نامـههـای طـریـق نـور نویسنده :پال توئیچل مترجم :مینو ارژنگ
شمارهٔ1 : April_1966 دوستـان عـزیـز نامههای طریق نور خدمتی است که ماهانه به دوستداران راه باستانی علم " اکنکار" عرضه میگردد و به دانش شما در مورد روشهای برتر روحانی برای رسیدن به ملکوت آسمـانهـا مـیافـزایـد. اولین مبحثی که به آن میپردازیم ،و یکی از بحث برانگیزترین آنها نیز میباشد تسلیم است .تنها معدود افرادی میدانند" تسلیم به چه معناست .بهطور کلی طرز فکر عمومی مردم نسبت به تسلیم به سه بخش تقسیم می شود: اول آنها که ایده ٔ کمرنگی از آن دارند. دوم آنان که ایدهای ذهنی از آن دارند. سوم کسانی هستند که آن را احساس کردهاند. اما هیچیک از اینها تسلیم حقیقی نیست .تسلیم کلید واقعی موفقیت روحانی در حالت خارج از بدن است .اگر کسی خواستار موفقیت در هر یک از جهانهای نادیدنی است ،تنها راه همین است .چرا که تنها با "تسلیم" است که اشراق ،بصیرت و دانش حقیقی روحانی کسب کرده و صد البته به پادشاهی خدا قدم مینهیم .حال سئوالی که به ذهن میرسد این است که به چه کسی باید تسلیم شویم؟ جواب کامل ً مشخص است تسلیم به استاد درون .البته نه به شکل ظاهر او که با چشم فیزیکی دیده میشود بلکه آن کسی که در کالبدی نورانی به سویتـان میآیـد" ،استـاد حقیـقی" اوست. تسلیم به استاد حقیقی یکی از اصولی است که بر خلف ظاهرش معنایی کامل ً پیچیده دارد و هر آنکه به والترین قلمرو اولوهیت وارد میشود با آن روبرو خواهد شد .مشکلی که تقریبا ً همه پویندگان واقعی مسیر خداوند با آن مواجه هستند همین مسئله تسلیم است .بدون تسلیم واقعی زمانی که انتظار رسیدن به اهدافمان و یا تابیدن نوری بر مشکلتمان را داریم و کمکی دریافت نمیکنیم ،عصبی و سرخورده میشویم و ناامیدانه دچار تضاد میشویم. ه عارفان و عاشقان خداوند فقط یک راه عملی و جهان شمول وجود دارد و آن راهی است در میان هم ٔ ه آن توجهی خـاص مبـذول میداریـم. ه اصلی نشأت میگیرد ،به همین دلیل ب ساده که از سرچشم ٔ این راه افراد با شهامت ،جسور و مشتاق است .بهطور کلی استاد درون معمول ً با نشستن در سکوت و نگریستن به چشم روحانی یافت میشود ،البته با شکیبایی و ملیمت بالخره بعد از مدتی نور، همچون پردهای بیننده را در بر میگیرد و گوش درون باز شده و جریان صوتی را میشنود و اغلب حرکت ملیمی نیز در بدن احساس میکنیم ـ گویی بر روی صندلی تابی نشستهایم. سپس استاد درون یا آن که به نام" مسافر معنوی" ( ) Spiritual Travelerمیشناسیمش به چشم روحانیمان قدم نهاده و بیننده را از آگاهی فیزیکی به طبقات نامرئی میبرد .خوب ،روند کار تا اینجا ساده است اما هیچیک از اینها " تسلیم حقیقی" به شکل روحـانی " مسـافـر معنـوی" ( استـاد درون ) نیـست. شخص ،گاه از حضور مسافرین معنوی بهرهمند میشود در حالی که هنوز به آنان تسلیم نیست و این همان طبیعت در ظاهر متناقض ،اما پر محتوای پروردگار است و همچون رشتهای زندگیمان را در بر گرفته و موقعیتهای فیزیکی را به تجربیات والی معنوی تبدیل میکند .یا اینکه شاید فرد خدا را در زندگی احساس کند .اما از حضورش بهرهمند نباشد و شاید استاد درون در زندگی فردی حضور داشته باشد اما او از آن بهرهمند نگردد .بههرحال اگر در این تضاد بهدرستی عمیق شویم ،خود به خود موضوع حل خواهد شد .اولین اصل تمرکز ،توجه بر خویش درون است چرا که استاد درون نیز در واقع روح است و مـا بـه کمـک شکل ظاهرش او را در این جهـان میشناسیـم که به ما مسیر فتــح آسمـانهـا را مـیآمـوزد. ه مشکلت و مسائل به استاد درون هم سپردن تضادهاست. و ها ش تن تمام کردن اولین گام تسلیم ،رها ٔ و جالب اینجاست که درست هنگامی فرد بدین مرحله ( یعنی تسلیم حقیقی ) رسیده است که یقین
داشته باشد روح ( استاد درون ) کنترل او را به دست گرفتـــه است و او را در رسیـدن بـه خــداونـد راهنمـایی میکنــد. ه مسائل جهان فیزیکی را کنترل نموده و همچنین از هر نوع موقعیت احتمالی او در طبقات درون او هم ٔ مراقبت به عمل میآورد .البته این دانشی است ماورای تشخیص حواس و درکی ماورای جهان حواس و به همین سادگی ،فرد وسیلهای میشود که روح از طریق آن به راحتی جریان مییابد و میتواند اعمالی فراسوی انتظار انجام دهد .مثل ً خود درمانی کند و یا دیگران را در زمینههای مختلف یاری رساند .او در این مرحله خود را سوار بر جریان الهی میبیند که به اوج آسمانها و قلمرو خداوند به پرواز در میآید و سپس به بـدن فیـزیکـی در جهـان تحتـانـی بـاز مـیگــردد. به هر حال سلیم شدن به "استاد درون"" ،مسافر معنوی" "،روح" یا هرچه بنامیدش ،چیزی بیهوده نیست بلکه در جهت " اهداف معنوی" از آن استفاده میشود .توجه بر شکل درونی استاد متمرکز میشود .بنابراین شخص بر اساس خرد راهنمایی که از طبقات درون دریافت میکند تصمیمگیری مینماید .اینجاست که قوه ٔ خلقیت و اختیار به کار میآیـد .این دو استعداد نیز همچون دیگر تواناییهای بشر ،الگو و نمونهای نیز در طبقات درون دارند و از این الگوها و نمونهها ،نیرویی به سوی استعداد همترازشان در ذهن فیزیکی جاری میگردد .بههر حال اگر فرد در سکوت بنشیند در انتظار اینکه " مسافر معنوی" بیاید و او را به جهانهای ماوراء ببرد ،احتمال ً مأیوس خواهد شد .در حالی که میبایست اراده و میل قوی باطنیاش را نیز بکار گیرد و مطمئن باشد که به هر کجا که مایل است میرود و آنچه انتظار دارد اتفاق میافتد .البته تحت هدایت " مســافـر معنــوی". اگر به صلح شما باشد که به طبقه مورد علقهتان سفری داشته باشید ،حتما ً به خواستهتان میرسید، اما این موضوع را نیز کامل ً به یاد داشته باشید که برای رفتن و دیدن آنچه پیش رویتان قرار میگیرد میبایست از قوه ٔ خلق روح نیز سود جویید ،باید تصمیم بگیرید و بدانید که چه میخواهید .بر اساس قاتون جهانهای ماوراء ،همه چیز بر طبق تجـربـه و عقیـده شمـا از آن مـکان خـواهـد بـود. انسان ،استاد زندگی خویش است .تنها هنگامی که قوه ٔ اختیـارمان را با روح الهی هماهنـگ کنیـم مـیتوانیـم مسیـر روح را بپیمـائیـم. همیشـه با شمـا هستـم دوستـدار شما پالتوئیچل شمـارهٔ2 : May_1966 دوستـان عـزیـز ه آنان که قادرند ماورای جسـم و ذهـن اکنکار دیدگاه وسیعی است که آگاهی را گسترش داده و به هم ٔ بـه پـرواز در آینـد ،آزادی اعـطاء میکنـد. این همان آزادی است که همه در جستجوی آنند ،البته با رهایی از قید و بندهای جهان مادی ،قادریم در جهانهای آسمانی به پرواز درآییم .این بدان معناست که ما خود را به هیچوجه سرگرم طبقات پایینتر از روح نمیکنیم و فقط به منظور آشنایی ،گذری از این جهـانهـای پـایـین داریـم. به طور کلی اکنکار نه مذهب است و نه یک فلسفه یا سیستم متافیزیکی ،بلکه راهی است به سوی خدا .راهی است برای همه اشخاص ،چرا که راه ،درون هر یک از ماست ،درون آگاهی یعنی همان روح .بنابراین انسان چیزی نیست جز آگاهی و به هیچوجه نمیتوان او را موجودی فیزیکی ،ذهنی و یا هر چیز دیگر نامید .روح کانالی است برای انسان که در صورت باز بودن ،حقیقت به واسطهٔ آن به جهانهای بیرونی جریان پیدا میکند .در این صورت ،ما چیزی را به ظهور میرسانیم که آرزوی قلبی ماست و قصد داریم اوج شکوفاییمان در جهان فیزیکی باشد .بنـابـراین هریک از ما همان وضعیتـی از آگاهـی را بـه ظهـور مـیرسـانیـم کـه هـماکـنـون در آنیـــم. بنابراین زندگی ما در جهان بیرونی دقیقا ً مطابق با وضعیت بهخصوصی از آگاهی است که در آن هستیم .پس میبینیم به این ترتیب زندگی چقدر ساده میشود .یعنی اگر ما علقهای به آنچه هستیم نداریم میتوانیم آگاهیمان را تغییر دهیم .پس بنابراین از آنجا که ما واقعا ً در صدد رسیدن به وضعیت خدایی هستیم ،بادی در آگاهی خداوند زندگی نماییم .پس وقتی میگوییم زیستن در آگاهی خدا ساده است ،بدین معنی است که فقط با نام خدا اندیشه و عمل نماییم .با این کار در حالی که هنوز در کالبد فیزیکی بهسر میبریم در والترین مکانهای آسمانی قرار میگیریم و این همان گسترش آگاهی است که همیشه در دیسکورسهای " طریق نور" در بارهاش صحبت کردیم .اما متأسفانه خیـلیهـا آن را هنـوز درک نکـردهانـد. در حقیقت سفر روح ،بدانگـونه که اکثرا ً میپندارند ،تنها مختص افراد زیرک و باهوش نیست بلکه تنها
گسترش آگاهی است به مکانهایی که میخواهیم در آن باشیم و هیچ ربطی به سفر اثیری ( که شکل محدودی از حرکت است) و یا کالبد ذهنی و دیگر کالبدهای جهانهای پایین که به منظور حفاظت از روح در جهانهای پایین به دورش پیچیده شده ،ندارد .به همین منظور میدانیم که روح میتواند به ه بلوط یـا بـه وسعت کل عـالـم باشـد و این فقـط بستگـی بـه آرزو و تـصمیـم قلبـی کوچکی یک دان ٔ خودش دارد. روح قادر است ما را در هر موقعیتی یا هر وسعتی که آرزو کنیم قرار دهد با دیدی 360درجه ،این واقعاً به خود ما بستگی دارد که در هر زمان آرزوی چه مقدار آگاهی را داشته باشیم .این همان پدیدهای است که به آن " همزمان همه جا بودن با آگاهی کامل"( Being in all places at once, with total ) awarenessمیگوییم. این همان نقطه هدف ما ،یعنی آگاهی کامل یا آگاهی خدایی است که به عنوان Modus Operandi ( شیوه یا طرز کار ) نیز موسوم است که خیلی از مسافرین معنوی در آن مشغول به کارند .نقطهای از آگاهی که هر یک از ما شاید روزی به آن برسیم .البته کار مشکلی نیست و تنها باید وضعیت خدا آگاهیمان را پرورش دهیم و این با نماینده خداشدن در زمین امکانپذیر است یعنی هرچه عمل میکنیم ،میگوییم و میاندیشیم فقط باید در جهت ارادهٔ خـدا باشـد .از آنجـا که گاه خدا برای خیلی از ما موجودی خیالی است پس باید چیزی واقعی بنا کنیم .مثل ً می توان با در نظر گرفتن او بهعنوان روح مسئله را سادهتر کرد و این روح هنگامی که او را خیرخواهی ،خرد و آزادی غیر شخصی بدانیم در مقیاسی بزرگتر در ما جریان پیدا میکند .بنابراین برای گشودن وضعیت آگاهی میبایست به ذکر اسامی مقدس بپردازیم .اسامی مقدسی همچون ـ اوووم ــ هیـــو ــ سـوگمـاد کـه آگاهـی مـا را ارتقـاء مـیبخشـد. کلمه" ارتقاء" در واقع همان باز شدن آگاهی است ،وقتی مسیح میگفت " :هر کس به سمت من بیاید او را ارتقاء میبخشم" منظورش این بود که آگاهی مردم را میگشاید تا روح الهی به بهترین نحو در جهان ماده را پیدا کند .این بدان معناست که قادریم هرگاه مایل باشیم منعکس شویم یا آگاهیمان را به جایی منتقل کنیم که میخواهیـم در بارهٔ آن مکان چیزی بـدانیـم و حتی بر کسانی ظاهر شویم که قادر به دیدن کالبد روحانی ما هستنـد .این توانایی ،یعنی دیدن دیگری در کالبد روح ،شبیه تلهپاتی است ( .) Telepathyیعنی اینکه اگر بتوانیم در طولموجی هم سطح با کسی که میتواند روح خود را به دیگران منعکس کنـد ،قـرار بگیـریـم ،در دیـدن یکدیگـر مشکلی نخواهیـم داشت. البته بعضی به علت عدم توانایی در چنین عملی ،قادر به دیدن استاد و یا احساس حضو او نیستند در حالی که استاد در نزدیکی آنان بهسر میبرد و اگر این توانایی پرورش داده شود که بستگی به باز بودن آگاهی فرد نیز دارد ،او قادر به دیدن ،شنیدن ،و درک هر آن کس کـه در کالبـد روح بـه دیـدن او مـیآیــد خــواهـد بــود. این همان آزادی است که همه بهدنبال آن هستیم و به ما فرصت میدهد تا از سطحی از آگاهی که فعلً در آن بهسر میبریم به سطحی بالتر حرکت کنیم .دیدن نوری در حال گسترش و یا دیدن مسافر حت گفتههای من که کمک میکند به قلمرو واقعی الهی وارد معنوی در کنارمان دلیلی است بر ص ّ شویم .البته این عملکرد معمول ً در خواب اتفاق میافتد چون به هنگام خواب ،دیگر مسائل دنیوی مزاحم ما نیست و به راحتی میتوانیم آگاهیمان را همچون کانالی به سوی روح بگشائیم و با استادمان به دیگر مکامها به سفر و مطالعـه بپـردازیـم ،و همچنـین راه جدیـدی بـرای زنـدگـی بیـابیـم. بنابراین دیگر هیچ نیازی نیست که به طبقات اثیری ،ذهنی ،و یا دیگر طبقات پائینی توجهی نمائیم .اگر برای یادگیری انعکاس در طبقات اثیری یا ذهنی تلش کنیم از آگاهیمان کاسته شده و سرعت یادگیری سفر روح بهشدت کاهش مییابد و شاید به احساسات روانی ما نیز آسیب وارد شود .مگر اینکه مدتهای مدیدی آن را تمرین کرده باشیم .البته این موضوع در مورد افرادی که در طبقات پائین و یا کالبد اثیری مسائل روانی را میخوانند نیز مصداق دارد .بنابراین هر نوع سفری باید با کالبد روح انجام گردد تـا ضـامن آگاهـی حقیـقی بـاشـد. بدین ترتیب فرد برای کار با مسافر معنوی ،باید تصویر او را پیوسته پیش روی خود داشته باشد تا همچون کانالی مغناطیسی آگاهیاش را ارتقاء بخشد چرا که تصویر فردی وال ،جایگزینی برای روح ه " مسافرمعنوی" پُُر شده و بوده و راهنمایی خواهد بود در جهانهای برتر .این تصویر به موقع به وسیل ٔ کمک فوقالعادهای در تجربیات معنوی و امور دنیوی خـواهـد کـرد. همیشه با شما هستم دوستدار شما پالتوئیچل شمارهٔ3 : May_ 1966 دوستـان عـزیـز اعتقاد و دانش به تجربیات ما در زندگی بستگی دارد ،مگر اینکه فرصتی دست دهد تا بهراحتی و بدون
بهوجود آمدن انحرافی ،یک برهه یا یک تجـربـه را بگذرانیـم که در آن صورت دریافتی که بتوان آن را دانش نام نهاد ،به دست نخـواهیـم آورد .ولی در هر صورت ایمان و اعتقادی را کسب خـواهیـم نمود که به واسطـهٔ آنها متوجه میشویم که آیا آمادگی پـذیـرش تجـربیـات را بهصورت مثبت و یا منفی آن در زندگی خود داریم یا نه .در حقیقت اعتقاد و دانش از یـادگیـری و دریافتهای غیرارادی ناشی نمیشود بلکه از انجام کارهای طاقتفرسا یا آزمونهای سخت ،مـاجـراهـا و مـراحلـی که در زندگیمان تحمـل مـیکنیـم بـه دست مـیآیــد. این سختیها همان چیزی است که در زمان و فضا توسط کلم منتقل شده و به آن " تجربیات" میگوئیم ولی اعتقاد ،دانش و تجربه ربطی به زمان و فضا ندارند بلکه قطعا ً به زندگی معنوی ما بستگی دارند .به همین دلیل ،اکنکار بهعنوان یک " مبحث" به تجربه نزدیکتر است تا به اعتقاد و دانش ( .) Fait and knowledge اعتقاد و دانش دقیقا ً جایگاه ویژهای در مذاهب ،متافیزیک و فلسفه به خود اختصاص دادهاند ،اما وقتی ما در ارتباط خود با خدا ،اعتقاد و دانش را به عنوان فعالیتهای آگاهی انسانی میپذیریم ،آمادگی بیشتری جهت استفاده از عبارت دانستن ( )knowingnessداریم .میدانیم که چیزی هست. میدانیم که خدا هست و این "هستی" اینجا و حال وجود دارد و در همه زمانها یا هر موقع که قصد کنیم میتوانیم در آگاهی الهی زندگی کنیم .بنابراین توسط تجربه و در این هستی است که آموزش میبینیم ،نه توسط کتابها و سخنـرانـیهـا و تـعلیمـات. مشکل اصلی ما با تجربه ،این است که آنقدر اطلعات اندکی در مورد زندگی معنویمان داریم که خودمان را با خواندن کتابهها ،گوش سپردن به سخنرانیها و مراجعه از یک معلم به معلم دیگر به منظور کسب معلومات ،وجود خود را ار آنچنان اطلعاتی انباشته می کنیم که موجب میشود بار سنگین پریشانی و سردرگمی بر دوش ما سنگینی نماید و در نتیجه امید خود را از دست بدهیم .به هر میزانی که فردی در مورد زندگی معنوی قلمفرسایی نماید ،در واقع باز هم درباره تجربه شخصی خودش نگاشته است و این نگرش برای دیگران کمتر مفید واقع خواهد شد ،مگر اینکه از آن به عنوان ه سنجش و انـدازهگیـری تجـربیـات خـودمـان استفـاده کنیـم. وسیل ٔ صرف نظر از اینکه تا چه حد شخص بتواند تجربیاتش را به نحو احسن به رشتهق تحریر در آورد ،تا زمانی که خود ما شخصا ً مشابه آن تجربیات را نداشته باشیم ،نمیتوانیم به این تجربیات ایمان آوریم. آشنایی و نزدیکی ما با هر تجربهای ،ما را به سوی ارتباط با آن تجربه یا مسیر سوق میدهد ،بنابراین، تجربه و ارتباطی را به دست خواهیم آورد که بـرای مـا اعتقـاد ،آگاهـی و ادراک به ارمغـان مـیآورد. بدون تجربه ــ اعتقـاد ،آگاهی و ادراک به دست نخواهیم آورد .از آنجا که با این سه وجه آشنایی چندانی نداریم ،بنابراین به دنبال دستیابی به ارتباط با وضعیت بالتری از آگاهی برخواهیم آمد .زیرا اعتقاد، آگاهی و اداراک به عنوان دستاوردهای تماس ما با موضوعی ملموس و محک زدن خـودمـان با آن ،بـه آگاهـی انسـانی وارد مـیشـونـد. به عنوان مثال ،اگر از طریق سفر روح به یکی از جهانهای بال وارد شویم و با شخصی که در زمین میزیسته و حال درگذشته است ملقات کنیم ،بلفاصله به این فکر خواهیـم افتـاد که آیا این سفـر صـرفـا ً یک فـرآینـد فکــری است و یا یـک تلـهپـاتـی؟ ه در این سفر ،تجربهای است که از آن متـوجـه میشـویـد ،در وضعیت رؤیا اتفاق نیفتاده است چرا ک طول این مـلقـات احساس حقیقت و ادراک کامـل ً به خـوبـی احساس میشد .البته دستآوردهای این تجـربـه زمانی که در آگاهی انسانی بهسر میبریـم و از طـریـق عقل و احساس تجـربـه میشود همـانا ایمان ـ دانش و دانستن است .اما صـرفـا ً فقط در این سطح از آگاهی .این تجـربـه ما را به سوی دانستن هدایت میکند .چرا که میدانیـم چه مـوضـوعـی اتفاق افتاده و هیـچ چیز نمیتواند ما را وادار به ترک این حقیـقت زنـدگـی نمـایــد. بنابراین ،بر اعتقاد خود پا بـرجا هستیـم ،زیرا شناخت داریم و آنرا تجـربـه نمودهایم ،ما از بقا و حقایق دیگر سطـوح زندگی جهانهای فراتر مطلع میباشیم ،در نتیجه به مرحلهای دست مییابیم که میدانیم چه اتفاقی برای اشخاصی که قدم به وضعیت آگاهی الهی میگذارندُ ،رخ خواهد داد .بدین معنا که شخص ارتباطی با حقیقت مطلق بـرقـرار میکند .اما این که چقدر شخص بتواند خود را در این وضعیت از آگاهی نگاه دارد ،بستگی به درک و دریافت خودش از این حقیقت به عنوان بخشی از وجودش دارد .شخص نمیتواند از طریق امید و آرزو که کیفیاتی از ذهن تحتـانـی برای دستیـابی به خواستـههایش میباشد ،به این و ضعیت از آگاهی دست یابد. ه تجربه دست میدهد ،بدین معنا وسیل به این وضعیت آگاهی از طریق شناخت خـداونـد و ارتباط با او ٔ که ،ما نه در اشتیـاق کاذب خـداونـد هستیـم و نه حتی ارتباطی با تجلـیهـای پـائین او داریــم ،بلکه وابستگی و خویشی مستقیمی با خود او داریم .به هر حال زمانی که این ارتباط برقرار گردید ،چه کسی با ما به بحث و نزاع برخواهد خواست؟ شخصی که تجربه کرده؟ کسی که همه گفتههای او را ناشی از وهم و خیال میدانند؟!
به هرحال هر کس که در ارتباط با خدا باشد ،نمیتواند تجربهاش را به کلم درآورد .این تجربه فراتر از وصف کلمی و ذهنی است .آنقدر عظیم و وصفناپذیر است که آگاهی انسانی نمیتواند این تجربه را به دوش کشد ،بنابراین شخص یا باید تجربهاش را در درون خود حفظ کند یا انسان وقف شدهای گردد که دیگران را که گوشی شنوا دارند تحت تأثیر قرار دهد .بطور قطع ،جدا نمودن او از ایمانش ،آگاهی و تجربه شخصیاش غیر ممکن خواهد بود .شکی نیست که فهم و درک این فرد ،بسیار فراتر از فهم ذهن بشری میباشد و هیچ کس قادر به تشخیص و درک سخنان وی نخواهد بود .در بسیاری از موارد تعداد اندکی از مردم ،تنها علقمند به گوش کردن ،به گفتههای وی میباشند و بسیاری دیگر از سخنان و رفتار او آشفته و پریشان خواهند شد .مثال غیرممکن بودن عبور یک شتر از سوراخ سوزن که در انجیل قید شده است ،نشان دهندهٔٔ دشواری تجربه وضعیـت آگاهـی خـداونـد مـیبـاشـد. این موضوع کامل ً به اثبات رسیده است که وضعیت آگاهی انسانی ،هرگز قادر به دریافت هرآنچه که وضعیت آگاهی خدایی سعی در به انجام رساندن آن برای ما دارد نمیباشد .به همین دلیل اختلف فاحشی میان وضعیتهای بالتر و پایینتر آگاهی وجود دارد و به همین دلیل ،تعداد اندکی از انسانها بدین درک نائل آمدهاند که ،شخصی که در مورد طبقات بال صحبت میکند چه پیامی برای جهانیان دارد .معمول ً چنین شخصی ،به دلیل آشفتن و مضطرب نمودن افراد و انسانها و برهم زدن دنیای کوچک واقعیشان ،مورد تمسخـر و استهـزا واقـع میشـود و از جلـوی نظـرهـا رانـده خواهـد شـد. موضوعی که در اینجا بایستی خاطرنشان نمود ،بدین قرار است که ما همگی ،در وضعیتهای پایین آگاهی بهسر میبریم .کتاب خواندن ،مطالعه زیر نظر معلمین مختلف و مراجعه از فردی به فرد دیگر برای یافتن حقیقت راه معمولی است که همه مردم آن را برای دستیابی به حقیقت طی میکنند .اما وقتی فرصت یا شانس نهایی برای هریک از ما به منظور دریافت و درک آغاز ارتباط از راه میرسد، بایستی شجاعت و جسارت لزمه را برای درک این ارتباط داشته باشیم ،بایستی به سوی این درب قدم برداریم ،به درون آن نــور طـلیـــی و صـــوت جهـانهـای معنـــوی. همیشه با شما هستــم دوستـدار شمـا پالتوئـیچل شمـارهٔ4 : July _ 1966 دوستـان عـزیـز در نامههایی که به دستم میرسد ،کلمه " کارمــا " بسیار به چشم میخورد .بنابراین بهتـر میبینم که نامه این ماه را به بحث پیرامون این موضوع اختصاص دهم. موضوعی که حس کنجکاوی بسیاری از ما را تحریک کرده است .درغرب تعداد زیادی از مذاهب و گروههای ماوراءالطبیعه وجود دارند که از لغت برای توضیح مواردی که هیچ اطلعی از آن ندارند یا اطلع اندکی دارند ،استفاده میکنند. به یاد میآورم که برای یک معلم درباره ٔ مشکلتم نامهای نوشتم و تنها پاسخی که دریافت کردم این بود :این کارمای تو استـ این پاسخ به هیچوجه رضایتبخش نبود .زیرا صحیح نیست که معلمی با درجات معنوی بال پیروانش را بدین صورت دست به سر کند. هر کس از معلمش بپرسد ،چرا در چنین کارمایی گرفتار شده ،باید به خوبی برایش تـوضیـح داده شـود کـه چطور از ّ شر آن خلص شود و اگر خلصی امکان پذیر نیست ،چـرا؟ کارما ،چیزی نیست جز قانون عمل و عکسالعمل ،در جایی شروع به انجام عملی مینمائیم و بعدا ً در ه آن را ببینیم ،چه در این زندگی چه د تناسخ بعدی ،این قانونی است که تا موقعی که زندگی باید نتیج ٔ در جهانهای تحتانی هستیم میبایست از آن اطاعت نمـائیـم. کارما نامهای مختلفی دارد :قانون مکافات ،قانون موازنه ،خوب و بد ،ئینکو ( ) Yin Queیانگ و ئین ( ) Yang & Yinو بسیار اسامی دیگر .این تمرین بازپرداخت در جهت قانون ثابتی از طبیعت است .در حقیقت این قانون منفی میباشد زیرا در جهانهای روحانی چنین قـانـونـی وجـود نـدارد. ه حیات هستند و دستآورد همه مسائل جهانهای فیزیکی ،اثیری ،علّی و کارما و تناسخ اصل دو جانب ٔ ه روح یعنی پنجمین منطقه ه طبقات تحتانی .هر دو جنبه این اصل به زندگی فرد تا قبل از طبق ٔ هم ٔ خدایی ،مربوط میشود. به دلیل گستردگی بحث تناسخ در اینجا بحثی از این مقوله به میان نمیآورم ،فقط به همین بسنده میکنم که کارما قانون عمل و عکسالعمل است با حرکتی مساوی اما در جهت مخالف ،چرا که هر عملی که انجام میگیرد ،تأثیری در گیرنده ٔ ان میگذارد ،و گیـرنـده نیـز بـر روی اولین عـامل تـأثیـر
متقـابل دارد. ه فرد عمل کننده ،همیشه دریافت کننده همان عمل است .بنابراین عمل و عکسالعمل ،اشکال دوگان ٔ کارما هستند .همانطور که گفته شد ،قانون کارما فقط در طبقات ذهن و ماده حاکم است .اما در جهانهای بال ،جایی که "روح خالص" حاکم است ،جایگاهی ندارد .بدین دلیل که قانون والی عشق و نیکوکاری یا هرچه بنامیدش ،همه قوانین دیگر را تحتالشعاع قرار میدهد ،به همین دلیل است که میخواهیم با سفر روح بدان جهانها برسیم .چرا که توسط سفر روح از بند کارما که انسان را بدین جهان فیزیکی زنجیـر کـرده رهـا مـیشـویـم. کارمـا چهـار نـوع است: ه بنی ( ) Baniکه 1ـ آدی کارما ( )Adi Karmaکارمای اولیه که شامل عمل نیروی خلق میباشد .کلم ٔ وظیفهاش هبوط روح از خانه اصلیاش به طبقات مادی است ،بهطوری که بتـوانـد تجـربـه کسب نمـایـد. 2ـ پراراد کارما ( ) Proradh Karmaبه معنای کارمای سرنوشتی است .این همان کارمایی میباشد که در یکی دو زندگی گذشته کسب شده و زندگی کنونی بر مبنای آن استوار شده است. 3ـ سینشیت کارما ( ) Sinchit Karmaکه به آن کارمای ذخیره میگیند .میتوان آن را به یک حساب پسانداز تشبیه نمود که خدایان کارما هرگاه بخواهند آن را به جریان میانـدازنـد. 4ـ کریمان کارما ( ) kyriman Karmaکه همان کارمای روزانه است .کارمایی که روزانه و در هر لحظه از زندگی بدان شکل میدهیم و برای خلص شدن از آن یا باید رنج بکشیم و یا پاداش آن را ببینیم و گاهی اوقات نیز به آیندهای در همین زندگی منتقل میشود و البته امکان هم دارد ذخیره گردد و به کارمای سرنوشتی تبدیل گردد و بازپرداخت آن به زندگی دیگر موکول شود .به هر حال اینها تماماً بستگی به میل و خواست " خدایان کارمـا" دارد. ه کارما را بشکنیم .وقتی روح یکبار به با گذر به سوی جهانهای برتر از طریق سفر روح میتوانیم هم ٔ این جهانهای برتر وارد شود ،تبدیل به نمایندهای آزاد میشود که میتواند دراین جهانها تا آنجا که ه " مسافرین روح" میتوانند کارمای هریک از بخواهد و شرایط اجازه دهد به سیر و گردش بپردازد .هم ٔ چلها را تا آنجا که میشود بشکنند ،اما بهتر است شخص بار کارماهایش را به تنهایی خود بر دوش کشد .مگر آنکه واقعا ً نیاز باشد که کارمایش توسط استاد شکسته شود .شخص باید به تنهایی به سراغ کارماهایش بـرود تـا بتـواند بـا مسئولیـتهـای روزانــه بـه آمـوختن و کسب تجـربـه در زنـدگی بپـــردازد. هیچ استادی بار کارمای دیگران را به عهده نمیگیرد ،زیرا فقط آنان که راه بهتری نمیدانند چنین میکنند .استاد ،با یه عهده گرفتن کارمای دیگران ،تنها به بار کارمای خود میافزاید و در نتیجه خود باید بهای آن را بپردازد .این یکی از راههایی است که میتـوانیـم " استـاد واقعـی" را از استـاد کاذب تشخیـص دهیـم. هر روحی میبایست کارمای خاص خود را بپردازد بدین جهت که اگر استاد آن را به گردن بگیرد ،روح را از تجربهای که باید کسب میکرده محروم نموده است .بنابراین هیچ مسافر معنوی علقهای به بر دوش گرفتن کارمای کسی ندارد ،مگر اینکه شخص برای کسب تجـربـه و گـرفتن راهنمـاییهـا در مسیـر صحیـحی قــرار گـرفتـه باشـــد. این هم توضیحی بود در ارتباط با "کارما" .البته در دیسکورسهای درک کارما توضیح بیشتری به آن اختصاص خواهم داد .در نامههای بعدی به بحث پیرامون تناسخ میپردازیم و تأثیر آن را از جهانهای ذهن و ماده تا جهان روح را مورد بررسی قرار مــیدهیـــم. اکنکار ،آهسته جهان را فرا میگیرد ،اما متأسفانه افراد بسیاری از کشورهای خارجی نامه مینویسند و از مادیات سئوال میکنند .در استرالیا ،انگلیس ،فرانسه ،گروهایی هستند که اکنکار را مطالعه میکنند. در بسیاری از کشورها و نقاط بسیاری از ایالت آمریکا ،نمایندگانی منصوب شدهاند و من نیز مسافرتهایی را ترتیب میدهم که به هر کجا که حداقل 12دانشجوی اکنکار مشغول گذراندن درسها باشند سفر کنم .همچنین نـوارهـای سخنـرانـی ،در دستـرس هـر یک از دانشجـویـان و یـا گـروهها قـرار گـرفتـه است. همیشـه بـا شمـا هستـم دوستـدار شمـا پـاتـوئیچـل شمـاره5: August_ 1966
دوستـان عـزیـز من همیشه و به شدت نخالف عقیده ٔ متافیکیها بودهام ،چرا که عقیهشان مبنی بر این است که به جای درک خداوند باید ابتدا در جستجوی خرد بود .در حالی که قانون معنوی این چنین است که ابتدا باید به دنبال پادشاهی الهی یعنی همانا درک خداوند باشیم .چندان نیازی نیست که در جستجوی خصلتهای او یعنی عشق ،خرد و درک باشیم چرا کـه با مشعشع شـدن از حقیـقت الهـی خـواه و ناخـواه این صفـات حـاصل خـواهـد شـد. با اینکه مسیح این را قانونی معنوی خواند ،اما گاهی افراد آن را در درجهٔ دوم اهمیت قرار میدهند .به هنگام "موعظهای در کوهسار" بود که او به همه تأکید نمود " :ابتدا پادشاهی آسمانها را جستجو کنیـد، سپس همـه چیـز بـهطـرف شمـا مـیآیـد " .از آن پس در تمـام سخنرانیهای عمومیاش دوباره بر قـانـون معنـوی درک الهـی ،بهعنـوان اولین ُرکـن زنـدگـی فـرد تأکیــد نمـود و آن نکتـهای بـود که او میخواست به گوش هر آن کس که گـوشـی شنـوا داشت ،بـرسـانــد. اگر از کودکی نیاموخته باشیم که ابتدا در جستجوی آگاهی حقیقی باشیم بعدها ،برای پرورش این عادت خیلی مشکل خواهیم داشت .آنچه میخواهم بگویم ،آن است که ما الگوهای ذهنیمان را در اوایل زندگی شکل میدهیم و بقیه عمر را بر اساس آن زندگی میکنیم .اما اگر بخواهیم میتوانیم با کمی تلش این عادت شکل گرفته را تغییر دهیم .انسـان هیـچگاه از جستجـوی خـداونـد و حقیـقت نـاامیـد نمـیشـود. در اینجا مابین آگاهی الهی که بهدنبال آنیم و آگاهی انسانی تفاوت وجود دارد .در وضعیـت آگاهـی انسـانی یعنی شکل پائینتـر آگاهی ،مـا به هزاران آرزو توجـه میکنیم. آرزوهایی همچون ،شفا و سلمتی ،کسب پول بیشتر ،داشتن جفت مناسب که به او عشق ورزیده و یکدیگر را درک کنیم و آرزوهای دیگری که میتوان آنها را در لیستی گنجاند .حال مشکل در اینجاست که متافیزیکیها عقیده دارند که خداوند هرآنچه آرزو داریم به ما میدهد و با این کار حس طمع ما را تحریک کردهاند .این نگرشی است غیرصادقانه برای حل مشکلت افرادی که در سختی بهسر میبرند. این دیدگاه برای بسیاری از افراد پریشانی زیادی بهوجود آورده و هرگز آرزوی کسانی که طالب رهایی از سختـی هستنـد را بـرآورده نمــیســازد. اغلب اوقات کوتاهی معلم باعث میشود تا تقصیر بر گردن دانشجو بیفتد .در نتیجه از لحـاظ احسـاسی و ذهنـی ناتـوان شمـرده شـود. البته حقیقت امر تکاندهندهاست زیرا ،خداوند اهمیتی به آگاهی انسانی نمیدهد فقط ادامه حیات برایش ارزش دارد .برای " او " فوقالعاده مهم است که آگاهی انسانی را باز نگهدارد تا روح از آن جریان یافته و به جهان بیرون یعنی ،ماده ،انرژی ،زمان و مکان راه یابد .او از هر آنچه در جهانهایش اتفاق میافتد آگاه است حتی از افتادن برگی از درخت .اما به مشکلتی که آگاهی انسانی برای خود میسازد علقههای ندارد .یافتن راه حل برای مشکلت این سیاره فیزیکی به عهده ٔ خود ما میباشد. ه کسانی که از کار دشواری نیست که تمام مشکلت را با پیروی از قانون معنوی حل نمائیم و به وسیل ٔ این قـانـون آگاه نیستنـد اغفـال نشـویـم. راه ساده آن است که از دستورالعملهای مسیح و دیگر ناجیان تاریخ پیروی نمائیم .و طبق روش خودمان بیاموزیم ،چرا که راه خداوند از طریق آگاهی فردی امکانپذیر است .مسیح هم در مدت رسالتش به این امر اشاره کرد که خویش فردی ،راه هر انسانی است .او گفت " :من راه و حقیقت هستم و هیچکس به پادشاهی آسمانها راه نمییابد مگر آنکه به سوی من بیاید" .جوهر کلم او این است که مسیح مشابه آگاهی برتـر هـر شخص میباشـد و راهی است که هـریـک از مـا بایـد از طـریـق آن عبـور کنیـم. در هر زمان میبایست این موضوع را مدّنظر داشته باشیم که ،باید طریق آگاهی شخصیمان، پادشاهی الهی را جستجو کنیم .این تنها راه است و چیزی است که اک به ما میاموزد ،این موقعیتی است که عیسی از آن عیسی بهعنوان مسیح سخن گفته است و دقیقا ً همان موقعیتی میباشد که باید هر کدام از ما راه خود را بر آن بنا نهیم .بنابراین در چنین وضعیتی است که از آگاهی مسیح سخن میگوئیم و در وضعیت درک خـداونـد بـهسـر مـیبـریـم. این بدان معناست که شخص میبایست آگاهیاش را معنوی کند تا بتواند خود را در وضعیت درک خداوند قرار دهد .او با عمل به تکنیکهای زیر از دیدگاهی پائین به دیدگاه بالتری منتقل میشود .یعنی با معطوف کردن دائم ذهن بر خدا و انجام هرکاری به نام " او ". شرقیها به این حالت از وجود ،شخصیت میدهند یعنی شخصی را با بدن فیزیکی انتخاب میکنند که همیشه در آغوش خداوند منزل داشته باشد .آنان این افراد را نماینده نیروی خدا و یا کانالی میدانند جهت عبور روح مقدس با برکات فراوان .بهعنوان نمونهای از این دست میتوان مسیح ،وجود ازلی و
بودا نام برد که به او عنوانهایی همچون سـاتگـورو ،سـری مهـاراجـا ،بابجـی .استـاد بـرتـر داده شـده است. البته این عقیده کامل ً صحیح نیست زیرا که هریک از ما میتوانیم کانالی باشیم برای روح مقدس که با جریانی سهمگین بهسوی همگان در جریان است .اشتباه شرقیها در آن است که فردی را به عنوان کانال واضحی برای قدرت خداوند برمیگزینند و به او وابستهاند تا برکات را به جای این که برای خود بیابد ،به آنان عطا کند .در حالی که قانون معنوی میگوید که هریک از ما شخصا ً باید سعی کنیم کانال واضحی باشیم تا روح مقـدس از آن جهـان بـه خـارج جـریـان پیــدا کنــد. نباید همچون خیلی از شرقیها به عبادت کالبد فیزیکی آن کسی که دیگر در قید حیات نیست بپردازیم. البته احترام به خاطر کسب روشنایی الهی صحیح است .اما نباید این موضوع به مرحله ستایش برسد ه ما در اینجاست که خود را در این وضعیت آگاهی بالتر قرار دهیم .هریک از چرا که این مأموریت هم ٔ ما آگاهی برتر اوئیم و میبایست در نهایت به این حقیقت پی ببریم و لحظهای که به آن پی بردیم ،بدان معناست که پذیرفتهایم ،تا در آن زندگی کنیم .چنین چیزی جای دیگری نیست ،بلکه اینحا و اکنون است .همیشه با ذکر برخی از اسامی مقدس یا آیات مقدس ( مربوط به کتاب مقدس ) به آرامی یا به صدای بلند همچنین با انجام همه اعمال به نام خداوند و بدون انتظار هیچگونه پاداش میتوانیم خود را در چنین جایگاهی قرار دهیم .به محض اینکه خود را در چنین وضعیتی از آگاهی قرار دهیم ،پادشاهی آسمانها را یافتهایم و نیازی نیست به دنبال چیز دیگری بـاشیــم. همیشـه بـا شمـا هستـم دوستـدار شمـا پالتـوئیچل شمـاره6 : September _ 1966 دوستـان عـزیـز مسافرین معنوی هیچگاه خود را واسطهای میان خدا ،ذهن کیهانی و یا انسان نمیدانند .شکی نیست که آنان نماینده خدا هستند .اما هیچگاه اجازه نمیدهند دیگران به منظور حمایت شدن به آنها تکیه کنند و هدفشان هم این است که به هر انسان بیاموزند که مسئوایت خویش را بهعهده گرفته و همیشه و همهجا روی پاهای خویش بایستـنـد. نقطهنظر اکنکار استقلل کامل روح است .بنابراین به گفته یکی از مهمترین پایهگذاران ذهن بودیسم سنگتسان( ) Seng T S’anباید از پروردن هر نوع عقیدهای بپرهیزیم .بنابراین جوهر و طبیعت " اک " آزادی از همه چیز است .چسبیدن به هر عقیدهای ،عاملی است که ذهن شما را شرطی کرده و روح را در بند میکند .همچنین ترجیح دادن فقط یک عقیده بر دیگری و یا یک نقطهنظر دیگر و یا ارزش گذاشتن یکی بر دیگری ،همه فاکتورهایی است که روح را بـرده ٔ ذهن مـیکند ،بنابراین حقیقت الهی را به جنبههای پایینتر از خـداونـد بـدل مـیســازد. روح حقیقت مرکزی هر فرد است و برای همیشه در آگاهی کیهانی اولیه یعنی درک خداوند بهسر میبرد .البته تا زمانی که ذهن ،خیلی قوی و وحشی نشده و آن را به سطوح پائیین عالم نکشانده است .که چنین چیزی به ندرت اتفاق میافتد .چون در غیر اینصورت روح عقبنشینی کرده و هدایت کالبد را به عهده ٔ ذهن میسپارد که ذهن نیز چنـین مـیکنـد ،امـا این رونـد کامـل ً بـه ضـرر کالبـد انسـانـی است. روح ذاتا ً موجودی شادمان است ،هیچ چیز به جز روح مقدس قادر به کنترل آن نیست .پس باید خود را وقف امور روزمره ٔ زندگی کرده و سعی نمائیم راهنماییهای روح را در هر یک از امور درک نمائیم .این بستگی به برخوردی غیر وابسته و درک این موضوع دارد که هر کار را برای کل عالم یا تمامیت خدا انجام دهیم .از لحظهای که هر نکته ،ایده ،یا امتیازی خلق میکنیم خود را از وضعیت آگاهی الهی محروم نموده و آزادی بیانتهای حقیـقت را از دست مـیدهیــم. در واقع ،با دقت به تعلیمات " اک " درمییابیم که طریق " نور به سوی خدا " هیچ مشکلی در پی ندارد به جز این که وابسته شدن به هر عقیده و سلیقهای را مردود میداند .همانطور که بودا بیان کرد: تفاوت مابین آسمان و زمین به آندازه ٔ تار مویی است .وقتی از فقدان یک عقیده آگاه میشویم ،زمانی ه مراسم و عقاید دینی زندگی میکنیم و از است که چیزی جز خدا را جستجو میکنیم و در حیط ٔ آرزوهایی رنج میبـریـم کـه واقعـا ً هیــچ ارزشـی در بــر نــدارنـد. از آنجا که آزادی روح مربوط به اینجا و حال میباشد ،فقط باید بر اساس دانش خود ارزیابی و زندگی کنیم .باید حساسیت فوقالعادهٔ رابطهمان با آزادی را حس کنیم .اما بههرحال برای متفکرین مذهبی صحبت از " آزادی روح " سئوال برانگیز خواهد بود .چراکه اینان وجود آزادی اصولی و ذهن غیرشرطی
را غیر ممکن میدانند .فردی که واقعا ً اهل مباحثه و جدال است ،از عقاید و نظراتش دفاع کرده و با بحث و جدل به خود هویت میبخشد .اما نکته در اینجاست :ما چیزی نداریم که از آن دفاع کنیم ،چون نسبت به هیچ چیز عقیده ٔ شخصی نداریم .ما هیچ نداریم .بنابراین دلیلی ندارد بجنگیم ،چون خرد در عدم پرورش عقاید شکل میگیرد .این فلسفه " هیچ بودن " ( ) The philosophy of Nothing چیزی نیست که مسافرین معنوی به آن تظاهر کنند ،بلکه آنان میدانند آزادی خالص ( Pure ) Freedomو پاک ،قانون ضروری خداوند است و چنین آزادی به هیچوجه قـابل درک نیـست. ای آزادی وجود دارد ،اما تنها با محو شدن تمامی نظرات و عقاید است که میتوانیم بدان دسترسی یابیم .البته در اینجا علیه عقاید و اصول مذهبی جبهگیری نمیکنیم ،اما به روح اجازه میدهیم تا کانالی غیر شخصی برای روح مقدس و وسیلهای برای ارتقاء جهان ماده باشد .در این صورت قطبی از قدرت خداوند خواهیم شد تا آگاهی هر آن کس را که با او تماس داریم تغییر دهیم .دیگر فرق بین بیداری و خواب ،نور و ظلمت ،آزادی و بـردگـی را مـیدانیـم و بـرای مسـافـر طـریـق نـور شـدن راهی کوتاهتـر از این وجود نـدارد .گـذر از وضعیـتـی به وضعیـت دیگـر نیـازمنـد ،متـحـول شـدن است ،استـحــالــه ــ ( .) Transmutationبنابراین برای شخی که " درک خداوند " و آزادی روح را تجربه نموده این تغییر ضروری و ناگهانی خواهد بود .تجربه " درک خداوند " ،اغلب ناگهانی ،خود به خود ،غیر منتظره و بی اختیار است .وقتی ذهنی تنشهای درونی را رها میکند ،این تجربه نور و صوت همچون صاعقهای روح را در بر میگیرد و ما را به بلندای پادشاهی حقیقی رهنمون شده و از خواب گران به آگاهی و هوشیاری میرساند .بدینگون حیات مییابیم و داد حقیقت سر میدهیم .کُل رمز قدرتمان در این نست که راز آن را میدانیم بلکـه متـوجـه مـیشـویـم کـه آن راز در خـود زنـدگـی نهُفتــه است. بنابراین مشکل اکثر قدیسین و مذاهب سازمان یافته آن است که ،در زمانی که به بیشکلی ــ پادشاهی حقیقی آسمانها ــ میرسند ،خود را در قالبها و محدودیتهای عقاید قرار میدهند .همه تجربیات اهل تصوف مذاهب نیز به همین شکل است .ذهن مداخلهگر آن را محدود کرده و در سمبلهای والی دیداری و شنیداری بـیشکل ،تنـش و خلـل ایجـاد مـیکنـــد. پس این افراد علیرغم افکار والیشان ،فقط قادر به ظهور رساندن ،حدود طبقهٔ ذهنی هستند ،جایی ه تغییر شکل سادهٔ که سمبلها و عقاید و اشکال وجود دارند .اغلب ،احساسات صوفیگریشان نتیج ٔ انرژیهای بدن به طبقهٔ ذهنی بوده و نفسانیاتی فیـزیکـی همراه با تجربهای روانی دارند .مطالعه در ه تصـوف گواهی بر همـین مـدعـاست. تجـربـ ٔ مسافر معنوی نیازی به ریاضت ندارد .همچنین درک او از خویش روحانی ،از قماش احساسات یا ذهن نیست .او ورای ذهن به پرواز درمیآید و خود را به خصوص از قید هویت بدن ،ذهن و اندیشهها رها میسازد .این وضعیتـی است که ما در جستجوی آن هستیـم .جایگاهی در غاییترین قلمرو آسمانها، جایی که هماکنون در آنیـم و تنها نیاز به خودشناسی دارد تا از این وضعیـت اطمینان حاصل نمائیـم. پس همگان میتـواننـد در آگاهـی الهـی بهسـر بـرنـد ،اینجـــا و اکنــــون. همیشـه بـا شمـا هستـم دوستـدار شمـا پال تـوئیچـل شمـاره7 : October _ 1966 دوستـان عـزیـز ه این ماه به بحث پیـرامـون خیلیها اخیرا ً از رؤیاها و معنای معنوی آن میپرسندـ بنابراین در مان ٔ خـواب و رؤیـا و دیگـر عـوامل مـربـوط به این پـدیـده ٔ ناخـودآگاه مـیپـردازیـم. بسیاری از مکاتب اسراری میاموزند که اگر بتوانیم راز خواب را بفهمیم ،آزادی به راحتی بهدست میاید .اما این سئوال پیش میآید که چرا انسان میخوابد؟ و خیلیها بر این اعقیدهاند که خواب چیزی جز یک عادت نیست و انسان پذیرفته است که برای بقاء ضروری میباشد .اما کامل ً صحت ندارد ،چرا که بسیاری از ما خیلی میخوابیم زیرا که خـواب راه سـادهای است بـرای گـریـز از واقعیـتهـای این جهـان. به هنگام خواب ،مواد شیمیـایـی و قوای زندگی متعادل شده و نه تنها این کالبد ،بلکه کالبـدهـای مختـلف بـدن تعـادل عمـومـی حـاصـل مـیکنـد .بسیاری از آموزگاران معنوی و آنان که در جستجوی حقیقت وال هستند ،در سطح بالیی از آگاهی بهسر میبرند .بنابراین ،با هماهنگی با روح کیهانی است که قادرند 19یا 20ساعت از روز را کار کنند بدون اینکه احساس خستگی نمایند .برای آنان سه یا چهار ساعت خواب کافی است .آنها به تمام معنا زندگی میکنند و از آرامش کامل برخوردارند .آنان بار فشارهای ذهنی را تحمل نمیکنند چون آموختهاند که چطور افکار روزانهشان را بر جریان کیهانی روح بنهنــد و در وجــود خــدا بیـاسـاینـــد.
حال میپردازیم به سطوح مختلف رؤیا ،بعضیها خیلی واضح و رنگی خواب میبینند و از هر آنچه اتفاق میافتد کامل ً آگاهند .رؤیای برخی دیگر سیاه و سفید بوده و تنها قسمتـی از حـواسشـان از ه رؤیــا آگــاه است. تجــربــ ٔ بههرحال بعضی مکانهها نیز از اهمیت ویژهای در طبیعت رؤیاها برخوردار هستند .میتوانید به مسائل روزانه توجه داشته باشید و ارتباط مابی رؤیاها و وضعیت بیداری را دریابید ،همچون ،جی دبلیو دون ( ) J.W. Dunneکه بـا زمــان چنـین تجــربــهای داشت. این صحت دارد که رؤیا و وضعیت بیداری با هم مرتبط هستند .چراکه رؤیا از مسائلی که در وضعیت بیداری اتفاق میافتد تشکیل میشود .اکثر رؤیاها بخشی از حافظههای نیمهآگاه است که باید به دقت به تجزیه و فهم آنها بپردازیم .تعبیرهای متداول در اکثر موارد از ارزش کمی برخوردار است .اما وقتی کسی همچون " دون " خارج از کالبد و ماورای زمان بهسر میبرد ،فرصت کسب آگاهیهای جدید و پیشگویی و همچنین کسب دانش الهی را خواهد داشت .بهطور کلی چهار نوع رؤیا میشناسیم: .1احساسی .2انعکاسی .3مربوط به حافظه .4روحانی. سرانجام خواهید دید که کنترل رؤیاها و خواب ،ما را از ابهامات خلص کرده و به خداوند نـزدیـکتــر میکنــد. فروید به تفضیل پیرامون رؤیاهای احساسی تحقیق کرده و ثابت نموده است که این رؤیاها برخلف تصور همگان چندان ربطی به مسائل جنسی ندارد و آن ،رؤیای لذت بخشی است که اغلب بستگی به چیزهایی دارد که برای کالبد خوشایند میباشد .مثل خوردن و آشامیدن و غیره .سه بخش مهمی که در این نوع رؤیا از اهمیت ویژهای بـرخـوردار است عبــارتنـد از: 1ـ( IDهویت یا شخصیت ) به معنای خویش تحتانی مهار نشده و یا خویشی که هیچ نوع قانون اجتماعی نمیشناسد .این خویش با جنایت و خشونت و اعمال تعمدی بر علیــه انسـانهـا خــو گــرفتــه است. 2ـ ( Egoا گو ( ( خویش انسانی ) این بخشی است که اعمال روزانه فرد را همچون تصمیــم گیـریهـا و غیــره بـه عهـده دارد .این بـخش خــودآگاه و هــوشیــار است. 3ـ سوپر اگو ( ) Super Egoنیروهایی که قوانین اخلقی و نیروهای خدایی را به اگو میرسانند. بنابراین این سوپر اگو به خود اجازه نمیدهد تحت تأثیر ( IDهویت یا شخصیــت) واقــع شــود. این بخش با اعمال ( IDهویت یا شخصیــت) مبارزه میکند که اغلب متافیزیکیها آن را با آگاهی مسیح اشتباه میگیرند .در اینجا حول محور بسیاری از موارد مربوط به رؤیاها بحث خواهیم کرد .در وضعیت رؤیا ،بخش ( IDهویت یا شخصیــت) بیش از همه خودنمایی میکند .بنابراین دو بخش رؤیای احساسی عبارتند از :رؤیای واضح ( رؤیای به یـاد مـانـده کـه از سمبـلهـا شکل گـرفتــه است) و رؤیــای نهــان. رؤیای احساسی معمول ً رؤیایی است از مسائل روزمره که اکثرا ً شامل حیوانات و شرایط میشود، شرایطی از برخی مراحل زندگی ،مثل ً مار که سمبل اصلی گناه است ،نمــایانگــر خشـم و مسـائـل جنـسـی است. دومین نوع رؤیا ،رؤیای انعکاسی ( ) Projection Causedاست .در مکاتب اسراری این نوع رؤیا شناخته شده و مورد مطالعه قرار میگیرد .این نوعی از رؤیا است که فرد بنا بر انرژی ،روح و معلمین خود آن را تجربه میکند .هر معلم یا راهنما میتواند با بلوکه کردن و یا ( مسدود کردن ) بخش ID ( هویت یا شخصیــت) و فرستادن پیامش به هنگام رؤیا به ما آموزش دهد و یا همچنین فرد را به منظور مطالعه در معابد خرد زرین به جهانهای دیگـر ببــرد ،بـهطـوری کـه چـل بتـوانـد دانش کافـی بـرای خـود کسب کنــد. سومین نوع رؤیا ،رؤیای حـافظـه است که اساسا ً شامل زنـدگـیهای گذشته میشود ،این نوع رؤیـا نشـان دهنده ٔ کارمـای زنـدگیمان بـوده و بیـان میکنـد چـرا اینجا هستـیــم. اگر بخواهید این رؤیا را تجربه کنید ،بههنگام به خواب رفتن مسلم بدانید که رؤیایی خواهید داشت مثلً از دوره ٔ بخصوصی از تاریخ گذشته ،که زندگیهای گذشته شما را نیز در بــر مـیگیـرد .در اینصـورت احتمـال ً چنین رؤیـایـی خـواهیـد داشـت. چهارم رؤیای روحـانـی است که شامل دانش پیشگـویـی ،سفـر روح و پیشبینی نیز میشود .این رؤیا آینده را برای ما میگشاید تا بتـوانیـم آن را ببـینیـم .در این وضعیـت مفهوم زمان و مکان حذف میشود و به ماورای زمان و مکان وارد میشویم و میبیـنیـم کــه چــه ُرخ مــیدهــد. پیامبران دارای کتاب قدیمی ،برای نشان دادن آینده به مردمان ،از این نوع رؤیا سود میجستند .ما میتوانیم آیندهمان را در رؤیا ببینیم و همزمان آن را تغییر دهیم.
وقتی بتوانیم رؤیا ببینیم و از آن آگاه باشیم ،استاد رؤیا خواهیم بود و میبینیم که وضعیت بیداری نیز رؤیایی بیش نیست .در وضعیت رؤیا میآموزیم که محیط خودمان را بسازیم ،تنها با اعتقاد به این که آنچه اراده کنیم ،انجام میشود ،میتوانیم هرآنچه آرزو داریم انجام دهیم .در نتیجه در وضعیت بیداری نیز همین اتفاق میافتد .بطور کلی باید این حقیقت را بپذیریم که رؤیایی آگاهانه خواهیم داشت ،و مسئولیت رؤیاهایمان را نیز به عهده خواهیم گرفت و بدانیم که وقتی در حال دیدن رؤیا هستیم ،اگر بخواهیم میتوانیم حوادث را تغییر داده و هر طور بخواهیم عمل مینمایی و رؤیاهایمان را تغییر میدهیم .سرانجام ،هـرگـونه آرزویـی را که داشتـه بـاشیـم مـیتـوانیــم بـه آن دستـرسی یـابیــم. بنابراین تنها به این دلیل در این محیط و وضعیت بهخصوص از زندگی هستیم که در حال حـاضـر پـذیـرفتــهایـم ،چنـین چیــزی واقعــی و مستحـکــم است. همیشـه بـا شمـا هستـم دوستـدار شمـا پال تـوئیچـل شمـاره8 : November _1966 دوستـان عـزیـز گهگاه نامهای بر روی میزم میبینم با این پرسش که عبارت " همیشه با شما هستم " که همیشـه در پـایـان صحبـتهـایـم بـا شمـا ،بـهکار مـیبـرم یعنــی چــه؟ خوب ،این عبارت برای هرکس که با من در تماس است معنای مشخصی دارد که برایتنا تـوضیــح مـیدهــم. ه دانش سفر روح با او باشند ،کار کند و آنان را معلمی مثل من ،باید با تمام کسانی که مایلند در مطالع ٔ در اتصال به قدرت کیهانی که از او بهسوی دیگران جریان دارد ،یاری رساند .این بدان معناست که به محض اینکه چل برای اولین با ر با معلم تماس حاصل کرد ،روح کیهانی او را لمس کرده و استاد به سوزاندن کارماها و مسائل او در طبقات مختلف میپردازد .بهعبارت دیگر روح کُل ( الهی ) ،روحفردی را به طبقات بالتر میبرد .البته شاید خیلی از اوقات فرد متوجه این حقیقت نشود اما مطمئن است که اتفاقی میافتد که به نفع اوست .ذهنش پاک و شفاف میشود و وجوه مادی زندگی او به جای ضـرر ،سـود در پـی دارد و زنـدگـی روحـانیاش نسبـت بـه گـذشتـه پیشـرفت مـیکنـد. معلم ابزار یا مرکزی است که از طریق آن ،این روح کیهانی به صورت هزاران جریان دیگر بهسوی کسانی که در اطرافش هستند جریان مییابد ،همچون چرخی که معلم در مرکز و چلها در شعاعهای آن قرار دارند و سخنانش نمایانگر خطوط معنویی است که از معلم به سوی هر یک از آنان کشیده میشود و این همان روشی است که هر یک از اساتید با چلها کار میکنند و اجازه میدهند ،روح کیهانی که به درون آنان میریزد بهسوی هر یک از چلها راه پیدا کند ،بنابراین در حالی که خویش ه محدودیتها مشغول به کار است ،میتواند با هزاران چل از طریق کالبد فیزیکی استاد در طبق ٔ روحانی در تماس باشد و به زبان جهانی با آنان صحبت کند ،یعنی این که همیشه در آتماساروپ ( کالبد ه اساتیدی که به روحانی ) با شما هستم .فرق نمیکند کجا باشید و چه بکنید .پس متوجه میشوید هم ٔ اصول اولیه دانش الهی آگاهند به زبان جهانی صحبت میکننـد .یعنـی این که آنان از طبقات درون صحبت میکنند و نه از طریق حواس فیـزیکـی. میتوان در اینجا نتیجهگیری کرد که وقتی مسیح گفت " همیشه با شما هستم " به زبان روحانی میگفت که او بهعنوان روح همیشه و همهجا با پیروانش باشد ،چه در طبقات فیزیکی و چه در طبقات درون .بودا ،فیثاغورث ،آپولومینوس ،میترا ،زرتشت ،و دیگر معلمین راستین دانش جهانی ،همین حقیقت را به زبانهای مختلف بیان داشتند .آنان از طبقات درون سخن میگفتند و نه از خویشتن فیزیکی که پیروان آنان ،آنها را با چشمــان بیــرونــی میدیـدنــد. ه اکنکار را آغاز میکند ،خط معنوی بخصوصی ،بین او پس این بدان معناست که هرگاه شخصی مطالع ٔ در روح الهی و آتماساروپ من کشیده میشود ،بنابراین همه ما در دایرهای هستیم و همه کسانی که با آن در ارتباط هستند میتوانند توسط استاد ،دانش درون را فرا گیرند ،همانطور که با تلفن ارتباط برقرار میکنند .هنگامی که چل پا به میدان میگذارد ،معلم رابطهاش را با او استوار ساخته و چل میتواند او را همچون جهان فیزیکی ،در طبقات درون نیز مشاهده کند .در این راستا ،چل نمیتواند منفعل باشد ،او باید فعالیتهای درونی بخصوصی داشته باشد که او را در هرچه بهتر دریافت کردن تعـالیــم یـاری رسـانـد. ه فیزیکی جهت استاد همچـون جهان خارج ،از راه درون نیز بهسوی چل میرود .او همیشه در طبق ٔ ه تعالیم و پاسخها هم آموزش یا برطرف کردن پیچیدگیهای ذهنی چل ،در دسترس است ولی بههرحال ٔ
در این جهان بیرونی داده نمیشود ،زیرا که استاد باید از راه درخشان طبقات درون برای رسیدن به چل سود جوید .چون چل در این طبقات ،قابلیت و گیرایی بیشتری دارد .بنابراین میدانیم که تعالیم از طریق وضعیت رؤیا حاصل میشود ،اما همینکه چل تعالیم بیشتری دریافت کرد ،به دانش مقدس راه ه استاد آموزش ببیند و سرانجام در نهایت میتواند با خود یافته و قادر است از طریق درون به واسط ٔ روح الهـی ارتبـاط بـرقـرار کـرده و خــود را در قلمــرو حقیـقت الهـی قــرار دهــــد. بنابراین ،یادآوری میکنم ،که ابتدا پادشاهی الهی را بجویید چون در ابتدا نیازمند دانش برتر هستیم .این دانش به سوی چل میآید ،به این جهت که روح کُل جوهر منبع الهی است و میخواهد که از او بهعنوان کانالی استفاده کند ،پس نیازمند یک استاد راستین هستیـم تـا بتـوانـد در طبقـات درون نیـز هـمچـون جهـان خـارج بـه مـا آمـوزش دهــد. من تعالیم برونی را از طریق صحبتها و نوشتههایم ارائه میدهم ،اما در طبقات دیگر ،این شکل درونی من است که با روح کیهانی همکاری کرده و تعالیم را ارائه میدهد و بر هر آن کس که توجه کند ظاهر میشود و به آنان که هنوز در شکل درون قادر به دیدنش نیستنـد تأثیـر میگذارد و همه اینها به ه خطوط روحانی که بین من و چل کشیـده شـده انجـام میگیـرد. وسیل ٔ پیام واقعی حقیقت نه از طریق کانال فیزیکی بلکه از طریق آتماساروپ با کالبدهای روحانی دیگران است که ارسال میشود .به هرحال من بهعنوان پل ارتباطی مابین روح کیهانی و جهان خارج ،در این شکل بهخصوص قادر به انجام هر کاری هستم ،اما در بدن فیزیکی محدویت دارم .تعالیم به هر کس در هر یک از طبقات که خواستار کمک باشد ،اعـطا میشـود .پس روح کُل برای رسیدن به چلها از کالبد هوشیار آموزگار عبور میکند و با پیامش ،احسـاسـات معنـوی دریـافت کننـدگان را تحـت تأثیـر قـرار مـیدهــد. بنابراین چنین چیزی برای آنان که زندگیای معنوی را تجربه میکنند ،ضروری است .بههرحال برای کسب پیشرفتهای والی معنوی ،نمیتوانیم شکل خارجی و یا آداب مربوطه به این جهان استفاده ه دانش و پیشـرفتهـای کنیم .همانطور که نمیتوانیم تنها با اتکاء به درون،انتظار دریــافت همـ ٔ بـاطنـی را داشتـه باشیـم. به هر تقدیر برای رسیدن به خدا ،نیازمند هر دو هستیم .تنها افراد قلیلی قادر به کسب اولین مراحل شکوفایی هستند .مگر اینکه استادی را بیابند تا از دو جهت و دو طریق با آنها کار کند ،در نهایت این که فرد میبایست در زندگی فیزیکی و همچنین درونی ،پیشـرفت شخصـی از خود نشـان دهـد و بتـوانـد دانش خود را بـه دیگـران نیـز منتقل کنـــد. همیشـه بـا شمـا هستـم دوستـدار شمـا پال تـوئیچـل شمـاره9 : December_1966 دوستـان عـزیـز این ماه ،ماهی است مهم برای جهانیان ،چراکه یادآور تولد عیسی مسیح است .بنابراین مناسب میدانم درباره جیوانموکتی ،آزادی کامل یا آزادیی که اینجا و حال میتوانیم از آن بهرهمند باشیم صحبت نمایم .آزادی روح در این زندگی قابل دستیابی است .گاه به این آزادی نامهای دیگری نیز ه مناسبی نیست چـراکـه تعبیـر ارتـودکس از آن ،با مفهومـی که میدهیم مثل" رستگاری" ،اما این کلم ٔ ما به آن اعتقـاد داریم کامل ً متفاوت است. آزادی که ما میجوئیم ،جیوانموکتی و یا رهایی از چرخ هشتاد و چهر است و این همان چرخ تناسخ است که رنجهای این زندگی و یا هر زندگی که ما در این طبقه دنیوی بر اساس آن زندگی میکنیم را به همراه دارد .با ورود به جریان روح کُل از چرخ بیرح هشتاد و چهار رها میشویم ،چرخی که منجر به تولد و مرگ بدن فیزیکی شده و روح در آن قرار میگیرد تا زمانی که یاد بگیرد منزلش اینجا در این جهان پائین نیست ،بلکه در آسمـانهـاست. هر مسافر روح ،چلهایش را به جریان کیهانی زندگی متصل میکند ،این اتصال به رنجهای او در اینجا و ه فیزیکی پایان داده و توجهش را به جهانهای آسمانی معطوف میدارد .در صورتی که چل در این طبق ٔ بدن فیزیکی موفق به یافتن معلم نشود ،معلمی که با او از راه درون و بیرون کار کند ،تلشهایش برای رسیدن به جهان خالص روحکُل بیهوده خواهد بود .او این حقیقت را در طبقات پایین دیگر نیز ه اثیری نیزی هیچگاه باعث رهایی از چرخ هشتاد و خواهد یافت .تولد دوباره و یا حضور روح در منطق ٔ چهار نخواهد شد همچنین با زندگی در هریک از جهانهای پایین ،هرگز از این چرخ هولناک در امان ه نقطه تماسش با قلمرو فیزیکی میتواند ما نخواهد بود ،بلکه با پیروی از استاد حق است که به واسط ٔ
را از جهانهای پایین عبور داده و به جهان روح کُل ببرد ،بنابراین معلم درون و بیـرون کسی است که بـرای شکوفـایـی معنـوی با مـا ارتبـاط بـرقـرار مـیکنـد. تمامی گروههای فلسفی و مذهبی که سعی دارند چلها را در جریان زندگی یعنی روح کیهانی قرار دهند ،میبایست معلمی در قید حیات داشته باشند .به همین دلیل آنهایی که وابسته به استادان صعود کرده به جهانهای نادیدنی هستند ،راه حقیقی را نمـییـابنـد .آنان بهعنوان دانشجو ،تمام عمرشان را به دنبال چیزی هستند که عملی نیست و در نهایت درمییابند که این اساتید غیرقابل رؤیت برایشان کافی نمیباشد .پس میفهمیم که تنها معلم بیرونی کافی نیست ،چراکه استاد حقیقی معلم درون است .او شما را ناامید نمیکند ،در حالی که انتظار چنین عملی از دیگر اساتید سرمیزند .آنها مسئولیت عمدهشان مرتبط کردن روح با این جریان زندگی است .او ترتیبی میدهد تا روح کیهانی جزئی از وجود ما باشد ،به طوری که همه ما از رنج تنـاسـخ در این جهـان فیـزیکـی آزاد شـویــم. در چنین صورتی است که چل خودآگاهی مییابد ،او درمییابد که کیست و چطور میتواند بر کُل زندگیاش تأثیر گذارد ،ارزشهای جدید مییابد و به محض اینکه از بیرون به مسائل مادی زندگی نگریست ،وجود روحانی خویش را در جهانهای حقیقت روحانی باور میکند .در واقع روح کیهانی زمام امور را به دست گرفته و زندگیاش را به راههایی رهنمون میشود که بیش از گذشته برای جسم و روح او مفید بوده است .او هماکنون به دلیـل این وصـل یا ارتبـاط بـا روح کیهـانـی در راه شنـاخت خـدا قـدم بـرمـیدارد. در این وضعیت است که ماورای ظاهر فریبنده ٔ اطرافمان را میبینیم .در خواهیم یافت که بیشتر نوشتههای مذهبی و فلسفی ،بحث و جدلی وهمانگیز بیش نمیباشد .به محض اینکه به جریان زندگی یعنی روح کیهانی متصل میشویم ،در واقع در راه خدا قرار می گیریم .بنابراین چنین چیزی به هیچوجه ه اثیری باقی گذاشتهایم .بنابراین مشکلت زندگی ابهاماتی خیالی نیست ،چراکه تصورات را در طبق ٔ دنیوی هستند و نباید آنها را بپذیریم ،اما از آنجا که این ابهامات همیشه با ما هستند ،کنترل آنها را بهدست میگیــریـم. این وضعیت جیوانموکتی یا آزادی روح و یا به اعتقاد بعضی ،تولد نور مسیحایی درون فرد است. هٔالهی ،اختیار را به دست میگیرد منجر به بلوغ روح میشود و ما بههرحال به محض اینکه جرق نمونههایی زنده خواهیم بود از خود زندگی روحانی .چرا که ارتقاء به طبقات بالتر موجب آزادی روح از ه هواپیما در آسمان که فرد را تمام بیماریهای انسانی میشود .درست همانند پیمودن راهی به واسط ٔ از زحمت پیاده رفتن خلص میکند .بنـابـراین ،معلـم نـور جهـان است ،چـون روح کُل یـا نـور را بـا خـود بـه ارمغــان مــیآورد. بنابراین اگر فرد توجه خود را بر این نور متمرکز کرده و به آن قدم بگذارد ،هیچ تیرگیای در وجودش نخواهد بود .اگر چل آن طور که باید در وجود خویش دروازههای نور را بگشاید ،بدون هیچگونه مانعی به پادشاهی خدا وارد خواهد شد و تنها با عبور نور استاد در قید حیات از او ،چنین چیزی میسر است. چنانچه مسیح به یکی از فریسیان(یکی از متعصبین یهود ) به نام نیکودموس ( ) Nicodemusو مسئول بخش خودش گفت :اگر انسان دوباره متولد نشود نمیتواند پادشاهی خداوند را ببیند .یعنی این که با عملکرد روح کیهانی درون هر یک از ما ،باید از تیرگی به نور ،از غفلت به اشراق و از نابینایی به بصیرت انتقال پیدا کنیم .این یکی از اصول اساسی زندگی است و از تعالیم ابتدایی میباشد که هر استادی سعی دارد به هر آنکه به حوزه ٔ آگاهیاش وارد میشود ،بیاموزد .پس مرگ ،آخرین ابهام زندگی است که باید بر آن غلبه کرد .یک روح آزاد ،در پایان سفر فیزیکی ،از بدنش قدم به بیرون میگذارد، گویی ردایی کهنه را درمیآورد .بنابراین با پیگیری دروس پیشرفت معنوی و یادگیری ترک بدن به صورت آگاهانه و سفـر بـه جهــانهـای مــاورا مـــرگ بـه ســادگـی در زیـر بــاران زنــدگـی ناپــدیــد مـیشــود. با ورود به طبقات روحانی در آگاهی کامل ،تمام ابهامات مربوط به مرگ از بین میرود ،پس کلمه یا روح الهی تا آنجا که آگاهی چل پذیرای آن باشد ،در او باقی میماند .البته بستگی به این دارد که تا چه حد آگاهیمان را برای ُرشد آن گسترش داده باشیـم و تنها بـه انـدازه ٔ آگاهـیمـان ُرشـد خــواهیــم کــرد. و این همان جریان خالص کنندهای است که به ما زندگی تازه میدهد و ما را در کسب معنویت و ه جهانها و رسیدن به جهانهای آسمانی یاری میرساند .این همان نیروی فوقالعاده و تطهیر کننده هم ٔ نیروی خلقی است که هریک از ما را به این جهانهی حقیقی خداوند ارتقاء میدهد .بنابراین جستجو کردن آن ،تنها مقصود عملی زندگی است .این رسالت حقیقی ماست که جیوانموکتی یا آزادی کامل روح را اینجا و حال تجـــربــه کنیـــم. همیشـه بـا شمـا هستـم دوستـدار شمـا
پال تـوئیچـل شمـاره10 : January_1967 دوستـان عـزیـز سال جدید آغاز میشود و ما در جایگاه فردی جدید با ایدهآلهای بزرگتری در کالبد کیهانی خود خواهیم بود .اکنون ردای کهنه سفسطهها و اشتباهات از تنمان بدر آمده و با دیـدگاهـی تـازه مـیبیـنیـم کـه همـه چیــز در خــدا است. پس هیچ چیز اهمیت ندارد .بهجز روح ،روح الهی و خداوند ( .) Soul_Spirit_Godکه میتوانیم آنرا تثلیث بنامیم .اما این اساس زندگی و معمای زندگی روحانی است .وقتی این سه اصل را به تمامیت در وجودمان احساس کنیم ،تمامی عوامل در دنیای ما دست بهدست هم داده و هر موردی ،اعم از روحانی ،اقتصادی و سلمتی به نفع ما عمل خـواهــد کــرد .دیگر چه خواستهای غیر از ساکن شدن در این والترین قلمرو وجود خـواهـد داشت؟ از آنجا که در حوزه ٔ هشیاری کامل ( ) Total Awarenessعمل مینمائیم ،باید پدیدهای بهنام آگاهی کیهانی ( ) Cosmic Consciousnessرا تجربه کنیم .چیزی که به اشتباه آن را آگاهی خداوند میخوانیم .به این وضعیت باید از نقطه نظر جهانی بنگریم ،چراکه این تفاوت مابین دو وضعیتی است که ما به عنوان دو راه مجزا بهسوی خداوند مطالعه مینمـائیـم .این راهها ،همان عقـایـد مذهب هندو ه عقـایـد مـذهبـی دگـم ،متـافیـزیکی و و اکنکار میباشد .در این مقایسه کوتاه مـیتـوانیـم از همـ ٔ تعالیـم فلسفـی دست بشوئیـم. هشیاری کامل و آگاهی کیهانی دو خصوصیت متفاوت خداوند در جهان روحانی است .البته گاه هشیاری کامل ،وضعیت مطلق ( ) Absolute Stateنیز نامیده میشود .این هدفی است که ما برای رسیدن به آن تلش میکنیم و اگر به این سطح که همان قطب مخالف وضعیت فیزیکی است نرسیم ،در رسیدن ه بعدی یعنی خداوند موفق نخواهیم شد .این آگاهی ،آگاهی خداوند ،آگاهی کیهانی و یا آنچه به به نقط ٔ ُ ه اینها در هستی خداوند موجود است .تضاد همـ ل ک جمع بلکـه نیست، شنـاسیـم ی م مسیـح آگاهی نام ٔ این هدف در اینجاست که هم مشکل است و هم آسان،اما وقتی درک میکنیم که هر دو یکی است ،از انتخاب کردن و جدا کردن ،دوست داشتن و دوست نداشتن اجتناب میورزیم و خود را سرگرم " درست "یا " غلط "نمینیم .در اینصورت درخواهیم یافت که راه کامل " اک "است .این راه ما را به قلمرو ماورایی خداوند رهنمون میکند .خواهیم دید که تضاد بین درست و نادرست تنها خطای ذهن است .همچنین درخواهیم یافت که آنچه پیروان مذهب هندو بهعنوان تمامیت و تکامل روح در خداوند جستجو میکنند از کیفیات جهانهای پایین است .همچنین میدانیم با اینکه مذهب هندو راه دیگری برای رسیدن به خـداست ،اما انرژیهای واصل را خیلی زود سـوزانـده و او را با انبـوهـی از مشـکلت رهـا مـیسـازد. ه چهارم و آگاهی کیهانی که مذهب هندو در راه خود به دنبال آن است ،پدیدهای است مربوط به طبق ٔ آن طبقهای است که " مسافر اک " بههنگام سفر در جهانهای آسمانی از آن میگـذرد .از آنجا که ه چهارم همان رسیدن به اینجا با حالتی از شعف و خلسه همراه است فرد احساس میکند طبق ٔ ه هندو با خدا یکی فلسف آسمانی است که آن را میجوید و آرزو میکند آنجا بماند و بر اساس عقیده ٔ میشود .درمییابیم که مذهب و روش زندگی هندی برای ذهن غربی مناسب نیست .این مذهب در مقایسه با مذهب ارتودکس ،چندان موفقیتی در این کشور نداشته است .اگر بهدرستی به سیستم یوگا بنگریم ،میبینیم که تمام هدف آن یک قطبی کردن ذهن است .وقتی روی یک قالیچه به شکل لوتوس ( گُل نیلوفر ) مینشینیم و با حالتی بهخصوص به نوک بینی مینگریم و آواز " اوم " سـر مـیدهیـم، ذهـن را کنتـرل کــردهایــم .در صورتی که این روش نه تنها برای همگان کار مشکلی است بلکه عاملی ه چهارم آگاهی بالتـر میبـرد .حال است ناامید کننده ،زیرا این تمرین مرتاضانه بهندرت ما را از طبق ٔ دریافتـهایم که هنـدوئیسم و یـوگا در حوزه ٔ توحید فلسفی ( ) Monismقرار دارد .این فلسفـه آموزش میدهد که حقیـقـت غـائـی ،یک نوع عنصر یا ماده است یعنی یک کُل ارگانیک متحد که هیـچیک از ه تفکرات مـذهبـی ما را در این جهان غرب تحت تأثیـر قرار اجزایش مستقل نیست .این فلسفه ،هم ٔ ه مذاهب شرقی همچون یهـودیـت است که تأثیـر بـهسـزایـی بـر داده است و همچنین مبنای هم ٔ مسیـحیـت داشتــه است. اولین کلیسای مسیحی ،عقیده یک جدایی را از یهودیت اتخاذ کرد .این بدان معناست که خداوند ،خود را در قالب شکل و ماده میریزد و این در حقیقت عقیده ٔ وداییها نسبت به خلقت است .زیرا ما میبینیم که در زبان سانسکریت لغت " ودا " نیز بهمعنای افکندن است .دانشمندان باستانی نمیتوانستند ه اشیاء بهعنوان جوهـر و زندگی بپـذیـرنـد که چیزی از هیـچ بـهوجود میآید پس خداوند باید بهدرون هم ٔ ریخته شود ،پس هـرچـه که مـوجـود است ،واحـدی است در تمـام وجــود عـالـم. این بدان معناست که ارتعاشات او تا مرتبهٔ فیزیکی پایین آورده شده تا بتواند در این طبقه متجلی شود .مذهب هندو ادعا میکند که تمرکز ،راه حل است و این وضعیت اساس آن است ،چرا که آنان به فرد میآموزند وقتی تمرکز میکنیم شرایط و موقعیتها بر طبق رفاه و آسایشمان شکل میگیرد و
با القای این تصور ما را فریب میدهند .البته در اینجا نمیخواهم تمرکز را نفی کنم ،اما از آنجا که کار بسیار مشکلی است باید با دیدی کامل ً متفاوت با آن روبرو شویم و این مراقبه و انعکاس است .با این روش نیازی به تلش زیاد برای تمرکز روی هدف نیست .برای بسیاری از فلسفه هندوستان ،مفاهیمی ه علت و معلولی اهمیت دارد .این مفاهیم نظم و هماهنگی جهان را تـضمین چون زمان ،مکان ،و رابط ٔ مـیکنـد. اما در جهانی که ما میخواهیم مستقر شویم ،چنین محدودیتهایی وجود ندارد .بر مسافرین معنوی پوشیده نیست که وقتی به جهانهای فوقانی قدم مینهیم ناخودآگاه زمان و مکان از بین میرود زیرا زمان و مکان اموری کامل ً واقعی نیست و فقط ما آنرا برای تفکیـک چیـزهـا و اتفـاقـات بـهکـار مـیبــریـم. اگر روح از زمان و مکان آزاد شده باشد ،هیچ چیز قادر نیست آنرا محدود کند .چراکه تمامی دانش، تمامی قدرت و تمامی جوهر معنویت از آن اوست در نتیجه فرد درجه بهخصوصی از شکوفایی روحانی را کسب میکند .همچنانکه بسیاری از قدیسین ،این نوع شکوفایی را کسب کردهاند .این افراد کسانی هستند که گفته میشود ،نور و دانش از خـود منـعکس مـیکننـد یعنـی دارمــا مـگا (Dharma .) Megha این نوعی سمدهی ( ) Samdahiاست .یعنی جذب خویش در موضمع مدیتیشن با وارستگی کامل از جهان و آنچه در اوست .گفته میشود چنین فردی نوری همچون هالهای از شکوه از خود منعکس ه میکند .در این حالت روح چه درون بدن و چه خارج از آن ،از طریق وارستـگی کامـل از همـ ٔ جهـانهـای مـادی ،از فعـالیـت آزاد است. همیشـه بـا شمـا هستـم دوستـدار شمـا پال تـوئیچـل شمـاره11 : February_1967 دوستـان عـزیـز دو اصل جاودانگی و عدم جاودانگی موضوعی است که برای این ماه انتخاب کردهام .با توضیح این دو اصل ،نسبت به ادراکات روحانی زندگی دیدگاهی تازه مییابیم .از آنجا که با دو خصوصیت خداوند یعنی قطب مثبت ( قلمرو خداوند ) و قطب منفی ( ماده محض ) سروکار داریم ،بهتر است آن را دو وجه جهانهای روحانی خالص و جهانهای ذهنی خالص بدانیم .یعنی جهانهای بال و جهانهای پایین که به وسیلهٔ ه روح از هـم مجــزا مــیشــونـد. طبقهٔ پنجم و یا طبق ٔ ه این دو اصل زندگی میپردازند .اما یا احساسی با آن برخورد میکنند و یا آنقدر تمام مذاهب به مطالع ٔ زود از آن میگذرند که نمیتوانیم جز ایمان به چیز دیگری متکی باشیم .تمامی مجادلت ،صرفنظر از اینکه در چه برههای از تاریخ اتفاق واقع شده است به ریشههای جامعه برمیگردد .مسیحیت به دلیل اینکه به اصل جاودانگی عقیده داشت بر امپراطور روم غلبه کرد .چرا که رومیها به هیچ چیز جز مادهگرایی اعتقاد نداشتند .بنابراین هر مذهبی که قائل به اصل جاودانگی باشد ،هر نوع حزب و سازمانی را کـه بـر سـر راهش سبـز شـود ،شکـست مــیدهــد. وجد اصل جاودانگی در فرد به معنای آن است که او در حالی که در بدن فیزیکیاش از طریق ذهن عمل میکند در طبقات بالی معنوی نیز رفت و آمد دارد .او شادمان است ،زندگی مادیاش را تحت کنترل داشته ،به زندگی به دیده ٔ شعف مینگرد و میداند که او این بدن فیزیکی نبوده ،بلکه روحی ه بدن و رفتن به است که پس از مرگ بدن به زندگی ادامه میدهد.او از توانایی خود جهت ترک آگاهان ٔ آتماساروپ و دیدن جهانهای بالتر بـهخـوبــی آگـاهـی دارد. وجود اصل عدم جاودانگی در فرد یعنی این که او با جهانهای پایین سروکار دارد .روح او در مادیات ه فیزیکی محصور شده است و او به دام عناصر ذهن کل ( ) Kalافتاده است .او ناخشنود ،دلتنگ طبق ٔ و بیعاطفه است .نسبت به محیط و مشکلتش کنترل کمی دارد ،بهطور کُلی میداند که روح ،بدن را ه سفـر روح هیـچ تجـربـهای نـداشتـه است ،مـرگ را زنده نگاه میدارد ،اما از آنجایی که در زمین ٔ ه زنـدگـی مـیدانـد. پـایـان همـ ٔ خیلیها در زنجیر مایا ( ابهـامـات قدرت منفی ) گـرفتـار و به وضعیت عدم جـاودانگـی سقوط کردهاند .نامههای زیادی از افرادی با این وضعیت دریافت میکنـم .همه به این امیـدنـد که اتفاقی بیفتد .مثـل ً به ذکر تجـربـههـایشان میپـردازنـد تا از زندگـی ماورا خبری کسب کنند یا در رابطه با شکل ،خـانـه ،ازدواج مـوفـق و کنترل کردن دیگران و قـدرتهـای روانـی و دیگـر خـواستـههـا بـه مـوفقیــت بـرسنـــد.
مشکلی که با چنین افرادی داریم ،این است که آنان به انتظار معجزهاند ،آنان اغلب مأیوساند ،چراکه معلم یا گورو فورا ً مشکلت آنان را حل نمیکند و این کمک بلعوضی است که افراد تابع اصل عدم جاودانگی انتظار دارند از افرادی دارای قدرت ،شفابخشی ،توانگری و کمک دریافت نمایند .چنین افرادی که سنگین از بار گناه ناخشنود از زندگیهایشان هستند ،از استاد درخواست ایجاد تغییر در زندگی و شرایط بیرونی را میکنند .البته این در مورد بسیاری از ما صدق میکند .گهگاه به دام مایا گرفتار شده و قادر نیستیم برای آغاز کاری مسئولیت بپذیریم و از استادی وال ،نیازهای مادی را طلب میکنیم .هیچ استادی حاضر نیست برای کسی که او را بدین دیده مینگرد کار زیادی انجام دهد .او سعی خواهد کرد ،فرد را به راهی درست راهنمایی کرده و او را از درون یاری دهد و نه اینکه آشکارا برایش چیزی بهضهور رساند .برای مثال اگر سلمتیمان به مخاطره افتاده باشد و از استاد بخواهیم این مشکل را حل کند ،معمول ً استاد امتناع میکند ،چون ممکن است فرد در حال سوزاندن کارما باشد .گاه دلیل دیگری برای امتناع او این است که شاید چل با بازگشتن سلمتیاش چیزی نیاموزد، چون او باید روش صحیـح غـذاخـوردن و قـوانین بهـداشت عمـومـی را یـاد بگیــرد. استاد اغلب بدین شکل با مشکلت چل روبرو میشود که او را وادار میسازد تا تمام دردسرها را رها کرده و مشکلت را به دست قدرت کیهانیای بسپارد که از شخص عبور مـیکنـد و بـدین وسیـلـه مسـائل را حـل نمـایــد. وقتی استاد به ما میگوید " لطفا ً آرام باش و بگذار به مشکلت رسیگی کنم " حتما ً چنین کنید ،زیرا او سعی دارد از ما کانالی گشوده بسازد ،بهطوری که بتواند ما را به جهانهای برتر ارتقاء دهد تا بتوانیم از خداوند در زندگی مادی و معنوی بهرهمند گردیم .البته بعضی افراد معمول ً با مطالعه متافیزیک ،علوم اسراری ،معنویت و فلسفه و بهکار گیری قوانین آن در زندگی ،احساسات افراد را فورا ً مورد سوءاستفاده قرار میدهند تا به اهداف خود برسند .بنابراین میبینیم که اغلب آمادگی چنین تعالیمی را نداریم و یا به عبارت بهتر این تعالیم با وضعیت آگاهی فردی ما مطابق نیست .تمامی حقیقت میبایست با وضعیت آگاهیای که ما شخصا ً در آنیم متناسب باشد .بنابراین فقط باید به دنبال یک چیز ه مسائل جنبی باید ابتدا خدا را بجوئیم ،مگر نه اینکه مسیح گفت " ابتدا در باشیم .بهجای هم ً جستجوی پادشاهی خداوند باشید ،چیزهای دیگر به دست خــواهــد آمــد. از آنجا که این قانون زندگی است ،پس نمیتوانیم از استاد بخواهیم فورا ً به حل مشکلتمان در طبقات پایین بپردازد ،اما میتوانیم از او بخواهیم برای حل آن مشکل کنترل اوضاع را به دست بگیرد و مسیر پادشاهی آسمانها را به ما نشان دهد .اگر خوش شانس باشیم او ما را تا قلمرو آسمانها بال میبرد و اجازه میدهد تا با استفاده از آن به جهانهای آسمانی برسیم .در ابتدا با کمک او ،اما پس از کسب ه کافی به تنهایی و این است آزادی روح که او میخواهد به هر یک از ما اعطاء نماید .این آزادی با تجرب ٔ هیـچ چیـز در این جهـان قابـل قیـاس نیـست. آنان که در وضعیت عدم جاودانگی هستند ،توجه خود را به پایین و به جنبههای منفی آگاهی انسانی معطوف میدارند .اینان در این حالت قادر به دیدن یا درک چیزی ماوراء حواس پنجگانه نیستند و به آن بها نمیدهند .البته این امری طبیعی است ،اما اینان اگر چشم درون را به سوی شکوه آسمان ها نگشایند ،مجبورند طی تناسخات بیشماری در همین وضعیت از آگاهی باقی بمانند .اینان به محض ه امور زندگی اعم از اینکه پذیرای دست یاری و نصایح او شوند در راه خداوند قرار میگیرند و هم ٔ معنوی و مادی به نفـع آنـان پیـش خـواهــد رفـت. همیشـه بـا شمـا هستـم دوستـدار شمـا پال تـوئیچـل شماره12 : March_1967 دوستـان عـزیـز ه دشمن زندگی که همان رویارویی روح خالص در مقابل قدرت منفی است مطالع در این ماه به ٔ میپردازیم ،اغلب این دو را ( ) Kalو آکل ( ) Akalمینامیم که در دو قطب مخالف هستنـد .آکل از قلمـرو خـدایـی و کـل از جهـان ذهـن است. بنابراین ما با در نیرو سر و کار داریم که کامل ً بر ضد یکدیگر بوده و به محض رویارویی با هم میجنگند .این همان اساس مباحثه میان کریشنا یا تناسخ هندی ویشنو یعنی خدای هندیها و آرجونا میباشد که در مقابل اقوام و خویشان صفآرایی کرد ـ البته با اینکه چنین داستانی تمثیلی ادبی بیش نیست ،اما مبارزه میان نیروی روحانی و قدرت ذهن را بــهخـوبـی بـه تصـویـر میکشـد. در اینجا لزم به ذکر است که این وضعیت آگاهی بشر میباشد که به میدان جنگ روح و ذهن تبدیل شده است .شرایط به گونهای است که روح سعی میکند به آگاهی انسانی وارد شود در حالی که آگاهی انسانی با مادیگرایی شدیدی فسیل شده ،بهطوری که قدرت ذهن در برابر القای این جوهر
روحانی خالص از خود مقاومت نشان میدهد و در نتیجه مبارزه ٔ شدیدی آغاز میشود و ما در میان این دو نیروی متضاد ،از دو سو کشیده میشویم .از طرفی نیروی روح که سعی دارد به آگاهی پایینتر رخنه کند و از طرفی دیگر نیروی ذهن که مقاومت نشان میدهد .بنابراین فرد مابین این دو نیرو ضربه خورده ،از هم گسیخته میشود و این مسئله باعث میگردد تا او به فردی غمگین ،سرخورده و گریان تبدیل گردد که معمول ً در این هنگام نسبت به شرایط و مسائل خشونت نشان داده و دچار مشـکلتـی جــدی مـیشــود. این وضعیتی است که نباید ساده از آن بگذریم .میبایست زحمت آموختن خیلی چیزها را در این مورد به خود بدهیم ،چراکه این دورهای است که اکثر مردم به هنگام آغاز راهی معنوی با آن برخورد میکنند .اغلب در این زمینه خیلی مطالعه میکنیم .دورههای متعددی را میگذرانیم و راههای مختلفی را مورد مطالعه قرار میدهیم .گاهی اوقات در یک زمان دو راه متفاوت را در پیش میگیریم .به دو معلم متفاوت گوش میسپاریم و یا در حالی که واقعا ً در راه خدا قرار داریم به عبادت قدرتهای ه این جنگ را میافروزد ،آنچنان که روانی میپردازیم و اینها تنها پارهای از مواردی است که شعل ٔ سلمتیمان را نیز به خطر انداخته ،برایمان مشکلت مالی ایجاد کرده و باعث گسسته شدن پیوندهای خانوادگی و دوستیهایمان میگردد .هنگامی که نیروی معنوی در آگاهی انسانی وارد میشود و زمام امور را به دست میگیرد ،همچون توله سگی شکاری که موشی را شکار میکند ،آنچنان آگاهی را به سست مینماید ،با این وجود خیلی از ما میپنداریم لرزه درمیآورد که پایههای قدرت ذهن را در فرد ُ که با در پیش گرفتن راهی معنوی زندگیای آرام ،راحت و فوقالعاده خواهیم داشت .البته اگر اصلً چنین چیزی صحت داشته باشد ،استثناء زیاد دارد .روح الهی قصد که وارد وجود فرد شده و او را خالص گرداند ،بهطوری که فرد کانالی خالص برای عبور قدرت خداوند و رسیدن به این جهان باشد .در حالی که قدرت ذهن در بیشتر عمر کنترل فرد را بهدست داشته و به هیچوجه نمیخواهد از این سمت کنار رود .او درست به همان میزان که قدرت معنوی سعی در نفوذ به آگاهی انسانی دارد ،به مبارزه میپردازد ،ولی آگر آرام باشیم و بگذاریم قدرت معنوی کنترل ما را بهدست بگیرد ،مبارزه و جنـگ کمتـری در بین خـواهـد بـود ،تـا اینکـه بـه شـدت بـه مطالعـه بپـردازیـم. به هرحال ،استاد آنچه که در چل میگذرد را مشاهده میکند ،اما اغلب در صورت درخواست چل جز نصیحت کاری انجام نمیدهد .او میداند که چل باید به کسب تجربیات زندگی بپردازد ،اما اگر او با ایزارهای مصنوعیای همچون پیروی از دو راه در یک زمان یا وصل گرفتن از چند استاد مختلف به کسب این تجربیات بپردازد ،تجربههای سختی در پیش روی خواهد داشت .تا زمانی که بیاموزد ه مختـلف بـه تحصیـل بپـردازد. دانشجوی معنوی نمیتواند همچون دانشگاه هـمزمـان در چنـد زمینـ ٔ بنابراین غالبا ً در این هنگام زندگی معنوی چل ،متوقف میشود .دلیل آنهم این است که او حد اشباع رسیده است و حداقل این که نمیتواند بیش از این ادامه دهد تا زمانی که نیروهایش را جمع کرده و وجودش را از ناخالصیها پاک کند و فقط به احساسات معنوی اجازه ٔ ورود دهد .هیچ استادی چل را از ظرفیت آگاهیاش فراتر نمیبرد .او از خطر تحریف جریان قدرتهای معنوی که به محض ورود با نیروهای تحتانی برخورد پیدا میکند آگاه است و به همین دلیل نیز میباشد که او فرد را در وضعیت فعلی آگاهیاش رها میسازد ،چون میداند به محض اینکه او را به بال ارتقاء دهد ،زندگیاش به خطر میافتد،بنابراین بهتـر آن است کـه اجـازه دهـد فــرد بـه روش خــود بــرود. ه مسیح را نمیدانند که " من با شمشیری میایم تا برادر را در مقـابـل البته خیلیها معنای این جمل ٔ بـرادر ،پسـر را در بـرابـر پـدر و ملّت را در بـرابـر ملّت قــرار دهــم". ه زندگی او را هنگامی که مسیح در شکل روحانیاش در وجود کسی قدم مینهد ،تمامی الگوهای گذشت ٔ از بین میبرد .او دیگر در سطح آگاهی پدر یا برادر خود نیست .علئقش تغییر میکند و ارتباطاتش کم ه پایین یعنی میشود و قدرت" کَل " ( ) Kalبه مبارزه با میپردازد و میخواهد او را دوباره به مرتب ٔ همان وضعیت قبلی تنزل دهد و همچون پیش از ورود قدرت روحانی او را تبدیل به یکی از اعضای نژاد آگاهی انسانی کند .بنابراین جنگ آغاز میشود و چنین به نظر میرسد که همه چیز در روی زمین بر علیه اوست .دوستان ،خانه ،خانواده و پساندازش را ار دست میدهد .هیچ چیز مثل سابق نخواهد بود. او هیچ ندارد و هیچ کس نیست که به او تکیه کند جز خدا .در وحشتی که متعـاقب این مـاجـراست او ه امنیت واقعی نمیپنـدارد .همه چیز از دست رفته ،به نظر هیـچ نمـیبیند و حتی خـداونـد را نقط ٔ میرسد ،حتی استادش او را رها کرده است .اما به زودی او بینش خود را دوباره بهدست میآورد و ه اینها خیالی بیش نبوده است .او درمییابد " واقعیت حقیق " تنها چیزی است که در میفهمد که هم ٔ زندگی میتوان بر آن تکیه کرد .او علقمند میشود که همه چیز را رها کرده و ستارهاش را دنبال کنــد کـه او را بـه پـادشـاهـی آسمـانـههـا رهنمــون مـیسـازد. همیشـه بـا شمـا هستـم دوستـدار شمـا پال تـوئیچـل
شمـارهٔ13 : April _ 1967 دوستـان عـزیـز در این ماه میخواهیم درباره ٔ مهمترین پرسش ابدیت که همان خدمت به حقیقت غائی است ،بحث ه ما از خود پرسیدهایم ،چطور میتوان به خدا خدمت کرد؟ کنیم .سئوالی که هم ٔ خدمت به " حقیقت غائی " موضوع سادهای است ،با این حال از دقیقترین و حساسترین جنبههای راه " خدا " به شمار میرود .ما آنچنان درگیر مسائل روزمرهمان هستیم که بین خدمت به خود و خدمت به خداوند چندان تمایزی قائل نیستیم .پس ببینیم تفاوت این دو نـوع خـدمت در چیـست؟ در اینجا با دو اصل اساسی روبرو میشویم که همان عالم صغیر ( انسان ) و عالم کبیر ( جهان ) است که به آن صغیر و کبیر و یا انسان و جاهان نیز گفته میشود .بهعبارت دیگر به این دو نقطه نظر میتوان وضعیت انسانی و وضعیت خدایی نیز اطلق کرد .اگر به وضعیت آگاهی انسانی در انسانخدمت کنیم، به نفع قدرت منفی عمل نمودهایم که همان هدف آگاهی انسانی است و اگر به آگاهی جهانی و یا خدایی خدمت نمـائیـم مسلمـا ً خـدمت مـا در جهت ذات مطلـق خـواهـد بـود. ه خدمت را دقیقا ً تعریف در هرحال ممکن است در این راستا به اشتباه بیفتیم ،پس میبایست کلم ٔ کنیم .بهعنوان یک قانون معنوی ،فرد از طریق استادش میتواند به خداوند خدمت نماید .از آنجا که استاد از طریق معنوی نمایانگر " ذات مطلق " میباشد و چون کانالی است که " ذات مطلق " از آن به تمامی نوع بشر جریان مییابد و همچنین واسطهای مابین " آگاهی حقیقت غائی " و آگاهی انسانی ه بشریت است ،بنابراین خدمت به او ،بهعنوان خویش روحانی و نه فیزیکی ،خدمت به خداوند و هم ٔ است .حال مـیخـواهیـم ببیـنیـم چطـور بـه استــاد خــدمت کنیــم ؟ خیلی ساده ،باید از قدرت معنویای که دراو جریان دارد آگاه باشیم و بدانیم به تنهایی نمیتوانیم در مسیری معنوی گام برداریم ،مگر اینکه بخواهیم سختیها و روشهای آزمایش و خطای بسیاری را ه روحانی او خدمت تجربه نماییم .بنابراین با درخواست راهنمایی از استاد در مسیر خداوند ،به جنب کردهایم ،که در این صورت قدرت خداوند بهعنوان ابزار و یا نقطهٔ کانونی در این جهان بهکار میرود. استاد انتقال دهنده ٔ قدرت ،به فردی است که با او ارتباط برقرار میکند .او دنیای هر آنکه به سویش بیاید را متحول و منقلب مینماید .خداوند معمول ً خود را در قالب انسان متجلی میکند ،همچون کریشنا ،مسیح ،بودا و بسیاری دیگر از ناجیان .استاد ،زاده ٔ تکامل است و چنین مقدر است که با مهیا شده و آماده است تا به هر کس که در اعمالش رستگاری را تأمین نماید .او برای این امر از قبل ُ تعلیمـاتش شـرکت مـیجـویـد آزادی و رهــایــی اعـطــا نمــایــد. ه بشــریـت است. او غــمخــوار همــ ٔ هنـگامـی که یک نـوآمـوز ،پیروی از استـاد را بـرمیگـزیـنــد ،نبـایـد آنقدر احمــق بـاشــد که این راه یا ه استـاد را نفی کرده و یا از آن انتقاد نمـایـد ،در غیر اینصورت میبـایست منتظر بازگشت نتیج ٔ عملش نیز باشد .استـاد هیـچگاه مـانـع فـرستـادن اعمال و رفتار ظاهـری و پنهان دیگران بهسوی خـودشـان نمیشود ،چـراکـه میداند فرستنـده بر علیه خویش عمل کرده و مـانـع رسیـدن قدرت روحـانـی استاد به خودش میگردد .روح الهی علیه او وارد عمل شده ،چرا که او سعی دارد به کانالی ه که این روح از آن استـفـاده مینمـایـد ،لطمه بـزنـد .ممـانـعت در بـرابـر روح الهی به وسیـلـ ٔ نـوآمـوز ،مشکلسـازتـرین چیــزی است که او در راه خــود بـهسـوی خــدا مـیتـوانــد انجــام دهــد. استاد بهعنوان خـدامـردی که ابزاری راستین برای حقیقت غـائـی است مسئـولیـت نـوآمـوز را بهدوش میکشد .چل میتواند تا زمانی که مسئولیت خودش را بهعهده بگیرد ،در رابطه با مسائل معنویاش ه پنجـم رسیـد و در آن جای گرفت ،از قید طبقات روانی پائین روی او حساب کند .وقتی چل به طبق ٔ آزاد شده و قادر است مسئـولیـت خویش را بهعهده بگیرد و هدف واقعی استـاد نیز همین است و اگر قادر به انجام آن نبـاشـد ،در واقع خـدامـرد نیست .بدین تـرتیـب استـادان " اک " تنها به خـودشنـاسـی چل و ارتباط آسمـانــیاش بـا حقیـقت غـائــی کـه مـا آن را سـوگمــاد مـینـامیــم تــوجـه مـیکننــد. استاد در وضعیت آگاهی بسیار بال بهسر میبرد و درست به همین دلیل است که اعمال آشکار دیگران به او لطمهای نمیزند و همچنین به همین دلیل است که آرزو میکند دیگران نیز همچون او ،لذت شکوه خدایی را بچشند و از منافع این وضعیت شکوفایی آگاهی بهرهمند شوند .در این وضعیت او مایل ه فکر انسانها را ارتقاء است به علت جهانی و ارتقای بشریت تکیه کند .او به پایین آمده تا اکثریت کوت بخشد .همچون سنت فـرانسیس که یک جذامی را در آغوش گـرفته و بـوسیـد ،چون میدید که مسیـح حـامـی بــیکسـان است .هدف استاد ارتقای افرادی از وضعیت پایین آگاهی به وضعیت متعالی است ضعفــا ،فقـــرا و نـاتـوانـان مــیکننـــد. و به همین دلیـل اسـاتیــد اک ،وقت بیشتــری صــرف ُ " ربازارتارز " به وقف خود برای ارتقای دیگران معروف است ،وقف کسانی که نمیتوانند خود را به سطحی برسانند که مسئولیت خویش را بهدوش کشنـد .و این یکی از وظائف استاد است که چل را در یافتن خویش و ماندن در را " اک " یاری دهد تا زمانی که او به "خودشناسی" برسد او به عنوان خدامرد در خدمت والترین حقایق است و میبایست آن حقایق را به کسانی برساند که ارتقائشان به
هر وضعیتی از آگاهی امکان پذیر است .مهمتر از همه آنکه ،استاد عاشق خداوند است .او همچنین به ه آسمانی درون هر شخص عشق میورزد و درست به این دلیل است که او میتواند بالترین بارق ٔ فداکاریها را برای کسانی که مابل به پیروی در راه " اک " باشند ،انجام دهد .مثل ً آنان را شفا بخشد، به آنان شکوفـایـی معنوی عطا کند ،اعمال خالصشان را دوست داشتـه و ارج نهد و به آنـان آزادی" ، خــودشنـاســی " و " خــداشنــاســی " اعـطـاء نمــایــد. بنابراین هنگامی که ارتباط نوآموز با استاد برقرار میشود و به عنوان چل در راه اسراری اک قدم مینهد ،وصلی در درون او اتفاق میافتد .این وصلها مراسمی اسراری هستند که از اصول اساسی کلمه و نور خداوند به شمار میروند ،بهطور کلی در دانش باستانی اک ،وقتی آتماساروپ ( کالبد روح ) در جهانهای خدا بهسوی پادشاهی آسمانها سفر میکند ،معلـم مسئـولیـت وصـل چــل را بــه عهــده مـیگیـــرد. همیشـه بـا شمـا هستـم دوستـدار شمـا پال تـوئیچـل شمـارهٔ14 : May 1967 دوستـان عـزیـز ه اکنکار است که این به معنای توانایی فرد بـرای درک هر فرد نسبت به تجربیاتش ،مهمترین جنب ٔ ه فیزیکی است .وقتی به هنگام ه تجـربیـاتش در جهان روح و جهـانهـای ماوراء طبق ٔ شنـاخت و تجـزیـ ٔ عمل سفر روح یا هشیاری مطلق بتوانیم این استعداد را در خود پرورش دهیم که بدون اتکاء بر گورو در مورد آنچه برایمان ُرخ داده قضاوت نمائیم ،گام مهمی برداشتهایم .میدانیم که اگر فرد خدایش را در زمین یافت نکند ،در جهانهای روحانی نیز او را به راحتی نخواهد یافت .مهمترین مشکل ما در این حقیقت نهفته است که هر فرد خدا را متفاوت از دیگری میبیند ،،در نتیجه خداوند ای بینهایت عقیده تشکیل شده است ،اما پیروان اکنکار ،سوگماد را به عنوان نور و صوت میشناسند و قبول دارند و ما میدانیم که اگر معادل خداوند در زمین یافت نشود در جهانهای روحانی نیز معادلی برای او نخـواهـد بـــود. بنابراین درمییابیم ،موضوع اصلی راه مقدس اک ،کلمه یا آنچه صوت مینامیم و همچنین نمایندهٔ خداست که آن را استاد مینامیـم .وقتی خداوند خود را بهعنوان روح متجلی میکند ،بنابراین تعـریف نور و صوت در برخی از قطبهای انسـانـی بـرگـزیـده ،بهمعنـای نماینده ٔ او در جهان فیزیکی میباشد که اغلب این نماینده یا معلم را خدامرد یا فرد باستانی مینامیم .فرد باستانی تناسخ اساتید در قید حیات یا آنچه که ما در ادبیات باستانی خـدایـان خـورشیـد مینـامیـم ،میباشد .این همان موضوعی است که نویسندگان مسیحی آن را " تنها فرزندان اعطاء شده " مینامند .عبارتی که میتوان در خیلی موارد از آن استفاده نمود ،مثل ً روح خدا خود را در قالب انسانی متجلی مینـمـایـد که تحمل رهنمون شدن به جهانهای ماورائی را داشته باشد و آن را تا منـزلـگاه حقـیـقـی خــدا همـراهــی کنــد. استاد به نُدرت به چل فرمان میدهد ،بلکه با او از طریق کلماتی از نور صحبت میکند ،کلماتی که از او بهسوی چل همچون رشتهای باریک در جریان است .بطور کُلی برای ارتباط نیازی به کلمات نیست، چرا که چل با آمادگی کامل ،آموزشهای استاد را فرا گرفته ،به آن بدون چون و چرا عمل مینماید. آری چل معمول ً بهطور ناخودآگاه چنین میکند .برای استاد رساند آموزشها بدین طریق بسیار سادهتر از ارتباط کلمی است .استاد بهخوبی میداند نقطهای که در آن افکار برای تبدیل به کلمات تجزیه میشود ،بسیار مشکل ساز است .بهخصوص در مورد چلهایی که کُدها و انگیزش انسانیشان قویتر میباشد .بههمین دلیل است که بسیاری از چلها برای رسیدن به درکی خاص مشکل دارند و یا بعضی ه ذهن گرفتار میشوند .دلیل آن هم اساسا ً در تفاوت کُدهای رفتاری است که بستـگی بـه به حیط ٔ وراثـت و نــژاد آنـان دارد. البته بعید است که استاد با چلیش بنشیند و درباره ٔ هریک از ضعفهای شخصی او بحث کند ،همین طور به نُدرت استادی خطای کسی را گوشزد مینماید .بلکه بر آن متمرکز شده و در پی آن است که تحولتی که درون او ُرخ میدهد را به جهانهای بیرون منتقل نماید ،بدون اینکه برای چل درد یا مشکلی دربر داشته باشد و یا اینکه برایش حالتی هشیارانه و آگاهانه داشته باشد .بههرحال استاد بر این مسئله واقف است که متأسفانه بیشتر افراد ،امور مربوط به این زندگی را مورد پرستش قرار میدهند ،چرا که اموری با طبیعت معنوی را نمیشناسند ،با این حال پس از مرگ این بدن فیزیکی، این جهان معنویات است که میبایست به آن نقل مکان کنیم ،پس هدف واقعی ما آن است که در طی حیاتمان در این کره خاکی ،از طـریـق سفـر روح خود را با قلمرو روحـانـی ،خـودشنـاسـی و در نهــایـت خــداشنـاســی آشنـا ســازیــم.
ه خودش سعی میکند تا به احساساتی که در زیر شخصیت ظاهری چل محفوظ استاد صرفا ً بنابر وظیف ٔ و مسکون است ،دست یابد .بهطور کلی مشکل اساسی در این حقیقت نهفته است که چل از دیدگاهی ه مسائل برخورد مینماید .او بدون اینکه به سهم خود تلشی کند ،برای دریافت غیر شخصی با هم ٔ بصیرت و آگاهی از استاد پافشاری زیادی میکند .او میخواهد بدون اینکه کاری برای استاد انجام ه موارد یاری دهد ،از برنده شدن در بلیط بختآزمایی گرفته تا رسیدن به دهد ،استاد او ار در هم ٔ خودشناسی .بهطور کُلی استاد علقهای به ظهور رساندن مسائل زندگی فیزیکی چل ندارد ،بلکه دوست دارد تا با دقت و بررسی مسائل به او یاری رساند ،تا فنر پُر پیچ و تاب احساسات مزاحم را در چلیش شلتر کرده و به اعمالی مثبت و همراه با عشق تبدیل نماید .به هر تقدیر این کمبود عشق است که در ابتدای کار مانع هدایت صحیح اعمال و رفتار شخص میشود ،بهطور کلی فرد باید چیزی را دوست داشته باشد ،چیزی همچون شغل ،خـانـواده ،همسـایـه ،انسـانیت و یا خـدا ،تـا اینکه به بقـای ه معنـوی منـاسبـی دست یـابـد .بنابراین توجه به هریک از بخشهای خویش تحتانی ،فرد را به حیط ٔ تمایلت ضد اجتمــاعـی هـمچــون احسـاس حقـارت و یـا خــودمحــوری ســوق مــیدهـــد. بههرحال ،این مسئولیت استاد است که قلب هر آن که به سویش میآید را بگشایـد .او به آنان که مایلند از وی پیروی کنند میگوید " مرا دوست بدار " چرا که آنان نیاز دارند تا چیزی را در خارج از خویش دوست بدارند .چیزی که گرانمایهتر از طبیعت آنان باشد .او از عشق به " استاد " میگوید .گاه میگوید " این همان استادی است که باید آن را دوست بداریم " .البته منظورش این نیست که شخص او را دوست بداریم ،بلکه به " روحی " که او متجلی میکند نظاره کنید و نه هیچ چیز دیگر .او میداند که آگاهی انسانی از عهده هیچ چیز برنمیاید و یا بهتر است بگوییم از همه چیز قاصر است ،اما " ه نقط آگاهی معنوی " که همان آگاهی الهی است ،هرگز خطا نمی کند و شکست نمیخورد .این تنها ٔ آرامش بشریت است که در آغوش خداوندی باشد که هیچگاه شکست نمیخورد .خداوندی که او را خلق کرده و او را به ماورای هرآنچه در این جهان تحتـانـی ،آگاهی ذهنی و یا آگاهی انسـانـی است سـوق مـیدهــد. مادامی که فرد آرامشش را در خدا جستجـو کند ،هیـچ نوع شکستی در بین نخـواهـد بود .این آرامش در عشق نهُفته است ،چون مـادامـی که بتـوانیـم به چیزی والتر از خـودمـان نثار کنیـم ،همچون آگاهی ه طـوفـانها و هیـجـانـات آگاهـی انسـانـی مصـون خواهیـم بود .از امور فیـزیکـی اک در معلم ،از هم ٔ زندگی گُسستـه و در صلح و هماهنـگی و عشق بهسر خـواهیـم بُرد .از توصیـههای معلم معنوی پیروی کنید .آن که به شما میگوید " مرا دوست بدار " چون من آمدهام تا بار سنگینـت را بردارم و تو را به سـرمنـزل حقیقیات یعنی خـداونـد بــرســانــم. همیشـه بـا شمـا هستـم دوستـدار شمـا پال تـوئیچـل شمـارهٔ15 : June _ 1967 دوستـان عـزیـز نامه این ماه ایده ٔ جدیدی از یاری استاد در حل مشکلت و ارتقاء به جایگاه روح ارائه میدهد که با تصویر استاد ارتباط پیدا میکند ،البته نه به آن صورتی که ما از تصویر استفاده میکنیم .مثل ً اخیرا ً از یکی از شاگردانم که به او توصیه کرده بودم در تمام طول روز از تصویر من استفاده کند ،نامهای دریافت کردم .گفته بودم استفاده از تصویرم باید بدین شکل باشد که دانشجو آن را پیش روی خویش نگاه دارد و اجازه دهد تا از طریق این صفحه همه چیز از درون به بیرون و همچنین از بیرون به درون او جریان پیدا کند .او از این روش استفاده کرد و ماجرا را بدین گونه شرح میدهد که ":در محل کارم، مأموریتی به من محول شد .پس از دو ساعت مأیوس و غمگین شدم .اما در آن لحظه به یاد آوردم که گفته بودید تصویرتان را در ذهن داشته باشم و مسائل را به شما بسپارم با این کار ظرف سیدقیقه ورقـههـا را روی میـز رئیسم قرار دادم و او بهخاطر شایستگی و تلشم به من تبریک گفـت". آنچه که بدان میپردازم این است که به محض این که فرد تصویر مرا برمیدارد و با خود حمل میکند، سودمند بودن آن را درمییابد .این امر حقیقت و دانشی باستانی میباشد که از اعصار گذشته بهجای مانده است .کسی که چنین میکند میتواند با من صحبت کند و پاسخ دریافت نماید .او درمییابد که این تصویر بهعنوان ماتریسی ( قالب ) ،برای روح الهی عمل میکند تا به جریا افتاده و او را به طبقات وال ارتقاء داده و به او عشق و حیــاتـی عظیــمتـر اعـطاء نمــایــد. ابته من از بُعدی جهان شمول سخن میگویم ،حقیقتی که همه آن را میجویند از آگاهی " اک " ،یعنی والترین وضعیت که همان هشیاری مطلق خداوند است .بنابراین اک از اصول و دیدگاهی کُلی سخن میگوید چیزی ندارد که از آن دفاع کند یا به خاطرش بجنگد .اک از جایگاه مستقل و غیر متعصبانهاش با هر ذهنی که با چسبیدن به عقیده ٔ خاصی شرطی شده باشد مقابله میکند .آنها که در " اک " زندگی میکنند دارای هیچ عقیده ٔ شخصی نمیباشند ،همانطور که هویتشان را نیز با هیچ باور بهخصوصی شکل نداده و از آن حمایت نمیکنند .اساتید " اک " نیز چیزی ندارند که از آن دفاع کنند .فقط بهخاطر این که مالک هیــچ چیــز نیـستنــد.
ما هیچ نداریم جز خودمان ،ما در جایگاه آزادی خالص زندگی میکنیم .چون قانون ضروری روح این چنین ایجاب میکند .بههرحال با زیستن در تصویر خالص وجود معنویمن ،در روح کُل زیسته و از آن سود میجوئیم .اما بالخره روزی فرا میرسد که دیگر نیازی به این تصویر هم نداشته و قادر خواهیم بود روح الهی را مستقیما ً دریافت کنیم .بدون این قالب و البتـه در وضعیـت هشیـاری مطلـق یعنـی والتـریـن حـالت یـک انسـان. به هر حال حکمت با تفتیش عقاید حاصل نمیشود و به همین دلیل نیز زنده و پـویـاست .حکمت عین آزادی است .از طـریـق حکمت است که با والترین آرزوهای روحـانـی ،روح الهی را طلب میکنیـم و هیـچ بودن مطلق ،هم انضبـاطـی است که با عدم وابستـگـی آن را مـیآمـوزیـم .این ،از اصـول اســراری اکنکار است .در نتیجه استفاده از شکل روحانی استاد بهعنوان ( قالب ) ما را در انتقال از ه روح یاری میدهد .البته این تصویر روحانی تنها در صورت عدم جهانهای تحتانی به بعُد پنجم یعنی طبق ٔ وابستگی به آن و از طریق اندیشیدن غیرشرطی برای نوآموز " اک " نقش بیدار کننده دارد .بطور کُلی حقیقت ،همیشه سالکین راه خدا را میجوید تا طبیعت ژرف خویش را متجلی سازد .در این طبیعت ژرف است که وضعیت خلق ،هشیار و پویای شخص نهُفته است ،یعنی وضعیتی که او تا ابد در آن زیست میکند .اما در فهم مسائل روحانی ،این وضعیت از چنان شفافیت روحانی بـرخـوردار است که هر آن که در آن بهسر میبرد در کُل از آن آگاهی ندارد .ما در والترین جـایـگاههـای ابـدیـت و ورای زمـان و مـکان زنـدگـی مـیکنیــم. استاد به وضعیتی از آگاهی نائل آمده که ما آن را در زبان " اک " به نام " اکشار " میشناسیم، وضعیت آگاهی فوقالعادهای که آن را " اکشار " مینامیم ،یهنی هشیاری مطلق خداوند .در " اک " کسی را که به این نقطه رسیده باشد ـ وای گورو ،گوروی بزرگ یا سات گورو و یا دهنده ٔ نور مینامند. مذاهب دیگر ،این وضعیت را مسیح ،بودا ،میترا ( ،مؤسس میترائیسم ) ،باب ( مؤسس ،) Baalaاهورا مزدا ( که در فارس باستان به وضعیت خدایی اطلق میشد ) آهرات یا روح معنوی برتر ،در میان پیروان مذهب جینیسم در هند ( ) Jainismو بسیاری دیگر که به دلیل زیاد بودن از ذکر نامشان ه رسیــدن بــه آنیــم. خودداری مـیکنیــم و این حـالتـی است که مـا تشنــ ٔ به همین دلیل است که ما از تصویر معنوی استـاد استفـاده میکنیم تا همیشه ما را حفاظت کرده و به ه روح سوق دهد .تا زمانی که بتـوانیـم آنجا بهطور کامل مستقـر شـویـم و آزادیمان را به دست مرحل ٔ آوریم و در نهـایـت برای چنین محـافظت و نور و لـذتـی که در خلل اولین سفـرهـا به مناطق پایین سـریـر خـداونـدی یعنی جهان ذهن تجـربـه مـیکنیــم ،بـایـد سپـاسگــزار بـاشیـم. البته در این مکان دامهایی نیز گسترده است که از مهمترین آن میتوان به دام عقل اشاره کرد .این دامها ما را به بحثهایی مکانیکی و نابخردانه رهنمون میشود که چیزی بیش از ابهام نیست و برای روحهایی مهیا شده که در جهانهای پایین بهسر میبرند .در این حال ما در چنان هشیاری ابدی بهسر میبریم که به دام نیروی منفی و یا کل نخواهیم افتاد .این قدرت مطلقه " کل نیرانجان " نامیده میشود که مسیحیان آن را شیطان مینامند .او تنها شکل و یا ماتریس از قدرت تحتانی است که ذهن جهانی از آن سرچشمه گرفته و منتشر میشود .بههرحال آنان که راه " اک " را برگزیدهاند و قصد دارند به وضعیت " اک " یعنی همان هشیاری مطلق الهی برسند .البته در ابتدا این حالت را در سات ه خودشناسی رسیدیم به شکوفایی معنوی نائل شده و گورو و یا استاد مییابیم و پس از اینکه به مرحل ٔ برای خداشناسی به پادشاهی آسمانها قدم مینهیم .در این میان به تدریج تبدیل به روح آزاد و رهــایــی شـدهایـم کـه آزادیــم تـا در شـرایـط مطلـق ابـدی زیسـت کنیــم. همیشـه بـا شمـا هستـم دوستـدار شمـا پال تـوئیچـل شمـاره16 : July _ 1967 دوستـان عـزیـز در این ماه از چلهایی که به شکوفایی معنویشان میاندیشند پرسشهایی دریافت کردهام. پرسشهایی پیرامون انظباطهای فیزیکی که در طریق اکنکار میبایست رعایت نمود .در کُل این انظباها عبارتند از تمرینات تنفسی ،گیاهخواری ،روزه و همچنین سئوالتی در مورد انگیزههای سفر روح و عدم توانایی در عزیمت به کالبد .این موارد در این نامه به تـرتیـب مـورد بـحث قـرار مـیگیــرد. در ابتدا باید بگویم که تمرینات تنفسی که دراکثر سیستمهای یـوگا عـرضـه شده قابل بحث است. مقررات تنفسی میتواند فرد را به وضعیتی نامتعادل سوق دهد و چندان ارتباطی به توانایی در سفر روح ندارد .این عمل میتواند عامل ایجاد احساساتی قوی همچون نگرانی ،گناه ،خشم و تضادهای ذهنی باشد .این در مورد بیشتر افرادی که به تمرینات تنفسی فوقالعاده شدید میپردازند صدق
میکند .البته بحثهایی بر تأئید و مخالفت با این موضوع انجام میشود ،اما همیشه بستگی به وضعیت آگاهی خاص خود فرد دارد .این تنها بستگس به خودش دارد که بتواند تمرینات تنفسی سنگین و منظم را انجام دهد و از آن آسیبی ببیند یا خیر .دوم اینکه رژیم سبـزیجـات نیز در میان همه انظباطهای فیـزیکـی بیش از همه باز هم به خود فرد بستـگی دارد .چرا که معده ٔ انسان برای هضـم انواع گـوشت، سبـزیجـات،میوهها و حبـوبـات آفـریـده شده است ،اما فرد باید به خـاطـر داشتـه باشد که با شروع گیاهخواری با اصولی سروکار دارد که متعلق به روش زندگی حیـوانـات است و این همان چیزی است که سالکین راه خدا را میآزارد .البته در اینجا از کسی نمیخـواهـم که برای پیوستن به " اک " عادات خویش را کنار بگذارد ،بلکه میخـواهـم صبـر کند ،چرا که دیر یا زود " روح الهی " آنان را خالص ه عادات از جمله گوشتخـواری از سرشان خـواهـد افتاد .این امر بسیار طبیعی و خود گـردانیـده و هم ٔ به خود انجام میشود و زندگی فرد معنویت بیشتـری به خود میگیرد .در اینجا تأکید میکنـم که اعتدال و میـانـهروی بهتـرین راه پـابــرجـا مـانـدن در طــریــق است. سوم اینکه روزه از عوامل مهم داشتن زندگی معنوی است .پیشنهاد میکنم که حداقل هفتهای یکبار روزه بگیرید .مثل ً هر جمعه به بدن فیزیکی خود استراحت داده و هیچ چیز بهجزء آب انگور و یا کمی انگور نخورید .روزههای طولنی بستگی به شخص و شرایط دارد .مثل ً خیلیها نمیتوانند روزه بگیرند. البته روزه شرط لزم سفر روح نیست ،چرا که خیلیها بدون تحمل سختی و ریاضت هم به جهانهای آسمانی گام مینهند .این مسئلهای است که هرکس باید برای خودش آن را حل کند .اما به عقیدهٔ من وقتی نیّت روزه مـیکنیــد " روح " خــود مـا را بــدان رهنمــون مــیشــود. انگیزه ٔ عبور از وضعیت پائین آگاهی از طریق " اک " از اهمیت ویژهای برای ما برخوردار است .انگیزهٔ حقیقی ،رسیدن به پادشاهی خداوند است و نه چیز دیگر .کانالی پاک برای روح الهی شدن و دریافت هرآنچه که هست ،و دریافت آزادی کامل روح .اگر فاقد هریک از این انگیزهها در رابطه با هدفمان باشیم ،سفر روح اهمیتی نخواهد داشت .مثل ً خیلیها میگویند میخواهیم سفر روح یاد بگیریم تا با گذشتگانمان در جهان دیگر دیدار کنیم و یا انگیزههایی دیگر از این دست .آنان بههرحال به خواستههایشان میرسند و این خواستههای روانی سطح پائین ،به تدریج بـرطرف خـواهـد شد .پس چرا باید نگران رسیـدن به آن باشیـم؟ چرا که این آرزوها جزئی از کل هستند .بهطور مثال وقتی در یکی از جلسات " اک " به توضیح این مسئله میپرداختم ،یک نفر گفت که او هیچ گونه انگیزهای ندارد و اصول ً برایش اهمیتی ندارد که مثل ً فردی از گذشتگانش را در آن جهان ملقات نماید .بنابراین او هیـچگونه انگیزهای برای سفر نداشت و به همین دلیل علقهاش بـه سفـر روح را نیــز از دست داد. عدم توانانی انتقال از آگاهی فیزیکی به آگاهی معنوی اغلب ،عامل ایجاد مانع بر سر راه فرد برای سفر روح است .این موضوع همان کلید حقیقی آگاهی از وضعیت خارج از کالبد میباشد .به عبارتی دیگر این عدم خویش انظباطی فرد است که موجب میشود فرد کنترل فرآیند فکریاش را از دست بدهد .در واقع تنها چیزی که باید بدان توجه نمائیم آگاهی و توجه و همچنین توجه و تمرکز بر جایی دیگر است .برای مثال اگر از ما بخواهند که توجه خود را به سقف معطوف کنیم و از این موقعیت همه جا را ببینیم ،تنها کاری که در این حال انجام میدهیم آن است که دیدگاهمان را از آن محل تعیین میکنیم. ما تنها از جایگاه آگاهیمان در آن نقطه به هر چه بخواهیم نظر میافکنیم .پس دیگر با چشمان فیزیکی نگاه نمیکنیم بلکه با چشمانی درونی به هرچه که بخواهیم ،مینگریم .به عبارتی دیگر همچون عدسی ه دیدمان باشد مینگریم و میبینیم .بنابراین برای نگریستن به مناظر یک دوربین هر آنچه را که در حیط ٔ دلخواهمان از چشمان تیزبین و یا چشمان نامرئیمان سود میجوئیم .این تجربه همچون نگریستن به همه چیز از بالست .آنچنان که وقتی از بال به فضا مینگریم گویی از بال به چاهی چشم دوختهایم .در اینگونه موارد خویش ما در هیچ جای بهخصوصی واقع نیست .انبوهی از ستارگان اطرافمان را در برگرفته و آنها را میبینیم ،اما نه چندان نزدیک بلکه همچون دیدی با تلسکوپ داریم .حال مثل یک ستاره ،همچون خلئی شناور در فضای لیتناهی .ناگهان میبینید در کنارتان مسافری ایستاده چونان ستارهای با نوری سفید رنگ ،به گذشته که باز میگردی احساسی به تو میگوید که ما یکی هستیم .در حالی که در خلئی تیره نمیدانی چه کنی ،مسافر را مینگری و او نیز تو را .در این لحظه به حالت تعادل درمیآئیم و در موقعیت خود ،ساکن میمانیم .اگر هشیاری را موقعیتی بدانیم ،این موقعیت ما را در تعادل و موازنه نگاه میدارد .این ماجرا مدتی به طول میانجامد .این دو موجود مثل هم در فضا، زمان و ابدیت معلق ماندهاند به صورتی همگون اما در دو سوی مختلف و فارغ از هر گونه معنا و یا احساس .هیچ زیبایی ،اولوهیت و یا احساسی فیزیکی وجود ندارد ،تنها اثر اینجا بودن و نگریست به پائین وجود دارد .البته خیلی چیزهاست که باید ثبت شود و هنگام بازگشت به حواس فیزیکی با خود برده شود .بنابراین حواس روحانی همه این وقایع را بهصورتی کامل ً طبیعی و راحت به ذهن تحتانی منتقل میکند و این کار از طریق ریسمان نقرهای و یا کالبد ذهنــی انجــام مــیگیــرد. به هر حال در این نقطه چیزی قویتر را احساس میکنیم حالتی حاکی از پیشرفت ،خود را همچون چشمه و یا گردابی مییابیم که از آن نور میجوشد .درمییابیم این هشیاری خالصی است که از طریق آن همه چیز را میدانیم و در این کالبد روحانی در همه جهات حرکت میکنیم .البته شاید این ماجرا، برای لحظهای فیزیکی تصور شود اما این توصیفی است که به هیچوجه در کلمات نمیگنجد .هیچ زبانی که بر سمبلها ،اهداف و ارزشهای واقعی بنا شده باشد قادر به توصیف " هشیاری او " نیست.
کلمات همچون زنجیر ما را عقب نگاه میدارند ،اما ما حقیقت لیتناهی را تجربه میکنیم ،حقیقتی که هیچ خوبی ،بدی ،زشتی و یا زیبایی و یا تنفر و یا حتی دلسوزی در آن نیست .ما در ماورای زمان، مـکان و ادراکـات ذهنــی بـه پــرواز در مــیآئیـــم. همیشـه بـا شمـا هستـم دوستـدار شمـا پال تـوئیچـل شماره17 : August_ 1967 دوستـان عزیـز اگـرچـه بسیاری از مردم تا بهحال در مورد "علم معانی" دقت زیادی ننمودهاند ،ولی این علم نقش ه میان علئم و لغات اصلی است که به واکنشهای مهمی در سفـر روح ایفا میکند .این علم رابط ٔ انسان در مقابل این علئم و نشانهها اطلق میشود به عبارت بهتر شامل یکسری رفتـارهـای غیر ه استفـاده از این لغـات و کُـدهـا ارادی و قوانین اجتـمـاعـی و اخـلقـی میشود که در نتیجـ ٔ مـیبـاشــد. بههر حال هر نویسنده ،طرفدار و حامی موضوعات معنوی و متافیزیکی ـ یا کیسری از لغات خارجی را پذیرفتهاند و از این لغات استفاده میکنند یا خودشان لغاتی را ابداع میکنند .البته استفاده و ابداع چنین لغاتی گاهی اوقات باعث سر در گمی پیروان این طریق مختلف نیز میشود ،چرا که با انبوهی از سخنان و لغات غیر مصطلح یا بی معنی مواجه میشوند که به هیچوجـه نمیتوان آنها را کوچکتر یا سادهتر نمود تا شخص مفهوم اصلـی آنهـا را دریابـد. ه ما بیشتر به آنچه که سادهترین لغات نامیده میشوند ،علقمندیم و به معانی آنها در بههرحال هم ٔ ارتباط با سفر روح توجه داریم .ولی بههرحال باید معانی و مفاهیم آنها را در رابطه با فضا و زمان دریابیم .برای مثال ،زمانی که ماورای آگاهی پایینتر فعالیت میکنیم ،زبـان جهـانهـای فـراتـر را بـایستـی بفهمیــم. اجازه دهید لغات " اینجا " و " آنجا " را در نظر بگیریم .اگر ما به آتماساروپ ( کالبد روح ) متعلق شویم و سپس بـرگـردیـم و به کالبد جسمـانـی نگاه کنـیـم ،هرگز از نقطه نظر فیـزیکی نخـواهیـم گفت که " من آن بال هستـم " در واقع ما همیشه " اینجا " هستیـم و به عبارت دیگر " من اینجا هستـم " .به عبارتی دیگر تفاوت در این لغات به مـوضـوع مـوقعیــت و مکـان بـرمـیگــردد. هرگز کسی نمیگوید که قصد دارد ،آن گوشه در آنجا خودش را تصور کند چرا که او هماکنون در همان موقعیت میباشد و تنها باید متوجه شود که برای همیشه " اینجا و حال " حضور دارد .در بیشتر مواقع ه مورد استفاده درست بهکار برده نشده است .برای مثال ،در نظر بگیرید عبارت "روح عبارت یا جمل ٔ من " یا " روح تو " پیوسته در موضوعات مذهبی مورد استفـاده قــرار مـیگیــرنـد. واقعــا ً آنهــا از کـدام مـوقعیـت و وضعیــت صحبــت مــیکننــد .چـــرا؟ چون این سخنان از وضعیت آگاهی پایینتر ناشی میشود و باید بدانیم که این مطلب ،حس مالکیتی را بر دوش مهمترین قسمت وجودی انسان که از روح سرچشمه میگیرد قــرار مــیدهـد .این حس مالکیت در پس حواس فیزیکی میماند و به روح همانند مقولت جهان پایین نگاه میکند .البته قانون اشتباهی است ،چرا که بایستی در خویش بلند مرتبه ( روحمان) زندگی کنیم و از آن بال به تمامی حواس و بدن فیزیکی خود نظر بیافکنیم .بایستی در موقعیتی که مسیح در آن قرار داشت و میگفت " این معبد را ویران کُن و در طی سه روز من آن را دوباره بنا خواهم نمود" قرار بگیریم .او از قلمرو ه خداوند که خـودش در آن قــرار داشت بـا مـا صحبـت مــیکــرد. بلند مرتب ٔ سخن بگوئیـم ،زیرا میبایست از بلندای قلمرو خداوند که سرزمین آزادی و استقـلل و اختیار میباشد ُ مناطق پائین آگاهی ،فـانـی و تحت تسلط و استیـلی نیروی منفی میبـاشـد .این مقـولـهای است که در تمـامـی مـواقــع بـایستــی بـه آن عمـل کنیــم. در حقیقت میتوان مـوقعیـت هر شخص را در زندگـی با مقیاس بقاء معنوی ،از طـریـق همان شیـوههایی که او از آن صحبـت میکند مورد ارزیابی قرار داد .او از همان زبان استفـاده خـواهـد نمـود کـه مـن نیــز هماکنون به آن اشاره کردهام .بهخصـوص در مورد واژه ٔ "روح تـو" .روحـانیـون شـاخـهٔ ارتودوکس در مسیحیـت ،در بهکار بردن این اشتبـاه بسیـار مقصـر میباشنـد بهطوری که اگر بخـواهیـم از این عبارت استفاده کنیـم گناهـی علیه نوع بشر مرتکب شدهایم .مثل ً اغلب متوجه میشـویـم که استفـاده از اینگـونـه عبارات زیــرکانـه تـوسط شخصـی کـه بــر مــا سلطـه دارد استفــاده مــیشـود. بنابراین این حملهای بسیار زیرکانه به آگاهی فردی دیگر است ،که شخص سلطهجو توسط آن تمایل
دارد دیگران را از نردبان بقاء به وضعیت آگاهیای بکشانـد که خودش یا سازمـانش بتوانند او را تحت کنترل درآورند .در این صورت شخص ،خودش را بدون هیـچگونه فضـای ذهنـی که متعلق به خـودش باشـد مـییـابـد و قـادر بـه نفس کشیـدن هـم نیـست .این روشی است برای کسب قدرت و انرژی از ه ریزشهای درونی انرژی این اشخاص مختلفی که به او تسلیم محض شدهاند چرا که به او به واسط ٔ افراد به قلمرو یا حیطهای جدید بهسوی بال قدم میگذارد .بنابراین هر فردی باید به خاطر داشته باشد ـ که وقتی قابلیت خود را برای کسب قدرت افزایش میدهیم ،ظرفیت خود را برای دریافت عشق پایین میآوریم و زمانی که توانایی خود را برای عشق ورزیدن پرورش میدهیم دیگر قادر نمیباشیم موفقیتی در کسب قدرت و افزایش آن به دست آوریم .بنابراین ،متوجه مـیشـویـم کـه این دو نیـرو در تضـاد مستقیــم بـا یکـدیگــر هستنــد. بنابراین ،زمانی که میبینیم افرادی که از واژه ٔ عشق استفاده میکنند مانند عبارت " دوستت دارم"، بایستی درصدد برآئیم که این عبارت از کدامیک از طبقات آگاهی برگرفته شده است .مجددا ً به ظرایف نهفته در پس معنای این لغات مینگریم .برای مثال ،عشق میتواند به سلطهجویی و فرمانروایی بینجامد .به مثالی در داستان بلندیهای ووترینگ Wuthering Heightsتوجه کنید .کودکی بنام هیت کلیف Heathcliffکه در محلههایی بیبضاعت و کثیف لندن زندگی میکرد ،توسط خانواده ٔ ممولی به فرزندی پذیرفته شد .او بهخاطر وضعیت اجتماعیاش درصدد گرفتن انتقام برمیآید و با کتــــی ازدواج ه خانواده و همچنین املک و داراییها تسلط و میکند ،بنابراین بدین وسیله میتوانست بر هم ٔ فرمانروایی داشته باشد .البته این کتی بود که تحت تسلط و استیلی او قرار گرفت و هیتکلیف او را حتی بعد از مرگش نیز کنترل میکرد به جای این که او را آزاد بگذارد تا بعد از مرگ به طبقات بعدی و بالتر برود ،ولی او را آنجا برای مدتها نگه داشت. نهفته در آنها ،اغلب البته این مثالی مبالغهآمیز در مورد سلطهجویی میباشد .اما نشانهها و معنای ُ اشخاص را وادار به دنبال نمودن مسیر مشخص و معینی میکنند .بههرحال ،زمانی که ما زیر نظر معلمین بالتر عمل مینماییم ،به عهده گرفتن مسئولیت افکار و زندگی ما برای آنهایی که در وضعیتهای پایین بهسر میبرند غیر ممکن میباشد ،حال در اینجا به دو مطلب مهم پی میبریم که یکی اصرار به سلطهجویی و دیگری تمایل به تن در دادن ( تسلیـم شـدن ) بـه این کنتـرلهـا مـیبـاشــد. ههای سیاسی نیز بسیار به چشم میخورد ،ولی بیشتر از آن در این مطلب یعنی سلطه جویی در شاخ ٔ ه مذهب که اغلب تهدید به روز جزا در آن وجود دارد دیده میشود و به قــول آنهـا زمـانـی حیط ٔ رستگاریـم کـه از خـواستـههای معین و مشخص این رهبران پیروی کنیـم .خـــوب ،در نهـایت کجـای این مطلب ربطــی به سفـر روح دارد؟ بههر حال این بخش اصلی وضعیتهای آگاهی ما را تشکیل میدهد که آیا با آن لغات کلیدی که در ذهن و فکرمان جاری شده و استعـدادهـا و توانـایـیهای نیمه هُشیـارمـان را تشکیل مـیدهـد ،تطبـیـق و همـاهنـگـی داریــم یـا نـــه. وقتی شخصی این عبارت را مطرح میسازد که "مسیر من بهسوی خدا تنها راه بهسوی اوست" هُشیار باشید که او سعی دارد ما را به طرف تسلیم شدن به خودش سوق دهد که راه او را بـهعنـوان تنهــا مسیــر بپـذیـریـم .یا مثل ً زمانی که فردی به ما میگوید که ما در اشتباه هستیم یا مرتکب گناهی شدهایم ،بدون اینکه از ما سئوالی در این زمینه بپرسد یا همینطور اگر با شخصی مشورت میکنیم که ما را متهم به انجام اشتباهی میکند ،شاید در چنین مواقعی بهتر باشد که انگیزهٔ درونی و عمقی او را در مورد بیان چنـین اظهـاراتــی جـویـا شـویــم. بههرحال باید قوه ٔ تفکر خود را در سطوح بال متمرکز کنیم تا همیشه بتوانیم در موقعیت سفر روح واقع شویم .در آن صورت به ماورای زمان و فضا صعود خواهیم نمود و لغات و نشـانـههـایـی کـه مـا را پایینتـر از این سطـوح قـرار مـیدهنـد را بـه زبـان نخـواهیـم آورد .البته بیشتر مردم در انجام سفر روح ناموفق میباشند ،چرا که نمیتوانند حواس فیزیکیشان را از حواس معنوی جدا سازند .بنابراین، چنین عدم موفقیتی بارها اتفاق خواهد افتاد ،چرا که این تفکر و این واژگان یا اصطلحات ما را در وضعیتهای پایینتر نگاه میدارد .بنابراین میبایست جستجو در افکار را درباره ٔ این موضوع که خودمان را در کجای این مطالب قرار دادهایم ،آغاز کنیم .بهطور مثال خودتان را با چند آرزو و خواسته در زمان آینده در نظر بگیرید .از آنجا که خـداونـد همیشه با ماست" اینجا و حال " ،همیشه در ابدیت و جاودانگی زندگی میکنیم ،بنابـراین تنها کاری که بایستـی انجام دهیـم ،هر لحظه زندگی کردن در زمان حال است در هر کجا که آرزو داریم ،نه در آن بال ،بلکه اینجا در آتمـاساروپ ( کالبد روح ) ،یک بار که این کار را انجام دهیـم به سفـر روح دست خواهیـم یـافـت. همیشـه بـا شمـا هستـم دوستـدار شمـا پال تـوئیچـل شماره18 : September_ 1967
دوستـان عـزیـر ه بین قدرت اراده در برابر تخیل است .این دو موهبت یکی از جالبترین جنبههای قانون معنوی رابط ٔ در انسان همیشه در تضاد با یکدیگر بوده ،چرا که نمایانگر دو قطب مخالف خلقت خداوند است .قدرت اراده از قدرتهای تحتانی است اما تخیل به جهانهایهای بال اختصــاص دارد. همانطور که قبل ً هم توضیح داده شد ،مابین این دو جنبه از قدرتهای درونی همیشه اصطکاک بوده است .اراده مربوط به بخش خارجی یا ذهن بشر است درحالی که رکن تخیل مربوط به حوزه ٔ درون و یا قلمرو خدایی ماست .این دو نمیتوانند جداگانه عمل کنند بلکه اگر بخواهیم در حوزه ٔ ماده و وقایع و مسائل خارجی عمل کنیم باید مکمل یکدیگر باشند .اما اراده از عناصر تحتانی بوده و قادر نیست ه ذهن فرد عمل نماید .پس تنهـا با اهـداف و اشکـال مـادی ســر و کـار دارد .به عبارت بیشتر از حیط ٔ دیگر قدرت تخیل شکل والتری از خلقت بوده و در طبقات بال ،بهخصوص در ارتباط با روح سریعتر عمل میکند ،یعنی تخیل قدرت شکل دهنده و اراده نیروی نگهدارنده است و به همین دلیل است که این دو در این جهان باید همراه یکدیگر باشند ،در غیر اینصورت از نعمات این زندگی محروم خـواهیـم بـود. در جستجوی حقیقت توسط انسان ،بعُد عقلنیش با قدرت عجین شده و از حقیقت بهعنوان وسیلهای در جهت رسیدن به هدف استفاده میکند .بههرحال جوینده ٔ معنوی از تخیل خود جهت فراموش کردن جسته ،توجهش را تنها بر حقیقت معطوف میدارد .او میداند که خداوند از قدرت اراده ( عقل ) سود ُ طریق موهبت تخیل در انسان عمل کرده و او را به والترین قلمروها رهنمون میشود .او همچنین میداند که جوهر اشکال و وقایع در این جهان فیزیکی حقیقی نبوده و ابهامی بیش نیست و " حقیقت خداوند " از طریق الگوهای اصلی رکن تخیل اوست که ( عادات و عقاید ) کهنه را شکسته و زندگی معنوی و مادی تـازهای بـرای او پـایـهگـذاری مـیکنـد. افلطون از این استانداردهای " حقیقت " آگاه بود چرا که او موهبت تخیل درون خویش را پرورش داد و توانست علم فلسفه و سیاست نوینی را بنیانگذاری کند که تا به امروز پس از گذشت دوهزار و پانصد سال هنوز تاریخ کره ٔ زمین را تحت تأثیر قرار میدهد .بههر حال آن کس که ذرهای از شهد الهی را چشیده باشد در طریق شکوفایی معنوی و یا آنچه ما "درک الهی" مینامیم به همین نتیجه رسیده است .ما در فردیت خود با رکن تخیل و یا از طریق موهبت خلقیتُ ،رشد میکنیم و دیدگاه وسیعتری ه اصلـی زنـدگـی در طبقـات دیگــر بـه نسبت به جهانهای درونی پیدا میکنیـم و با این روش نمـونـ ٔ دست مـیآیــد. البته به دلیلی ،مذهبیون و متافیزیکیها به ما نمیآموزند که چطور رکن خلقیت درونمان را گسترش دهیـم .برخی معلمین معـاصـر بر این نکته تأکید دارند که مواد مخدر و هیپنوتیـزم چنین گستـرشی را به مضـر خـواهـد بود ،چرا که فرد عادت ما اعطا میکند ،اما این گسترش ،محدود و برای سلمتـی ُ میکند که به این موارد متکی بوده و تنها در جهان رؤیاها زندگی کند بدون این که در این جهان مسئـولیتـی به عهده بگیرد .بطور کلی هدف از پرورش خلقیت این است که به فرد توانایی بیشتـری برای زندگی در این جهان اعطا شود و بتـوانـد به راحتی و به اراده ٔ خویش سفـر کند که این امر بستگی به کارما و تنـاسـخ نیز دارد .به هر حال این دو عنصـر یعنی " اراده و تخیل " نه تنها از هم مجزا و بطور بالقوه با هم در ارتباطند بلکه با یکدیگر نیز در تضـادنـد .تخیل ،اراده را تهـدیـد میکند و اختیــار خــلقـه را. قدرت اراده برای اینکه مؤثر واقع شود باید چیزی غیر از آنچه هست به نظر برسد یعنی فریب ،آری ه جان آدامز " قدرت اراده فریب دیگران و فریب خویشتن جزء لینفک وجود اختیار است .به گفت ٔ پیوسته میپندارد روح بزرگی دارد و دیدی وسیع که دست هیچگونه ضعف بدان نمیرسد و میپندارد که در خدمت خداست" .درحالی که " قوانینش" خدایش را نیز نقض میکند .شهوت ،جاه طلبی ،طمع، وابستگی و خشم و دیگر خصوصیات ما آنچنان حالت متافیزیکی به خود گرفته و از چنان فصاحتی قوی برخوردار است که به راحتی خود را به جای درک و آگاهی جا میزند که حتی ،هم اراده و هم قدرت احساسات را تحـریـف مـیکنـد و واژگـونــه جلـوه مـیدهــد. بهطور مثال در یکی از سمینارهای اکنکار با خانم جوانی روبرو شدم که اظهار میداشت که برون رفتن از کالبدش برایش امری ساده بوده اما برای بازگشت مشکل دارد ،بهطوری که وقتـی به بدن نزدیک میشود دشواری و زحمت زیادی برای وارد شدن متحمل میگـردد. بنابراین به او خاطر نشان کردم که او با زور سعی میکند تا کالبد روح را به کالبد فیزیکی بازگرداند در صورتی که در این جهان قدرت اراده ( عقل ) و نیروی حواس هرگز چنین قدرتی را ندارند .این موهبت تخیل است که خیلی بیش از اختیار ما را یاری میدهد .به او گفتم که برای بازگشت ،باید درست در ه رسیدن به بدن از نیروی تخیلش استفاده نموده و ار به کار گرفتن قدرت اراده بپرهیزد .در این لحظ ٔ لحظه خود را در کالبدش خواهد یافت .چند روز بعد او گفت این روش برایش فوقالعاده مفید بوده، چرا که آن را مداوم و برای همه موارد در جهـانهـای درونـی انجـام داده است.
البته نیاری نیست که فرد در رکن تخیلش هدفی را با اصرار نگه دارد .او تنها باید تصویری را در چشم معنوی خود داشته باشد .به وضوح به آن بنگرد و سپس رهایش کند .حتی نیازی نیست که او به قالب ه خود توجهی کند ،بلکه آن را به حال خود واگذارد تا در فرصت کافی در حوزه ٔ اتریک عمل کرده خواست ٔ و به سویش بازگردد .حتی اگر طرح و فرم خاصی را نیز بدان ببخشید احتمال رسیدن به خواستهاش ه کمتر میشود بنابراین ،این روح الهی است که او به کار میگیرد ،وسیلهای که بسیار خردمندتر از هم ٔ ما بوده و به طریق خاص خودش آن خواسته را وارد زندگی ما میکند .البته شاید هر آنچه طلب میکنیم به دست نیاوریم و یا ممکن است به همان شکلی که انتظار داریم به خواستههایمان نرسیم ،به همین دلیل است که باید هشیار باشیم و از هر تصویر کاذب و دروغینی که در چشم معنوی و یا تیسراتیل ظاهر میشود پیروی نکنیم .هیچگاه نباید چیزی به جز خداوند را در زندگی طلب نماییم و این راهی است که ما در آن با استاد معنوی در سفرهایمان همراه میشویم .بنابراین ،این روشی مطمئن در زندگی هر یک از ما محسوب میشود زیرا او در کالبد ظریفتر خود جوابگوی تمامی سئوالت ما میباشد .بههرحال قدرت اراده ( عقل ) از حوزه ٔ تخیل جدا میشود .مثل ً همانطور که ارشمیدس به سرباز رومی میگوید" ،قلمرو من را آشفته نساز " و نظیر همین جمله را لئوناردو ویشی در حالی که ه به دلیل بیتفاوتی نسبت به سرانجام و تقدیر فلورانس ( شهر ایتالیا ) توبیخ میشود گفت :مطالعـ ٔ زیبـایـی تمـام قـلب مــرا اشغــال کــرده است. بنابراین ،این عکسالعملها عقب نشینی از برج عاج نیست بلکه یافتن حقیقت از طریق قدرت درونی ه روح است .چیزی را که روح به سادگی و سهولت به آن جواب میدهد عقل جوابگوی آن نیست .هم ٔ آنهایی که خدا را میشناسند آن را توسط اولین حرکت با استفاده از قدرت تخیل در تیسراتیل یافتهاند. این همان راهی است که ما میتوانیـم به قلمــرو خـدایــی وارد شــویـم. همیشـه بـا شمـا هستـم دوستـدار شمـا پال تـوئیچـل شماره19 : October _ 1967 دوستـان عـزیـز از میان انبوه نامههایی که روی میزم سرازیر میشود ،چند روز پیش نامهای بدستم رسید که اشاره به مهمترین بخش آموزشهای الهی اک داشت .نامه از طرف چلیی ارسال شده بود که اخیرا ً به طریقت اکنکار پیوسته بود .به نظر میرسید که او کلید درک معنویتی که من برای علقمنـدان ،دربـارهاش بسیـار نـوشتـهام و سخنـرانـی کـردهام را بـه دست آورده بـود. ه لزمه باور است .هر کس میبایست کلمش گواهی بر این مدعا بود ،که در هر عملکرد معنوی تجرب ٔ ه معنوی بیابد تا به سمت تجربیات معنوی بالتر رهنمون شود. خود کلید خودش را برای گشودن دریچ ٔ گورو ( استاد ) راه را نشان میدهد اما این مسئولیت چلست که تلش کنـد. نویسنده ٔ نامه اینچنین میگوید:هنگامیکه در حال تمرین تکنیک اک هستم متوجه جلوههای مختلف آگاهی میشوم ،مانند آگاه شدن از کالبد ،شعور ،احساس و عواطف .او از روند حذف ( ) Eliminationاستفاده میکند تا ببیند نهایتا ً چه باقی میماند و چه چیزی از آن تشکیل میشود. ه نیرویی به جلو کشیده میشود .او میبیند که این سپس قبل از اینکه ذهنش گسترش یابد بوسیل ٔ گستره در شکلهایی جاری است و ناگهان یک شکل در میان عدم و نیستی متجلی میشود " .سپس بین او و ـ آن ـ احساس وحدت و یگانگی بوجود میآید طوریکه پس از مـدتی این احساس یگانگـی بین خودش و استاد و پس از آن بین خودش و همه پدیدار مـیگــردد". این جان کلم است .همان نکتهای که سعی دارم به کسانیکه پیرو اک هستند ،گوشزد نمایم .این چل ه سبقت گرفتن در ربودن کلیدی بهچنگ آورده است که آگاهیش را بهسوی خداوند میگشاید و نتیج ٔ ه جهان معنوی عبور کرده تا روند آگاهی درون را بیـازمـایـد .و همچنین فرصتی است که از آستـانـ ٔ راهی است که من بهعنوان استـاد معنوی در طبقات نامـرئـی با آن کار میکنـم .این تجـربـه گـواه بـر واقعیـت اکنـکار است. ه در این مرحله هنگامیکه چل دریافت که فـرآینـدهای ذهنش تُهی شدهاند او میتـوانـد بـوسیلـ ٔ آتمـاساروپ ( کالبد روح ) آنچه که اتفاق افتاده است را از نظر بگـذرانـد .او میتواند افکار را در ه تشکیل مشاهـده نمـایـد و کافی است سئـوالـی برایش مطرح شود تا بـلفـاصلـه به جوابش پی لحظ ٔ ه ذهن (Examination of the primitive function of ببرد .این از آنچه که آزمون عملکرد اولی ٔ )mindمینامیـم منتـج میشود .مـاننـد ساختـار ذهن ،ادراک و جـریـان علت و معلـول که از میـان آن احسـاس دانستن نشـأت میگیــرد... در اینجا متوجه میشویم که چل فراتر از زمان و مکان قرار دارد ،زیرا در طول آگاهی ،حالت یکی بوده ه روح وجود دارد طوریکه فرد قابلیت به چنگ آوردن دانش الهی را بدون است این وحدانیت در طبق ٔ
تلش بدست میآورد .صعودی فراتر از طبقات روانی ،طبقاتی که آنها را جهانهای تحتانی مینامیم .تا ه روح بیابیم در جایی که مشکلت عدیده ٔ زندگی از جمله کارما از میان خویشتن خویش را در طبق ٔ میرود .این تعادل بسیار ظریف آتماساروپ مابین آگاهی فیزیکی .آگاهی معنوی است .چل نوشته بود که او نمیدانست چه اتفاقی افتاده و این حقیقت دارد .زیرا ما بهنُدرت متـوجـه مـیشـویـم و مـیدانیـم کـه چـه چیـزی اتفـاق افتـاده است! اغلب وصف ناپذیر و مبهم است .تجربهای متفاوت برای هر یک از ما که آنرا پشت سر میگذاریم .اما میدانیم که آموزشههای اک آنرا " خوشناسی" مینامد .سقراط آن را " خود را بشناس" (Know )thyselfمینامد .به هر حال از این نامه متوجه میشویم که موقعیت چل در خویش واقعی بدینصورت است که آتماساروپ در پس سر در حال مشاهده ٔ نمایش ذهن و افکار بوده است .نکتـهای جـست این است کـه آتمـاساروپ عـامل کنتـرل بـود .هویت خویش باید از که او آمـوخت و از آن سـود ُ احساسات فیزیکی به آتماساروپ منتقل شود تا مشخص گردد که هویت همان دیدگاه است و آن روح واقعیت است .هنگامیکه کسی خود را مانند " آن " و " آن " را ماننـد خـود ببینـد .البتـه این فقط بستگـی بـه دیـدگاه و جـایـگاه تمـاشـاگـر دارد. میدانیم که از این منظر تماشاگر در حال نگریستن به خویش واقعی است ،در حالکه خویش واقعی در حال مشاهده شدن میباشد که ماورای احساسات فیزیکی است .سرانجام مشاهده کننده به مشاهده شونده تبدیل میگردد .چنانچه تماشاگر همان خویش واقعی میشود .بطوریکه به سمت ه بالتری حرکت کرده و از آن نقطه مشاهده کننده ٔ دیگری میشود .بهعبارت سادهتر وقتی حرکت طبق ٔ به سمت آگاهی بالتر پیش میرود هرچه پایینتر از این مرحله قرار دارد مشاهـده میشود .اگر مایلیـم که این فـرآینـد را به هوشیـاری نهایـی حمل کنیـم ،متـوجـه میشـویـم که ما از یک آگاهـی به آگاهـی ه خــداشنـاسـی مــیرسیــم. دیگر عبور میکنیـم تا اینکه به مـرحلـ ٔ این روش عملی است که سعی دارم چلهایی که در رابطه با آموزشهای اک قرار دارند آنرا بیاموزند. ه خدا ــ آگاهی در حرکت است .همانطور که روندی که آگاهی فیزیکی از میان هر طبقه به سمت مرحل ٔ ما از طبقات تحتانی به سمت جهانهای بالتر عبور میکنیم ،درمییابیم که تجربیات مختلف ،ما را برای مراحل مشکلتر آماده میکند و در این مورد هیچ شکی وجود ندارد .این راه صحیح برای رسیدن به مراحل بهشتی است .وقتی صحبت از انعکاسات میکنیم ( انعکاس بیرون از کالبد یا تغییر وضعیت آگاهی ) Projectionوافعا ً همانی است که سعی داریم مطرح شود نه آن روش انعکاسات اثیری یا ذهنی که خیلی از نویسندگان مدرن راجع به آن صحبت میکنند و هیچ ارتباطی هم به طریقت اک ه سومی هم وجود دارد که آندریافت نور ندارد .در این دو نوع تجربه که در مورد آن بحث شد تجرب ٔ ه تصوف است که آنها در مورد این پدیده بسیار قلـمفـرسـایـی نمودهاند. است .این رایجترین تجرب ٔ فقط آندسته از خداجویان به مراتب غیر قابل دسترسی میرسند که این نوع تجربه را پشت سر گذاشته باشند .وقتی حقیقت نادر خداوند به بشر نازل میشود بهجای نور به تنهایی او ترکیبی از صوت ه درخشان است و گاهی بسیار درخشنده میشود طوریکه و نور را خواهد داشت .نور عموما ً یک بارق ٔ بیننده را کور میکند ،همان موضوعی که در مورد سنتپال در جاده ٔ دمشق اتفاق افتاد .و اما صوت خدا غالبا ً با نور همراه است زیرا صوت ،موسیقی بهشت میباشد و صدای محض خداست صدایی که آتماساروپ را تا جهـانش و فـراتـر از آن متعـالـی مــیگـردانــد. میتوانیم بگوئیم فقط کسانی حقیقت را یافتهاند که در طول این مسیرها قدم برداشته باشند و یک به ه ملقات با استاد معنوی برخوردار باشیم تا یک آنها را تجربه کرده باشند .میتوانیم از درون ،از تجرب ٔ جائیکه در جهانهای درون به آسمانها سفر کنیم .این در واقع پنجمین تجربهای معنوی از جهانهای ه پنجم است .در این حالت استاد حضور دارد و تجربه را به کسانیکه شایستگی آنرا دارند عرضه طبق ٔ میدارد ،در موارد دیگر زمانیکه چل در حال تجربه است استاد مانند یک محـافـظ و یـک تمـاشـاگـر در مـواقـع لــزوم آمــاده ٔ خـدمـت است. همیـشـه بـا شمـا هستـم دوستـدار شمـا پـالتـوئیـچـل شمـارهٔ20 : November_1967 دوستـان عـزیـز در این ماه میپردازیم به مطالعه و طرح حل مشکل انتقاد از خود ( ) Self Criticismکه یکی از مضرترین عادتها میباشد ،بهخصوص برای چلیی که در طریقت اکنکار است .این یک روش برای به دام انداختن روح در جهانهای تحتانی است زیرا اثر آن به روی فرد باقی میماند ،به خصوص که اگر ه کسی بخواهد برای انگیزههای خودش از ما استفاده نماید .البته ممکن است مطالب بیشماری دربار ٔ حل چنین مشکلی نوشته شده باشد اما سعی ما بر این است که این موضوع را از نقطه نظر روانی بررسی نمـائیـم زیرا این دقیقا ً نکتهای است که بشتـر مشکلتمـان از آن ناشی میشود ،یا از بین
میرود و یا ادامه مییابد .بنـابـراین اکثر ما مشکلت گـوناگـونـی را برای خـودمـان حفظ میکنیـم بطوریکه یک مشکل را انتخاب و آنرا مـرتبـا ً تغییر میدهیـم تا اینکه به مشکلت بیشماری در ذهنمان ه آنها به تنهـایـی فقط یک مشکل است اما با شکلهای متفاوت. تبدیل میشود .در صورتـیکه هم ٔ مشکلت با حفظ هدف اصلیشان سعی در فـریـب ما دارند .اما میبایست روش عملی خـودمـان را طوری گستـرش دهیـم تا فـرصت نگاه مستقیـم به اصــل مــوضــوع را بـه مــا بـدهـــد. ه مشکلت است .طوریکه قادر باشیم مشکل را در جای مناسبش قرار دهیم و آنرا این معمای حل هم ٔ ه دانستن و دیدن است .بهطور معمول مشکل عمیقا ً در درون شخص قرار مرحل از پای درآوریم .این ٔ میگیرد و هرگز بطور واضح نمودار نمیشود تا هنگامیکه از استاد درخواست شود تا جای مناسب آنرا برای چل تعیین نماید .اگر ،و زمانیکه استاد مشکل را از چل بیرون کشید و حتی وقتی این مشکل بهخصوص برطرف شد ،پیامد بزرگتری ظاهر شود .چه چیز جایش را خواهد گرفت؟ بطور کُلی یک فرد نباید تنها به برداشتن مشکل اکتفا کند بلکه این حفره مـیبـایست بـه شکل منـاسب و مفیـدی بــرای چــل پـر شـود. تا زمانیکه از استاد درخواست نشود او هرگز جای مشکل را به چل نمیگوید البته خیلی بهنُدرت، شایـد استـاد این مشکل را از سر راه بردارد .اما این به نفع خود چـلست که آنها را بشنـاسـد یا سعی کند آنها را بـرطـرف نمـایـد .اگر چل دائما ً برای گـذرانـدن کارمای مشکل خود بهدیگران از جمله استـاد ه کارمای مشابـه روبرو میشود ،تا مداوم با همان چـرخـ ٔ تکیه کند ،مانند کودکـی میشود که بهطور ُ روزیکه به اندازه ٔ کافی قدرت و شجـاعت روبرو شدن با کارمـاهـا را به تنهایی بهدست آورد و عـاقبـت آنها را بهزانو درآورد .بنـابـراین آنچه که او باید انجام دهـد صــرفا ً پیــروی از دستـورات استـاد است. به محض درخواست کمک از طرف چل ،استاد به آرامی توضیح میدهد که ابتدا او باید یاد بگیرد که تمام مشکلتش را رها کند البته این جمله برای افراد عامی شاید مبُهم بهنظر آید ولی بههرحال این بدین معنا نیست که چل باید رفتاری بیتفاوت نسبت به خود و زندگی داشته باشد .معنای این بیتفاوتی همانی نیست که تصور میشود ،بلکه بیشتر جدایی از رفتار عـاطفـی نسبـت بـه مشکلت است. هنگامیکه او به درجهای از رهایی مشکلتش رسید باید گام بعدی برداشته شود که این گام همان چرخش مشکلت به سمت استاد است .ما در مورد استاد بیرون صحیت نمیکنیم ،بلکه در مورد استاد درون که جلوه ٔ بزرگتری از خودش است سخن میگوئیم .استاد درون کالبد معنوی است و از چلیش حمایت میکند و قادر مطلق است .بهتدریج استاد درون شروع به رفع مشکلت میکند اما باید از همکاری کامل چل نیز برخوردار باشد .در غیر اینصورت موفقیتی وجود نخواهد داشت البته برای از بین بردن اثر دائمی یک محرک زمان لزم است .چل ممکن است بیحوصله شود و برای حا مشکلش از دیگران تقاضای کمک کند و ممکن است نقض آشـکاری را بـا استـاد آغـاز کنـد چـون فکـر مـیکنـد کـاری بـرایش انجـام نشـده است. هنگامیکه چل توانست مشکلتش را به سمت چیزی که آن را روح جاری از طریق استاد (Spirit ه ) flowing through the Masterمینامیـم ،هدایت کند بسیاری از مشکلتش را میتـوانـد در طبق ٔ روانی از میان بردارد .استاد ابزاری است که خـداونـد او را برای روح جاری به سمت تمام کسانـیکه از وی پیروی میکنند استفـاده مینمـایـد .او بیدار کننده و شتـاب دهنده ٔ زنـدگـی است .کسانیکه به ه ( بنی ) دریافت میکنند در مییـابنـد که زنـدگـی به آرامی در آنها وی میگـرونـد و وصل را بهوسیلـ ٔ به جوشش در آمده ،کارمـاهـایشان در حال استهـلک است و بـهطـوریکـه بـهنظـر مــیرسـد نمـیتــوان آهنـگ حــرکت را با آن حفــظ نمــود. و این مـوضـوع غـالبـا ً نگـرانـی چل را سبب میشود اما چل با علم به اینکه کارمایش در مقیـاسی مستهلـک شدن است باید اعتماد داشتـه باشد ،او بـاید اجازه دهد که روح الهی بر او سریعتـر در حال ُ مسلط شود و در جهانهای بالتـر راهنمایش باشد .در این صورت با تعجب درمییابد که بیشتـرین ه اثیری از بین رفته است .مشکلت زمانی در رؤیا و زمانی دیگر در بیداری از بین مشکلتش در طبق ٔ میروند ـ همانطـور که بعضیها یک الهام یا شوک ذهنی را تجـربـه کردهاند .در این دوران کابوسها ه اثیری بـوجـود مـیآینـد ،در این صـورت چـل از ه از میان برداشتن مشکلت در طبق ٔ اغلب در نتیج ٔ ه فیـزیکـی خـلص مـیشـود. تجـربـه کـردن آن مشکلت در طبقـ ٔ مکانیزم این تکنیک شامل جنبههای ذیل میباشد .از آنجاییکه چل از چسبیدن به مشکل دست برداشته است لذا حل آن در نیـروهـای کیهانی آغاز میشود .با این وصف اگر هنوز کارمایی وجود دارد که باید تجربه کند روح کیهانی خواهد دید که در حال از بین رفتن است .اما این مکانیـزم بیشتـر در سطـوح بالتـر در شـرایـط ذهنـی صـورت مـیپـذیـرد تـا در شـرایـط فیـزیکـی یـا عینـی .برای مثال اگر ببینیم ه روانی پشت چلیی باید تجربه ٔ بلیای کارمای مرگ را بگذراند بهتر آن است که او این کارما را در طبق ٔ سر گذارد .این روش مسلما ً روی سیستم فیزیکیاش کمتر اثر خواهد داشت و باعث خدشهدار شدن سلمتی وی نمیگردد .ورود اینچنین تجربیاتی به سطح فیــزیکـی خسـارات و لطمـات جبــران نـاپـذیــری بـهبــار مــیآورد.
بنابراین بهتر آناست که با همکاری چل اینچنین تجربیاتی از میان برود .بههرحال خط و مشی استاد دخالت در آگاهی چل نیست مگر اینکه او تقاضا نماید .چل باید مسیرش را خودش انتخاب و آنرا با ضربآهنگ زندگیاش تنظیم نماید در غیر اینصورت روحهای دیگر آنرا برایش انجام میدهند ،او باید به کمک نیروی کائنات قادر به کنترل سرنوشت خود باشد .او به سمت و سوی موقعیتها و شرایط ه دستان خداوند برایش انجام میپذیرد مشخص با علم بهاینکه یقینا ً برایش بهترین است بهوسیل ٔ رهنمون میشود .بنابراین او خوب مینگرد ،میشنود ،و اطاعت خواهد کرد .اما حق انتخاب دارد از آنچه که مورد علقهاش است پیروی نماید .آزادی در تصمیمگیری همیشه یکی از اولین مبادی و اصول است .زیرا که او دانش الهی مشخصی را کسب کرده است و میتواند آیندهاش را از پیشببیند و همکاری با روح الهی را انتخاب نماید .او میتواند برخلف آنچه که در آیندهاش دیده شده به بهترین شکل آنرا تغییر دهد ،اما همچنان نیز میداند کــه چــه بهـای سنگینـی دارد و آیا مـایل است بهــای آنــرا بپــردازد؟ خلصه برگردیـم به موضوع انتقاد از خود .معمول ً این راهی است برای استفاده ٔ کسانیکه مایلند تا ما را بدام بیاندازند .آنها ما را بهزور وارد بازی اعتراف و اقرار به خطاها و بدترین عادتهایمان میکنند تا جائیکه تصورمان از خودمان پاره پاره میشود .هنگامیکه این عادت آغاز شد مشکل بتوان آنرا نقض کرد .البته معمول ً ما به اشتباه اعتراف میکنیم اما یکبار آنهم به کشیش مذهبی ،اما انتقاد از خود آن چیری است که مستمرا ً انجام میدهیم تا جایی که مثل حقیقت در وجودمان قلمداد میشود .این شبیــه شستشوی مغزی است و اکثرا ً کسانـی که میخـواهنـد افـکار و اذهـان مـردم را تحـت تسلـط خــود درآورنــد از این شیــوه استفــاده مــیکننــد. همیـشـه بـا شمـا هستـم دوستـدار شمـا پـالتـوئیـچـل شمـارهٔ21 : December_1967 دوستـان عـزیـز این نامه در مورد اشتبـاهـاتـی است که ما در طول سفـرهایمـان در طریق اک بهسوی خدا مرتکب میشویم .بسیاری از این خطاها صرفا ً دامهای نیروی مـایـا ( توهُـم ) هستنـد که سهـوا ً در آن گـرفتـار مـیشـویـم. یکی از اشتبـاهات بارزی که هر چلیی مرتکب میشود این است که او تجـربیـاتش را با دیگران در میان می گذارد .این یقینا ً درکی غلط از قانون معنوی است .زیرا تحت هیـچ شرایطی ،کسی نبـایـد در مورد خودش و نامـلیمـات مسیـر معنویاش سخنـی به میان آورد چرا که این خود نوعی بیپـروایـی است که نبـایـد اجازه دهیـم بر ما مسلط شود .دامی است که نیروی منفی فراهـم نموده است تا ما را در آن گرفتار سازد و میتـوانـد پیشرفت اکتسـابـی ما را خنثی سازد .این خطای عمدهای است که مانند مگسها ما را بهدام میاندازد .نیروی منفی در میان سایـر مراحل آگاهی ما را به خودستـایـی تـرغیـب مینمـایـد .تا اینکه در مورد پیشرفت معنویمان مغرور شده و آنرا با دیگران مطرح سازیـم. و بدینسان از ما میخواهد که ُرشد معنویمان را به نمایش بگذاریـم .بهنحوی که بر دستآوردهای معنویمان در مراتب بالی آگاهی وابستـه شویـم و سعی کنیـم تا تجـربیـات حیرتآور را بهدیگران ه آکاشیکمان میشویـم و به بازگـو نماییـم .بطوریکه به واقعیتی منـجـر میگردد که باعث تغییر پیشینـ ٔ دیگران اجازه میدهیـم تا آنها را قـرائـت کنند .بدین صورت این موضوع ما را از دستاوردهای ناشی ه عملکرد خودمان می باشد .کارهای از مطالعات و مشاورهها محروم میسازد در هر صورت این نتیج ٔ شخصی خودمان متعلق به خود ما میباشد و نباید در معرض انظار عمومی و یا احساسـاتـی که به سمت نیروی منفـی جـاری میشود قرار گیرد و یا اینکـه اجــازه ٔ ورود شـک را بـه حــوزه ٔ آگـاهـیمــان بــدهیــم. اینها راهکارهای نیروی منفی است .این راهکار ،در مورد دیگری نیز عملکرد دارد یعنی زمانی که اکیستی اجازه میدهد تا شخص دیگری که پیرو اکنکار نیست دیسکورسهایش را مطالعه نمـایـد. ه دیسکورسها را آغاز مینمـایـد او وصل هنگامی که کسی ابتدا طریقت اک را بـرمـیگزیند و مطالع ٔ درون را دریافت کرده است که بعضیها این مـراسـم درونی را تشخیص دادهاند و از قوه ٔ ادراکشان سپـاسگـزارنـد .این وصل بین استـاد و چل ریسمـانـی نامـرئـی بـوجـود میآورد که هر دو دوستـانـه و ه بـرادرانـه و در قالب وحدت روح به یکدیگـر میپیـونـدنـد .همانطوریکه چل در مسیـر مطالع ٔ دیسکورس پیش میرود ،وصلهای بالتـری را نیز دریـافـت میدارد .اما دقیقا ً بعد از دو سـال مطالعه، وصل بیـرونـی را هم دریافت خـواهـد کرد مشـروط بر اینکه شرایطش را داشتـه باشــد .وصلهای درون او را برای وصل بیرون آماده میسازد .او بهتدریـج به قدرت معنوی استاد متصل میشود و وصلها دقیقا ً هر شش ماه یا هر شش سال به او داده خواهد شد .این بخش از اک حیرتآور است اما خیلی از افراد در جستجـویشان برای خدا فقط تمرینهای معنوی و مکانیـزم اجرای آنرا در نظر میگیـرنـد .بدین تـرتیـب شکست در دریـافت نتایـج تمـرینـات معنوی باعث میشود که آنها مسیـر را رها کنند و به راه دیگری بپـیـونـدنـد .با دیدی عمیقتر درمییـابیـم که مشکل اصلی آنها در این واقعیت
نهُفته است که آنهـا از قوه ٔ ادراکشان بهره نمیگیـرنـد ،تا دستآوردهـای اک را در زنـدگــیشـان ه مردم قادر نیستنـد به نتایـج نهـایـی آنچه که میاندیشنـد ،دسترسی یابند. مشـاهــده کننــد .البته هم ٔ ما در معرض تعالیـم بسیاری از نویسندگان و معلمیـنـی بودهایم که تأثیـرات آنها امری بدیهی بوده است .در صورتیکه چنین روشی به هیـچوجه صحیـح نیست برای هر یک از ما تجـربـهای بر حسب وسعت آگاهـیمان وجود دارد .بعضیها انعکاس واضح و روشنـی به فضـای دیگری را دارا میبـاشنـد و عدهای دیگر فقط یک انبساط آگاهی را احساس میکنند .یا بـرخـی فقط احساس آرامشی از شنیـدن صوت یا دیدن نور دارند .و تعداد کمی نیز مـوفـق به دیدن مناظـر و یا شنیـدن صدای بعضی مکانها یا ه و قــادرنــد بــا موجودات دیگر میشونـد .کسانی هم هستنـد که سعـادت دیدار استـاد درون را داشتــ او سفــر نمــاینـــد. ه چلها فقط در ارتباط با شخص خودشان و تکامل ر ُ شد معنویشان تجـربیـاتـی اما رویهم رفته هم ٔ ه" خـواهنـد داشت این ما را به نکتهای از علم معـانـی رهنمون میسازد .برای مثال در گذشته از کلم ٔ دو ــ جایــــی " ( ) Bi _ Locationاستفـاده میکردیـم .اما اکنون اک آن کلمه را مردود میداند و لغت مناسبتری برای آن بهنام سفـر روح در نظر گـرفتـه است .دلیلش هم این است که استفـاده از آن لغت آگاهی محدودی را شامل میشود .خـلصـه این که این کلمه به سفــر اثیـری بسیــار نـزدیکتر است ،پـدیـدهای که بهدلیل تصـور کُلی و محدودش ابدا ً عـلقـهای به آن نـداریـم .ولی سفـر روح ما را از این مقـولـه جدا میسازد بنـابـراین ،این کلمه بـایـد از دایـره ٔ لغات ما حذف گردد .بههر حال این کلمه را وسعت بخشیــدهایم و اکنون تا ژرفــای خـــدا آگـــاهــی پیـش رفتـــهایـــــم. ه خداگونگی چیزی نیست که ما را به جستجوی یکی شدن با جوهر الهی بکشانـد بلکه ما مـرحلـ ٔ بهعنوان همکاری با خدا وارد عمل میشـویـم .همانطوری که قبـل ً هم گفتیـم ،ما نمیتـوانیـم با خـداونـد یکی شویـم ،همان چیزیکه مـذهبیـون آنرا تـوصیـف میکنند اما نمیتوانیـم با روحی که جوهر الهی از آن سرچشمـه میگیرد ،وحدت یابیـم .این تفـاوتـی است بین تصـور کُلی مذهب هندو و اک از رسیــدن بــه خــداگــونـهگـی ،کــه وجــود دارد .بر طبق نظـریـه هندو ،هدف مذهب این است که همگی ما در راه رسیـدن به مکان غائـی به وحدت رسیـده و با آن یکی شـویـم .البته گاهی اوقات نیز این موضوع بهعنوان نابـودی فـردیت تفسیـر شده است و تبدیل شدن انسان به بخش وسیعـی از اتم ه کامل شده در دریای آگاهی را شامل میشود .این حقیـقت ندارد زیرا هر چه ما به مـرحلـ ٔ خـداگـونـهگی نـزدیـکتر میشویـم ،فـردیـت ما بیشتــر شکل گـرفتـه و بهعنوان عنصـر کاملـی کـه آزادی و انتخــاب عمـل بیشتــری داریــم ،خــدمت مــیکنـیــم. این وضعیـت ما را به موقعیت پرسش و پاسخ یا آنهاییکه اطلعات چندانی از اک نـدارنـد ،سوق میدهد .متـأسفـانـه پیشوایـان دیگر رشتـهها ،مستعـدنـد تا شخص را دلسرد کنند زیرا آنها فقط به هدف یکی شدن با خدا میانـدیشنـد و سفر روح صـرفـا ً برایشان حکم یکی از آمـوزشهای روانی را دارد .این اشتبـاه را ممکن است یک چلی مسیـر اک نیز مـرتکب شود .متـأسفـانـه خیـلی از چـلهـا نیز سعی کردهاند درمورد آن با دیگران بحث کنند که البته فقط مصیـبت و رنجش نصیـب آنها میشود ه اک آمـوختهاند و تجـربـه کردهاند بطور کلی بهوسیله آگاهی منفی چرا که هر چیزی را که آنها در زمین ٔ جاری دیگران ،بیاثر گـردیـده است .و سپس در آن زمان است که چـلهـای مصیـبت دیده تـوضیحـاتـی را از من طلب میکنند جواب این است " ،راز دار باش " .در رابطه با تجـربیـات و مطالعـاتت با دیگران صحبـت نکن .هر چقدر کسی راجع به پیشـرفت معنوی ،مشکلت یا امورات شخصی کمتر صحبت کند در نزد خـداونـد بـزرگتـر خـواهـد بود .قدرت مافـوق و بـرتـر ،او را تغـذیـه نموده و بنابـراین بهزودی میآموزد که زنـدگـی خود یک لذت است .و دیگر بیش از این در جستجوی چیزی ه آگـاهــی بهشتــی مــییـابــد. نخـواهــد بـود و خـود را در مــرحلــ ٔ همیـشـه بـا شمـا هستـم دوستـدار شمـا پـالتـوئیـچـل
شمـاره22 : January _1968 دوستـان عـزیـز ه روحمان است ،زندگی و حیات اطرافمان مبسوط میگردد آغاز سال جدید ،زمان بسط و توسع ٔ طوری که ممکن است هر کس یا هر چیز با تماس دست ما متبرک شود .این همان چیزی است که " فضـای شخصـی " نـامیـده مـیشـود ،مقـولـهای کـه خـارج از دایـره ٔ اک ناشنـاختـه میبـاشـد .به عبارت سادهتر ،این همان حقی است که به دیگران داده میشود تا خودشان باشند .بهطور کُلی فضای شخصی دادن به دیگران ،دوران را متأثر ساخته و باعث ارتقاء هریک از ما میشود ،عقیده ٔ منحصر به ه ما ،میخواهیم دیگران فردی که تا کنون نه تاریخ و نه مذاهب نمونهاش را ندیدهاند .متأسفانه هم ٔ همانی باشند که پنداره ٔ ما میگوید ـ اما این روش دیکتاتور مـآبـانـهای است که باعث ارتباط ضعیـفتری بین افراد میشود .البته این رویه در خـانـوادههایی بیشتـر مصداق دارد که پدر یا مادر بر دیگر اعضای خانواده مسلط هستند .البته این یک موقعیت منفی است و کسی که سعی دارد دیگران را کنترل کند لجرم برده ٔ شیـوه ٔ مقاومتـی خـویش مـیگـردد.
در اینجا ما به بخش عمیقتر آزمایشگاه روانشناسی در ژرفای ذهن و روح وارد میشویم .شخص پریشانی که احساس میکند در تنگنا قرار گرفته است ،با تلشش دیگران را نیز در تنگنا قرار میدهد تا خود احساس امنیت نماید ولی سرانجام خود در تنگنای زندگی ،به غم و رنج مبتل خواهد شد .ما باید در سطوح معنوی بالتری به تکامل دست یابیـم زیرا فقط در این موقعیت است که زندگی امنیتی تسلی بخش با تمام هستی به ما میبخشد .با این تفـاسیـر ما میتـوانیـم برای دیگران فضـایـی بـوجود آوریم و از آنها دعوت کنیـم که در این فضـا احساس آرامش نمایند در این موقعیت بهخصوص ساختن ه آگاهی است ،این بخشش به ما اطمینان قلبی میدهد که فضایی برای دیگران ،برقراری امنیت در پهن ٔ دوستـان و همسایـگانمـان احسـاسـات به دام افتـاده ٔ آنچنـانـی از نقطـه نظــر ذهنــی و عـاطفــی، نــداشتــه بـاشنـد. ما خود را قربانی چنین واقعیتی میبینیم مثل ً " احساس میکنم به دام افتادهام" یا اینکه " او مرا در مقابل مشکلت حمایت میکند " .برای مثال اگر بخواهیم مردم در حضور ما بهطور گسترده و عمیقتر فکر کنند ،باید فضایی مناسب و کافی برای آنها فراهم آوریم تا به افکار و عواطفی که احساس میکنند حقشان است که بهکار برند ،اجازه ٔ ظهور دهیم .اگر از آنها بخواهیم که تمام جوانب یک موضوع را در نظر بگیـرند بـایـد فـرصت ذهنی برای بررسی تمام جوانب به آنها داده شود .برای ما نبـایـد تفاوت داشتـه باشد که آیا کسی قصـد غلبه کردن بر ما دارد یا میخواهد از ما بگریزد .بههر حال ه کسانیکه با ما در ارتباط هستنـد مـردمـی باید بتـوانیـم بنشیـنیـم و با او بحث کنیـم .میخـواهیـم هم ٔ با بصیـرت باشنـد ،بنـابـراین باید بگـذاریـم آنها بهترین بینـش را نسبـت بــه راهمــان پیــدا کنـنــد. این را میدانیم که انرژیهایی که برای دفاع از خود ،حمله یا گریز ،بسیج شدهاند ،همزمان با افکار آرام ،علقه و قدردانی یا شفقت ،یکجا جمع نمیشوند .ما کسی را وادار به اطاعت از فـرمـان نمیکنیـم و همچنین نیز سعی نمیکنیـم تا او را بهدام انـداختـه و از او یک احمق بسـازیـم .بـایـد مصمـم باشیـم تا فضـای روحانـی پـویـایـی به او ببخشیـم .بهعبارتـی ،بگذاریـم که دیگران حالت ُ تـدافعـی خود را از دست داده تا فضـایی برای احترام به خود و مشکلت عـاطفـی و محـدودیـتهـایشـان بـوجـود آورنــد. حداقل بوجود آوردن فضای معنوی برای دیگران ،ساختن فضایی برای افکار و عواطفی میباشد که گرچه ممکن است زیبا و اصیل نباشند ولی خالص هستند .وقتی ما میانتُهی و خودفریب باشیم زمانی احساسات و افکارمان منفجر و یا منحرف می شوند و این برایمان زیانبار است و بنابراین درمییابیم زمانی اقرار به ترس و بازگشت به دنیای واقعیت ،بهتر از فخر فروشی به قـدرتـی است که فـاقـد آنیـم .در این هنگام میتـوانیـم با ترسها مقـابلـه کرده و کمتر در اوهام خـودفـریبـی اصــرار ورزیــم. افراد پیـرامـونمان ،به فضـای بیشتـری برای تشخیـص دادن و شنـاخت افکار و عواطفشان نیاز دارند تا بتـواننـد کنترل آنها را بدست گیـرنـد .همچنین زمـانـیکه خود را در مسیـر اشتبـاهـی مییـابنـد این فضا برای اصلح اشتبـاهـات ضروری است ،ما بـایـد به واقعیت بنگـریـم ،صرفنظر از اینکـه چـه میــزان بـرایمــان نـاخـوشـاینــد جلـوه کنــد .جایگاه بشر در آگاهی تحتانی ،بهعنوان یک مخلوق، مدافع نفس میباشد .هنگامیکه شخص مرتکب خطایی میشود نفس مورد تهدید واقع میگردد .اگر او تمسخر ،تنبیه ،یا در نقش یک احمق قرار داده شود ،و یا از شغلش اخراج گردد و با این قماش ه تاکتیکهای دفاع از خود ـ شامل خودفریبی و خود تفریحی موقعیتها مواجه شود ،مستعد توسع ٔ میگردد و یاد میگیرد که چطور اشتباهاتش را انکار کند یا آنها را توجیه نماید و کم اهمیت جلوه دهد. بنابراین در صدد جبران برآمده و به یک نقاد نکته سنج دیگران بدل شده و از موقعیتهایی که برایش ه آزمایش است دوری میجوید .معمول ً او به شخصیـتـی ضد اجتماعی بدل میشود و در ه بوت ٔ به منزل ٔ زندگی غرورش را در راهی که به خلف منـجــر مــیشـود صــرف مــیکنــد. ه تـرحـم بهخود ،خصـومـت و سـرسختـی، بدین تـرتیـب ما مجبور میشـویـم تا به کسانـیکه بهوسیلـ ٔ خـودشـان را به دام میانـدازنـد ،بپـردازیـم .ما همچنین وادار میشـویـم با شیـوهای مشابـه به خـودمـان فکر کنیـم ،زیرا ما فضـای معنوی خـودمـان را نیز انکار میکنیـم .بدن تـرتیـب قادر نیستیـم که برای دیگران فضـایـی قائل شویـم زیرا بهطور کُلی سیـاستمـان این است که کــل ً قـائـل بــه فضــا ه ذهن و دادن نیـستیـــم .بنابراین در بخش دوم سری دیسکورسهای اکنکار ،راه پنهان ،مطالع ٔ روندهایش ادامه مییابد .اما در اینجا میبایست به نتایج مصیبتبار خود سرزنشی ،خصومت و نظارت بر دیگران افزون بر خودمان بپردازیم .طرز رفتارمان با بکارگیری سرزنش طوری در جایی دیگر گره خورده که باعث تأخیر در پیشرفت معنویمان میشود .برای مثال شخصی که برای شکوفـایـی معنوی تلش میکند اما در همان زمان قادر نیست تنفرش را نسبت به همسرش از خود دور نمـایـد مشکل عمیقی بر سر راه خـواهـد داشت .او با همه نوع سختـی مـواجـه خـواهـد شد تا اینکه به نقطـهای از بخشش بـرسـد کـه هـم بتـوانـد خـودش و هـم آن منـبـع خشـونــت را ببخشــد و رهـا کنــد. ه دنیا حول محور شکل دیگر به دام انداختن خود ،خودمحوری است .شخص خودمحور معتقد است هم ٔ او میچرخد .این خصوصیت در او آنقدر زیاد است که میتواند ترتیبی دهد تا مردم بر طبق تصمیمات او عمل نمایند .بطوریکه جوهٔر انسانی را فراموش کرده است و خود را از هم نوعش متمایز میکند.
او از دانش مردمی محدودش استفاده میکند تا از درخواست تجربیات عاطفی اجتناب ورزد ،تجربیاتی که به او میآموزد .به امیدها ارزش نهید و به دیگران احترام بگـذاریـد ،همـانقـدر کـه بـرای خـود ارزش و احتـرام قـائل هستید ،او در دام تکبر و خودمحوری ،خودستایی و نـاتـوانیاش گـرفتـار است و همیشـه بایـد بالجبـار در مقـابل دیگـران تا بالترین نقطه پیش رود. آخرین دام در مورد ذهن بسته و متعصب است .بویژه فرد مذهبی متعصبی که ادعا دارد راهش یگانه راه نجات است و همه باید از آن پیروی نموده یا اینکه تا ابد در جهنم بمانند .این هم طرز رفتاری متناقض است بهصورتی که نه احترامی برای دیگران قائل است و نه ارزشی برای اعتقاد دیگران به خدا .او هم سرانجام به شخصیتـی سرسخت ،خود سرزنش کننده و نـاراضـی تبدیل مـیشـود کـه در نهـایـت یـأس و بـدبینـی و عـدم هـویت تمـام وجـودش را فـرا مـیگیــرد. همیـشـه بـا شمـا هستـم دوستـدار شمـا پـالتـوئیـچـل
شمارهٔ23 : March_1968 دوستـان عـزیـز ما انسانها معمول ً از دو طریق بههم مربوط هستیم بطوریکه یک فرد میتواند فرد دیگر را تحت اختیار و کنترل خود داشته باشد .اول وفاداری از روی ترس و دوم وفاداری از روی عشق .این دو روش شیـوههـایـی اصـولی بـرای پیـوستن دیگـران بـه یـک نفــر مـیباشــد. با نظری دقیق به موضوع ،ما خود را در موقعیتی که تحت کنترل به مراتب فراتر از خودمان است مییابیـم ،که بهخصوص در رابطه با وفاداری از روی ترس مصداق مییابد .مثـل ً وقتی کسی از روی ترس و ترس از تنبیه شدن ،نسبت به فرد دیگری وفادار است تمامی ایمان و تلشش به کسی که امر به وفاداری نموده است ،تعلق مییـابـد که در این صورت تمامـی ریشـه و بنیان ُرشـد معنـوی بـیپـایـه و اسـاس خـواهـد بـود. در وفاداری از روی عشق که بعضی اوقات " عشق و عاشقی " هم نامیده میشود ،متوجه میشویم، کسیکه شـدیـدا ً به دیگری عشق میورزد ،بهگونهای در دام نیروی منفی گـرفتـار آمده است .البته این مـوضـوع ربطی به اینکه ما بهدیگران عشق میورزیم ندارد .اما مـوضـوع این است کـه آیـا مـا کـورکـورانـه عشـق مــیورزیـــم؟ ایـن مـاهیـت و ذات عشق است .آیـا مـا بـه خــداونـد هـم همینطـور کـورکـورانـه عشق مــیورزیــم؟ آیا به استاد و همسرمـان نیز با بی بصیـرتـی شگـرفـی که هر نوع قدرت تبعیـض و تشخیـص اصـولی مبتـل بــه را دور مــیسـازد ،عشــق مــیورزیــم؟ مصـرا ً او را جستجـو میکند ،مطرح و واقع ه ب که این سئـوالی است که اغلب ،استـاد برای چـلیـی ُ مینمـایـد .زیرا او از قرار معلوم عشق خود را در احساسـات فیـزیکـی از دست داده است و شکست خــورده است. آنچه که من سعی دارم بگویم این است که ما نمیتـوانیـم همزمان با ترس و عشق سوزان زندگی ه فیـزیکـی کنیم زیرا دیر یا زود ممکن است به ناامیدی محض مبتـل شـویـم .آنچه در اینجا در این طبق ٔ کسب کردهام این است که ما همه میتـوانیـم بهدور از این دامها زنـدگـی کنیـم ،این نـوع عشـق دوامـی نخـواهـد داشت و به مـوقعیـت نـاامیـد کننـدهای بـدل خـواهـد شـد. حال میبایست به یکـدیگـر عشق بـورزیـم آنهم عشقـی شگـرف ولی فارغ از عـاطفـی بودن و این عشق ،عشقی است که سعی نکنیـم نسبـت به همدیگـر احساس مالکیت و چسبیـدن داشتـه باشیـم، این عشقـی است که ما را از آشفتگـیهای ذهنی که باعث تأخیـر در امور معنـویمـان مـیشـود ،رهـا مـیســازد. من به شما میگویم که باید بدون وابستگی به یکدیگر عشق ورزیم و به یکدیگر آزادی دهیـم، ه احترام گذاشتن به حـریـم دیگران راجع به آن صحبـت کردم .در غیر اینصورت همانطـوریکه در نام ٔ ه عشقی پُـــر شور است ،گـرفتـار میشویم .طبیعتا ً من به تمام در دام احساسات خـودمان که نتیج ٔ زندگی عشق میورزم اما نه عشق احساسـاتـی که مرا به دام خود کشـانـده و وابستـه نمـایـد. وفاداری من به شما از روی عشق است آن هم به خـاطـر تـوانـایـی بخشیـدن کمـک معنـوی بـه تمـام هستـی ،مشکـلت شمـا مشکـلت مـن است. در عشق من چهارچوبی است که شما در آن آزادید آنچه را که انتخاب میکنید انجام دهید .هر آنچه که شما انتخاب میکنید تا به انجام برسانید کامل ً در شما یافت میشود و در اینصورت از شدت عشقم
نسبت به شما و خانوادهتان کاسته نمیشود .اگر شما اک را رها میکنید تا راه دیگری انتخاب کنید ،به آن معنی نیست که ما در راه مجزایی از یکدیگر فاصله گرفتهایم .آزادی انتخاب حق مسلم شماست. نکتهای که سعی دارم در میان مردم گسترش دهم این است که تـصمیـم گیـرنـده بـودن و مسئـولیـتپـذیـر بـودن امـکان نـدارد مگــر بـا قــائـم بـه ذات بــودن. ه اکثر استادان بوده است .این در قدیمیترین تکنیک حفظ وفاداری چل استفاده از روش ترس بهوسیل ٔ مورد روش استادانی صادق است که در سطوح تحتانی مشغول بهکار هستند .زیرا خطر از دست دادن چلهایشان در سطوح بالتر افزایش مییابد .روشهای قدیمی ترس برای کسانی که مایلند از عناصر طبقات روانی دور شده و به سمت طبقات خداوند بگروند اغلب استفاده میشود .این تهدیدات بسیار مرسوم است .آنها معمول ً این جملت را بر زبان میرانند " اگر شما مرا ترک کنید در عالم اثیری ه کلیشهای دیگر " من یگانه گرفتار خواهید شد و دیگر راه نجاتی برایتان وجود نخواهد داشت " .جمل ٔ راه نجات را بهدست آوردهام و اگر شما آنرا ترک کنید در رنج و عذاب فراوانی خواهید " .عبارت دیگر، " من استاد واقعی هستم و شما را وصل کردهام و تا ابد با شما خواهم بود " .یا " من همیشه استـاد شما هستـم " .اینها چند نمـونـه استفـاده از روشهای ترس هستنـد که توسط اکثر استـادان جهانهای روانی بهکار میرود و میتـوانیـم آنها را بـهسـادگـی تشخیـص دهیـم. در واقع استفاده از چنین روشهایی برای حفظ شاگردان این است که آنها واهمه دارند که در مقابل استاد واقعی شکست بخورند در حالیکه استاد واقعی هرگز در فکر انتقامجویی از کسی که آزادی اراده و اقتدار تفکرش را نشان میدهد ،نمیباشد .او هرگز چیری به چل نمیگوی مگر اینکه از وی سئوال شود .او هرگز چیزی به چل نمیگوید مگر اینکه از وی سئوال شود .واقعیتی که دو چل یکدیگر را دوست نداشته باشند مورد توجه استاد نمیباشد ،برای او تمایل امیدوارانه نسبت به رها سازی مطالب این است که آنها بیاموزند کسی نمیتواند همزمان در دو مسیر مسافرت نماید .او از صمیم قلب عشقش را میبخشد اما عشقی غیر وابسته .اگر زمانیکه چلیی در موقعیتی که خودش مسبب آن بوده گرفتار شود استاد هرگز علتش را جویا نمیشود امـا اگـر چـل درخـواست کمک معنـوی نمـایـد از طـرف وی عمـل مـیشـود. او همیشه میداند که در قلب چل چه میگذرد اما به هیچ ترتیبی سعی نمیکند روی او اثر بگذارد .چون این عمل تخطی از قانون معنوی بهشمار میرود .مواقعی پیش میآید که ممکن است رفتار استاد غیر عادی بهنظر برسد ،اما باید پذیرفته شود که او از نقطه نظر معنوی در حال کارکردن بهروی چلست. آنچه که او انجام میدهد نسبت به آنچه که کسی در جهان فیزیکی انجام میدهد تفاوت چشمگیری دارد .او مشغول ساختن خانهای معنوی برای چلست .محلی که تمام آنهایی که در طریقت اک هستند در حالیکه از جهانهای دیگر عبور میکنن به آنجا خواهند رفت .استاد فقط در حال آماده کردن راه برای چلهایی است که ورود به منزل واقعی معنـوی را ممکن سـازد. ه چـلهـای اک بهمنظور رسیـدن به این منزل معنوی یک واقعیت میباشد زیرا مکانی است که هم ٔ قلمـرو واقعی خـداونـد به آنجا باز میگـردنـد .استـاد چـلهـا را برای این قلمرو پـادشـاهـی و ه تمـرینهای معنوی اک آماده می محـرمـانـه از طـریـق روشهای مثـبـت و آشکار و اسـاسـا ً بهوسیلـ ٔ سازد .بسیـاری از چـلهـا دورههای اک را شروع میکنند با اعتقاد بهاینکه این هم رشتـهای است مـاننـد سایـر رشتـهها که توسط آمـوزگاران طبقات روانی تـعلیـم داده میشود که البته چنین چیری به هیـچ وجـه صحیـح نیـست زیـرا مـادامـی که آنها تمـرینـات را سبـک بشمـارنـد شکـوفـایـی معنـویشــان بـه تـأخیــر خـواهــد افتــاد. ما کسـانـی هستیـم که نه از روی عـواطـف و ذهنـمـان ،بلکـه از صمیـم قلب به همه عشـق مـیورزیـم و بـرای ورود بـه جهـانهـای بهشتــی مـوفـق خــواهیــم بــود. همیـشـه بـا شمـا هستـم دوستـدار شمـا پـالتـوئیـچـل شمارهٔ24 : April_1968 دوستـان عـزیـز چند روز پیش نـامـهای از طرف یکی از چـلهـای عـلقمنـد و محبـوبمـان دریافت داشتـم او به این نکته اشاره میکرد که " نظم و تـرتیـب آزادی را به ارمغان میآورد " بهراستـی این برای کسی که طـریـق ه اک طـی مـیکنـد ،کشـف بـزرگـی محسـوب مـیشـود. خـدا را بـهوسیلـ ٔ حال برای درک بیشتر مطلب ،موضوعی را باید ذکر کنم .مدتی پیش سخنرانی در لوسآنجلس داشتم در بین حضار فردی بود که یک نوآموز اک محسوب میشد او سئوالی کرد که اینجا مطرح میکنم .او گفت که هر استادی میتواند بهراحتی و با لمس کردن ،آگاهی گیهانی را به هر کس که بخواهد اعطاء
کند و تمام چیزی که او در جستجویش بود ،همین بود .البته این درست است که یک استاد اک بهراحتی میتواند آنرا انجام دهد و حتی میتواند با یک چشم برهم زدن باعث وقوع این امر شود ،اما باید ما کیفیت و توانایی لزم را داشته باشیم .کسی که در حال دریافت است میبایست آگاهیش را از مراحل بالتر گرفته باشد .هیچ استادی قصد ندارد که از بیراهه عبور نماید تا تحت هر شرایطی چل به این سطح از آگاهی برسد .اگر بدهی کارمیکی وجود دارد که چل باید با پشت سر گذاشتن کارمایش ،آنرا ه فقدان شکوفایی معنوی تا به حال نتوانسته به آن بپردازد یا اینکه حقش را بدست آورد ولی بهواسط ٔ درجه دست یابد استاد باید او را در این سطـح از آگـاهـی پـرورش دهـد تـا بـه تـدریـج از نـقطـه نـظـر معنـوی شکـوفـا و آمـاده گـردد. آنهایی که میخواهند به سطوح آگاهی بالتر برسند ،باید بهنوعی مجنون و عاشق باشند زیرا میبایست قادر باشند همه چیز را در زندگی رها کرده تا این مجال را بهدست آورند ،اما تعداد کمی مایلند که به این صورت عمل نمایند .آنها تمایلی ندارند که به منظور بهدست آوردن آزادی خودشان را به نظم و ترتیب عادت دهند .رسیدن به قلمرو الهی به شیوه ٔ تماس دست یک استاد ،روش مردان تنبل است. ه کسانیکه هرگز تجربهای از مراحل بالتر نداشتهاند موعظه شدهاند بسیاری از این مردان تنبل بوسیل ٔ و خیلی از این مطالب بیهوده نیز برای چنین افراد خامی در کتابها نوشته شده است که خداوند آنچه را که درخواست کنیم به ما میدهد مشروط بر اینکه شدیدا ً به درگاهش استغاثه نمائیم یا اینکه وقتی به ه روشنی از معنویت رسیدیم خـداونـد بـرکـاتـش را بـه سـادگـی بـر سـر مـا نـازل مـیگـردانــد. مرحل ٔ سست باشیم و هر چیزی را که مایلیم انجام این به هیچوجه صحیح نیست .ما نمیتوانیم در افکارمان ُ دهیم زیرا ممکن است از نقطه نظر اخلقی اشتباه باشد و به همین صورت نیز نمیتوانیم انتظار داشته باشیم که قانون کارما را فریب دهیم ( کاری که اکثزا ً انجام میدهیم ) و نه اینکه متوقع باشیم تا قبل از آماده بودن ،از دریافت امتیازات خدا آگاهی بهرهمند شویم واقعیت دشوار حاکی از آنست که " باید به خویش انضباطی عادت کنیم تا آزادی را بهدست آوریم" این فرمان اصلی روح است و تا ه خدا آگاهی رسیدهایم. زمانیکه از فرمانش پیروی نکنیم نمیتوانیم انتظار داشته باشیم که به مرحل ٔ ه شگفتانگیز را تجربه کنند اما او میداند چه کسی شایستگی استاد میخواهد که همهگی این مرحل ٔ دریافت آن را دارد و چه کسی هنوز آمادگی دریافت آن را ندارد ،همچنین تبلیغ علنی خود بهعنوان ه کسانیکه به او کسیکه قصد عبور از نقاط اصلی که روح الهی در او تعبیه نموده چه برای هم ٔ ه آنچه که استاد میتواند انجام دهد این است :طی طریق مرتبطند و چه برای خودش اشتباه است .هم ٔ چل و به آرامی راهنمایی کردن او در فراز و نشیب طریق معنوی و هدایت مجدد او به سمت جهان بهشتی .استـاد هـرگـز به چـل در مـورد آنچـه کـه او مـیتـوانـد یـا نمـیتـوانـد انجـام دهـد امـر نمـیکنـد ،امـا به هـر تـرتیـب چـل خـودش یاد مـیگیـرد تـا زمـانـی کـه وقت معیـنـی را برای انجـام تمـرینـات معنـوی اک صـرف نکنـد و از اصـولـی که در دیسکـورسها وجود دارد پیـروی ننـمــایـد منظـم نخـواهـد بود .بنـابـراین فقـدان ایـن نـظـم و تــرتیــب او را از داشتـن آزادی بـاز مــیدارد. تعداد اندکی از ما برای منظم بودن وقت صرف میکنیم .زیرا نمیدانیم که چگونه آنرا انجام دهیم البته این تنظیم نه اندیشیدن درباره ٔ افکار مثبت و نه در خلوت نشستن و بهدست گرفتن کنترل ذهن میباشد ،بلکه عمل ً به دست گرفتن کنترل توجه و اجازه ٔ ولگردی ندادن به آن است که همان کنترل خویش حقیرمان در سرتاسر جوهٔر پایینتر میباشد .ما میخـواهیـم کنترل خـودمـان را تا آنجا که ممکن است بهدست گیـریـم و قادر باشیـم هنگامیکه در سکوت نشستـهایـم تـوجـه خـود را بـهروی ه دلخـواه منعـکس نمـائیــم. نقطـ ٔ ه تمرین معنوی اک شرکت میکند روی نقطهای معین از جسمش تلش وقتی کسی در یک جلس ٔ ه تلش در تمرکز افکارشان روی تیسراتیل نتیج در که اند ه داشت اظهار ها ی نمیکند .برای مثال بعض ٔ "محلی در بدن انسان که ما بهعنوان چشم سوم آنرا میشناسیم" به سردرد مبتل شدهاند .این همان چیزی است که آنرا تمرکز سنگین و وارد آمدن فشار روی خویش یک فرد مینامیم .ما به این شکل تمرین نمیکنیم بلکه به شیوهای آرامتر و با علقهای بیشتر به خودمان این کار را انجام میهیم .ما بیشتر به بر عهده گرفتن مسئولیت افکار ( که توجه نامیده میشود) و با کار کردن آن برای حفظ تمرکز روی یک چیز علقمند هستیم .این شیوه با ذکر کلم مقدس ،یا چند آیه کوتاه از کتاب آسمانی عملی میشود .اگر توجه منحرف شود بهجای استفـاده از روشهـای زورمـدارانـه آنـرا بـه آرامـی و مـلیـمت بـازمـیگـردانیــم. ه ما خوب میدانیم که تأثیر تشویق از شدت عمل بیشتر است .بنابراین باید با درون خودمان به هم ٔ شیوه ٔ تشویق رفتار نمائیم .چرا که این قدرت درونی که به تناهیی به روح تعلق دارد قرار نیست بهزور به جلو رانده شود .بههرحال استفاده از زور و قدرت فقط برای مدت کوتاهی کاربرد دارد .و بهزودی درمییابیم که هیچکس ما را باور نداشته و یا ممکن است بهطرز بدی حالت تدافعی بهخود بگیرند .در هر صورت ما بهعنوان موجودی که مسئولیت این نیروی شگفتانگیز را بهعهده دارد میبایست از طریق عشق و تکاپوی درونی دائمی کنترل آنرا به دست بگیریم .ما به هیچوجه نمیتوانیم با توسل به زور بر آن مسلط شویم تا مسیرش را طی نماید که در این صورت ممکن است مـا را بـه مسیـری اشتبـاه بیـافکنــد.
بدین ترتیب ،میآموزیم که به جوهره ٔ فردی درون خودمان عشق بورزیم ،و پس از آن است که آزاد بودن را تجربه میکنیم .این آزادی ( رهایی ) همانقدر برای دیگران آشکار و بیرونی است که از درون برای خودمان .از آن پس یاد میگیریم که به جهانهای ماورای این طبقه فیزیکی سفر کرده و شکوه ه پادشاهی آسمانها را تجربه نماییم و تا زمانی که غیر از این عمل کنیم درمییابیم که ما به وسیلـ ٔ ه نیروی معنوی واقعی درونیمان. چیزی متفاوت از خـودمـان و از خارج کنترل میشـویـم نه به وسیلـ ٔ هنگامیکه ما خومان را منـظبـط نمـائیـم اک را دریافت و به ابزار واقعـی خــداونــد تبـدیـل مـیشـویــم. همیـشـه بـا شمـا هستـم دوستـدار شمـا پـالتـوئیـچـل شمـاره25 : May_ 1968 دوستـان عـزیـز در این ماه به مهمترین بخش اک ،یعنی مبحث آموزشهای درونی میپردازیم ،آموزشی که بیشتر چلها به آن بیتوجهاند .در واقع این آموزشها در تعالیم اک دستاوردهای فراوانی دارد ،چرا شاگردان از این نکته غفلت میورزند ،بدون شک این مبحث شامل موضوعات بیشماری است .بههرحال ما قصـد داریم تا راجع به آموزشهای درونی که در هـالـهای از ابهـام بـاشـد ،صحبـت کنـیــــم. ه در ابتدا میخواهم به این نکته اشاره کنم ،از آنجایی که هر فردی مسیر مطالعاتی اک را با مطالع ٔ سری دیسکورسهای سفر روح و طریق نور آغاز میکند بنابراین احساس میکند که او میبایست به روشهای فرافکنی اثیری دست یابد ،در حالی که این موضوع به هیچ وجه صحیح نمیباشد .زیرا در این رشته ما سعی داریم تا اصولی از اک را مطرح کنیم که به فرد ثبات و استحکام میبخشد .متعاقباً میکوشیم تا به چل نشان دهیـم که بقاء وجود دارد و شخصـی که بتـوانـد شکـوفـایـی معنـوی داشتـه بـاشـد ،این قـدرت را بـه دست مـیآورد. پس سعی میکنیم به چل بیاموزیم که ما با پدیدههای فیزیکی سر و کار نداریم ،اما بههرحال احساسات درونی که احساسات معنوی بشر است در این مطالعات لحاظ میشود .البته باید بدانیم که این پدیده فراتر از درک اثیری و ذهنی میباشد .ما به احساسات و عواطف و ادراکاتی که شامل دیدگاههای درونی میشود و باعث ُرشد بیشتر احساسات معنوی است ،میپردازیم .این بینش و فهم درونی در دنیای ما و در دنیای وسیعتر از آن نیز رخنه ونفوذ میکند .به عبارتی دیگر ما با جهانهای شخصی و همگانی سر و کار داریم .و با این توانایی از طریق هوشیاری و آگاهی که خویش درون یا روح نامیده میشود به سمت درون حرکت میکنیم .و سپس هنگامی که به این مرحله رسیـدیـم تـعلیمـات درون را که با دیسکورسهای سفـر روح و طـریـق نـور کامل مـیشــود ،آغــاز مــیکنیــم. بنابراین همانطور که در مسیر شکوفایی معنوی گام برمیدارید قادر خواهید بود این آموزشهای درونی که اغلب از آن سخن میگویم را دریافت کنید .بههرحال این آموزشها ادامه مییابد ،تا جایی که چل به اصرار روح نسبت به زندگی و افراد انعطاف بیشتـری احساس میکند و به تدریـج به ارتباطات درونی حساستر شده و عادت میکند تا از آنها در زندگی روزمره استفاده نمـایـد .البته در بیشتر آثاری که منتشر کردهام و یا در سمینارها و سخنرانیها ،مبحث استاد درون و بیرون توضیح بسیار داده شده است و بارها و بارها این پیام را در طول سخنرانیها متذکر شـدهام ،امـا اکثــرا ً این پیــــام را درک نکــردهایــــد. شکل فیزیکی من که مقابل تماشاچی ایستاده و جد و جهد میکند تا تعالیم درون و بیرون را منتقل کند محدود به زمان و مکان است و میبایست در تطابقی با قوانین جهانهای پایینتر زندگی کند .آن را میتوانیم ببینیم ،با آن صحبت کنیم و به آن غذا بدهیم .اما آن چیزی که مربوط به استاد درون است به مراتب بهتر از شخص خودم میباشد .آن بخشی است که میتواند با اک ارتباط داشته باشد و آموزشهایش را از لیههای درون شما عبور داده تا جایی که احساسات فیزیکی شما را هم متأثر کند. البته این ارتباطات را متناسب با ُرشد معنویتان درک خواهید کرد .مجددا ً به این نکته اشاره میکنم که استاد درون خود را در بالترین جایگاه معنوی به ثبوت میرساند درست همانند مرکز چرخی که بین چل و استاد درون ارتباط برقرار میکند .بدین معنا که استاد درون از آنچه که در قلب چل میگذرد با خبر است .خواستههایش را میشنود و او را در مسیر درستی راهنمایی میکند .این راهنمایی که استاد درون مسئولش میباشد همان تعالیم درونی است ،و چلیی که از نقطه نظر باطنی و درونی هوشیار گردیده است قادر میباشد تا این دستورالعملها را درک کرده و متوجه میشود ،البته این آموزشهای درونی مرتبط با تعالیم بیرونی است .بنابراین هیچ چلیی نمیتواند سریعتر از آگاهیاش حرکت کند به همین دلیل اکنکار آموزشی منحصر به فرد محسوب میشود .چل از آموزشهای بیرونی به اندازهٔ سطح آگاهیاش برداشت میکند و تعالیم درونی را نیز به اندازه ٔ درک و فهمش متوجه میشود .استـاد هـر چـلیـی را بـه آرامـی بـر حسـب سـرعتـش شکـوفــا مـیکنــد.
او نمیتواندغیر از این عمل کند ،زیرا این یک قانون معنوی است و گشودن کامل دریچههای آگاهی و قوانین معنوی برای چل مصیبتبار خواهد بود .او نمیتواند بهسادگی برای پذیرش چنین قوانینی آماده گردد ،درست مثل باز شدن گل ُرز ،زیرا گل ُرز خیلی به آهستگی به غنچه مینشیند در حالی که سایر گُلها قبل ً تقریبا ً باز شدهاند و عمر طولنی هم ندارند .آنها بلفاصله پس از باز شدن پژمرده می شوند. ه این اوصاف ما با اعتراض چلهایی روبرو هستیم که نه تنها قادر به درک روش استاد درون البته با هم ٔ نیستند بلکه درکی از آموزشهای درونی هم ندارند .البته اساس این اعتراضات بهخاطر این است که آنها فکر میکنند روش استاد به این ترتیب است کـه: نـخست :سفــر اثیــری، دوم :دریـافت ســود هـرچــه بیشتــر در زنــدگــی بــدون تــلش، سـوم :متکی بودن به استاد درون در تمامـی طول زندگیشان .بههرحال میپنـدارنـد که استـاد قرار است به طـریقـی که آنها مـایلنـد خدمت کند ،بهطوری که هرچه بیشتـر از خدمـات استـاد بهرهمـنـد شـونــد. چهــارم :اکثر جویندگان معتقدند ،در حالی که به آموزش دیسکورسهای اک مشغولند ،میتوانند برای ه کُتب ،و شرکت در سرعت بخشیدن به شکوفایی معنوی خود به دیگر رشتههای معنوی ،مطالع ٔ سخنرانیهای دیگر روشها رجوع کنند در صورتی که این روش کامل ً خطاست ،زیرا این فرد مسئول دیرهضمی ذهنی و معنوی خودش بوده به طوری که با عدم پیشرفت در مسیر خـدا مـواجـه خـواهــد شــد. پنـجــم :فقدان ایمان در طریق اک یکی از مهمترین دلیلی است که یک چل هرگز به درک معنوی نمیرسد او میبایست ایمانی قوی به استاد درون داشته باشد در غیر اینصورت در کارهایش با شکـست روبـرو مـیشـود .زیـرا استـاد درون خـودش تجـلی کـامـل اک مـیبـاشـد. به هر تقدیر اک در شکل فیزیکی استاد درون به سمت بیرون جریان یافته و به صورت چهره،گفتار، کردار ،و رفتار او ظاهر میشود .او این توفیق با ارزش خدا را از هر چل عبور میدهد تا این که چل در روح متعالی شده و بتواند فراتر از دنیای مادی و فیزیکی زندگی کند .او همچنین وصل درونی را به هر چلیی که به سمت او میآید تا طریق اک را بپیماید ،اعطاء میکند .البته بعضیها قـادرنـد تا آن را تـجـربـه کنند اما دستـهای دیگر به آنچه که بر آنها از طـریـق وصـل مـیگــذرد آگــاهــی نـــدارنـــد. حال وقت آن است که همگی آگاه باشیـم و استـاد درون و آمــوزشهــای درون را درک کنیــم. همیـشـه بـا شمـا هستـم دوستـدار شمـا پـالتـوئیـچـل
شمـاره26 : June_1968 دوستـان عـزیـز مضمون نامهای که اخیرا ً از طرف یکی از محبوبترین چلها دریافت کردهام ،این بود که او برای مدتهای طولنی است که پیرو اک میباشد و اخیرا ً به عبارت" همیشه با شما هستم" که در پایان ه شک و تـردیـد و احساس گناه مشکلت نامهها به کار میبرم ،پی برده است .این چل با گذر از مرحل ٔ ه پیشرفت خود رسیـد .استـاد زیادی را پشت سر گـذاشتـه ،و درست زمـانـی که به پایینترین نقط ٔ درون بر او ظاهر شده و او را از اعماق نـاامیـدی بیرون آورده و به سمت پیشرفتهای معنوی سوق داد .اما حال او در وضعیـت آگاهی ،و اطمینان خاطر قرار گرفته و کمترین فکری که دللت بر شک و تـردیـد در ضمیـر خـودآگاهش جایـی که استـاد درون همیشه برای کمک معنوی حضور دارد ،از بین رفته است .البته این آگاهی خود به تنهـایـی شادی بسیـاری به ارمغان میآورد ،زیرا مشکلت عاطفی را دور میکند .برای این چل ،این واقعیت بیشتـر عجیب بود ،هنگامی که استـاد درون را تشخیص داد متـوجـه شد که استـاد به طور مستمـر با اوست ،مفهوم عبارت" همیشه با شما هستـم" کامـل ً برایش تغییر کرد .از آن زمان به بعد آرامش حضـور استـاد درون ،در جای جای زنـدگـیاش همواره او را ه اسـاسی در حمـایت کرده است ،متـوجه شد که این شک و تـردیـد تنها یک نیروی ذهنی بود .اما نکت ٔ اینجا این است که هر چـلیـی دارای دانستـههـای مطمئـنـی مـیبـاشـد کـه بخشـی از حقیـقـت بـزرگ خـداونـدی است .شفقت بیش از حد استاد درون برای چلیی که مورد توجهش باشد عمیقتر از آن است که کسی خارج از مدار اک بتواند آن را درک کند .آرامش ،صفا و وقار ناشی از آزادی روح شالودهٔ آموزشهای اساتید اک میباشد .رنج بشر در زندگی زمینیاش تنها به خاطر فقدان توانایی او در هماهنگی با جهانهای بالتر از آن میباشد و فقط این استاد درون با توجه خاصش به چل قادر است که برایش الهامی درونی به ارمغان آورد ،کانالی فروتن بودن ،این فرصت را به استاد میدهد تا با چل ارتباط برقرار کند و به آنهایی که مشتاق هستند کمک و آسایش اعطاء کند .البته متأسفانه اکثر مردم ذهنگرا هستند و این علت وجود تمامی نارضایتیها در این دنیاست .بنابراین بهتر است که ما سئوال کردن از استاد ،خودمان و دیگران را قطع کنیم و دکترین اک را بدون تأمل با ایمانی عمیق پذیرا باشیم که این خود اولین مرحله به سمت عنایت الهی است و این پذیرش میبایست مانند عادت به نفس کشیدن با ما یکی شود .بههرحال آنچه که باعث نارضایتی است مسائل اجتناب ناپذیر زندگی میباشد.
از جمله درخواستهای غیر منطقی ،درخواستهایی که با آگاهی انسانی منطبق است و آنها را از خدا، خودمان و اطرافیانمان انتظار داریم .انتظاراتی که نه ما شایستگی آن را داریم و نه استادان قادر به دادن هستند .به همین دلیل بیشتر اوقات استاد درون برای اکثر آکولیتها ( نوآموزان ) قابل دسترسی نیست .در حین اولین سال ،تقاضایهای خودخواهانه و غیر واقعی ،ما را به غمها و رنجهای غیر ضروری سوق میدهد .چرا که چل آمادگی پیشـرفت معنوی را ندارد و درخواستهایی غیـرمعقـولنـه در سر میپـرورانـد .بنـابـراین درخواستهای خـودخـواهـانـه و غیـر واقعـی سبـب افسـردگـی ما میشود و ما را به طرف راههـایـی میکشـانـد که باعث زحمت اطـرافیـانمـان نیـز مـیشـود. پس میبایست این اشتیاق خودخواهانه را تغییر دهیم و آن را به سمت اشتیاقی برای خدا متمایل کنیم و یا این که آنها را به دست استاد درون کسی که مشکلت را در اک به موقع برایمان حل میکند بسپاریم .بهطور کُلی وقتی ما به مرحلهای برسیم که دیگر هیچ آرزویی نداشته باشیم ،به حالت عدم وابستگـی رسیـدهایم ،که البته این طبیعت استـادان وایـراگـی میباشد و مقـامـی است که ما هم روزی به آن خـواهیـم رسیـد و در مدار پیران اک قرار خـواهیـم گـرفت و به این تـرتیـب مـریـدان اک نـامیـده میشـویـم و واصل نظام باستـانـی وایراگ .و ایـن خـود افتخــاری بـزرگ محسـوب مـیشـود. با وجود این ،همگی ما میبایست مراسم خاص مذهبی آب و آتش تصـوف را بگذرانیـم .این مـراسـم، آزمـونـی سخت همراه با رنج ،احساسات و اشک میبـاشـد .مـرحلـهای که میپنداریـم بیهوده و بیمصـرف شدهایم و در مسیر پیشرفت معنوی راهی بینتیجه را میپیمائیم .اما باطنا ً ما رنج عمیق، شوکها و گریههای هیجانی رای خدا را می شناسیم و احساس میکنیم .تمامی قدیسان ،پیامبران، ناجیان و قهرمانان مذهبی یعنی کسانی که به آرامشی نزد خدا دست یـافتـهانـد ،این دورههـای رمـزآلـود و مقـدس را کـه مـراسـم ایـام یـا مـراسـم خـودشنـاسـی ( Rites of Ayam or the Rites ) or self Realizationنامیده میشوند ،گذراندهاند .هماکنون ما در موقعیتی که استاد اعظم ،فوبی کوآنتز قرار داشت ،قرار داریم .او در سالهای اوائل طلبگیاش در اک در معبد ساکاپوری ( ) Sakapori Monasteryواقع در دورافتادهترین بخش غربی کوههای هیمالیا در شمال تبّت ،نسبت به ه قله پیشرفت معنویاش دلسرد شده بود .در یک بعدازظهر خود را به سختی به طرف بالترین نقط ٔ رساند ،دلشکست با یان امید که برای طی طریق از یاری سوگماد برخوردار خواهد شد ،دستها را به سمت آسمان بلند کرد و فریاد زد " :ای قدرت الهی چرا مرا ترک کردهای؟ " ناگهان صدای واضح و رعدآسایی در آسمان طنین افکند .به صورت بارقهای از نور در او رسوخ کرد و به او پاسخ داد " :من تو را فراموش نکردهام بنده ٔ من! تو را از ابتدای به وجود آمدنت میشناسم و در حال حضر صدایم را ه روشنی که اطراف سرش بود میشنوی! " .فوبیکوانتز به معبد بازگشت و در طول راه همه از هال ٔ شگفت زده شدند .او نمیتوانست صحبت کند چرا که صورت خداوند هنوز با او همراه بود .فقط راهب پیری که دست خود را بین دیوار قدیمی برای چل نگاه داشته بود میدانست چه اتفاقی افتاده است. رهرو جوان روزها را در اتق کوچکش میگذراند تا راهبهای دیگر مزاحمش نشوند ،تا بتواند در مورد ه کوه به او رسیده بود تعمق کند .بههر حال زمانی که پس از مدتها اتاقش را ترک حقیقتی که در قل ٔ کرد تا به وظائف دیگری بپردازد ،هیچ سئوالی از او پرسیده نشد زیرا همگـی مـیدانستنـد کـه او بـه رمـز عبـارت " مـن همیشـه بـا تـو هستـم " پـی بــرده است. بههر حال ،چه با الهامی ناگهانی و مستقیم توسط خداوند همانند استاد اعظم فوبی کوآنتز این حقیقت را بیاموزیم و چه این الهام مانند وارد شدن ( دزدی در شب ) یعنی کامل ً آهسته و زیرکانه ،به آرامی به ما برسد ،میبایست استاد درون را به عنوان واقعیتی حقیقی بپذیریم .میبایست درک کنیم که او هرگز ما را فراموش نمی کند .از آن زمان که در جهانهای پایینتر به شکل کالبد فیزیکی متولد شده و با گذار از زندگیهای زیاد با آب و آتش تصفیه شده و رنج بردهایم ،باید بدانیم که حقیقت همیشه آنجاست ،همانطور که خدا در صفحات شریعتکیسوگماد میفرماید " من طفل در رحم و انسان ستمدیده را متعالی کرده و به آنها زنـدگــی مـیبـخشــم ! "بـایـد تشخیـص دهیـم کـه استاد درون همیشه در طول زندگیمان راهنـمـای حقیـقـی مـا مـیبـاشـد. همیـشـه بـا شمـا هستـم دوستـدار شمـا پـالتـوئیـچـل
شمـاره ٔ 27 : July_ 1968 دوستـان عـزیـز این موضوع همیشه سئوالی بوده است که چرا افراد مسائل شخصیشان را بر روی کارتپستال مینویسند تا نامهرسان بتواند آنرا بخواند ،اما میبایست بـرخـلف نگاه انتقاد آمیـزی که به این مـوضوع و افرادی که از این روش استفاده میکننـد ،نظری به پاسخ آن نیز معطوف داریم .ما در حالی که در آگاهی انسانی زندگی میکنیم با اینحال میخواهیم جوابی برای مطلقها بیابیم .این
مطلقها اغلب مجردترین چیزها هستند که خدا نامیده میشود .در حقیقت آنچه را که ما سعی داریم انجام دهیم بوجود آوردن ارتباطی است که با خدای متعال ،اما متأسفانه افرادی که خود را استادان و معلمان مینامند این ارتباط را از بین میبرند ،ولی خوشبختانه در اک اینچنین عمـل نمـیشـود. واقعیت اصلی در مورد کیفیت آگاهی انسان این است که به علت وجود سطوح متنوع آگاهی در برقراری ارتباط ،افراد با یکدیگر مشکلت زیادی داریم ،مثل ً زمانی که فردی میگوید من اینجا هستم تا برای دنیا صلح به ارمغان آورم ،ما بهعنوان اکیست میدانیم که این فرد یا صادق نیست یا اینکه در مورد عوامل ارتباطی که ناشی از نژاد ،محیط و فاکتورهای اجتماعی میباشد ،فردی خام و بیتجربه است .مثل ً ما نباید انتظار داشته باشیم که یک اسکیمو بتواند ارتباط بسیار فعال و خوبی با مدیر اجرایی یک شرکت عظیم کشت و صنعت داشته باشد .برخلف اینکه جامعهشناسان معتقدند که این توقع ممکن است و غیر قابل تصور نمیباشد .تنها مرز مشترک دو نفر که بههم میپیوندند مشترکات اخلقی است .از سوی دیگر ،صرفنظر از تربیتمان ،اما قادر به برقراری ارتباط با خدا نیستیم .بیشتر اوقات احساس میکنیم راهمان به سمت خدا طریق نهایی است .البته این در صورتی درست میباشد که تلش و وقت خود را برای بهدست آوردن الهامات،درست مصروف داریم که البته این موضوع با انجام تمرینات معنوی اک میسر خواهد بود .نکتهای که در اینجا به آن پی میبریم این است که ما میتوانیم در هوشیاریمان بهعنوان کانالی گشوده عمل نمائیم تا مفاهیمی که از طریق درونمان جاری میشود را دریابیم و به حقیقتش آگاه شویم .با گوش کردن به موسیقی درونی ،میتوانیم صدای خدار بشنویم .ما شبیه به آن آکولیت ( نوآموز اک ـ ) Acolyteهستیم که به معبدی رفت تا یکی اط اساتید اک را ملقات کند و به او گفت که میخواهد با خدا رابطهای داشته باشد .پیر اک به او گفت فقط با ه اکشار یا خدا آگاهی است که میتواند این ارتباط را با خدا برقرار کند .سپس او به رسیدن به مرحل ٔ آکولیت یکسری تمرینات معنوی به شکل معّما داد و گفت زمانی برگرد که جوابها را یافته باشی او مدتها کار کرد .اما پاسخی برای معماها پیدا نکرد و از این بابت بسیار ناراحت شد .اما زمانیکه جوینده با موفقیت ،معما را برای خود حل کرد ( اگر چه واقعا ً پاسخی وجود نداشت ) ،او دریافت که اساسا ً مانعی برای ارتباط با خوا وجود ندارد .چرا که در اصل هیچ قید و بندی وجود ندارد ،مگر اینکه ما خودمان آنرا بهوجود آورده باشیم .به این دلیل است که استاد اک هیچ محدودیت و یا شرایطی را برای چلهایی که پیرو راستین راه خدا هستند قرار نمیدهند .او قصد دارد تمام مردم را از این دنیای مادی رها ساخته و آنها را به قلمرو خدا بازگرداند .او هیچ علقهای به این دنیا ندارد و معتقد است که آزادی روحها ،آنها را از استبداد و پیروی کردن بیهوده از الگوهایی که آکولیت در آن گرفتار شده است را رها ه مردم چه ماهرانه در تلش هستند ،تلشی که نیازهایشان آن را به آنها میسازد .ما میبینیم که هم ٔ دیکته میکنند .آنها خود را غرق در قدرت ،شغل ،سکس و یا مذهب ساختهاند ،در صورتیکه صرفنظر از مشغلههایمان که میبایست انجام دهیم چیزها و موارد زیاد دیگری نیز برای گردن نهادن به آن وجود دارد .البته تصمیم آن به عهده ٔ خود شخص میباشد که مابل است چه کاری را انجام دهد ،بهراستی، چرا یک زندگی با سـاختـاری همراه با دروغ ،عذر و بهـانـه ،مـانـورهـای زیـرکانـه ،تـهمـت متقـابـل و خشـم بـرای خــود بســازیــم ،تـا زنــدگــی را بــرای خــود قــابـل زیستــن کنیــــم؟ چـرا بـرای چیــزهـای بیهــوده رنــج بکشیــم و در یـک بـازی بــیانتهــا وارد شـــویـــم؟ مگر اینکه مایل باشیم این بازی را ادامه دهیم که در اینصورت ارتباطی با خدا نخواهیم داشت .اما برخلف آن میتوانیم گاهی به درون خود بدون خجالت و شرمندگی نظری افکنیم و صادقانه تمرین کنیم و دریابیم که واقعا ً به چه چیزی اعتقاد داریم .اگر نتوانیم اینچنین عمل کنیم زندگی به کاممان تلخ میشود ،که این خود ناامید کننده است و باعث بهوجود آمدن اوهام ،ناخوشی ،حالت تدافعـی و نگـرانـی و تـرس میگــردد .به این تـرتیـب نمـیتـوانیــم بـا خــداونـد ارتبــاط داشتــه و تــوانـایـی شنیــدن صـــوت جـــاری را نیـــز از دسـت خـــواهیــــم داد. به هر حال قدرت برقرای با خدا یک راز است .البته ما بهدنبال بصیرتةایی که با وضوح و روشنی فراموش نشدنی که چشم باطن را حیرت زده میکند و پس از مدتی به خودشناسی برسد نیستیم، بلکه در جستجوی راهی معقول برای ارتباط با خدا هستیم .دیگر نمیخواهیم که به سایرین و یا چیزهایی فراتر از این دنیا در قالب خدا و یا مشکلتمان نظر اندازیم .البته این همان چیزی است که عــرفـای ریــزبیـن و موشکاف در آن نظر دارند .آنچه که میخواهیم انجام دهیم ،این است که به حالتی کودکانه با همام احساسات و دیدگاه پاک قبل از سن شش سالگی یا قبل از سن مدرسه ه دسترسی پیدا کنیم ،سنی که ما میتوانستیم با خداوند و طبیعت ارتباط برقرار کنیم .این همان مرحل ٔ آگاهی است که حضرت مسیح تشخیص داد و گفت که :کسی نمیتواند وارد پادشاهی بهشت شود مگر ه پاک و خالص باشد .برخلف اینکه میبایست همه چیز را در حالت هـوشیـاری اینکه همچون یک بچ ٔ بپـذیـریـم و با این پـذیـرش است که میتـوانیــم از طـریـق صــوت ارتبــاطی بـا مقــام متعــال بــرقـرار کنیـــم. هدف واقعی اک این است که معنویت را در دنیای فیزیکی ترجمه کرده و پیام حقیقت را به همگان برساند و این در صورتی میسر است که به ارتباط با خداوند دست یابیم .اک شادی است و روزانه به قلمرو ذهن و جوهر فرد فرستاده میشود .استاد همان اک است ،زیرا او قادر میباشد تا روزانـــه دنیــای مــاده را ارتقـــاء داده و بــا خـــدا رابطـــه داشتـــه باشـــد. او مانند چــراغـی است که اتاق تاریک را روشن میکند ،ولی مأموریت اصلیاش همانطور که قبلً گفته شد ،قرار دادن هر یک از ما در جایگاهی است تا قــادر باشیـم با خــدا ارتبـاط داشتـه باشیــم تــا روزی کــه بــه قلمــرو خــــدا بـازگـــردیـــم.
همیـشـه بـا شمـا هستـم دوستـدار شمـا پـالتـوئیـچـل شمـاره28 : August_1968 دوستـان عـزیـز این نامه را در شهر استکهلم سوئد ،هنگامی شروع به نوشتن کردم که الهام درونی داشتم مبنی بر این که تمامی افرادی که میخواهند راه را با آثار اک آغاز کنند میبایست و تکرار میکنم میبایست با ابزار شک راه را آغاز نمایند .در لسوگاس ،اوائل ماه ژوئن ،برای گروه کـوچکـی پیــرامـون این مهــم سخنــرانـی داشتــم. مــوضــوع ُ ه منفی ایمان است البته آن زمانی منفی تلقی میشود که بدون دلیل و تحقیق تمام جنب تنهایی شک به ٔ دستآوردهای روحانی را رد کنیم .بنـابـراین ،مشخص است که آدم شکاک قبل از اینکه وارد طریق اک شود ،کاملتر از دیگران بر روی آثار اک تمرین میکند .بهنظر من فرد شکاک بهتر از کسی است که کـورکـورانـه بدون اینکه فکر کند و یا برای کارش دلیلی پیدا کند وارد اک شـده تـا راه حلـی بـرای مشـکلت شخصـیاش و یـا کسب مـوفقـیـتهای خــداگــونـه شـدنـش بیـــابــد. به همین ترتیب استاد اک نیز از این اشخاص پرهیز میکند ،زیرا او میبایست بیشتر با افرادی کار کند ه مطلوب قوه که از قوه ٔ ذهنی تمیزدهندهشان بهخوبی بهرهبرداری میکنند .بدون اینکه فردی به نقط ٔ تمیز دهنده برسد ،حالت ذهنی او برایش ایجاد آشفتگی و مشکل میکند .در اینجاست که اک از شک بهصورت فاکتور بازدارنده استفاده میکند و به اندازهای که دیگران فکر میکنند ،منفی نیست .اگر کسی ابتدا به آثار اک شک کند یعنی اگر او به هر درجهای آن را مطالعه و تمرین کند چلیی به مراتب پیشرفتهتر از کسانی است که از همان ابتدا فقط به خاطر رستگاریشان وارد این طریق میشود .در واقع هیچ کس بیش از این نمیتواند به خودش خدمت کند .قاعدتا ً او به این نتیجه میرسد که ایمان ه دانایی ه ایمان صرف رفته و به مرحل ٔ تنها کلید سعی و کوشش است .در حقیقت او فراتر از مرحل ٔ وارد میشود که فراتر از ایمان است .ایمان مهم است اما تنها شالوده واقعی آنچه که ما آرزویش را داریم نیست ،بلکه نتیجه نهایی دانایی است ،اگر او این مرام اخلقی را در خود و بهخوبی بنا نکند ،در نهایت مبارزه بزرگتری برای کسب این مطلق شناخته شده یعنی خدا ،در او رخنه کرده تا این که زمانی او از هر روش انسانی و ذهنی شناخته شده برای به دست آوردن آن حقیقت نهایی استفاده مینماید و بالخره در نهایت به این نتیجه واقف میشود که هدفش در جهانهای معنوی با استفاده از مراحل ذهنی قـابـل دستـرســی نیــست ،بنابراین دست از مبارزه برمیدارد .حال راه خدا برای او همانند چنگال چند شاخه به نظر میرسد .از این اتصال سه جاده منشعب میشود :جاده ٔ سمت چپ به راه فیزیکی و جاده ٔ سمت راست به جهانهای ذهنی منتهی میگردد .اما جادهای که مستقیم به سمت جلو پیش میرود ،او را بهطرف قلمروهای معنوی رهنمون میسازد .بیشترین علتی که افراد سمت راست را برمیگزینند ،این است که در سراسر عمرشان فکر میکردند که از طریق مراحل ذهنی میتوانند به قلمروهای معنوی برسند .اما بههر حال زمانی یاد میگیرند که مراحل ذهنی تنها گامی بهسوی قلمروهای معنوی هستند و زمانی این حقیقت را درمییابد که تمام زندگیاش به دانایی به دانایی تبدیل شده باشد .عقیده و ایمان دومین مقصود است ،او درکی از دانایی به دست میآورد، ه اینها فقط کلمات ،روشها ،و تکنیکها هستند .او به این درک میرسد بهطوری که متوجه میشود هم ٔ که زمانی میتواند بدین سطح دست یابد که راهش را با شک شروع کند این درست مانند فردی است که سفری با اتوبوس را آغاز کند .سفری که فقط اسم و جای آن روی نقشه مشخص است .او امیدوار است ،جایش رضایتبخش بوده و ایمان دارد که راننده ٔ اتوبوس او را به مقصد میرساند و خطری نیز اتوبوس را تهدید نمیکند .اما نه میداند و نه متوجه میشود که این سفری پــر مخـاطـره است یا نه؟ و در مدتی که در مقصد بهسر میبرد ،آیا خطری او را تهدید میکند یا نه؟ یا این که با همه نیازها و ه شک است ،که برخلف دانستن خواستههایش ،رضایت او جلب میشود یا نه؟ بنابراین او در مرحل ٔ است و برایش بیم و تردید به همراه دارد .اما اگر او با خود صادق باشد ،متوجه میشود که این سطحی از آگاهی است .اولین نیاز طریق اک راستی و درستی است .البته یکی ممکن است خود را فریب دهد و بگوید که این از قوانین اصولی اک نیست .بنابراین مبارزه واقعی نوآموز ،در این راه با میزان آگاهی خودش خواهد بود و نه با قوانین معنوی و اصول اک .او بهزودی میآموزد که اک در او مقاومتی را گسترش میدهد تا در مقابل هرچه که مخالف اهداف اک باشد به دفاع برخیزد .بنابراین ما از قانون دقیق اک آگاه میشویم که :اک پیروز میشود ،قانونگذاری میکند و اک فرماندهی میکند. بهطوری که بزرگترین قدرت معنوی اعصار و والترین آثار معنوی خواهد شد .بنابراین کسی که در ابتدا شک میکند میآموزد که پیروز نخواهد شد ،مگر اینکه جوهره ٔ اصل اک را در خود داشته باشد .آنچه که ه خودآگاهی میشـویـم و آن مـرحلـهای است آرام و دردنـاک و ُرخ میدهد این است که ما وارد مرحل ٔ مـیبـایست از خـود بپـرسیــم: مـن حقیـقتـا ً از زنـدگـی چــه مــیخـواهـم؟ چـه احتیــاج دارم؟ کـه هستــم؟ آیـا ایـن راه حقیـقـی بـهسـوی خــداست؟
ه شک و اتلف وقت است و همچنین از عقلگرایی در مورد مردم، وقتی فردی از ذهنگرایی که مرحل ٔ ه معنوی ه شک بیرون آمده و به مرحل ٔ احساسات و چیزهای دیگر خسته شد آن وقت است که از مرحل ٔ رسیده است .او یاد میگیرد که بارهای اضافی را رها کند .درست مثل زمانی که کفش نویی میخریم، یاد میگیریم که کفش کُهنه را دور بیاندازیم .راه استفاده از کفش جدید را پیــدا کنیــم. بنابراین اگر زمانی کسی دچار مشکل شک شد ،نبایست در مورد او احساس گناه کنیم ،تنها او را به حال خود بگذارید ،که این خود آسایش معنوی و احساس خوبی در زندگی به همراه دارد و قدرتی به ما میدهد که خودمان باشیم و به ما میآموزد که در حال انجام کاری هستیم که برایمان مفید است .اگر ما کاری را که به نظرمان خوب است به خاطر خود فرد انجام دهیم ،عشقمان را به آنها ثابت کردهایم. بهعبارت دیگر اگر ما راه شاد کردن خود را ندانیم ـمسلما ً نمیتوانیم دیگران را هم شاد کنیم .ما میدانیم که پیروان اک میبایست درستی و راستی بکارند تا در جهانهای پایینتر ما را شکست ناپذیر سازد .بنابراین اک بر علیه تهدید قدرتهای منفی ،عظیــم صفآرایـی مـیکنـد .انجام دادن هر چیـز به نام اک قـانـون کُلی آگـاهـی است که ما را در قلب خـدا جـای میدهـد که البته چنین عملکردی دانایی ه را به ارمغان میآورد که پیوسته شالوده ٔ زندگی معنوی میباشد .با این اصل قوی است که به حیطـ ٔ آگاهـی وارد شـده و پـس از آن قــادر خـواهیــم بــود کــه در ســوگمــاد بـهســر بـــرده و زنـدگــی کنیــم. همیـشـه بـا شمـا هستـم دوستـدار شمـا پـالتـوئیـچـل شمـارهٔ29 : September_1968 دوستـان عـزیـز هر از گاهی سئوال مهمی در مورد استعمال دخانیات و چگونگی وضعیت چل مطرح میشود .در این نامه برای افرادی که ممکن است شکی در باره ٔ این موضوع داشته باشند ،بحث میکنیم .بنابر دلیلی، بیشتر جویندگان معتقدند که میتوانند هم از طریق معنوی خداوند پیروی کنند و هم عادات گذشتهشان ه من نیست که بگویم افراد ،این عادات را که اساسا ً دخانیات است ادامه دهند .در عین حال وظیف ٔ زننده را ترک کنند .اما برای هر چلیی در اک روشن است که این عادت ،علت تأخیر واقعی رشد معنویشان میباشد و این تأخیر با ادامه دادن به کشیدن سیگار ادامه خواهد داشت .استعمال دخانیات جزء زیرمجموعه کاما ،یکی از پنج اغراض نفسانی مرگبار ذهن و انحرافات اخلقی میباشد .این واژه در زبان انگلیسی به معنی هوس است ،عمل طبیعی ذهن که اجازه میدهد فرد به سمت خواستهای غیر طبیعی روی آورد .به همین دلیل استعمال دخانیات مخرب و پست کننده میباشد .بهطور کلی معنای گستردهتر کاما ،تمامی خواستههای غیر طبیعی از قبیل :مواد مخدر ،الکل ،غذاهای عجیب و غریب و دخانیات میباشد. استعمال دخانیات ،نه تنها برای سلمتی زیان آور است ،بلکه مانع تعالی معنوی چل نیز میشود .این یکی از عادات دوران بربریت است که هنوز نژاد انسان از آن تبعیت میکند .این عادت از سرخپوستان اولیه گرفته شده است و توسط ملل به اصطلح متمدن اروپا توسعه یافته است .دخانیات ارتعاشات چل را خشن کرده و او را به سطح حیوان تنزل میدهد و بر روی قوه ٔ ادراکش سایه افکنده و میزان قوه ٔ تعقل او را کاهش میدهد. اصلیترین عمل کاما ،این است که قربانی خود را در پایینترین سطوح زندگی متوقف مینماید، درست همانند حیوانات و افراد عقب مانده ٔ ذهنی .کاما چل را وادار میسازد تا توجهش را به نقاط مشترک بین انسان و حیوان معطوف دارد ،چراکه ذهنش به هر چه توجه کند بخشی از او میگردد .به همین خاطر ارتعاشاتش پایین میباشد. به هر حال این قانون فکر است که :ما تبدیل به همان چیزی میشویم که به آن میاندیشیم .به عبارت بهتر ،ما در نهایت شبیه آن چیزی میشویم که مغزمان بهطور مداوم روی آن تمرکز دارد .بنابراین استاد اک از این قانون در تمرینات اک بهره میگیرد .سیگار سرعت ذهنمان را کُند کرده و جذبهای را برای افراط در احساساتمان بهوجود میآورد ،و در این صورت اشتیاق برای خداوند را فراموش میکنیم و به چیزی میرسیم که مشتاق آن هستیم .با این اشتیاق اشباع شده و بهدنبال سوژهٔ مورد علقه که همان تنباکوست میرویم ،بههرحال همین اشتیاق میبایست ما را از وجود قدرت منفی آگاه کند که مشغول بازسازی عاداتی است که در میان لیههای درونی فرد وجود دارد .هدف نیروی منفی این است که احساسات را کور کرده و روح را در طبقات فیزیکی با ارتعاشات پایینتری که ناشی از استفاده از تنباکو میباشد ،در بند بکشد. زمانی که ما در دام افراط ( نیروی منفی ) گرفتار میشویم به سطح زندگی حیوانات تنزل میکنیم .به هر حال خداوند این فرصت را به ما داده است که با گذر از طریق معنوی اک به سمت او باز گردیم و این امتیاز ویژهای است که از آن بهر بگیریم .اما اگر این فرصت را از دست بدهیم و از شیوههای
ه افراطگر تنزل داده و انرژیمان را تلف میکند این استعمال دخانیات پیروی کنیم خود را به یک وسیل ٔ ه حیوانات کودن پیش میرویم که این همانا عادت آنقدر بر ذهنمان سایه میافکند که ،تا مرحل ٔ مسمومیت معنوی است .استعمال دخانیات مانند بال رفتن از سربالیی تندی با حمل بار اضافی است که باعث فرسودهتر شدن بال روندهای است که بهتر از هر کسی میداند ،میبایست بار اضافی را به دور اندازد ،در حالی که سعی دارد آن را حمل کرده و با خود تا بال بکشاند .در واقع بار اضافی کارمایی است که مصرف کننده ٔ دخانیات با خود حمل میکند و مانند وزنهای سنگین بر گردن او آویخته است. استعمال دخانیات در طی زندگیهای بیشماری شریک فرد سیگاری بوده است این موضوع آنقدر ادامه مییابد تا به شکل یک عادت زشت از بین برود .چلیی که وارد طریق اک میشود و عادت سیگار کشیدن را از سر خود میاندازد کارماهای بسیاری را پشت سر میگذارد و به نظمی نیاز دارد تا آن را بهخوبی تمرینات معنوی اک انجام دهد .بهطور کلی صرفنظر از اینکه فردی اکیست باشد یا نباشد او ه خصوصـی و هرگز نباید در حضور استاد ،سیگار بکشد .همچنین هنگام سخنـرانـی و یا مصـاحبـ ٔ فعالیـتهـای اجتمـاعـی استـاد ،او هـرگـز مجــاز بـه کشیــدن سیـگار نمــیبــاشـــد. به این ترتیب سیگار کشیدن تشعشع نورانی معنوی را از اطراف فرد سیگاری دور کرده و غالبا ً تلش او را در جستجوی طریق از بین میبرد .او اکثر اوقات در حالی که سیگار میکشد ،با نامه و یا حتی در حضور استاد درخواستی از استاد میکند،البته استاد درخواستش را گوش میکند ،اما میداند که به دلیل بار کارمیکی که بین آنها وجود دارد ،اندکی از درخواست وی اجابت میشود .استاد میداند که شخص باید کارمای خود را بگذراند و نمیتواند در این مورد دخالتی داشته باشد ،پس بنابراین تقاضای شخص سیگاری بهطور کامل انجام نمیشود .از اینرو شخص درخواست کننده ،بعد از مدتی متوجه میشود که کمکی دریافت نمیکند و سراغ فرد دیگری با همان درخواست میرود که باز مجدداً شکستی را در مقابل خود میبیند .بیتوجه به این که او به تنهایی مسئول تغییر خود میباشد .بههر حال اک فرماندهق سختگیری است و از ما میخواهد احترام بگذاریم و مسئول اعمالمان باشیم ،او به زودی تمام عادات زشت و ناپسند را از ما دور خواهد کرد .استعمال دخانیات هم یکی از چند عادات مضر است که با چل هنگام ورود به طریق اک با او همراه میباشد .اشتیاق او عموما ً نشانههایی است از عملکرد مخرب کاما ،عادات مضر بسیارند اما عادت به استعمال دخانیات یکی از پستترین آنهاست که انسان را شکمپرست ،تنبل ،غیرعادی و تا حدودی پر حرف ( وراج ) بار میآورد .چلهایی که میخواهند به سوگماد تسلیم باشند و اجازه میدهند که استاد درون و بیرون با آنها کار کند متوجه مـیشـونـد که چینین تغییـراتـی شـادی و سـلمتـی و خـرد بـرای آنهـا بـه ارمغـان مـیآورد. همیـشـه بـا شمـا هستـم دوستـدار شمـا پـالتـوئیـچـل
شمـارهٔ30 : October_1968 دوستـان عـزیز بایستی در این ماه کمی فراتر رفته و بخش جالب توجهی از امور معنوی اک را که به نظر میرسد، بسیاری از ما را ناراحت میکند مورد بحث و گفتگو قرار دهیم .این مبحث " ناشکیبایی" در مسیـر شکـوفـایـی معنـویمـان مـیبـاشـد. ه موارد مختلف موضوعات معنوی ،بزرگترین ناتوانی( نقص) آنهایی بهشمار ناشکیبایی در مطالع ٔ ه این مبـاحث معنـوی مـیباشنـد. مطالعـ در مـوفقیـت خواستـار مـیآیـد کـه ٔ من همیشه افراد را از فراگیری اک ،به خاطر این وضعیت خاص ذهن منع میکنم .این وضعیت کیفیتی از خویش ذهنی است و ما آن را خشونت در وضعیت درونی و مغایر با صبر و شکیبایی میدانیم .این خشونت بر اثز کمبود یا فقدان تحمل و بردباری ،کمبود استراحت ،و همچنین آرزو و اشتیاق غیرقابل وصف برای بهدست آوردن یا یافتن بالترین شکل خداوند در همین لحظه مـیبـاشـد .این موضوع سئوالت مطرح شده توسط افراد مختلف ،برای هر فرد در هر مقامی یا در هر درجهای از پیشرفت در امور معنوی مشهود میباشد .این ناشکیبایی زمانی کامل ً مشهود است که شخص نامه نوشته ،و دریافت دیسکورسها یا دریافت دو دیسکورس در یک زمان را به یکبـاره طلب مـیکنـد .این مثال یکی از موارد مشترک و متداول ناشکیبایی در افرادی میباشد که در فعالیتهای مخرب ذهنی که هیجان( ه خشم و تغیرات نفسانی) نامیده میشود ،گرفتار شدهاند .فهرست این هیجانات را در بخش مطالع ٔ روانشناسی معنوی انسان در دیسکورسهـای راه پنهـان ( ) Secret Wayذکــر کـردهایــم. در واقع این کیفیت ویژه ٔ یکی از همان پنج فعالیت مخرب ذهنی ،یعنی کرودها یا خشم میباشد. بنابراین درمییابیم که ناشکیبایی همان خشم است که بنده و غلم وفادار کــل ( ) Kalیا همان قدرت منفی میباشد .از زمانی که خشم به ذهن تحکم میکند ،برای هیچکس پیشرفت در مسیر معنوی ه هشتاد و چهار به پایان امکانپذیر نمیباشد .این خشم تنها در تاریکی و مرگ و تناسخ در چرخ ٔ میرسد .یعنی اینکه خشم کارمایی است که به سادگی پایان نمیپذیرد ،ناشکیبایی نیز درست همانند کرودها در اشکال گوناگونی خودنمایی میکند .یکی از صور مختلف ناشکیبایی زمانی خودنمایی میکند
که دانشجویی تمامی دسکورسهای موجود در یک سـری را بـهطـور همـزمـان بـا هـم تقـاضـا مـینمـایـد. او ناشکیباست ،چرا که احساس میکند چیزی او را عقب نگاه داشته و او بایستی این مانع را از سر راه بردارد .او به دریافت دیسکورس به صورت ماهیانه و مطالعه و هضم آن قبل از دریافت تمرینات بعدی قانع نمیباشد .به همین دلیل من در هر ماهبهطور جداگانه دیسکورسی طراحی نمودم تا چل را از پیشرفت بیش از حد در امور معنوی دور نگاه دارم .اگرچه من هیچگونه اعتراضی به این که شخصی چقدر سریع میتواند یاد بگیرد و از لحاظ معنوی پیشرفت کند ،ندارم .اما من معتقدم که شخص ه ه تـحصیـلی را در جـامعـ ٔ بایستی به آهستگی قدم بردارد ،حتی آهستـهتر از زمـانـی که یک رشتـ ٔ کنـونـیمـان مـیگــذرانـد. ه حجم زیادی از مطالب و خواندن موضوعات معنوی در این رشته در زمانهایی که شخص مطالع ٔ فرصتش را دارد ،ممکن است بهجای اینکه برای او مفید واقع شود بیشتر مضر باشد .به همین دلیل، آنهایی که به امور معنوی علقمند میباشند مورد هدف اشخاصی که خودشان را بهعنوان معلم یا استاد معرفی میکنند ،قرار میگیرند .این پیامبران دروغین ،اطلعات اشتباهی در مورد تواناییهای جوینده در جهت یادگیری امور معنوی ارائه میدهند .در حالی که یادگیری امور معنوی به هیچ وجه مشابه ه یادگیریهای معنوی یادگیری امور علمی نمیباشد .ما قادریم تنها به اندازهای مطالعه مطالب در حیط ٔ ه معنــوی نشـویــم. بپردازیم که بیش از اندازه خودمان را خسته نکنیم یا دچار ســوءهـاضمـ ٔ ه دیسکورسها در یک سری یا همه مثل ً افراد زیادی به من مراجعه میکنند که علقمند به دریافت هم ٔ را در آن واحد یا دریافت دو سری دیسکورس در یک زمان میباشنـد ،اما من بهخـوبـی میدانم که قبل از به اتمام رسـانـدن مطالعه هر یک از آنها ،شخص این تمـرینـات را رها خـواهـد کرد .زیرا او خستـه و بیحـوصلـه است و برای یافتن خدا بیصبـر است و تمـامـی تـوجـهاش را به آن چه در دست دارد معطوف نخواهد کرد و با خودش نیز صادق نمیباشد .برای مثال زمـانـی که شخصی کتـابـی را در ه امور معنوی مطـالعـه میکنـد بایستـی به این مـوضـوع پی ببـرد که این مطالب آگاهـی او را زمین ٔ برای دریـافت انرژی جـاری رو بـه پایین عـالـم هستـی خـواهنـد گشـود .هر کتاب یا دیسکـورس و حتی گوش دادن و نشستن در محضـر استـاد مـدارجـی از آگـاهـی را بـه ارمغــان خـواهـد آورد. اگر شخصی برای دریافت جریان انرژی عالم هستی آمادگی نداشته باشد ،احتمال دارد که این انرژی به جای مفید بودن برای او مضر واقع شود .این موضوع هنگامی که شخصی با ناشکیبایی شروع به اصرار کردن به استاد اک یا فشار آوردن به خواندن مطالب و دسکورسها میکند نیز صـدق مـینمـایـد. در این ماجرا افرادی را هم داریم که معتقدند توسط گرفتن انواع درسهای گوناگون از چندین مؤسسه معنوی مختلف ،قصد دارند سریعتر به خدا دست یابند .در حالی که این کار درست مثل این میماند که قصد مسافرت داریم و برای سریعتـر رسیدن در نیم دوجین راه مختلف در یک زمـان اقـدام به حرکت کنیم .معمول شخصی که مطالعاتش را به این صورت انجام میدهد با سردرگمی و ناخشنودی و در نهایت با انتقاد بیش از حد از امور معنوی ،به مطالعه و تحقیقاتش پـایـان مـیدهـد .مثل ً اگر او اساساً مضطرب و دلواپس و یا فردی با خوی عصبی باشد ،مطمئنا ً این حجم از کار( فعالیت در امور معنوی) به گونهای او را از خط خارج خواهد نمود ( روان او را به هم خواهد ریخت ) که حتی ممکن است موجب بستری شدن وی در بیمارستان شود .و در نتیجه زمانی که چنین موردی پیش میآید متأسفانه این مسیر معنوی است که مورد ملمت قرار میگیرد نه خود شخص. بنابراین هیچ استادی در اک اجازه نخواهد داد که چلیش بدین صورت خودش را از مطالب مختلف معنوی پـر کنـد ،ولی نظاره خواهد نمود که چل مطالبش را همانطور که در مسیر پیش میرود آهسته دریافت کند و آنها را هضم نماید. ه معنوی است که یقیناً بنابراین اولین موردی که چل بایستی انجام دهد ،بهوجود آوردن و تقویت بنی ٔ بسیار متفاوت از آن چیزی است که ما در دنیای فیزیکی ،احساسات و ذهن میدانیم .او بایستی برای دریافت درست و کامل نیروی عالم هستی و تبدیل شدن به یک کانال انتقال خروجی بدون تغییر یا یکنواخت ،بهخوبی تربیت شود .این مطلب از اهمیت بهسزایی برخوردار است زیرا او میتواند دانش الهی و دانش معمول را در ذهنش ذخیره نماید و نگاه دارد نه قدرت هالم هستی را .او بایستی کانالی برای اک باشد که در بردارنده ٔ قدرت و خرد میباشد یا بایستی به کمبود و فقدان آن تن در دهد و یا اینکه ناملیمات ناشی از وفور بیش از اندازه ٔ این نیـرو و خــرد را بپــذیــرد. استاد با لبخند از چلیش میخواهد که در مطالعه امور معنوی اک آهستهتر قدم بردارد .او مشاهده خواهد کرد که چل کمکم بهسوی بال کشیده میشود و با تمامی مشکلتی که بر سر راهش قـرار مـیگیـرد بـا یـک خـوی معنـوی منطقـی و یـک عقـل سلیـم مـواجـه مـیشـود.
نگری دریافت میکند .او اجازه نمیدهد چل با قدم نهادن بر روی هر پله از مسیر توسط استاد ،روش که ناشکیبایی یا دلسردی در چل بهوجود آید .در نتیجه استاد چلیش را در مسیر میانه نگاه میدارد و به او اجازه نمیدهد که در اثر مطالعه بیش از اندازه و کسب بیش از آنچیزی که از طریق پیشرفت معنوی بهدست میآید از مسیر اک منحرف شود .او چل را از عقب ماندن محفظت مینماید .این مطلب در ارتقاء معنوی هر جویندهای که سعی در پیشرفت در هر مسیـری را دارد از اهمیـت بـهسـزائـی بـرخـوردار است. همیـشـه بـا شمـا هستـم دوستـدار شمـا پـالتـوئیـچـل شمـارهٔ31 : November_1968 دوستـان عـزیـز موضوعی که این ماه برای بحث انتخاب کردهام یکی از مهمترین موضوعات به نام خودپسندی است. خودپسندی عاملی در خویش هر شخص میباشد مبنی بر این که هر چیز در دنیا میبایست حول محور فرد دور بزند .در واقع این همان خودگرایی است که آن به منّیت و خودستایی نیز گفته میشود .این ویژگی ذهنی ،اغلب در افرادی که معیاریدر زندگی ندارند یافت میشود ،کسانی که مشتاق به تظاهر ارزشهای خودشان به دنیا میباشند ،به هر حا به این ویژگی در واقع عادت ذهنی عصر ( Mental ) Habit oh the Ageنیز گفته میشود .البته با این عقیده موافقم که در عصر ما علوم گوناگونی چون خداشناسی با ماهیتی متعصب پیشرفت داشتـه است .مثـل ً وقتی فردی بهعنوان یک با قدرت ه بـارزی از خـودپسنـدی بـاشـد. مطلق روی مـوضـوعـی کار میکند در خور این است که نمـونـ ٔ بنـابـراین زمانی که چل سفرش را به سمت و سوی خداوند تحت لوای استاد حق در قید حیات آغاز میکند درست همانند اعتماد داشتن به خلبان هواپیماست .او پس از شروع سفر میبایست به استاد ه اعتماد داشته باشد ،زیرا انتخاب دیگری برایش وجود ندارد .البته گاهی اوقات ممکن است او در نتیج ٔ ه نفس است .هشـداری تسلیم خواستههایش بگرید ،و در غمی جانکاه بهسر برد اما این گـریـه ،گـریـ ٔ پـوچ که ارزشی در رندگی ندارد .بهطور کُلی چل هـرگـز چیزی را به استـاد نمـیسپـرد تا آن را برایش ه وافـر است که در اختیار استـاد معنوی قرار میگیرد. حفظ نمـایـد .بلکه فقط اعتمادی محض با علق ٔ به این تـرتیـب او در راهی ناشنـاختـه راهنمـایـی استـاد را میپـذیـرد .حال او میداند که استـاد هـرگـز فـرمـان نمیدهـد ،بلکه به سـادگـی نصیـحت مـیکنـد .در واقع منـیـت همان بـرداشت غلـط و اشتـبـاه از خــرد و عقــل مـیبـاشـــد. ه بودهی ( ) Budhiقدرتی است که روح از آن بهعنوان ابزار اصلی تفکر استفاده میکند .و در نتیج ٔ قدرتی که روح به آن میدهد ،بودهی فکر را تولید میکند ،تمیز میدهد و سپس تصمیم میگیرد .در نتیجه قضاوتش را به سمت آهنکارا هدایت کرده تا تصمیم به اجرا درآید .اما در چنین موقعیتی اگر ذهن با خودپسندی آلوده گردد این تصمیم منجر به به موضوعی میشود که هم خـود و هـم تمـامـی پیـرامـونش را گـرفتـار مـیسـازد. آهنکارا یکی از چهار بخش ذهن است .یعنی همان بخش جدا کننده ٔ خویش فردی و همچنین علقٔ هرچه بیشتر به خویش نسبت به دیگران .این همان خودگرایی یا منّیت میباشد که وقتی در مورد آن به مبالغه و زیاده روی میپردازیم به غرور و خودبینی تبدیل میشود .البته نفس به خودی خود خوب است ،اما در گستره ٔ بزرگتری تبدیل به بیماری شده و باعث تباهی انسان میگردد و جایگاه آن اغلب بین افرادی است که دچار فقر معنوی میباشند .وقتی غرور شروع میکند تا قربانی خود را هدف قرار دهد ،ذهن از آرامش نسبی برخوردار میگردد ،او خود را کامل ً جدا از دیگران تصور میکند و سعی میکند تا در هر چیزی اولین نفر باشد .بهطور کُلی غرور معمول ً در افرادی که دارای ارزشهای سطحی و پایین مادی و معنوی هستند توسعه مییابد .به همین دلیل بسیاری از کسانی که از قدرتهای روانی برخوردارند ،مردمی را که در جستجوی توجیه وجود خودشان میباشند و در حالت پستی بهسر میبرند را بهخوبی شکار میکنند .بهطور کُلی حق به جانبی ( ) Self Righteousness خود یکی از شایعترین و بارزترین شخصیتهای نفس است .نامههایی که اغلب به دفترم سرازیر میشود ،خود نشانگر این نکته است که متأسفانه اکثر مردم در وضعیت دشوار این بیماری نفرتانگیز ذهن بهسر میبرند و وقتی که نمیتوانند اضهاراتشان را اثبات کنند ،مدعی اداره کردن دنیا هم میشوند .گروهی نیز بیانات مبالغهامیزی در مورد قدرتهایشان به کار برده و این خود سدی مستحکم در مقابل حقیقت را بهوجود میآورد .غرور خرافات را حمایت کرده بهطوری که روابط متعصبی را بنا نهاده و باعث بـرهـم زدن روابط خـانـوادگـی میشود .و در چنین مـوقعیـتـی وانمود به عقل و خـرد کـرده و زنـدگـی را بـرای قـربـانـیاش دشـوار مــیســازد. در واقـع اغلب این افـراد به الگـوهـای ذهنـی مـاننـد اختـلل عصبـی ،پـاراتـوئیــد و سـایـر نـاهنجـاریهـای دورهای ذهنـی کـه جـوامـع امـروزی بـا آن دست بـه گـریبـاننـد مبتـل مـیبــاشنــد.
ظـاهــرا ً غــرور ،لغـزشنـاپـذیـری و منـزه بـودن از گنـاه را از خـود نمـایـان مـیسـازد ،امـا در پس این نقـاب به عصبـانیـت ،خـودپسنـدی ،تـعصـب ،سلطـهجـویـی ،بـد دهـانـی و عیـبجـویـی پـی مــیبـریــم .در واقع غرور اولیه از همان تصور لغزش ناپذیری اولیه سرچشمه میگیرد ،بهطوری که قربانی تصور میکند تقوایش با انگشت گذاشتن روی خطاهای دیگران افزایش مییابد ،در حالی که او ه ضعف خود را به ظهور میرساند .بههرحال پادزهر این بیماری فروتنی است .شخصی همزمان نقط ٔ که به خودبینی مبتل شده باشد ،اجازه نمیدهد تا استاد هدایت زندگیاش را با اطمینان خاطر به عهده بگیرد ،بنابراین در دام کل ( ) Kalگرفتار میشود و زندگیهایمتمادی رنج میبرد .بنابراین خودبینی قادر به هدایت شخص نمیباشد ولی با اطاعت کردن از قوانین میتوانیم از سقوط به سطوح پایینتر جلوگیری نماییم .متأسفانه شکاف بزرگی در تفکر بشر بهوجود آمده است .اکثر مردم عقیده دارند که ه متافیزیک ،روش فلسفـه و سـایـر مطـالعـات در این زمینـه مـیتـواننـد بـر قـوانیـن این با مطالع ٔ جهـان تفـوق یـابنـد. در صورتی که این طرز تفکر به هیـچوجـه صحیـح نمی باشـد زیـرا میبایست دریـابیـم ،زمـانـی که در هـوشیـاری بهسر میبریـم همه چیز از قوانیـن فیـزیکـی این جهان تبعیت میکند ،ما نمیتـوانیـم بر ه فیـزیکـی ما میبایست از قوانین ظرف زمان و مکان غلبه کنیـم ،مگر در کالبد روح .بنـابـراین جنـبـ ٔ ذهن و کالبد تبعیت نمـایـد ،همانطوری که روان از قوانین روح تبعیت میکند .این مـوضـوع در واقـع همـان چیـزی است کـه باعث شکست خیلـیهـا شـده و در ریشـهیـابـی علل زجـرهـا و رنـجهـای خـود مـوفــق نشـدهانـــد. گهگاه نامههایی از افرادی که دچار مشکلت ناشی از آمیختگی قوانین مادی و معنوی میشوند به دستم میرسد .آنها گرفتار سرگردانی هولناکی در زندگی گشته و ناامیدند .آنها در جستجوی راه نجات از این مرداب میباشند ،و کتب زیادی مطالعه کردهاند و رشتههای مختلف متافیزیک زیادی را تحت تعلیم مربیانی چند گذراندهاند ،ولی هنوز مشکل به قوت خود بـاقـی است .آنها میپُــرسنـد پس چرا خـداونـد در زنـدگـیشـان قـدم ننـهـاده تـا امـوراتشـان بـر طبـق انتـظـاراتشـان از " او " تنـظیــم شــود؟! زیرا ،اول ً آنها توقع دارند تا با مطالعه کتب و دانش ذهنی بر قوانین فیزیک این جهان چیره شوند .ثانیاً به خدا دستور چگونگی رسیدگی به اموراتشان را صادر میکنند! آنچه در اینجا خطا میباشد این است که هیچ کس نمیتواند جوهره ٔ قوانین را نقض کند تاز مجازات آن بگریزد ،درست مانند اینکه چون نمیدانیم قانون چیست از قوانین رانندگی تبعیت نکنیم ،جهل به قانون عـذر مـوجهـی نیـست .بـه هـر جهـت مـیبـایـست تـاوانـش را بپــردازیــم. اشتباه دیگر این است که خودبینی ما را به این تفکر جهالتآمیـز سوق میدهد که احساس کنیم فراتر از قوانین جهان قرار داریم .به هر حال ،نفس چل را در تاریکی پرتاب کرده و بدون هیچ نوری او را رها ه رمز میتواند با نور حقیقت ،نفس او را روشن میکند .اگر چل یک واصل است ،در این مواقع کلم ٔ ساخته و مورد استفاده قرار گیرد .بهطور کُلی زمان سرکشی چل بر علیه استاد حق در قید حیات زمانی است که او به خطاهایش آگاه نیست .به هرحال اکثر چلها یادگیرندهایی آرام و تا حدودی سرکش هستند سرکش هستند که نیاموختهایشان با آموختههایشان همسنگ است .ما میبایست به ندای استاد درون ارج نهیم چرا که چارهای بهجزء گردن نهادن نداریم .اما دیر یا زود چل میآموزد که " آن " خــرد حکـمت کُــل میباشد و آنچه که به صلح است را میداند .زمانی که چل آمادگی شنیدن را داشته باشد ،ندای استاد درون همیشه آماده ٔ سخن گفتن است .این ندا ایشان را به سمت نیکی بزرگتر جهان هدایت کـرده و شـروع بـه دریـافت معنـی عبــارت " همیشـه بـا شمـا هستـم " مـیگـردنـد. همیـشـه بـا شمـا هستـم دوستـدار شمـا پـالتـوئیـچـل شمـارهٔ32 : December_1968 دوستـان عـزیـز ه امسال را به یکی از مهمترین نکاتی که هر چل میبایست آن را درک کند ،اختصاص دادهام. آخرین نام ٔ ه گناه ندارد ـ زیرا که گناه جنبهای از شخصیت است نه نکتهای مبنی بر این که اک کاری با مقول ٔ شخص ،البته هدف اکنکار محکوم کردن گناه نیست ،بلکه محکوم کردن عمل معنوی خطایی است که ه خـداآگاهـی از طـریـق سفـر روح در هر زنـدگـی کارما آفـریـده و دستـرسـی روح را به مرحل ٔ دشوارتـر می سازد .هر کُنش غیر معنوی بار کارمیک را افزایش میدهد که مهمترین آنها غرور و پس ه اهمیـت کـمتـری بـرخـوردارنـد. از آن شهـوت ،خشـم و وابستـگـی میبـاشـد که به تـرتیـب از درج ٔ البته من بهعنوان استـاد فـراتـر از این پنـج انحراف اخـلقـی طبیـعت بشـری قرار دارم .اما چل مستمـرا ً میبـایست در مسیر خدا از معبر اک ،این پنـج نفسانیـات را تحت کنترل خود داشتـه باشد و دائما ً مـراقـب این انحـرافـات بـاشـد ،چرا که آنها مـرتبـا ً توجهی را که ما در مسیر خدا برای گـرفتـار نشـدن در دام قدرت منفی نیاز داریم ،منحرف خـواهنـد کـرد .این انحـرافـات ،هـدایای قـدرت کل
هستنـد و از طـرف چلی اک نبـایـد پـذیـرفتـه شـود .در عوض میبایست آماده ٔ دریافت نعمات خداوندی از قبییل :بخشایش ،بردباری ،قناعت ،قوه ٔ تمیز ،عدم وابستگی و فروتنی باشیم .این قابلیتهای معنوی در هر کس وجود دارد و اک سعی میکند آنها را فعال کرده و در زندگی مطرح نماید .مثل هنگامی که چل مشکلی همانند افتادن در دام نیروهای منفی دارد و یا حتی سفـر روح را خودش تجـربـه میکند ،میبایست استـاد را فـراخـوانـده تا او را یاری نمـایـد و یا او را بهعنوان مسـافـر روح در جهانهای معنوی همراهی نمـایـد .استـاد حق در قید حیات مـأمـوریتـی به عهده دارد که هر ندایـی را پـاسـخ میدهد .اگر چلیی در طی طـریـق منـحـرف شود با فـراخـوانـدن استـاد درون میتـوانـد بار دیگـر خـود را در مسیـر خـداآگـاهـی قـرار دهـد .یعنی اینکه چل میبایست کامل ً متکی به خود بوده و بـا استـاد درون تمـاس بـرقـرار نمـایـد. در مواقع مورد نیاز استاد قابل دسترسی است ،اگرچه چل اغلب قادر به دیدن او نمیباشد ولی میتواند حضور الهی او را احساس کند .او گاهی همچون ابر آبیرنگ و گاهی همچون نور یا نوارهایی روشن در بینایی درونی متجلی میشود .اکثر اوقات چل میتواند حضور او را در دنیای فیزیکی ه کم گـواهـی ه آبی ،در چشمانداز شب و یا ظهور ناگهانی درمیدان یا حیاطی با فاصل ٔ بهصورت بارق ٔ دهـد .گاهی اوقات استاد حضورش را برای کسانی که چشمانتظار او و یار معنویاش هستند آشکار میکند .زمانی که موهبتهای خداوند بر کسی نازل شود ،چون بذری در وجود او جای میگیرند و احساس رضایت و خشنودی را بهبار میآورد .این استعدادها به آرامی شکوفا و پُـر گُل میشود تا روزی که دریافت کننده ٔ این نعمات ،از آنها به زیباترین شکلی استفاده کرده و خود را سرشار از شادی میبیند و هر آنچه در جهان اویند از این نعمات بهرهمند خواهند شد و در نتیجه به دلیل تأثیر شگفتاور آنها او بی دریغ و بیچشمداشت میبخشد و بیدریغ شاد میکند .شایان ذکر است که تجربه و تعبیر بیشترین عنصر موجود در نعمات خداست .پس درمییابیم این یک تعبیر شخصی نیست که تجارب ه ماهیت و معنوی برخاسته از این نعمات در زندگی روزمره ،بهکار گماشته میشوند ،بلکه بهواسط ٔ طبیعت جهانی آن است .پس باید به خاطر داشته باشیم که الهامات و اصوات در زمره ٔ بخشایش با ه حائـز اهمیت این است ه روانی خود فرد است .اینجا نکت ٔ اهمیت خدا نمیباشند ،بلکه به خاطر توسع ٔ که آگاهـی اک ،حـالتـی خـداگـونـه است و همچنین تـوفیـقـی برای افرادی که در مسیـر معنوی پیشرفت کردهاند تا به مـراتب بـاشکـوه خــدا صعــود نمـاینـد. اشتبـاه بـزرگـی که توسط خـداشنـاسـان مطرح میشود این است که آنها معتقـدنـد تـوفیـق یا موهبتها از طریق خداوند به افراد نازل میشود .درحالی که این عقیده برای پیشرفت روح و تعالی آن به سوی جهانهای بهشتی هـرگـز صحیـح نمیباشد " ،کسی که به سمت من بیـایـد تا بلندتـرین ه خـداوندی اوج میگیرد " .این عبارت را ربازار تاررز در یک شب تابستـانـی دلپـذیـر در حالی که مـرتبـ ٔ ه گلی کوچکش در کنار دره ٔ باریـکـی با دورنمای اطراف شهـر و کوههای سر به فلک کلب نزدیک ٔ کشیـده ،نشستـه بود به من گفت " :روح ممکن است از نعمتهای خـداونـد بهرمند شود ،اما باید ه اوج کوه رسیـده تا قابلیت بهرهگیری از آنهـا را خیـزشی به سمت بال داشته باشد و به بالتـریـن نقط ٔ بیـابـد .خـداونـد نعمـاتـی را کـه افـراد سعـادتمنـد کسب نمـودهانـد هـرگـز پس نمـیگیـرد". ه خود را با روش کار شکوفایی معنوی با توجه به این مطالب ،ما میبایست عقاید محکم و تعصبگون ٔ روح جایگزین نمائیم .مثل ً ممکن است در میدان پدیدههای روانی با استفاده از ضمیر حسی ذهنی در سکنا قدرتهایی از قبیل :نعمت رؤیاها ،اصوات ،تلهپاتی ،الهام قبل از وقوع امری و روشنبینی ُ گـزیـده باشیـم ،اما دیر یا زود این نوع قدرتهای روانی از ما جدا شده و فقط روح خالی بهجای میماند .بهطوری که از آن پس نعمتهای جهانهای معنوی کانالی را برای وارد شدن مییابند .به این ترتیب متوجه میشویم که این نوع آگاهی متفاوت از چیزی است که تا به حال با آن برخورد داشتهایم. البته تعداد محدودی میتوانند این موضوع را درک کنند ،زیرا تنها تعداد محدودی نیز هستند که میتوانند به درون اک نفوذ کنند چنین افرادی حتی قادر به بیان خودشان در کلم نیستند ،همینطور در بیان تجربیاتشان ،بهطوری که تمامی سخنان آنان در مقـابل مـردم عـادی بیهـوده و بیمعنـا تصـور مـیشـود. بهعبارت دیگر آنها دریافتهاند ،آنچه که در هر چیز وجود دارد خود خدا نیست ،بلکه ذاتی است که از آن جریان مییابد و ما آن را اک مینامیم " .آن " را به هر نامی که دوست داشته باشید ،بنامید " .آن " یکسان باقی میماند ،همان نیرویی را که اجسام جهانها را به هم میپیوندد و متحـد مـیکنـد و بـه شکل صحیـح تمـامـی زنـدگـی را سـر و سـامـان مـیدهـد. عنصر اصلی این نیروی زندگی جوهره ٔ چسبندهای است که هان زنجیرهای اتم را در سیستم زندگی بنا میکند " .آن " کل زندگی را تغذیه و تقویت مینماید ،در حالی که همزمان عناصر تشکیل دهندهٔ جوهر ه تمام چیزهایی است که از اک زندگی را در همه جهانهای خدا به هم پیوند میدهد .خداوند سرچشم ٔ نشأت میگیرد ،بنابراین " آن " زندگی را تجهیز کرده و به موجودات و مخلوقات خودش با هر سطح ه آگاهی انرژی میرساند .به هر حال میبایست به تمام معنا این واقعیت را که ،خدا روح را به مرحل ٔ والی خودش بازمـیگـردانـد بپذیـریـم و از آن پس ،بعـد از مـدتـی کـوتـاه ،در جهانهای پایینتر مواهب الهی بر روی روح گشوده میشود .این مواهب میراث روح در ملکوت آسمان است ،مگر این که تا گشوده شدن مجدد راه بپذیریم که میبایست آنها در گوشهای باقی بمانند .اما هیچکس نباید دلسرد
شود ،زیرا فرصت همیشه وجـود دارد و تنهـا جـوینـدگاننـد کـه آن را تشخیـص مـیدهنـد. همیـشـه بـا شمـا هستـم دوستـدار شمـا پـالتـوئیـچـل شمـارهٔ33 : Junuary_1969 دوستـان عـزیـز آغاز سال جدید در آگاهی چلها و شکوفایی معنویشان بهسوی طبقات بالتر خداوند با تغییراتی همراه ه هر چل در وابستگی به استاد حق لحاظ است که دللت بر اندیشهای دارد مبتنی بر این که مرتب ٔ میشود .در اینجاست که شخص ممکن است درگیر علم معانی شده به خصوص در ارتباط با خطاب کردن استاد حق در قید حیات ،بدین منظور که بتواند با او در نظمی روحانی ـ روانی قرار گیرد و همچنین شاید برای ارتباط برقرار کردن با فرم درونی و بیرونی استاد از همان نام باستانی و قدیمی تمامی اساتید اک یعنی ماهانتا استفاده کند .این عنوانی برای تمامی اساتید حق محسوب میشود که از ابتدای تأسیس آئین باستانی اساتید وایراگی اک از آن استفـاده مـیشـده است. به بیانی ساده معنی این کلمه همان معلم الهی " سات گورو یا آواتار زمان " میباشد .او با هر چل در طول زندگیها و تناسخات گذشتهشان و حین اقامت موقت در این جهان فیزیکی همراه بوده است. اکنون او در این زندگی به چل کمک میکند تا کارمایش را از بین ببرد و دیگر مجبود به بازگشت به این دنیا نباشد ،البته این حفاظت و راهنمایی در تمامی طول زندگیهای آینده و در سیارات دیگر یا جهانهای معنوی نیز با آنها همراه خواهد بود .با این حال آنهایی که مسیر و طریق اک را برگزیدهاند ،میبایست بسیار دقیق و هوشیار باشند و برخلف آنچه که میبینند و میشنوند هرگز نباید از راه صرفنظر کنند. چرا که خیلی از اکیستها با اساتیدی روبرو میشوند که علیه اک و ماهانتا سخن میگویند ،اما ه اک الهی محافظت میشوند. بههرحال ماهانتا و تمام کسانی که از او پیروی میکنند به وسیل ٔ محافظتی که کسی قادر به دیدن آن با چشمـان فیـزیکـی نیـست ولـی هـمچـون پـوششی عظیـم اطـراف پیـروان اک را فرا گرفته است. بههرحال واقعیت محافظت و امنیت اک را که حقیقتی زنده و پویاست و تمامی چلهای ماهانتا آن را تجربه کردهاند ،میبایست پذیرفت .به بیانی دیگر این حضور ماهانتا میباشد که امنیت و محافظت چلهای خود را در هر جا که باشند ،چه در جهان فیزیکی ،چه در دیگر سیارات و یا جهانهای وعنوی تأمین میکند .او از همه پیروان خود مراقبت میکند و چل نیز میبایست به کـلم مـاهانتـا صـرفنظـر از آنچـه مـیگـویـد ،ارج نهــد. این مراقبت ممکن است مثل ً پیشنهاد باشد ،زیرا او هرگز آمرانه عمل نمیکند ،بلکه درست برخلف عملکرد دیگر رهبران ،او با استفاده از بیانات غیر مستقیم منظور خود را رسانده و آنچه که باید انجام شود را مطرح میکند .البتهگاهی هم این پیشنهاد بهصورت هشدار است .بههرحال برخلف اینکه این هدایت چقدر آرام پیش میرود ،و چه مدت طول بکشد ،چل مـیبـایست آن را بپـذیـرد. البته گاهی اوقات ممکن است چل به خاطر عدم پذیرش ،پیشرفت معنویش را مخاطره اندازد ،بنابراین درمییابیم آن کسانی که اک را سبک میشمارند و یا حتی مسیر اک را ترک میکنند ،کسانی هستند که با رفتار و گفتار ماهانتا به احساساتشان آسیب رسیده است .با این حال هیچ چلیی نباید غرور یا نفسش را بخشی از ارتباط با ماهانتا قرار دهد ،چرا که در این صورت این غرور بهعنوان مانه مستحکم سر راه رشد معنوی چل قرار میگیرد و پیشرفت او را قطع میکند .البته در بعضی مواقع ماهانتا ممکن است این معضل را از چل بیرون بکشد بهطوری که توجه چل را کامل ً بدان جلب کند ،صرف ه بین ماهانتا نظر از اینکه این عملکرد چقدر دردناک و ناگهانی باشد .بهطور کُلی فرق نمیکند که رابط ٔ و چل چه رابطهای از روی ایمان و وفاداری باشد یا از روی شک ،بههرحال اعتماد به ماهانتا اصل ضروری است و اگر این اعتماد وجود نداشته باشد پیشـرفت چـل بسیـار نـاچیــز خـواهــد بـــود. بههر تقدیر زمانی که چل بهطور جدی معبرش را از طریق اک به سوی خدا برمیگزیند درصد زیادی از کارمایش به آرامی روند اضمحلل در پیش میگیرند .او زیر بار مشکلتی که هرگز تجربه نکرده است ه قرار میگیرد .علوه بر آن اگر حساسیتی در او افزایش یابد بهخاطر این است که ماهانتا او را در بوت ٔ آزمایش گذاشته است تا به منظور زندگی در جهانهای معنوی مجهز و مقید شود .بنابراین هرچه با آغوش بازتری از امتحانات و آزمایشات استقبال کنیم ،مشکلت کمتری را متحمل خواهیم شد و آنانی که زندگی را با شکایت ،خشم ،ناخرسندی ،غرور ،و بهانهجویی میپذیرند چیزی جز سقوط در انتظارشان نخواهد بود .بنابراین یکی از بزرگترین خطاها غرور است .چل نمیتواند راه ماهانتا را در زندگیاش بیتوجه به چگونگی آن بپذیرد .ماهانتا طرز رفتار چل را نسبت به خودش گاهی با بیتفاوتی و گاهی باعشق و اکثرا ً با احترامی خالص میپذیرد .نوع پذیرش هرچه باشد ،چل میبایست اعتماد خود را حفظ کند .استاد مانند واسطهای است بین او و خدا تا هنگامی که چل بتواند خود رابطهای با قدرت الهی برقرار سازد .اساس آموزشهای اک اعتماد به ماهانتا میباشد ،زیرا اگر چل به او اعتماد نداشته باشد و اطلعاتش را با مطالعه کتُب سایر فرق و مذاهب دیگر به دست آورد ،در اینصورت وقت خود
را جهت شکوفیی معنوی تلف نموده است .خیلی واضح و روشن بگویم که ماهانتا در ارتباط با کسی که سعی میکند خیلی سریع به خداشناسی برسد و به تمام کتُب و روشهای دیگر سر میزند و دائم از این شاخه به آن شاخه میپرد کاری ندارد که انجام دهد ،همچنین این امر نیز در مورد پیوستن به روشهای روانی و ارتباط برقرار کردن با ( ) Entitiesنیروهای غیر ارگانیک که جوینده را در مـراحل پـایـین اسـراری متـوقـف مـیکنــد نیـــز مصـــداق دارد. ماهانتا سعی دارد که چلیش را تا بالترین مراتب جهانهای معنوی ارتقاء بخشد .او چلیش را به آرامی متعالی کرده و ذهن و درون او را به طریقی شکوفا مینماید تا در جهان بیرونی و عینی هیچ چیز باعث تشویش او نگردد .چل مستمرا ً در حال تغییر است ،اما روند این تغییر بسیار آرام و در عین حال محسوس است .بنابراین اگر اجازه دهد که بیصبری و ناشکیبایی او را شکست دهد ،تمامی سعی و تلشش در جهت ُرشد معنوی به هدر میرود .فقط با کمک ماهانتا است که چل میتواند درحالی که در آگاهی انسانی بهسر میبرد ،در جهانهای معنوی پیشرفتـی داشتـه باشـد .نـه اینکـه او بـه طـریقـی کـه خــود مـیخـواهـد کـانـال معنــوی خـــداونــد شــود. همیـشـه بـا شمـا هستــم دوستـدار شمـا پـالتـوئیـچـل
شمـارهٔ34 : February_1969 دوستـان عـزیـز این ماه قصد داریم دلیل محرمانهای را که سبب میشود تا یک چل نتواند دیسکورسهای خود را با دیگر چلها عوض نماید ،برایتان مطرح کنم .بهطور کلی هیچ دانشجویی نمیتواند در مورد آنها صحبت کرده و یا محتوای دیسکورسخا را برای کسیکه خارج از اک است فاش نماید .به همین ترتیب یک چل نمیتواند بیش از یک دیسکورس دریافت و مطالعه کند و همچنین صلح نیست در مورد اصطلحات بهخصوص اک با دیگران وارد بخث شود .بههر حال همانطور که گفتم ،چلها مجاز نیستند دیسکورسهایشان را با کسی رد و بدل کنند .بهخصوص کسانی که در رابطه با تعلیمات اک قرار ندارند ،البته به جزء اعضای خانواده که زیر یک سقف زندگی میکنند .در غیر اینصورت چل پیشرفت معنوی خویش را خنثی نموده و ماهانتا نیز نمیتواند در این مورد برایش کاری انجام دهد .البته اگر ماهانتا مجوّر بهخصوصی به او داد این امکان پذیر است ،اما مشروط بر اینکـه کتبـا ً بـرای مـاهانتـا نـوشتـه شـود و جـوابـی هـم از طـرف او ( مـاهـانتـا ) دریـافت شـود. دیسکورسها آموزشهایی محرمانه بین چل و ماهانتا میباشند .اجازه دادن به کسیکه بدون اولین مکاتبه با ماهانتا آنها را بخواند و باعث افشای مطالب آن گردد ،هم به چل و هم به معلم لطمه میزند. ه دیسکورسها را آغاز میکند باید بداند که ریسمانی بین خود و استادش برقرار زمانیکه چل مطالع ٔ میگردد .این ریسمانی نامرئی و محرمانه است که ماهانتا از آن برای برقراری ارتباط با چل استفاده میکند .هنگامیکه چلیی اجازه میدهد شخص دیگری دیسکورسها را بخواند یا آنها را با کسی که خارج از طریق اک است رد و بدل میکند ،درخور قطع شدن ریسمان ارتباطی بین خود و استاد میباشد .ماهانتا از این ریسمان برای اهداف بسیاری از قبیل :هدایت کردن چل هنگام سختیها و خطرات ،دادن آموزشهای محرمانه و پاسخ به درخواستها استفاده میکند .بنابراین هیچکس به جز یک چلی رسمی نمیتواند از این ریسمان ارتباطی معنوی با استاد برخوردار باشد. تحت هیچ شرایطی چل نباید به خودش اجازه دهد که پیرامون مطالب دیسکورسها با افرادی که استاد حق در قید حیات را بهعنوان رهبر معنویشان قبول ندارند ،بحث کرده و یا آنها را فاش کند .از آنجاییکه مطالب ،مطالبی محرمانهاند از قبیل چگونگی تکنیکهای سفر روح ،پس هرگز نباید فاش شوند .اگر چنین شود ممکن است او همه چیز را از دست داده و عاقبت نیز از مسیر اک خارج گردد. بنابراین چل اجازه ندارد بیش از یک سری دیسکورس در زمان معین شده را مطالعه نماید .مثل ً زمانی که شما مشغول خواند یک سری دیسکورسها هستید نمیتوانید تقاضای سری دیگر را نیز داشته باشید اگر اینکار را انجام دهید مسلم بدانید که تقاضای شما رد میشود .بهطور کُلیچل نباید با تلش زیاد ه تمامی سعی در هضم مطالعات معنوی بیش از حد نماید .الته خود چل معتقد است که توانایی مطالع ٔ کُتب و جزوات اک را دارد ،که بهسادگی میتوان دریـافت این مـوضـوع کامـل ً غلـط است. چل نمیتواند مقدار زیادی مطالب معنوی را در یک زمان مطالعه نماید ،زیرا این عمل دقیقا ً شبیه به زیاد خوردن غذاهای چرب و شیرین است .بنابراین در صورت عدم هماهنگی با این قانون ،شکوفایی معنوی چل متوقف شده و سپس از اتفاقی که برای او ُرخ میدهد شگفتزده میشود .به همین ترتیب چل میبایست مطالعاتش را به آهستگی پیش برده و در هر ماه یکی را مطالعه کرده و زیاد عجله به خرج ندهد .برخلف تمام اینها من با چلهای بیشماری برخورد داشتـهام که با عجلـه میخـواهنـد بـه ه خـداشنـاسـی دست یـابنـد. مـرحلـ ٔ
اگر زندگیهای جسمانی را طی قرنهای متمادی پشت سر گذاشته تا سرانجام استاد حق در قید حیات ملقات شود بنابراین میبایست به پیروی کردن از او و جهت دادن زندگی درونی بهسوی او و انجام دادن همان چیزی که او میگوید عمل شود .اما معدود افرادی این چنین عمل میکنند و بیشتر مایل به ه کتب فراوان در مورد دیگر سیستمها و عقایدند ،تا اینکه ه شیوههای دیگر و در حد امکان مطالع ٔ مطالع ٔ کامل ً گیج و در گرداب مشکلت غرق شوند .و جالب اینجاست که در این موقع ماهانتا را فرا میخوانند تا آنها را از این وضعیت دشوار برهاند ،ولی وقتی ماهانتا در این موقعیت بهکناری میایستد و نظاره میکند و اجازه میدهد تا خود چل از عهده ٔ حل مشکـلت بـرآیـد ،او بـرآشفتـه و نـاراحت مـیشـود. به هر حال فرد میبایست تکلیف خود را روشن کند یا میبایست به استاد حق در قید حیات عقیده داشته باشد ،یا نداشته باشد .اگر چلیی در مدت زمان معقولی به استاد اعتماد نکرد ،میبایست از مسیر خارج شود باید بدانیم که این راهی است جدّی و میبایست تنها راه رسیدن به خدا محسوب شود .سپس در آن زمان است که اگر مشکلت از راه رسیدو ادامه پیدا کرد ،ماهانتا آماده یاری رساندن است ولی اگر قرار است که چل از مشکلت کارمیک گذر کند باز هم به او کمک داده میشود اما باز این خود فرد است که باید مسئولیت تمام اعمال خویش را بپذیرد و از این مرحله عبور نماید. ه اینها باور به استاد حق در قید حیات و قبول این نکته است که ماهانتا همیشه بهمنظور شفا اساس هم ٔ دادن ،یاری رساندن و راهنمایی کردن برای عبور از موانع زندگی با چل است. ه شایان ذکر دیگر ،اینکه مثل ً چلیی درخواست میکند نامهاش به آدرس دیگری ارسال شود ،زیرا نکت ٔ خانوادهاش مخالف این قبیل مطالعات معنوی هستند .بهطور کُلی اگر کی به این شکل عمل کند ،این خود نیز نوعی متوقف کردن خودمان در مسیر معنوی محسوب میشود .زیرا ما خودمان را در اختیار اک نمیگذاریم تا دیگران را فریب دهیم ،ضمن آنکه سعی نداریم بهدیگران نیز کمک کنیم .اگر خانم خانهداری تقاضا میکند که نامهاش به منزل دوستش ارسال شود ،بهدلیل اینکه شوهرش موافق نیست ،این روش ،روشی صادقانه با همسرش نمیباشد .اگر هر دو آنها نقطهنظر مشترکی در مورد آن مطالب در منزلشان را نـداشتـه بـاشنـد من تـرجیـح میدهـم کـه چل اصـل ً آنرا دریافت نکند .به هر حال ما میخـواهیـم بهعنوان الگو عمل کرده و مخالفتـی بین اعضـا یک خـانـواده بـر سـر مسـائل اک وجـود نـداشتـه بـاشـد. ه دیگر اینکه چل ،قبل از اینکه واجد شرایط وصل گردد باید مدت دو سال مطالعه کند .یعنی نکت ٔ دیسکورسهای سفر روح و راه پنهان را فبل از درخواست وصل بگذراند .اگر او از این قاعده پیروی نماید برای واصل شدن کفایت میکند ولی حداقل آن دو سال است .البته اهمیت ندارد که او چقدر در مورد مذهب و گروههای دیگر مطالعه داشته است زیرا آن مطالعات هیچگونه ارتباطی با سیر مطالعاتی اک ندارد ،اگر چه آنها زمینهٔ خوبی برای چل محسوب میشوند ولی بهزودی چل درمییابد که نمیتواند آن مطالب را همراه با آنچه که در اک به او داده میشود ،حفظ نماید .اما او تصور میکند این شیوه ،شیوه ٔ خوبی است ولی به هر حال ماهانتا تشخیص میدهد که این روش بـه ضـرر اوست و این اجـازه بـه او داده نخـواهــد شـد. دلیل دیگر برای شکست در تکنیکها این است :نامههایی از بعضی دوستان دریافت میدارم که معتقدند راه را باید با سفر روح آغاز کنند .در واقع کسانیکه خود را در رابطه با فلسفه و تکنیکهای اک ناموفق میبینند دو راه در پیش میگیرند :اول ً آنها به سفر اثیری میاندیشند ،ثانیا ً میخواهند بهزودی یاد بگیرند تا فراتر از ژرفای معنویشان قرار گیرند .درصورتی که میبـایست بـر حسب راه و روش اکنـکـار راه را آغـاز کنـنـد. بههر حال در حال حاضر ما کلسهای سری اول ستسنگ را برگزار کردهایم ،افراد میتوانند از این کلسهـا شـروع کننـد کـه از اتخـاذ هـر شیـوه ٔ غیـر معمـول انفـرادی بهتـر است. همیـشـه بـا شمـا هستــم دوستـدار شمـا پـالتـوئیـچـل
شمـارهٔ35 : September_1969 دوستـان عـزیـز اکثر افرادی که قدم در راه معنوی میگذارند امیدوارند تا راه فرای از واقعیت در زندگی پیدا نمایند ،که این خود خطایی بزرگ محسوب میشود ،اما نه غیر عادی .در اکثر آثار و کتب متافیزیک و مذاهب، مردم به اتخاذ روش مطالعاتی ترغیب میشوند میشوند تا سختی و مشقت را از آنها دور کند و شادی و خوشی برایشان به ارمغان بیاورد .بنابراین وقتی از چلیی که به تازگی مطالعات اک را شروع کرده، میپـرسیـم که آرزوی معنوی او چیست عمـومـا ً پاسخ یکی است :داشتن تـوانـایـی رسیـدن به ماوراء قلمرو فیـزیکـی و آموختن روش پـدیـدههای روانی و یا تبدیل به یک معلم معنوی بزرگ ،البته اینها
آرزویهای با ارزشی هستنـد اما اغلب فـراتـر از ظرفیتشان میباشد .در واقع اکثر مردم فاقد آمادگی کامل در جهت شکوفایی معنوی هستند تا دریچهای به سوی سرزمینهای دور ،بهرویشان گشوده گردد. اما با این وجود ،از طریق متـافیزیستها و مذهبیون به آنها گفته میشود مه همه آمادگی فهم درست زندگی را دارند .این به راستی یک مشکل بزرگ محسوب میشود .در افکار عمومی گفته میشود عمل ً هر کس دارای ( ) ESP: Extra Sensory Powersیا قدرتهای مافوق بشری است ،اما حقیقتاً اینطور نیست .حتی هیئت رئیسههای تجاری و صنعتی نیز بر اساس این طرز تفکر اغوا شدهاند و اکثر ه آموزشی دقیق و حساس تربیت میکنند که البته بعد از یک یا دو سال کارمندانشان را تحت یک برنام ٔ افرادی که در معرض این نوع آموزشها بودهاند میاموزند که زندگی ابدا ً آن چیزی نیست که آنها ه مسئولیت معتقد بودند .و در نتیجه با وحشت و ترس از کارفرمان و خانوادههایشان جدا شده و خرق ٔ را بهدور میاندازند و در وادی استفاده از لباسهای جین ،صندل ،و ریشهای بلنـد سـرگـردان شـده و از اجتمـاع دور مـیشـونـد. سالهای متمادی است که من تأکید فراوانی روی حساس شدن ( یا بهتر بگویم درگیر شدن با نیروهای ه مهمی است زیرا چلها بیش از حد تحت تأثیر قرار میدهد ،البته خیایها روانی) دارم و این خود نکت ٔ معتقدند که این نکته در زندگیشان بسیار با اهمیت است ولی هیچ چیز در زندگی با اهمیتتر از حقیقت نمیتواند باشد .در واقع برخی از مردم آمادگی پیشرفت بهسوی قلمرو خداوندی را ندارند و چنانچه به این امر اصرار ورزند با مشکلت بیشتری مواجه خواهند شد .در اینجا منظورم این است که سعی در افزودن بر حساسیت یک فرد مشخصا ً زمینه را برای مشکلت در موارد مختلف فراهم میسازد .به عبارت دیگر در زندگی اجتماعی امروز شکستن استادنداردهای اخلقی موجود ،روش غلطی است .افرادی که بسیار حساس مشکلت را بهسوی خود جذب میکنند زیرا آنها در معرض نیروهای روانی که نمیتوانند از عهده ٔ آنها برآیند قـرار مـیگیـرنـد. بهطور کُلی من اصول ً با مطالعه و تدریس جادو و پی بردن به اسرار و موضوعاتی شبیه به آن در دانشکده و دانشگاهها مخالف هستم .این روش غلطی است ،زیرا این نیروها مشکلت فراوانی را برای افرادی که سعی در یادگیری و پیشرفت معنوی دارند ،سبب میشوند .اگر کسی تاریخ نژاد بشر را مطالعه نماید درمییابد که علت سقوط تمدنها ناشی از ضعیف شدن ساختار جامعه توسط تأثیر روانی دریافت آن جامعه بوده است .برای مثال امپراطوری روم به علت هجوم بربرهای جنوب به سمت شهر روم شکست نخورد بلکه بهخاطر انجام تمرینهای عجیب و غریب شرقی و بکار گیری دانش روانیای بود که سربازان رومی از شرق به ارمغان آورده بودند .مانویت ،راز مـذهب یـونان،میتـرائیسم ،فـرهنگ مصــر ،و زرتشت اسـامـی انـدکـی از آنهـا مـیباشنـد. این استدلل در مورد امپراطوری بریتانیا هم صدق میکند زیرا زمانیکه سربازان بریتانیا در هند مستقر شدند دانشی سطحی از ادیان هند را با خود بردند که بعدها کمکم این نیروها در ساختار اجتماعی ملت جایگزین شده و در زمان خود باعث سقوط امپراطوری بریتانیا گردید .باید بهخاطر داشت که همین روش امروزه نیز ممکن است در ساختار اجتماعی این ملت ( آمریکا ) بکار رود .نفوذ نیروهای روانی تجزیه شده و مجددا ً به شکلهای جدید تبدیل خواهند شد بطوریکه همیشه برای فرد و کشورش مفید نخواهد بود .این مسئله مشکل ماست چنانچه باید بهطـور جـدّی با آن مقـابلـه نمـائیـم. حال میخواهم در مورد چلیی که پیرو اک است و میخواهد همه چیز را بهدرستی انجام دهد برایتان مثالی بزنم .او شاگرد جدّی و خوبی است بطوریکه همه چیز را مطالعه کرده و تمام دستور العملها را بهدقت دنبال میکند .از طرفی او هیچ حرکتی بدون مشورت با لوح طالعبینی انجام نمیدهد .و در ه حالی که رفیعترین آثار معنوی الهی را مطالعه میکند میخواهد تا از طریق لوح طالعبینی که بوسیل ٔ نیروهای روانی کنترل میشود راهنمایی جوید .یعنی از یکطرف با در اختیار قرار دادن خود به نیروهای معنوی بالتر حساس شده از طرف دیگر خود را در اختیار نیروهای روانی قرار میدهد .این چل دیر یا ه طوفانزدهای زود میبایست به این روش خاتمه دهد .زیرا در این صورت او به یک کشتی شکست ٔ میماند که سعی دارد تا ذهن و زندگی فیزیکیاش را متعادل نگه دارد و قادر نخواهد بود که به این روش ادامه دهد زیرا در اینصورت ممکن است به یم بیمار روانی تبدیل گردد .بعضی از چلهایمان این ه سایر دیسکورسهای روانی دارند و از سوی مشکل را تجربه کردهاند زیرا از طرفی سعی در مطالع ٔ دیگر کُتب زیادی را مطالعه کرده و یا بهجای اینکه خود را بهدست استاد اک بسپارند و بگذارند تا او راهنماییشان نماید به طالعبینی روی آورده تا به زندگیشان جهت دهد .فرد نمیتواند در بکارگیری نیروهای روانی زیاده روی نماید و اجازه دهد تا آنها عنان زندگیش را بهدست گیرند و همچنین چلیی که طریقت اک را برگزیده و در جستجوی خدا نیز میباشد نمیتواند همزمان از کل کمک بگیرد و با لوح طالعبینی برای انجام کارهای روزمره مشورت نماید .نیروهای خدا معنوی هستند ولی نیروهای کل ( ) Kalروانی و منفی میباشند .به این ترتیب ما نیروی مثبت را بر علیه نیروهای منفی به مبارزه فرا ه مثبت آن در زندگیمان بهرهمند شویم .این شیوه هرگز عملی نخواهد میخوانیم به امید اینکه از نتیج ٔ شد .بهطور کلی خداوند با هیچ چیز به جز خودش به مصالحه و تـراضـی نمـیرسـد. حساسیت فرد بستگی به حوزه ٔ روانی او دارد .این نعمت خداوند است که ما تا حدودی حساس باشیم اما چل باید به آهستگی پیش رود در غیر اینصورت دچار مشکلتی بزرگتر از پیش خواهد شد .وقتی او تحت نظارت صحیح استاد حق در قید حیات پیشرفت معنوی خود را آغاز میکند همزمان حساسیت او
هم توسعه مییابد اما با یک روش صحیح ،و تحت مراقبت و حفاظت استــاد. همیـشـه بـا شمـا هستــم دوستـدار شمـا پـالتـوئیـچـل شمـارهٔ36: October_1969 دوستـان عـزیـز چلی اک به قانون محیط است ،قانون معنویای که برای دانش پژوهان ماورءالطبیعه و مذهبیون شناخته شده میباشد .البته این موقعیت همان اندازه که برای دیگران مضر است ،برای کسانیکه از اکنکار پیروی میکنند دارای امتیازاتی میباشد .کسی که از قانون معنوی حمایت میکند مانند حمایت متافیزیسینها و مذهبیون ،میداند که آنها با قوانین عجین شدهاند و مجبورند به آن احترام بگذارند .به همین علّت هفتاد درصد افرادی که در زندگی بهدنبال خدا هستند با شکست مواجه میشوند و به همین دلیل نیز افراد به این قانون کذایی خدا ،بیحـرمتـی کرده و آنرا نقض مینمـاینـد و جنـایتهایـی نیز بر علیه مخلـوقـات خـداونـد مـرتـکب شـده و مجـازات هـم نمـیشـونــد. البته تعداد کمی دلیل آنچه که بیان داشتم را دریافتهاند ( زیرا بشر بطور عام فکر میکند قانون خدا باید محترم شمرده شود ) و همچنین تعداد بسیار کمی هستند که بدانند واقعیت این اصل مهم چیست. سراسیمگی بشر این است که تا کنون آنچه که بهعنوان قانون خدا به آن میاندیشیده و اظهار میکرده اشتباه بوده است .اشتباهش هم همین است که اکثراـً احساس میکنند قانون الهی که ما در اینجا راجع به آن بحث میکنیم همان قانون اخلقی است .قانون طلیی همان ،قانون خداست که نقل میکند " .با دیگران همانطور رفتار کن که دیگران با تو .عـدالت را بـا زیـر دستـان رعـایـت کن در غیـر اینصـورت از مجـازاتـش رنـج ببــر ". این عبارت معمائی از درک اشتباه در مورد قانون خداست .برای درک بیشتر منظورم ،بهتر است بگویم ،منظور من پایه و اساس قانون طلیی و عشق برای خداست بدون اینکه بدانیم به چه عشق میورزیم .عشق ورزیدن به " آن " از صمیم قلب ،ذهن ،روح ،و عشق ورزیدن به همسایگان ،ببخشید ..مثل اینکه داریم از بحث اصلی دور میشویم .البته این عبارات بخشی از قـانـون است نـه بـخش عمـده ٔ آن. ه اتری، لئیتسه استاد اک و محافظ کعنوی شریعت کی سوگماد و یک بخش از معبد خرد زرین در طبق ٔ قانون خدا را به این شیوه بیان میکند :ثابت ماندن در موقعیت روح اساس قانون خداست .این تمام حقیقت قانون معنویی است که همه نوع بشر از آن صحبت میکنند .اساس قانون خدا این است که روح زمانیکه به طبقات بالتر برسد کانل میباشد .این تمام آن چیزی است که استاد اعظم اک در اینجا بیان میکند .هنگامیکه روح به این مرحله رسید ثابت و پا برجا میماند یا اینکه در ابدیت استـراحت کـرده و قـوانین خـودش را وضـع میکنـد ،این است قـانـون خـویشتن. ه قانون خدا ،اما تعداد بـه دلیل این واقعیت است که ما قانونی برای خودمان هستیم یعنی جان و ریش ٔ کمی آنرا فهم میکنند .حتی معدود افرادی هستند که حقیقت آنچه که واقعـا هستند را میپذیرند .با عدم پذیرش این واقعیت آنانیکه در جهانهای معنوی مسئولیتشان را درک و قبول نکردهاند از سـرازیـر شدن نعمات الهی در طبقات بالتـر خود را بینصیـب میگـذارنـد .علتش هـم فقدان درکی است که باعث میشود هر کس نتـوانـد اصول پنهان و جاری قـانـون خـداونـد را فهـم کنــد. زمانی که شما آنرا دریافتید دیگر در باورهای مادی قوانین اخلقی محبوس نخواهید شد .نه اینکه آن جامعه دیگر نیاز به رعایت قوانین اخلقی نداشته باشد .نه ،بلکه شما بالتر از اینچنین قـوانیـنـی که متعلـق بـه جهـانهـای تحتـانـی است ،قـرار داریـد. شما باید همیشه بهخاطر داشته باشید ،کسانی که در پلههای معنوی بالتر قرار دارند کسانی هستند که اخلقیات را بیشتر رعایت میکنند .او همچنین بیش از این نمیتواند در موارد خویش کهنهاش اصرار ورزد و باید معتقد باشد و بداند که قانون رفیع معنویتر او را به سمت خویشتن تعـالـی و تکـامل بخشیـده و سبـب مـیشـود تـا او بـه فـردی متعالیتر و متکاملتر بدل مـیشـود. کانجور ( ) Kandjurکتاب مناسب برای مطالعه در اوقات فراغت به منظور پیشرفت معنوی و گسترش آگاهی است .این کتاب قابل حمل در کیف و جیب میباشد بهطوریکه در وقت اضافی اتوبوس و یا منزل میتوان آنرا مطالعه نمود .این کتاب آگاهی شما را به ارتعاشات بالتری می رساند، ه مـذهب و این تعالی به دلیل بالتر قرار گرفتن نسبت به قوانین دنیا و قوانینی است که بهوسیل ٔ اُرتـدکس وضـع شـده و بسیـار مهـم مـیبـاشـد. طبیعتا ً جسم باید در دنیای فیزیکی زندگی کند و این بخشی از آگاهی بشر است که ما باید آنرا بپذیریم
و درک کنیم .جسم به زمان ،مکان و انرژی فیزیکی محدود است .اما بخشی از ما که روح است و ه ماست ،محدودیت نداشته و میتواند آزاد باشد .روح بخشی از بشر می همان جرقهٔ الهی خدا در هم ٔ باشد که میتواند در جهانها سیر کرده و کامل ً از قوانین آزاد باشد همان مـذهبیـون و متـافیـزیسینهـا آنـرا قـانـون معنـوی خـدا مـینـامنـد. تا زمانی که در کره ٔ خاکی و کالبد فیزیکی هستیم باید از قواننین وضع شده اجتماع و تمدنمان پیروی ه آنها رها هستیم .امیدوارم این توضیحات عقاید من را کاملً نمائیم .ولی در خویش معنوی ،از قید هم ٔ روشن سازد ،عقایدی که باعث به ستوه آوردن افرادی شده است که نمیتوانند بین قوانین ساخت بشر و قانون خدا تفاوت قائل شوند .در قانون خدایی ساخته شده ٔ دست بشر ما در آگاهیمان نیز آزاد نیستیم اما به هر حال آنچه را که گفتهاند ،انجام دهید ،چرا که ما به هر حال باید پیروی نموده و همنوایی کنیم و مادامی که در جهانهای فیزیکی زندگی میکنیم این تبعیت قهری است .در هر صورت کلیسا برای کنترل کردن بشر از بزور گرفتن احشام همسایه گرفته تا کشتن یکدیگر قوانین اخلقی را وضع نموده است .که البته میتواند روش خوبی باشد ولی آنانیکه فراتر از آگاهی بشر در ه فهم معنوی قرار دارند به اینچنین قوانینی نیاز ندارند زیرا سرزمینهای دور زندگی میکنند و در حیط ٔ آنها احترام به همسایگان و افراد ضعیفتر را خیلی زودتر آمـوختـهانـد. این افراد نه نیازی به گرفتن اموال همسایگان خود دارند و نه نیازی به اینکه به زور چیزی را در این دنیـا تصـاحب کننـد .آنها آنچه را که برای زندگی روزمره احتیاج دارند از طریق خداوند برایشان فراهم می شود .معمول ً اشتیاق مال دنیا و شخصیتهای مادی از آنها جدا شده است ،بهطوری کهچیزهایی را که بشر مشتاق داشتن آن است بخشی از آگاهیاش میگردد. ه ذکر را در سایر جهانها آغاز میکند ،طرز تفکرش عوض شده و از قوانین کهنه نوع زمانیکه چل تجرب ٔ بشر رها میگردد و خود را در چهارچوب قانون جدید قرار میدهد .این درک صحیح معنوی از قـانـون خـداست. همیـشـه بـا شمـا هستــم دوستـدار شمـا پـالتـوئیـچـل
شمـارهٔ37: November_1969 دوستـان عـزیـز این باور نکردنی است که بیشتر مردم از خدا همه چیز میخواهند در صورتیکه هرگز حاضر نیستند ه بشریت بهایی در مقابل آن بپردازند .این خود مشکل علج ناپذیری است که در حال از بین بردن ریش ٔ ه جهالتش از زمانی که وارد کره ٔ خاکی شده است ،همیشه به خدا عجز و لبه کرده است .بشر بواسط ٔ تا وسائل رفاه مادیاش توسعه یابد .اما بهنظر میرسد در مقابل ،هرگز حاضر نیست چیزی بپردازد. انسان نمیتواند بیش از آنی که میبخشد ،دریافت نماید .این خود حقیقتی از هر مرحله آگاهی است. قانون معنوی میگوید " ،وقتی کسی تقاضایی مبنی بر بخشایش معنوی از سوگماد دارد باید مایل باشد تا به طریقی بهای آنرا بپردازد " .این جان کلم است و مشکلی جهانی که همیشه مورد اعتراض نوع بشر می باشد .تعداد کمی ،آنهم اگر وجـود داشتـه بـاشـد حـاضـرنـد ایثـار کننـد. ه بهطور کلی بخشیـدن بدون ستـادن مهمترین جنـبـهٔ پیشـرفت معنوی است .هیـچ روحی به مـرتبـ ٔ کمـال نمیرسد مگر اینکه بیـامـوزد که خودش را از طـریـق استـاد اک در اختیار خـداونـد قرار دهد. ه کار و عمل باشد و نه اختـلس و دزدی ،راهی کـه خیلی از مردم البته این بخشایش بـایـد بـوسطـ ٔ ه عشـق بشـری پس از آن عشق جهـانـی و نهـایتـا ً عشـق سعـی در اجرای آن دارند .ابتـدا مـرحلـ ٔ الهـی است که تمام زندگی را شامل میشود .اما تعداد معدودی ،اگر آنهـم وجـود داشتـه باشـد ،بـه ه نهــایـی ( عشـق الـهـــی ) خـواهنــد رسیــد. مــرتبــ ٔ این را باید بدانید که هیچکس نمیتواند فقط بهخودش اهمیت داده و انتظار داشته باشد که فقط و فقط به روی آگاهی خود متمرکز شده و سپس از خداوند طلب دریافت چیزی نماید .بخشش خداوند با این شیوه منافات دارد .در کتب مقدس جهانی ابتدا ً فرمان عشق ورزیدن به خداوند و سپس کسانیکه ه فیزیکی میباشند ،وجود دارد .بدین معنا که مثل ً پدر یک خانواده میبایست به خانوادهاش در طبق ٔ صمیمانه عشق ورزد و همزمان خود را به قادر متعال بسپارد .بنابراین ،این عشق ورزیدن به خدا نباید او را نسبت به خانواده غافل کند .همچنین اگر او تلش کند که به جهان عشق ورزد قبل از اینکه بیاموزد به خانوادهاش بیش از خودش عشق بورزد ،در اینصورت تلش او با شکست مواجه خواهد شد. این مشکل تمام کسانی است که سعی میکنند تا از طریقت اک پیروی نمایند ،به هر حال میبایست زمانی آن را بیازمایند و این آزمونی است برای تمام افراد ،بدین معنا که اگر فرد در ارتباط با رشتههایی پایینتر از اکنکار قرار گیرد مشکلت فراوانی برایش بوجود خواهد آمد ،زیرا نمیتواند در راهی پیشرفت نماید که نسبت به توجیه خودش بیتفاوت باشد .او میبایست یا عمیقا ً به این مـوضـوع
بنـگـرد و این وابستگی را اصلح نماید و یا اینکه در طول مسیر دست و پا زده و از اینکه چرا هیـچ پیشرفتـی ندارد سرگـردان و حیران باشد .این بیماری مزمن متـداولـی است بین چـلهـایـی که سعی میکنند از اک پیروی نمـاینـد :داشتن تعلق خاطـر به آنچه که آنها بهعنوان طـریـق معنوی به آن مینگـرنـد و از آن منصـرف هم نمیشونـد .آنها سعی میکنند تا کاری را که فـراتـر از ظـرفیـتشان است بهعهده بگیـرنـد .بنـابـراین با قصـور ورزیدن در ترک مسائل غیر ضروری ،شخص در شکوفـایـی معنویاش شکست مـیخـورد. ه طریق اک بههرحال بار اضافی برای فرد غیر قابل تحمل است .او نمیتواند بیش از چیزیکه بهواسط ٔ به او داده میشود باری را حمل کند ،و اگر چنانچه به دلیل مشارکت چل در کارهای اک کارمایش شروع به مستهلک شدن با سرعتی بیش از تصور وی نماید تصور میکند میتواند مطالب و مباحث سایر مکاتب عقیدتی را نیز همزمان مطالعه نماید .و دقیقا ً در همین مرحله است که او با بار اضافی بیش از ظرفیتش مواجه خواهد شد ،و به استقبال مشکلت غیر ضروری میرود و عجیب اینجاست که میخواهد از این طریق سریعا ً هم به شکوفایی معنوی راه یابد .بدین ترتیب ،میبینیم که مشکل او بیصبری است و شاید هم مشکل کارمیک او دقیقا ً همین باشـد .بنـابـراین مـیبـایست از بـه زور بـاز کـردن درهـای روح ممـانـعت نمـود. ه دیگر این است که میبینیم ،چل گاهی اوقات به نیروی کل اجازه میدهد تا بهعنوان مجرا از او نکت ٔ استفاده کند .مثل ً انتقاد از آثار اک ،سعی در بدوش کشیدن مسئولیت آثار اک ،انتقاد از ماهانتا ،ناراضی بودن از اک ،تماما ً در این مقوله میگنجد .بهطور کلی مباحث علوم ماوراءالطبیعی (متـافیـزیک) طـریقتـی در سطـوح پاییـنتـر از اک است و بـه هیـچــوجـه نمیتوانیم بهعنوان یک چل به آنها تسلیم شویم .مثل ً در مورد شفا ،اگر کسی خارج از قوانین اک شفا یافت مسلما ً شیـوه ٔ غلطی را پیش گــرفتـه است و شفـایش دوام نخـواهـد داشت بنـابـراین شفـا دادن مـیبـایست دقیـقــا ً از طـریـق سفـر روح انجـام پـذیــرد. بنابراین هر زمان که چل بهعنوان کانالی برای دریافت ،عمل میکند میبایست کانالی برای بخشیدن هم باشد او میبایست خود را همیشه در یک وضعیت متعادل و خنثی نگه دارد .مثل ً خیلی از مردم میتوانند برای دیگران دعا کنند و نتیجه بگیرند ،اما قادر نیستند به خودشان کمک کنند .این حقیقتی است قابل بحث که البته بهخاطر عدم موفقیتشان ،آنان همیشه بدترین شاکیان هستند .موفقیت آنها کامل ً شبیه مادری است که تشخیص میدهد او در خانواده ،آخرین فردی است که مورد توجه قرار میگیرد .بیشترین توجه او میبایست مخصوص شوهر باشد کسیکه منبع درآمد خانواده میباشد .پس از آن باید وسائل رفاه فرزندان را جهت تربیت و ورودشـان بـه جـامعـه فـراهـم آورد و در آخـرین مـرحلـه خـود او قـرار دارد. به هر حال ،اگر کسی مدت زیادی وقت صرف خود کند و دائم در مورد خودش بیاندیشد یقینا ً در سراشیبی سقوط قرار میگیرد .هیچکس نمیتواند چنین عمل کند و در موقعیت خوبی از آگاهی هم باقی بماند .این وضعیت توجه به درون در بدترین شکل آن میباشد و متأسفانه اکثر مردم در چنین موقعیتی گرفتار هستند .آنها آثار اک را مطالعه کرده و میگویند خوب این که مشکل دیگران است نه مشکل من ،در نتیجه تمام آموزشی را که برای او در نظر گرفته شده است را از دست مـیدهـد. بهطور کلی سپردن خویشتن خویش به خداوند حقیقتا ً یک هنر است ،البته من نمیگویم کسی از خانواده و علقهاش نسبت به مادیات دست بشوید بلکه سعی کند که هیجانات ناشی از زندگی دنیوی را از وجود خود بـزدایـد .او میبایست هـدیـه استـاد را به شکل نعمات پـذیـرفتـه و از این امتیاز که شامل حالش گـردیـده راضی و خشنـود بـاشـد .اگر او خشنـود است بنـابـراین حقیـقت خدا از آن او ه عشـق استـاد بـه رفیــعتـریـن درجـات خـواهـد رسیــد .بنابراین وقتی کسی خـواهـد بـود و بـهواسطـ ٔ در این مرحله به شکـوفـایـی رسیـد ،بهموجب آن آموزشها میتـوانـد تا درونیترین سطـوح او رسوخ کند و به این تـرتیـب او سعـادتمنـدتـرین افراد خـواهـد بود .از آن پس میآموزد که ستـانـدن و ه چـل متعـادل بخشیـدن مـرحلـهای است که کامـل ً مسـاوی از آگاهـی کـه مـیبـایست بـهوسیـلـ ٔ گــردد .بدین تـرتیـب فردی که بیشتـریـن بخششها را دارد کسی است که همـراه با استـاد در طبقـات معنـوی آمـوزشهای محـرمـانـه را دریـافـت مــیدارد. همیـشـه بـا شمـا هستــم دوستـدار شمـا پـالتـوئیـچـل
شمـارهٔ38: December_1969 دوستـان عـزیـز ه آتما (روح) و جهـانهـای بالست .این طبقه مـافـوق قلمرو ذهن و ه اک متعلق به طبق ٔ رسالت و وظیف ٔ
مـاده مـیباشـد ،جهـانهـایـی کـه صـرفـا ً در آن آگاهـی وقف شده و عشق میتـوانـد وجـود داشتـه بـاشـد. این نـوع مرحله یعنی وقف عشق ( فدایی عشق ) مرحلهای بدون کارماست و هرگز خود را با شور ه احساسات عشقی و عاطفی است. مذهبی و تعصب و احساسات ابراز نمیکند و بسیار برتر از مرحل ٔ بدون وقف این جوهر ،فرد درمییابد که تمام اشتیاق و آرزوی او در جهت آزادی تنهـا ژستـی بـیمحتـوا است. وقف عشق تنها میبایست براى ماهانتا ،استادحق در قید حیات و استاد درون باشد .اینها اسامی ه آن شناخته میشود .استاد بیرون در این دنیا به شکل فیزیکی و برای مختلفی هستند که استاد بهوسیل ٔ بهکار گیری کلم در قالب گویش و نوشتار ظاهر میگردد .چل باید از بخش فیزیکی استاد عبور کردن تا به کالبد درونی استاد حق در قید حیات دسترسی یابد .این همان خویش درونی است و از کسانیکه پیرو استاد زمان خویش هستند ،مراقبت میکند .تا وقتی که کسی عشق و صمیمیت را در رفتاری ه قدرت و ارادهٔ خویش ساده و آرام و عشق غیر شخصی به استاد تقدیم ندارد مسلما ً نمیتواند بهوسیل ٔ برای سفر اک تجهیز شود .او حتی قادر نیست گـرههـای کـارمیـک رنـدگـیاش را گشـوده و در طبقـات آتمـا ( روح ) متعـالی گـردد. بنابراین زمانیکه چل یاد میگیرد تا عشق گرم ولی غیر شخصی خود را به ماهانتا تقدیم دارد او یک مبلغ اک محسوب خواهد شد .چل توسط ماهانتا بهمنظور انجام کارهای معنوی اک بهکار گمارده میشود .بهطوریکه هریک از شما بهمنظور وصل و در لیست قراردادن چلهای جدید هدایت میشوید. در مقیاسی کوچکتر ،هریک از شما صدایی برای استاد میباشید بطوریکه آثـار اک را در دستـرس سـایـرین قـرار داده تـا عـلقمنـد شـونـد. فردی که از طریق اک پیروی مینمـایـد آنچنان ارتباط تنگاتنـگـی با کارهای معنوی پیدا میکند که تـدریجـا ً و بهمرور زمان به یک مبلغ حـرفـهای تبدیل میشود .البته منظورم فردی نیست که تعصبـات مـذهبـی داشتـه بـاشـد ،بلکه آن کسی که به اک باور دارد و قادر است خود را به استـاد درون تسلیــم نمـایـد .چل میبـایست یک رفتار و منـش فردی نسبـت به زنـدگـی را در خود بپـرورانـد در حـالـیکـه بـهطـور همزمان رفتاری جهانی را نیز برای تمام چلهایی که در حقیقتی واحد بههم مرتبطند ،بسط و گسترش دهد .او میداند و میفهمد که این ارتباط چیزی شبیه به یک غلف است برای شکستن نوری سفید که بر ذهن درونیاش گذاشته شده است تا بتواند با چشمان درونی ببیند اگر چه هیچ شخص دیگری قادر به دیدن آن نمیباشد و حتی نمیتواند در قالب کلم و یا استنتاج آن را توصیف نماید .تنها چیزی که میتوان گفت تا برای دیگران قدری ملموس باشد این است :آن فقط هست ( .) IT, Just IS البته این تجربه ،تجربهای شخصی است که تنها مختص او میباشد ،بهطوری که هیچگاه دو نفر نمیتوانند در رابطه با واقعیـتهـای درونـی تجـربـهای یـکسـان داشتـه بـاشنـد. ه کتاب کانجور میتوانیم به گسترش خویش فردی دست یابیم .کانجور کتابی کوچک، از طریق مطالع ٔ ه سریع و قابل حمل در کیف و جیب میباشد .چل شامل کلم استاد است .کتابی مناسب برای مطالع ٔ ل کار ،یا زمان استفاده از وسائط نقلیه عمومی کانجور را میبایست در اوقات اضافی در منزل ،مح ه کتاب کانجور مانند غذایی برای روح و ذهن بدقت مطالعه نموده تا آگاهیاش گسترش یابد .مطالع ٔ ه آن بسط و گسترش آگاهی ،شادی و خرسندی بـههمـراه مـیآورد. میباشد و مطالع ٔ برای بهرهوری بیشتر بهتر است مطالب این کتاب کوچک را حفظ نموده و برای حل مشکلت روزمره از آن استفاده نمود .به این ترتیب این کتاب بهطور واضح و روشنی آگاهی فرد را نسبت به آثار اک بسط داده و نشان میدهد که بهشت همینجا و همین حالست .به هر ترتیب اکیست با انجام تمرینات معنوی هر روز میمیرد او کالبدش را ترک کرده و در جهانهای بهشتی سیر میکند و منتظر مرگ و امتیازات آن نمیشود .بنـابـراین آنچه که ما داریم روی آن کار میکنیـم راههای آزادی است .ابتدا انتقال آگاهی از احساسات درونی موجود در خویش فرد و پس از آن رهـایـی از قـالبهـای قـراردادی است کـه تـوسط قـوانین اجتمـاعـی بـر آن تحمیـل شـده است .البته این به معنای پناه جستن به صومعههای مشرق زمین نیست تا با استفاده از متدهای ریـاضـتکشـی ،و یـا دستـورالعمـلهـای یـوگـا آزادی را فـرا گیــریــم. آنچه که میبایست انجام دهیم پیروی از دستورالعملهایی است که در دیسکورسهای مختلف اک مطرح میشود ا .همچنین میبایست خویش انضباتی را افزایش داده بطوریکه مسئولیتهایش را بهعهده بگیرد .بهعبارتی دیگر استاد تنها میتواند چل را راهنمایی کند ،به او کمک نماید و مراقب باشد تا تمرینات معنوی اک را انجام دهد اما به هیچوجه نمیتواند چل را به انجام کاری که مایل است وادار نماید .انجام دستورالعملهای معنوی و اطاعت از خواستهق استاد یا قصور ورزیدن در خویش انضباطی در جوهره ٔ خود سبب میشود تا در مقابل اک قرار گیـریـم بـهطـوریکـه نتـایـج آن سـریعــا ً بــروز مـیکنــد. بعضی مواقع ممکن است چل از دلتنگی ،اظطراب ذهنی ،آشفتگی درونی ،و بیخوابیهای شبانه رنج
برد .زیرا اتفاقاتی رخ داده است که رفتارها و عکسالعملهایی بر خلف طریق اک را سبب شده که نتیجتا ً ناشی از عدم خویش انضباطی خود فرد بوده است به هر ترتیب راه درست و میانه حقیقتاً طریق اک میباشد .بههر حال وقتی کسی وارد اکنکار میشود بهعنوان یک چل هرگز تنها نخواهد بود زیرا استاد همیشه با اوست .بنابراین استاد آماده است تا در مواقع لزوم به او یاری رساند .اما به هرحال در سلسله مراتب روحانی قوانینی وجود دارد که لزم است پیروی شود .هیچکس نمیتواند با نفسانیاتی نظیر کاما( شهوت ) ،کرودها( خشم ) ،لوبها( حرص ) ،موها( وابستگی ) ،یا آهنکارا ( غرور ) سرسازگاری داشته باشد .اگر چلیی اجازه دهد هر یک از این پنج فعالیت ذهنی در وجودش فعال شود بهطور حتـم سنـد نابـودی خویش را امضـا کرده است .بنـابـراین اگر او نسبت به اک ناشکیبـا و یا عصبـانـی شود و یا سایر آموزشها را همـزمـان با تمرینات اک انجام دهد ،مسلمـا ً بعد از مـدتـی دچار بحران روحی شـدیـدی میشود که تنها راهش بازگشت به مسیـر شکیبـایی است .اما اگر او با زندگی از طـریق آگاهـی " وقف عشق " و یا " فـدایـی" روبـرو شود با خود میگویـد " من پـذیـرای هر چیزی هستـم چه خـوشـی چـه سختـی و مشقـت " بنـابـراین با چنیـن روحیـهای او هـرگـز خـود را مغلـوب و شکـستخـورده نمـیبیـنـــد. همیـشـه بـا شمـا هستــم دوستـدار شمـا پـال تـوئیـچـل شمـارهٔ39 : January_1970 دوستـان عـزیـز این ماه قصد دارم تا در مورد مسائل و مشکلت مرگ و مفهوم ٱم و محدودیت آگاهی بشر برایتان ه آثار شریعت کی سوگماد که شامل دوازده جلد است را بهزودی صحبت کنم .البته اگر بتوانم کلی ٔ برایتان آماده خواهم کرد .اما جلد دوم کتاب از سمبلهایی استفاده کرده که ما تحت عنوان " کتاب پیش بهسوی نور " با آن آشنا هستیم .بدین معنا که وقتی روح از خطرها و مشکلتی که در دنیاهای کل با آن روبرو میشود عبود کرد ،وارد جهانهای نور میشود .این همان معنی پیش بهسوی نور است سمبلی از روح در جهانهای پاک و خالص نور و صوت ،بههر حال روح میبایست قبل از ورود به جهانهای روشنتر از آفتاب سوگماد از شب تاریک جهانهای کل عبور نماید .آگاهی بشر به این دنیا محدود شده است ،بهطوری که با تولد آغاز و با مرگ خاتمه مییابد و مداری از سختیها،نارضایتیها، و آشفتگیها انسان را در بر میگیرد .زندگی در میان این مدار آگاهی ،از کیفیتی غیر واقعی برخوردار است .ما هم مانند فوبیکوانتز هستیم او میگوید زمانی در رؤیا دیدم که یک روباه هستم و هر چیز را دقیقا ً مانند یک روباه احساس میکردم ولی مطمئن نبودم کـه آیـا در رؤیـا خـود را یـک روبـاه مـیدیدم یا واقعا ً یک روباه بودم که رؤیای فوبی کوانتز را مـیدیـد. بههر حال کسانیکه هوشیارانه تجربه میکنند گاها ً برایشان چنین اتفاق میافتد که البته این مرحله خروج آگاهی از کالبد است و معمول ً نتیجه آن هم درک بسیار قوی میباشد .اگر کسی اینچنین زندگی ه مادیات در این زندگی به گونهای بیارزش است زیـرا بصیـرتـش کند متوجه خواهد شد که هم ٔ بـهمـراتـب بیـش از اطـرافیـانـش است. ه اکیستها میدانند روشی که هر فردی جستجو میکند تا وارد سرزمینهای بهشتی شود تنها از هم ٔ طریق استاد حق در قید حیات بهدست خواهد آمد .مهمترین نکته این است که انسان به خاطر ساختار روح و روانش ،فینفسه قادر میباشد تا ارتباط هوشیارانهای با تمام جهانهای کائنات هم به شکل جسمانی و هم در قالب روح داشته باشد .بنابراین اگر به درستی راهنمایی شده و مشتاق باشد که تمرینات معنوی مورد نیازش را انجام دهد ممکن است با این جهانها ارتباط برقرار نماید .این یک اصل شنـاختـه شده در اک محسوب میشود که هر شخصـی که بهخوبی تـربیـت یـافتـه باشد قادر میبـاشـد در حالـیکه زنده است و در سلمت کامل بهسر میبـرد از کالبـد فیـزیکـی جـدا شـده و بـه سـرزمینهـای دور یا جهـانهـای نـامـرئـی سفـر کنـد. ه مردم این قدرت را دارند چه آنهایی که از آن آگاهی دارند و چه آنهایی که آگاهی ندارند اما البته هم ٔ اکثر مردم به مرور زمان و طی تناسخات بی شمار در جهانهای فیزیکی ،دانش چگونگی انـجـام آن را از دست دادهانــد. هماکنون میباسیت این هنر از دست رفته را از استاد حق در قید حیات مجددا ًً آموخت .بنابراین ،این شیوه ممکن است از طریق صرف توجه به تمرینات معنوی اک صورت پذیرد .ارتباط با استاد اک در طبقات درون با مراقبه روی تیسراتیل ( چشم معنوی ) یا چاکرای تاج امکان پذیر است .در هر یک از این مراکز آگاهیهای خفته بیدار میشود و از آنجا با استاد به سمت بال و بهسوی جهانهای لطیف حرکت آغاز می شود .البته تعدا کمی از مردم دک میکنند که سفر روح بهعنوان یک هدیه به آنها اهدا میشود .آنها در طول سفر روح جدایی از مابقی جهان ،و همچنین مناطق وسیع ناشناختهای که محل سکونت موجودات بیشمار یا موجوداتی شبیه به خودمان یا برتر از ما هستند را به خوبی احساس میکنند ..بههرحال این واقعیتی است که ما میتوانیم به جهانهای معنوی در ارتباط باشیم البته اگر
ه شدهای توسط سوگماد تصمیم بگیریم که این چنین عمل کنیم .انسان دارای قابلیتهای سازمان یافت میباشد بطوریکه در درونش دنیـای کـوچکـی بـا مـراکـزی مـربـوط بـه جهـان معنـوی تعبیـه کـرده است. بنابراین بشر عالم صغیر است ،یک جهان کوچک از عالم کبیر که جهان خداست .هریک از کالبدهای ه تعریف شدهای دارد ،یک قابلیت با چند بخش بهخصوص از فیزیکی ،اثیری ،علّی و ذهنی بشر یک رابط ٔ جهان بزرگتر .این کلیدی است که اغلب من در نوشتههایم به آن اشاره داشتهام .در هر فرد قابلیتی وجود دارد که لطیفتر از جسم و نامرئیتر از احساس بشر است .بشر طوری تنظیم و سازگار شده ه ارتبـاطـی مشـابـه عـالـم کبیـر خدمت نمـایـد .به این طـریـق است که میتـوانـد بهعنـوان یک وسیـلـ ٔ ما به مفـاهیـم ارتبـاط با جهـانهای درون پی میبـریـم .اما اگر این مـراکـز را در خـودمـان نداشته باشیم،هرگز به چیزی در مورد جهانهای خـداونـد پـی نخـواهیـم بـرد. بشر هرگز از جهانهای معنوی جدا نمیشود ،برخلف اینکه اغلب احساس میکند که از آنها جداست. ه مشخصی با بعضی از طبقات در جهان معنوی در او جهانهای کوچکتری هم هستند که هریک رابط ٔ دارند .بنابراین زمانی که قابلیتهایش توسط استاد حق در قید حیات بیدار شد ،میتـوانـد آگاهیاش را ه فیـزیکـی ( عـالـم صغیـر ) به سمت سفـر روح سوق داده و به جهـانهـای بـزرگتــری صعــود از طبق ٔ نمــایـد. بنـابـراین ما دارای توانایی ارتباط آگاهانه و واقعی با دورترین طبقات بهشتـی برای کشف دورترین منـاطـق را دارا می باشیـم که البته این ارتباط تنها در مورد جهـانهای فیـزیکـی ،سیـارات و ستـارگان کاربـرد ندارد بلکه این ارتباط تمامی طبقات اثیری و طبقات بالتـر معنـوی و تا خـود خـدا را در بــر مـیگیـرد. بشر همانند سلولی در جهانهای معنوی است و با این وصف بهعنوان یک فرد و یک جهان کوچک نیز مطرح میباشد .در او اسرار تمام کائنات نهفته است .او دیگر نیازی به جستجوی بیشتر ندارد .حال که شما مسیر اک را برگزیدهاید دیگر یک جوینده نیستید بلکه یک فرد دانا هستید .شما دیگر نیازی به ه خود و ارتباط خـودتـان بـا جهـان روحـانـی ه کتب بیشمار ندارید ،تناه کافی است که به مطالع ٔ مطالع ٔ و معنـوی ( عـالـم کبیـر ) بپـردازیـد. تمام سیستم کائنات در خودتان وجود دارد .هر سلولتان حکم جهان کوچکتـر را دارد و هر اتم در هر سلول بهمراتب جهانی کوچکتـر است .شما باید در مورد آن آنقدر به تفکر و تعقل بپـردازیـد تا واقعــاً بخشـی از آگاهـیتـان گــردد. همیـشـه بـا شمـا هستــم دوستـدار شمـا پـال تـوئیـچـل شمـارهٔ40 : february_1970 دوستـان عـزیـز الگوی رفتاری معنوی میبایست برای تمام چلها به دور از تناقض و گوناگونی باشد بهطوری که با ه ماهانتا نظارت شود .البته این الگویی است در جهت بقای اراده ٔ خداوندی نیز هماهنگ بوده و بهوسیل ٔ ه چلها باید بدانند که آنچه زندگی هر فرد ،چه در دنیای فیزیکی و چه در جهانهای فراتر از آن .هم ٔ ه معنوی اکنکار است .ما مسیرهای هدایت سفر روح را استمرار میبخشد ،وجود رفتار صحیح در جامع ٔ ه بقا،مجبورند شکار کنند یا اینکه مثل گل آفتاب گردان همیشه به این واقعیت را که حیوانات برای ادام ٔ ه حیات برای حیوانات و گیاهان محسوب سمت آفتاب بچرخد ،درک میکنیم .اینها عوامل ادام ٔ میشوند اما از آنجاییکه بشر به مراتب پیشرفتهتر از گونههای طبیعی است ،بنابراین به منظور بقاء خود در اینجا و جهانهای معنوی به غذا و پناهگاه بیشتری نیازمند است .او برای حفظ کالبد فیزیکیاش به غذا نیاز دارد ،و همچنین غذایی برای ذهن ور روح .مادامیکه او با کل ( نیروی منفی ) یا عناصر ه فنـا قـرار داده است. متشکله آن همراه و همفاز باشد ،مسلما ً خـودش را در مـرحلـ ٔ متأسفانه بسیاری ،از جمله چلهای اک به الگوی فنا مبتل میشوند .البته خیلی ساده است که اجازه دهیم در دام کل گرفتار شویم .اینجا یک جهان منفی است و هر شخصی که در این طبقه زندگی میکند مورد لطف نیروی کل قرار میگیرد چه از آن با خبر باشد یا نباشد و یا اینکه چه آن را دوست داشته باشد یا نداشته باشد .با این حال انتقاد کردن ،شکایت کردن ،جوّ نگرانی و نارضایتی بهوجود آوردن نیز کار سادهای است و یا اینکه اگر فکر کنید مثل ً مشکل من از مشکل دیگری بزرگتر است بدین ترتیب با نفرت ،غرور ،خشم ،و خصوصیات بیشمار منفی دیگر خود را آلوده میکنیـد .از طرفی راضی و خشنود و امیدوار بودن و داشتن نگاهی بیتفاوت و غیر احساسی بر همه ،منجمله اعضا خانواده به ه مهمی در زندگی هر فرد محسوب میشود .اگر همان اندازه نیز ساده است .این راز بقاست که نکت ٔ
شخص نتواند الگوهای رفتاری مثبتش را در زندگی گسترش دهد ،مسلما ً قادر نخواهد بود در کالبد ه حیات دهد .بله ،او مدت کوتاهی در جهت خصوصیات منفی بردهوار فیزیکی بهمدت طولنی ادام ٔ ه فنا زندگی میکند و سوژه ٔ پیشامدها و مستعد بسیاری از مشکلت میشود تا به کسانیکه در مرحل ٔ سکنی گزیدهاند ،منتقل شود .چنانچه او این طرز رفتار را تا هنگامیکه کانالی برای نیروی منفی باشد ُ ه طوفانی از امیال و خواستهها که دستآورد نیروی ادامه دهد بهطور مرتب کالبد و ذهنش بهوسیل ٔ منفی است ،ضـربــه مــیخـــورد. بنابراین هیچ چلیی نباید نسبت به چلی دیگر احساس منفی داشته باشد ،چرا که در اینصورت کارمای منفی او در زندگیاش تفزایش مییابد .این عمل درست مانند چیزی پنهان یا احساسی آشکار بر علیه استاد حق در قید حیات است که مجازات آن سریعا ً صورت میگیرد ،و تا زمانیکه چلی مقصر رفتار خود را تصحیح نکند ،تعادل و هماهنگی او از بین خواهد رفت .ما باید از قانون اطاعت کنیم .قانون ه برای شخصیت و موقعیت اجتماعی خاصی وضع نشده است .قانون کسانی را که در رفتار منفیگون ٔ صر هستند ،مجازات میکند و این امری انکاناپذیر است .بنابراین باید بهخاطر داشته باشید ،فقط خود م ّ نیروی کل است که مجازات میکند نه اک ،اما اگر کسی بالتـر از طبقـات قـانـونگـذاری کل نیـرانجـان بـهسـر ببـرد ،از هـر قـانـون و مقـرراتـی آزاد است. هرکسی میتواند هر راهی را که بهسوی خدا منتهی میشود دنبال کند ،اما بهجز طریق اک او نمیتواند به عالم نهایی ،اقیانوس عشق و رحمت ،دسترسی یابد .طریق دیگری وجود ندارد اما اکثر مردم در اشتباهاند و از میان مطالعات و باورهای مذهبی بهدنبال چیزی هستند که به آسانی و سریع آنها را به مقصد برساند .بههر حال برخلف اشتیاق سوزان ما به بهشت ،خداوند تمایلی ندارد تا آن را ه ما پس از زندگیهای متمادی و قرنهایی همراه با سختیها، به سادگی در اختیار ما قرار دهد .هم ٔ مشقات ،جستجوها ،مبارزات فراوان به بهشت دسترسی خواهیم داشت .اما البته فقط زمانیکه ما به اکنکار برخورد میکنیم میتوانیم انتظار رسیدن به پادشاهی بهشت را داشتـه باشیــم. با این وصف اکثز مردم از دشواری راه شکایت میکنند ،دستهای دیگر نیز از اینکه اطاعت از فرامین خدا برایشان دشوار است گله دارند .مثل ً یکی از دوستان در مورد خانمی مثالی میزد که میخواست به خدا خدمت کند در صورتیکه از نقطهنظر معنوی پیشرفت چشـمگیـری نداشت .بنابراین چنین وضعیتی این سئوال را در اذهان زنده میکرد که آیا او لصل ً میداند پیشرفت معنوی چیست و به چه معناست ،که البته شک دارم .در اینجا تأکیدی غلط در پیشرفت معنوی برای او جا افتاده بود که طرز رفتاری منفی و کلگونه ( ) Kalisticاست .علت اینکه او در پلههای ترقی رشد معنوی قرار نداشت این بود که او بیشتر به خود پیشرفت توجه داشت تا مفهـوم ُرشـد معنــوی .البته اکثر مردم مستعد این چنین رفتاری هستند .آنها تأکیدی وافری بر روی ر ُ شد و پیشرفت دارند تا طرز رفتار مثبت که پایه و اساس پیشرفت معنوی ماست .ما کشاورزانی را که با این امید نشسته باشند تا خرمنشان ُرشد کند، سراغ نداریم .آنها دائم در کار و فعالیت ،وجین کردن ،حاصلخیــز کردن ،و کشت کردن میباشند. بنابراین اگر چلیی میخواهد رشد معنوی داشته باشد باید از مفاهیمی که خداوند فراهم نموده است بهرهمند شود .این مفاهیم ،تمرینات معنوی اک ـــ دیسیپلینهای مـراقبـهای ،خدمت و تسلیـم به استـاد حـق در قیـد حیـات مـیبـاشنـد. بهطور کـلی بعضی از مردم در رابطه با پیروی کردن از اراده ٔ خدا کامل ً خطا میاندیشند ،آنها میگویند ،این پیروی یا باید با خوشرویی و خوشحالی انجام شود و یا اینکه اصل ً انجام نشود .بههر حال اگر ادامه راه همراه با شکایت و نارضایتی باشد مطمئن باشید که موفقیتی در ُرشد معنوی وجود نخواهد داشت .یا مثل ً وقتی فردی میگوید اطاعت از فرمان خدا برای وی دشوار میباشد این بدان معناست که برای او غیر ممکن است تا بخش کوچکی از نفس را نادیده بگیرد .بخشی که میخواهد هر ه ه آنها به یک اسطوره بدل گشته و او را به ورط ٔ چیز را شگفتانگیز و خوشحال جلوه دهد ،اما هم ٔ یأس و نومیدی عمیقی سوق میدهد .میتوان اینطور مثال بزنم که اگر کسی بهدیگری صمیمانه عشق بورزد ،تمامی ذهن و روحش در این صدد هستند تا آن شخص را را راضی و خشنود گرداند و آنچه را که او مایل است همان را انجام دهد ،و این امر برای وی به هیچ وجه دشوار نمیباشد .اما تنها زمانی این کار برای او مشکل است که خودش را بیش از هر چیز و هر کس دیگری دوست داشتـه باشد .بنـابـراین ،این مثال در مورد خـدا هـم صــدق مـیکنـــد .اگـر مـا به خـــدا عشــق بــورزیــم و بخــواهیــم او را خشنـود سـازیــم سختــیهــا و مشقــات در بـرابـر آن عشـق چیـــزی نخــــواهـــد بــود. ه اصول بههر حال زمانیکه ما طریق بازی را یاد گرفتیم که همانا پیروی از قوانینی است که بهوسیل ٔ اخلقی اک وضع شدههاند ،تازه درمییابیم که وارد شدن به ابدیت مشکل است .در هر طریقتی ادامه دادن به بقای روح نیاز به نظم و ترتیب دارد .ما نمیتوانیم در این دنیا در یک مدار ناامیدی و بد طینتی باقی بمانیم .زمانیکه از این چرخه رها شویم ما دیگر در دام کل نیستیم و دیگر در دنیای ماده ،زمان و مکان محصور نخواهیم بود .طبیعتا ً ترتیب قطعی و جود ندارد .روح برای خودش یک قانون است بهطوریکه میبایست خودش را بهنظم و ترتیب طریق اک عادت دهد و مـادامـیکـه از اراده ٔ خـداونـد ه کـارمـا رنـج خـواهـد بـــرد. فـرمـانبـری نکنـد از چـرخـ ٔ
همیـشـه بـا شمـا هستــم دوستـدار شمـا پـال تـوئیـچـل شمـارهٔ41 : March_1970 دوستـان عـزیـز این حقیقتی است ،در عصری که مملو از ارتباطات محرمانه و غیر محرمانه ،جائیکه انسان از همه طرف با عقاید ،فلسفهها و آموزشهای ماوراء طبیعی بمباران میشود ،کمی درنگ کنیم تا هدف صحیـحـی روح در این جهـان را مـورد بـررسـی قـرار دهیـم. ه درخواستها به سوی عقلگرایی ،بشر دلیل وجود روح در این کره ٔ خاکی را فراموش در میان هم ٔ ه جهانهای تحتانی از قبیل فیزیکی ،اثیری ،علّی ،و ذهنی را آفرید تا روح بتواند هم خداوند کرده است. ٔ تجربهای کسب کند ـ دقیقا ً مشابه آکادمیهای آموزش و پرورش در این دنیای خودمان .زمانیکه روح ه معنوی منطبق هم مانند یک شهروند دائم در پادشاهی خداوند قلمداد میشود میبایست با یک جامع ٔ بوده و یقینا ً وقتی او تنها در مسیرها و زمینههای اخلقی تربیت یابد ،نمیتواند یک شهروند معنوی باشد. ه اصلـی مـذاهـب در این دنیـا است کـه از آغـاز زمـان تـا بـه امـروز بهنظر میرسد اخلقیات سرچشم ٔ هنـوز کـارآیـی دارد. ه اخلقی یک دلیل وجود دارد .اگر به انسان جوهـره و ذات اخـلقیـات با اینوجود ،برای نظامنام ٔ آموزش داده نشود ،یقینا ً به سمت خشونت ،بدرفتـاری ،و تخـریـب منـاسبـات اجتماعی پیش میرود. در طول ایام گذشتـه ،کشیشها و پادشاهـان از روی قوانین الهی یکسری منـاسبـات اجتمـاعـی را ه اخـلقـی را وضع تدوین نمـودنـد و آنها هم بـراسـاس پیشنهـاد اساتیـد اک کسانـیکه نـظامنـامـ ٔ کردهاند ،عمل نمـودنـد .این عمل انجام شد چـراکـه حتی امروزه ،تعداد کمی از مردم ،عدالت و عشق را که سادهترین مفهوم اخـلقـی قانـون طـلیـی است را نسبت به همنوعانشان رعایت میکنند. هرکس که از طـریقـت اک پیروی میکند میداند که روح فـراتـر از قوانین تمدن ،نظـامنـامـههای اخـلقی و قوانین داخلی است .اما این را هم میداند ،مـادامـیکه در این دنیا زندگی میکند میبایست ه دست بشر نیز تبعیت نمـایـد .او نمیتواند به هر استـاد دروغینی که میگـویـد از از قوانین ساختـ ٔ قوانیـن دنیوی بالتـر است گوش فرا دهد یا مواد مخدر که حقیقت کاذبـی از زندگی به او عرضه میدارد ،را مصـرف نمـایـد .او باید در طـریـق میـانـه حـرکت کرده تا تعادل خـود را حفـظ کنـد .در غیـر اینصـورت ،انتظـار مـیرود کـه از پـیآمـدهـای آن در رنـج و عـذاب بـاشــد. چلی اک این مشکل را ندارد ،چـراکـه بهزودی میآموزد که انسان باید خود را کامل نمـایـد ،بنـابـراین با این جهان و جهان روح منطبق میشود ،و هر دو با یکدیگر حـرکـت میکنند مـاننـد گـروهـی از اسبـان قـدرتمنـد که قدرت هـریک دیگری را کامل میکند .قدرت کشش ،مسـاوی است اگر چه یکی قدرتش بیشتــر از دیگری میبـاشـد .این درست در زنـدگـی طبقات جهـان تحتـانـی نیـز صـدق میکند. مثـل ً یک نفر در اینجا از نقطه نظـر روحی و جسمـی کامـل ً متـوازن و متعـادل زنـدگـی مـینمـایـد، اگـر چـه از لحـاظ روحـی قـدرت و کشش بیشتــری احسـاس مـیکنـد .همیشـه آرامش ،مشارکـت و همکاری با زندگی فیـزیکـی وجود دارد البته شایـد هـدایـت و راهنمـایـی آن در ظاهر خیـلـی مشخص ه جـدیـد در زنـدگـی ،و هر مـوقعیـت ،نقطهنظر عینی را وسعت داده و دگـرگـونـی نبـاشـد .هر تجــربـ ٔ لطیـفـی بههمـراه دارد .بدین تــرتـیـب جـوهـره ٔ بشر مستمــرا ً در حال تغیـیـر است نه فقط بهخـاطـر شـرایـط زنـدگـی ،بلکه صــرفـا ً بـهدلیـل ادراک جـدیـدی که بـاعث دگـرگـونــی و پیچیــدگــی بیشتـــر ذهنـش مـیگــــردد. بههر حال هر نسلی مشکل خودش را دارد ،و باید راه حل را خودش پیدا کند .مشکلت و راه حلهایشان میبیاست از دل شرایطی بیرون آید که ماحصل زندگیهای گذشته بوده است و در این ه آنها شناسایی و هویت داده شود .که در اینصورت ،ممکن است رابطه فرد نباید اجازه دهد که بهوسیل ٔ مشکل دائمی که همانا در اختیار کل و نیروی منفی بودن است پیش آید ،نیرویی که هرگز اجازه نمیدد زندگی آنطور که هست دیده شود و با اوهام افراد را نابینا میسازد .مشـکلت حقیـقتـا ً دسـتآورد محـض رونـد مستمـر و دائـم سـازگـاری فـرد بـا زنـدگــی است. بنابراین ما باید به شکوفایی معنوی خویش نیز به همان شیوه بنگریم .بههر حال ما به مشکلت معنوی چه به دیده ٔ پیشرفت بنگریم چه سقوط در هر صورت برای کاملتر شدنمان ضروریاند ،بطوریکه فینفسه نمیتوانند با فرمولی جدی و بدون تغییر و به زور انجام شوند .تجربیات بزرگ دنیای دیگر از دانش بقای روح نشأت میگیرد .این تجربیات که دارای جوهرهای محرمانه هستند به انسان گرایش عمیق ریشهداری نسبت به دانستـههـای مـأمـوریـت الهیمان میدهد و آنچـه که از عقاید سازنـده ٔ ما، تجــربیـات عمیق و بصیـرت ژرف ما نشأت میگیرد ـ همه برای تمـامـی نـوع بشـر سـودمنـد و نـافـع مـیبـاشـد.
بدین ترتیب ما درمییابیم که آنچه که تجربهگر کسب میکند بر اساس جوهره ٔ قانون تکامل بشر میتواند در طول نسلهای بیشمار ُرشد چشمگیری داشته باشد .اما ُرشد و شکوفایی اینچنین عقاید الهی به زمان و تکامل نیاز دارد .این راه اکنکار است که در دنیای امروز در حال ُرشد است .نسلهای موفق از آن یک درخت کامل خواهند ساخت و اگرچه این درخت کامل بالقوه دارای دانه است اما زمان نیاز دارد تا آن درخت رشد کند .این دلیلی است برای آنهایی که کلسهای ستسنگ اک را تدریس میکنند ،یا بحثهای گروهی را اداره میکنند ـ آنها میدانند که نقش مهمی در ُرشد و کمال آثار اک دارند .به این دلیل والدین در چهارچوب معنوی اکنکار نقش بسیار مهمی دارا هستند .فرزندانشان باید آثار اک را را بهصورت نابترین و خاصترین شکل بدون در نظر گرفتن مقطع سنی ،دریافت دارند زیرا نسلشان میخواهد روح اک را ادامه داده و بـه شکـل قـابـل فهـم و درک آنـرا بـه جهـانیـان عـرضــه دارنــد. آنچه که استاد حق در قید حیات در کلمش میتواند آموزش دهد فقط بخشی از چیزی است که او با حضورش ،شخصیتش و مثال زندهاش تعلیم میدهد .او به محدودیت و کاستیهای کلم و سخنرانیها واقف است و از اینکه حکمت اک به طرز دقیق و عمیق با استفـاده از منطق معمولی و دلیل بشـری در کلم گـذاشتـه شود ،درنگ میورزد .به هر حال متـأسفـانـه کسـانـی هستنـد که چیزی بـرتـر از سفـر روح در اک نمیشنـاسنـد .در نتـیجـه خود را در دام روانی کل نیـرانجـان پـادشـاه منفـی محـدود مـیکنند .این همان گـذاشتـن خویش فـرد در معـرض دنیـای مـادی و محـدود نمـودن خـود در سـوء تفـاهمـات از حقیـقـت و آنچـه کـه بـرایـش وجـود دارد ،مـیبـاشـد. با اینکه ،استاد حق در قید حیات قادر است حقیقت را فاش کند ،اما تعداد معدودی آنرا میپذیرند ،درک میکنند و میدانند ـ ولی عدهای دیگر ،با حقیقت مبارزه کرده و آنرا طرد مینمایند و خودشان را در شکل عملی مشکلت آگاهی انسانی محدود میسازند .او همیشه اک را با در نظر گرفتن فهم کلمش نسبت به ظرفیت و اذهان پرسشگر توضیح میدهد .برای کسیکه حقیقت را میداند و درک میکند ــ شک و تردید و سئوالی وجود ندارد زیرا او بـهسـادگـی حکـمت و خـرد اک را درک مـیکنـد و بـه آن معتقـد است. همیـشـه بـا شمـا هستــم دوستـدار شمـا پـال تـوئیـچـل شمـارهٔ42: April_1970 دوستـان عـزیـز ه پنجم و تجربه کردن و حلق تا اول وصل از پیشرفت حاصلش شود ی م وارد اکنکار به هنگامی که چل ٔ ه روح ) میباشد .تجربهای مبنی بر اینکه دیگر از طبق ( آتمالوک و روح دنیای عجیب حقایق پی بردن به ٔ این پس دنیای مرئی را حقیقی و دنیای نامرئی را را رؤیا تلقی نمیکنیم .مایا و توهمی که در این دنیای مادی هوشیاری ما را آنچنان تغییر داده است که نسبت به واقعیت بیرونی کامل ً آگاه ـ ولی نسبت به واقعیت درونی ناآگاه میباشیـم .در دنیایی که در مقابل دردهای جسمانی ،دلواپسی ،نگرانی و بیماری بسیار هوشیار هستیم و وقت کمتری برای شـادی و خـوشـی صـرف مـیکنیـم .متأسفانه بهندرت میتوانیم کسانی را بیابیم که با ملحظه و مهـربان باشند ،افرادی که بهخاطر خودمان به ما عشق بورزند .و بهخاطر خودشان دوستشان بداریم .به عبارت دیگر این دنیا فقط قلمرو نیروی منفی است. ه پنجم میباشد درکی از این دنیا و جهان ه پنجم که همانا وصل به حلق ٔ بنابراین بعد از وصلمان به طبق ٔ معنوی کسب میکنیم .همانطوریکه در بال ذکر شد ،دنیای قابل رؤیت دیگر یک رؤیا محسوب مردهایم ،اما زمانیکه بهطور فیزیکی نمیشود .به بیانی دیگر تا زمانی که در این کالبد زندگی میکنیمُ ، بمیریم در واقع زنـده خـواهیــم بـود. جملهای متناقض ،ولی حقیقتی ،زیرا واقعیت تمام زندگی را برای واصلین بازگو میکند .همچنانکه مجبوریم زندگی روزانه را در اینجا سپری نمائیم ،ولی اغلب موقعیتهای آزار دهنده ،مضطرب کننده و غیر ضروری هم بوجود میآوریم ـ البته این شرایط اکثرا ً برای افرادی پدید میاید که در شهرهایی بزرگ زندگی میکنند ،شهـرهـایـی که نگـرانـی و سایر ناراحتـیهای عصبـی در آن بیشتـر است. ه مستقیـم تحقیقات نشان داده است که دردهای جسمانی کامـل ً با نگـرانـی ،دلهره و اضطراب رابط ٔ ً دارند .اساسا ً کمبود مواد معدنی مشخص با پایین بودن مواد بخصوصـی در بدن ـ خصـوصـا منـیـزیـم و منگنـز ،بیشتـر سبـب بیمـاری افسـردگـی و اختـللت عصبـی و روانـی مـیشـود .بنابراین اگر مشتاقیم که زندگی معنوی در جهانهای پاشته باشیم ،جالب است که بدانیم شرایط جسمانی که ما را ه مطلوب قرار گیرد .معدودند افرادیکه میتوانند در به این دنیا مربوط میسازد ،همیشه باید در نقط ٔ مقابل درد به هر شکل مقاومت نموده و از قرصهای مسکن ساده استفاده کنند .با این وجود ،با درک
اعتراض بدن بر علیه بیماری و درد ،باید بتوانیم و قادر باشیم به خودمان عینا ً نظر افکنیم البته معدود افرادی هستند که بتوانند این چنین باشند .زمانی که کسی آگاهانه در خارج از کالبدش قرار میگیرد، میآموزد که چطور و چگونه درد و نگرانی را از بخش آگاهی انسان نشأت میگیرد ،کنترل نماید .البته با این ترتیب درد ،بیماری ،و ناراحتیهای مزمن ،متوقف نمیشود اما فرد در موقعیتی قرار میگیرد که بتواند آنهـا را کنتـرل کنـد و غـالبـا ً قـادر است شـرایـط بـوجـود آمـده را مهـار کنـد. بنابراین درمییابیم که تنها قدرت واقعی موجود ،در آگاهی هـوشیـار و درک صحیـح جوهـره ٔ آن ،در اک میباشد ،و با رهنمودهای استـاد حق در قید حیات صرفنظر از شرایط جسمـانـی ،شادی ،آرامش و خوشحـالـی به زنـدگـیمان وارد میشود .با داشتن فهـم معنـوی جـوهـره ٔ اک ،شخص به زودی میآموزد که این مـوقعیـت به او دانش عمیق بخشیـده و فـرصتـی است برای سازگار نمودن خـود نسبـت بـه قانـون خـدا ،قـانـونـی کـه در زنـدگـی شـادی و رضـایـت بـه ارمغــان مـیآورد. البته کسی که یک چلی اک محسوب میشود ممکن است در ابتدا متوجه نباشد که هدف صحیح از وارد شدن به این طریقت چه بوده است .اما دیر یا زود به مرحلهای میرسد که بهموجب آن تجربه ه آگاهی فرد است تا ثابت خواهد کرد که مأموریت روحش احیا کردن آگاهی برتر و در نتیجه توسع ٔ جائیکه بگوید " من زندگی میکنم ،نه من ،بلکه " اک " در من زندگی میکند .البته این هدف ،فقط با ساکن شدن ،زندگی کردن ،تحرک داشتن و داشتن مـوجودیـت فـردی و پـایـداری مستمـر در کـلم خـدا مـیتـوانـد بـهدست آیــد. بنابراین بهدلیل ذات و جوهره ٔ دنیای کل ( منفی ) هیچیک از ما در آن آزاد نیستیم مگر اینکه اک را بیابیم و سعادت وصل به اک را بهدست آوریم .ممکن نیست بتوانیم از قید و بندها آزاد شویم مگر اینکه ه آگاهی انسانی رها شده و وارد جهانهای بهشتی شویم .ما هر روزه شاهد این بیاموزیم تا از حیط ٔ هستیم که هزاران نفر سعی میکنند تا خود را از قید و بند این دنیا برهانند ــ قیدو بندهایی همچون همسر ،شغل ،و یا بیماری .آنها تصور میکنند که وقتی به ازادی و رهایی مورد نظرشان برسند، سرنوشتشان بهتر خواهد شد ولی حتی اگر این چنین هم شود متأسفانه دوامی ندارد ،چرا که راه حلی است که از آگاهی انسانی نشأت گرفته و دائمی نیست .و در واقع ،واقعیتی در این قبیل آزادیها وجود ندارد زیرا او وابستگی را اصل میداند و به دیگران وابسته است .بنابراین رهایی امکان ندارد .تنها راه رهایی وصل به حقیقت غائی یعنی اک مـیبـاشـد. طلق همسر و ازدواج با همسری دیگر ،رفتن از شغلی به شغل دیگر ،در واقع یافتن آزادی در جایی و گرفتار شدن در جای دیگر است .بنابراین هیچکس برای یافتن آزادی نمیتواند آنرا با تغییر شغل و یا همسر بهدست آورد .همین روش در مورد کسانی که یک دین را رها کرده و به دین دیگری میپیوندد نیز مصداق پیدا میکند .و معمول ً هم پی میبرد که به آزادی کمتری رسیده است .بهطور کلی گرفتار شدن در چیز دیگر صرفا ً ازادی نمیباشد .تغییر محض موقعیتها ،محل و رابطهها لزوما ً به معنای کسب کردن آرامش ،شادی ،و امنیت نیست .هرگز تغییر موقعیتها در دنیای آگاهی بشر ،آرامش، شادی ،رضایت و امنیت خاطر به ارمغان نمیآورد .فقـط درک عمیـق خـداونـد است کـه مـیتـوانـد فـردی را از تـرس شـرایـط و مـوقعیـتها رها سـازد .بنابراین ،درمییابیم که شکوفایی معنوی به همراه خود هماهنگی و تعادل به ارمغان میآورد .البتـه این همـاهنـی با تغییر یک شرط و پذیرش قید و بند شرط دیگری حاصل نمیشود بلکه با بیرون آمدن از دنیای منفی است کع به نتیجه میرسیم. بسیارند کسانیکه نمیتوانند به مدارج بالی معنوی برسند تا اینکه همه راههای تحتانی از قبیل فیزیکی، ذهنی ،اخلقی ،و مالی را طی نمایند .برخی ممکن است مسافتی از آن را بپیمایند و عدهای دیگر کمتر. با این وجود هرچه این ژرفا در فرد بیشتر باشد او درمییابد که برای از بین رفتن کارمای بیشتر و ممکنـه بـه پـادشـاهـی خـداونـد ،کـسـب تجــربــه ضـــرورتـی انــکار نـاپــذیــر است. دستـرسـی ُ همیـشـه بـا شمـا هستــم دوستـدار شمـا پـال تـوئیـچـل شمـارهٔ43: May_1970 دوستـان عـزیـز ه آن بتوانید از طریق سفر روح در جهانهای اک برای شما واصلین صرفا ً شیوهای نیست که بهوسیل ٔ ه کسانیکه در اکنکار هستند میتوانند دیگر سیر کنید بلکه طریق زندگی محسوب میشود ،هم ٔ ه آن معیارهای روزانه زندگیشان را چه مادی و چه معنوی ارزشیابی نمایند .بههر حال ما بهواسط ٔ مجبوریم در این دنیا زندگی کنیم .پس پذیرفتن معیارهای معنوی اک بهعنوان نیـروهـای درونی و اجتمـاعـی زنـدگـی روزمره در روی کـره ٔ خـاکـی ،و نیـز سایـر جهـانهـا بهتـریـن شیـوه مـیبـاشـد. اگر میخواهید که دیگران نسبت به اک بردبار و صبور باشند شما باید شروع کنید و نسبت به دیگران بردبار باشید .دیر یا زود متوجه خواهید شد که بردباری اولین قدم بهسوی طریق عشق است .چل
هرگز آزادی را پیدا نخواهد کرد مگر اینکه شروع به یادگیری بردباری نماید .این تمامی مشکل آگاهی انسانی است که همیشه مشغول تحمیل کردن و نسبت دادن تصورات و پنداره ٔ خویش به دیگران است بهطوری که نمیتواند بهوضوح آنچه را که باید ،ببیندـ دریچهٔ آگاهی این فرد عجول همیشه تیره است بهطوری که چیز دیگری به جزء دیدگاه بیگذشت خود نمیبیند و یقینا ً برده ٔ نقطهنظرات آگاهی خودش ه و زاری کرده که دیگران آنها را برده ٔ خود کردهاند میباشد .این مثال در مورد کسانی هم که دائم گری و آزادی وجود ندارد،کامل ً صدق میکند .آنها دیوارهای محدودیت را خودشان ساخته و از رها شدن امتناع میورزند و معتقدند که دیگران هم درست مثـل خـودشـان هستنـد. البته این موضوع در مورد چلی اک صدق نمیکند .چرا که او به خودش اجازه نمیدهد که با چنین دیدگاهای محدودی خودش را محبوس نماید او درمییابد که بیشتر این بیانات توسط مردمی ساخته سنتها ،محیط و قید و بندها و باورهای اعتقادی خانواده بارور ه ُ شدهاند که به سادگی بهواسط ٔ گشتهاند .آنها از دنیای مادیای که از ماده ،انرژی ،زمان ومکان درست شده است ،ازادذی ندارند. بنابراین درست نیست که چل اجازه دهد که در دام اوهام نیروی منفی کل بیافتد .او قصد دارد به تمام زندگی با بردباری نظر افکنده و هر آزمایشی را که استاد حق در قید حیات برایش در نظر میگیرد با احترام و خوشحالی بپذیرد .او میداند که آن صرفا ً یک آزمایش است و اگر در مقابل آن سرسختی نشان دهد با مشکلت ،کشمکش و عقبگرد در شکوفایی معنویاش روبرو خواهد شد .خیلی وقتها یک چل روی شنهای زمان و انرژی در این دنیای مادی دست و پا زده است چون درک نمیکرد که مشکلتی ه خودش بودهاند و نوعی آزمایش برای او تدارک دیده شده که گریبانگیرش بودهند ،ساخته و پرداخت ٔ ه از عهـده بـر آمـدن مشـکلتـی را کـه خـودش سـاختـه را دارد یـا نـه ؟ است که آیا او بنی ٔ شاید دلیل شکشستها این باشد که اکثرا ً معتقدند ،استادحق در قید حیات همیشه آرام ،گرم و مهربان است وبا آنها بر اساس خواستههاشان رفتار میکند .آنها تصور میکنند که از هنگامیکه وارد مسیر اک میشوند میبایست تمام زندگی برایشان صاف و شفاف بوده و آن چیری باشد که آنها انتظارش را دارند ،درست شبیه بچهها ،بطوریکه ،مثل ً همه مردم وظیف دارند تا آنها را دوست بدارند و تأئیدشان کنند و بگذارند آن چیزی را که مایلند انجام دهند .البته همه میدانیم که این فقط یک راه فرار است و ه متافیزیک و طریق ارتـدکـس بـهسـوی خـدا خیـلـی متفـاوت نیـست. چنین دیدگاهی با مطالع ٔ خیلیها به خاطر این خدا را عبادت میکنند که مشکلت از سر رهاشان برداشته شود و به شادی و خشنودی برسند و هرگز از نقطه نظر مادی و احساس محتاج نباشند ،البته این این طرز تفکر نیز بسیار بچهگانه است چون اگر ما همه چیز ذر زندگی داشتیم هرگز کسی خدا را بهخاطر نمیآورد .این درست شبیه به افسونگر خوبی است که چیزهایی را که به آن نیاز داریم بدون در نظـر گـرفتـن معیـار آن خـواستـه ،بـه مـوقـع در اختیـارمـان قـرار دهــد. به تقدیر این مشکل اساسی اکثر جویندگان خدا است .تمام چیزیکه آنها آرزو دارند برقراری ارتباطی است که به محض درخواست ،فورا ً دعایشان مستجاب شده و رضایت خاطرشان فراهم گردد .این ه آگاهی انسانی ،بطوریکه فرد را همیشه ناراضی نگه داشته تا دائم به دنبال مشکلی است در حیط ٔ راه فرار باشد البته بعضی از روحانیون مذهبی نیز به جوینده ٔ خدا اطمینان خاطر مـیدهنـد کـه اگـر او در ارتبـاط بـه خـدا بـاشـد تمـام مشکلتـش بـرطـرف خـواهـد شـد. آنچه که افراد درک نمیکنند این است که آنها استاد حق در قید حیات را از دیدگاه خودشان میبینند ه انحراف کدر شده باشد .به این دلیل ،آنچه که آنها میتوانند درک دیدگاهی که ممکن است بهوسیل ٔ کنند برخواسته از سطح ُرشد معنویشان میباشد .زمانی که خویش انظباطی به آگاهی فرد نفوذ کرده باشد پیشداوری و قضاوت نسبت به وقایع پیرامون و اعمال دیگران به تأخیر میافتد .اگر او بتواند یاد بگیرد که اینچنین عمل کند ،به میزان قابل ملحظهای استرس و فشارها را از خود دور میکندو سپس میاموزد که اگر درونش را کنترل نماید مسلما ً میتواند دنیای بیرونش را نیز کنترل کند .این یکی از یباشد که کمتر روی آن کار شده است .بنا بر قدیمیترین بخشهای متعارف دانستههای اهل تصوف م دلیلی بهنظر میرسد مردم ،بهخصوص جویندگان خداآگاهی ،فکر میکنند همیشه ار هر کرداری که ه فیزیکی و یا ذهنی ،معاف هستند و متأسفانه اینچنین بهصورت قانون درآمده است چه در مرحل ٔ اعمالی در میان افرادی که میخواهند به خداگونگی برسند بسیار متداول است ،چنانچه تصور میکنند قوانین ،متعلق به دیگـران است و شـامـل حـال آنهـا نمـیشـود. یکی دیگر از دلیل شکست نیز میتواند بیش از حد احساساتی بودن باشد .اگر چلها از عهده ٔ مشکلت خود برنیایند و دائم به آن توجه کنند و یا راجع به آن با دیگران صحبت کنند تا همدردی دیگران را برانگیزانند بهطور قطع ،روشی متناقض همراه با شکست خواهد بود .مسلما ً هیچکس نمیخواهد چنین سری است و مانند بیماری واگیردار بهدیگران شخصی در اطرافش حضور داشته باشد زیرا منش او م ّ مدام و کند، بازگو آنرا جمع در و دارد مشکلی سرایت میکند .مثل ً اگر مادر خانواده و یا حتی پدر ُ شکایت کرده و تقاضای همدردی نماید و تا حتی محیط خانه را ترک کند ،دیر یا زود کسانیکه در آن جمع ناراحت شدند ،از شکایتی مشابه آن بر علیه وی استفاده خواهند کرد این قانون دنیای کل است. بنابراین چلی اک یعنی کسیکه در طریق زندگیاش زیرک است ،میآموزد تا به رفتار بدی که با او شده است اهمیت ندهد ،شکایت نکند و دهانش را بسته نگه دارد .او بدون نوبت صحبت نمیکند ،در مورد دیگران گفتگو نمیکند بهخصوص در مورد رفتار و اعمال آشکاری که مخالف خودش است ،زیرا
او بهخوبی میداند که در اینصورت پیشرفتش به تأخیر افتاده و غمی دیگر به غمهایش اضافه میشود .او میداند که دنیا کجـراهـــهای است که هر یک از ما کم یا زیاد اینجا هستیم و مجبوریم در آن زندگی کنیم و دنیــای جـالبــی نیـست. بهطور کلی همه باید بهخاطر داشته باشند ک شکایت کردن صرفا ً ایجاد مشکل را برای خودشان در بر دارد نه دیگران .و این تنها راهی است که پیشرفت معنوی فرد را برای رسیدن به خداآگاهی متوقف مینماید .بنابراین ما باید به آرامی ،مؤثر و کارآمد و یقینا ً با شادی بیشتر با تمرکز افکارمان بـهروی خـودمـان زنـدگـی کنیـم. همیـشـه بـا شمـا هستــم دوستـدار شمـا پـال تـوئیـچـل
شمـارهٔ44: June_1970 دوستـان عـزیـز باید بگویم افرادی که عقیده دارند زندگی استاد حق در قید حیات راحت و بی دردسر است افکار سادهلـوحـانـهای در مورد آثار معنوی اک در سر میپـروراننـد .چرا که مـاهـانتـا همیشـه مورد حمله و یورش نیـروی کل قرار داشتـه ،نیـرویـی که به انحاء مختـلـف به پیام اک در جهـانهای تحتـانـی خصـوصـا ً جهـان فیـزیـک حمـلـهور مـیشـود. این مسئـولیـت مـاهـانتـا استـاد حق در قید حیات است که به میان فقرا ،نـاراضیـان ،سالمنـدان، جـوانـان ،و آنهایی که به عشق نیاز دارند ،برود ولی رسالت وی بهدرستـی درک نشده و به استهـزاء گـرفتـه میشود و هر نوع ادعایـی را بر علیه وی روا میدارند .او تهـدیـد شده ،و همچنین تمهیـداتـی نیز علیه وی صورت میگیرد و سوژه ٔ خیلی از شـایعـات خوب و بد قرار میگیرد .اما بـایـد بـدانیـم که این اعمال همه نیـرنـگهای نیـروهـای کل بر علیه اک است .کل نیـرانجـان از هـر نیـرویـی و هــر فــردی بـر علیــه قــدرت اک استفــاده مــیکنــد. ه البته این طریق زندگی در طبقات تحتانی است چرا که قدرت منفی پادشاه جهانهای تحتانی از طبق ٔ ذهنی تا پائینترین جهانها میباشد .بهمنظور کامل شدن روح ،سوگماد طبقات پائینتر را که جهانهای منفی مینامیم ،بنا نهاد .روح میبایست از جائیکه آفریده شده یعنی آسمان نزول کند و زندگی پس از زندگی را بگذراند ،تا به تکامل دست یابد و سپس به جهانهای بهشتی بازگشته و بهعنوان همکاری برای خدا جای مناسب خود را بیابد ،زمین همچون مدرسهای برای آموزش و پرورش روح میباشد و ه معنـوی سـازگـار نمــایــد. پس از ترک جهانهای تحتانی میبایست خود را بـا جـامعـ ٔ آموزش و پرورش نوینی که به هریک فرصتی برای منطبق کردن خود با مناسبات اجتماعی موجود را میدهد تا پس از تربیت گرانبار معنوی روح در این دنیا نمونه باشد و همزمان که به رسالت صحیـح خـود مـیپـردازد در جهـانهـای دیگـر نیــز فعــال بـاشــد. موضوعی که باعث تربیت صحیح روح میشود بنا بر ادعای مذهب ارتدکس به اخلقیات بستگی ندارد ولی یکی از ویژگیهای شاخص هر روح برای نیرومند شدن میباشد .کلنیرانجان در این دنیا استقرار یافته و بهعنوان یک مدافع یا مأمور اجرا عمل میکند ،بطوریکه وضیفهاش ایجاد مانع و دردام نگه داشتن روح است تا اینکه روح به سطح پیشرفتهای معنوی رسیده و بتواند با استاد حق در قید حیات ملقات ،و مجددا ً به سمت خدا پرواز نماید .تا این هنگام ،روح انواع و اقسام اوهامات ،سختیها ،و دامهایی که او را در این دنیا گرفتار نموده ،پشت سر گذاشته است .به همین دلیل است که میبایست کامل ً دقت کنم به چه کسی گوش میدهیم .او در هوشیاری هر آنکس که در دسترس باشد منزل میگزیند و او را در دام خویش گرفتار مینماید .او هر آنچه از دستش برمیآید انجام میدهد تا فرد را به اشتباه اندازد ،آنچنان توهمی را در ذهن او جایگزین میکند که فرد کامل ً احساس بیعدالتی کرده و دست به خطاهایی میزند که در مپوقعیت متعادلش هرگز چنین کارهایی از او سر نمیزد .او غرور افراد را تحریک میکند و آنها را وادار میکند تا به روند پیشرفت اک لطمه بزنند ـ جالب اینجاست که فرد خاطی هرگز فکر مجازات هم به ذهنش خطور نمیکند .کل بدون اطلع مردم برای رسیدن به هدفش از آنان ،استفاده کرده و حملت ،تهاجم ،بحث و نارضایتی ،فقر و شک ،میآفریند .هدف استاد حق در قید حیات کمک به روح است تا فراتر از نیروهای کل قرار گرفته و قادر باشد که جهانها را با چشم معنـوی ( بصیـرت ) و واقعیتـی معنـوی مشـاهـده نمـایــد. بـههـرحـال کســی یــا چیــزیکــه بــه اک حمـلـهور مـیشود نیــاز بـه همــدردی مـا دارد نــه خصـــومــتمـــان. هیچیک از ما استطاعت این را نداریم که به مردم به جز عشق چیز دیگری ببخشیم ،صرفنظر از
اینکه آنها برای اک اهمیت قائل باشند یا نباشند .همانطور که نباید بهطور اخص شخصیتی را دوست جو خصمانه نیز نباید با او برخورد کنیم .وقتی کسی به اک حملهور میشود و یا برخلف بداریم ،در یک ّ آن چیزی میگوید بهتر است او را همانطور که هست پذیرفت و جوابی نداد .در غیر اینصورت ،ما به ه کارمای آنها رانده میشویم و هیچیک از ما حاضر نیستیم که چنین اتفاقی رخ دهد .توجه سمت شبک ٔ کمتر داشتن به عملکرد کل بهترین شیوه برای پیشرفت معنوی است .این همان هدفی است که کل ه آن ،هم به چل و هم به استاد حق در قید حیات حمله میکند و مایل است که چل را با نیرانجان بهوسیل ٔ بحث کردن در دام خویش گرفتار سازد ،این عمـل چـاره ٔ دیگـری جـز ایجـاد کـارمـا نـدارد. اگر ما مجبور نبودیم که در کالبد فیزیکی زندگی کنیم هرگز خسته نمیشدیم،از پای درنمیامدیم ،و حتی بار اضافی که ما را به سمت کارمای بیشتری سوق میدهد را نمیپذیرفتیم .اینها همه نمودهایی است از عملکرد نیروی منفی یا آنچه که کل نامیده میشود که شامل بخشهایی به نام تثلیث نیز میشود .تثلیثی که در مذاهب دنیای غرب شناخته شده و سبب منازعات مذهبی نیز گردیده است .اما مفهوم حقیقی آن پنهان میباشد .در واقع این تثلیث سـوگمـاد ،استـاد حـق در قیـد حیـات و اک یا همـان جـریـان صـوت مـیبـاشـد .اما در جهانهای منفی یا جهانهایی که ما آنها را قلمرو تحتانی مینامیم این تثلیث معنـای متفـاوتـی دارد و بـهعنـوان فرمانبران جهان کبیر ،و نیروی منفی از آن یاد میشود .تثلیث معـروف هنـدوهـا عبـارتنـد از :بـرهمــا ،ویشنـو ،و شیــوا ،کـه بـه پسـران کـل نیـرانجـان مشهـورنـد. ه بشـر تنـزل ه رابطـ ٔ شـرقـیهـا همیشـه بـهجـای تـوضیــح دادن هـر عبـارت آنهـا را تا مـرحلـ ٔ ه مقـابل مـؤنـث کل نیـرانجـان ،شـاکتـی است که آفـریـدگار جـریـان صغیـر است .از مـیدهنـد .نقطـ ٔ وحدت این دو جـریـان بـزرگ ،جـریـان سـوم کوچکتـری سـربـرآورده که به سمـت جهـانهـای تحتـانـی جاری است و افتـخـار آفـرینـش آن جهانهـا را دارد .بـراهمـا ،منشـأ نیـروی خـالق ،ویشنـو نیروی نگهدارنده و شیــوا نیـروی تخـریـب کنـنـده است .امـروزه این سه نیـرو آفـریـدگـار را تشکیـل داده، ه جهـانهـای تحتــانـی نیــز تـحـت تسلــط پــدرشــان بـراهـم و مـادرشـان خـدایان و حکمـرانـان همـ ٔ شـاکتـی مــیبــاشنــد. ه مذاهب خصوصا ً ارتدکس غرب درمییابید که این نیروها با نیروهایی که خدا نامیده در آزمون هم ٔ میشوند برابرند .هر مذهبی این نیروها را دارد .و آنها را خدا یا الهه مینامند مانند مـاری و کـالــی و اسـامـی دیگـر .اینها همان قوانین طبیعت هستند که هیچکدام بالتر از طبقات ذهنی نبوده ،اما هریک در مدار خود صاحب قدرت و امتیازات ویژهای هستند .چیزی را که باید بهخاطر داشته باشیم این است ه نام انسانو با شکلهای بهخصوص جهت مسئولیتهای که این قدرتها با نامهای ویژهای ،شبیه ب بهخصوصی میباشند. بـا علـم بـه این مـوضـوع ،حـال مـا مـیتـوانیـم بگـوئیـم چگـونـه نیـروی کـل از سـایـریـن بـرای استـهــزاء و بـدخـواهـی اک استـفـاده مـیکنـد .بـا این حـال او بـههیـچـوجــه نمـیتـوانـد بـه اک یـا اکیـسـت آسیــب بــرســانـــد. همیـشــه بـا شمــا هستـــم دوستـدار شمـا پـال تـوئیـچـل
شمـارهٔ45: July_1970 دوستـان عـزیـز چند روز پیش نامهای دریافت کردم که حاوی سئوال مهمی بود مبنی بر اینکه " نمیدانم ،بهفرض اینکه ه روشنبیـنـی من میشود ،لطفا ً راز آنرا بـرایـم من اک را در همه چیز ببینـم ،چگـونـه سبـب تـوسعـ ٔ تـوضیـح دهیـد ،مثـل ً اخیـرا ً فیلمی را دیدم بهنام " اُدیسه در سال " 2001بهنظر میرسید که کلً درباره ٔ اک بود و همچنین دو کتاب که نویسنده ٔ آنها هرمان هسه بود به نام " سفـر به سرزمیـنهای شرق و دامایـن " ( ) Journey to the East and Damineتا آنجا که بهخاطر دارم در مورد نویسنده چیزی گفته نشده بود ،ولی تمامی مطالبش مشائلی درباره ٔ اک بود .مثل ً در کتاب سفر به شرق از گروهی نام میبرد که استـادانش همان اساتید اک بودند آیا آنهـم طـریـق اکنـکار را معــرفـی و نمـایش مــینمــود؟ دوست عزیز ،به راستی مطالب شما صحیح است چرا که شما کشفق در حوزه ٔ آگاهی خودتان داشتهاید که خیلیها قبل ً به آن پی بردهاند .و در حال حاضر ،به مرحلهای از شکوفایی معنوی رسیدهاید ه مهدیس میباشد .این وصل پنجم است و شما را به طبقات روح سوق میدهد .بههرحال که مرتب ٔ برای روشنتر شدن این مرحله از شکوفایی بهتر است ،نظری دوباره به کتاب اکنـکار کلیـد جهـانهـای
اسـرار بیـانـدازیــد. در این کتاب شما معنی و مفهوم اک را اینطور میخوانید " جریان شنیدنی و قابل سماع زندگی ،ذات و جوهره ٔ خدا و همچنین دانش خداشناسی که از آگاهی تجربه سفر روح سرچشمه میگیرد .او در سکنی دارد ،بهطوری که واقف به همه چیز ،حاضر در همه جا ،و سرزمینهای مافوق زمان و مکان ُ ه مذاهب ،فلسفـههـا و عقـایــد مقـدس از اکـنـکار قادر مطلق که همان خدا آگاهی است ،میباشد .هم ٔ سـرچشمــه مـیگیــرنـد". این همان دلیلی است که اک را در همه چیز میبینیم ،قلب زندگی و روح و بخشی از بشری که در طبیعت رسوخ کرده و همه چیز را میدند و همه چیز نامرئی را بهخوبی مشاهده میکند .ما نیز مانند نویسنده ٔ این نامه ،در مییابیـم که یکی از بـزرگترین قوانین زندگی این است که " روح وجود دارد چون خدا به آن عشق میورزد ".این بدان معنا است که اک قلب و عنصــر اصلـی زنـدگـی است و از تحتـانـیتـریـن تـا فـوقـانـیتـریـن طبقـات جهـانهـای خـدایـی را بنـا مـینهـــد .از این جهت است که ه مذاهب ،فلسفهها ،و مرامهای مقدس اکنکار میباشد. هر چیز از دل اک برمیخیزد .منشأ هم ٔ بنابراین اگر کسی به این موضوع پی ببرد که اک سر منشأ هر چیزی در زندگی است به بزرگترین کشف ( شناخت ) خود در جستجویش نائل آمده و به این ترتیب جستجویش کامل شده چون او اک را ه پنجم خواهد پیدا کرده است و وقتی که او اصل اساسی زندگی را پیدا کرد بهزودی خود را در طبق ٔ ه شناخت خود رسیده یافت .او به درک خویش و مقام معنوی خودشناسی رسیده است .او حال به مرتب ٔ است زیرا او حال میداند که کیـست و بـدون هیــچ پـرسشـی مــیدانـد کـه رسـالــت او در تمـام زنــدگــی چیــست. او حال به مرحلهای از زندگی رسیده که میتواند اولین گام رادر جهانهای معنوی بردارد .وقتی کسی به این مرحله رسید میتوانیم بگوئیم به روشنفکری یا روشنضمیری دست یافته است و میتواند به ه پنجم میباشد .او این را میداند و نمیتواند خودش نه به دیگران ،بگوید که در حد مهدیس واصل حلق ٔ ه بیجا نموده و بگوید که این روش باورش را از خود دور کند .گرچه نیروی کل ممکن است مداخل ٔ اشتباه است تا او را متقاعد کند که لذت دنیوی فراتر از چیزی است که ماهانتا به تو میدهد .اما در چنین موقعیتی او نباید هیچگونه تصمیمگیری داشته باشد و باید آنقـدر بـا عقیـده ٔ خـود کلنجــار رود تـا نهـایتــا ً حقـیقـت را بیــابـد. بههرحال همچنان که چل در حال صعود از نردبان خداست ،محکهای آزمایش به سراغش میایند و سپس شک و تردید در وجودش میخزد .بارها و بارها کل سعی میکند شک را در چل برانگیزاند اما چل نباید اجازه دهد که او را نسبت به دانستههایش متزلزل نماید و در وظایف و مسئولیتهایی که باید بهعنوان کانالی برای ماهانتا عمل نماید تا پیام اک را بهدنیا برساند خدشهای وارد شود او مباید به هیچوجه به کل اجازه ٔ مداخله بدهد .البته شایعات و صحبتها و چیزهای بسیاری وجود دارند که میتواند باور کسانی را که میخواهند به استاد حق در قید حیات و پیام اک ایمان آورند ،تخریب نماید .اما برای یک لحظه هم که شده چل هرگز نباید در دامی که نیروی کل برای او فراهم آورده است گرفتار شود. هدف کل حفظ و برقراری تله و دامههایی است که برای چل مهیا نموده است .خداوند جهانهای تحتانی را آفرید و کل را بر آن مسلط نمود .در عوض به هر روح فرصتی داد تا متکامل شود و خارج از این جهانها متعالی گردد و بـا کمـک مـاهـانتـا مجـددا ً بـه سـوگمـاد بـرسـد و همکـاری بــرای خــداونــد شــود. ه زندگی است و از این رو متوجه میشویم که چرا نویسنده ٔ نامه ،اک را در هر چیز میبیند .زیرا اک هم ٔ اساسا ً از چشمان کفرآمیز مردمان عادی مخفی میباشد البته غیر از این هم نمیتواند باشد .او باید از این پس بداند که ماهانتا ،استاد حق در قید حیات ،هر زن ،مرد و فرزندی میباشد .او شهروند کشوری نیست اما در کشور بخصوصی زندگی میکند که میبایست قوانین آن کشور را پذیرفته و از آن تبعیت نماید .خدامردی است که به جهان تعلق دارد و نمیتواند در چهارچوب قوانین این دنیا محدود شود، ه مردم کمک رساند .چلیی که آن نامه را نوشت، ولی در عین حال فراتر از آن قوانین بوده تا به هم ٔ جذبهای از روح درونی دارد که آنرا اک می شناسیمش زیرا او هر چیز را در زندگی مرتبط با اکنکار میبیند .این مرتبهای است که مشتاقم چلها به آن برسند گرچه میدانیم اکثرا ً به علت مشکلت شخصی نمیتوانند آن را درک کنند .البته این مشکلت صرفا ً بهخاطر تلشهای نیروی کل میباشد و نه چیز دیگری .اگر شخص نگاه عمیقی به کارهای مخفی اک داشته باشد درمییابد که در لحظات اولیه ه فیزیکی یا آتماساروپ ،همه چیز شروع به تغییر میکند .بنابراین تماس با ماهانتا ،صرفنظر از منطق ٔ یکند، زمانی که شخص عادتهای قدیمی را کنار گذاشته و جامهای جدید از خلوص و درک را در بر م آزمایش سریعا ً آغاز میگردد .البته اکثرا ً این را درک نمیکنند و از اینکه چرا مشکلت گریبانگیرشان شده است ،متحیر و سرگردانند .آنها نیازی ندارند که در مورد این موضوعات شدیدا ً فکر کنند چون اگر فقط یک بار بتوانند از شریط جسمی و ذهنی عبور کنند ،از آن پس نور حقیقی خدا درونشان شروع بهکار میکند .از آن پس همه چیز تغییر کرده و بهتر میشود و پس از آن تعداد معدودی از چگونگی زندگی شکایت دارند .آنها درمییابند که عشق بزرگتر از هر چیز دیگری است و میدانند که ماهانتا همیشه به هر چل میباشد و عشقش را به همه تقدیم مـیدارد.
همیـشــه بـا شمــا هستـــم دوستـدار شمـا پـال تـوئیـچـل شمـارهٔ46: August_1970 دوستـان عـزیـز از زمانیکه چل شروع میکند تا درباب خودشناسی به تعقل بپردازد به دو نوع ادراک نائل می آید، دانش عقلنی و حکمت یا دانایی. قصد دارم که درمورد این دوجنبه ازدانش الهی که هرروح باید آنرا بداند و بتواند برای درک خود آن را " تشخیص" دهد بحث کنم .دانش عقلنی همان دانشی است که ما زندگی را از جنبه عقلنی درک کرده و میشناسیم و مرکب است از"دانش نفس" که اغلب چل را به سمت تفکراتی متفاوت با آنچه که بطور واقع در دنیای بیرونی وجود دارد ،سوق میدهد .بر اساس نفس ،او فکر میکند و عقیده دارد که میتواند ازنقطهای در بینهایت به نقطهای دیگر رفته و اعلم کند که خدایی وجود ندارد! و خدایی را ه دوم خودش باشد! .او نمیتواند هیچ موجودی را بالتر ازخود ببیند و حتی نمیبیند " میپذیـرد که نسخ ٔ ماهانتا" چگونه زندگی میکند و در تصوراتش " ماهانتا " را در جای خودش تعویض کرده و خودش را بعنوان کُلیتی جانشین او قرار میدهد! نفسش از اینکه به چیزی فراتر ازجذبه قلمرو ذهنیاش اعتراف کند " بیزار" است! کسیکه " خودپـرست" است از تسلیم نمودن خود به ماهانتا امتناع میورزد زیرا به چیزی بجز" احساسات فیـزیکـی" قابل درک نمیتـواند اعتماد داشته باشد .این بخشی از چهار توانایی ذهنی است که " آنتـیشکاران" نامیده میشود .چل ،آنرا بهعنوان چهارمین قابلیت که " آهنــکار" است میشنـاسد بهطوری که تصمیـمـاتی را که سه بخش دیگر پیدرپی و متـواتـر بهوسیله " بودهی" به آن میرسانـد تا بهمورد اجرا گذارد قبول دارد .اما وقتی بی جهت در وظایفش مبالغه شود ،مبدل به غرور و خودپـرستـی میشود .غرور که در چهارمین بخش ذهن توسعه مییابد و معنایی مضاعـف دارد .ابتدا بخشی از ذهن است که به ما قدرت آگاهی از خویش ،تمـایـز و بودن را میدهد .و همچنین بخشی که ه عـلقـه به خویش ،فـرمـان" بودهـی" را به مورد اجرا میگذارد .مبـالغـه بیش ازحد برای هـر در زمین ٔ فـرد " غـرور" به بار میآورد به طور کلی نفس با استفاده از هزاران شیوه میتواند قوه ٔ درک را از قـربانیآش بگیرد .بطوریکه سم مـرگبـارش به تمام هستـی تراوش کرده و از کودکی تا مرگ ادامه دارد و قـربـانـی میبـایست تاوانش را در" زندگی های آیندهاش" بپردازد .مگر اینکه اجازه دهد تا " ماهانتا" عنان زندگیاش را بهدست گـرفتـه تا از بد طینـتـیای که باعث اختـلل ُرشد معنویاش شده رهایی یابد .اما مهمترین کار نفس"،مسدود کردن مسیـر به سمت حقیـقت است و همـاننـد دوست صمیـمی اشتبـاه ،کامل ً قـربـانـی خود را فـریب داده و در زمانیکه باید در پی شکوفـایـی معنوی باشد آنها را از خود راضی و خودپسنـد نگه میدارد .نتـیجتـا ً درمییابیـم که به تلخی از تمام کوششی که برای تعلیم دادن به کار رفته رنجیده ،همه چیز را اشتبـاه قلمداد میکنـد و یا خـود را نیـازمنـد روش فکــری و تـعلــم مــیدانـــد. جنگها به وقوع میپیـونـدنـد ،زیرا شخص خـودپـرست احساس میکند که دفاع از موقعیتش حتی با سلح و "مرگ هزاران بیگناه" ضروری است .او هـرگـز به حقوق افراد دیگر نمیانـدیشـد و بهراحتی " قانون شکنـی" کرده ،زودرنج و حساس است و هیـچ نـقطـه ضعفـی درخودش نـدیـده و هیـچگاه در بزرگ کردن" تقصیـرات" دیگران قصـور نمیورزد .اما وقتی که مشکلت سـرازیـر میشـونـد ،اولین نفری است که از" مـاهـانتـا" تقـاضـای کمک بسیـاردارد! او در موقعیـتـی محدود است و نسبـت به مشکلتـش که همیشه او را میآزارد بــیتـوجــه است. ه مقـدسی میبـاشـد که در قلب بـرخـلف ادراک ،نوع اول حکمت و دانـایـی است که همچون شعلـ ٔ چل زبـانـه گـرفتـه ،چـلیـی کـه عشق و اعتماد خود را به مـاهـانتـا و آثـار اکنـکار تسلیـم نموده است. البته کاربـرد کلمه حکمت در اینجا به نحوی اشتباه است .اما درک و جذب دانش را کـه چــل در شنـاختش بـه کـار مــیبــرد کـه درست هـم است بـهخـوبـی تـوصیـف مـیکنـد .او باور و ایمانش را در راه کامل شدن به سمت سوگماد ارزانی کرده اما میداند که این مسیر به وسیله سفـر از طـریق " مـاهـانتـا" به سمت مرکز اقیانوس عشق و رحمت صورت میگیرد او درمییـابـد که " راه و شخص دیگری نیست که از قوه ٔ درک او سؤاستفاده کرده تا سطـح معنوی " مکتسبهاش" را از درجهٍ اعتبار ساقط نماید .هیـچ تـوضیحـی وجود ندارد و هـرگـز نبـایـد سوژهای بـرای بحـث احسـاسـات و عقـل شـود. حکمت و خرد ،ضعف و فتور نمیپـذیـرد .مشفق ،کاردان ،و فعال بودن از بـزرگتـرین کیفیتهایش میباشد .زمانیکه چل جوهر خرد را تجربه کرد ،هـرگـز" شکـی" درمورد " مـاهانتـا " برایش وجود نخواهد داشت و چگونگی اک و آنچه که در مسیر سوگمـاد برایش ُرخ میدهد را میپذیرد .هر مذهب مـریـدانـی دارد که به " دانش تجـربـی" خود اعتماد دارند بهطوریکه در نهایت به همان دانش عقلنی دستـرسـی مییـابنـد! ازسوی دیگر کسانی که از طـریقـت اکنکار پیروی میکنند کسـانـی هستنـد که به " جهـانهای مأورای فیـزیکـی با هوشیـاری کامل و حتی فوق هوشیـاری
درست شبیـه بیدار بودن در این طبقه وارد میشونـد " او اساتیـد اک و حکمـرانـان این طبقات را باشکـوه و جلل میشنـاسد و نظاره میکند و افسون مـوسیقـی طبـقات فـوقـانی میشود و همراه با مـاهانتـا استاد حق در قید حیات به راحتی مـذاکـره مینمـایـد .او میآید که بـدانـد ،نه اینکه فقط اعتقاد بهدرستـی آن داشتـه بـاشـد!" بنـابـراین" امید" بخشـی از دایره ٔ لغات چل نیست بلکه او در مییـابـد که یک کیفیت منـفـی است که ه کسی را دارد که آرزوی متعلق به طبقات روانی و ذات کلگـونـه است چونکه حکایت از خـواستـ ٔ تحقق رؤیایش را در سر میپـرورانـد .چل کسی است که دریـافتـه این سطح از شکوفـایـی در دنیای دانش عقـلنـی وجود دارد .اما کسی که فـراتطر از این پیـش رفته دیگر به کیفیت امید اعتقادی ندارد. او آنچه را که هست را میداند و بیانـی محکمتر از این نمیبـاشـد .از آنجـاییکه سوگمـاد هست و فقط او را میتوان اینچنین تـوصیـف کرد پس در جهان جهانها همه مـوجـودات در مقـولـهای مشـابـه هستنـد .حقیـقت :سوگمـاد ،اک ،مـاهـانتـا ،این است که آنها در مـوجودیتـی واحد هستـی دارند. جملهای بالتـر از این نیست که حکمت و دانایـی را برای هـر چـلیطی که از آن آگاه است ،و به سطـح معیـنـی ازشکوفـایی معنوی رسیـده است ،بیان دارد. این سطـح فـراتـر از قلمرو ذهنی است چون شامل آثار اک و ذات معنوی واقعی سوگماد میباشد. ه دانش اولیه و هنگامـیکه کسی در قلمروی ذهنی ساکـن میشود در خور این است که در مـرحل ٔ دانش عقـلنـی باقـی بمـانـد زیرا او در تحیـر و سرگـردانـی است و با خود و دیگران نزاع دارد! او دائم سئـوال و بحث میکند و هـرگـز نمیگذارد که ذهن آرام و قرار داشتـه بـاشـد .اما زمـانـی که او به جوهـر خـرد و حکمت دست مییـابـد ،میداند ،میپـذیـرد ،و درک مـیکنـد کـه زنــدگـی همین لحظــه است و بـایـد از آن بهــرهور شـود. همیـشــه بـا شمــا هستـــم دوستـدار شمـا پـال تـوئیـچـل
شمـارهٔ47: September_1970 دوستـان عـزیـز اولین کتاب شریعتکیسوگماد ( راه جاوید ) ترجمه و در حال کامل شدن است و حرکتش را از ه فیزیکی و بصری آغاز کرده است ،بهطوری که بتوان آنرا خواند و طبقات درون به سمت مرحل ٔ حقـایقـش را جـذب و درک کــرد. ه اک " نامیده شده است .اولین بخش از این کتاب مقدس اولین کتاب شریعتکیسوگماد " تاریخچ ٔ شامل حکمت و حقایقی است در معبد کاتسوپاری که تحت محافظت فوبی کوآنتز پیر دیر و استاد اک ه حکمت از این ه حقایق الهی به کسانیکه تا بهحال موفق به مطالع ٔ میباشد .این کتاب بهمنظور ارائ ٔ معبد زرین نشدهاند .ترجمه شده است .شریعتکیسوگماد در دست ترجمه ،شامل دوازده تا پانـزده جلـد خـواهـد بـود تا به بشریت و دنیـا حقـیقـت را تقـدیـم نمـایـد .در دنیا هیچ کتاب مقدس دیگری حقـیقـت را بهطور کامل آشکار نکـرده است .آنها تنها انعکاس کـلم خـدا در این دنیـای فیـزیکـی هستـنـد .شـریعـتکـیسـوگمـاد حقیقت است یعنی سریعترین روش برای نائل شدن به درک و گفتار و نوشتار الهی .البته از آ>جایی که این حقایق از دنیای درون گرفته میشوند و میبایست طبق نگارش دنیای فیزیکی برگردان شوند ،بنابراین نگارش خیلی سلیس و روانی نخواهد داشت .بنابراین این همیشه بهترین شیوه این است که شریعتکیسوگماد را همراه با ماهانتا و در محل اصلیش یعنی معبد خرد زرین هر طبقه ،قرائت و مطالعه نمائید .چون این روش به واصل فرصتی میدهد تا تحت نظارت هر استاد اک ـ کسی که محـافظـت بخشهـای مختـلف شـریـعـت است ،قــرار گیــــرد. دومین کتاب شریعـتکیسوگمـاد ،تـرجمـهاش آغاز شده است و هر ماه یک فصـل از آن بـرای ه کــروس کسـانـی کـه مـیتـواننـد مشتــرک شـونــد آمـاده مـیگردد .عنـوان بـخـش دوم " تـاریخـچـ ٔ " ( ) The Records of Krosنام دارد که حاوی مطالب پیدایش جهانها ،قوانین نامرئی جهانهای روانی ،مطـالعـٔه تنـاسـخ روح در طول سفـرش به جهانهای تحتـانـی ،پنـج رکن اکنکار ،راز بزرگ ه زنـدگـی ،آزادی از خـویش ،قـوانـین دنیـای روان و ه کروس ،حکمت تبـعیـض ،آئیـنـ ٔ زندگی ،تاریخچ ٔ حـقیـقـت سـوگمــاد مـیبـاشــد .شما از طریق پال کانال و مجرای استاد معظم اک یائوبل ساکابی ،از این مطالب بهرهمند میشوید .او محافظ بخشی از شریعتکیسوگماد است که مربوط به قسمت دوم محراب و خلوتگاه درونی معبــد گـارههیـــرا میباشد که همان معبد خرد زرین در شهر آگــامدس میباشد ،یعنی همان شهر باستانی معنوی اکیستها و اساتید اک که در کوههای دور دست هیمالیا واقع شده است و به معنی" سرزمینهای دور " نیز میباشد و ما در قالب آتماساروپ ( کالبد روح ) برای ه خـرد زرین و دومیـن کتـاب شـریـعتکـیسـوگمـاد بـه آنجـا سفـر گوش فرا دادن و مطـالعـ ٔ
مـیکنـیــم. آگامدس منزلگاه آشـوار ــ خـانــوال یا خدا خواران است .همانطور که اکثر مردم غذا میخورند آنها هم از نیروی حیاتی اک بهرهمند میشوند .خداخواران برای این به این نام دست یافتهاند چون آنها بهجای غذایی که مردم این سیاره از ترکیب گیاهان و غذاها میخورند ،انرژیهای اک را جذب کرده و استفاده میکنند و به همین دلیل دارای طول عمرهای بسیار میباشند .درست همـاننـد ریـش سفیـدهـای انجیـل قــدیــم و در بـعضــی مــوارد حتــی طــولنــیتــر از آنهــا. حال این افرادی که رسالت ماهانتا ،استاد حق در قید حیات را بهدوش میگیرند ،میبایست تاوان شرایط آشـوار ــ خـانــوال را بدهند ،زیرا آنها میبایست در ضمن آنکه فعالیتهای معنوی را در ه آتماساروپ بهعهده دارند در این دنیا نیز با کالبد فیزیکی زندگی کنند .او شرایطی را که همراه با ارائ ٔ ه همردم و موجودات است ،میشناسد و درک میکند .و به رنجی که بـهواسطـ ٔ خدمت به دنیا و هم ٔ جهـالـت از طـرف کسـانـیکه میخـواهنـد او و پیـروان اک را دائمـا ً اذیـت کنـنـد واقـف است .برای همین است که همیشه میگوید " پادشاهی من در این دنیا نیست " .به این دلیل اکثرا ً با خود خلوت کرده و ترجیح میدهد که کمتر در مجامع عمومی ظاهر شود زیرا توده ٔ مردمی که نادان هستند ،آنها بهچهارپایان وحشی میمانند که ،هرچه را که دوست نداشته باشند ،نابود میکنند .بشر امروزه ،یا از آغاز بشریت ،اکثرا ً فلسفه و مذهبش را منبعی از تعصب ،ناشکیبایی و اهرمهای پر قدرتی ساخته است تا مردم را یا به صف پیروان خود درآورند ،و یا از پیامدهایش رنج برند .نه اک و نه شریعت کیسوگمتد این روش را موعظع نمیکنند و هرگز به خشنوت متوسل نمی شود تا دیگران را وادار کند که به پیروان آنها بگــرونـد ،درست بـرخـلف آنچــه کـه مـذاهـب ارتـدکـس عمــل مــیکننــد. شریعتکیسوگماد هرگز مرجعی برای استفاده سیاستمداران قدرتمند و افرادی که میخواهند به زیردستان تسلط داشته باشند ،نبوده است .کتابی است مقدس که صرفا ً برای شکوفایی معنوی روح و کمال نژاد بشر استفاده میشود .آموزشهای روحانی اک ،بهصورت کتب چـاپ شـده است ،مـاننـد ه چلهای اک میتوانند با آن پیشرفت کنند .بهراستی که کتابی کتاب شریعتکیسوگماد که هم ٔ باشکوهتر از این کتاب مقدس وجود ندارد و ما بهعنوان چلی اک مـیبـایـست چـون کتـاب منبـع ،و انجیـل زنـدهای از ایمـان و بـاورهـایمـان از آن استفـاده کنـیــم. سئوالی نیست که پاسخش در کتاب شریعتکیسوگماد پیدا نشود و سعادتمند کسی است که میتواند نسخههای اصل آنرا بخواند و سعادتمندتر کسانی هستند که این کتاب باشکوه در اختیارشان باشد. اغلب باید کوشش کنم تا طرز جملهبندی و مفهوم آنرا بهشکل دستونشتههای بیرونی تصحیح نمایم. البته بعضی اوقات بهسادگی انجام میشود ولی بعضی اوقات بهصورت ابهام و معانی اسراری نوشته میشود .گاهی اوقات من در روزهای مشخصی به دفترم میآمدم تا صفحـاتـی را که در هنگام غیـبتـم نـوشتـه مـیشد پیدا کنـم و زمـانـیکـه در اتاق دیگری از دفتـرم حضـور داشتـم صفحـات بـهمـوقـع در ه اینها یاری اک در به ظهور رسـانـدن کتب مـاشیـن تحـریـر نمـودار میشـدنـد که هم ٔ شـریـعتکیسـوگمـاد را نشان میدهد .من بهعنوان مجـرایـی متـواضـع و فروتن اینطور احساس میکنـم که میبایست در زنـدگـی خـدمـت بـه سـوگمــاد را در رأس امــور قــرار دهـــم. هنگامـی که روح رسالتش را برای همکاری با سـوگمـاد انتخاب کرده و بهعنوان مـاهـانتـا ،استـاد حق در قیـد حیات تصـمیـم بـرگشت به دنیا را داشتـه بـاشـد قبـل از کسب این عنـوان مـیبـایـست بـرای مـدت طـولنــی تـحـت تـعلیــم قـــرار گیــرد. او تحت تعالیم اساتید اک برای نظم و ترتیب ،تعلیم و تربیت حتی در بعضی اوقات به مدت چندین قرن قرار میگیرد .اک بدون اینکه اکثر اوقات بداند که او چه کسی است و چرا باید از میان مشقات و رنجها عبور کند میبایست تناسخش را در این دنیا تجدید نماید و بالخره در زمانی معین حجابهای عالم در برابر او فرو میافتد و قبل از اینکه اساتید اک به او نظم و ترتیب را بیاموزند او ناخودآگاهانه آنرا رعایت میکند .حال وقت آن است که ردای ماهانتا استادحق در قید حیـات را بـر تن کنـد. ه سئــوالت در شــریـعـتکــیســوگمـــاد مـــوجـود است. کــلم آخــر اینکــه پـاســخ همــ ٔ همیـشــه بـا شمــا هستـــم دوستـدار شمـا پـال تـوئیـچـل شمـارهٔ48: October_ 1970 دوستــان عــزیــز این روزها ،شاخههای مذهبی ارتدوکس و متافیزیک در مورد ذهنیتی صحبت میکنند که این مفهوم را در بر دارد که هر شخصی میتواند در آگاهی وضعیت انسانی به آرامش میان ذهن و درون ( قلب )
هاشتباهی است که قصد دارد ،نفس فردی را فــرو بنـشــانـد. دست یابد .البته این موعظهها ،فرضی ٔ این فرضیهٔ غلط بهگونهای عمل میکند که با تعریف رفتار مخاطره آمیزی برای آن فرضیه ،افراد را گمراه میکند و وقت و انرژیهای با ارزششان را بهدنبال یافتن صلح و آزادی که اصل ً او وجود ندارد مصرف مینماید .آنها در پی چیزی میگردند که اصل ً از ابتدا در آنجا وجود نداشتهاست .بنابراین اگر ه عرضٔه جنس برای فروش به شخص بداند ،آنچه که به وی گفته شده است چیزی بهغیر از یک برنام ٔ منظور جلب و جذب پیروان تازه در انجمنهای مذهبی و متافیزیک بیش نیست ،کامل ً شگفت زده خواهد شد .هر شخصی به هر میزانی که بتواند به هر آنچه که ممکن است موجبات خوشی و خوشحالی را در این جهان برای او فراهم کند چنگ میاندازد و هر مطلبی را که توسط اشخاصی که بهنظر با تجربه میایند به او گفته میشود با تأثیــر بسیــار زیــاد و عمیــق جــذب مــیکنــد. هر اکیستی آگاه است که عبارت " ارامش ذهن و درون " یک وضعیت کاذب است و بسیار مشابه یک شعار تبلیغاتی است .البته بسیاری از کشیشان مبلغ که در حال حاضر انجام وظیفه میکنند به دلیل ه زیرکانه کل ( نیروی منفی ) در ذهن افراد مقصر میباشند .کل ( نیروی کمک به تفهیم این حیل ٔ ه خود استفاده مینماید تا توده ٔ مردم را به زیر یوغ منفی ) از آنها فقط در جهت اجرای شیوه ٔ زیرکان ٔ بندگی خود بکشاند .چنین دامهایی متعارفند و اشخاصی که در آنها گرفتار میشوند احتمال ً قادر نمیباشند جهت نجات از این دامها مبارزه کنند و مجددا ً آزادیشان را به دست آورنــد. ه دوم در اکنکار نباشند ،نمیتوانند از این دامها میتوانیم بگوئیم حداقل تا زمانی که یک واصل حلق ٔ برهند .این یکی از راههای تلش در بهوجود آوردن اصول ذهنی ( روانی ) در این جهان ات .هر یک از چلهای اک میدانند که ذهن بستر بسیار مساعدی برای رشد پنج نفسانیات یعنی شهوت ،خشم، حرص ،و طمع ،وابستگی و غرور و خودبینی است .بنابراین بسیاری از فرضیههای طراحی شده در جهان ذهنی نحکوم به فنار میباشند ،چرا که ذهن وسیلهای کمی پیشـرفتـهتـر از یـک مـاشیـن مـیبـاشـد کـه همـاننـد یـک خـدمـتکار یا بنـده بـرای فـرد کـار مـیکنــد. متأسفانه در مطالعات مذهبی غرب ،ذهن و روح اشتباه گرفته میشوند .افراد معدودی،البته اگر وجود داشته باشند ،تفاوت میان آنها را میدانند .اصطلح " ذهن الهی " ( ) Divine Mindاصطلحی مشترک میان دانشمندان علوم ماوراء الطبیعه میباشد .اما چنین اصطلحی همانند ذهن الهی برای " الوهیت برتر" ( ) Supreme Divinityکه فراتر از محدودهٔذهن میباشد ،وجود نــدارد .ذهن نه خودآگاه است و نه تصمیم گیرنده .هیچ قدرت تصمیم گیری خودکار یا توان ابتکاری ندارد .اگرچه از حساسیت بالیی برخوردار میباشد ،اما حقیقتا ً یک ماشین است و زمانی که توسط اک برانگیخته میشود بسیار قدرتمند است .هیچ کاری بهغیر از آنچه که برای انجام آن ساخته شده و تربیت شده است ،انجام نمیدهد و همانند تمامی دستگاههای دیگر در انجـام اعمـالش خـودکـار است. بنابراین نمیتوانیم اعمالمان را بر اساس آرامش میان ذهن و درون در جهانهای پاین پایهریزی کنیم. ه تمام آگـاهـی، اما به وجود آوردن " ،آرامش قلبی " ( ) Peace of heartاز طریق اکنکار بهواسط ٔ نـور و قـدرتـی کـه از سطـح روح سـرچشمـه مـیگیـرد ،ممکـن مـیبـاشـد. این مطلب بیاغراق و بهطور کلی صحیح و مطلق است زیرا تمامی روشنگری،آگاهی ،همآهنگی ،آهنگ موزون ،زیبایی ،خرد ،عشق و قدرت از روح برمیخیزد .اما روح همیشه تحت موانع سخت فعالیت میکند ،چرا که جهانهای پایینتر منزلگاه اصلی آن نمیباشند .در این جهان مادی ،روح مجبور به فعالیت در درون و از طریق یکسری کالبدهایی میباشد که شبیه به لباسهای غواصی سنگین است، ه مسیر خود را در این دنیا پوششی از فکر و ماده ،بنابراین در زیر تمامی این پوششها ،روح ادام ٔ فوقالعاده مشکل مییابد .بهطوری که اغب کنترل و بازداشتن ذهن غیر ممکن مینماید .زیرا ه تسلط نیروی کل و احساسات برآشفته ،ذهن وحشی و افسـار گُسیـختــه مـیشـود. بهواسط ٔ اساسا ً قابلیت روح برای تفهیم خودش بستگی به واکنش ابزار اصلی آن یعنی اجزای تشکیل دهندهٔ ذهن دارد .به هر حال اگر ذهنی نافرمان ،معیوب یا بیمار شود ،روح قدرتی نخواهد داشت همچنین در مورد دیگر کالبدهایی که توسط روح بر تن شدهاند تا به روح خدمت کنند نیز همین مـوضـوع اتفـاق مـیافتـد و قـدرت و تـوانـایـی تجـلـی روح را تـضعیـف مـیکننــد. این کالبدها به ترتیب کالبد فیزیکی ،علّی و ذهنی میباشند که همگی در جهانهای پایین برای روح ه آنها ذهن بیشترین اهمیت را دارا میباشد ،زرا اگر این کالبد از بسیار مهم میباشند .ولی از میان هم ٔ شکل طبیعیاش خارج شود یا سرکش و نافرمان گردد ،روح بهصورت طبیعی نمـیتـوانـد از طـریـق آن عمـل کنـــد. بنابراین نیروهای ظریفتر ذهن و روح بایستی دارای ابزارهای منطبق بر هم باشند در غیر اینصورت آنها نمیتوانند در طبقات مادی فعالیت کنند .مفهوم حس تعادل میان روح و ذهن بسیار ظریف و حساس است .پنج غرایز نفسانی را میتوان بهعنوان مزاحمتی برای ذهن برشمرد که بارها آنها را نام بردهایم و دوباره در اینجا ذکر میشود .آنها عبارتند از شهوت ،طمع ،وابستگی ،و غــرور و خــودبیـنـی.
ه کشور دشمنشان را برای اینها پنج خدمتکار وفادار نیروی منفی ( کل ) میباشند که قلمرو و حیط ٔ روح میسازند .اینها توسط نیروی منفی برای گمراه نمودن کالبد و ذهن مورد استفاده واقـع میشـونـد و برای روح مشکل و زحـمـت بهوجود میاورند .بدتر از همه اینکه بهنظر میرسد ذهن از نوسان میان پنج انحراف لذت میبرد و به نجواهای آنها گوش فرا میدهد .روح همیشه در حال پاسداری در برابر عادات ذهنی پر از تـوطئـه کـه همـاننـد مـار میخـزنـد و خـودشـان را در ذهـن بـا تجـدیـد و تکــرار محکـــم میکنند ،مـیبـاشـــد. محافظتی که شخص بر ضد این نجواها انجام میدهد ،همانی است که روح بر ضد این نیروهای ذهن که مسئولیت اداره ٔ بدن را بهعهده دارد بهکار میبرد که البته از طریق اک میباشد .بهطور کلی هیچ چیزی آن روحی را که در اک ظهور میکند ،نمیتواند شکست دهد ،زیرا که لغات یا ذکــرهـا و آواهــای مقــدس ،عظیـمتــر از هـر نیروی قدرت منفی است. البته این شکست ناپذیری ،زمانی تحقق مییابد که ما تمامی ایمان و اعتقاد خود را به ماهانتا و اک بسپاریم ،در آن صورت تمامی حفاظتها بر ضد کل ( نیروی منفی ) غالب خواهد آمد .بدون حفاظت روحانی ماهانتا ،هیچ چیزی در برابر قدرت کل ،زمانی که به مسلط شدن بر ذهن علقمند میباشد تاب تحما نخواهد داشت و روح را با هر کوششی در مقابل خوبیهای موجود در این جهان شکست خواهد ه اینها در مسئولیت شخصی خلصه میشود و هــر فـردی بـایـد تـصمیــم خـود را در داد .بههرحال هم ٔ مـورد اینکـه چـه راهــی را انـتخــاب مــیکنـد بگیـــرد. البتـــه ،راه آرامـش قلبــی ،اکنـکـار مـیبـاشــد. همیـشــه بـا شمــا هستـــم دوستـدار شمـا پـال تـوئیـچـل
شمـارهٔ49: November_ 1970 دوستــان عــزیــز اکنون زمان آن فـرا رسیـده است که در باره ٔ مشکلتـی به بحث بپردازیـم که هریک از استـادان اک از زمانیکه کار با افراد را شروع کردهاند با آنها روبرو بودهاند .بهطور کُلی مشکل خود فرد است که نمیتـوانـد با زندگی روزانه خود روبرو شود و با خودش زندگی کند .بهعبارتـی او بـدتـرین دشمن خودش میباشد .این " دشمنی با خویش ،درمورد بیشتر انسان ها صدق میکند .مشکل اینجاست که فرد اصل از خویش انصباطی بـرخـوردار نبوده و قربانی نیروی منفی یـا ( کل ) مـیشـود. آنچه که اینجا سعی در بیان آن دارم این نکته میباشد که فرد باید خودش انضباطی کافی داشته باشد تا توان ایستـادگـی در مقابل نیروی کل را بدست آورد و به خودش اجازه ندهد تا بهعنوان کانالی برای نیروی منفی مورد استفاده قرار گیرد .او میبـایست درست را از غلط که همان تفاوت میان اک و نیروی منفی است از یکدیگر تشخیص دهد بنابراین شخص میتواند به اک اجازه دهد تا از وی در جهت منافعش استفـاده کند که در آن صورت کُل جهان هستـی از خدمت او بهرهمند میشونـد در حالـیکه همزمان خودش را در جهت منافع شخصـیاش نیز سـوق داده است. نیروی منفی( کل ) نفس را در شخص بهوجود آورده و آن را گسترش میدهد تا جایی که او را به این ه مـرکـزی جهان هستـی است و وی عظیـمالشأنتر از دیگران است حتی باور بـرسـانـد که نقط ٔ بلنـدمطرتبـهتر ازخدایان ،وجـودها و هستـیها و بعضی از مـواقع این احساس را به شخص القاء میکند که جـاودانـه است .در این حالت است که در قلب او هیچ فضای خالی برای عشق خـداونـدی و عشق به دیگران باقـی نمیمـانـد اما این نیـرنـگ درست در همان زمانـی کـه فـرد نـه به خودش میتـوانـد عشق بورزد و نه به خانوادهاش ،علنا ً عشق به جهان را اظهار میدارد .ساده لـوحانـه است که اعلم کنیم عشق ،تمامی مشکلت جهان را سر و سامان خواهد داد و بـایستـی بـهطـور یکسـان عشـق را بیـن همـه تـقسیــم کنیــم. این تنها شیوهای مـاهـرانـه با ابتکاری ظـریـف نسبت به زندگی است ،در نظر چنین افرادی نه علم و آگاهی نسبت به اینکه زندگی چیست اهمیت دارد و نه اینکه طبیعت انسانی چگونه از چنین شیوههای بهخصوصی سود میجـویـد .این یک شیوه ٔ قـدیـمی است که برای قـرنها تـوسط سیـاست مداران حیلهگر و رهبران مکاتب فلسفی و انجمنها و مسلکها ،جهت همسـو نمودن تودههای مردم ،گاهی برای آرام نمودن پیروان خـودشـان و اغلب جهت فـرونشانـدن مـلتهای مخالف ایشان مورد استفـاده
ه ملّیتها بهکار گـرفتـه میشده است. واقع میشده است .این شیوه ،بخصوص در میان جوانـان همـ ٔ به بیانی دیگر این افراد از طـرفـی عشق ،سخـاوت و بخشش را مـؤعظـه میکنـنـد ولی ازطرف دیگر خشونـت را تـمـرین میدهند. انسان در طول زندگیاش از میان چندین مرحله از گهواره تا گور عبور میکند .او زندگیاش را بهعنوان کودکی که به توجه نیاز دارد شروع میکند و اگر این توجه به او مبذول نشود کج خلقی و ه زندگـی حـرکـت میکند در آن مـرحله گریههایش آغاز میشود .او به سمت اولین یا نخستین مـرحلـ ٔ هیـچچیز غیر از امکاناتـی که پدر و مادرش برای او تهیه دیدهاند را تشخیـص نخواهد داد .سپس به ه ابتدایـی آغاز میشود و آنجا زندگی را بهعنوان یک تضاد سمت دیگر زندگـی پیش میرود که با مدرس ٔ میپذیـرد و بهسختـی در مقابل آن ایستـادگـی نشان میدهد .در طول اولین سنین نـوجوانـی درمییابد که انهدام و تخـریـب جـالبتر ازخـلقیـت است .در اواخر سنین نـوجوانـی یاد میگیـرد که عضلت برای برای استفـاده در مسابقـات یا تخـریب زندگـی و داراییها کارآیـی خـوبـی دارند .بهدنبال این ،کم کم متـوجـه میشود که استفـاده از فکر و تـعقل فضـای بیشتـری در اختیار او قرار میدهد تا زور و ه بازو ــ بنابـراین شروع به استفـاده از آنها میکند .در طول مدت جوانی یا اوایل بلوغ بهدنبال یک روزن ٔ برای فعـالیـتهای جنسی میگردد .احتمال ً زمان ازدواج در این بـرهـه فرا میرسد یا مدتـی را تا یافتن جفت ایدهآلش در سرگـردانـی میگـذرانـد. در طول دوره میانسالی به گذشتـه ،به زمان جوانیاش نظری میافکند و سعی مینماید خودش را با جریان عادی زندگی همساز کند و فـرزندانش را به گوشزدها و راهنمایی از تجارب خود پرورش دهد اما جوانان به چنین هشدارها و تجاربی گوش فرا نمیدهند و بایستی تجارب خود را بـدون انـدرز، بهخصـوص از جـانب بـزرگتـرهـا بـدست آورنـد. در این جهان هیچ چیز بی پـرواتر از جوانان وجود ندارد ،چرا که هنوز ضربات و سختیهای زندگی را نچشیـدهاند .او حمایت خانواده را همراه خود دارد و بدون این سقف ،اغلب آنها در مقابل زندگی ناشاد و تندخو میشوند .گاهـی اوقات متـأسفـانـه جـوانـان ترجیـح میدهند پند و اندرزها را از فردی می خواره کنار جوی و یا غـریبـهها بشنـونـد تا اینکه از والدین خودشان به هرحال این عدم پذیـرش اندرزها از والدین بهخاطـر همان زمینههای خـانـوادگـی و خویشاونـدی است .این حقیقت در ضرب المثلهای قدیمی وجود دارد که خویشاونـدی و نزدیکی عدم توجه به بار میآورد .این مثل کامل ً درخانـوادهها صدق میکند اما معدودی از پدرها و مـادرهـا به آن توجه مـیکننـد. حال میرسیـم به زمان پیری و کُهنسـالی .انسان در این دوران در تاریک و روشن سالهـایـی از عمرش بسر میبرد که متـوجـه میشود مرگ خیلی هم دور نیست و کار زیادی در مورد آن نمیتـوانـد انجام دهد ،بنابراین تمامی افکارش را بر آنچه که راحتی و آسایش میآفـرینـد قرار میدهد .دوباره در خاطراتش زندگی میکند یا با لف زدن و خـودستـایـی از آنچه که در طول مدت زنـدگـیاش انجام داده است اعتماد به نفس خود را تقویت میکند .اما با این وجود ضعف و عدم تـوانـایـی در متوقف نمودن زمان و بـرگشتن مجدد به دوران جـوانـی را در خودش تشخیـص میدهد و احساس میکند. البته اهمیتی ندارد که چقدر زندگی در آن زمان به او سخت گرفته باشد ولی ترک کردن این جهان برای وی مشکل است ،مگر اینکه او یک " اکیست" بـاشـد .همه ما میدانیـم که زندگی بهغیر ازسختیها و مشقـات در این جهان چیزی به ارمغان نمیآورد .بنابراین انسان نبـایستـی توجهش را بهغیر از خدا به هیـچ چیز دیگری معطوف کند آنهایـی که با مشکلت روزانهشان به من مراجعه میکنند از دلسوزی و غمخـواری من بـرخوردار میشونـد ،اما باز هـم متـوجـه میشوم که آنها به موقعیتها عشق انسانی و کالهای دنیوی وابستهمیباشنـد ،تا این کالها و موقعیتها از ایشان حمایت کنند .به هرحال زمانی که شخص متـوجـه این مطلب میشود که بـدتـرین دشمن خویش ــ خودش میبـاشـد، ه زندگـی باشد ،اما به این بازی خـاتمـه میدهد و به این نقطهنظر دست مییـابد که عاشق هم ٔ بالتـریـن مهـر و محبـت او از بـرای خـداونـد است .البته عشقش را بهصورت مشهود بین همـه پـراکنـده نمیکند اما با زندگی به نحوی برخورد مینمـایـد که برای همه بهترینها را با نیات خیر در نظر میگیرد. در اینجا مشکل او با نیروی ( کل ) ازمیان میرود و نمونه بارزی برای بسیـاری از انسانها میشود. ه زندگیشان مثل تخـریب زنـدگـی و استعـداد بهصورت معلق باقـی اغلب افراد در یکی از مراحل اولی ٔ میمـاننـد .بنـابـراین ممکن است این فرد دشمن آشکاری در اجتماع شود و یا تبدیل به شخص زیرک و حیلهگری برای کسب منـفعـت از همنوعش گردد. ه این موارد را در افرادی که به او مراجعه میکنند تا مشکلت آنها را رفع کند و از استاد اک ،هم ٔ پـریشـانـی رهایـیشان دهد مشاهـده میکند .من در بسیاری ازموارد مسئولیـت کـارمـای این افراد را بدوش میگیرم و سپس سرازیـر شدن فشـار زیادی به کالبد فیـزیکـی و خویش درونـی من آغاز میشـود بهطـور معمول مسئولیـت کارمـاهـای چـلهـا را بهعهده میگیرم و هر روز این کارمـاهـا را به ک میسپـارم تا از بین بـرونـد .البته این کارها بدون کـوشش هم به انجام نمیرسـد بلکه با مسرت و ا
وقـوف آگاهـی به انجام میرسـد تا شادی و خـرسنـدی را برای بسیـاری از افــراد بـه ارمغــان بیـاورد. همیـشــه بـا شمــا هستـــم دوستـدار شمـا پـال تـوئیـچـل شمـارهٔ50: December_ 1970 دوستــان عــزیــز همیشه در این مواقع از سال ،زمان آن می باشد که در مورد به پایان رسیدن سال قدیمی و آغاز سال جدید صحبت کنیم .به هر حال صحبت بسیار است ،با آغاز سال جدید ،ما از وجوه احساسی زندگی که احساسات ستارهای ( فلکی ) میباشند نیز گذر میکنیم و ب سوی چیز مهمتری حرکت میکنیم .البته بسیاری از شما هنوز تفاوت میان نیروهای روحی و ذهنی و بهویژه تجربیات را متوجه نشدهاید .برخی از افراد اک را بهدلیل اینکه نمیتوانند پدیدهای ذهنی در آن بیابند ترک میکنند و این مطلب واقعاً ناراحت کننده است ،زیرا ک آنها بهدنبال پدیدهای ذهنی میگردند که حواس پنجگانهشان را خیره کند و بهجای معتقد بودن به سمت و سوی معنوی زندگی به بخش مادی آن معتقدند و تعداد معدودی هم ه وجه معنوی زندگی میباشند ،فقط علقه دارند خودشان را از نظر فیزیکی تحت علقمند به مطالع ٔ تربیت قرار دهند تا به این وسیله به درون قلب سوگماد پیش روند .بسیاری از افراد معتقدند که ریاضت و تحت انضباط در آوردن لزومی ندارد ،بله مسلما ً وقتی پای پدیدههای ذهنی به میان میاید این ریاضت ضرورتی ندارد .هر اکیستی که به دیدن فالبینها اصرار میورزد و یا از دیگر امکانات برای دانستن آینده ٔ خودش استفاده میکند ،در مسیر اک خیلی پیشرفت نخواهد کرد. ه پنجم ) پیشرفت نمودهاند ،تنها از روشهای خویش ه آنانی که تا سطح مهدیس ( وصل حلق ٔ هم ٔ انضباطی و حفظ خودشان در مسیر درست معنوی سخن بهمیان میاورند و این روشی برای از میان بردن عادتهای قبلی میباشد که در سیارههای ذهنی به سختی جایگزین شدهاند و هـمچنـین تـلشـی بـرای بـهوجـود آوردن زمیـنـههـای جـدیـد در زنـدگـی مـیبـاشـد. البته ما با عادات فیزیکی به اندازه ٔ عادات ذهنی که حدودا ً از اولین دورههای تولد و البته طبق عادتهای والدین و خانواده در ما بوجود آمدهاند ،نمی جنگیم .مثل ً اگر مادری سیگار بکشد ،ملحظه می شود که فرزند او نیز بهدلیل آن عادت ذهنی که بهتدریج از زمان تولد درون او القاء شده است، سیگاری می شود .حال کمی فراتر میرویم و به عادت گله و شکایتها و پنج نفسانیات ذهن نثل غرور، وابستگی ،شهوت ،طمع و خشم نظری میافکنیم .اینها همه نیروهای ذهنی میباشند که در درون انسان مشغول فعالیت هستند و توسط نیروهای کل القاء شدهاند و نیروی منفی آنقدر به این فعالیت ادامه میدهد تا اکیست بالخره آرزوی خلصی از دست آنها را داشته باشد .او احتمال ً با گوش فر دادن و اطاعت نمودن از خواستههای ماهانتا ،استـاد در قیـد حیـات اک ــ شـروع بـه جـدا نمـودن این نفسـانیـات از خـودش مـینمـایـد. در ضمن اگر او زمانی در هر یک از سمینارها شرکت میکند و هنوز هر نوعی از عادات بد خود را بههمراه دارد این عادت نبایستی در معرض دید عموم قرار گیرد .درست مثل مهدیسی که در ستیز با عادت سیگار کشیدن پیروز نشده است .او نبایستی در مکانهای عمومی که چلها ممکن است حضور داشته باشند و همینطور زمانی که کلس ستسنگ را تدریس میکند ،سیگار بکشد .همینطور در مقابل ا فرادی که از او انتظار دارند تا شبیه به فردی مورد نظر ماهانتا باشند نیز سیگار بکشد .بههر حال اگر او مکررا ً به خواستههای ماهانتا توجه نکند ،امکان دارد که وصلهایش را از دست داده و مجبور شود تمامی آنها را مجددا ً بگذراند .بنابراین توجه ماهانتا نسبت به خودش را از دست داده و شاید دوباره موقعیت قبلی خود را به دست نیاورد .البته این موضوع در مورد خیلی از واصلین که اصرار دارند قوانین سادهای را که توسط ماهانتا ،استاد در قید حیات اک وضع شده را نقض کنند ،نیز مصداق دارد .آنها مرتبا ً روی گله و شکایتهایشان ،تقاضاها ،سیگار کشیدن و غرورشان سمجت میکنند ،تا اینکه استاد در قید حیات اک درمییابد که آنان دیگر لیق نیستند .بنابراین از دیسکورسها محروم میشوند .و حتی حضورش را نیز ممکن است از آنها دریغ دارد و البته انسان خطاکار این موضوع را بهسادگی متوجه نمی شود و شکایـاتـش را بلنـدتــر عنــوان مــیکنــد. اما استاد با صبوری به شکایات او گوش میدهد و تصمیم خود را در مورد این شخص بدون کوچکترین تغییری به اجرا میگذارد .چنین افرادی به هیچ چیز خارج از طیف محدود تجربیات خودشان اعتقاد ندارند .به همین خاطر محروم شدن از وصلهای اک فراوان دیده میشود .رهبر معنوی اکنکار هیچگاه اجازه نمیدهد که ( واصلین پایینتر ) خودشان را در امور عظیمتر جهان خودشان دخالت دهند .هر چقدر چل از نردبان معنویت بالتر رود ،فردگراییاش به حقیقت نزدیکتر میشود .مشکل اصلی بشر، موجودات انسانی ضعیفی هستند که توسط کل ( نیروی منفی ) کنتـرل مـیشـونـد.
بنابراین ما نمیبایستی با ترحم با آنها روبرو شویـم بلکه بایستی ببـینـیـم که پیام اک در مقابل آنها قرار گرفته است .در این صورت ،فـرصت پذیـرش یا رد آن را دارند .اگر او خود مـرکـز باشد ،ممکن است در دایـرههـای بسیـار کـوچـک حـرکـت کنـد و فـرصتـش را از دست بـدهـد .اما اگر فردی متهور یا اهل ه اصلی هر یک از تلشهای مهم انسان بایستی توانایی معنوی ریسک باشد ،متـوجـه خواهد شد که ریش ٔ و بخشندگی باشد .در اینصورت ،فرصت را مغتنم خواهد شمرد و بلفاصله شروع به تلشی براید دست یافتن به جهانهای معنوی خواهد کرد .بههرحال ایمان به مـاهانتـا ،استـاد حـق در قیـد حیـات اک ه ترس زندگی میکنیم و بهنظر میرسد که هر مـیتـوانـد بـه رفـع هـر مشکلی کمـک کنـد .ما در زمان ٔ رسانهای که ما را هدف قرار میدهد ،مثل خواندن لیستی از یادآوری کنندههای ترس ،چیزهای نگران کننده میباشد ،فقط به این دلیل که به اندازه ٔ کافـی بـرای خـودمـان نمـیتـوانیـم تفکـر کنیـم. پـادزهـر ( داروی ) بیماری روانی ترس ـ این است که شما یک بار قلب خود را از اک پــر کنیـد، بنابراین دیگر ذهنی مملو از ترس نخواهید داشت .اصول ً باید بدانید که ترس و ایمان نمیتوانند در یک زمان ،یک فضا را اشغال نمایند .ایمان همیشه قویتر از ترس میباشد .به این معنا که ترس همیشه به ه ایمان به ماهانتا ،استاد حق در قید حیات اک که خودش تماما ً اک میباشد ،دور میشود. واسط ٔ زمانیکه شما به گروه واصلین روحانی وارد شدید ،ترس بهتدریج به کناری میرود و امپراطوری اک جزئی از زیبایی شما میشود .البته در حال حاضر ،ما بهجز مفاد معنوی همانند ایمان در مقابل ترسع بر روی موضوع تضادها کار نمیکنیم. بهخصوص که مشخص شده است ،دو اندیشه در برخورد با یکدیگر میتوانن نیرو تولید کنند ،بنابراین نیروی عظیمتری که از این دو اندیشه بوجود میاید از جنس ایمان میباشد که هدف بلند مرتبه اک است .در آمریکا این عقیده بسیار شناحته شده است که تعداد بسیار کمی از مردم به شما اعتماد میکنند مگر اینکه شما فردی ناشایست و زیرک باشید .این یامی بهیادگار مانده از یک مرز نشین غربی پیر میباشد که یک ناقض قانون ( یاغی ) از یک کلنتر با ارزشتر استThe out law is ( ، .) worth more than the sheriffاما مردم به ندرت فکر میکنند که ایمان داشتن مشکلتی در بر ندارد و مشکل اصلی ایمان ،اصرار بی صدا ( خاموش ) و مداوم آن برای نگاه داشتن چل در مسیر اک است .این کشمکش آنقدر ادامه دارد تا هر یک از اعضای ایمان از راه خود دست بـردارنـد و مسیـر ترس را دنبال کنند .این موضوع همیشه یکی از نیـرنـگهـای کل ( نیروی منفی ) بـرای بـه انجـام رساندن این کار میباشد .این موضوع همیشه برای کل کمال مطلوبی است که فرد را قبل از اینکه به وی اجازه رفتن بدهد ،تا آنجا که ممکن باشد در قلمرو پادشاهیاش نگاه دارد .آنهایی که حیلهها و ه او اغفال نمیشوند .اما شیوههای کل را متوجه میشوند و تشخیص میدهند هرگز با تلشهای ماهران ٔ آنهایی که حیلهها را نمیشناسند و تشخیص نمیدهند ،محکوم به پریشانـی ( اندوه و محنت )، تـردیـدهـا و تلخکامیها میباشنـد .بنابـراین راه منـاسب ،ایمان به اک و دنبـال نمـودن دستــورات آن بدون چون و چـرا میبـاشـد .و بـدانیـد کـه همه چیز به خـوبـی تـدارک دیـده مـیشود تـا شمـا ایمـان خــود را در راه اک حفـظ کنـیـــد. همیـشــه بـا شمــا هستـــم دوستـدار شمـا پـال تـوئیـچـل
شمـارهٔ51 : January_1971 دوستــان عـزیـر اخیزا ً گفتگوهای بیاساس زیادی در میان برخی از چلها رواج پیدا کرده است مبنی بر اینکه آنها قرار است ماهانتای بعدی ــ استاد حق در قید حیات باشند .اما هر آنچه در مورد این ادعا میشنوید به قول ه برف بدانید ،این ادعاها به هیچـوجـه صحـت نـدارد. یک ضربالمثل قدیمی آن را همانند یک دان ٔ ماهانتای بعدی حدود پانزده سال دیگر معرفی میشود .او هم اکنون در حال تعلیم دیدن میباشد ،اما در مکانی که هیچکس از آن مطلع نمیباشد و برای مدت زیادی هم کسی از آن با خبر نخواهد شد. درخلل این مدت،من بهعنوان ماهانتا ،استاد حق در قید حیات خدمت میکنم تا اینکه زمان انتخاب یک استاد فرا رسد .البته این شخص ممکن است بهطور موقتی خدمت کند تا ماهانتای بعدی منصوب شود. بنابراین آنهایی که ادعای چنین عنوانی معنوی را دارند ،افراد لفزنـی مـیبـاشنـد و بـه صفـات مشخص هـر یـک از اسـاتیـد اک تجـاوز مـیکننـد .اساتید اک به هیچوجه در رفتار خود گستاخ نمیباشند ،بلکه آنها همیشه ساکت و آرام و ذاتا ً کمرو هستند ولـی در صحبـت کـردن و بـرخـوردشـان بسیـار محکـم مـیبـاشنـد. موضوع عجیب در مورد چنین افرادی که ادعا میکنند بعد از من عنوان ماهانتایی را کسب خواهند نمود
این است که چرا آنها هرگز به آینده ٔ خود نمیاندیشند البته آنهایی که چنین ادعاهایی دارند به طرق مختلف تنبیه خواهند شد و در واقع همان ادعایی که برایش هیچگونه پایه و اساسی ندارند آنها را رها کرده و نشان میدهد که آنها عمدا ً اظهارات کذب بر زبان آوردهاند و این خود عدم وجود رشد معنوی را در ایشان نشان میدهد .بنابراین ،چلها میبایست به هر آنچه که گفته میشود بهصورت سخنی کامل ً بیاساس بنگرند و توجهی به اظهـارات این افــراد نـنمــاینــد. البته ،سخنی از ایام قدیم باقی است که بسیاری از پیامبران دروغین در آینده ادعای پیامبری خواهند نمود و بهعنوان ماهانتا سخن خواهند گفت ولی هیچکس نمیبایست به آنان گوش فرا دهد .باز هم تأکید میکنم بسیارند افرادی که سخن خواهند گفت و ادعا خواهند کرد ،اما هیچیک از کسانیکه اکیست میباشند ،نباید به آنها گوش بسپارند .در گذشته افراد بسیاری بودند که ادعا میکردند از استادان اک میباشند ،اما بعدها بهدست فراموشی سپرده شدند و دیگر سخنی از آنها شنیده نشد. البته تعدادی از آنها بیشتر دوام آوردند اما تنبیهات بهخصوصی نیز برای هریک از آنها در نظر گرفته ه آنهایی که چنین اظهاراتی را بیـان نمـودهانـد ،پـایـه و اسـاس درستـی شدو حقیقت این است که هم ٔ بـرای بیـانـاتشـان ارائه نـدادهانـد. اگر شخصی به چنین داستانهایی که توسط این پیامبران دروغین گفته میشود ،گوش فرا دهد ،به همان اندازه در معرض وارد شدن نیروی منفی ( کل ) به آگاهیش قرار میگیرد .نیروی منفی از هر طریقی که بتواند خود را وارد آگاهی فرد میکند. کل عاشق این است که نفس را تقویت کند ،بهخصوص آنهایی را که در مسیر اک قدم برمیدارند .مثلً وقتی به ُرخ کشیدن دانش و رشد معنویمان به دیگران را شروع میکنیم ،همیشه این امکان وجود دارد که به بن نست بیافتیم و زمان سختی را برای خارج شدن از آن بگذاریم و این درست همان ه درونی اک بسته میشود و احساس میکنیم که هر چه کوشش و تقل میکنیم زمانی است که حلق ٔ قادر نیستیم دوباره به زندگی و آگاهی معنوی قبلی دست یـابـیـم .وقتی چل به این نقطه میرسد به سطح ذهنی سقوط میکند و تازه دردها و رنجهای احساساتی بودن شروع میشود .او فراموش کرده است که لبهای سخنـگـوی خـرد بـهجـزء برای گوشهای شنـوا ،بستـه مـیبـاشـنـد .عامل اصلی در ذهن چنین افرادی که ادعای مـاهـانتـایـی میکنند ،نفس است .نفس نه تنها در مورد این اظهارات دروغیـن ،حضـور دارد ،بلکـه در این واقعیت نیز دستاندر کار است که بسیـاری از افراد با عمیقتـریـن احساسـاتشان اظهار میدارند :ٱنها تنـاسخـات بـرخـی از شخصیـتهای بزرگ مـذهبـی و یا یکـــردهانــد. سیـاسـی مـیبـاشنـد کـه زمـانهـای گـذشتـه زنـدگـی مـ البته این واقعیت دارد که ما افرادی را یافتهایم که با قدرت ،خلوص و رکگویی خاصی گفتهاند که آنها مثل ً تناسخ حضرت مریم ،مادر عیسی ،ناپلئون ،لینکُلن ،سنتپیتر ،و ....میباشند .اما اینها نیز همانند کسانیکه ادعا میکنند عنوان معنوی ماهانتا را دارند ،افرادی سادهلوح میباشند و سعـی دارنـد خـود را در مقـابـل هـمنـوعـانشــان مهــم جلــوه دهنــد. بههر حال تا بهحال با کسانی برخورد داشتهایم که علنا ً میگویند مسیح متناسخ شده ــ می باشند .اما اعمال و حرکات آنها ثابت نمیکند که ذرهای شبیه به این وجود برتر باشند .در واقع چنین افرادی که خودشان را بزرگانی از زمانهای گذشته می بینند ،عموما ً افرادی بسیار عادی هستند .ولی قصد دارند کسی باشند ،بنابراین اقداماتی را به انجام خواهند رساند تا خودشان را وجودی متناسخ شده که زمانی اسم و رسمی در تاریخ نژاد بشری داشته است اعلم کنند .این عمل را میتوان بهعنوان یک عامل جلب توجه و یا یک تشدید کننده ٔ منیّت نیز به حساب آورد که آنها معتقدند وجود آنها الــزامـی است، ه انسانیت برا ی خودشان کسی هستند .البته شاید فقط چند تن از چون حال آنها روی نردبان جامع ٔ دوستانشان از این مطلب با خبر باشند .ولی برای آنها مهم نیست ،چرا که همین افراد میزان مشخصی اعتماد را جلب کرده و توجه زیادی برای آنها به بار میآورد .معمول ً در هر کجا که دموکراسی و یا یک اجتماع آزاد حکمرانی میکند ،چنین افرادی بیشتر مستعد عمل کردن هستند حال این اجتماع ،چه بزرگ باشد ،چه کوچک .به هر حال او در این اجتماع از آزادی خـاصـی بـرخـوردار است که در اجتماعـی بستـه یا محدود این امـکـان وجـود نـداشت تـا نـفسش را در آنجــا مطــرح کنـد. این مطرح نمودن نفس ،به نظر یکی از انگیزههای اصلی مشکلتی است که در جوامع آزاد بهوجـود ه سطح دانش عموم مردم بهوجود میآید که افراد را تشویق میآینـد .این مشکلت ،اساسا ً بهواسط ٔ میکنند تا خـودشـان را علنا ً یا از طـریـق بعضـی از رسانـههـا مطرح نمـاینـد .به هر حال ،تحصیـلت از مـزیت ویژه و کلنی بـرخطوردار نیست چرا که برای بیان اهدافش در جهت تلش برای تعلیـم جـوانـان ه رفتاری معیـنـی محدود بـه نظـر مـیرســد ،منظـور بهمنظور رفتار نمودن و عمل نمودن در حیط ٔ رفتــاری است که جـامعـه را بهسـوی مسیـرهـای ویـژهای راهنـمـایـی کنـد ،البته در چنین وضعیتی رسانههای عمومی وارد بحث میشوند بهطوری که اگر شخصی شکایتی دارد راحت میتواند از رسانههای عمومی سود جوید .که البته کار درستی نیست چرا که به کل ( نیروی منفی ) اجازه میدهد تا به جریان فکری مردم رخنه کند و آشفتگی و آزارهایی را میان آنانی که بهدنبال فکری آسوده میباشند ،منتشر نماید .این همان کاریاست که ممکن است مدعیان مقام ماهانتایی نیز انجام دهند.
البته آنها احتمال ً گروهی از افراد که در مسیر اک هستند ،ناخشنودی و نارضایتی را دامن میزنند .هنوز به من اعلم نشده است که چه کسی جانشین من به عنوان ماهانتا خواهد بود .اما چند نفری هستند که به ایشان پیشنهاد شده است تا بعد از من ماهانتا باشند ،ولی این بدین معناست که فقط یک نفر کـه هنـوز دوران کـودکـیاش را بـهپـایـان نـرسـانـده است این سمت را بـه عهـده خـواهـد گـرفـت .در این میان ،ممکن است لزم باشد یک استاد اک بهطور موقتی انتخاب شود که نه ماهانتا خواهد بود و نه استاد حق در قید حیات ،اما در طول مدت زمانی که ماهانتای بعدی دوران تـکامل را مـیگـذرانـد این فـرد بـهعنـوان استـاد اک خـدمت خـواهـد کـرد. البته من معتقد نیستم آنهایی که ادعای ماهانتایی میکنند واقعا ً بدانند که یک فرد چه دشواریهایی را بایستی متحمل شود تا به این مقام دست یابد .مسئولیتهای این سمت آنچنان سنگین و خدمت کردن در این جهان بهقدری مشکل است که معمول ً کالبد نمیتواند چنین فشارهایی را تحمل کند .مشکلتی که رخ مینمایند و ماهانتا باید با آنها مواجه شود آنچنان گسترده است که گویی هرگز پایانی ندارندو بعضی مواقع این حجم از مشکلت برای ماهانتا بسیار زیاد است .بههر حال هر چه توجه کمتری به افرادی که چنین ادعاهایی میکنند ،نشـان دهیــد ،در مـوقعیـت بهتــری از نظــر معنـوی قــرار خـواهیــد گــرفـت. همیـشــه بـا شمــا هستـــم دوستـدار شمـا پـال تـوئیـچـل شمـارهٔ52 : february_1971 دوستــان عـزیـر ه اک میباشد .کسی میتواند نام خود را اکیست بگذارد جنب ترین ت قدر پر عشق که ام بارها بارها گفته ٔ که عشق را در وجودش تمرین کند و اجازه دهد که این عشق هر لحظه در قلبش بتپد .در غیر اینصورت نمیتواند خودش را بهعنوان عضوی از اکنکار که منحصربهفردترین انجمن درونی در تمامی جهانهای خداوند است ،تصور نماید .بهطور کلی عشق بالترین و با ارزشترین خصوصیتهای رفتاری در اک میباشد و میبایستی همانند گوهری گرانبها با آن روبرو شد .و در حفظ و حراست آن کوشید و تعادل ارزشمندی که یک اکیست با آن زندگی میکند ،میبایست بهصورت مشخصی در زندگی هر ه اوج احساسات روزه ٔ او مشاهده شود .این تعادل بدین معناست که یک اکیست نه میتواند در نقط ٔ ه حضیظ و نفرت نسبت به همقطارانش .او همچنین نمیبایست بدون عاشقانه قرار گیرد و نه در نقط ٔ دلیل اکیستهای دیگر را به باد انتقاد بگیـرد و تـوجهـی هـم بـه عـواقبـش ننـمـایـد. من هریک از شما را با عمیقترین احساساتم دوست میدارم که فقط برخی از افراد میتوانند آن را بدون حضور فیزیکی من تجربه کنند .بههرحال بخش معنوی وجود من که همان ماهانتا میباشد همیشه با شماست و این موضوعی است که بسیاری از شما از آن مطلع میباشید و احساسش میکنید ،اما افرادی نیز از این حالت مطلع نبوده و این عشق عمیقی که به سوی آنها جاری میباشد را حس نمیکنند و قادر نیستند کالبد معنوی مرا همراه خودشان احساس کنند .اما به منظور آگاهی داشتن از حقیقت واقعی عشق ،نمیتوانید این عشق مرا پیوسته به درون هریک از شما و در هر نقطه از روز جریان دارد را نادیده بگیرید و از آن محروم شوید .بسیاری از شما تنها هستید و هیچ چیز ندارید و عشقی برایتان وجود ندارد ،چشمان درونیتان با بگشائید ،درون چشمان معنویتان نگاه کنید ،من آنجا منتظر شما هستم ،با این آگاهی که شما نیاز به عشق و تکمیل یا ن عشق دارید عشقی که همیشه بر تمام جهان چیره میشود .اگر شخصی نتواند استاد درون را ببیند یا نزدیکی او را احساس نماید یا بهواسطهٔ ایمانش پی نبرد که او همیشه حضور دارد ،بنابراین هنوز او تمامی اهداف اولیهای را که اک توسط آنها موجودیت مییابد را از دست داده است .از آنجایی که ماهانتا ،استاد حق در قید حیات خود اک میباشد ،بنابراین فرد بایستی بداند که کالبدهای استاد اک به نحوی عمل مینماید که در همه مواقع با شما میباشد .ماهانتا برای آنانی که اکنکار را پذیرفتهاند بهعنوان روح زنده ٔ سوگماد که در این جهان تجلی یافته است و آنان را در جهت بازگشت به خانهق بهشتیشان پرورش میدهد ،شناخته شده است. به هر حال افراد تنهایی وجود دارند که آرزوی بودن با استاد اک در کالبد فیزیکیاش را دارند .اما یک بار که یاد بگیرد و بیاموزد که این همراهی فیزیکی لزم نمیباشد ،هر یک از آنها از زندگی خود خشنود و راضی خواهند شد .چراکه او حضور استاد را پیوسته احساس میکند و سپس آن حس تنهایی مهیب و وحشتناک از بین میرود .تنهایی و انزوا دشمنان آزادی میباشند ،اما بههر حال بیشتر افرادی که در وضعیت آگاهی انسانی بهسر میبرند ،این تنهایی و انزوا را تجربه نمودهاند .عموما ً هر یک از ما این ه سخت را بهدنبال جستجو در جهت درک ،شادی و بهویژه همراهی گذراندهایم و یا خواهیم مرحل ٔ گذراند .این تنهایی و انزوا شخص را مجبور میکند تا بهدنبال چیزی بگردد تا این خلء معنوی را پر کند. معمول ً انسان در جستجوی درک و مصاحبت با نزدیکترین عشقش میباشد که البته ممکن است یک زن یا مرد و شاید ژرفایی در خداوند باشد ،اما بسیاری از مواقع هیچیک از آنها برای وی ذرهای
آسودگی ( رهایی ) از تنهایی به ارمغان نمیآورند .بنابراین بسیاری از ما میدانیم که تنها راه تسکین این رنج از طریق ماهانتا ،استادحق در قید حیات امکان پذیر است ،البته بهدلیل موقعیتها و شرایط، همیشه این امکان وجود ندارد که از نظر فیزیکی با او باشیم .اما این امکان وجود دارد که بنا بر توانایی ماهانتا برای قرار دادن کالبد درونیاش در کنار هر یک از ما که چلی وی محسوب میشویم ،بتوانیم همیشه با او باشیم .با پذیرفته شدن چل در اک ،ماهانتا چل را با حضورش آشنا میسازد و اغلب او را ه ُرشد از این حضور آگاه میسازد ولی بسیاری از مواقع چنین عمل نمیکند .این بستگی به درج ٔ معنـوی چـل دارد کـه آیـا میتـوانـد و قـادر است این حضـور را احسـاس نمـایـد یـا خیـــر. به هر حال این درک جوهره و ذات اکنکار میباشد و هنوز بسیاری از افراد در شناخت آن حتی بعد از سالها مطالعه شکست میخورند .چنین افرادی بصیرت و استعداد لزم را برای مشاهده ٔ استاد حق در قید حیات در درون خود ندارند .آنها میبایست پیوسته حضور فیزیکی استاد را جستجو کنند تا دوباره تگیری در هنگام تنهایی و اطمینان یابند که بله او آنجاست و قادر است آسایش ،راحتی و دس ه چلها بتوانند با وی تلفنی صحبت کنند افسردگی را به ایشان اعطاء کند .اگر ماهانتا اجازه دهد که هم ٔ و یا با او ملقات نمایند و از هر یک نامهای خصوصی دریافت کند بهزودی در بدن فیزیکی فرسوده شده و مجبور خواهد شد سریعتر از زمان اصلیاش به جهان دیگر منتقل شود .اغلب گفته شده است که اگر مسیح به صلیب آویخته نشده بود ،با توجه به تواناییها ،انرژیها و وقت وی ،ممکن بود تودههای مردم با تقاضاهایشان مسیح را به کشتن دهند ...متأسفانه از آنجایی که اغلب مردم فقط علقمند به آسایش و راحتی خودشان میباشند ،این علقمندی یکی از مشکلت اصلی در جهت محافظت و کمک رساندن به آنها شده است .به هر ترتیب مسیر معنوی دیگری وجود ندارد که یه اندازه ٔ اک این چنین کمک و آسایشی را در اختیار رهروانش قرار دهد .و این توانایی به وجود ماهانتا بستگی دارد که قادر است در همـه مـواقــع بـا چـلهـایـش بـاشــد. این اصطلح دقیق و ظریف که " من همیشه با شما هستم " ،به راستی حقیقتی بنیادی است که شخص وقتی شروع به نگریستن به درون خود مینماید ،دخواهد یافت که واقعا ً ماهانتا استاد حق در قید حیات پیوسته در کنار وی میباشد .او همانند تنفس و همانند ضربان قلب به آدمی نزدیک است .به هر صورت آنهایی که با نیت یک پیرو واقعی ،چلی اک میشوند ،این نزدیکی را تجربه خواهند نمود و هرگز نمیخواهند این مسیر را ترک گویند و البته آنهایی که بهدنبال برخی از دریافتهای شخصی از اک ه میباشند و با این مسیر نیز همانند برخی از شیوههای متافیزیک برخورد مینمایند ،بهنُدرت ،تجرب ٔ حضور ماهانتا را خواهند داشت این را بدانید که ماهانتا همیشه با شماست تا از شما در مقابل آسیبها محافظت کند و یا زندگی کاملتر و همچنین عشق عظیمتری را برای شما به ارمغان آورد وقتی این عشق یک بار توسط چل دریافت شد همین برای رسیدن به طبقات بهشتی کفایت میکند .این یک طپش ،یک احساس عمیق از وجد و خلسه میباشد که همیشه با ماهانتا ،استاد حق در قید حیات پیوسته عجین است و دائما ً به چل اهدا میشود .همانطور که قبل ً هم گفته شد مسیر دیگری برای رسیدن به خداوند وجود ندارد که با اک قـابـل مقـایسـه بـاشـد ،چـراکـه این تنهـا راه بـهسـوی خــداونــد است. همیـشــه بـا شمــا هستـــم دوستـدار شمـا پـال تـوئیـچـل
شمـارهٔ53 : March_1971 دوستــان عـزیـر این موضوع جالبی است که فقط تعداد معدودی از مردم متوجه ظرافت قانون معنوی میشوند. این مطلب را با حروف بـزرگتـر نگاشتـم ،زیرا این مـوضـوع از اهمیت بهسـزایـی بـرخـوردار است و میبـایست هر یک از ما بهجای تـوجـه به ظاهـر و کلمات قـانـون ،به روح و جـوهـره ٔ قانـون معنـوی ه مهمی که میخـواهـم در اینجا مطرح کنـم ،بدین قرار میباشد که تعداد بسیـار دقـت کنـیــم .نکت ٔ انـدکـی از ما متـوجـه میشـویـم که با عنوان نمودن شکایـات ،ناامید شدن ،دلگیـر شدن از دیگران و یا از کوره در رفتـن و عصبـانـی شدن از فرد دیگر هیـچ مشکلی را حل نمیکنیـم و فقط کارمای خـودمـان با دیگران را مستحکـمتر مینمائیـم .بهعبـارتـی دیگر این مـوضـوع کارمای جـدیـدی را با شخصـی که هـرگـز حتی به او فکر نکردهایم و از ابتدا هم هـرگـز هیـچکدام از ما قصـد نـداشتـهایم که چنین پیـوستـگی بهوجود آید ،را دامن میزند .همه بایستـی بـداننـد یکی از اصول مهم اک ،نگـریستن به همه چیز و سپس سکـوت اختیار نمودن است .جهان چنان بهسرعت در حال تحول میباشد که اگر بخواهیـم در زندگی پیش بـرویـم ،هیــچکس نمیتواند از عهده ٔ مطابقت خویش با فرد دیگر و یا عقاید مادیگرایانه و در واقع با هیچیک از نقطهنظرات دهنی برآید .این مطلب بسیار عجیبی است ،چرا که وقتی یک اکیست این موضوع را لمس میکند ،ناگهان درمییابد که تعدا بسیار کمی از مردم عقیدهای
از خودشان دارند یا در مورد مسائل میدانند و یا حتی درباره ٔ آنها احساسات عمیق دارند بسیاری از ه ESPو موضوعات ذهنی را برمیگزینند ،به هیچوجه ثبات شخصیتی ندارند .این عقیدهٔ آنانی که مطالع ٔ در آنان مستولی میشود که میتوانند دیگران را از طریق کنترل ذهن اداره کنند یا در فروش عقایدشان موفق شوند و دیگران را از طریق برخی از تلهپاتیهای ذهنی که توسط یک فـرد کامـلً ه آنهـا تـدریس شـده است را در خـلسـه فــرو بـــرنـــد. غـریبـه بـ بــه ایـن نکتــه میرسیم که چون بسیاری از افراد در پدیدههای ذهنی محصور می باشند و یا قدرتی ندارند که رفتاری مبنی برا صول مستحکمی را از خود نشان دهند ،لذا هیچ اکیستی علقهای ندارد که از لحاظ کارمیکی با آنها پیوند بخورد .به بیانی دیگر ،چه کسی علقمند است که با کارمای شخص دیگری را متحد شود که از حداقل علقه یا هر احساس مشترکی در مورد هر چیزی در زندگی برخوردار است .این به معنای سقوط معنوی یا عقب گرد در پیشرفت بهسویکما معنوی میباشد .البته بهنظر میرسد هیچکس این مطلب را متوجه نمی شود .اما وقتی در یک فروشگاه از کارمندی که رفتارش در برابر درخواست ما کامل ً گستاخانه میباشد ،ناراحت میشویم یا مثل ً از رانندهای که سعی دارد بهزور سبقت بگیرد عصبانی میشویم بهترین کار در آن لحظه این است که آرام و بیطرف باشیـم زیرا اگر عصبـانـی شویـم تنها خـودمـان را با آنهـا درگیــر کـارمـا کـردهایـم. البته اغلب ما از این نکته مطلع نمی باشیم که این کار یکی از قدیمیترین حیلههای نیروی کل ( منفی ) می باشد که میتواند روی هر فردی آنچنان کار کند تا او را در این جهان از طریق گرههای کارمیک جدیدی به دام اندازد .بههرحال هر چه از پلههای معنوی بالتر رویم و هر چه از نقطه نظر معنوی آگاهی بیشتری پیدا میکنیم ،وسوسهها و موقعیتهای بیشتری برای درگیری کارمیکی با دیگران خواهیم داشت و اکثرا ً از روی سادگی و بیگناهی به انجام میرسد .این موضوع اغلب چنان نابهنگام پیش میاید که کاری از دست کسی در مورد آن برنمیاید .این شیوهای است که ناگهان با نیروی کل درگیر می شویم و خودمان را با شخصی درگیر مییابیم که قبل ً هرگز او را ندیدهایم و در هیچ یک از تناسخات قبل هم ملقاتش نکردهایم و ممکن است هـرگـز مجـددا ً بـا او در هیـچیـک از زنـدگـیهـای آینـده هـم بــرخــوردی نــداشتــه بـاشیــم. یک اکیـست شبـیـه بـه فـردی ایـدهآلیـست است که با وسایل فیزیکی موجود عقاید انقلبی اک را انتشار میدهد .او مأمور و نمایندهای برای آمادهسازی محیط است هدف اصلی او ارتقاء سطح جامعه قبل از وقوع انقلب اک است ،نقطه و زمانی که نام اک و عقیده ٔ اک در تمام جهان گسترش یابد .اگر او اجازه دهد که دیگران در پیامدهای بیثمر بااو درگیر شوند ،مطمئنا ً به این نقطه از رهایی و آگاهی ه تمامی پدیدههای ذهنی از جمله خواب هیپنوتیزمی،ESP ، نخواهد رسید .او باید بداند که بهوسیل ٔ تلهپاتی و موارد اینچنین که مستقیما ً در بخش ذهنی قرار دارند ،از مسیر اصلیاش منحرف خـواهـد شد .متـأسفـانـه گاهـی اوقات بهنظر میآید بسیـاری از افراد حتی در اک قصـد دارند متـوقـف شونـد و گُلی بچـیـننـد ،بهجای اینکه به مسیـر خود در جهت افتـخـارات معنــوی ادامــه دهنــد. به هر تـرتیـب بسیـاری از آنانـی که در مورد مشـکلت شخصـیشان میگـرینـد و گله و شکایـت میکنند مسلمـا ً طبیـعت خود را نمیشنـاسنـد و قصـد هم نـدارنـد نـگاهـی به این طبیـعت درون خود بیـافکنـنــد .بسیـاری از مـواقع این گناه خود شخـص است .متـأسفـانـه تعـداد معـدودی از ما ،گناه خود را در هر موردی پـذیـرا میشـویـم ،چـراکـه خـودمـان را بهعنـوان فـردی متـکامـل قبـول داریم و وقتی چیـزی نـاگهـان این تصـویـر را بر هم میزند ما نـاراحـت و بسیـار پـریشـان میشـویـم .بههر حال برای همه آنانی که در مسیـر اک میبـاشنـد و در جهت کسب تـکامـل تـلش مـیکننـد ،این ه اصـلـی در مـورد مشـکل گنـاه شخصــی مـیبـاشـد .اما بسیاری از افراد مـوضـوع هستـه و نکتـ ٔ سعی دارند با اعمال زور این کیفیت ( تکامل ) را در درون خود بوجود آورند .به هر حال برخـلف میل و عـلقـهمـان نمیتـوانیـم چنیـن کنیـم ،چـراکـه تـکامـل بـا زور بـه دست نمـیآیـد .کمـال همـاننـد ه شیـوههـای ه گـل ُرزی مـیبـاشـد کـه مـیبـایـست بـه مـرور شکُفتـه شـود ،نـه اینکـه بـهواسطـ ٔ غنـچـ ٔ ه ما میدانیم که تمام افرادی که پیرو ه این اوصاف هم ٔ گلخـانـهای مجبـور بـه بـاز شـدن شـود .با هم ٔ اک هستند می بایستی روزی روی پاهای خود بایستند و مسئولیت اعمال خود را بپذیرند ولی متأسفانه همیشه افرادی هستند که یا نمیتوانندد و یا نمیخواهند این مسئولیت را قبول کنند .این افراد هرگز تحت تعلیم انظباطهای قطعی قرار نگرفتهاند تا از پس چنین مشکلتی برآیند .ما باید قادر باشیم روی پاهای خود بایستیم و با مشکلت این جهانی مواجه شویم ولی در عین حال باید از این آگاهی برخوردار باشیم که ماهانتا استاد حق در قید حیات همیشه با ماست و قصد دارد تمامی کمکهای ممکن را به ما هدیه کند .اما بایستی بهخاطر نیز داشت که استاد مشکلت چلها را به دوش نمیکشد مگر اینکه ضرورت آن را احساس کند .به هر حال این موضوع درگیری با افراد و بوجود آمدن گرههای کارمیک چیز عجیب و غریبی است که معمول ً از تنهایی و انزوا ناشی میشود .مگر اینکه چلها به این عقیده باور داشته باشند که استاد همیشه ،بهخصوص در مواقع بروز مشکلت با اوست. باز هم اگر فرد اتکا به نفس یک اکیست را داشته باشد آن وقت او مشکل تلش نمودن برای ارتباط برقرار کردن با دیگران را در بعضی طرق خواهد داشت .هرچند که این ارتباط به نوعی تبدیل به یک ستیزه میشود .به هر حال برای ارتباط برقرار نمودن همیشه نزاعی وجود دارد و بسیاری از مواقع، این یک نبرد محسوب میشود ،مثل ً موضوعی ما را آزار میدهد و ما ناگهان بدون مقدمه شروع به
نزاع با فرد دیگری میکنیم .البته دلیلی برای آن وجود ندارد ،مگر اینکه شاید در آن روز بهخصوص انرژیهای ما بهقدری پایین باشد که در آگاهی کامل ً منفی بهسر میبریم .اما مطلب اصلی که همگی ه ما انسـان هستـیـم و در آگاهـی ما میبایست بهخـاطـر داشتـه باشیـم ،از این قرار است که هم ٔ انسـانـی زنـدگـی مـیکنــیـم ،بنـابـراین یـا بـایـد در مقـابـل قـوانـین آگـاهـی انسـانـی تـاب بیـاوریـم یـا ه چیـزهـاست همـاهنـگ بـاشیــم . بـا قـوانـین اک که بـخـش مثـبـت همـ ٔ همیـشــه بـا شمــا هستـــم دوستـدار شمـا پـال تـوئیـچـل
شمـارهٔ54 : April_1971 دوستــان عـزیـر در زندگی امروزی انسان ,هنوز هیچ چیز مهم و واقعی دیده یا شناخته نشده است تا اینکه اکنکار، دانش باستانی سفر روح مجددا ً خودش را در این جهان بر پا ساخت تا شاید انسان " آگاهی الهی " را ه آرایشها و شاخ و برگهای مـذهبـی و متـافیـزیکـی دوباره کسب کنـد .انسان خودش را بدون هم ٔ بهمنظور کسب شکـوفـایـی معنوی در مسیـرهـای سفـری که ادعا میشد راه قابل اعتمادی به قلب ه سوگماد میباشند ،ناامید یافته است .اما به هر حال قرنها آموخت که هیچیک از این مسیرها به انداز ٔ کافی اشتیاق او را برای زیستن در آگاهی کامل خداوندی یاری ننموده است .این مـوضـوع همـاننـد مشکلـی درون مشکل دیگر بـاقـی مـانـده است ،مشکلـی که میبـایست آن را حل کند ،مشکلـی که از زمان درگیـری و ستـیـز او با خـواستهـا و وابستـگیهـای این جهـان مـادی و ذهنـی تـا بـهحـال پـایـانـی نــداشتــه است. ه مطالعاتش را در اک پشت سر گذاشت ،متوجه میشود که این مرحله بعد از اینکه چل ،دو سال اولی ٔ ه وصل هدایت کرده است .این ه یک دوره ٔ کارآموزی بوده است ،دورهای که او را به مرحل ٔ تنها بهمنزل ٔ موضوع همچنین در مورد کلسهای ستسنگ و مطالعات شخصی نیز صادق است .با به اتمام رساندن ه سری دو دیسکورسهای شخصی ،سپس وی به دو سال مطالعه در کلسهای ستسنگ یا مطالع ٔ عنوان کانالی برای خدا محسوب می شود .بعد از آن متوجه میشود که تغیرات از راه میرسند ،البته اگر زودتر از این وصل تغیراتی در وی رخ نداده باشد .در آنجا حقیقت وجودی سوگماد شروع به بروز دادن خود میکند .اما این بار برای تعداد انگشت شماری حقیقت واقعی خود را به نمایش میگذارد تا برای گذر کردن از طبقات جهانی دیگر وصلهای معینی را در خود بهوجود آورند .واصلی که وصل به ه دوم یا بالتر را دریافت نموده است ،متوجه میشود که شب تاریک روح سپری شده است و او طبق ٔ اکنون یکبار دیگر به نور خالص و باشکوه اک وارد شده است .در این موقعیت مسّرت ،برکت و خوشحالی جایگزین وجوه منفی ذهن می شود و انسان خودش را در انجام وظائفش برای خداوند بدون دودلی و با قدرتی که هرگز پیش از این برای او شناخته نشده بود ،قادر میبیند .او همچنین متوجه میشود که اکنون دیدش نسبت به زندگی تغییر یافته است و دیگر به بخش ذهنی زندگی نظر نمیافکند ،بلکه به عقاید بلند مرتبه معنوی و بصیرتهایی کـه حـال بخشـی از وجـود اوست نظـر دارد. این تغییر ــ در گفتـار او نیز مشاهده میشود .حال او با وجه مثبت خداوند صحبت میکند ،بدون اینکه حتی در مورد آنچه که در ذهنش میگذرد تا در جهان بیرونی به کلم درآید ،فکر کند او دیگر از واژهٔ " روح من " ( ) My Soulحرفی به میان نمیاورد ،بلکه حال بهعنوان روح صحبت میکند ،چراکه او اکنون در سطح آتما ( روح ) قرار دارد .او دیگر بهعنوان " روح من " نه فکر میکند و نه صحبت میکند ــ زیرا او خودش روح است .بنابراین زمانی که کسی از اضطلح " روح من " یا یک روح ه جسمانی سخن میراند .بدین ترتیب وقتی به سطوح استفاده میکند ،مشخص است که از دید طبق ٔ بالتر دست مییابد ،دانش معانی او نیز تغییر یافته و به شخصی بدل میشود که حال میتواند از واژهٔ ه روح سخـن " جسم من یا ذهن من و غیره " صحبـت نمـایـد .زیـرا او روح است و از منـطقــ ٔ مـیگــویــد. نکات دیگری ،بهخصوص در مورد کانال بودن نیز وجود دارد .به این ترتیب که وقتی فردی به سطح معینی در اک دست مییابد ،میتواند مجرایی برای ماهانتا محسوب شود .اما بهنظر میرسد ،بعضی این کانال بودن را با قدرتهای مدیومی ( واسطهای ) اشتباه میگیرند .در صورتیکه این طرز تفکر به هیچوجه صحیح نمی باشد ،چرا که ما در اینجا با همکاری اک ،که همانا قدرت معنوی حقیقی است انجام وظیفه مینمائیم .در حالیکه مدیوم ( واسطه ) یا معتقدین به ارتباط با ارواح و مردگان ،تنها با قدرتهای ستارهای سر و کار دارند که ناشی از نیروهای ذهنی و احساسی میباشند .به هر حال این ه مشتــرکـی با یکدیگــر نـدارنـد .به دو عملکرد ،یعنی کانال اک بودن و واسطه بودن به هیچوجه نقطـ ٔ ه زنـدگـی بـاقـی مـانـده هر حال انسان بر خلف این همه پیشـرفت و کشفیـاتش هنوز بر سطـوح اولی ٔ
است .و این دلیلی نـداشت جز اینکه برای هزاران سال از مسیـر اک منـحـرف شد ،و هر آنچه از اعمال مـذهبیـون ،جـادوگـران و غیره مشاهـده کرد ــ ضبـط و ثبت نمود و نامش را تـاریـخ گـذاشت یعنی تـمـامـی آنچـه کـه جـزء تصــورات منقــوش چیــز دیگــری نبــودنـد. بنابراین همانطور که ربازار تارز زمانی اظهار داشت که " :اگر طالب آگاهی میباشی ،میبایستی در تمرین تغییر واقعیت مشارکت کنی .اگر میخواهی طعم سیـبـی را بچشی بایستـی آن آگاهی را با خوردن آن سیـب بهدست آوری .اگر قصـد داری واقـعیـت زنـدگـی معنوی را بشنـاسـی میبایست در آن زنـدگـی کنی " پس تمام حقیـقت همین است که مـیبـایـست در آنچـه انجـام مـیدهیـم مشـارکـت کنیــم و سهیــم بـاشیــم .در این صورت تنها راهی که میتوان مصیبت قریبالوقوع دنیا را توسط آن دفع کرد همانا برپا نمودن ستسنگهای بیشتر و افزودن تعداد چلهای اک میباشد .این کار بهمنظور داشتن کانالهای فردی و کانالی بههم پیوسته برای اک میباشد تا فرصتی برای بوجود آمدن مکانی بهتر برای زندگی باشد و صلح و امنیت را برای همه به ارمغان آورد .راه دیگری برای انجام این مهم موجود نمیباشد .البته از همکاری شمابرای کمک به ماهانتا جهت گسترش حقیقت و پیامش به جهان نیز میتوان نام برد .این کمک به تمامی نوع بشر است .این همان دلیلی است که ما میخواهیم ستسنگهایاک در دهکدهها ،روستاها و شهرها و در تمام جهان وجود داشته باشد .همکاری شما وسیلهای برای خود اک است و شما را در امور مربوط به اک سهیم میگرداند .این را بدانید که اک به شما نیاز دارد همانطور که شما به اک نیاز دارید .ما میبایست حدودا ً سال 1985چندین میلیون اکیست در سراسر جهان داشته باشیم .البته معتقدم رقم پنجاه میلیون نفر غیر ممکن نمیباشد و به هر حال متأسفانه انسان همیشه بهجای اینکه سعی کند ابزار یا کانالی برای خدا باشد به قدرتهای ذهنی تکیه کرده و در صدد یافتن نفع شخصی و زندگی مادی بوده است .این عملکرد همان لوبــها یا حرص و طمع میباشد که عملکرد آن اسیر نمودن قربانیاش در بند مسائل مادی و تیره نمودن ذهن نسبت به ارزشهای والتر میباشد .زمانی که یک اکیست شروع به درگیر شدن در تلههای ذهنی از این نوع میکند ،به بن بست یا شب تاریک روح میرسد و در این وضعیت زندگی را میگذراند تا زمانی که دایره ٔ دیدش دوباره به سمت بیرون بچرخد .بنابراین بهجای اینکه سعی نماید کاری برای همه یا برای تمامی زندگی انجام دهد مجددا ً با دید کوتاهتر و محدودتری نسبت به زندگی برای خودش کار میکند .که مشخصا ً انجام وظیفهای برای نوع بشر نمیباشد ،چرا که این نقطهنظری محدود و منفی ه او ،تمامی انسانها، است .اما فردی که برای همه زندگی تمام و کمال انجام وظیفه میکند وظیف ٔ چهارپایان ،حشرات ،گیاهان ،معدنیات و غیـــره را در بر میگیرد و نه فقط روی این سیاره بلکه به روی هر سیاره یا سطحی از کائنات که نیاز باشد همکاری و انجام وظیفه مینمـایـد .بنابـراین دورنمـا و چشـمانـداز زنـدگـی تـوسـط چنـین اکیـستـی بـا هیــچ چیــز محــدود نمــیشــود .او شبیه به عنوان این فیلم سینمایی میباشد " در یک روز روشن برای همیشه میتوانید ببینیدOn a Clear Day ( ". ) You Can See Foreverبه بیانی دیگر ،او قادر است ابدیتی را ببیند که آغازی نداشته ،پایانی نیز ندارد .او نهایتا ً خود را در جادهای طولنی و درخشان مییـابـد که تا دور دستها و قلهها امتـداد یـافتـه است او میتـوانـد تـمـامـی این مسیـر را ببیـنـد و مشـاهـده کنـد کـه چطــور حقیـقـت را بـه جستـجـوگــران اعـطـاء کــرده است . همیـشــه بـا شمــا هستـــم دوستـدار شمـا پـال تـوئیـچـل شمـارهٔ55: July_1971 دوستــان عـزیـر ه این ماه در باب اهمیت وقفهایی است که پیروان اک در جهت تمامی اهداف اک انجام میدهند. نام ٔ البته تعداد معدودی از افراد واقعا ً مفهوم این مطلب را درک میکنند .چراکه اکثر مردم بیشتر ترجیح میدهند چیزهایی در مورد خودشان و یا خواستههای کم اهمیت تر و زودگذر بدانند .بههر حال زمانیکه ما با افرادی در سطوح طبقاتی مختلف سر و کار داریم ،نبـایستـی انتظار داشتـه باشیـم که به ه آکشـار کــه همـان آگـاهـی فنـانـاپـذیـر نتایـجـی صد در صد مـوفقیـتآمیز در دیدن و درک مـرحلـ ٔ است ،نـائـل شـویــم. ه تمامـی مذاهب میبـاشـد و تمـامـی زنـدگـی را در بر مـیگیـرد .بنـابـراین طبـق اک سـرچشمـ ٔ قـانـون الهـی تمـامـی مـذاهـب ،دانـشهـا و هـمچنیـن تمـامـی نـوشتـههـای مقـدس و نیـز تمـامـی قـوانیـن زنــدگـی از اک مشتـق شـدهانـد .چــرا کــه اک جـوهــره ٔ زنـدگــی است. از این رو هرگز نبایستی در این اندیشه باشیم و ببینیم که اک برای ما چه کاری انجام داده است بلکه باید در صدد این باشیم و ببینیم که ما چه خدمتی برای اک میتوانیم انجام دهیم .بدین ترتیب متوجه میشویم که وقف ــ کل ً از عشق و بخششی که درون هر یک از ما میباشد ،جاری میشود .البته این وقف میتواند با خدمت به همنوعان ،نژاد بشری ،و یا به ماهانتا استاد حق در قید حیات ،حـاصـل گردد،
و این زمـانـی به دست میآیـد که دیگـر بـه چیـزی بـهنـام مـالکیـت شخصـی و چسبیـدن بـه آن خـاتمــه دهیـــم و با قلبـی بـاز و عشقـی گـرم بـه دیگــران خـدمت کنـیــم. به هر حال شمـا در انجـام این وقف تنهـا نمیباشیـد ،چـراکـه مـاهـانتـا ـــ استـاد حق در قید حیـات نیز به تمامـی مردم ،مـوجـودات و مخلـوقـات از جمله تمـامـی گـونـههای گیاهی ــ حیـوانـات به روی هر سیـارهای در این کهـکشان و در هر سطحی مشغـول انجام وظیـفـه و خـدمـت به خـداونـد است. ه زندگی ،انسان و موجودات و وقفی که توسط او انجام میرسد به صورت عشقی عمیق برای هم ٔ حتی تمامی موجودات در سیارات دیگر میباشد .او نه تنها به تمامی نوع بشر بلکه به هر روح فردی و همچنین روح همزادش از کره خاکی گرفته تا اقیانوس عشق و رحمت خدمت میکند .او تمامی وقت و ه اتکایی در ذهنش باشد را وقف میکند .او سلمتیاش و هر آنچیزی که به عنوان علقه ،پناه و یا نقط ٔ همانند سایر انسانها نمیباشد ،چراکه تعلقاتی ندارد ،هیچ چیزی در این جهان وجود ندارد که قلب و روح او را علقمند و وابسته نگاه دارد ،مگر عشقی که برای چلهایش دارد و عشقی که چلهایش به وی دارند .او چیزی که بتوان آنرا از آن وی دانست یا اصل ً ندارد یا اگرداشته باشد بسیار ناچیز است و اگر این مقدار کم نیز متعلق به نزدیکان وی نباشد ،معلوم نیست که او حتی به مقدار کافی غذا برای خوردن دارد یا ندارد .از این رو ،این چلهای وقف شده ٔ او میباشند که تنها بهخاطر عشق ،این امکانات را در اختیار او میگذارند و او را حمایت میکنند و او نیز عشق آنان را بیـش از آنچـه کـه بتـوان بـا هیـچیـک از پـاداشهـای مـادی ارزیـابـی کـرد بـه ایشـان بـاز مـیگـردانــد. به هرحال او بالترین و بیشترین وقف خود را برای چلهای خود بهکار میبندد و همچنین در مورد ملیتهای مختلف که همواره گلوی یکدیگر را بر سر مسائل سیاسی و جنگ با تهدید ،میفشارند ،او همچنین توجه خاصی را بر ضد دیکتاتوریها و پریشانیهایی که آزادیهای فرد را از بین میبرند نیز، ه مراتب استادان اک میباشد که مبذول میدارد .ماهانتا ،استاد حق در قید حیات ،فردی در سلسل ٔ سعی میکند فرد را از تمامی محیطهای اجتماعی و سیاسی دور نگاه دارد و به او آزادیی بدهد تا بتواند از اک پیروی نماید .تمامی استادان اک که بر روی این کره ٔ خاکی خدمت کردهاند ،بهویژه هر یک از مـاهـانتــا ها همیشه مورد آزار و شکنجه قرار گرفتهاند .در این زمان برخی زندگیشان را وقف کردند و برخی دیگر مورد شکنجههای حقیقی قرار گرفتهاند و همیشه این کل ( نیروی منفی ) محرک ه اوست که تلش نماید این اینگونه اعمال و شکنجهها و آزارها بوده است چون بههرحال این وظیف ٔ مجرای انسانی را که از طریق آن آکشار یعنی بالترین آگاهی که خودش را در درون آن مستقر نموده است و بهعنوان مـاهـانتـا در جهان شنـاختـه شده است را نابـود نمـایـد .کل از تمامـی شکلهای حیات که شامل شکل انسانی نیز میباشد استفـاده مینمـایـد تا این کالبد انسانی را که مـاهـانتـا در آن مسکن گـزیـده است را نابود نماید .از این رو ستـیـز پیـوستـهای برای بقـاء شکـل انسـانـی مـاهـانتـا وجـود دارد تـا پیـامش را بـه جهـان اعـلم نمــایــد. بدین ترتیب ماهانتا نمیتواند قوانین الهی را بهاندازهای که شما یا شخص دیگری میتواند زیر پا بگذارد ،نقض نماید .به همین دلیل است که او در بالترین سطوح قرار دارد و بهطور همزمان بر روی ه طبقات با همان کالبد بهخصوصی که در هر یک از این طبقات مورد استفـاده قـرار مـیدهـد، هم ٔ حضـور دارد .از این رو ،ماهانتا بیشتر از انسان در معرق قوانین الهی قرار دارد .چون انسان تنها در پنـج کـالبـد ساکن است و در حالیکه ماهانتا تثلیث سوگماد ،اک و پیاماور معنوی است که بهطور همزمان در قلمرو تمامی جهانهای خداوندی حضور دارد .بنابراین قانونی بر خودش میباشد که ه اصلی ،ستیز بین ماهانتا و نمیتواند این قانون را نقض نماید چرا که خود او قانون است و این ریش ٔ نیروی کل در جهانهای پایینتر مـیبـاشـد. بههر صورت کل نیز به خودی خود نمیتواند کاری بهغیر از انجام وظیفه بر ضد استاد حق در قید حیات اک انجام دهد ،چرا که این طبیعت اوست که بر ضد استاد فعالیت نماید. هاو با مقابل و است شده مستقر کلنیرانجان در جهت محروم نمودن روح از کسب تکامل در این جهان ٔ ه مسئولیتش میباشد .این تنها ماهانتا میباشد که میتواند نژادهای جهان را ماهانتا درست در حیط ٔ هدنیای اک بین آنهایی که در طبقات تثبیت نماید .تنها او میباشد که میتواند خوشحالی را با توسع ٔ مستمندتری هستند ،بین متفکران و جوانان جهان به طبقات پایینتر بیاورد .مثل ً اگر او در مورد یک لغت عشق با شما صحبت کند ،این لغت میبـایست تـوسط هر شخصـی که آن را شنـیـده است بهعنوان عشـق پـذیـرفتـه شود .سپس متـوجـه میشوید که این واقـعیـتـی صحیـح است که او میتـوانـد جهان را ،ملیّتهایش را ،مردمش را ،همچنین فرد را فقط با حضـور در اجتماعی یا شهـری یا در میان مـردم ملیــتی تغیـیـر دهـد. بسیـاری مـواقـع سفــرهـای فیـزیکـی او ( مـاهـانتـا ) بـه کشـورهـای خاص ،برای بیـننـدگـان معمـولـی ه خـاصـی را بـه ارمغـان نمـیآورد و آنهـا دریـافتـی از حضـور وی نـدارنـد اما او میدانـد که در نکتـ ٔ پس این پـرده اتفـاقـی در حـال وقوع مـیبـاشـد که تنهـا تعـداد معـدودی میتـواننـد آن را ببـیننـد و درک کنـنـد .مـاهـانتـا مـیتـوانـد نیـروهـای ذهنـی و معنـوی را که بـر روی ملّت خـاصـی کـار مـیکننـد، ببـینـد ،امـا تنهـا حضـور وی مـیتـوانـد کمـکـی بـاشـد در رفـع هــر مشکلـی کـه آن مـلـت را بـهعنـوان یـک گـروه معنـوی از پیـشـرفـت بـازداشتــه است. برای مثال اگر یک حکومت دیکتاتوری بر این ملّت حکم فرما است که یک نفر در رأس آن حکمرانی میکند و آزادی مردم را محدود مینماید ،حضور ماهانتا در آنجا ممکن است راه حلی را فراهم آورد،
گرچه این راه حل ظاهرا ً برای کسی مشخص نیست و او نیز افتخار و شهـرتـی از آن بـهدست نمـیآورد .بههر حال حضور او بهعنوان ماهانتا ،استاد حق در قید حیات و کانال و ابزار اصلی خداوند، بهصورتی میباشد که اهداف و نیات اک از طریق او جاری میشود و تغیراتی را در جهت بهبود وضعیت تمامی ساکنان این کشور خاص فراهم میآورد .البته ماهانتا ممکن است بهدلیل دیون کارمیکی که آن کشور و مردمش بهوجود آوردهانددچار رنج شود .او ممکن است مجبور شود رنج درازمدتی را تحمل کند که اساسا ً در جهت از میان بـرداشتـن کـارمـای یـک ملـت و مـردمـش انجـام مـیشـود. مثل ً ممکن است بیماری بر وی عارض شود که متخصصین پزشکی و بهویژه پیروانش را متحیر سازد، چرا که آنان باور نمیکنند و میپرسند که اگر او کانال تمام و کمالی برای خداوند است ،پس چطور بیمار میشود ،در حالیکه چنین بیماریهایی از علتهای بهوجود آورنده ٔ بیماریهای معمول انسانی سرچشمه نمیگیرند ،بلکه به دلیل کارمایی است که ماهانتا برای خودش بهوجود آورده تا قرضهای ملتّی را برطرف سازد و مشکلت این ملّت را احتمال ً در شاخههای اقتصادی ،سیاسی ،سلمتی ،و یا معنوی حل نماید .وقتی ماهانتا،مسئولیت چنین بارهای کارمیکی را بهعهده میگیرد ،ممکن است با سیلی از مشکلت که بهعنوان کارمای آن ملّت پذیرفته شده است مواجه شود و میبایست روی آم مشکلت کار کند تا از ّ شر آنها خلص شود .او گاهی اوقات تلش مینماید این کارما را به جریان اک بسپارد تا کامل ً برطرف شود چراکه تحمل این بار سنگین اغلب میتواند او را از نظر فیزیکی بیمار کند .البته در موارد دیگر نیز ممکن است بعضی از موجودات و نیروهای منفی یک سری از وقایع و مسائل را بهطرف او نشانه بگیرند که در چنین مواردی نیز نتایج مشابهی را بـههمـراه دارد. همیـشــه بـا شمــا هستـــم دوستـدار شمـا پـال تـوئیـچـل
شمـارهٔ56: October_1971 دوستــان عـزیـر هر چلیی در اکنکار میبایست تواضع و سپاسگزاری را فرا گیرد و شجاعت لزم برای ایمان آوردن و اعتماد به ماهانتا ــ استاد حق در قید حیات را کسب نماید .این شجاعت همچنین برای دست یافتن به قدرت مطلقی که با تحولت عظیمی در جهت یک هدف متعالی هماهنگ است نیز ضروری مینماید .او همچنین میبایستی مهربانی و رحم و شفقت را نیز بیـامـوزد و معنای زاری نمودن در شب را تجـربـه نمـایـد .او میبایست بیـامـوزد که در عین حال بسیـار امیدوار باشد .امیدوار باشد که ممکن است نهـایتـا ً به وسیـلـه و کانالی مـؤثـر برای مـاهـانتـا تبدیل شود که البته شـایـد در بعضی مـواقـع آنچنان کانال مـؤثـر با روشنـگـری و تیـزبیـنـی مـورد نظـر مــاهـانتـا نبـاشـد ولـی حــداقـل مـیتــوانـد وسیـلـهای در جهت ادراک نهــایــی بـاشــد. بهطور کُلی دو مانع بزرگ میان چل و فضائلی که در بال ذکر شد ،وجود دارد .اولین مانع همان جهان ذهنی است که مملو از موجودات غیر ارگانیک ( ) entitiesو منفی گراییهاست .همان موجوداتی که منتظر آن کسانی هستند که خود را نسبت به نفوذ و تأثیرات آنها باز و بی دفاع نگه داشتهاند .این نیروی منفی همان نیروی کل میباشد که همانند اقیانوس و گرداب عظیمی عمل مینماید و هر آنکس را که در اعماق آن به آب تنی بپردازد توسط جریانها و کششهای مداوم خود بهتدریج به درون میکشد و میبلعد .البته جهان ذهنی زمینه و بستری برای ملقات میان انسان و خداست، خطرات جدّی و صدمات روحانی بسیاری در مقابل کسانی وجود که قوانین معنوی را نقض کرده و از پدیدههای ذهنی و قـدرتهـای مـاوراءالطبـیعـه بـرای سـودجـویـیهـای مـادی و این جهــان استفـاده مـینمـاینـد. ه او میباشد که میان انسان و بسیاری از فضائل نیکویی که نیاز اما دومین مانع :همانا عقاید متعصبان ٔ دارد ،قرار میگیرد ،عقاید متعصبانه دشمن آزادی انسان است .که میبایستی در هر وضعیتی از مسیر پر پیچ و خم زندگی مراقب آن باشیم و از آن برحذر باشیم .البته افراد معدودی تشخیص میدهند که زندگی از عقاید متعصبانه زیادی تشکیل شده است ،زیرا این عقاید را میتوان حاصل نوعی عدم بردباری دانست .بهطوریکه انسان متعصب عقیده دارد که تمامی وقایع زندگی میبایست در یک قالب محدود بگنجد .این قالب محدود باعث میشود تا انسانـی که خود را در آن زنـدانـی کرده به هیـچ ه دیگـری بـهجـزء دیـدگـاههـای خـود و اطـرافیـانش را نبـینـد. طـریقـی ،هیـچ راه و انـدیشـ ٔ به هر حال هر اکیستی باید بداند که او به نسل برگزیدهای از وجودهای برتر تعلق دارد و مابقی همه بهعنوان بیگانگانی مطرح میشوند که هنوز موفق نشدهاند تا بهطور داوطلبانه در مسیر قرار گیرند. آنها بیگانگانی هستند که با حقیقت دشمن هستند و نمایندگان کل نیروی منفی محسوب میشوند .ما به ابدیت و جاودانگی میاندیشیمة ما نیاز انسان را برای بقاء از محدودیت سالهای زودگذر عمر ،درک مینمائیم .هر اکیستی مایل است با همسایهاش در صلح و هماهنگی زندگی کند .حال او چه اکیست
باشد چه نباشد .اما این به آن معنا نیست که اجازه بدهیم همسایٔه ما از عشق ما در مورد صلح و هماهنگی سـوءاستفـاده نمـایـد. ما خود را در جایگاهی قرار میدهیم که او بتواند این اطلعات را کسب کند و متوجه شود که اک در دسترس اوست تا بتواند خود را رها کند و به ذات خویش حقیقیاش در محدوده ٔ مرزهای زندگی باز گردد .ما در این جایگاه قرار داریم تا ببینیم که او این اطلعات را کسب میکند که اک در دسترس اوست تا خودش را رهایی بخشد و به ذات خویش حقیقیاش در محدوده ٔ مرزهای زندگی باز گردد .مـا اصـرار روح در یـک جـاودانـگـی متـحـد بـا خـالـق و یـا تبـعیـدش را از جـایـگـاه خـالـق تـصــدیــق مــیکنـیــم. اما باز هم فراتر میرویم و به انسان وعده ٔ حفظ و نگهداری از هویت و پیروزی عاجل او را حتی در ه ما بیشتر اوقات در فهم درست مورد چیزی بهنام ترس از مرگ ،میدهیم .به هر حال آنچه که همسای ٔ آن دچار نقصان و کمبود میشود ،از این قرار است که جاودانگی میبایست به فرد سرچشمـههای معنوی داده شود تا بتواند زنده بمـانـد قبل از اینکه روح قـادر بـاشـد بـرای خـواهشهـایـش در جهـت بقـاء فیـزیـکـی بیـشتــر ُرشــد نمــایـد. به هر صورت هر فردی در اک ،دیر یا زود یاد خـواهـد گـرفـت تا حصـاری را در مقـابل آنچـه کـه بـهعنـوان افکـار عمـومـی بـر ضـد پیـروان اکنـکـار مشهـور است ،بـوجــود آورد .هیچ هیولیی بیرحمتر و فاسدتر از افکار عمومی وجود ندارد .این ذهنیت و افکار توده ٔ مردم است که نبوغ را نابود میکند و ابتکار را در نطفه خفه مینماید ،میانهگی را ترویج میدهد و بیعدالتی و ظلم را گسترش مخـبـرین و سیـاستـمـداران هستنـد که افکار عمومی را میدهد .و اما ،به هر صـورت این روزنـامـههاُ ، بهوجود میآورند و مردم تنها دنبالهرو افکار عمومیای هستند که توسط رسانههای همگانی بنا نهاده شدهاند .افکار عمومی هم بهصورت ساختگی توسط افراد خبـرهای کـه در این رشتــه زبـردست مـیبـاشنــد ،بـهوجــود مــیآیـد. بنابراین بایستی یاد بگیریم که چگونه بر روی هر طوفانی سوار شویم یا از سر راه آن کنار رویم. بسیاری از نوابغ توسط افکار عمومـی نـابـود میشوند .چنین مـردانـی ،آثار خـدا را به عموم عـرضـه کـردهانـد ،اما این آثار چنان فـراتـر از فهـم عموم بـوده است که در نهایت یا به باد نمسخر گرفته شده و یا در بیابان فراموشی رها شدهاند و سپس در چنین وضعیتی یا به نـوشیـدن مشـروبـات الکـلـی گـرفتـار میشـونـد یا به دیـوانـگـی خود ایمـان مـیآورنـد و خـودشـان را میکشنـد .اما ما هـرگـز اجـازه نخـواهیـم داد که چنین موردی برای اک اتـفـاق بیـافتـد .البته اگـرچـه در قرنهای گـذشتـه در روم قـدیـم ،یـونـان و چیـن نـزاعهـای خشـونـتآمیـز و عجـیبـی بـهوقـوع پیـوستـه است تـا خـودمـان را بـالتـر از خطـر حمـلت افـکـار عمـومـی نـگـاه داریــم. ه آن کسانی که از اک پیروی میکنند ،پیـوستـه بهطور گستـردهای پیرو مـذاهـب به هر حال هم ٔ ارتـدکـس بـودهانـد .به همین خاطر است که آنان به تنهایی میتوانند افکار عمومی را بر ضد چلهای اک بهوجود آورند و سبب شوند که اک در زمانهایی به منظور حفظ خویش پنهان شود .اما بدون اینکه کسی متوجه شود چه چیزی بهوقوع پیوسته است ،یک اکیست استوارانه این نکته را درمییابد که رنج کشیدن برکت است ،البته نه به آن معنا که مـازوخیـست از درد کشیـدن لـذت مـیبـرد. از شریعت کی سوگماد چنین مستفاد میشود که چل بدون اینکه از وظایفش شانه خالی کند یا بدون انحراف از اصولش هر موقع که بتواند از سختیها دوری میکند .او همچنین هر زمان که بتواند،تلش مینماید تا رنجهای دیگران را هم بهبود بخشد .وقتی گفته میشود که رنج کشیدن برکت است ،به این معنا نمی باشد که باید از مسیر خود خارج شویم تا نکبت ( بدبختی ) را تحمل کنیم .آنچه که در این مد نظر است ،از این قرار میباشد که وقتی هر مشکلی بر سر راه ما قرار میگیرد برخلف خصوص ّ جستـن از آن مـانـع ،مـیتـوانیــم در درون آن خیــر و مصـلحتــی ه کوششهایمان برای دوری ُ هم ٔ نـهفتــه را بیــابیــم. اجازه دهید به شما یادآور شوم که در هیچ یک از امور مربوط به اک این قوت قلب و دلگرمی به اعتقاد متداول میان مردم که هر شخصی میتواند تنها با فاکتور انسان خوبی بودن حفاظت الهی را در مقابل رنج کشیـدن خـریـداری کنـد ،عـرضـه نشـده است .کامل ً برعکس،چرا که ماهانتا ،استاد حق در قید حیات اک ،بیش از هر شخص دیگری رنج میکشد و اگر باز هم شما از او بدرستی پیروی کنید ،شما را در جریان رنجهایش قرار خواهد داد ،زیرا با درد و رنج ،به وجود چیزی فراتر از این خشنودی و خرسندی فیزیکی پی میبریم .بعد از پی بردن به این موضوع است که میتوانیم خودمان را از آن چیزهایی که احساساتمان را اسیر نگاه داشتهاند ،منفک کنیم و چشمان خود را بر روی ابدیت بگشائیم ه حاضر است که در اوج رنج ،اتفاق میافتد. و در نهایت برکتی که نصیب میشود یکی از برکات لحظ ٔ در بعضی مواقع به مسائلی در گذشته نظری بیافکنید ،زمانی که شما آرام و قانع ( خشنود و راضی ) بودهاید و به نظر میآمد که همه چیز برایتان مساعد بود .اما اگر دریابید که در همان زمانها خودخواه،
سنگدل ،تنها ،و بدون توجه به خدا زندگی را سپری کردهاید آیا دوست مـیداشتیـد کـه بـرای تمـام عمـر زنـدگـی بـه همیـن صـورت بـاقـی بمــانــد؟ خودتان را برای توضیح دادن رنجی که در این زندگی متحمل شدهاید ،آزار ندهید .فکر نکنید که تعدای نمایندگان الهی شمار اتنبیه میکنند یا تحت تربیت قرار گرفتهاید و یا اینکه خداوند شما را نپذیرفته است ،این را بدانید که حتی در اوج رنج و درد شما در درون قلمرو فرمانروایی بهشتی به سر میبرید. شما همیشه فرزند اک هستید و در درون دستهای نگهدارنده و حفـاظـت کننـده ٔ آن قـــرار داریـــد. همیـشــه بـا شمــا هستـــم دوستـدار شمـا پـال تـوئیـچـل پایان