فلســـــفه
مقاله
به رغم تصور عام پیش آمده به واسطه ي برخي تفسیرهاي ناقص الخلقه در خصوص توافقات تلویحي مابین انگاره هاي آرماني دو گونه ي ویژه مارکسیسم و فمینیسم و این اواخر به گونه اي اصالح شده مابین نئومارکسیسم و فمینیسم موج سوم ،پرسشي نضج مي گیرد بدین فحوا که آیا در بنیاد توافقي مابین انگاره هاي مذکور مي توان یافت یا خیر؟ و یا اینکه آیا تبعیض جنسي در آرمان شهر پرولتاریا نیز هست یا خیر ؟ و یا اینکه آیا اساس ًا مارکسیسم ،نئومارکسیسم ،فمینیسم متداول في المثل در ایران امروز که نه بیش از فمینیسم موج دوم است حتا به ارفاق ،نگرشي بي زماني به تن دارند یا همزماني ؟ و یا در اساس اینکه طرح ایده اي به هیبت بي زماني خود مبدع نگرشي توتالیته و مطلق گرا نخواهد بود ؟ و تن کجاست ؟ و شر در اندیشه ي مارکسیستي عدم تعادل مابین رنج است و دسترنج . و شر در اندیشه ي فمینیستي عدم توازن مابین من است و تن . پس از همین جا مي توان شبح توافقات مذکور را رد زد ..ردي که مانده بر تن پرولتاریا و زن ؛ ردي که مانده بر رنج و من ؛ ردي که مي ماند از تن .. لحاظ نکردن جنسیت حتا در نزدیک ترین شرح مناسبات به تن در اندیشه ي مارکسیستي که در لفاف نیروي کار بروز مي یابد به صورت عام ،از جمله ي بارزترین مصادیقي است که مي تواند خامدستانه در وهله ي نخست به عنوان عدم تعارض دیالکتیک خشک مارکسیستي و اندیشه ي فمنیستي و سپس مزورانه مایه ي وفاق این دو ایده دانسته شود ..و مادامیکه از قانون ماهي و دوچرخه تبعیت کنیم ،چه بسا که چنین باشد ! اما با همان مکانیسمي که ناخودآگاه فردي به ناخودآگاه جمعي بدل مي شود تا مناسباتي ویژه را در نظام سلطه توجیه پذیر سازد ( ! ) ،تن فردي نیز در اندیشه ي مارکسیستي به تن جمعي بدل مي شود و نهایت ًا در قالب عباراتي چون خلق و توده بروز داده مي شود تا در سیستمي استعاري کمي بعد را به جاي آغاز بینگاریم ! پیرایش چهره ي تن بدان حد که خبري از خطوط مشخصه ي آن پیدا نباشد ،تراژدي دست کارگر وقتي جور و ستم مراد باشد ،و بسیاري استعاره هاي رنگارنگ و هدفمند دیگر تنها از آن روست که مبناي اندیشه ي مارکسیستي نیز بر همان بنیاني بر پاست که اسالف آن و آنچه بروز یافته یک این همان گویي نخ نماست در جامه اي سرخ ! ( شک دارم به ترانه اي که زنداني و زندانبان همزمان زمزمه مي کنند ! ) ()1
10
مثلث واژگون مارکس را شاید بتوان از نخستین گامها در این مسیر دانست که به گونه اي هوشمندانه تحولي عظیم را در تلقي عام مفاهیمي آشنا هدف گرفته است ..به بیان دیگر ،سود جستن از نگرش تقلیل گرایي که در جاي جاي اندیشه ي مارکسیستي مي توان آنرا به وضوح رد زد و تمسک به بیان استعاري آنگونه که به واسطه ي آن برجستگي هاي خالف آمدي حیرت انگیز در مفاهیم رایج رخ مي دهند ،گواهي است بر جریاني پنهان که مي توان به مدد سوء استفاده (!) از ابزارهاي خودش دیگر منتظر چشمه نبود و با قنات آن را یافته ،واکاوید ؛ چراکه زبان بیش از آنکه بیانگر باشد ،پنهان ساز است ! استعاره ي نیروي کار که خود بسته اي است از انبوهي به نام ابزار تولید را مي توان حمال دو جریان پنهاني به هیبت پیش انگاره دانست که هر دو مبتني بر ایده ي تقلیل گرایي اند که خود ابزاري تقابلي است ؛ انسان به مثابه ي بخشي از ابزار تولید ،و محو تن فردي براي رونمایي تن جمعي .. هرچند با تحلیل نیروي کار و مناسبات تولید ،به ظاهر ،آزادي کارگر از قید چنبره ي استثماري سرمایه داري مراد مي شود اما کاربرد این استعاره باور مستتري را افشا مي سازد که در تناقض تام با داعیه ي مطروحه مي باشد .. در نخستین آنچه تقبیح مي گردد به صورت تلویحي ترویج مي شود ؛ تولید محوري ..تقلیل انسان به بخشي از ابزار تولید حاصل نمي شود مگر به ساده سازي هاي هدفمندي که در خالل ایشان و در راستاي تولید استعاره ي مذکور بسیاري از وجه مشخصه ها و تمایزاتي که در خود باري الزامي براي کاوش پذیري و التفات حمل مي کنند ،محکوم به نادیده انگاشته شدن خواهند بود ..این مکانیسمي است که شاید در تمامي فرآیندهاي نامگذاري و استعاره پردازي به روشني بتوان آنرا پي گرفت ..و از جمله مشخصه هاي یاد شده مي توان في المثل به من و به شدت باالتري به تن اشاره نمود .. در راستاي تقلیل مذکور و تجلي آنچه از آن به یکپارچگي و وحدت در راستاي تولید نیروي کار یاد مي شود بخش اعظمي از فردیت بایستي قرباني شود و این قرباني به همراه خود من و در نگاهي ژرف تر تن را به قربانگاه مي برد .. از آنجا که هرگونه یکساني ،تشابه ناب و این قبیل اسامي عام را شاید بتوان گونه اي بد فهمي و ساده انگاري سودمند تلقي نمود ،وجه شبه اختیار شده به جهت نیل به تقلیل مذکور را مي توان یکي از گستاخانه ترین موارد در حریم رعایت تن قلمداد کرد ..و بر همین مباني است که من ،خواه فردي و خواه اجتماعي ،نیز به تابویي استحاله مي یابد ،مخل جریان تولید فرض شده و به مدد مناسبات مافیایي ویژه به سادگي نادیده گرفته مي شود .. من نه دیگر آنچه استنباط مي شود ،که حریمي براي استنباط تعریف نمي شود و حتا براي سوال هاي پیش نیامده نیز پاسخي مهیاست ! ،جزیي
مقدماتي و لزوم ًا برگذشتني است در مسیري معین ..برگذشتن مذکور به شیوه اي حتا سخت گیرانه تر در حوزه ي فردي رخ مي دهد به گونه اي که عدم اش ارتکاب تابویي اجتماعي است و منجر به حذف من اجتماعي ..در این خصوص به مصداق مي توان به حروف یا عبارات ندایي در متون مکتوب و غیر مکتوب برخاسته از مناسبات اندیشه ي مارکسیستي نظري داشت و به وضوح بسامد وقوع باالي اسامي عام را در نقش منادا مشاهده نمود ..این گونه ي ویژه از چشم انداز دستور زباني را چنانچه به دیدي تبارشناسیک بنگریم ،به وجه اشتراک ظریفي در میان گونه هایي از نظام هاي سلطه جویانه برخواهیم خورد که چشم انداز مذکور ابزاري خزنده و پنهان در راستاي حصول اهداف ایشان بوده است ..شاید مکانیسم کاربرد این چشم انداز را به بیاني دیگرگون به خوبي بتوانید در ایده ي آلیناسیون مارکس مشاهده نمایید ..آنجا که در دفاع از من کارگر گونه اي بیگانگي تزریقي از جانب سرمایه داري تحلیل و تقبیح مي شود ؛ اما نتیجه همان است ! چه ،زبان یکي است ! شروع شکل من از تن است و دقیق ًا مطابق برنامه اي از پیش تعیین شده ،تک تک مراحل شکل گیري به سیستم استعاري آلوده مي شوند تا بدانجا که در تکمیل من ،تن اي نمي ماند مگر تفاله اي که در مناسبات اجتماعي محلي از اعراب بي واسطه نداشته ،پیوسته منوط مي ماند نه حتا به من فردي یا اجتماعي ،بلکه در کلیتي جزمي تر به نام نیروي کار .. در اندیشه ي مارکسیستي از هر قسم ،تن به زیر مجموعه اي از نیروي کار تبعید مي شود . نه به اسلوب تقابل ساز و تشابه جو که مبتني بر منطق شناخت افالطوني و الجرم جزمي و مردساالر است ،و نه به اسلوب تقلیل گرایي که آب به آسیاب همان مي ریزد ،به شیوه ي تبارشناسیک در ابتدا اگر نیم نگاهي بر کلیت آنچه از آن فمینیسم مراد مي شود داشته باشیم و آنگاه به شیوه ي واکاوي به درون اش بخزیم ،درک اینکه شاید محوري ترین مفهوم در این کلیت من است چندان دشوار نخواهد بود .. تنوع باالي شقوق اندیشه ي فمینیستي تنها پیگیري ریشه ها و مباني را اندکي زمانبر مي سازد اما به مدد منافذي که در هیات اسم عام و استعاره در این پیکره مي توان به وفور یافت ،و مبتني بر این داده که بن مایه هاي اولیه ي اندیشه ي فمینیستي برخاسته از فرهنگي مردساالر بوده و الجرم تقابلي ،محور یا تقابل بنیادین کلیت آنرا مي توان به سهولتي تام رد زد .. موج اول جنبش فمینیستي در راستاي احقاق حقي شکل گرفت که در عرصه ي خانواده و اجتماع مطالبه مي گشت ..
حقوقي همچون حق راي برابر با مردان ،مبحث کیفیت مالکیت در نسبت با شوهر و فرزندان و دیگر موارد از این قسم .. و از همین اوان جنبش بود که کورسوي ورود مباحثي چون میل و قدرت در قالب هایي همچون قدرت سیاسي ،اقتصادي ،استقالل اجتماعي و غیره بروز یافت .. امتداد این جنبش به بسط حوزه ي حق به مناسبات فرهنگي و سیاسي و تمایل ضمني به تعیني ژرف تر در خصوص تقابل زن و ماسواي انساني جامعه در موج دوم فمینیسم مي رسد ..برهه اي که بر پرچم اش نوشته " امر شخصي ،امر سیاسي است "(! )2 در موج دوم از جنبش فمینیستي مفهوم کلي "تبعیض" با تشخص ویژه ي فمینیستي شکل گرفت و در حوزه هاي متنوعي چون فرهنگ و سیاست امتداد موج نخست به گونه اي ژرف تر شد و شاید بارزترین و به زعم من مهمترین محصول این بینش ژرف تر تبدیل زنان به زن در ادبیات فمینیستي مي تواند باشد ..به رغم آنکه در موج دوم نگاه کلي نگر همچنان در قالب تعین یابي مفهوم اقلیت و جزء در لفاف صداي اقلیت به گوش مي رسد ،اما تمرکز و تعلق خاطر فمینیست ها در این برهه بیش از پیش به هیات امور "شخصي" و فردي تشخص یافته آیا تبعیض جنسي است ..درک قدرت به صورت ساختاري مبتني بر تمایزات جنسیتي از دیگر محصوالت قابل تامل این برهه است که منجر به تعمیم پدیده اي تحت عنوان " تبعیض جنسي " در جوامع گوناگون در آرمان شهر در گیر در این جنبش گردید .. پرولتاریا نیز هست در .. شود گرفته نظر در تواند مي جنبش این ي عمده و متعدد شقوق موج سوم برهه ي نضج یا خیر ؟ و یا اینکه آیا راستاي در تالش به منجر که دوم موج از منبعث اخالقي نظام کشیدن این برهه با به چالش اساساًماركسیسم بازتعریف زن بودگي و در هیبتي ژرف تر و دقیق تر به بازتعریف جنسیت گردید ،به تاثیر از ،نئوماركسیسم ، ایده ي پسا ساختگرایي معاصر خود تمرکز را بیش از پیش از کلي نگري در حوزه ي فمینیسم فمینیسم متداول في به جزء نگري و تمایل به تعین فردیت هدایت نمود .. المثل در ایران امروز در این برهه بود که بیش از پیش جنسیت و کنش جنسي از چشم انداز هاي گوناگوني همچون كه نه بیش از فمینیسم ادبیات ،روانشناسي ،فلسفه و پدیدارشناسي مورد مداقه ي بیشتر و جدي تر قرار گرفت ..چرخش موج دوم است حتا از مناظري همچون سیاست ،اقتصاد و حقوق به چشم اندازهایي همچون فلسفه ،ادبیات
به ارفاق ،نگرشي بي زماني به تن دارند یا همزماني ؟
11
ظ
،روانشناسي و این اواخر نشانه شناسي و زبانشناسي خود مبین وقوع پارادایم مبتني بر جناس جزء به کلي است که در چالش با پارادایم مبتني بر جناس کل به جزء جاري در پیشینه ي این جنبش شکل گرفت .. این تغییر چشم انداز در راستاي تمرکز بیش از پیش بر فردیت صورت گرفت که ماحصل آن تقریب هرچه دقیق تر و موشکافانه تر جنسیت بود .. این ایده که تفاوت جنسي غیر قابل چشم پوشي و تاحدي ماهوي است و خالف آن ،دو شقي بود که در این برهه به شکل آمد و التفات به مقصد را تا اندازه اي با التفات به مسیر جایگزین ساخت ..بروز چنین چالش هاي دروني در جنبشي که از آن به فمینیسم یاد مي کنیم به واسطه گذشت زمان و حصول قدرت اجتماعي غیر قابل چشم پوشي امري است که از منظر تحلیلي بدیهي و قابل انتظار مي نماید .. این كه شق دوم که بعد به هیات جریان فمینیسم رادیکال بروز و ظهور یافت بر این باور بود که تعادل مدعي فمینیسم را به تساوي تام بدل سازد ..از این رو به جریاني علیه مرد بدل گردید که با هرگونه محوري ترین مفهوم پدیده اي که در آن شمه اي از حضور مرد به مشام برسد سر ستیز دارد ..در این جریان میل جنسي اندیشهيفمینیستي بروز یافته در قالب کنش جنسي با مرد به سبب مقدمه دانستن حضور مرد در این مناسبات براي از هر قسم ،من است ،بروز و دخول سایر مناسبات مردانه ي قدرت و میل تقبیح شده ،مقصدي در استقالل تام زن مد در تضادي تام با نظر است ..این جریان اگرچه در برخي موارد همچون خودبسندگي تام فیزیولوژیکي زن تا اندازه ماركسیسم از هر قسم اي محق مي باشد ،اما از آنجا که همچنان درگیر تقابل جنسیتي است و بر بستري مردانه بساط درتعین مناسبات با کنش جنسي خود را مي گستراند ،دوري باطل در خویش تنیده ،آب به آسیاب دشمن مي ریزد من است ..هستي مسطح ایشان را به زعم من بیشتر نذیر وقوع بنیادگرایي اي به شدت خشن مي توان دانست تا نوید جایگزیني تبعیض با آزادي براي زن ! شق نخست اما نتایجي از بن متعارض یافت ..از سویي تن دادن به تفاوت هاي مذکور به آرامي منجر به تن دادن به تمایز مي تواند شود که در بنیاد با داعیه ي نخستین و محوري فمینیسم در تضاد و تخاصم خواهد بود ؛ و از سویي منتج به اندیشه هایي گردید که " به زندگي با تمام دروغهایش آري مي گویند "( ! )3این طیف با درک دقیقي که به مدد نشانه شناسي و زبان شناسي معاصر و همچنین نظریه ي نقد از جنسیت به بار آورده اند به زعم من دیگر محکوم و ملزم به رعایت برچسب فمینیسم نبوده ،در صورت رعایت خود فراي آن واقع خواهند بود /شد .. امروزه روز ،جنبش فمینسم را به نسبت مارکسیسم مشمول شقوق بسیار بیشتري مي توان قلمداد نمود که فمینیسم لیبرال ،سوسیالیست ،مارکسیست ،فرانسوي ،رادیکال ،آنارشیستي ( با تعریفي ویژه از آنارشي ) ،کنش-جنسي محور ، ضد کنش-جنسي محوري ،سیاه و غیره از آن جمله اند ..و این تعدد و تنوع ماحصل چیزي نمي تواند باشد مگر همان استحاله ي جناسي که پیشتر بدان اشاره رفت .. مجمل نگاهي که آمد مقدمه اي براي پیگیري همان تقابل بنیادیني است که در فحواي موضوعي متن الزم است ..حال اگر به تدقیق بیشتر در مجمل باال بنگریم درک اینکه شاید محوري ترین مفهوم در این کلیت من است چندان دشوار نخواهد بود ..
12
و در بازگشت حداقل دو به-یاد-دار مي یابیم ..نخست آنکه این که محوري ترین مفهوم اندیشه ي فمینیستي از هر قسم، من است ،در تضادي تام با مارکسیسم از هر قسم در تعین مناسبات با من است که این خود تالشي ي از-درون گونه هاي اندیشه اي است که به جنجال یا مزورانه و مخفي در تفسیرهاي ناقص الخلقه اي که در ابتداي من متن من از آنها یاد شد تعیین و تبلیغ مي گردد .. دیگر آنکه تابدانجا که حکم حمل برچسب فمینیسم الزامي به نظر مي آید نشاني از رعایت تن به چشم نمي آید و آنجا که به رعایت نزدیک مي شود حکم مذکور توجیه وجودي خود را از دست مي دهد ..همچون در مارکسیسم که نزدیک ترین مناسبات به تن نیروي کار تلقي گردید ،در فمینیسم نیز نزدیک ترین مناسباتي که به تن مي توان یافت کنش جنسي است ..در موج نخست که محوري ترین مطالبه تحت لواي اسم عام حق و حقوق جلوه مي نماید ،نه من فردي که صرف ًا من اجتماعي در آن مد نظر مي باشد و من فردي و در گامي ژرف تر تن در این میان محلي از اعراب نداشته به حاشیه اي نه چندان امن تبعید مي گردد که در آن بواسطه ي در دام ماندن هنوز من فردي در چنبره ي قوانین مکتوب و غیر مکتوب واحدي اجتماعي به نام خانواده و مفاهیمي همچون شوهر ،فرزند ،مادر و غیره و مناسبات اخالقي تنیده در این مفاهیم ، من و الجرم تن منوط و مغفول اندیشه ي منتقدانه و کاوشکر مانده ،به سکوت منفعلي در حاشیه تبدیل مي شوند ..با طرح مفهوم عام " تبعیض " ،و در وضعیتي شاخص تر " ،تبعیض جنسي " در سیر تحوالت اندیشه ي فمینیسم که با موج دوم پیش آمد و جابجایي از من جمعي به من فردي و طرح کنش جنسي به عنوان یکي از معرف هاي این من در جمع و بسط بستر وقوع پارادایم به حوزه هاي دیگري همچون فرهنگ ،تا اندازه اي به تن نزدیک تر مي شویم ،اما همچنان نشاني از رعایت تن نمي توان دید چراکه همچنان از آنجا که محور زباني این برهه از بن قیاس صادر مي گردید و حضور ماسواي زن تقابلي افالطوني را رقم مي زد ،حضور بي واسطه ي تن اسطوره اي بود که کسي آنرا به یاد نداشت و تمامي محتوا حول من در نظام اخالقي حاکم بر مناسبات مابین دو جنس از هر حیث مي گردید ..و نهایت ًا در موج سوم و سایر شاخه هاي منتشر شده از این اندیشه به رغم بسیاري از مواردي که از آنها مي توان به آگاهي و بازنویسي خود و قوام دروني اندیشه ي فمینیستي یاد کرد که از آن جمله في المثل مي توان به ورود مبحث نسبیت در جنسیت متناسب با اخالق گله اي اشاره نمود ،تن همچنان به عنوان پدیده اي در حاشیه و منوط و منحل به /در من باقي مي ماند .. در کل در اندیشه ي فمینیستي من بازخوردي است از پیراموني که در هر برهه در قالب هاي متفاوتي همچون انتخابات ، خانواده ،کنش جنسي ،مرد ،سرمایه داري ،ایده ي احلیل محور ،و غیره بروز مي یابد و خود هنوز تهي از تن به صرف تن است .. در اندیشه ي فمینیستي از هر قسم ،تن به انتهاي من تبعید مي شود . و تن مانده مابین توهم توازن و تعادل معطل ! چرا ؟ نخست زادان همواره قرباني اند( .. )4و تن همواره نخست زاینده است ؛ چه آنرا نه مقصد که مسیر تلقي بایستي نمود ..و تن همواره قرباني طلب است ..چه ،آنرا نه مسیر که رفتن تلقي بایستي نمود .. و قربانیان تن را همواره به مشخصه اي شاید مشترک مي توان بازشناخت :برهنگي ؛ گالدیاتور /روسپي ؛ که برهنه زیبا اما وحشي است ..ظهور تن افول پوشش است و افول تن بروز پوشش است و من ..شور برهنگي که شر در پوشش /استعاره است در تن /مسیر به سوي من مي تند /مي رود :انزال ..و ژرف ترین لذت تن لمس خالء است که در لمس پر مي شود :من ..و تن به نام مي شود من ..که من براي تن مرز است براي حفره ؛ حضور سلبي تن در بروز ایجابي من ..و این سبب غفلت است از تن مانند آنچه براي دازاین .. یعني (!) آنکه با فروکش تب پسا مدرنیسم و ورود اندیشه ي انساني به برهه اي سراسر نوین با مشخصه هاي بارزي همچون چشم انداز سلبي ،تکثر و زبان-در-خود ،تن طعم باکره اي شد .. و متن ابزار بازي سلبي براي تن شد بدان گونه اي که خطِ هایدگري براي «هست» و بازیگوشي امالیي دریدا براي تفاوط ..و تن بازنویسي شد ..و رونمایي شد به جنسیت ،اما در منظري متفاوط .. عباراتي همچون " جنسیت زاده ي زبان است " به رغم نماي دستورزباني اش مسیر مراسم پرده برداري از تن بود که به پرده دري از اخالق ره مي برد ..عفونت پسماند عبور دیونیزوسي اثر عظیم "چنین گفت زرتشت " از نیچه ،اخالق ،تجسم پسماند است دیگر در هر بروزي که مجسم مي شود به قرباني تن ..اخالق آنجا بروز مي یابد که تن قرباني مي کند ..به تناسب "مقال غالب عصر حاضر"( )5شاخص ترین قربانیان تن نه دیگر گالدیاتورهاي ایجابي که روسپیان سلبي اند و علت بیشه
شدن آنجا براي شکار تن ،پررنگ ترین حضور تن یعني زن است و نزدیک ترین متن ها به تن متون زنانه است ..متوني همچون سطور درخشان فراسوي نیک و بد یا از گراماتولوژي و مفاهیمي چون ریزورم .. و تن که حاشیه بر من بود ،بر من شد ..شدن به دو هیبت آغاز شد ؛ تن به صرف تن ،و تن به هیبت متن ..و متن تن در من که شکل از تن مي گرفت ،ترتیب صدا را در هژموني تمایزنگار من بر هم زد ..آنجا که تن به صرف تن شد ، ابژه ي تن قرباني سوژه ي تن دادن شد ..چه ،تن از حضور ایجابي تن مي زد ..و قرباني به هیبت تن از من شد و با خود همبستر شد .. و تکثر دیگر بارزه اي است که در هیبت سنتز بازتعریف شد ..منطق تقابلي افالطوني که از حیث اخالقي به یا این یا آن منتج مي گردید ،بروز هرگونه تونالیته را برنتافته ،در رد حضور طیفي ،نهایت ًا در قالب مفاهیمي همچون تعادل و هم این هم آن در راستاي لزومي که از سوي دنیاي خارج متحمل مي گشت سازگاري را وارد حیطه ي اخالق مي نمود ..اما حضور ناگزیر رفتار استعاري مستتر در " این " و " آن " همچنان نشان از باور به بنیاد تقابل است ..هم از این روست که مفاهیمي چون تعادل ،توازن ،تشابه و یکساني که مشابهت تام است را مفاهیمي انتزاعي و اخالقي صرف مي دانم که در راستاي ساده سازي جبري هستي شناسي مبتني بر منطق مذکور تولید ،تحمیل و تبلیغ مي گردند ..با جایگزیني چشم انداز پسا مدرنیسم و بروز ایده هایي همچون نظریه ي آشوب و هستي شناسي هیبریدي ،آنچه بیش از پیش موکد مي گشت مفهوم تکثر بود /است ..این مفهوم در قبال تقابل کارکرد خطي را داراست که هایدگر براي به بیان کشانیدن دازاین بر " است " مي کشید ..یعني (!) تکثر بازتعریف شده با تکثر متعارفي که از آن حضور جمعي مراد مي گردید متفاوط است ..چه ،در اولي ارتباط اجزا عرضي و در دومي طولي است ..بارز ترین ویژگي این مفهوم به عنوان خالف آمدي بر مفاهیم به ظاهر مترادف خود در اندیشه ي پیشا-نیچه اي حذف یکه و در عرض قرار دادن حاشیه با مرکز است ؛ چگونه مي توانم خدا را باور داشته باشم و خود خدایي نباشم !()6 استنتاج تن از تواتر من اي که پارادایم غالب بود /است ،به صرف ردي است که در قرباني تن مي توان رد زد ..پس متون که تجسمي ایجابي اند ،حتا در زنانه ترین تظاهر خود ،در راستاي تقرب بیش از پیش به این سیاهچاله ي دو جنسي به غیر اخالقي ترین وجهي ،که تامه ي اخالق مراد باشد ،متحمل حکم زناي با خود شدند ..که استعاره ي حکم ،تلقي عام از جبر بودن در زبان است ..و در پي رسوایي به بار آمده با تاریخ جنسیت( ، )7و دیگر تبارشناسي هایي که آغازشان با در-خود-فروریزي مهیب تبارشناسي اخالق( )8بود ،که مصادیقي از این زناي با خود اند ،بي شرمي اخالقي متون دریدایي به ویژه در اثري همچون کارت پستال ،در قیاس با آثاري به شدت اخالقي همچون سکس مدونا( ، )9با بازنویسي بازي زباني ویتگنشتاین دوم ،آن را بیش از پیش به مفهوم بازي نیچه اي نزدیک ساخت تا به آموزه ي عظیم وي که " تنها راه کشف حقیقت بازي است " بتوان دست یافت .. مشهودترین بارزه ي این گونه ي نوظهور متون ،که شاید به تبع ذهن دکارتي بتوان آنها را نو-متون نامید (!) ،عالوه بر تفاوط آن گونه که دریدا خود از آن یاد مي کند ،نا-خود-بسندگي مفرطي است که بر بنیادي که از آن به بینامتنیت تعبیر مي شود استوار است ..اگر شعار جنبش ادبي اگزیستانسیالیسم بازنمایي زشتي ها براي برطرف کردنشان باشد ،شعار (!) این نو- متون را شاید بتوان بازنویسي صرف تلقي نمود ..اما به همان شیوه اي که في المثل
تابدانجاكهحکمحمل برچسبفمینیسمالزامي به نظر مي آید نشاني از رعایت تن به چشم نمي آید و آنجا كه به رعایت نزدیک مي شود حکم مذكور توجیه وجودي خود را از دست مي دهد .. همچوندرماركسیسمكه نزدیکترینمناسباتبه تن نیروي كار تلقي گردید ،در فمینیسم نیز نزدیک ترینمناسباتيكهبه تن مي توان یافت كنش جنسياست
براهني بوف کور را بازنویسي کرد ..و آنچه در تمامي این متون شاید بتوان به عنوان مشخصه اي که بهانه اي براي جمع بستن شان به لحاظ دستور زباني باشد ،بدان اشاره کرد ،جستجوي بي مسیر تن است ..و نبود مسیر یا تن زدن از تعریف آن در این گونه ي ویژه از متون در راستاي هر چه بیشتر تن زدن از تن دادن به یکي از کلیدي ترین مفاهیم منطق ارسطویي ،مقصد /هدف ، است ..و شاید بسامد باالي وقوع و بروز مفهوم نوشتار در نظام مناسبات اش با متن به لحاظ نشانه شناسیک را بتوان تالشي در همین راستا قلمداد نمود ..بي مسیري رهیافت به تن موجب هر چه نزدیک تر ،چگال تر شدن است ..و این سیر استحاله ي قرباني تا رسیدن به تن است ..در هم ریزي تمامي مناسبات نام و من را ،که به زعم من در بارزترین و ملموس ترین وجه مي توان در خالء محسوس حین اوج کنش جنسي بدان اشاره کرد ،مي توان نزدیک ترین وضعیت حضور تن قلمداد نمود ؛ آنجا که انسان پلي است !( )10همچون مثال مشهور تور که حضور سوراخ است به هستي مرز ..پارادوکس منطق ارسطویي حضور به هستي غیر ،چگال ترین هیبت تن است .. و نو-متن در پي آن است که مرز /هستي باشد براي این حضور ..اما چگالش بیشتر با تنومندي بیشتر متفاوط است ..چه ،جذبه در این استحاله از جنس واکنش است نه کنش ..و بر همین اساس است که شاید بتوان روسپي را کامل ترین مصداق مفهوم محصول تعبیر نمود و بي ربط ترین تداعي جنسیت ..چه ،قرباني تن در مسیر استحاله در چگال ترین وضعیت ،نحیف ترین تنومندي را دارا مي باشد ..و جنسیت منوط تام است به تنومندي و این بنیادي ترین وجه افتراق گالدیاتور و روسپي است ..به رغم آن که این هر دو بارزترین قرباني تن اند ،کیفیت بروزشان که در نخستین ایجابي و در دیگري سلبي است افتراق مذکور را رقم مي زند ..و هم در این راستا است که مي توان به قیاس متوني همچون ایلیاد و اودیسه ي هومر و نمونه اي از نو متن ها دست زد تا افتراق مذکور را به کیفیتي دیگر لمس نمود ..و یا به تدقیق بیشتر به کیفیت و کمیت بروز و کاربرد نظام استعاري و نام پرداخت و با پیگیري کیفیت بروز و ظهور اجزاي گوناگون در قالب نقش هاي دستور زباني ،في المثل تدقیق در منادا ها که از جمله ي سست ترین موانع و عریض ترین منافذ در مسیر رسوخ اند ،نظام تن-پوشي و تعبیه ي لباس را در عریان ترین وجه آن بازیافت ..آن /این نظام ویژه را که در هم عرضي قابل تاملي با اخالق است ،به روشني مي توان در آنچه امروزه روز در لفاف مفاهیمي چون فرهنگ ،خانواده ،و سایر مفاهیم از این دست رد زد ..و این از جمله توافقات تلویحي مابین انگاره هاي آرماني دو گونه ي ویژه مارکسیسم و فمینیسم مي تواند قلمداد گردد .. و زن ،که واجد کامل ترین وضعیت موجود تن است ،محتمل ترین وضعیت بروز تن است ..و از همین رو مستعد ترین ( ..)12و تن کجا است ؟ وضعیت براي قرباني ..چرا که()11 متن من در تو شکل مي گیرد. تن ِ متن من فرقي نمي کند اگر به ابتدا برگردي و هر چه است را نیست کني ..تنها ِ ، من ِ ِ پانوشت -1عبارتي از حسین پناهي -3عبارتي از نیچه -4عبارتي از نیچه -5عبارتي از جنس فوکویي -6نقل به مضمون از نیچه -7اثري از فوکو -8اثري از نیچه -10عبارتي از نیچه
2 - The Personal is Political
9 - Madonna Sex, published by Wagner Books
-12خود-سانسوري یا انگیزه اي براي سپید خواني • [ استفاده از «»..ها ،واژه « تفاوط» و سانسور پاورقي 11شیوه ي تعمدي نگارش نویسنده است] .
13