مقاله
پرویز جهانگیري
سال اول(هفتم) شماره 1 پاییز 87
مقدمه تئوری محرومیت نسبی در واقع یک تئوری انقالب نیست ،برعکس نظریه ای است که قصد تبیین کشمکش را دارد. « گِر » مدعی است که «انقالبات چیزی جز یک نوع از انواع فوق العاده بی شمار و با هم مرتبط کشمکش نیستند .»...گر معتقد است انقالب تنها یکی از اشکال خشونت است .از دید گر و سایر نظریه پردازان مکتب محرومیت نسبی همان عواملی که ممکن است هنگام وقوع انقالب وجود داشته باشد در سایر اشکال کشمکش مدنی (آشوب ،توطئه و جنگ داخلی) هم می تواند وجود داشته باشد. بنابراین ،نظریه گر ،نظریه روان شناختی در باب خشونت سیاسی است. مبنا و پایه ی نظریه محرومیت نسبی ،نظریه روان شناختی «سرخوردگی ـ پرخاشگری» است .نظریه سرخوردگی ـ پرخاشگری مدعی است که :سرخوردگی افراد در دستیابی به اهداف باعث ایجاد پرخاشگری در آنها شده است و هرچه سرخوردگی شدیدتر باشد میزان پرخاشگری علیه منبع سرخوردگی نیز بیشتر گِر در پاسخ به خواهد بود .پس به موجب این نظریه هرچه سرخوردگی شدیدتر باشد پرخاشگری شدیدتر خواهد چرایی ایجاد بود و این سرخوردگی شدید است که انگیزه های کلی برای خشونت جمعی فراهم می آورد .به نظر خشونتهای گِر پس از شکل گیری خشونت جمعی که در نتیجه محرومیت نسبی است اگر بازیگران سیاسی سیاسی و مقصد ناکامی شناخته شوند و همچنین وجود برخی متغیرهای دیگر ،از جمله )1 :میزان تضمین انقالبمعتقد فرهنگی یا خرده فرهنگی برابر با پرخاشگری آشکار )2 ،میزان و درجه موفقیت خشونت در گذشته، است که تنها )3میزان وضوح و شیوع جاذبه های نمادین توجیه کننده خشونت )4 ،مشروعیت نظام سیاسی و محرومیتنسبی نوع پاسخ هایی که به محرومیت نسبی داده است و هم چنین )5باور به اینکه خشونت در کسب است که ارزش های نادر مفید است ،به سیاسی شدن خشونت منجر می گردد .و اینکه در آخر کدام یک از طرفین خشونت (دوستان یا مخالفان) در مواجهه با یکدیگر به پیروزی برسند آنهم بستگی دارد به انسانها را میزان کنترل حکومت بر نیروی اجبار و حمایت سازمانی گسترده و درجه باالیی از توانایی یا قابلیت وادار به واکنش قهری مخالفان .به این ترتیب ،خشونت سیاسی ابتدا با بروز نارضایتی آغاز می شود .در مرحله دوم این برعلیهوضعیت نارضایتی سیاسی شده و در نهایت به تحقق عمل خشونت آمیز علیه بازیگران سیاسی می انجامد .و می کند هر کدام از این سه مرحله در فرایند خشونت سیاسی (مراحل 1بروز نارضایتی 2 ،سیاسی شدن و 3 فعلیت یافتن آن در خشونت سیاسی) وابسته به مرحله پیش از خود هستند.
بنابراین گِر در پاسخ به چرایی ایجاد خشونت های سیاسی و انقالب معتقد است که تنها محرومیت نسبی است که انسان ها را وادار به واکنش برعلیه وضعیت می کند .محرومیت نسبی که برداشتی ذهنی است به وضعیتی اطالق می شود که فرد وضع موجود را نامتناسب تلقی می کند ،به طور کلی از نظر گِر محرومیت نسبی در انسان وضعیتی از نارضایتی ایجاد کرده و موجب پرخاشگری و ضربه زدن به منبع نارضایتی می شود پس تنها محرومیت نسبی است که انسان را آماده ضربه زدن به منبع محرومیت می کند ،نه محرومیت مطلق. تعریف خشونت سیاسی نکته اساسی در فهم نظریه گِر این است که گِر انقالب را یکی از اشکال سه گانه خشونت سیاسی یعنی آشوب ،توطئه و جنگ درون-کشوری می داند .عالوه بر این ،گِر خشونت سیاسی را تنها نوعی از خشونت جمعی می شناسد .و خشونت سیاسی ،نیز به نوبه خود می تواند به صورت های مختلفی واقع شود که نهایت ًا یکی از آنها ممکن است انقالب باشد. گر خشونت سیاسی را به عنوان تمامی حمالت فراگیری که در درون یک جامعه سیاسی ،علیه رژیم سیاسی ،بازیگران آن ـ شامل گروه های سیاسی رقیب و صاحبان قدرت ـ یا سیاست های آن انجام گیرد ،تعریف می کند .این مفهوم نمایانگر مجموعه ای از حوادث است که وجه مشترک تمامی آنها استفاده واقعی از خشونت یا تهدید به کاربرد آن است. بنابراین مفهوم خشونت سیاسی شامل انقالب (به عنوان تحول اجتماعی سیاسی که با خشونت انجام می پذیرد تعریف می شود) و نیز جنگ های چریکی ،کودتا ها و شورش ها می شود. خشونت سیاسی نیز به نوبه خود نوعی زور ـ (یعنی استفاده یا تهدید به استفاده از خشونت هر گروه یا نهادی برای کسب اهداف خود در درون یا خارج از نظم سیاسی)ـ تلقی می شود .این تعریف مبتنی بر این پیشداوری نیست که خشونت سیاسی امری نامطلوب است .همانند استفاده دولت ها از خشونت به عنوان زور ،موارد خاص خشونت سیاسی نیز ممکن است بر طبق دیدگاه یک ناظر ،خوب ،بد یا فاقد بار ارزشی باشد .مشارکت کنندگان در یک خشونت سیاسی ممکن است آن را به عنوان ابزاری برای بیان تقاضاهای سیاسی خود ،یا مخالفت با سیاست های نامطلوب ارزشمند بدانند .اما مشاهده اینکه خشونت شدید ویرانگر است ،مستلزم نوعی قضاوت اخالقی نیست؛ حتی اگر شهروندان و زمام داران برای برخی از خشونت های سیاسی ارزش قایل باشند ،هرچه حجم خشونت بیشتر باشد ،نظام سیاسی از کارایی کمتری در انجام دیگر کارها و امور خود برخوردار خواهد بود .خشونت به طور کلی انسان ها و کاال ها را نابود می کند و به ندرت آنها را افزایش می دهد .امکان دارد که خشونت سیاسی ،میزان کلی رضایت اعضاء جامعه را افزایش دهد .این امر در صورتی صادق است که خشونت و تأثیرات آتی آن ،ذات ًا ارزشی بیش از منابع انسانی و مادی مصرف شده داشته باشند .و یا خشونت ،کارکرد تنظیمی تأیید شده ای از سوی مردم داشته باشد ،همچنین با درنظر گرفتن بعد زمان ،خشونت سیاسی شدید ،اگرچه در کوتاه مدت بسیار ویرانگر است، اما در بلند مدت ممکن است فوایدی اعم از تحریک زمام داران به افزایش خروجی ها یا بازسازی جامعه داشته باشد به گونه ای که رضایت کلی افزایش چشم گیری یابد. تعریف محرومیت نسبی و چگونگی شکل گیری آن در افراد محرومیت نسبی بنا به تعریف گِر عبارتست از تصور یا برداشت بازیگران از وجود اختالف یا تفاوت میان انتظارات ارزشی و
توانایی های ارزشی آنها. انتظارات ارزشی کاالها و شرایط زندگی هستند که مردم خود را مستحق آنها می دانند .توانایی ارزشی کاالها و شرایطی هستند برای آنها که فکر می کنند عم ً ال توانایی کسب و حفظ آنها را دارند .بدین ترتیب محرومیت نسبی عبارتست از تفاوت میان آنچه باید باشد و آنچه هست. محرومیت نسبی به برداشت ذهنی افراد تأکید دارد .انسان ها ممکن است از لحاظ ذهنی دچار محرومیت باشند اما یک ناظر خارجی آنان را نیازمند نداند .همچنین این امکان وجود دارد که افرادی از دید یک ناظر خارجی در محرومیت مطلق و حد اعالی فقر به سر برند ،اما آنها این در مورد تأثیر طبقات وضعیت را عادالنه و قابل چاره بدانند. ارزشی در بروز انتظارات ارزشی انسان ها با ارجاع به برخی گروه ها یا منزلت هایی که افراد با آنها شناخته می شوند یا فکر می کنند چنین است تطبیق داده می شود .همچنین مرجع مقایسه فرد می تواند خشونتسیاسی وضعیت گذشته خود وی ،یا معیارهایی باشد که توسط یک رهبر و نیز یک گروه مرجع طراحی برخیازمتفکرینتنها شده است (ایدئولوژی). ارزش ها و انواع آن بر فقدان یک طبقه از نظر «گر» ارزش ها ،حوادث ،اهداف یا شرایط مطلوب هستند که انسان ها در راه دسترسی ارزشی تأکید کرده به آنها تالش می کنند .ارزش هایی که مناسب یک نظریه خشونت سیاسی هستند ،مقوالتی اند مثل مارکس که کلی از شرایطی هستند که بسیاری از انسان ها برای آنها ارزش قائلند و نه آن ارزش هایی که به طور خاص مطلوب افراد خاصی هستند. ارزش اصلی را اقتصاد در اصطالح روان شناسی ،ارزش ها مقاصد انگیزه انسانی اند و احتما ًال از نیازها و غرایز نشأت می داند و حال آنکه می گیرند .اما ارزش های مورد نظر گِر سه نوع کلی دارند که عبارتند از )1 :ارزش های رفاهی، هاناآرنت انقالب را به )2ارزش های مربوط به قدرت و )3ارزش های بین شخصي. _1ارزش های رفاهی سرکوباحساسات ارزش های رفاهی ،ارزش هایی هستند که مستقیم ًا با رفاه مادی و تحقق نفس در ارتباط اند از آزادیـخواهـــانه جمله کاالی مادی زندگی ـ مثل غذا ،مسکن ،خدمات بهداشتی و آسایش مادی ـ و گسترش توانایی هاي فیزیکی و روانی و استفاده از آنها .به این ارزش ها ،ارزش های اقتصادی و ارزش نسبت می داد های خود فعلیت بخش نیز می گویند. _2ارزش های قدرتی به نظر گِر ارزش های مربوط به قدرت ،ارزش هایی هستند که میزان توان انسان ها در نفوذ بر کنش های دیگران و اجتناب از دخالت ناخواسته دیگران در کنش های خود را تعیین می کنند .ارزش های مربوط به قدرت که به طور خاص در خشونت سیاسی اهمیت دارند ،شامل تمایل به مشارکت در تصمیم گیری جمعی (مثل رأی دادن ،شرکت در رقابت سیاسی ،عضویت در گروه نخبگان سیاسی) و تمایالتی چون حق تعیین سرنوشت و امنیت (به عنوان مثال آزادی از مناسبات سیاسی ستم گرانه یا بی نظمی) است .این ارزش ها به ارزش های مشارکت و ارزش های امنیتی نیز مشهورند.
5
_3ارزش های بین شخصي ارزش های بین شخصي عبارتند از رضایت های روانی که ما در تعامل غیر اقتدار آمیز با دیگر افراد و گروه ها در صدد کسب آنها هستیم .این ارزش ها شامل موارد ذیل است )1 :میل به منزلت یعنی کسب نقشی مورد قبول عموم تا به مدد آن در تعامل با دیگران میزانی از پرستیژ را کسب کنیم )2 .نیاز به مشارکت در گروه های با ثبات و حمایت گری (مثل خانواده، اجتماع ،انجمن ها و )...که همدلی و عاطفه را به ما ارزانی می دارند )3 .احساس اطمینانی نشأت گرفته از اعتقاد به باورهای مشترک درباره ماهیت جامعه و جایگاه شخص در آن و نیز مبناهای حاکم بر تعامالت اجتماعی .این سه طبقه از ارزش های بین شخصي را منزلت ،تعلق به جمع و انجام فکری نیز می نامند. موقعیتارزشی انتظارات ارزشی یک جمع ،میانگین موقعیت های ارزشی ای است که اعضاء خود را به گونه ای توجیه گِر مدعی است پذیر مستحق آن می دانند .موقعیت ارزشی میزان یا سطح ارزشی است که واقع ًا بدست می آید .انتظارات که محرومیت ارزشی هم به وضعیت فعلی و هم به وضعیت آتی اشاره دارد .آنچه که حائز اهمیت است این است که نسبی در ارتباط انتظارات ارزشی با ارجاع به موقعیت های ارزشی توجیه پذیر تعریف می شوند یعنی آنچه انسان ها خود با هر طبقه از را مستحق کسب و حفظ آن می دانند و نه صرف ًا چیزهایی که امید چندانی به حصول آنها وجود ندارد. توانایی های ارزشی یک جمع ،میانگین موقعیت های ارزشی ای است که اعضاء آن جمع خود را در ارزش های کسب و حفظ آن توانا می دانند .توانایی های ارزشی نیز مضامینی مربوط به حال و آینده دارند .نمونه مشترک رفاهی، توانایی های ارزشی در زمان حال چیزهایی است که انسان ها واقع ًا قادر به کسب آن بوده اند و یا محیط قدرتی یا برای آنها فراهم آورده است؛ یعنی موقعیت ارزشی آنها .توانایی های ارزشی در آینده چیزهایی هستند بین شخصي که انسان ها معتقدند مهارت های خودشان و وجود دوستان و زمامداران شان در طی زمان امکان کسب ممکن است و حفظ آنها را فراهم خواهند آورد یعنی پتانسیل ارزشی آنها. به خشونت فرصت های ارزشی و انواع آن سیاسی منجر سلسله اقداماتی را که مردم برای کسب یا حفظ موقعیت های ارزشی مطلوب خود در اختیار دارند فرصت شود های ارزشی گویند .فرصت های ارزشی به سه نوع اند 1 :شخصی 2اجتماعی 3سیاسی. _1فرصت های شخصی فرصت های شخصی ظرفیت های ذاتی یا اکتسابی افراد برای دست زدن به اقداماتی ارزش افزا است. ظرفیت های ذاتی در اکثر موارد به شکلی نرمال در درون جمع توزیع شده است و بنابراین کمتر با نظریه خشونت جمعی مناسبت دارد ،اما مهارت های فنی و دانش عمومی کسب شده از طریق آموزش می تواند به میزان زیادی احساس شایستگی شخصی انسان ها را خصوص ًا در بهبود موقعیت های ارزشی مادی شان افزایش دهد. _2فرصت های اجتماعی سلسله کنش های عادی است که اعضای یک جمع برای اقدام مستقیم جهت افزایش ارزش ها در اختیار دارند .فرصت های اجتماعی برای کسب ارزش اقتصادی شامل دامنه و تعداد شغل های پاداش آفرین ،سهولت دسترسی به این مشاغل و منابع اقتصادی موجود برای پرداخت به کسانی است که بدین مشاغل پرداخته اند. _3فرصت های سیاسی سلسله کنش های عادی است که اعضاء یک جمع به منظور وادار ساختن دیگران به تأمین ارزش هایی که رضایت خاطر آنها را فراهم می آورد در اختیار دارند .فرصت های سیاسی به کنش های سیاسی به عنوان وسیله اشاره دارد و نه هدف.
سال اول(هفتم)
شماره 6 1 پاییز 87
فرصت های مشارکت سیاسی به عنوان یک هدف فی نفسه جزو فرصت های ارزشی اجتماعی قرار می گیرند .همین رویه ها و نهادهایی که فرصت های ارزش اجتماعی را فراهم می آورند ،معمو ًال ابزارهایی را نیز در اختیار جمع می گذارند که می تواند به واسطه آنها از حکومت تقاضای مزایای رفاهی و قدرت کند .انواع دیگری از فرصت ها نیز وجود دارند که به معنای مورد نظر در اینجا سیاسی هستند از جمله رویه های چانه زنی جمعی که کارگران از طریق آنها می توانند خواهان اختیارات رفاهی بیشتری از کارفرمایان خود شوند. به نظر گر شدت خشم انسان ها در آغاز تابع چند متغیر روانی ـ فرهنگی است )1 .اولین متغیر اینکه هر قدر اختالفی که افراد میان انتظارات و توانایی هایشان مشاهده می کنند بیشتر باشد ،نارضایتی شان نیز بیشتر خواهد بود )2 .دومین متغیر هرچه اهمیت ارزش های تحت تأثیر در نزد افراد بیشتر باشد و دیگر رضایت هایی که باید بدان ها تکیه کنند کمتر باشند ،نارضایتی آنها بیشتر خواهد بود )3 .سومین متغیر اینکه اگر افراد راه های بدیل بسیاری برای ارضای انتظارات خود داشته باشند احتمال آن وجود دارد که نارضایتی از شکست های شان را دیرتر حس کنند .اما اگر راه های بدیل کم و اندکی داشته باشند این احتمال وجود دارد که به خشم آیند )4 .چهارمین عنصر تعیین کننده زمان است؛ اگر امکان بروز خشم در کوتاه مدت وجود نداشته باشد ،قبل از فرونشستن هرچه شدت آن بیشتر باشد ،دوام آن نیز بیشتر است .مث ً ال بسیاری از انسان
ها طی زندگی خود بار اندوه عمیقی را بر دوش می کشند و آنرا به فرزندان خود منتقل می کنند. گر معتقد است که عوامل تعیین کننده نارضایتی را می توان هم به فرد فرد انسان ها و هم به انسان ها به طور جمعی تعمیم داد .البته برای تجزیه و تحلیل نارضایتی باید آن شرایط خاص اجتماعی و الگوهای حوادثی که باعث نارضایتی می شوند و نیز شناسایی گسترده آن در جمع را درنظر گرفت. عوامل تعیین کننده شدت محرومیت نسبي _1میزان محرومیت نسبی براساس این نظر شدت محرومیت نسبی در بین افراد قوی ًا تحت تأثیر میزان متوسط اختالف درک شده میان انتظارات ارزشی و توانایی های ارزشی آنها قرار دارد .در ضمن هرگونه افزایش در سطح متوسط انتظارات ارزشی در یک جمع بدون افزایش توانایی های ارزشی به موازات آن و همچنین هرگونه کاهش در سطح متوفسط توانایی ارزشی آنها بدون آنکه به موازات آن کاهش در انتظارات ارزشی شان پدید آید ،شدت محرومیت نسبی را افزایش می دهد. _2اهمیت ارزش ها اهمیت طبقات ارزشی که فرد احساس می کند با آنها فاصله دارد بر شدت محرومیت نسبی تأثیر دارد .هرچه این طبقات برای فرد با اهمیت تر باشند فاصله درک شده بیشتر و شدت محرومیت نیز بیشتر خواهد بود .پس اهمیت طبقه ای از ارزش ها برای یک فرد تعیین کننده انگیزه وی در کسب یا حفظ موقعیت ارزشی مطلوب است .میزان اهمیت یک طبقه ارزشی نیز برای افراد در نتیجه میزان تعهد آنها نسبت به وضعیت ارزشی مطلوب است. نظریات خشونت سیاسی در مورد اهمیت ارزش ها برای افراد به طور کلی چنین عقیده دارند که انقالب ها زمانی بوقوع می پیوندند که مهم ترین و بنیادی ترین ارزش های انسان ها در معرض تهدید قرار گیرند و هرچه مردم انگیزه بیشتری نسبت به هدفی داشته باشند و یا خود را بیشتر نسبت به حفظ سطح قابل دسترسی از ارزش ها متعهد بدانند شدیدتر از دیگران از اختالل در آن رنجیده خاطر می شوند و بیشتر از دیگران انگیزه خشونت پیدا می کنند .همچنین اگر افراد از دستیابی طبقات ارزشی دیگر نیز محروم شوند ،محرومیت نسبی آنها نیز افزایش خواهد یافت اما اگر انسان ها همچنان بتوانند طبقات دیگری از ارزش ها را کسب کنند احتمال آن وجود دارد که از میان رفتن ارزش های نسبت ًا مهم را تحمل نمایند. در مورد تأثیر طبقات ارزشی در بروز خشونت سیاسی برخی از متفکرین تنها بر فقدان یک طبقه ارزشی تأکید کرده اند مثل مارکس که ارزش اصلی را اقتصاد می داند و حال آنکه هاناآرنت انقالب را به سرکوب احساسات آزادی خواهانه نسبت می داد ،اما گِر مدعی است که محرومیت نسبی در ارتباط با هر طبقه از ارزش های مشترک رفاهی ،قدرتی یا بین شخصي ممکن است به خشونت سیاسی منجر شود. _3تعداد فرصت ها سومین عامل تعیین کننده شدت محرومیت نسبی ،ویژگی ای به نام تعداد فرصت هاست که مربوط به توانایی های ارزشی است .یعنی تعداد و گستره اقدامات بدیلی که انسان ها می توانند برای رسیدن به برداشت مورد نظر خود از زندگی خوب انجام دهند .و شدت محرومیت نسبی نیز بسته به نسبت فرصت های ارزشی ای که در آن اختالل ایجاد شده یا انتظار می رود ایجاد شود ،تغییر می کند .براساس این برداشت ،افزایش فرصت های انسان ها ،پتانسیل بی نظمی مدنی را کاهش می دهد. اما شدت محرومیت نسبی به شکلی معتدل برحسب تعداد فرصت های ارزشی که فعاالنه پیگیری شده و در آنها اختالل ایجاد شده یا تصور می شود که اختالل هایي به وجود آمده ،تغییر کرده و شدیدتر خواهد شد. شاخص های تعیین کننده گستره محرومیت نسبی گستره محرومیت نسبی عبارت است از میزان شیوع آن در میان اعضای یک جمع با توجه به هر طبقه از ارزش ها .معمو ًال محرومیت های غیر منتظره شخصی ،مثل شکست در دست یابی به یک پیشرفت مورد انتظار یا خیانت معمو ًال در یک زمان
خاص بر تعداد اندکی از مردم تأثیر می گذارند و بنابراین از گستره کوچکی برخوردارند .اما حوادث و شرایطی مثل سرکوب یک حزب سیاسی ،یا تورم شدید ،احساس محرومیت نسبی را در میان تمامی گروه ها یا دسته هایی از مردم تسریع خواهد کرد و در نتیجه از گستره وسیعی برخوردار است. از طرف دیگر ،شدت محرومیت نسبی متغیری روانی -فرهنگی است و واحد اصلی تجزیه و تحلیل در آن فرد است و شدت خشم متعاقب آن در یک جمع ،مجموع (یا متوسط) خشمی است که اعضای آن حس می کنند .اما گستره محرومیت نسبی متغیر اجتماعی است و واحد تجزیه و تحلیل در آن جمع است و سؤال عملیاتی در آن عبارتست از نسبت اعضای آن جامعه که از سطوح خاصی از نارضایتی برخوردارند .برای پی بردن به گستره محرومیت نسبی در این رهیافت ابتدا گروه هایی که به طور بالقوه تحت تأثیر محرومیت نسبی قرار دارند مشخص می شوند و سپس با مراجعه به این گروه های از پیش تعیین شده شدت محرومیت نسبی در آنها مورد ارزیابی قرار می گیرد .این گروه ها می توانند از اقشار اجتماعی ،سیاسی یا منطقه ای باشند .همچنین گستره محرومیت نسبی را می توان با استفاده از شاخص های محرومیت نسبی برای هر دسته از ارزش ها مورد بررسی قرار داد .مث ً ال سطح درآمد نسبی به عنوان شاخصی برای گستره محرومیت اقتصادی ،میزان مهاجرت به عنوان شاخصی برای فروپاشی اجتماع سنتی یا سیاست های سرکوب گرانه حکومت ها به عنوان شاخصی برای محرومیت در زمینه قدرت .همچنین گستره شرایط اجتماعی را می توان از فرضیه های شدت محرومیت نسبی که باعث نارضایتی گسترده می شود استنتاج کرد. به نظر گر جامعه ای ریشه هاي اجتماعي محرومیت؛ منابع انتظارات فزاینده که در آن موقعیتهای گِر از چهار منبع برای انتظارات فزاینده نام می برد که عبارتند از 1 :اثر نمایشی یا ارزشی درخواست سرایتی 2 ،باورهای جدیدی (ایدئولوژی های جدید) که انتظارات بیشتر را توجیه می کنند 3 ،تأثیرات ارتقای موضعیت ارزشی گروه های دیگر (گروه مرجع) و 4عدم شده با موقعیتهای تعادل ارزشی. قابل دسترس در سرایتی یا نمایشی تأثیرات _1 تعادل تقریبی نباشد غیر آشنایی که است این نوسازی به مربوط تحقیقات در رایج و آسان تعمیمات از یکی جامعه ای نامتعادل غربیان با فرهنگ غرب باعث می شود غیر غربیان به کاال های جدید و شیوه های است جدید زندگی تمایل پیدا کنند .از این رو آقای بالنکستون معتقد است که« :مردمی با سطح پایین زندگی ،با مزایای سطح باالتر زندگی آشنا می شوند و در نتیجه این تأثیر سرایتی خواهان سطح باالتری از کاالها می شوند». راه هایی چند برای آشنایی با کاالها و شیوه های جدید زندگی غربی وجود دارد که از جمله آنها سواد و آموزش می باشد و اغلب تأکید می شود که سواد و آموزش به سبک غربی منابع عمده انتظارات فزاینده هستند .با اهمیت یافتن ارزش های غربی در نزد فردی که در معرض آموزش به سبک غربی قرار گرفته سطح انتظارات وی نیز افزایش می یابد .این تصور نیز وجود دارد که تکمیل آموزش او را به اهدافش (مثل پول ،منزلت و مشارکت سیاسی) نزدیک تر می سازد .در این هنگام اگر وی با کمبود شغل ،دستمزد اندک ،دشمنی یا مزاحمت خویشاوندان و کمبود توانایی های سیاسی خود مواجه شود پیامد امر بیداری از اوهام و بروز خشم است .همچنین این ادعا که مهاجرت به مراکز شهری همراه با افزایش انتظارات انسان ها تا سطحی بسیار باال و ارضاء ناپذیر است و بدین ترتیب به خشونت منجر می شود نیز سؤال برانگیز است .برای حل تعارض باید گفت یافته های مختلف نشان می دهند که تأثیر سرایتی فرهنگ مادی و سیاسی سایر اقوام و ملل به روی انتظارات افراد عمل می کنند .اما این امر در اوضاع و احوال خاصی باعث افزایش
7
انتظارات می شود و هرگاه که چنین شود الزام ًا به افزایش نارضایتی و وقوع خشونت سیاسی منجر خواهد شد. حال سؤال این است :تأثیر سرایتی تحت چه شرایطی فعال می شود؟ در جواب باید گفت در شرایطی که محرومیتی از قبل موجود باشد ،امکان چرخش یک گروه به سمت انتظارات ارزشی فزاینده از طریق تماس نمادین با شیوه جدیدی از زندگی، قوی ًا تحت تأثیر شدت و گستره محرومیت نسبی از قبل موجود در آن گروه قرار دارد. به بیان دیگر میزانی از محرومیت نسبی پیش شرط تحقق تأثیر سرایتی است .یعنی هرچه شدت محرومیت نسبی بیشتر باشد مردم آمادگی بیشتری برای پیگیری و پذیرش هنجارها و باورهایی پیدا می کنند که توجیه کننده انتظارات جدید هستند و وعده کسب آنها را می دهند. در مجموع تماس و آشنایی با مزایای مادی و قدرتی یک شیوه بهتر زندگی حتی باعث چرخش کسانی که شدیداً ناراضی اند نمی شود مگر آنکه بدانند فرصت هایی برای کسب آن کاالها دارند .مث ً ال یک روستایی ممکن است خواهان زندگی بهتری باشد اما از آنجایی که راه هیچگونه اقدامی را برای کسب آنها به روی خود گشوده نمی بیند ،شیوه زندگی شناخته شده خود را که راضی کننده نیست اما آشنا است رها نمی کند. _2ایدئولوژی های جدید به نظر می رسد ،عامل تسریع کننده الزم این است که فرد پیش از آنکه مستعد پذیرش ایدئولوژی آنچه که گر ارایه انقالبی شود ،به طور ذهنی از فقر خود آگاه گردد. ای می کند نظریه ایدئولوژی های پیشرفت و انقالب نه در جوامع ایستا بلکه به موثرترین صورت در میان انسان تبیین جامع برای هایی که تغییرات فاحشی را تجربه کرده اند ،شکل می گیرد .تروتسکی در بیانیه مشهور خود به این نکته اشاره می کند« :صِ رف وجود محرومیت برای وقوع قیام کافی نیست؛ اگر چنین بود، انقالب محسوب توده ها باید همیشه در حال شورش می بودند .الزم است که ورشکستگی رژیم اجتماعی به طور نمی شود بلکه صرفاً قطعی آشکار شده باشد ،این محرومیت ها تحمل ناپذیر شوند و همچنین شرایط و ایده های نشان می دهد که جدید ،دورنمایی از یک راه ثبات انقالبی را روشن سازد». شدت و گستره بنابراین هنگامی که انسان ها شکست را تجربه می کنند ،مستعد چرخش به سوی ایدئولوژی خشونت جمعی هاي توجیه کننده انتظارات جدید و تشدید شده می شوند .هنگامی که شرایط زندگی آنها نسبت ًا ایستا و منسجم باشد بعید است که جذب ایدئولوژی جدید شوند. بستگی به میزان _3دستاوردهای ارزشی گروه های مرجع محرومیت نسبی منبع مهم دیگر انتظارات فزاینده ،تأثیر سرایتی متحرک رو به باالی یک گروه اجتماعی بر افزایش اعضای جامعه دارد انتظارات گروه های دیگر است .گفته می شود که محرومیت نسبی هنگامی افزایش می یابد که افراد وضعیت خود را با وضعیت گروه مرجعی مقایسه می کنند که آنچه را می خواهند و فکر می کنند باید داشته باشند دارد .هرچه مابه التفاوت منفی افراد بیشتر باشد محرومیت نسبی آنها نیز بیشتر خواهد بود. به عقیده رانسیمان« :رفاه می تواند با آگاه ساختن مردم از امکان معیارهایی باالتر از آنچه پیش
سال اول(هفتم)
شماره 8 1 پاییز 87
از این امید نیل به آن را داشتند ،دور باطل میان فقر و محافظه کاری را بشکند .برعکس اگر کاهش میزان رفاه چندان شدید نباشد می تواند با جلوگیری از مقایسه با گروه های خوش اقبال تر حس محرومیت نسبی را محدود سازد ».این رابطه ممکن است زیربنای این برداشت باشد که امکان بروز انقالب ها در زمان افزایش رفاه بیشتر است .هنگامی که تحرک برخی از گروه ها افزایش یابد گروه های با تحرک کمتر انتظارات خود را با مراجعه به گروه های پر تحرک تر تنظیم می کنند .اما این رابطه قید وشرط هایی دارد :معمو ًال گروه های مشابه به عنوان گروه های مرجع انتخاب می شوند .احتما ًال بیشتر افراد ،گروه های مرجع خود را از میان گروه هایی انتخاب می کنند که آنها را از لحاظ اقتصادی اجتماعی مشابه گروه خود می پندارند ،اما آنها در میان این گروه ها انتظارات خود را با گروه هایی هماهنگ می سازند که بیشترین سرعت را در بهبود وضعیت خود داشته اند. _4عدم تعادل ارزشی گفته می شود که اختالف میان سهم نسبتی یک گروه در ارزش های رفاهی در مقابل سهم آن در ارزش های مشارکتی یا منزلتی نیز نوعی تأثیر سرایتی بر انتظارات ارزشی دارد .به طور خالصه چنین استدالل می شود که اگر یک گروه نسبت به گروه های دیگر ،در توزیع یک ارزش در مرتبه باالتر قرار داشته باشد ،اعضای آن خواهان مرتبه مشابهی در دیگر ارزش ها خواهند شد. از طرف دیگر ،نرخ افزایش انتظارات ارزشی یک گروه برای یک ارزش آشکار پایین ،تا حدی تحت تأثیر این مطلب قرار دارد که ارزش مورد اختالف تا چه میزان ارزش پایه ای برای سایر ارزش هاست .ارزش پایه ای ارزشی است که مردم از آن برای توجیه و کسب موقعیت های بهتر در دیگر ارزش ها استفاده می کنند .به عنوان مثال ،اگر چنین برداشت شود که فقدان قدرت ،تهدیدی برای حفظ و افزایش رفاه اقتصادی یا منزلت نسبی یک گروه است تقاضا در مورد قدرت صورت خواهد گرفت. به این ترتیب اگر یک گروه نسبت به گروه های دیگر در توزیع یک ارزش در مرتبه باالیی قرار داشته باشد اعضای آن خواهان مرتبه مشابهی در دیگر ارزش ها خواهند شد .گونه محدودتری از این فرضیه تمایل به انقالب را به کسانی نسبت می دهد که تجربه ای درکسب ارزش های اقتصادی یا منزلتی داشته اند ،بدون آنکه افزایش مشابهی در توانایی آنها برای مشارکت در سیاست صورت گرفته باشد. ریشه های اجتماعی محرومیت؛ عوامل تعیین کننده توانایی ارزشی و انواع آن همانطور که در باال به آن اشاره شد ،توانایی های ارزشی انسان ها به عنوان وضعیت هایی ارزشی که انسان ها خود را قادر به کسب و حفظ آن می دانند تعریف شد .به بیان دیگر توانایی ها تابع آنچه انسان ها دارند و نیز آنچه فکر می کنند می توانند بدست آورند است .اساسی ترین محدودیت ساختاری توانایی ارزش انسان ها به ذخیره های ارزشی قابل توزیع در جامعه مربوط می شود .یعنی اگر جامعه ای از منابع گسترده و توانایی آشکاری برای تبدیل آنها به شرایط رضایت بخش تر زندگی برخوردار باشد و مردم از فرصت های متنوع و معقول و مؤثری برای سهیم بودن در این فرصت ها برخوردار باشند در آن صورت توانایی های ارزشی مفروض باال خواهد بود .اما اگر منابع محدود و اقدامات ارزشی انجام شده ناچیز باشد یا اگر فرصت های اندکی وجود داشته باشد مردم احتما ًال امید اندکی نسبت به آینده خود خواهند داشت .از طرف دیگر ،دو گونه نگرش در مورد ذخایر ارزشی اجتماعی و چگونگی توزیع آن وجود دارد .اول اینکه :در جوامعی با ذخایر ارزشی نسبت ًا ثابت یا غیر قابل انعطاف توانایی های ارزشی بیشتر گروه ها ایستا است و هرگونه دستاورد ارزشی یک گروه ممکن است باعث افول موقعیت ارزشی دیگر گروه ها شود و به عنوان زوال توانایی های ارزشی تلقی گردد .دوم اینکه :در جوامعی با ذخایر ارزشی نسبت ًا انعطاف پذیر احتمال بروز این پیامد کمتر است .یعنی دستاورد یک گروه افول موقعیت ارزشی دیگر گروه ها را به همراه نخواهد داشت. به عالوه چهار الگوی کلی تجربه و نظر که توانایی های ارزشی انسان ها را محدود می سازند در فرضیه های زیر معرفی شده اند: _1توانایی های ارزشی متصوره قوی ًا تحت تأثیر میزان برداشت از انعطاف پذیری ذخایر ارزشی در یک جامعه قرار دارد. _2هرچه تصور انعطاف پذیری ذخایر یک ارزش در جامعه ای بیشتر باشد توانایی های متصوره گروه در ارتباط با آن ارزش قوی ًا به طور معکوس تحت تأثیر رو به باالی دیگر گروه ها در ارتباط با آن ارزش قرار دارد .به عنوان مثال اقدامی دولتی همچنان که برای یک گروه مطلوبیت دارد شاید برای گروه دیگر زیان آور باشد. _3توانایی های ارزشی متصوره قوی ًا و به طور معکوس تحت نرخ تجربه گذشته گروه از خسارت ارزشی قرار دارد .براساس این فرضیه تجربه گذشته یک گروه و شرایط اجتماعی آن در تعیین میزان باور اعضای آن گروه در مورد امکان حفظ یا بهبود شرایط خود نقش تعیین کننده مستقیم تری دارد .فرضیه انتظارات ارزشی فرض را بر این می گذارد که تجربه جمعی
دستاوردهای ارزشی ،انتظاراتی درباره استمرار دستاوردهای ارزشی پدید می آورد .این مورد خاص از این استدالل کلی است که تجربه های گذشته مردم بر پیش بینی آنها درباره آینده تسلط دارد. _4توانایی های ارزشی متصوره قوی ًا تحت تأثیر تعداد و دامنه فرصت های ارزشی مهیا برای اعضای گروه قرار دارد .رابطه عکس آن این است که هرگونه کاهش در فرصت های ارزشی یک گروه حتی اگر ذخایر ارزشی زیاد و رو به افزایش باشند باعث کاهش توانایی های ارزشی می شود .مورد خاص از این رابطه ،وضعیت گروه ها در جوامع در حال توسعه ای است که اعضای آنها از دسترسی به فرصت های ارزشی موجود برای سایر گروه ها محروم مانده اند. در انتها باید گفت که میان میزان توسعه ذخایر ارزشی از طرفی و محرومیت گروه ها رابطه ای معکوس برقرار است به گونه ای که هرچه نرخ بسط و توسعه ذخایر ارزشی در یک جامعه باالتر باشد شدت محرومیت نسبی در میان گروه هایی با فرصت های ارزشی بسیار پایین بیشتر خواهد بود .فرصت های ارزشی یک گروه هنگامی به شکلی بارز پایین است که اعضای آن براساس معیارهای انتسابی از به کار بردن فنون ارزش افزایی که در اختیار دیگران است منع شده اند. انواع توانایی های ارزشی و رابطه آنها با خشونت سیاسی _1توانایی های ارزشی رفاهی و خشونت سیاسی بیشتر ارزش های رفاهی ذات ًا انعطاف پذیرند هر چند که از نظر کمی تفاوت هایی در میان انواع جوامع و نیز گروه های درون آنها وجود دارد .بنابراین ،هنگامی که ارزش های اقتصادی ،انعطاف پذیر و زندگی انسان ها نزدیک به مرز معیشت باشد تقریب ًا هرگونه افول اقتصادی می تواند ظهور خشونت را شتاب بخشد .همچنین ،بالیای طبیعی مانند خشکسالی و قحطی نیز خصوص ًا در جوامع روستایی بارها به شورش انجامیده اند .یا افزایش مالیات و قیمت مواد غذایی نیز بارها همین تأثیرات را به دنبال داشته است. _2توانایي هاي ارزشي بین شخصي و خشونت سیاسي -1-2انجام عقیدتی
برخی از کلی ترین تبیین ها درباره ریشه های انقالب و دیگر اشکال خشونت جمعی، سرمنشاء خشونت جمعی را در از میان رفتن انجام عقیدتی می دانند یعنی از میان رفتن ایمان انسان به اعتقادات و هنجارهای حاکم بر تعامل اجتماعی .دو عقیده در رابطه با انجام اجتماعی وجود دارد اول اینکه انسجام اجتماعی هم هدف است و هم وسیله و در نتیجه هم زوال در موقعیت ارزشی و هم زوال فرصت های ارزشی محسوب می شود .استداللی که انجام عقیدتی را به عنوان یک هدف (یعنی به عنوان شرایطی ذات ًا نظریه گر ارزشمند) در نظر می گیرد بر آن است که مردم نیاز به باورهایی دارند که تفسیری نشان نمی دهد از جهان انجام دهد و هنجارهایی که آن تفسیر را ،با رفتار روزمره آنها مرتبط سازد. که چگونه اگر اعضای یک گروه به مجموعه ای از باورها و هنجارها اعتقاد داشته باشند و آن را صحیح بدانند از موقعیت ارزشی عقیدتی باالیی برخوردار خواهند بود .دوم اینکه انجام سرخوردگی عقیدتی همچنین بر فرصت های ارزشی انسان ها تأثیر می گذارد .اگر آنها دارای افراد ناهماهنگ هنجارهای رفتاری هدف جویانه ای باشند که کسب انتظارات ارزشی شان را تسهیل به تهاجم سازد فرصت های ارزشی آنها کفایت می کند ،هرچند الزام ًا متعدد و متنوع نباشند .اما جمعی به اگر هنجارهایی که انسان ها در گذشته پذیرفته اند با اهداف آنها مناسبت کمتری پیدا کند توانایی ارزشی آنها ممکن است رو به زوال گذارد .در انتها باید یادآور شد که هرچه صاحبان قدرت محرومیت نسبی با توجه به ارزش های رفاهی ،قدرتی ،منزلتی و اجتماعی بیشتر باشد تبدیــــل احتمال زوال انجام عقیدتی نیز بیشتر است و از میان رفتن انجام عقیدتی به عنوان می شود علت یا معلول با ظهور نظام عقیدتی رقیب همراه خواهد شد .بدین ترتیب تعارض میان طرفداران چندین نظام عقیدتی به خشونت منجر می گردد. -2-2منزلت بلند پروازی های منزلتی ارضا نشده گروه و مقاومت گروه های منزلتی باالتر در مقابل بلند پروازی ها اغلب به عنوان منابعی برای خشونت ذکر می شوند. _3توانایي هاي ارزشي قدرتي و خشونت سیاسي توزیع و استفاده از ارزش های مربوط به قدرت در یک نظام سیاسی دو نوع تأثیر نسبت ًا متفاوت بر توانایی های ارزشی اعضای آن می گذارد .اگر چرخش نخبگان در سطوح باال و فرصت های مشارکت سیاسی وسیع باشد توانایی های ارزشی مربوط به قدرت شهروندان نیز احتما ًال باال خواهد بود .به نظر می رسد که تمایل به مشارکت و رهبری در هر جامعه ای باعث انگیزش برخی انسان ها می شود .اگر اشتراک در ارزش های مربوط به قدرت در سطحی وسیع نباشد محرومیت نسبی در زمینه مشارکت احتما ًال شدید خواهد بود .تأثیر دوم و کلی تر قدرت بر توانایی های ارزشی تابع استفاده بالقوه و بالفعل از آن برای تعدیل محرومیت است .از قدرت می توان برای کاهش منابع نارضایتی و همچنین افزایش فرصت های ارزشی اجتماعی و سیاسی گروه های ناراضی ،افزایش برون نهادها و تخصیص مجدد کاالهای اقتصادی و گاه افزایش مشارکتی و منزلتی ،ایجاد و حفظ امنیت و تحکیم انجام عقیدتی استفاده کرد. -1-3میل به قدرت ظرفیت نظام سیاسی برای ارضای انتظارات ارزشی مشارکت کسانی که خواهان سطوح باالیی از قدرت هستند
9
(یعنی آرزومندان نخبگی) تابعی از نسبت میان تعداد آرزومندان نخبگی و تعداد موقعیت های نخبگی است که تحت تأثیر تناوب تغییر مقامات قرار دارد .اگر این نسبت باال باشد توانایی ارزشی مشارکتی نیز باال خواهد بود .در ضمن اگر در مقایسه با تعداد فعاالن فرصت های بسیاری برای مشارکت در تصمیم گیری وجود داشته باشد توانایی های ارزشی مشارکتی نیز باال خواهند بود. به طور خالصه ،آرزومندان نیل به جایگاه نخبگی تمایل زیادی به کسب قدرت سیاسی دارند و اگر مانعی برسر راه دسترسی آنها بدین جایگاه ،یعنی اقتدار سیاسی مرکزی ،ایجاد شود خشمگین می شوند و شورش می کنند .منبع محرومیت نسبی در چنین وضعیت هایی به آنچه محدود می شود که چرخش افراد نخبه خوانده می شود .به عنوان مثال ،تبیین پارتو درباره سقوط هر گروه از نخبگان میانی ،که محدودیت های چرخش نخبگان و نیز کاهش انجام عقیدتی را مدنظر قرار می دهد. پارتو انقالب فرانسه و سقوط نهایی امپراتور روم را ناشی از تفاوت در نگرش های اساسی نخبگان و توده ها و همزمان با آن ،تقاضای نخبگان ذاتی (یعنی کسانی که دارای ویژگی های نخبگی هستند ،اما از قدرت سیاسی محروم شده اند) برای کسب قدرت می داند. -2-3مهارت هاي قدرت از طرف دیگر ،گفته می شود که اگر مقامات نخبه از مهارت های مناسب برای کاهش فشارهایی که بر نظام وارد می آید و منابعی که بتوانند با آن کار کنند برخوردار باشند یا نگرش های بنیادینی درباره مطلوبیت همکاری برای حل مشکالت داشته باشند ،ظرفیت سازگاری باال خواهد بود .هرچه این شرایط کمتر وجود داشته باشند ظرفیت سازگاری نیز پایین و در نتیجه توانایی های ارزشی نیز اندک خواهد بود .نخبگان باید مهارت الزم را برای کارکردهای نخبگی داشته باشند .اگر این مهارت ها وجود نداشته باشد تقاضای نخبگی جهت اصالح بوجود می آید و در نتیجه برخورد میان نخبگان حاضر و کسانی که تقاضای نخبگی دارند تضاد بوجود خواهد آمد. الگوهايمحرومیتنسبي به نظر گر جامعه ای که در آن موقعیت های ارزشی درخواست شده با موقعیت های قابل دسترس در تعادل تقریبی نباشد جامعه ای نامتعادل است و سه رابطه کلی میان انتظارات ارزشی و توانایی های ارزشی و به عبارت دیگر سه الگوی متمایز از عدم تعادل را می توان در این جوامع نشان داد: _1محرومیت نزولی که در آن انتظارات ارزشی یک گروه نسبت ًا ثابت باقی می مانند اما این تصور وجود دارد که توانایی های ارزشی رو به کاهشند. انسان ها در چنین اوضاع و احوالی به دلیل از دست دادن آنچه که زمانی داشتند یا فکر می کردند می توانند داشته باشند
شکل -1محرومیت نزولی سال اول(هفتم)
شماره 10 1 پاییز 87
خشمگین هستند و با مراجعه به وضعیت خود در گذشته احساس محرومیت نسبی می کنند .وضعیت ارزش کل یک جامعه ممکن است به دلیل کاهش تولید کاالهای مادی ،کاهش توانایی های نخبگان سیاسی در تأمین نظم یا حل بحران ها، تحمیل حاکمیت خارجی ،یا از دست دادن ایمان به ساختار باورها و هنجارهایی که به جامعه انسجام می بخشد سقوط کنند .همچنین افول توانایی های ارزشی ممکن است به دلیل آن باشد که اعضای یک یا چند بخش از جامعه در تعارض با دیگر گروه ها،بر سر منابع کمیاب در وضعیتی نامطلوب قرار گیرند. از جمله مثال های محرومیت نزولی این موارد هستند )1 :تأثیرات مالیات صعودی بر ثروتمندان و تعیین مالیات کمتر برای فقیران )2 ،از میان رفتن نفوذ سیاسی نخبگان و گروه های مخالفی که به تازگی از فعالیت های سیاسی منع شده اند و احساس افول منزلت و نفوذ گروه های طبقه متوسط همراه با افزایش گروه های طبقه کارگر. همچنین وضعیت یا پتانسیل ارزشی یک گروه خاص نیز ممکن است نه به دلیل کاهش یا توزیع مجدد مجموع ارزش های قابل دسترسی در یک جامعه بلکه به دلیل کاهش تعداد یا تناسب فرصت ها مث ً ال کاهش فرصت های شغلی برای کارگران غیرماهر در جوامع بسیار صنعتی و عدم برخورداری مهاجران روستایی تازه وارد از روابط اجتماعی با ثبات در شهر دچار زوال شود. از طرف دیگر ،محرومیت نزولی بیانگر زمینه هایی است که در آنها آگاهی گروهی درباره موقعیت های ارزشی قابل قبول طی زمان تغییر اندکی کرده اما تصور فرد این است که متوسط موقعیت یا پتانسیل ارزشی قابل دسترس به شدت کاهش می یابد. _2محرومیت ناشی از بلند پروازی که در آن توانایی های ارزشی نسبت ًا ایستا باقی می مانند و در مقابل انتظارات ارزشی افزایش می یابند یا تشدید می شوند. در این مدل افزایش انتظارات ارزش انسان ها بدون تغییر همزمان در موقعیت یا پتانسیل ارزشی است و آنهایی که دچار محرومیت نسبی ناشی از بلند پروازی می شوند پیش بینی نمی کنند که آنچه را دارند به میزان زیادی از دست بدهند و چنین نیز نمی شود .خشم آنها به دلیل آن است که احساس می کنند فاقد ابزارهایی برای نیل به توقعات جدید یا تشدید یافتههستند. افزایش انتظارات ارزشی افراد ممکن است حاکی از تقاضای میزان بیشتر از ارزش هایی باشد که پیش از این تا حدودی موجود بوده است .به عنوان مثال :تقاضا برای کاالهای مادی بیشتر یا میزان بیشتری از عدالت و نظم سیاسی یا ممکن است تقاضا مربوط به ارزش هایی باشد که پیش از این هرگز وجود نداشته اند مثل :مشارکت سیاسی در مناطقی که قب ً ال موجود نبوده و همچنین این افزایش ممکن است نمایانگر تشدید یافتن تعهد نسبت به (اهمیت یافتن) موقعیتی ارزشی
شکل -2محرومیت ناشی از بلند پروازی
شکل -3محرومیت صعودی
باشد که پیش از این کمتر خواهان آن بودند. از طرف دیگر ،در این نظریه فرض بر این است که انتظارات برخی از مردم صرف ًا وقتی افزایش پیدا می کند که افراد با زندگی بهتر مادی روبرو می شوند یا از آن آگاهی پیدا می کنند. به طور خاص ممکن است سطح انتظارات تحت تأثیر بهبود وضع دیگر گروه ها و در عین حال ثابت ماندن وضعیت گروه خودی افزایش پیدا کند. _3محرومیت صعودی در این مدل از محرومیت نسبي همراه با افزایش شدید انتظارات ارزشی ،کاهش همزمان و شدید توانایی های ارزشی رخ می دهد .این الگو ،گونه تعمیم یافته ای از مدل ارائه شده از سوی دیویس است که به عنوان منحنی (ژ) مطرح می باشد .براساس این الگو بیشترین احتمال وقوع انقالب ها هنگامی است که پس از یک دوره طوالنی از توسعه عینی اقتصادی و اجتماعی دوره های کوتاه از عقب ماندگی شدید حاصل آید. این مدل را می توان مورد خاصی از محرومیت نسبی ناشی از بلند پروازی تلقی کرد که در آن بهبود طوالنی مدت و کم و بیش پیوسته در وضعیت ارزشی مردم ،انتظاراتی را درباره استمرار این بهبود پدید می آورد .اگر توانایی های ارزشی پس از یک دوره ای از بهبود ثابت بماند و یا کاهش پذیرد ،محرومیت نسبی صعودی حاصل می آید. چنین الگویی بیشتر در جوامعی شیوع دارد که به طور همزمان با تحوالت ایدئولوژیک و سیستمی روبرو می شوند .فشار اقتصادی در یک اقتصاد رشد یابنده نیز می تواند همین تأثیر را به بار آورد .طرح یک ایدئولوژی نوسازی در جامعه ای که عدم انعطاف ساختاری مانع از آن می شود که ارزش ها از نقطه خاصی فراتر روند نیز به همین صورت است. نتیجه گیری ها و انتقادات تالش جامع تر در راه ارایه یک نظریه انقالب براساس عوامل روان شناختی از سوی تد رابرت گر صورت گرفته است .او درصدد ارایه نظریه ای عمومی در باب شرایطی است که احتمال و وسعت خشونت مدنی را تعیین می کند .با وجودی که گر تأثیر ساختاری اجتماعی را نفی نمی کند ،فرض را بر این می نهد که نظریه خشونت مدنی ،باید مبتنی بر شناخت نظام مندی از ویژگی های انسانی باشد که چگونگی واکنش انسان ها به برخی از ویژگی های جامعه شان را تعیین می کند .گر معتقد است که محرومیت نسبی به سرخوردگی و سرخوردگی به خشم منجر می شود .یکی از پاسخ ها به سرخوردگی خشم است که می تواند به رفتار خشونت آمیز منجر گردد .به نظر گر یک دسته از متغیرها شدت خشم را تعیین می کنند و دسته ای دیگر متغیرهای واسطی هستند که احتمال و شدت خشونت آشکار را به عنوان پاسخی به خشم تعیین می نمایند و در مورد هر گروه از متغیرها ،گزاره هایی ارایه می کند .در حقیقت آنچه که گر ارایه می کند نظریه ای جامع برای تبیین انقالب محسوب
نمی شود بلکه صرف ًا نشان می دهد که شدت و گستره خشونت جمعی بستگی به میزان محرومیت نسبی اعضای جامعه دارد. اما گر نقش حکومت را در بر انگیختن خشونت سیاسی تحلیل نمی کند و در نتیجه «مسئول ایجاد خشونت جمعی» را نیز مشخص نمی نماید .همچنین نظریه گر نشان نمی دهد که چگونه سرخوردگی افراد ناهماهنگ به تهاجم جمعی به صاحبان قدرت تبدیل می شود؛ در همه جوامع ،افراد زیادی سرخورده هستند و میان آنچه هست و باید باشد ،فاصله ای را حس می کنند ،اما چرا گاهی این احساس به خشونت جمعی تبدیل می شود؟ و چه شرایطی برای تبدیل احساس محرومیت نسبی ،به تعارض سیاسی الزم است؟ این سؤالی است که بی تردید از طریق روان شناسی نمی توان به آن پاسخ گفت. مشکل دیگر نظریه گر این است که انقالب را با خشونت سیاسی یکی می داند یا آن را شاخه فرعی خشونت سیاسی فرض می کند .حال آنکه انقالب را می توان به گونه ای تعریف کرد که خصوصیات و فرآیندهایی غیر از خشونت سیاسی را نیز شامل می شود. در انتها مباحثم را با اشاره به جمله ای از کوهن درباره انتقاد از رویکردی روان شناسانه در زمینه انقالب به پایان می برم .آقای کوهن اظهار می دارند که حجم فوق العاده هنگفتی از نوشته ها تولید شده است که مطلب چندانی دربر ندارد :وقتی مردم احساس کنند چیزی را که به اعتقاد خود ،مستحقش هستند دریافت نمی کنند مستعد قیام و انقالب خواهند بود .این تئوری نمی تواند یک رابطه صحیح « اگر آنگاه» برقرار سازد زیرا نظریه پردازان مورد بحث قادر نیستند مرحله ای را مشخص سازند که مردم در آن مرحله «به اندازه کافی دارند» .این نظریه پردازان معتقدند که هرچه مردم خود را ناکام تر احساس کنند احتما ًال واکنش شان خشونت آمیزتر خواهد بود ولی هنوز نه می توانیم نقطه گسست را مشخص سازیم و نه اینکه معلوم کنیم چرا این نقطه گسست از جامعه ای به جامعه دیگر تفاوت می کند. منابع -1کوهن ،استانفورد( ،)1369تئوری های انقالب ،ترجمه ع.طیب ،تهران ،قومس. -2گر ،تد رابرت( ،)1377چرا انسان ها شورش می کنند ،ترجمه ع .مرشدی زاده ،تهران ،پژوهشکده مطالعات راهبردی. -3مشیرزاده ،حمیرا( ،)1381درآمد نظری بر جنبش های اجتماعی ،تهران ،پژوهشکده امام خمینی و انقالب اسالمی. -4جانسون ،چالمز( ،)1363تحول انقالبی ،ترجمه مجید الیاسی ،تهران ،انتشارات امیرکبیر. -5برینتون ،کرین( ،)1366کالبد شکافی چهار انقالب ،ترجمه سید حسن منصور ،تهران ،امیرکبیر. -6دارندورف ،رالف( ،)1370ژرف نگری در انقالب اروپا ،ترجمه هوشنگ الهوتی ،تهران ،اطالعات. -7هانتینگتون ،ساموئل( ،)1370سامان سیاسی در جوامع دستخوش دگرگونی ،ترجمه محسن ثالثی ،تهران ،نشر علم.
11