با‬ ‫بيرون ‪،‬يك نوع مبادله با هستي و طبيعت‪ ،‬ايجا‬ ‫ديگرنوعدوستي مطرح نيست و هنجار و ارتباط ژنتيك‬ ‫هم در كار نيست‪.‬پس موضوع از چه قرار است؟‬ ‫ديگر پاي روانشناسي به ميان كشيده مي شود و‬ ‫انسان با همه پيچيدگيهايش و عواطف لطيف و طبع‬ ‫ظريفش ؟آيا غير اين است كه‪،‬عالمي در آدمي است‬ ‫و انسان خود را جزئي از كل كائنات بلكه ميوه و ثمره‬ ‫هستي مي داندو نسبت به همه موجودات نوعي‬ ‫احساس مسوليت و دل بستگي عاطفي مي كند‪.‬‬

‫صدقه در نگاه ديگران‬ ‫ه»‬ ‫«فبشر عباد الذين يستمعون القول فيتبعون احسن ْ‬ ‫قهر ورزي‬

‫اصل نقدش لطف و داد و بخشش است‬ ‫چون غباري از غش است‬ ‫ذره ها را آفتاب‬ ‫از براي لطـــــــف عالم را بساخت‬ ‫او نواخـــــــت‬

‫داد و دهش‬ ‫»‬ ‫«‬ ‫‪.‬‬ ‫وقتي از دارايي خود چيزي مي بخشي چندان عطايي‬ ‫نكرده اي ‪ .‬بخشش حقيقي آن است كه از وجود خود‬ ‫به ديگري هديه كني !‬ ‫‪95‬‬

‫زيرا دارايي تو چيزي نيست جز متاعي كه از ترس‬ ‫نيازهاي فردا آنرا نگاهباني مي كني و فردا چه بار‬ ‫خواهد آورد براي آن سگي كه از فرط حرص و احتياط‬ ‫استخوانهاي خود را در ميان شنهاي بي نشان پنهان‬ ‫كرده و همراه زائران شهر مقدس در سفر است؟‬ ‫وترس از نياز چيست؟ مگر نيازي ديگر كه جان ادمي‬ ‫را مي گدازد‪.‬‬ ‫وقتي چاه تو پرآب است و همچنان ترس از تشنگي‬ ‫تورا به وحشت انداخته آيا اين ترس تنها نشان از يك‬ ‫عطش سيري ناپذير در تو نيست؟كساني هستند كه از‬ ‫بسيار ‪ ،‬اندكي مي بخشند تا به وصف كرامت شناخته‬ ‫شوندو همين شوق به نام وشهرت هديه آنانرا مسموم‬ ‫مي كند ‪.‬‬ ‫كساني هستند كه از كم تمام را مي بخشند ‪ ,‬آنان به‬ ‫حيات و كرامت بي پايان آن ايمان دارند‪.‬‬ ‫و كيسه شان هيچگاه تهي نخواهد ماند‪,‬‬ ‫و كساني هستند كه با لذ ّت مي بخشند و ان رنج‬ ‫وسختي غسل تعميد آنهاست ( تا ار تعلق دنيوي پاك‬ ‫شوند)‬ ‫و كساني هستند كه مي بخشند و از رنج و لذ ّت فارغند‬ ‫و ســـــوداي فضيلت وتقوي در ســـــرندارند‪ .‬همچون‬ ‫درخت عطر اگين مورد كه در دره اي دوردست شميم‬ ‫جان پرورش را در هر نفس به دست نسيم مي سپارد‬ ‫‪.‬‬ ‫خداوند از دستهاي چنين بخشندگاني با آدميان سخن‬ ‫مي گويدو از پشت چشم آنان بر زمين لبخند مي زند‪.‬‬ ‫ما نيكوتر از‬ ‫بخشيدن در پاسخ درخواست نيكوست ‪,‬ا ّ‬ ‫آن بخشيدن است پيش از درخواست ‪,‬از راه فهم‪.‬‬ ‫‪96‬‬

‫وبراي انسان گشاده دست جستجوي پذيرنده بخشش‬ ‫لذتي است كه به لذ ّت بخشش فزوني دارد‪.‬‬ ‫ايا چيزي هست كه بايد ازبخشش آن دريغ كرد؟‬ ‫هرچه هست روزي بناچار خود بخود بخشيده خواهد‬ ‫شد! پس چه بهتر كه اكنون كه كسي را به آن نيازي‬ ‫هست آن راببخشي تا فرصت بخشش از آن تو باشد‬ ‫وبر وارثان نماند‪.‬‬ ‫خزينه داري ميراث خواران كفر است‬ ‫ساقي و مطرب به فتوي دف و ني‬

‫به قول‬

‫ما آن كس را‬ ‫چه بسيار كه مي گويند‪ :‬من مي بخشم ا ّ‬ ‫كه سزاوار است‬ ‫درختــان باغ نزد گوسفنـدان چراگاه چنــين نمي‬ ‫گوينــد ‪ .‬آنان مي بخشند تا زنده باشند زيرا نگاه‬ ‫داشتن و دريغ كردن هلك شدن است‪!.‬‬ ‫آب در بيرون‬

‫آب در كشتي هلك كشتي است‬ ‫كشتي پشتي است‬ ‫بيگمان آن كس كه خداوند موهبت عمر و ثروت ‪,‬‬ ‫شب و روز را به او عطا كرده است به هر چه تو بر‬ ‫وي نثار كني سزاوار است ‪.‬‬ ‫وان كس كه شايسته است تا از اقيانوس بيكران‬ ‫حيات آب بنوشد اين شايستگي را نيز دارد كه تو‬ ‫جام اورا از جويبار كوچك خود پر كني ‪.‬‬ ‫آن كس كه نزد خداوند به جاني ارزد‬ ‫نزد ابوالحســن به لقـمه ناني ارزد !‬

‫"اب‬ ‫والحسن خرقاني"‬

‫‪97‬‬

‫و كدام شايستگي پيش از شجاعت و اعتماد به نفس‬ ‫كه در خواستن است و كدام بايستگي بيش از خير و‬ ‫نيكويي كه در نفس دريافتن ‪.‬‬ ‫و تو كيستي كه نيازمند پيش تو عريان شود و جامه‬ ‫غرور خود چاك كند تا تو شايستگي او را عريان بيني و‬ ‫غرور او را بي شرم نظاره كني ‪ ,‬نخست بنگر كه ايا‬ ‫تو خود مقام بخشندگي را شايسته اي ‪ ,‬و آيا اين شان‬ ‫و مرتبه را يافته اي كه واسطه فيض و بخشش‬ ‫باشي!؟‬ ‫زيرا براسـتي زندگـي اسـت كـه بـه زندگان چيزي مـي‬ ‫بخشد و توكه خود را دهنده مي بيني تنها شاهد و گواه‬ ‫اين بخششي ‪.‬‬ ‫و شما گيرندگان بخششها كه تمامي مردم جهانيد بار‬ ‫سنگين سپاس زياده بر دوش خود مگذاريد مبادا كه بر‬ ‫گردن خود و گردن آن كس كه شمارا بخششي كرده‬ ‫است يوغ اسارت نهيد‪.‬‬ ‫خوشتر آن است كه گيرنده و بخشنده هر دو باهم بر‬ ‫بالهاي هديه پرواز كنند‪ ,‬زيرا زياده در انديشه سپاس‬ ‫بودن شك كردن است در گوهر سخاوت ‪,‬كه زمين‬ ‫بخشنده مادر او و آسمان پدر اوست‪.‬‬ ‫بر در شاهم گدايي نكته اي در كار كرد‬ ‫خوان كه بنشستم خدا رزاق بود‬

‫گفت ‪ :‬بر هر‬

‫با اشتياق به بخشيدن آنچه مي جوييم ‪ .‬فراواني‬ ‫كائنات را در زندگيمان به جريان مي اندزيم و را ه آن‬ ‫اين است‪:‬‬ ‫ببخشيد‪ ،‬دريافت كنيد ‪ ،‬به جريان اندازيد‪.‬‬ ‫ترجمه دكتر حسين الهي قمشه اي‬ ‫جبران خليل جبران‬ ‫*****‬ ‫‪98‬‬

‫شهامتي براي بردن‬ ‫ده درصد از درآمد خود را انفاق كنيد (از فرمولهاي‬ ‫پنج گانه كسب ثروت)‬ ‫شايد بعضي ها تعجب كنند كه ما چگونه انفاق كردن‬ ‫را در فهرست قوانين پول در آوردن گنجانيده ايم ‪.‬‬ ‫دليلش اين است كه انفاق ‪ ،‬يك اصل معنوي عالم گير‬ ‫است ‪ .‬اگر ما ده درصد از در آمد خود را از طريق‬ ‫مساجد‪ ،‬كليسا‪ ،‬كنيسه ‪ ،‬و يا هر بنياد خيريه ديگر به‬ ‫خدا باز گردانيم خداوند صد چندان نصيبمان خواهد‬ ‫كرد‪.‬‬ ‫بهره اي مضاعف در يافت خواهيم كرد‪ .‬خداوند صد در‬ ‫صد نيازهاي ما را برآورده مي سازد و در مقابل تنها‬ ‫ده درصد ان را مطالبه مي كند‪!.‬‬ ‫ما معتقديم كه اگر تمامي انسانها ده درصد از در آمد‬ ‫خود را در راه خدا انفاق كنند جهان معنويت ‪ ،‬امكان‬ ‫صلح و آرامش كامل را بر جهان مادي مهيّا خواهد‬ ‫ساخت‪.‬‬ ‫مارك ويكتور هانس‬

‫ترجمه‪ :‬وحيد افضلي پور‬

‫نوعدوست باشيد – هر يك از ما عضوي از جامعه‬ ‫هستيم و هنگامي كه به سطح قابل قبولي از زندگي‬ ‫رسيديم بايد دين ملي خود را ادا كنيم ‪.‬‬ ‫وقتي از ما خواسته مي شود كه داوطلبانه وقت ‪ ،‬فكر‬ ‫و پول و انرژي خود را در اختيار جامعه و كليسا و بنياد‬ ‫خيريه قرار دهيم و ظيفه ماست كه در حد توان خود‪،‬‬ ‫در اين امر مشاركت كنيم‪.‬‬ ‫انساندوستي و علقه به همنوع بيانگر شخصيت انسان‬ ‫است‪.‬‬ ‫شخصيتي كه مورد ستايش ديگران قرار خواهد گرفت‬ ‫و بهره اي مضاعف را نصيب خود او خواهد ساخت‪.‬‬ ‫‪99‬‬

‫جادوي موفقيّت‬ ‫به ديگران كمك كنيد تا فلسفه دادن براي گرفتن را‬ ‫بهتر درك كنيد‪.‬‬ ‫ما نمي خواهند متقابل از‬ ‫كساني كه دست بگير دارند ا ّ‬ ‫خود مايه بگذارند دزد هستند!!!‬ ‫وقتي تعداد گيرندگان از تعداد دهندگان بيشتر‬ ‫شودجامعه در (از) هم فرو مي پاشد‪ .‬حتي يك كودك‬ ‫مي تواند فلسفه دادن براي گرفتن را درك كند!‬ ‫نوشته‪ :‬ديويد شوارتز‬

‫قدرت تفكر و انديشه‬ ‫براساس نظر شوپن هاور ‪:‬‬ ‫((كمك و همدردي با ديگران مبناي تقوي و ديانت و‬ ‫صداقت است))‬ ‫كمك و همياري نسبت به مردم ايجاب مي كند ‪،‬روح‬ ‫گذشت و ايثار در شما پرورش يابد‪.‬‬ ‫تمايل و اقدام به نجات همنوعان خود از تنگناها و‬ ‫كمك به آنها باعث مي شود كه همه افراد يك ملت‬ ‫دست به دست هم داده در رفاه و آسايش زندگي‬ ‫كنند‪.‬‬ ‫آنچه به ديگران كمك كرديد به خودتان باز مي گردد‪.‬‬ ‫نويسنده ‪ :‬ماكس ول‬

‫تولد بخشنده‬ ‫نيكبختي فقط در ستاندن نيست ‪.‬در بخشيدن نيز‬ ‫هست ‪.‬اين اكتشافي عظيم است زيرا فرد را از هر‬ ‫گونه ترس مي رهاند‪ .‬ترس از انزوا‪ ،‬كه خودخواهي‬ ‫كامل به آن مي انجامد ‪ .‬ترس از دست دادن‪ ،‬چون‬ ‫هيچ نمي توانيد براي ابد به همه چيز بچسبيد‪.‬‬ ‫" بخشندگي دو انسان را بهم متصل مي كند‪:‬‬ ‫‪100‬‬

‫بخشاينده وستاننده ‪ .‬اين اتصال موجب حس تعلق‬ ‫تازه اي مي شود … تعلقي فعال و شادي آفرين‪".‬‬ ‫(( بخشندگي خلق است ‪ .‬ديدگاه فرد را دگرگون مي‬ ‫سازد ‪ .‬پيش از آن مهمترين چيز جبهه گيري بر ضد‬ ‫فقدان بود‪.‬‬ ‫از دست دادن پول ودارايي…‬ ‫اكنون شخص آزادانه چيزي را ترك مي كند و با اين‬ ‫حال احساس فقدان نمي كند و اين شگفت انگيز‬ ‫است ‪ .‬زيرا شادماني ستاندن هرگز چنين نبود‪)).‬‬ ‫بخشندگي ‪ ،‬به بخشيدن پول و شي محدود نمي شود‬ ‫‪ :‬خدمات ‪،‬وقف و ايثار خويشتن و عشق خالصانه را‬ ‫نيز در بر مي گيرد‪.‬‬ ‫بخشندگي تازگي و رهايي است‪ .‬يعني نگرش به بيرون‬ ‫از خود‪.‬‬ ‫(ديپاك چوپرا ‪ ،‬كتاب‪ :‬اكسير)‬

‫(( بخشيدن بايد خود انگيخته باشد و ناشي ازاين‬ ‫احساس كه ‪ :‬مي خواهم ببخشايم ‪ .‬نه اينكه بهتر‬ ‫است ببخشم‪)).‬‬ ‫بخشش يعني گسترش "من" يعني انبساط ‪ ،‬يعني‬ ‫بزرگ شدن و بزرگ منشي ‪ ،‬يعني يكي شدن با همه و‬ ‫هماهنگي با كل كائنات‪.‬‬ ‫(( بخشنده در بهترين حالت انساندوست است ‪.‬با‬ ‫بخشش به خانواده و دوستان و آنگاه به موسسات‬ ‫خيريه و اجتماع آغاز كرده است‪)).‬‬ ‫اگر بخواهيم شادي درو كنيم بايد محبت بكاريم‪.‬‬ ‫شيوا‬ ‫(( بخشندگي راز فراواني است‪)).‬‬ ‫ناندا – حكيم هندي‬ ‫*****‬ ‫هفت قانون معنوي‬ ‫‪101‬‬

‫فقط چيزي را حفظ مي كنيم كه مي بخشيم‬ ‫وقتي چيزي را مي بخشيد ‪،‬سپاس خود را به منشا‬ ‫همه چيزها(خداوند) نشان مي دهيد‪.‬‬ ‫در چرخش روزگار بخشش باعث دريافت و ستاندن‬ ‫موجب بخشيدن مي شود‪ ( .‬زندگي يك هديه است از‬ ‫جانب خداوند بزرگ)‬ ‫عظيمترين هديه خداوند يعني توان رشد كردن را ما‬ ‫ستانده ايم ‪.‬‬ ‫حتما دريافت كردن به شكل خوشايند يك هنر است ‪.‬‬ ‫با اين احساس كه به كمك و يا بخشش ديگران نياز‬ ‫نداريم ‪ ،‬اينها واكنش "منيت " است‪.‬‬ ‫از‪ :‬ديپاك چوپرا‬

‫بارش‬ ‫يكي ديگر از كليدهاي راهگشا ‪،‬ايثار ‪ ،‬بخشش يا بارش‬ ‫است‪.‬‬ ‫كائنات از انرژي خالص تشكيل شده است كه فطرت‬ ‫آن حركت و جريان است ‪ .‬طبيعت زندگي دگرگوني و‬ ‫سيلن مداوم است‪ .‬به محض آگاهي از اين حقيقت ‪،‬‬ ‫هماهنگ با آن‪،‬آزادانه قادر به بخشيدن و ستاندن مي‬ ‫شويم با اين يقين كه‪:‬‬ ‫هرگز چيزي را از دست نمي دهيم ‪،‬بلكه همواره‬ ‫بدست مي آوريم‪.‬‬ ‫به محض اينكه مي آموزيم عطاياي كائنات را بپذيريم ‪،‬‬ ‫طبيعتا مي خواهيم آن را با ديگران قسمت كنيم ‪.‬‬ ‫چون مي دانيم ‪ :‬به محض اين كه اين انرژي را بيرون‬ ‫بفرستيم ‪.‬جا باز مي كنيم تا انرژي بيشتري به درون‬ ‫ما جريان يابد‪.‬‬ ‫وقتي با احساس ناامني يا ترس از اينكه به اندازه ي‬ ‫كافي نداريم ‪،‬مي كوشيم به آنچه داريم محكم بچسبيم‬ ‫‪ ،‬جريان شگفتي انگيز اين انرژي را بند مي آوريم ‪.‬با‬ ‫‪102‬‬

‫چسبيدن به آنچه داريم ‪ ،‬انرژي را از حركت باز مي‬ ‫داريم ‪ ،‬و جا باز نمي كنيم تا انرژي تازه به سوي ما‬ ‫جريان يابد‪.‬‬ ‫در مقام بخشش و بارش ‪،‬جريان ايثار همواره به خود‬ ‫ما باز مي گردد‪ .‬در اين جايگاه بخشش تنها بدليل‬ ‫شادماني ناشي از بخشش وبارش صورت مي گيرد‪.‬‬ ‫تنها به اين دليل كه بخشش دلپذير است‪.‬‬ ‫تجسم خلق‬ ‫شاكتي گواين‬ ‫به سوي كاميابي‬ ‫آخرين كليد ثروت و خوشبختي اين است كه‪ :‬هميشه‬ ‫بيش از آنچه مي گيريد بايد بدهيد‪.‬‬ ‫اين نكته از همه نكات قبلي مهمتر است ‪ ،‬زيرا ضامن‬ ‫سعادت حقيقي است ‪ .‬راز زندگي بخشش است ‪،‬‬ ‫سخاوت به زندگي انسان معنا مي بخشد‪.‬‬ ‫اگر مي خواهيد زندگي شما معني دار شود ياد‬ ‫بگيريد كه چگونه ببخشيد ‪ .‬غالب مردم در زندگي به‬ ‫چيزي جز گرفتن فكر نمي كنند…‬ ‫رمز موفقيّت در هر نوع رابطه متقابل اين است كه‬ ‫شما پيشقدم شويد ‪ ،‬نه منتظر گرفتن باشيد‪.‬‬ ‫اگر بخواهيد حساب نگه داريد ‪ ،‬بازي را باخته ايد ‪،‬‬ ‫يعني مي ايستيد و مي گوييد‪« :‬من يك قدم برداشتم و‬ ‫حال نوبت اوست» و اينجاست كه بازي تمام مي‬ ‫شود‪.‬اين حساب و كتابها اگر هم در سياره ديگري‬ ‫كاربرد داشته باشد ‪،‬در روي اين كره كار ساز‬ ‫نيست!بايد تخم پاشيد و آن قدر به آن آب دهيد تا‬ ‫بارور شود‪.‬‬

‫‪103‬‬

‫اگر به خاك رو كنيد و بگوييد‪«:‬به من ميوه بده» به‬ ‫زبان حال به شما مي گويد ‪:‬ببخشيد آقا گويا در اين‬ ‫كره تازه وارد هستيد‪ .‬قواعد بازي در اينجا متفاوت‬ ‫است‪ ،‬آن وقت ممكن است به شما بگويد‪ :‬كه اول‬ ‫جه كرد‪،‬آب داد كود‬ ‫بايد تخم پاشيد بعد بايد به آن تو ّ‬ ‫دادو انواع مراقبتها را به عمل آورد ‪ .‬آنگاه اگر همه‬ ‫اين كارها را خوب و به موقع انجام داده باشيد و صبر‬ ‫هم داشته باشيد ‪ ،‬بالخره روزي ثمر خواهد داد‪.‬‬ ‫و گرنه هر چه از خاك تقاضا كنيد بي ثمر است‪ .‬بايد‬ ‫جه و مراقبت از خاك ادامه دهيد تا ميوه‬ ‫به بخشش‪،‬تو ّ‬ ‫اي از آن بگيريد‪ .‬زندگي نيز دقيقا چنين است‪.‬‬ ‫–‬

‫‪:‬‬ ‫)‬ ‫(‬ ‫در دنياي ماديات نثار كردن به معناي غني بودن است‬ ‫‪.‬آن كه مي دهد غني است نه آنكه بسيار دارد‪.‬‬ ‫اريك فروم مي گويد‪ :‬عشق يك عمل است ‪،‬عمل به‬ ‫كار انداختن نيروهاي انساني است كه تنها در‬ ‫شرايطي كه شخص كامل آزاد باشد نه تحت زور و‬ ‫اجبار ‪،‬آنها را به كار مي اندازد‪.‬‬ ‫‪104‬‬

‫عشق فعال بودن است نه فعل پذيري ‪،‬پايداري است‬ ‫نه اسارت ‪،‬به طور كلي خصيصه فعال عشق را مي‬ ‫توان چنين بيان كرد كه عشق در درجه اول نثار كردن‬ ‫است نه گرفتن‪!.‬‬ ‫نثار كردن چيست؟ اشتباه مردم اين است كه نثار‬ ‫كردن را با «ترك» چيزها و با محروم شدن و قرباني‬ ‫گشتن يكي مي دانند‪ .‬كساني كه هنوز منشهاي انان به‬ ‫اندازه كافي رشد نيافته و از مرحله گرفتن و اندوختن‬ ‫فراتر نرفته اند ‪،‬از كلمه نثار كردن دركي همانند مفهوم‬ ‫فوق دارند‪.‬‬ ‫شخص تاجر مسلك هميشه حاضر است چيزي بدهد ‪،‬‬ ‫ولي فقط در صورتي كه بتواند متقابل چيزي بگيرد‪.‬‬ ‫دادن بدون گرفتن براي او به منزله فريب خوردن‬ ‫است ‪.‬مردمي كه جهت گيري اصلي آنان بارور نيست‬ ‫احساس مي كنند كه نثار كردن فقر مي آورد‪ .‬بدين‬ ‫ترتيب اكثر اين نوع افراد از نثار كردن مي پرهيزند‪.‬به‬ ‫عكس عده اي آن را نوعي فضيلت به معني فداكاري‬ ‫مي دانندكه(از نظر اينان) درست به همان دليل كه‬ ‫نثار كردن عملي دشوار جلوه مي كند ‪ ،‬انسان بايد‬ ‫نثار كند و ببخشد‪.‬‬ ‫فضيلت نثار كردن براي آنان در همان قبول فداكاري‬ ‫تجلي مي كند و براي آنان اين اصل كه نثار كردن بهتر‬ ‫از گرفتن است بدين معني است كه رنج كشيدن و‬ ‫محروميت والتر از احساس شادي است‪.‬‬ ‫براي كسي كه داراي منشي بار آور ‪ .‬سازنده است ‪،‬‬ ‫نثار كردن مفهوم كامل متفاوتي دارد ‪،‬نثار كردن‬ ‫برترين مظهر قدرت آدمي است در حين نثار كردن‬ ‫است كه من قدرت خـود ‪ ،‬ثـروت خود و توانايي خود‬ ‫را تجربه مي كنم ‪.‬تجربه نيروي حياتي و قدرت‬ ‫‪105‬‬

‫دروني ‪ ،‬كه بدين وسيله به حد اعلي خود مي رسد ‪،‬‬ ‫مرا غرق در شادي مي كند‪ .‬من خودرا لبريز ‪،‬‬ ‫فياض‪،‬زنده و در نتيجه شاد احساس مي كنم ‪.‬‬ ‫نثار كردن از دريافت كردن شيرين تر است ‪ ،‬نه به‬ ‫سبب اين كه ما به محروميتي تن در مي دهيم ‪.‬بلكه‬ ‫به اين دليل كه شخص در عمل نثار كردن ‪،‬زنده بودن‬ ‫خود را احساس مي كند‪.‬‬ ‫در دنياي ماديات نثار كردن به معناي غني بودن است‬ ‫‪.‬آن كه مي دهد غني است نه آنكه بسيار دارد‪.‬‬ ‫محتكري كه نگران از دست دادن مال خويش است ‪،‬‬ ‫هرچند ثروتمند باشد از نظر روانشناسي مردي فقير و‬ ‫زبون است ‪.‬‬ ‫آن كه توانايي بخشيدن از خودش را دارد ‪،‬بي نياز‬ ‫است ‪ .‬او خود را به منزله انساني احساس مي كند‬ ‫كه قادر است از هستي خودش به ديگران ببخشد‬ ‫‪.‬فقط كسي نمي تواند از بخشيدن اشياي مادي لذ ّت‬ ‫ببرد كه قادر نباشد از حداقل ضروريات زندگي پا‬ ‫فراتر بگذارد‪.‬‬ ‫ولي تجارب روزانه نشان مي دهد كه حداقل‬ ‫ضروريات در نظر اشخاص به همان اندازه كه بستگي‬ ‫به دارايي آنان دارد به هان اندازه نيز تابع صفات و‬ ‫منشهاي آنان است ‪.‬‬ ‫مشهور است كه فقرا به مراتب بخشنده تر از‬ ‫ثروتمندانند ‪.‬با وجود اين ‪ ،‬فقر وقتي كه از حد معيني‬ ‫گذشت ديگر راهي براي بخشيدن باز نمي گذاردو‬ ‫بسيار موجب زبوني مي شود‪،‬نه فقط به سبب رنجي‬ ‫كه بطور مستقيم به وجود مي آ ورد ‪ .‬بلكه بواسطه‬ ‫اين حقيقت كه انسان را از لذ ّت نثار كردن محروم‬ ‫مي سازد‪.‬‬ ‫‪106‬‬

‫«‬

‫»‬

‫« هـــــوالخر»‬ ‫حرف آخر‬ ‫در پايان از پير ميكده حافظ مدد مي جوييم‪:‬‬ ‫خــوش كرد ياوري فلكــت روز داوري‬ ‫كني و شكرانه آوري؟‬ ‫آن كس كه اوفتاد خدايش گرفت دست‬ ‫غم افتادگان خوري‬ ‫در كوي عشق شوكت شاهي نمي خرند‬ ‫كن و اظهار چاكري‬

‫تا شكر چون‬ ‫گو بر تو باد تا‬ ‫ا قرار بندگي‬

‫…‪.‬‬

‫در شاهراه جاه و بزرگي خطر بسي است‬ ‫كوي سبكبار بگذري‬

‫آن به كزين‬

‫براي رسيدن به هدف اول انديشه وانگهي تلش و‬ ‫مت كه‪:‬‬ ‫ه ّ‬ ‫نيل مراد بر حسب فكر و همت است‬ ‫خير و‪ ،‬توفيــق ياوري‬ ‫حافظ غبار فقر و عنايت زرخ مشوي‬ ‫از عمل كيمياگري‬

‫از شاه نذر‬

‫كاين خاك بهتر‬

‫ما بخشش را حكايتي‬ ‫گرچه اين دفتر به پايان رسيد ‪،‬ا ّ‬ ‫است بي پايان آغاز ي دارد ‪ ،‬انتها و پاياني نمي توان‬ ‫بر آن متصور شد‪.‬‬ ‫‪107‬‬

‫تا زماني كه سرچشمه فياض و جوشان وجود دارد ‪،‬‬ ‫اين قصه ادامه دارد ‪.‬‬ ‫آن چه در اين كوتاه سخن بيان شد هر چند همه از آثار‬ ‫و بركات صدقات بر بخشنده حكايت مي كرد كه شايد‬ ‫ذهن را به اين موضوع معطوف كند كه‪ ،‬پس بيهوده‬ ‫نگفته اند‪ :‬بخشنده مي بخشد چون نياز دارد به اين‬ ‫بخشندگي و نوعي خودخواهي است نه دگر خواهي ‪،‬‬ ‫اگر مي بخشد خود از نتايجش بهره مند مي شود ‪ .‬و‬ ‫اگر يكي مي دهد در عـــوض ده تا و بيشترمي گيرد‪.‬‬ ‫بايد گفت ‪ :‬دادن و ستاندن دو روي يك سكه اند‪،‬‬ ‫بخشنده و گيرنده در اصل يكي است وآنكه مي‬ ‫بخشد و دست بخشش دارد تنها بدين جهت است كه‬ ‫دست و دلباز است چه در دادن و چه و در ستاندن! و‬ ‫اصول مگر مي توان بدون گرفتن بخشيد و مگر چيزي‬ ‫هست كه بخشيده شود ‪ ،‬جز آنچه مالك اصلي مي‬ ‫بخشد ‪.‬‬ ‫و جويبار اگر در هر لحظه تهي نشود پر از آب زلل‬ ‫نمي گردد و واسطه اي است بين سرچشمه و‬ ‫كشتزار‪ ،‬كه اگر آب را در خود نگه دارد تبديل به‬ ‫مرداب مي شود و ديگر قابل تحمل نيست‪.‬و در مورد‬ ‫صدقه بايد گفت‪:‬‬ ‫‪.‬‬ ‫‪.‬‬ ‫‪:‬‬ ‫‪108‬‬

»

« . .

. . ( »

«

)

.

: … 109

‫!‬ ‫‪.‬‬

‫«‬

‫»‬

‫«‬

‫»‬

‫‪!.‬‬ ‫شكر و سپاس خدايي را كه توفيق داد تا اين نوشته را‬ ‫با همه كم و كاستيها و به پايان برم گرچه در آن‬ ‫پراكندگي و گاهي ناهمنگي موضوع و نوع متن به‬ ‫چشم مي خورد كه از اين بابت از خواننـده محتــرم‬ ‫پوزش‬ ‫مي طلبم ‪ ،‬تلش بر اين بوده است كه از اصل‬ ‫مطلب دور نيافتم كه تصور مي كنم به اين هدف‬ ‫رسيده ام و تمامي نوشته عليرغم ظاهر ‪ ،‬به صدقه و‬ ‫آثار ارزشمند آن اشاره دارد‪.‬اميد است توانسته باشم‬ ‫با نگاهي كه از ديدگاهي متفاوت و يا به عبارتي از‬ ‫ديده دل بر موضوع افكنده ام دريچه اي نو را برروي‬ ‫شما عزيزان بگشايم ‪.‬‬ ‫اصفهان ‪-‬‬

‫‪110‬‬

‫خرداد ‪1384‬‬

‫صدقه انتشار وجود است ‪ ،‬وقتي صدقه مي دهي با‬ ‫قلم دست بر صفحه هستي كلمات ‪،‬عشق ‪ ،‬محبت و‬ ‫مهرباني را مي نگاري‬ ‫‪:‬‬ ‫« بايد كتاب را بست‬ ‫بايد بلند شد‬ ‫در امتداد وقت قدم زد‬ ‫گل را نگاه كرد‬ ‫ابهام را شنيد‬ ‫بايد دويد تا ته بودن …‪»..‬‬

‫‪:‬‬ ‫‪:‬‬ ‫‪:‬‬ ‫‪:‬‬ ‫‪1366‬‬

‫‪:‬‬ ‫(‬

‫)‪:‬‬ ‫‪1376‬‬

‫‪:‬‬ ‫‪1375‬‬

‫‪111‬‬

:)

( :

1379

: )

( :)

( :

1376

:)

( :

1376

:)

( :

1377

: 1381

: 1382

:

.

1380

: 1357

: :

1378

112

‫)‪:‬‬

‫(‬ ‫‪1370‬‬

‫‪:‬‬ ‫(‬

‫(‬

‫) ‪1382‬‬

‫)‪:‬‬ ‫‪:‬‬ ‫‪1376‬‬

‫‪:‬‬ ‫‪1381‬‬

‫‪:‬‬

‫‪:‬‬ ‫‪:‬‬ ‫‪:‬‬

‫‪WWW.BALAGH.NET‬‬

‫‪:‬‬ ‫‪:‬‬ ‫‪:‬‬

‫‪1367‬‬

‫‪:‬‬ ‫‪1377‬‬

‫‪:‬‬

‫‪:‬‬ ‫نهضت صالحيان‪،‬مهين‬

‫‪:‬‬ ‫‪113‬‬

: 1374

114

Related Documents

Alms Psychology
November 2019 13
Buddhist Alms
November 2019 19
Psychology
April 2020 18
Psychology
June 2020 23
Psychology
May 2020 21
Psychology
April 2020 21