خانه ققنوسان ghoghnoosan.com
دکتر بهرام گرامی
قُقنُوس ققنوس یمك اسمطوره ایرانمی نیسمت .افسمانه ایمن پرنده كمه نماد عممر دگربار و حیات جاودان است از مصر باستان برخاسته ،به یونان و روم رفته ،و هم سو با باورهای مسیحیت شاخ و برگ بیشتر یافته است .ققنوس در گستره شعر كهن فارسی هیچگاه جایی نداشته تا آن جا كه طی هزار سال ،به جز یك مورد ،مضمون قرار نگرفته است .فقط عارف نامی عطار ،در برابر ایمن باور دیرینمه مکه ققنوس حیات جاودان دارد ،بما صمراحت آنم را فانمی دانسمته و بر همه گیر بودن مرگ تاكید ورزیده است . در فرهنگ زبان انگلیسی ،ققنوس (" )Phoenixپرنده ای است افسانه ای و بسیار زیبا و منحصمر به فرد در نوع خود كه بنا بر افسانه ها 500یا 600سال در صحاری عرب عمر می كند ،خود را بر تلی از خاشاك می سوزاند ،از خاكسترش دگمر بار بما طراوت جوانمی سمر بر ممی آورد و دور دیگری از زندگمی را ممی گذرانمد و غالبما تمثیلی اسمت از فنما ناپذیری و حیات جاودان" ( .)1طی هشت قرن قبل از میلد مسیح ،رویهم در نه مرجع از پرنده ققنوس نام برده شده كه هشت مورد آن از طریمق نقمل قول مولفان بعدی بمه مما رسمیده و فقمط یمك مورد اثمر هردوت مورخ یونانمی ( 484تما 424قبل از میلد) بما شرح كامل محفوظ مانده كه برگردان آن از متن انگلیسی به فارسی در این جا آورده می شود (:)2 "مصبریان پرنده مقدس دیگری دارنبد ببه نام ققنوس كبه مبن آن را جبز در تصباویر ندیده ام .ایبن پرنده ببه راستی نادر است و به روایت مردم شهر ، Heliopolisهر 500سال یك بار آن هم پس از مرگ ققنوس قبلی در مصر می آید .آن طور كه از شكل واندازه اش در تصاویر بر می آید ،بال و پرش بخشی قرمز و بخشبی زرد طلیبی اسبت و اندازه و شكبل عمومبی آن ماننبد عقاب اسبت .داسبتانی هبم از كار ایبن پرنده مبی گویند كه به نظر من باور كردنی نیست و آن این كه این پرنده جسد والد خود را ،كه با نوعی صمغ گیاهی خوشبو ( )3اندود شده ،همه ی راه از سرزمین عرب تا معبد آفتاب با خود می آورد و آن را در آن جا دفن می نماید .می گویند برای آوردن جسد ابتدا گلوله ای آن قدر بزرگ كه بتواند آن را حمل نماید از آن صمغ گیاهی می سازد ،بعد توی آن را خالی می كند و جسد را در آن می گذارد و دهانه آن را با صمغ تازه می گیرد و گلوله را كبه درسبت همان وزن اولیبه خود را پیدا كرده ببه مصبر مبی آورد و در حالی كبه تمامبی رویبه گلوله از صبمغ پوشانده شده آن را همان طور كبه گفتبم درون معببد آفتاب مبی گذارد ،و ایبن داسبتانی است كه درباره این مرغ و كارهایش می گویند". طی نخستین قرن میلدی ،روی هم 21بار توسط ده مولف از ققنوس یاد شده است ( .)2از مجموع این منابع چنین بر می آید كه خاستگاه اسطوره ققنوس تمدن قدیم مصر بوده و بعدها به ترتیب در تمدن های یونانی ،رومی و مسیحی درباره آن سخن گفته اند .در میان مصریان ،اسطوره ققنوس در اصل اسطوره خورشید بوده كه بعد از هر شب دگر بار در سحرگاه طلوع ممی كنمد و نام شهمر هلیوپولیمس در نوشتمه هردوت نیمز بایمد در همیمن ارتباط باشمد ( .)4واژه فنیكمس در زبان عمبری شامل سه بخش fo-en-ixبه معنی یك آتش بزرگ است . یونانی دیگری به نام Claudius Aelianusمشهور به Aelian 200سال بعد از میلد مسیح نوشت: "ققنوس بدون كمك از علم حساب یا شمردن با انگشت ،حساب 500سال را درست نگه می دارد زیرا او از طبیعتبی كبه عقبل كبل اسبت همبه چیبز را مبی آموزد .ببا آن كبه اطلع در مورد ققنوس لزم ببه نظبر مبی رسبد معهذا گمان نمبی رود در میان مصبریان -شایبد جز انگشت شماری از كشیشان -كسبی بدانبد كبه 500 سال چه وقت به سر می رسد ،ولی دست كم ما باید بدانیم كه مصر كجاست و هلیوپولیس مقصد ققنوس در كجا قرار دارد و این پرنده پدرش را درون چه نوع تابوت می گذارد و در كجا دفن می كند".
1
این مورخ ،بر اساس متن انگلیسی ،والد ققنوس را پدر می خواند ولی از ققنوس به صیغه خنثی ( )itنام می برد .مولفان بعدی برای ققنوس غالبا از صیغه تأنیث استفاده كرده اند ،اما از آن جا كه این پرنده افسانه ای تك و منحصر به فرد بوده و زاد و ولد آن از جفتگیری ناشی نمی شده ،لذا بحث در مورد جنسیت آن چندان مهم به نظر نمی رسد. از میان رومیان Publius Ovidius Naso ،مشهور به Ovid )43قبل از میلد تا 18بعد از میلد) نخستین كسی بود كه به زبان لتینی درباره ققنوس نوشت: "چبه بسبیار مخلوقاتبی كبه امروزه بر روی زمیبن راه مبی رونبد ولی در ابتدا ببه شكبل دیگری بوده انبد .فقبط یبك موجود هسبت كبه تبا اببد همان طور باقبی مبی مانبد یعنبی طبی سبال هبا ببی آن كبه عمری بر او بگذرد ببه همان شكبل اولیبه دگبر بار متولد مبی شود و آن پرنده ای اسبت كبه آشوری هبا ب(یاب ببه تعبیبر برخبی مناببع احتمال سبوری هبا یبا فنیقبی هبا) آن را ققنوس مبی نامنبد .دانبه و علف معمولی نمبی خورد ،ولی از عصباره میوه ها و از ادویه خوشبوی كمیاب می خورد .وقتی 500ساله شد بر بالی نخل بلندی آشیان می سازد و ببا چنگالش از مرغوب تریبن مواد ،از پوسبت درخبت گرفتبه تبا دارچیبن و دیگبر ادویبه و صبمغ برای خود بستر می سازد و بعد می میرد و روحش با دود و بخار معطر به دوردست می رود ،و داستان چنین ادامه مبی یاببد كبه سبپس از سبینه بدن ببی جان او ققنوس كوچكبی سبر بر مبی كشبد تبا آن طور كبه مبی گوینبد 500 سال دیگر زندگی كند و در آن زمان كه پس از سن و سالی شهامت لزم را پیدا كرد تخت و آشیانش را كه مدفبن پدرش هسبت بر فراز نخلی رفیبع ببه حركبت در مبی آورد و سبفر ببه شهبر آفتاب را شروع مبی كنبد، همان جایی كه در معبد آفتاب آشیان ققنوس خوش می درخشد". رومیان دیگمر از جمله Pliny )23متام 79ممیلدی) Tactius )55 ،متا 117میلدی)( Solinus ،قرن سموم میلدی) ،و ( Claudiunاواخر قرن چهارم تا اوایمل قرن پنجمم میلدی) همر یمك شرح مفصملی در مورد ققنوس نوشتمه اند .روحانیون مسمیحی نیمز افسمانه ققنوس را بمه اشكال مختلف و بما تعابیری در جهمت باورهایشان نوشتمه انمد و بمه آن شاخ و برگ داده اند .از جمله St. Clementدر روم (حدود سال های 90تا 99میلدی) نوشت: "از جسبد ققنوس كرمبی ببه وجود مبی آیبد كبه پبس از رشبد كردن بال در مبی آورد و آشیانبی را كبه اسبتخوان های سلفش در آن است از سرزمین مصر به شهر آفتاب می آورد و كشیشان حساب سال ها را می كنند تا آن پانصبدمین سال باشبد .شگفتبا كبه خالق ایبن جهان به آنان كبه با ایمان راسبخ در خدمتبش بوده انبد ،ولو یبك پرنده ،عمر دوباره می بخشد". روحانی دیگر ( Tertullianمتولد 150تا 160میلدی) با تاكید بر این كه در هر زمان فقط یك ققنوس وجود دارد و هم اوسممت كممه مممی رود و باز مممی گردد ،ایممن پرنده را شاهممد زنده برای رسممتاخیز جسمممانی نوع بشممر مممی دانسممت .ممبعدا ( Lactantiusمتولد 250و متوفی بعد از 317میلدی) ،كه معلم Cripsusپسر كنستانتین بود ،ققنوس را اثباتی برای زندگمی پمس از مرگ تلقمی ممی كرد .لكتانتیوس مطالب بسمیار بمه افسمانه ققنوس افزود كمه در واقمع پایمه بسمیاری از داسمتان های بعدی در مورد ققنوس گردید .وی در پایان مقاله خود می نویسد: "تنهببا دلخوشببی ققنوس مرگ اسببت ،برای آن كببه بتوانببد زاده شود ابتدا مببی خواهببد كببه بمیرد .او فرزنببد خویشتبن اسبت .هبم والد خویبش اسبت و هبم وارث خود ،هبم دایبه اسبت و هبم طفبل .در واقبع او خودش اسبت ولی نه همان خود ،زیرا او ابدیت حیات را از بركت مرگ به دست آورده است". در زمان لكتانتیوس ،بر روی سمكه های كنسمتانتین و پسمران او ققنوس نقمش گردیمد( Rufinus .متولد 344میلدی) مکه یک روحانی مسیحی بود در سال 408میلدی نوشت: "در حالی كه ققنوس بدون جفت گیری می زاید و زاده می شود ،چرا باید آبستنی مریم باكره و بكرزایی او برای ما شگفت انگیز باشد؟" و بالخره روحانمی دیگری بمه نام سمن گریگوری (َ 538تما 593میلدی) در كتابمی تحمت عنوان "عجایمب هفتگانمه" كمه در آن ققنوس در مرتبه سوم قرار داشت نوشت: "معجزه ققنوس را بایبد برهان روشنبی بر معاد جسبمانی انسبان دانسبت ،انسبانی كبه از خاك ببه وجود آمده و به ذرات خاك تبدیل می شود و با صور اسرافیل دوباره از همین ذرات بر خواهد خاست". 2
طول عمر ققنوس را در نخستین منابع 500سال گفته بودند در حالی كه لكتانتیوس و كلدین آن را هزار سال ،سولینوس حداكثر 12954سال ،پلینی 540سال و تاكیتوس 1461سال دانسته اند .ادبیات قرون وسطی ،به ویژه متون كلیسا ،نیز سمرشار از اشارات و مضامیمن مربوط بمه ققنوس اسمت و طول وتفصمیلی كمه طمی قرون بمه آن داده انمد اصمل اسمطوره را دو چندان شگفت آور جلوه می دهد .آثار نویسندگان و شاعران قرون جدید و معاصر در مغرب زمین كه در آن ها به ققنوس اشاره رفته نیز بسیار زیاد است ( .)5از مجموع این مطالب می توان دو روایت كلی برای ققنوس ارائه داد :الف) یكی آن كمه از بدن بمی جان والدش بمه وجود ممی آیمد و جسمد والدش را بمه شهمر هلیوپولیمس ممی برد و در قربانگاه معبمد آفتاب ممی سموزاند ،ب)م دیگمر آن كمه ققنوس در تلی از چوب و خاشاك خوشبمو آتمش ممی افكنمد ،بال ممی زنمد و شعله ممی افروزد ،خود در آتش می سوزد و از خاكسترش ققنوسی دیگر زاده می شود .بطور خلصه" ،ققنوس در آتش می سوزد و دیگر بار از خاكستر خود زاده می شود" .در زبان انگلیسی مثلی است كه " هر آتشی ممكن است ققنوسی در بر داشته باشدAny(". ، ).fire might contain a phoenixمشابه این بیت از سعدی که :هر بیشه گمان مبر که خالیست/شاید که پلنگ خفته باشد. در خلل بحمث پیرامون اسمطوره ققنوس غالبما پای دو سهم واژه و مفهوم دیگمر نیمز بمه میان ممی آیمد كمه بمه جهمت تشابمه در لفظ و ارتباط با موضوع به توضیح آن ها پرداخته می شود: ●نخل را در زبان یونانمیم Phoenixمو بمه عمبری Pheniceممی نامنمد .اسمم جنمس ایمن درخمت در گیاهشناسمی Phoenix (نخل خرما = ( Phoenix dactyliferaمی باشد .علوه بر تشابه اسمی ،برگ نخل كه مستقیما از تنه درخت می روید، كامل شبیممه بممه بادبزن اسممت و بمما بال و بال زدن ققنوس در برافروختممن آتممش بممی شباهممت نیسممت .همچنینم برگ نخممل بممه خورشید و اشعه آن شباهت دارد .ضمنا نخل های جوان به طور طبیعی در پای نخلِ مادر ققنوس وار سر بر می آورند و عمری طولنمی ممی كننمد .متون مذهبمی قرون وسمطی غالبما ققنوس را بمه صمورت نشسمته بر روی نخمل نشان ممی ده ند .بمه درستی معلوم نیست كه درخت و پرنده كدام یك از دیگری نام گرفته است. ●هردوت به پرنده اسطوره ای دیگری در مصر باستان اشاره می كند به نام بنو كه امروزه آن را با الفبای لتین به اشكال bennu، benu، ben.wو bn.wمی نویسند .افسانه بنو كامل شبیه به ققنوس بوده است :در آتش می سوخته ،دگر بار تولد می یافته ،به شهر هلیوپولیس پرواز می كرده ومبدا سال و تاریخ جدید بوده است .در یكی از نقوش مصر باستان چنین آمده كه "من بنو هستم كه خودش را به وجود می آورد و عطر و بخور به الهه رستاخیز می دهد " .بنو در مصر یك اسمطوره خورشیدی بوده بما ایمن تفاوت بما مققنوس كمه بنمو در نقاشمی های مصمری بمه صمورت یمك پرنده آبمی و بمه شكمل مرغ ماهیخوار نشان داده شده است و نكته جالب آن كه كلمه بنو نیز مانند ققنوس به هر دو معنی نام پرنده و نخل خرما بوده است. ● Phoeniciaیا فنیقیه نام كشوری باستانی بوده كه به صورت نواری باریك در ساحل مدیترانه ،در غرب لبنان كنونی، قرار داشتمه اسمت .فنیقیمه معرب اسممی اسمت كمه یونانمی هما بمه ایمن سمرزمین داده بودنمد و بمه معنمی الهمه آفتاب سمرخ اسمت. ققنوس در زبان یونانمی بمه معنمی رنمگ سمرخ یما ارغوانمی اسمت و فنیقمی هما را مبتكمر و سمازنده ایمن رنمگ ممی داننمد .کلمه Phoeniceanمهمم بمه معنمی فنیقمی (اهمل فنیقیمه) و همم صمفت مربوط بمه رنمگ سمرخ یما ارغوانمی اسمت .بنابراین،م نام ایمن سمرزمین و معنمی آن ،وجود شهمر آفتاب (بعلبمك) در آن جما ،و بال و پمر سرخرنگ یما ارغوانمی ققنوس بما همم بمی ارتباط بمه نظر نمی رسند .برخی ققنوس را پرنده ارغوانی و پرنده فنیقیایی هم نامیده اند (.)6 در تاریمخ اسماطیر و ادبیات باسمتان ،ایمن پرنده افسمانه ای بما قمو مشابهات و مشتركات بسمیار دارد ( .)7برخمی معتقدنمد كمه اسمطوره ققنوس از قمو پدیمد آمده و نوای ققنوس را در زمان مرگ هماننمد سمرودی ممی داننمد كمه بنما بر اسماطیر یونانمی قمو برای آپولون خوانده بود .از سمقراط نقمل اسمت كمه "ممن از قمو كمتمر نیسمتم كمه چون از مرگمش آگاه شود ،آوازهای نشاط انگیز می خواند و با شادی و طرب می میرد" .در زبان فرانسه ،آخرین تالیف زیبای یك نویسنده را "آواز قو" می نامند. شاید از همه چشمگیرتر تشابه لفظ ققنوس با نام علمی جنس قو در پرنده شناسی ( ،)Cygnusبا نام قو در زبان یونانی ( )koknusو با نام قو در فارسی باشد. در ادبیات معاصر ایران چند باری به ققنوس اشاره شده است ،از آن جمله نیمایوشیج با استعاره ققنوس حال و وضع خود را بیان کرده است: 3
ققنوس ،مرغ خوشخوان ،آوازه جهان آواره مانده از وزش بادهای سرد بر شاخ خیزران بنشسته است فرد بر گِرد او ،به هر سر شاخی ،پرندگان .. . بانگی بر آرد از ته دل سوزناك و تلخ كه معنیش نداند هر مرغ رهگذر وانگه ز رنج های درونیش مست خود را به روی هیبت آتش می افكند باد شدید می دمد و سوخته ست مرغ خاكستر تنش را اندوخته ست مرغ پس جوجه هاش از دل خاكسترش به در. در شعر نیما ،خیزران یا نی کنایه از قلم است و فرد نشستن بر سر آن توصیف یكه و تنها بودن او در شعر نوست .نیما به اشاره می گوید که شعر نو برای بسیاری ناآشناست .او سرانجام با رنج درون می سوزد ،با این امید كه پویندگان راهش ققنوس وار در آینده سر بر آورند و به كار او حیات جاوید بخشند. از دکتر شفیعی كدكنی است که: در آنجای كه آن ققنوس آتش می زند خود را پس از آنجا كجا ققنوس بال افشان كند در آتشی دیگر خوشا مرگی دگر با آرزوی زایشی دیگر. احمد شاملو دفتر شعری دارد با عنوان " ققنوس در باران" ( ،)1344-45ولی شعری با این عنوان در آن دفتر نیست و در چاپ های موجود نیز مقدمه ای بر دفتر که تسمیه آن را توجیه کند وجود ندارد ،و بالخره نمایشنامه ققنوس است از محمود دولت آبادی .مبه رغم این اشارات،م طمی هزار سمال شعمر فارسمی،م از رودكمی تما فروغمی بسمطامی،م ققنوس یما دیگمر صمُور نگارش آن (ققنمس ،قوقنمس ،قوقنوس و قوقینوس( مفقط در یمك شعمر از عطار در منطمق الطیمر مضمون قرار گرفته اسمت( ، )8احتمال مبه این دلیل کهم ققنوس یمك اسمطوره ایرانمی نیسمت .معبارات کوتاهی که در مورد ایمن مرغ افسمانه ای در منابع مختلف (آنندراج ،برهان قاطع ،لغت نامه دهخدا ،فرهنگ معین و )...آمده در لفظ و معنی به نقل از یكدیگرند و از چند و چون این اسطوره و سابقه آن در تمدن های مصر و یونان و روم کمترین رد پایی بدست نمی دهند و شگفتا كه هیچ یك از آنان به اثر منحصر به فرد فارسی از عطار اشاره ای ندارند. عارف بزرگ و نامی فریدالدین عطار نیشابوری شعر عارفانه ای در منطق الطیر زیر عنوان حکایت مرگ ققنوس دارد كه حتی مولفان خارجی از آن نام می برن د ( .)9ابتدا چکیده ای از این حکایت بصورت نثر آورده می شود" :ققنوس (یا به شیوه نگارش در دیوان عطار ققنمس) مرغمی اسمت عجیمب از هندوسمتان ( ،)10دارای منقاری سمخت و دراز ،بما تقریبما صمد سموراخ (= ثقبمه) كمه همر سموراخ آن،م ماننمد نمی ،آوایمی دگمر دارد .ققنوس تنهما و بمی جفمت اسمت و نغممه حزیمن او حیوانات دیگمر را بیخود و بمی قرار ممی كنمد .دانشمندی علم موسمیقی را از آوای او فرا گرفمت .نزدیمك بمه هزار سمال عممر ممی كنمد و زمان مرگ خود را بمه خوبمی می دانمد .در وقت مرگ هیزم فراوان گرد ممی آورد ،آوازهای بسیار حزیمن از دل پر خون می خواند ،دیگر حیوانات به دورش جمع می شوند و برخی در برابرش جان می دهند ،در دم آخر چنان سخت بال بر هم می زند كه از آن آتش می جهد و او را با انبوه هیزم به آتش می كشد ،بعد می سوزد و به كلی خاكستر می شود ،و از میان خاكستر بچه ققنوسی پدید می آید ،و چه كس تا كنون زاییدن پس از مردن را دیده است ؟ ققنوس در پس عمری طولنی با رنج و درد ،بی یار و فرزند ،تنها و بی پیوند ،بالخره عمرش به سر می رسد و اجل او را می گیرد .در سراسر عالم هیچ كمس را از مرگ رهایمی نیسمت و عجیمب آن كمه هیمچ كمس را هم قصد و رغبتمی بمه آن نیسمت .مرگ سمخت و قسمی اسمت ولی باید با نرمی با آن رو به رو شد ،و شاید در میان همه كارها از همه سخت تر همین باشد". این نكته نیز درخور توجه است كه عطار بر مبنای این اعتقاد كه همگان طعم مرگ را می چشند (كل نفس ذائقة الموت)، در مقابل این باور دیرینه اقوام و ملل مختلف كه طی قرون و اعصار ققنوس را نماد و نماینده حیات جاودان می دانستند، 4
تنها كسی است كه در آن زمان با صراحت و روشنی ققنوس را فانی و بچه ققنوس سر از خاكستر برآورده را زاده او ،نه خود او ،می داند و در ابیات آخر شعر بر همه گیر بودن مرگ و ضرورت آمادگی برای مقابله با مرگ تاكید می كند. حكایت مرگ ققنس موضع این مرغ در هندوستان هست ققنس طرفه مرغی دلستان همچو نی در وی بسی سوراخ باز سخت منقاری عجب دارد دراز نیست جفتش طاق بودن كار اوست قرب صد سوراخ در منقار اوست زیر هر آواز او رازی دگر هست در هر ثقبه آوازی دگر مرغ و ماهی گردد از وی بی قرار چون به هر ثقبه بنالد زار زار در خوشی بانگ او بیهش شوند جمله پرّندگان خامش شوند علم موسیقی ز آوازش گرفت فیلسوفی بود دمسازش گرفت وقت مرگ خود بداند آشكار سال عمر او بُوَد قرب هزار هیزم آرد گرد خود ده خرمه بیش چون ببُرّد وقت مردن دل ز خویش در دهد صد نوحه خود زار زار در میان هیزم آید بی قرار نوحه ای دیگر بر آرد دردناك پس بدان هر ثقبه ای از جان پاك نوحه دیگر كند نوعی دگر چون كه از هر ثقبه هم چون نوحه گر هر زمان بر خود بلرزد هم چو برگ در میان نوحه از اندوه مرگ وز خروش او همه درندگان از نفیر او همه پرّندگان دل ببرند از جهان یك بارگی سوی او آیند چون نظارگی پیش او بسیار میرد جانور از غمش آن روز در خون جگر بعضی از بی قوتی بی جان شوند جمله از زاری او حیران شوند خون چكد از ناله جان سوز او بس عجب روزی بود آن روز او بال و پر بر هم زند از پیش و پس باز چون عمرش رسد با یك نفس بعد آن آتش بگردد حال او آتشی بیرون جهد از بال او پس بسوزد هیزمش خوش خوش همی زود در هیزم فتد آتش همی بعد از اخگر نیز خاكستر شوند مرغ و هیزم هر دو چون اخگر شوند ققنسی آید ز خاكستر پدید چون نماند ذره ای اخگر پدید از میان ققنس بچه سر بر كند آتش آن هیزم چو خاكستر كند كو پس از مردن بزاید یا بزاد؟ هیچ كس را در جهان این اوفتاد هم بمیری هم بسی كارت دهند گر چو ققنس عمر بسیارت دهند بی ولد بی جفت فردی فرد بود سال ها در ناله و در درد بود محنت جفتی و فرزندی نداشت در همه آفاق پیوندی نداشت آمد و خاكسترش بر باد داد آخرالمرش اجل چون یاد داد كس نخواهد برد جان چند از حیل تا بدانی تو كه از چنگ اجل وین عجایب بین كه كس را برگ نیست در همه آفاق كس بی مرگ نیست گردن آن را نرم كردن لزم ست مرگ اگر چه بس درشت و ظالم ست سخت تر از جمله این كار اوفتاد گر چه ما را كار بسیار اوفتاد =============================================== Bahram Grami, 225 Oak Leaf Drive, Winona, MN 55987, USA )507( 457-9412,
[email protected]
5
یادداشت های زیرنویس ============= 1. Webster’s Encyclopedic Unabridged Dictionary of the English Language, Portland House, New York, 1989. 2. R. Van Den Broek, The Myth of the Phoenix, E. J. Brill, Leiden, Netherlands, 1972. این کتاب ،با 485صفحه و 40گراور و بیش از هزار زیرنویس ،مشتممل بر توضیحات و منابمع،م رسماله دكترای مولف در دانشگاه Utrechtدر هلند بوده است .نوشته های مورخان باستان در مورد ققنوس از این مأخذ نقل گردیده است. .3در متن انگلیسی myrrh ،آمده که هم نام نوعی صمغ یا رزین است که با آن مواد خوشبو و بخور دهنده می سازند و هم نام درخت یا درختچه ایست از جنس Commiphoraکه این صمغ را تولید می کند .در مأخذ زیر Mirrh ،درختی بومی ایران دانسته شده که صمغی به رنگ سرخ مایل به سیاه تولید می کند: [Laufer, Berthold. 1919. Sino-Iranica: Chinese contributions to the history of civilization in ancient Iran. Field Museum of Natural History, Chicago. Publication 201, Anthropological ]Series, Vol. 15 )No. 3(, pp. 460-461. Helio .4ممبه معنی خورشید (جنسم مگل آفتابگردانم م=م )Helianthusم مو Polisبه معنی شهر (شهربانیم م= م )Police است ،مانند پرسپولیس وم ممینیاپولیس .خرابممه های شهممر قدیمممی هلیوپولیممس در شمال مصممر قرار دارد .ضمنمما نام قدیمممی بعلبمك در زبان یونانمی،م در شمال كشور لبنان ،هلیوپولیمس بوده مو در نوشتمه هردوت و دیگران در مورد پرواز ققنوس از مصر به شهر آفتاب ،باید اشاره به شهر اخیر (بعلبك) باشد. 5. Lyna Montgomery, The Phoenix: Its use as a literary device in English from the 17th to the 20th century, D. H. Lawrence Research, 1972, Vol. 5, pp 268-323. .6ضمنا ققنوس نام یك صورت فلكی در نجوم است كه در این جا مورد بحث قرار نمی گیرد. .7فرهنگنامه ادبی فارسی ،دانشنامه ادب فارسی ،2به سرپرستی حسن انوشه ،سازمان چاپ و انتشارات ،تهران137 ، ،6صفحه .458-9 .8در قصیده معروف (روزی ز سر سنگ عقابی به هوا خاست )...از ناصر خسرو ،در برخی نسخ ،بیت زیر وجود دارد که در آن از ققنس همراه با دیگر مرغان نام برده شده ،بی آن که اشاره یا کنایه ای در بر داشته باشد: از كركس و از ققنس و سیمرغ كه عنقاست چون من كه تواند كه پرد در همه عالم در بیت زیر از قاسم انوار (متوفی 837قمری) نیز به نغمه ققنوس اشاره شده که مشخصه ی این مرغ افسانه ای نیست: نغمه ققنوس را با جقجق عقعق چه کار لف عرفان می زند آن زاهد لغر شکار جقجق = ناله و فریاد مرغان (زخمی) .عقعق = نوعی زاغ. فقط بیت زیر از میرزا محمد تقی حجّة السلم متخلص به نیّر ،شاعر عهد قاجار ( 1248متام 1312مقمری) ،به سوختن ققنس اشاره دارد: آن ققنسم کز آتش خود سوخت جان من از هوش جانگداز شد آب استخوان من .9مأخذ 2بال ،صفحه .481 .10در متون مختلف طی قرون متمادی،م ققنوس را با مرغ افسانه ای Garduaدر هند مرتبط و حتی آن را پیشینه ی اسطوره ققنوس دانسته اند .در مجلدات Bestiaryیا Beast Bookكه طی قرن 12و 13میلدی از سوی كلیسا منتشر می شده نیز ققنوس رامرغی از هندوستان می دانستند كه با عصر عطار (متوفی 1229میلدی) مطابقت دارد .ضمنا به نقل از فرهنگ بزرگ سخن ،ابن ایوب الحاسب الطبری از دانشمندان قرن پنجم قمری در کتاب تحفة الغرائب آورده که "در هندوستان مرغی است که آنرا ققنس خوانند". 6