006

  • November 2019
  • PDF

This document was uploaded by user and they confirmed that they have the permission to share it. If you are author or own the copyright of this book, please report to us by using this DMCA report form. Report DMCA


Overview

Download & View 006 as PDF for free.

More details

  • Words: 13,973
  • Pages: 18
‫حرف سيدالشهدا حرف روز‪ ،‬و هميشه حرف روز است؛ اصل ً حرف روز را سيدالشهدا آورده است و‬ ‫دست ما داده است و سيدالشهدا را اين گريه‌ها و مكتب وي را اين مصيبت‌ها و داد و قال‌ها و اين‬ ‫سينه‌زني‌ها و اين دستجات حفظ كرده است‪ .‬اگر فقط مقدسي بوده و توي اتاق و توي خانه‬ ‫مي‌نشست و براي خودش هي زيارت عاشورا مي‌خواند و تسبيح مي‌گرداند چيزي نمانده بود‪...‬‬ ‫همينهاست كه اين نهضت را پيش برده‪ ،‬اگر سيدالشهدا نبود اين نهضت را كسي پيش نمي‌برد‪ ( .‬امام‬ ‫خميني ره )‬ ‫خواص طرفدار حق‪ ،‬در هنگام عمل به تكاليف دشوار و در برابر امتحانهاى سخت‪ ،‬يا آن طورند كه به‬ ‫راحتى از متاع و بهرههاى زندگى دنيوى دست بر مىدارند و يا چنانند كه در شرايط سخت و دشوار‬ ‫نمىتوانند بر زيباييهاى مادى زندگى نظير مقام‪ ،‬شهرت‪ ،‬پول‪ ،‬لذت و راحتى چشم فروبندند‪ .‬بنا بر اين‬ ‫هرگاه تعداد خواص طرفدار حق كه حاضرند در پاى عمل به تكليف از متاع دنيا دست بردارند و حتى از‬ ‫جان خود دست بشويند‪ ،‬بيشتر باشد؛ آن جامعه كامل بيمه خواهد شد و هيچگاه دچار حالت دوران امام‬ ‫حسين(ع) نمىشود‪ ( .‬امام خامنه اي )‬

‫‪--------------------------------------‬‬‫سياره رنج‬ ‫خواص طرفدار حق‪ ،‬در هنگام عمل به تكاليف دشوار و در برابر امتحانهاى سخت‪ ،‬يا آن طورند كه به‬ ‫راحتى از متاع و بهرههاى زندگى دنيوى دست بر مىدارند و يا چنانند كه در شرايط سخت و دشوار‬ ‫نمىتوانند بر زيباييهاى مادى زندگى نظير مقام‪ ،‬شهرت‪ ،‬پول‪ ،‬لذت و راحتى چشم فروبندند‪ .‬بنا بر اين‬ ‫هرگاه تعداد خواص طرفدار حق كه حاضرند در پاى عمل به تكليف از متاع دنيا دست بردارند و حتى از‬ ‫جان خود دست بشويند‪ ،‬بيشتر باشد؛ آن جامعه كامل بيمه خواهد شد و هيچگاه دچار حالت دوران امام‬ ‫حسين(ع) نمىشود‪.‬‬ ‫‪ ...‬و از آن فراتر ‪ ،‬از فراز بلند آسمان كهكشان بنگر! خورشيدي از ميان خورشيدهاي بيشمار آسمان ل‬ ‫يتناهي ‪ ،‬منظومه اي غريب ‪ ،‬و از آن ميان سياره اي غريب تر ‪ ،‬بر پهنه اش جانوراني شگفت هر يك با‬ ‫آسمان ليتناهي در درون ‪ ،‬اما بي خبر از غير ‪ ،‬سر در مغازه تنهايي درون خويش فرو برده ‪ ،‬سرگرم با‬ ‫هياكل موهوم و انگاره هاي دروغين ‪ ...‬و اين هنگامه غريب در دشت كربل آيا جاي ملمتي هست ؟‬ ‫آري ‪ ،‬انسان امانتدار آفرينش خويش است و عوالم بيروني اش عكسي است از عالم درون او در‬ ‫لوح آينه سان وجود ‪ .‬طوفان كربل ‪ ،‬طوفان ابتليي است كه انسانيت را در خود گرفته و آن كرانه هاي‬ ‫فراغت ‪ ،‬سراب هاي غفلتي بيش نيست ‪ .‬انسان قلب عالم هستي و حامل عرش الرحمن است‪ .‬و اين‬ ‫سياره ‪ ،‬عرصه تكوين‪ .‬اينجا پهنه اختيار انسان است و آسمان عرصه جبروت ‪ ،‬و امر تكوين در اين‬ ‫ميانه تقدير مي شود ‪ ...‬آه از بار امانت كه چه سنگين است !‬ ‫اي همسفر ‪ ،‬نيك بنگر كه در كجايي ! مباد كه از سر غفلت ‪ ،‬اين سفينه اجل را مامني جاودان‬ ‫بينگاري و در اين توهم ‪ ،‬از سفر آسماني خويش غافل شوي ‪ .‬نيك بنگر ! فراز سرت آسمان است و‬ ‫زير پايت سفينه اي كه در درياي حيرت به امان عشق رها شده است ‪ .‬اين جاذبه عشق است كه او را‬ ‫با عنان توكل به خورشيد بسته است و خورشيد نيز در طواف شمسي ديگر است و آن شمس نيز در‬ ‫طواف شمسي ديگر و ‪ ...‬و همه در طواف شمس الشموس عشق ‪ ،‬حسين بن علي عليه السلم‬ ‫‪...‬مگر نه اينكه او خود مسافر اين سفينه اجل است ؟ ياران ! اينجا حيرتكده عقل است ‪ ...‬و تا «خود»‬ ‫باقي است ‪ ،‬اين «حيرت» باقي است ‪ .‬پس كار را بايد به «مي» واگذاشت ؛ آن مي كه تو را از‬ ‫«خويش» مي رهاند و من وما را در مسلخ او به قتل مي رساند ‪ .‬آه ! ا ِ َّ‬ ‫ك قَتيلً‬ ‫ن يَرا َ‬ ‫ن ا‪ ...‬شاءَ ا َ ْ‬ ‫عالم همه در طواف عشق است و دايره دار اين طواف ‪ ،‬حسين است ‪ .‬اينجا در كربل ‪ ،‬در‬ ‫سرچشمه جاذبه اي كه عالم را بر محور عشق نظام داده است ‪ ،‬شيطان اكنون در گير و دار آخرين‬ ‫نبرد خويش با سپاه عشق است و امروز در كربلست كه شمشير شيطان از خون شكست مي خورد ؛‬ ‫از خون عاشق ‪ ،‬خون شهيد ‪.‬‬ ‫‪---------------------------------------‬‬‫ماهيت قيام حسيني‬ ‫يكى از مسائل در مورد نهضت امام حسين عليه السلم اينست كه ماهيت اين نهضت چه بوده است‬ ‫يعنى اين نهضت چه هدفى دارد؟ يكى از مسائلى كه در مورد نهضت امام حسين ( ع ) مطرح است‬ ‫اينست كه آيا اين قيام و نهضت از نوع يك انفجار بود ؟ از نوع يك عمل ناآگاهانه و حساب نشده بود ؟‬ ‫نظير اينكه به ديگى هى حرارت بدهند ‪ ,‬آبى كه در آن است تبديل به بخار بشود ‪ ,‬منافذ هم بسته باشد‬ ‫‪ ,‬بالخره منفجر خواهد شد ‪.‬‬ ‫بسيارى از قيامها انفجار است ‪ .‬اينست كه مكاتب مادى امروز روى اصول خاص ديالكتيكى مى گويند‬ ‫تضادها را تشديد بكنيد ‪,‬شكافها را هر چه مى توانيد عميقتر بكنيد ‪ ,‬حتى با اصلحات واقعى مخالفت‬ ‫كنيد براى اينكه جامعه را به انقلب به معنى انفجار ( نه انقلب آگاهانه ) بكشانيد ‪ .‬اسلم به انقلب‬ ‫انفجارى يك ذره معتقد نيست ‪ .‬اسلم ‪ ,‬انقلبش هم انقلب صد در صد آگاهانه و از روى تصميم و‬ ‫كمال آگاهى و انتخاب است ‪.‬‬ ‫آيا جريان امام حسين ( ع ) يك انقلب انفجارى و كار ناآگاهانه بود ؟ آيا به اين صورت بود كه در اثر‬ ‫فشارهاى خيلى زيادى كه از زمان معاويه و بلكه از بر خاندان امام آورده بودند ‪ ,‬ديگر اصل حوصله‬ ‫امام حسين سر آمد و گفت هر چه بادا باد ‪ ,‬هر چه مى خواهد بشود ؟ ! گفته هاى خود امام حسين‬ ‫سخنرانيهائى كه در مواقع مختلف ايراد كرده است نشان مى دهد كه اين نهضت در كمال آگاهى بوده ‪,‬‬ ‫انقلب است اما نه انفجار ‪ .‬انقلب هست ولى انقلب اسلمى نه انفجار ‪.‬‬ ‫از طرفی قيام امام حسين یک پديده چند ماهيتى است ‪ ,‬چون عوامل مختلف در آن اثر داشته است ‪.‬‬ ‫مثل يك نهضت مى تواند ماهيت عكس العملى داشته باشد ‪ ,‬يعنى صرفا عكس العمل باشد این عكس‬ ‫العملى مى تواند يك عكس العمل منفى باشد در مقابل يك جريان ‪ ,‬و مى تواند يك عكس العمل مثبت‬ ‫باشد در مقابل جريان ديگر ‪ .‬همه اينها در نهضت امام حسين وجود دارد ‪.‬‬ ‫اينست كه اين نهضت يك نهضت چند ماهيتى شده است‪ .‬چطور ؟ يكى از عوامل كه به يك اعتبار ( از‬ ‫نظر زمانى ) اولين عامل است ‪ ,‬عامل تقاضاى بيعت است ‪ :‬امام حسين در مدينه است ‪ .‬معاويه قبل‬ ‫از مردنش مى خواهد از امام بيعت بگيرد ‪ ,‬آنجا موفق نمى شود بعد از مردنش يزيد مى خواهد بيعت‬

‫بگيرد بيعت كردن يعنى امضا كردن نه تنها روى خلفت شخص يزيد بلكه روى سنتى كه معاويه پايه‬ ‫گذارى كرده است كه خليفه پيشين خليفه بعدى را تعيين كند‪ ,‬امام حسين عكس العمل نشان مى دهد‬ ‫‪ ,‬عكس العمل منفى و رد میکند‪.‬‬ ‫تا معاويه مى ميرد ‪ ,‬مردم کوفه به خود مىآيند ‪ ,‬ما الن بايد آماده باشيم و حسین (ع) را دعوت كنيم‬ ‫كه به كوفه بيايد و او را كمك بدهيم و لاقل قطبى در اينجا در ابتدا به وجود آوريم ‪ ,‬بعد هم خلفت را‬ ‫خلفت اسلمى بكنيم ‪ .‬اينجا عكس العمل امام چه بايد باشد ؟ حجت بر او تمام شده است ‪ .‬عكس‬ ‫العمل ‪ ,‬مثبت و ماهيت عملش ‪ ,‬ماهيت تعاون است ‪ .‬يعنى مسلمانانى قيام كرده اند ‪ ,‬امام بايد به‬ ‫كمك آنها بشتابد ‪ .‬اينجا ديگر عكس العمل امام ماهيت منفى و تقوا ندارد ‪ ,‬ماهيت مثبت دارد ‪.‬‬ ‫از اين دو عامل كداميك بر ديگرى تقدم داشت ؟ آيا اول امام حسين از بيعت امتناع كرد و چون از‬ ‫بيعت امتناع كرد مردم كوفه از او دعوت كردند يا قضيه برعكس بود؟ امام حسين بيعت نكرد براى‬ ‫اينكه به تقاضاى مردم كوفه جواب مثبت داده بود! از اين دو تا كدام است ؟ به حسب تاريخ مسلما‬ ‫اولى ‪ .‬چرا ؟ براى اينكه همان روز اولى كه معاويه مرد‪ ,‬از امام حسين تقاضاى بيعت شد‪ , .‬بنابراين‬ ‫مسئله اين نيست كه بيعت نكرد چون به كوفى ها جواب مساعد داده بود! خير ‪ ,‬بيعت نكرد قبل از‬ ‫آنكه اصل اسم تقاضاى كوفى ها در ميان باشد ‪ ,‬و فرمود‪ :‬من بيعت نمى كنم ولو در همه روى زمين‬ ‫ملجئى براى من باقى نماند‬ ‫عامل سوم كه اين را هم مثل دو عامل ديگر ‪ ,‬تاريخ بيان مى كند ‪ ,‬عامل امر به معروف و نهى از منكر‬ ‫بود كه از روز اولى كه امام حسين از مدينه حركت كرد ‪ ,‬با اين شعار حركت كرد ‪ .‬از اين نظر ‪ ,‬مسئله‬ ‫اين نبود كه چون از من بيعت مى خواهند و من نمى پذيرم ‪ ,‬قيام مى كنم ‪ ,‬بلكه اين بود كه اگر بيعت‬ ‫هم نخواهند من به حكم وظيفه امر به معروف و نهى از منكر بايد قيام كنم ‪ .‬و نيز مسئله اين نبود كه‬ ‫چون مردم كوفه از من دعوت كرده اند ‪ ,‬قيام مى كنم ‪ .‬هنوز حدود دو ماه مانده بود كه مردم كوفه‬ ‫دعوت بكنند ‪ ,‬روزهاى اول بود و به دعوت مردم كوفه مربوط نيست ‪ .‬دنياى اسلم را منكرات فرا‬ ‫گرفته است ‪ ,‬من به حكم وظيفه دينى و مسئوليت شرعى و الهى خودم قيام میكنم ‪.‬‬ ‫در عامل اول ‪ ,‬امام حسين مدافع است ‪ .‬به او مى گويند ‪ :‬بيعت كن ‪ ,‬مى گويند ‪ :‬نمیکنم ‪ ,‬از خودش‬ ‫دفاع میکند ‪ .‬در عامل دوم ‪ ,‬امام حسين متعاون است‪ ,‬او را به همكارى دعوت كرده اندجواب مثبت‬ ‫داده است‪.‬‬ ‫در عامل سوم ‪ ,‬امام حسين مهاجم است ‪ .‬در اينجا او هجوم كرده به حكومت وقت ‪ .‬به حسب اين‬ ‫عامل ‪ ,‬امام حسين يك مرد انقلبى است و مى خواهد انقلب بكند ‪.‬‬ ‫هر يك از اين عوامل ‪ ,‬يك نوع تكليف و وظيفه براى امام حسين ايجاب مى كرد ‪ .‬از نظر عامل بيعت ‪,‬‬ ‫امام حسين وظيفه اى ندارد جز زير بار بيعت نرفتن ‪ .‬از نظر عامل دعوت مردم كوفه ‪ ,‬امام حسين‬ ‫وظيفه دارد به سوى كوفه بيايد تا وقتى كه آنها سر قولشان هستند ‪ .‬از آن ساعتى که زير قولشان‬ ‫زدند ‪ ,‬ديگر امام حسين از اين نظر وظيفه اى ندارد‪ .‬ولى كار امام حسين كه منحصر به اين نبوده‬ ‫است ‪ .‬عامل دعوت مردم كوفه يك عامل موقت بود‪ .‬بعد از آنکه خبر قتل مسلم رسيد ‪ ,‬ديگر موضوع‬ ‫دعوت مردم كوفه منتفى شد واز نظر عامل امر به معروف و نهى از منكر كه از اين نظر امام حسين‬ ‫ديگر مدافع نيست ‪ ,‬متعاون نيست ‪ ,‬بلكه يك مهاجم است ‪ ,‬يك ثائر و يك انقلبى است‪ .‬داغترين خطبه‬ ‫هاى امام حسين ‪ ,‬شورانگيزترين و پرهيجان ترين سخنان امام حسين ‪ ,‬بعد از شكست كوفه است ‪.‬‬ ‫اينجاست كه نشان مى دهد امام حسين تا چه اندازه روى عامل امر به معروف و نهى از منكر تكيه‬ ‫دارد و اوست كه هجوم آورده به اين دولت و حكومت فاسد‬ ‫از نظر اينكه امام مهاجم و انقلبى بود ‪ ,‬منطقش با منطق مدافع و با منطق متعاون فرق مى كند ‪.‬‬ ‫منطق امر به معروف و نهى از منكر ‪ ,‬منطق حسين را منطق شهيد كرد ‪ .‬منطق شهيد ماوراى اين‬ ‫منطقهاست ‪.‬‬ ‫منطق شهيد يعنى منطق كسى كه براى جامعه خودش پيامى دارد و اين پيام را جز با خون با چيز‬ ‫ديگرى نمى خواهد بنويسد ‪ .‬خيليها در دنيا حرف داشتند ‪ ,‬پيام داشتند ‪ .‬مى بينند از فلن پادشاه سنگ‬ ‫نوشته اى در مىآيد منم فلن كس پسر فلنكس ‪ ,‬منم كه فلن جا را فتح كردم ‪ ,‬روى سنگ مى نويسند‬ ‫كه محو نمى شود ‪.‬‬ ‫ولى چون پيام خونين امام ع توام با خون و رنگ قرمز بود ‪ ,‬در دلها حكم شد‪ .‬زندگى با ظالم و‬ ‫ستمگر د و زير بار ذلت ها رفتن ‪ ,‬مرگ هزاران بار بر اين زندگى ترجيح دارد ‪ .‬مر دم دنيا بدانند كه من‬ ‫يك آدم جاه طلب و ظالم نيستم ‪ ,‬من چنين هدفهائى ندارم ‪ .‬قيام كردم ‪ ,‬خروج كردم براى اينكه مى‬ ‫خواهم امت جد خودم را اصلح كنم ‪ .‬من مى خواهم امر به معروف و نهى از منكر بكنم ‪.‬‬ ‫حال ببينيم در ميان اين عوامل سه گانه يعنى عامل دعوت مردم كوفه كه ماهيت تعاونى به اين نهضت‬ ‫مى داد ‪ ,‬و عامل تقاضاى بيعت كه ماهيت دفاعى به اين نهضت مى داد ‪ ,‬و عامل امر به معروف و نهى‬ ‫از منكر كه ماهيت هجومى به اين نهضت مى داد ‪ ,‬كداميك ارزشش بيشتر از ديگرى است ‪ .‬عامل‬ ‫دعوت مردم كوفه كه مردمى اعلم آمادگى كردند به آن كسى كه نامزد اين كار شده است ‪ ,‬و او بدون‬ ‫يك ذره معطلى آمادگى خودش را اعلم كرده است ‪ ,‬بسيار ارزش دارد ‪ ,‬ولى از اين بيشتر ‪ ,‬عامل‬ ‫تقاضاى بيعت و امتناع حسين بن على ( ع ) و حاضر به كشته شدن و بيعت نكردن ارزش دارد ‪ .‬عامل‬ ‫سوم كه عامل امر به معروف و نهى از منكر است ‪ ,‬از اين هم ارزش بيشترى دارد‬ ‫‪-----------------------------------------------‬‬‫سوگواري از ديدگاه اسلم و وهابيت‬

‫ظهور فرقه وهابیت در قرن دوازدهم هجری سر منشاء بسیاری از منازعات و کشمکش های مذهبی‬ ‫وسیاسی در جهان اسلم شد ‪.‬موسس این فرقه محمد بن عبدالوهاب از اسلم برداشتهایی شخصی و‬ ‫مخالف سیره علما ارائه می کرد‪ .‬تحلیل تطبیقی افکار محمد بن عبدالوهاب با عقاید تشیع و اهل‬ ‫سنت می تواند روشنگر بسیاری از بدعتها و انحرافات دراین فرقه گردد‪ .‬در این قسمت قصد داریم‬ ‫سوگواری از دیدگاه اسلم و وهابیت را مورد بررسی قرار دهیم ‪.‬‬ ‫اول ‪ -‬دو استدلل وهابیان‬ ‫وهابیان با وجود نبودن منعی در بر پایی مراسم عزا گریه بر مردگان را حرام و از اعمال جاهلیت می‬ ‫دانند ‪ .‬آنان برای مستدل جلوه دادن این عقیده به روایت های نقل شده از پیامبر تمسک می جویند‪ ،‬از‬ ‫جمله ‪:‬‬ ‫چهار صفت از صفت جاهلیت در امت من است که آنها ترک نمی شوند ‪ :‬مباهات به گذشتگان‪ ،‬عیب و‬ ‫ایراد گرفتن به ابا و اجداد‪ ،‬طلب باران بر مبنای نجوم و عزاداری برای اموات ‪.‬‬ ‫قطع نظر از صحت یا عدم صحت سند این روایت مذکور می توان گفت مصداق این روایت نوحه گری‬ ‫برخی زنان دوره جاهلیت است ‪ .‬شغل و حرفه آنان این بود که به منزل مصیبت دیده جمع می شدند و‬ ‫بصورت خاصی عزاداری می کردند‪ .‬عملکرد و رفتار نامناسب این زنان سبب شد که پیامبر ما را از‬ ‫شیون انان نهی کند ‪ ،‬و گرنه نفس عزاداری از دید اسلم هیچ اشکالی ندارد ‪.‬‬ ‫باید اذعان کرد صبر هر چند که ممدوح و بر شمرده در صفات مومنان است اما دلیلی بر وجوب آن‬ ‫نیست ؛ یعنی اگر فردی نتوانست بر مصیبتی صبر کند گناه کبیره ای مرتکب نشده ‪.‬‬ ‫روایت دیگری که وهابیان از رسول خدا (ص) نقل می کنند و آن را دستمایه خویش قرارداده اند و به‬ ‫آن تمسک جسته اند این است ‪:‬‬ ‫همانا مرده به گریه زندگان عذاب می کشد ‪ ...‬همان طوری که به موییدن بر او متحمل رنج و عذاب‬ ‫می شود‪.‬‬ ‫در نقد این حدیث باید به دو نکته توجه کرد اول ‪ :‬راوی حدیث مغیره بن شعبه ‪ ،‬کسی است که اهل‬ ‫حدیث به گفته های او چندان وقعی نمی نهند؛ دوم ‪ :‬به گفته سید مرتضی اگر بر فرض عمل عزاداران‬ ‫خلف شرع باشد مواخذه مردگان نه تنها خلف عقل است بلکه خلف نص قرآن است ] ول تَزُِر وازرة‬ ‫وزر اُخری – هیچکس بار گناه دیگری را به دوش نخواهد گرفت [ (سید مرتضی علم الهدی‪ ،‬امالی‪ ،‬ج‬ ‫‪ ،2‬ص ‪. )17‬‬ ‫بنابراین عقیده وهابیت درباره عزا داری بر مردگان نه فقط خلف عقل بلکه خلف مشی اسلم است‬ ‫که بر آن می باشد که خصایل نکوهیده را از جامعه به دور افکند‪ .‬اسلم نفس عزاداری را می پذیرد اما‬ ‫با هر رسم و آئین ناپسندی در مجالس تعزیت مخالف است چه قبل از اسلم چه بعد ازآن‪.‬‬ ‫دوم ‪ -‬سابقه عزاداری‬ ‫عزاداری و سوگواری در اسلم پدیده ای تازه نیست ‪ .‬از همان ابتدا مسلمانان بر فوت یا شهادت‬ ‫عزیزان خویش اشک می ریختند‪ .‬همچنین مجالس تعزیه و مصیبت بعدها در رثای حضرت امام حسین‬ ‫(ع) تشکیل می شده است؛ اما وهابیان عزاداری را بر خلف سنت پیامبر و حرام می دانند ‪.‬‬ ‫حال به سابقه عزاداری در اسلم می پردازیم و برای آگاهی خوانندگان چند مورد از آن را بیان میکنیم‪.‬‬ ‫‪ - 1‬پیامبر (ص) زنان اصحاب را به ماتم بر حمزه سید الشهدا واداشت یا در مصیبت خدیجه کبری (س)‬ ‫گریست ‪.‬‬ ‫‪ - 2‬حضرت رسول (ص) به اصحاب توصیه کرد بر شهادت جعفر بن ابیطالب (رضوان ا‪ ...‬علیه) و‬ ‫امثال او بگریند ( و علی مثل جعفر فلتبک البواکی‪ -‬الصحیح فی سیره النبی‪،‬ج ‪،4‬ص ‪. )307‬‬ ‫‪ - 3‬بنابر روایات‪ ،‬پیامبر به ام سلمه اجازه داد در مراسم عزاداری شرکت نماید ‪.‬‬ ‫‪ - 4‬به گفته انس بن مالک هنگامی که پیامبر در گریه بر مرگ فرزندش با اعتراض برخی اصحاب روبرو‬ ‫شد فرمود ‪ :‬یابن عوف (کنیه ابن مالک ) انها رحمه العین تدمع‪ ،‬و القلب یحزن و ل نقول ال ما یرضی‬ ‫ربنا – ای ابن عوف گریه رحمت است‪ ،‬چشم می گرید و قلب محزون می شود و به یقین ما چیزی‬ ‫نمیگوییم که مورد رضای حق نباشد ‪.‬‬ ‫‪ - 5‬زمانی که پیامبر(ص) به مدینه وارد شد به زیارت قبر مادرش رفت و به یاد آن بزرگوار گریست‬ ‫بطوری که حاضران هم اشک ریختند ( ان النبی زار قبر امه فبکی و ابکی من حوله – صحیح مسلم ج‬ ‫‪،2‬ص ‪.)271‬‬ ‫‪ - 6‬وقتی عثمان بن مظعون وفات یافت پیامبر(ص) کفن او را از روی صورتش کنار زد و ما بین‬ ‫چشمش را بوسید‪ ،‬سپس بسیار گریست و فرمود ‪ :‬ای عثمان خوشا به حالت دنیا تو را جذب نکرد و تو‬ ‫هم به آن دل نبستی‪.‬‬ ‫زمانی که پیامبر (ص) رحلت فرمود حضرت فاطمه زهرا (س) بسیار گریست یا امام سجاد‬ ‫‪-7‬‬ ‫(ع) تا ‪ 40‬سال بعد از واقعه عاشورا بر شهدای کربل گریه می کردند ‪.‬‬ ‫با تمام شواهدی که ارائه شد؛ گفته جعفر مرتضی محقق معاصر صحیح بنظر می رسد او معتقد است‬ ‫‪ ":‬احتمال علت تاکید وهابیان بر حرمت عزاداری جلوگیری از گریه بر فاطمه زهرا سلم ا‪ ...‬علیها می‬ ‫باشد‬ ‫سوم‪ :‬عزاداری در مذهب تشیع و تسنن‬

‫انواع نوحه سرایی‪ .1 :‬ممدوح و مباح ‪ :‬محزون کردن صدا و کلمات را نیکو ادا کردن ؛ چنانکه حضرت‬ ‫جبرئیل‬ ‫زهرا (س) در عروج ملکوتی پدر بزرگوارشان چنین فرمود ‪ «:‬یا ابَتاه من َربه ادناه! یا ابَتاه الی َ‬ ‫أنعاء ! اجاب ربا دعاه؛ ‪ -‬ای پدر جان خوشا به حالت به خدا نزدیکتر شدی در کنار جبرئیل مأوی گزیدی‪،‬‬ ‫دعوت خدایت را لبیک گفتی‪».‬‬ ‫‪ . 2‬مذموم و حرام ‪ :‬دست را به دست دیگر زدن‪ ،‬فریاد کشیدن و کلمات نا بجا گفتن‪ ،‬پیراهن چاک‬ ‫کردن ‪ ،‬به صورت آسیب رساندنو نوحه خوانی را شغل دانستن؛‬ ‫فقهای شیعه در کتب فقهی اجرت گرفتن زن برای نوحه گری را حرام دانسته اند‪ .‬نظر علمه‬ ‫طباطبائی مانند بسیار دیگری از فقها چنین است‪ :‬اجرت گفتن کسانی که به باطل نوحه سرایی می‬ ‫کنند حرام و اجرت آنانی که به حق نوحه گری می کنند حلل است‪.‬‬ ‫فقها در تعریف نوحه باطل گفته اند‪ :‬آن است که در حین نوحه سرایی دروغ بگویند یا غنا انجام دهند‪ .‬و‬ ‫بطور کلی در صورتی که غرض یا کیفیت باطلی داشته باشد حرام است‪.‬‬ ‫روایتهای بسیاری داریم که بزرکان بر مرگ عزیزان خود گریسته اند‪:‬‬ ‫ابن قدامه روایت می کند‪ :‬حضرت فاطمه زهرا (س) و ابوبکر بر مزار پیامبر یا بر بدن وی بوسه زده و‬ ‫گریسته اند ‪ .‬انس می گوید ‪ :‬در حالی که دختر رسول ا‪ ...‬را بر مزار پدرش دیدم که اشک از دیدگانش‬ ‫روان بود‪ .‬عایشه گفت ‪ :‬ابوبکر بر جنازه رسول خدا حاضر شد کفن بال زد و صورت پیامبر را بوسید و‬ ‫گریست‪.‬از علی (ع) نقل شده‪ :‬حضرت فاطمه س مشتی از خاک قبر پیامبر را برداشت و بر‬ ‫چشمانش مالید‪.‬‬ ‫البته سوگواری غیر مشروع هم در احادیثی به ما رسیده است ‪:‬‬ ‫ام عطیه نقل می کند در هنگام بیعت با رسول خدا پیامبر از ما عهد گرفت که نوحه سرایی نکنیم ‪.‬از‬ ‫این حدیث بر میاید که مسلمانان باید از نوحه کردن به روش جاهلیت بپرهیزند‪.‬‬ ‫ابوموسی اشعری از پیامبر نقل می کند که فرمود آن که در هنگام مصیبت صورت را بخراشد و دامن‬ ‫را چاک دهد و به سبک جاهلیت زاری کند از ما نیست‪.‬‬ ‫ابن قدامه می افزاید ‪ :‬از این حدیث نیز مطالبی که قبل بیان کردیم بدست می آید و معلوم می شود‬ ‫عزاداری به چه صورت حرام است و اگر سوگواری مطابق فطرت و عطوفت انسانی باشد و از حریم‬ ‫عقل و شرع بیرون نرود اشکالی ندارد ‪.‬‬ ‫‪--------------------------------------‬‬‫شب عاشورايي‬ ‫شب عمليات والفجر هشت‬ ‫نخلستانهاي حاشيه اروندرود‬ ‫غروب نزديك مي شود و توگويي تقديرزمين از همين حاشيه اروندرود است كه تعيين مي گردد‪ .‬و‬ ‫مگر براستي جز اين است؟‬ ‫بچه ها آماده و مسلح ‪ ،‬با كوله پشتي و پتو و جليقه هاي نجات ‪ ،‬در ميان نخلستانهاي حاشيه اروند ‪،‬‬ ‫آخرين ساعات روز را به سوي پايان خوش انتظار طي مي كنند ‪ .‬اينها بچه اي قرن پانزدهم هجري‬ ‫قمري هستند ؛ هم آنان كه كره زمين قرن هاست انتظار آنان را ميكشد تا بر خاك بل ديده اين سياره‬ ‫قدم گذارند و عصر ظلمت و بي خبري را به پايان برسانند ‪ ...‬و اينك آنان آمده اند ‪ ،‬با سادگي و‬ ‫تواضع ‪ ،‬بي تكلف و صميمي ‪ ،‬در پيوند با آب و درخت و آسمان وخاك و باران ‪...‬و پرندگان ‪ .‬و تو هم‬ ‫كه از غرورآباد پر تكليف نفس ام‌ّاره راه گم كرده اي و به يكباره خود را در ميان اين بندگان مطيع خدا‬ ‫يافته اي ‪ ،‬حس مي كني كه به بركت آنان ‪ ،‬با همه چيز ‪ ،‬آب و درخت و اسمان و خاك و باران و‬ ‫صلوه‬ ‫پرندگان و ديگر انسانها پيوند خورده اي و بين تو و رب العالمين هيچ چيز نمانده است و دائم ال ّ‬ ‫شده اي ‪.‬‬ ‫غروب نزديك ميشود و انتظار خوش ‪ ،‬دل بي تاب تو را در خود مي فشارد‪.‬‬ ‫اين نخلستان ها مركز جهان است ‪ ،‬چرا كه بهترين بندگان خدا ‪ ،‬يعني بنده ترين بندگان خدا در اينجا‬ ‫گرد آمده اند تا بر صف كفر بتازند و بند از اسراي شب برگيرند و آيينه فطرت ها را از تيرگي گناه‬ ‫بزدايند و كاري كنند تا جهان بار ديگر اهليت نور را پيدا كند‪ .‬آفتاب باز هم پايين تر آمده است و دلها‬ ‫مي خواهند كه از قفس تنگ سينه ها بيرون بزنند ‪ .‬انتظار سايه اي از اشتياق بر همه چيز كشانده است‬ ‫‪ .‬آيا مي خواهي آخرين ساعات روز را در ميان خط شكن ها باشي؟ امشب شب عاشورا است‪ .‬تو هم‬ ‫بيا و درگوشه اي بنشين و اين جماعت عشاق را تماشا كن ‪ .‬بيا و بعثت ديگر باره انسان را تما شا كن‬ ‫‪ .‬خداوند بار ديگر انسان را برگزيده است ‪ ...‬بيا و ديگر باره انسان را تماشا كن‪ .‬خداوند بار ديگر توبه‬ ‫انسان را پذيرفته و او را براي خويش برگزيده است ‪.‬‬ ‫اينان دريادلن صف شكني هستند كه دل شيطان را از رعب و وحشت مي لرزانند و در برابر قوّه‬ ‫الهي آنان ‪،‬هيچ قدرتي ياراي ايستايي ندارد‪ .‬اما اگر نشنيده اي كه آنان اسد ا‪ ...‬الغالب ‪ ،‬آن حيدر كرار‬ ‫صحنه هاي جهاد كه چون فرياد به تكبير بر مي داشت و تيغ بر مي كشيد ‪ ،‬عرش از تكبير و تهليل‬ ‫ملئك پر مي شد و رعد بر سپاه دشمن مي غريد و دروازه خيبر فرو مي افتاد ‪ ،‬او نيز شب كه مي‬ ‫شد‪...‬چه بگويم؟ از چاه هاي اطراف كوفه بپرس كه هنوز طنين گريه ها و ناله هاي او را به خاطر‬ ‫دارند‪.‬‬

‫گريه تجلي آناشتياق بي انتهايي است كه روح را به ديار جاودانگي و لقاي خداوند پيوند مي دهد و‬ ‫اشك ‪،‬آب رحمتي است كه همه تيرگي ها را از سينه مي شويدو دل رابه عين صفا‪،‬كه فطرت توحيدي‬ ‫عالم باشد ‪ ،‬اتصال مي بخشد‪.‬‬ ‫بچه هاب محله تو و من ‪ ،‬همانها كه اينجا و آنجا ‪ ،‬در مدرسه و بازار و مسجد و نماز جمعه مي بيني ‪ ،‬با‬ ‫همان سادگي و صفايي كه در دعاي توسل اشك مي ريزند ‪ ،‬تكبير گويان به قلب سپاه دشمن مي زنند‬ ‫و مكر شياطين را يكسره بر باد مي دهند ‪.‬‬ ‫شيطان حكومت خود را بر ضعف ها و ترسها و عادات ما بنا كرده است ‪ ،‬و اگر تو نترسي و از عادات‬ ‫مذموم خويش دست برداري و ضعف خويش را با كمال خليفه اللهي جبران كني ‪ ،‬ديگر شياطين را بر‬ ‫تو تسلطي نيست ‪ .‬بگذار آمريكا با مانورهاي «ستاره دريايي » و «جنگ ستاره ها » خوش باشد ‪ .‬دريا‬ ‫دل مطمئن اين بچه هاست و ستاره ها نور از ايمان اين بچه مسجدي ها مي گيرند ‪.‬‬ ‫ساعتي پيش به شروع حمله نمانده است و اينجا آيينه تجلي همه تاريخ است‪ .‬چه مي جويي؟عشق؟‬ ‫همين جاست‪ .‬چه مي جويي؟ انسان؟ اينجاست‪ .‬همه تاريخ اينجا حاضر است‪ .‬بدر و حنين و عاشورا‬ ‫اينجاست و شايد آن يار ‪ ،‬او هم اينجا باشد‪.‬اين شايدكه گفتم ازدل شكاك من است كه بر آمد اهل يقين‬ ‫پيام ديگر دارند‪.‬‬ ‫گنجينه آسماني ‪ -‬متن مستند روايت فتح‬ ‫‪-----------------------------------------‬‬‫عاشورا در نظر ديگران‬ ‫برخى از نويسندگان غير مسلمان مستقل كتاب درباره اين حادثه نوشتهاند ‪.‬در اينجا تنها تعدادى اندك از‬ ‫اين نظرها(از مسلمانان و غير مسلمانان)آورده مىشود ‪.‬‬ ‫مهاتما گاندى(رهبر استقلل هند) ‪:‬من زندگى امام حسين‪،‬آن شهيد بزرگ اسلم را بدقت خواندهام و‬ ‫توجه كافى به صفحات كربل نمودهام و بر من روشن شده است كه اگر هندوستان بخواهد يك كشور‬ ‫پيروز گردد‪،‬بايستى از سرمشق امام حسين پيروى كند‪.‬‬ ‫محمد على جناح(قاعد اعظم پاكستان) ‪:‬هيچ نمونهاى از شجاعت‪،‬بهتر از آنكه امام حسين از لحاظ‬ ‫فداكارى و تهور نشان داد در عالم پيدا نمىشود‪.‬به عقيده من تمام مسلمين بايد از سرمشق اين‬ ‫شهيدى كه خود را در سرزمين عراق قربان كرد پيروى نمايند‪.‬‬ ‫چارلز ديكنز(نويسنده معروف انگليسى) ‪:‬اگر منظور امام حسين جنگ در راه خواستههاى دنيايى‬ ‫بود‪،‬من نمىفهمم چرا خواهران و زنان و اطفالش به همراه او بودند؟پس عقل چنين حكم مىنمايد كه او‬ ‫فقط بخاطر اسلم‪،‬فداكارى خويش راانجام داد‪.‬‬ ‫توماس كارليل(فيلسوف و مورخ انگليسى) ‪:‬بهترين درسى كه از تراژدى كربل مىگيريم‪،‬اينست كه‬ ‫حسين و يارانش ايمان استوار به خدا داشتند‪.‬آنها با عمل خود روشن كردند كه تفوق عددى در جايى كه‬ ‫حق با باطل روبرو مىشود اهميتندارد و پيروزى حسين با وجود اقليتى كه داشت‪،‬باعث شگفتى من‬ ‫است‪.‬‬ ‫ادوارد براون(مستشرق معروف انگليسى) ‪:‬آيا قلبى پيدا مىشود كه وقتى درباره كربل سخن‬ ‫مىشنود‪،‬آغشته با حزن و الم نگردد؟حتى غير مسلمانان نيز نمىتوانند پاكى روحى را كه در اين جنگ‬ ‫اسلمى در تحت لواى آن انجام گرفت انكار كنند‪.‬‬ ‫فردريك جمس ‪:‬درس امام حسين و هر قهرمان شهيد ديگرى اين است كه در دنيا اصول ابدى عدالت و‬ ‫ترحم و محبت وجود دارد كه تغيير ناپذيرند و همچنين مىرساند كه هر گاه كسى براى اين صفات‬ ‫مقاومت كند و بشر در راه آن پافشارى نمايد‪،‬آن اصول هميشه در دنيا باقى و پايدار خواهد ماند‪.‬‬ ‫واشنگتن ايروينگ(مورخ مشهور آمريكايى) ‪:‬براى امام حسين«ع»ممكن بود كه زندگى خود را با تسليم‬ ‫شدن اراده يزيد نجات بخشد‪،‬ليكن مسؤوليت پيشوا و نهضت بخش اسلم اجازه نمىداد كه او يزيد را‬ ‫بعنوان خلفت بشناسد‪.‬او بزودى خود را براى قبول هر ناراحتى و فشارى به منظور رها ساختن اسلم‬ ‫از چنگال بنى اميه آماده ساخت‪.‬در زير آفتاب سوزان سرزمين خشك و در روى ريگهاى تفتيده‬ ‫عربستان‪ ،‬روح حسين فنا ناپذير است‪.‬اى پهلوان و اى نمونه شجاعت و اى شهسوار من‪،‬اى حسين!‬ ‫توماس ماساريك ‪:‬گر چه كشيشان ما هم از ذكر مصائب حضرت مسيح مردم را متأثر مىسازند‪،‬ولى آن‬ ‫شور و هيجانى كه در پيروان حسين«ع»يافت مىشود در پيروان مسيح يافت نخواهد شد و گويا سبب‬ ‫اين باشد كه مصائب مسيح در برابر مصائب حسين«ع»مانند پر كاهى است در مقابل يك كوه عظيم‬ ‫پيكر‪.‬‬ ‫موريس دوكبرى ‪:‬در مجالس عزادارى حسين گفته مىشود كه حسين‪،‬براى حفظ شرف و ناموس مردم‬ ‫و بزرگى مقام و مرتبه اسلم‪،‬از جان و مال و فرزند گذشت و زير بار استعمار و ماجراجويى يزيد‬

‫نرفت‪.‬پس بياييد ما هم شيوه او را سرمشق قرار داده از زيردستى استعمارگران خلصى يابيم و مرگ‬ ‫با عزت را بر زندگى با ذلت ترجيح دهيم‪.‬‬ ‫ماربين آلمانى(خاور شناس) ‪:‬حسين«ع»با قربانى كردن عزيزترين افراد خود و با اثبات مظلوميت و‬ ‫حقانيت خود‪،‬به دنيا درس فداكارى و جانبازى آموخت و نام اسلم و اسلميان را در تاريخ ثبت و در‬ ‫عالم بلند آوازه ساخت‪.‬اين سرباز رشيد عالم اسلم به مردم دنيا نشان داد كه ظلم و بيداد و ستمگرى‬ ‫پايدار نيست و بناى ستم هر چه ظاهرا عظيم و استوار باشد‪،‬در برابر حق و حقيقت چون پر كاهى بر‬ ‫باد خواهد رفت‪.‬‬ ‫بنت الشاطى ‪:‬زينب‪،‬خواهر حسين بن على«ع»لذت پيروزى را در كام ابن زياد و بنى اميه خراب كرد و‬ ‫در جام پيروزى آنان قطرات زهر ريخت‪،‬در همه حوادث سياسى پس از عاشورا‪،‬همچون قيام مختار و‬ ‫عبد الله بن زبير و سقوط دولت امويان و برپايى حكومت عباسيان و ريشه دواندن مذهب تشيع‪،‬زينب‬ ‫قهرمان كربل نقش برانگيزنده داشت‪.‬‬ ‫لياقت على خان(نخستين نخست وزير پاكستان) ‪:‬اين روز محرم‪،‬براى مسلمانان سراسر جهان معنى‬ ‫بزرگى دارد‪.‬در اين روز‪،‬يكى از حزن آورترين و تراژديكترين وقايع اسلم اتفاق افتاد‪،‬شهادت حضرت‬ ‫امام حسين«ع»در عين حزن‪،‬نشانه فتح نهايى روح واقعى اسلمى بود‪،‬زيرا تسليم كامل به اراده الهى‬ ‫به شمار مىرفت‪.‬اين درس به ما مىآموزد كه مشكلت و خطرها هر چه باشد‪،‬نبايستى ما پروا كنيم و از‬ ‫راه حق و عدالت منحرف شويم‪.‬‬ ‫جرج جرداق(دانشمند و اديب مسيحى) ‪:‬وقتى يزيد‪،‬مردم را تشويق به قتل حسين و مأمور به خونريزى‬ ‫مىكرد‪،‬آنها مىگفتند‪«:‬چه مبلغ مىدهى؟»اما انصار حسين به او گفتند‪:‬ما با تو هستيم‪.‬اگر هفتاد بار كشته‬ ‫شويم‪،‬باز مىخواهيم در ركابت جنگ كنيم و كشته شويم‪.‬‬ ‫عباس محمود عقاد(نويسنده و اديب مصرى) ‪:‬جنبش حسين‪،‬يكى از بى نظيرترين جنبشهاى تاريخى‬ ‫است كه تاكنون در زمينه دعوتهاى دينى يا نهضتهاى سياسى پديدار گشته است‪...‬دولت اموى پس از‬ ‫اين جنبش‪،‬به قدر عمر يك انسان طبيعى دوام نكرد و از شهادت حسين تا انقراض آنان بيش از شصت‬ ‫و اندى سال نگذشت‪.‬‬ ‫احمد محمود صبحى ‪:‬اگر چه حسين بن على«ع»در ميدان نظامى يا سياسى شكست خورد‪،‬اما‬ ‫تاريخ‪،‬هرگز شكستى را سراغ ندارد كه مثل خون حسين«ع»به نفع شكست خوردگان تمام شده‬ ‫باشد‪.‬خون حسين‪،‬انقلب پسر زبير و خروج مختار و نهضتهاى ديگر را در پى داشت‪،‬تا آنجا كه حكومت‬ ‫اموى ساقط شد و نداى خونخواهى حسين‪،‬فريادى شد كه آن تختها و حكومتها را به لرزه درآورد‪.‬‬ ‫آنطون بارا (مسيحى) ‪:‬اگر حسين از آن ما بود‪،‬در هر سرزمينى براى او بيرقى بر مىافراشتيم و در هر‬ ‫روستايى براى او منبرى بر پا مىنموديم و مردم را با نام حسين به مسيحيت فرا مىخوانديم‪.‬‬ ‫نيكلسون(خاورشناس معروف) ‪:‬بنى اميه‪،‬سركش و مستبد بودند‪،‬قوانين اسلمى را ناديده انگاشتند و‬ ‫مسلمين را خوار نمودند‪...‬و چون تاريخ را بررسى كنيم‪،‬گويد‪ :‬دين بر ضد فرمانفرمايى تشريفاتى قيام‬ ‫كرد و حكومت دينى در مقابل امپراتورى ايستادگى نمود‪.‬بنابر اين‪،‬تاريخ از روى انصاف حكم مىكند كه‬ ‫خون حسين«ع»به گردن بنى اميه است‪.‬‬ ‫سر پرسى سايكس(خاور شناس انگليسى) ‪:‬حقيقتا آن شجاعت و دلورى كه اين عده قليل از خود بروز‬ ‫دادند‪،‬به درجهاى بوده است كه در تمام اين قرون متمادى هر كسى كه آن را شنيد‪،‬بى اختيار زبان به‬ ‫تحسين و آفرين گشود‪.‬اين يك مشت مردم دلير غيرتمند‪،‬مانند مدافعان ترموپيل‪،‬نامى بلند غير قابل‬ ‫زوال براى خود تا ابد باقى گذاشتند‪.‬‬ ‫تاملس توندون(هندو‪،‬رئيس سابق كنگره ملى هندوستان) ‪:‬اين فداكاريهاى عالى از قبيل شهادت امام‬ ‫حسين«ع»‪،‬سطح فكر بشريت را ارتقا بخشيده است و خاطره آن شايسته است هميشه باقى بماند و‬ ‫يادآورى شود‪ .‬محمد زغلول پاشا(در مصر‪،‬در تكيه ايرانيان) ‪:‬حسين«ع»در اين كار‪،‬به واجب دينى و‬ ‫سياسى خود قيام كرده و اينگونه مجالس عزادارى‪،‬روح شهامت را در مردم پرورش مىدهد و مايه‬ ‫قوت اراده آنها در راه حق و حقيقت مىگردد‪.‬‬ ‫عبد الرحمان شرقاوى(نويسنده مصرى) ‪:‬حسين«ع»‪،‬شهيد راه دين و آزادگى است‪.‬نه تنها شيعه بايد به‬ ‫نام حسين ببالد‪،‬بلكه تمام آزاد مردان دنيا بايد به اين نام شريف افتخار كنند ‪.‬‬ ‫طه حسين(دانشمند و اديب مصرى) ‪:‬حسين«ع»براى به دست آوردن فرصت و از سرگرفتن جهاد و‬ ‫دنبال كردن از جايى كه پدرش رها كرده بود‪،‬در آتش شوق مىسوخت‪.‬او زبان را درباره معاويه و‬ ‫عمالش آزاد كرد‪،‬تا به حدى كه معاويه تهديدش نمود‪.‬اما حسين‪،‬حزب خود را وادار كرد كه در‬ ‫طرفدارى حق سختگير باشند‪.‬‬

‫عبد الحميد جودة السحار(نويسنده مصرى) ‪:‬حسين«ع»نمىتوانست با يزيد بيعت كند و به حكومت او تن‬ ‫بدهد‪،‬زيرا در آن صورت‪،‬بر فسق و فجور‪،‬صحه مىگذاشت و اركان ظلم و طغيان را محكم مىكرد و بر‬ ‫فرمانروايى باطل تمكين مىنمود‪.‬امام حسين به اين كارها راضى نمىشد‪،‬گر چه اهل و عيالش به اسارت‬ ‫افتند و خود و يارانش كشته شوند‪.‬‬ ‫علمه طنطاوى(دانشمند و فيلسوف مصرى) ‪(:‬داستان حسينى)عشق آزادگان را به فداكارى در راه‬ ‫خدا بر مىانگيزد و استقبال مرگ را بهترين آرزوها به شمار مىآورد‪،‬چندانكه براى شتاب به قربانگاه‪،‬بر‬ ‫يكديگر پيشى جويند‪.‬‬ ‫العبيدى(مفتى موصل) ‪:‬فاجعه كربل در تاريخ بشر نادرهاى است‪،‬همچنان كه مسببين آن نيز‬ ‫نادرهاند‪...‬حسين بن على«ع»سنت دفاع از حق مظلوم و مصالح عموم را بنا بر فرمان خداوند در‬ ‫قرآن به زبان پيمبر اكرم وظيفه خويش ديد و از اقدام به آن تسامحى نورزيد‪.‬هستى خود را در آن‬ ‫قربانگاه بزرگ فدا كرد و بدين سبب نزد پروردگار‪«،‬سرور شهيدان»محسوب شد و در تاريخ‬ ‫ايام‪«،‬پيشواى اصلح طلبان» به شمار رفت‪ .‬آرى‪،‬به آنچه خواسته بود و بلكه برتر از آن‪،‬كامياب گرديد‪.‬‬ ‫‪-----------------------------‬‬‫آفتاب در حجاب‬ ‫پرتو اول‬ ‫دلت میخواهد که طاقت بیاوری و صبوری کنی‪.‬‬ ‫بچه ها چشمشان به توست وتو اگر آرام باشی ‪ ،‬آرامش می گیرند و اگر تو بی تابی کنی ‪ ،‬طاقت از‬ ‫کف می دهند ‪.‬‬ ‫پس باید قطره قطره آب شوی وسکوت کنی ‪ .‬جرعه جرعه خون دل خوری و دم بر نیاری ‪ .‬حسین از‬ ‫صبح با تک تک هر صحابی ‪ ،‬به شهادت رسیده است ‪ ،‬با قطره قطره خون هر شهید ‪ ،‬به زمین نشسته‬ ‫است و تو هر بار به او تسلی بخشیده ای و اشک از دیدگان دلش سترده ای ‪.‬‬ ‫هر بار که از میدان برآمده افزایش موهای سپید سرو رویش را شماره کرده ای ‪ ،‬در خود شکسته ای ‪،‬‬ ‫اما خم به ابرو نیاورده ای ‪ .‬خواهر اگر تعداد موهای سپید برادر را نداند که خواهر نیست ‪ ،‬تازه اینها‬ ‫مربوط به ظواهر است ‪ .‬زینب یعنی شناسای بندهای دل حسین ‪ ،‬یعنی زیستن در دهلیزهای قلب‬ ‫حسین ‪،‬عبور کردن از رگهای حسین و تپیدن با نبض حسین ‪ .‬زینب یعنی چشیدن خارپای حسین با‬ ‫چشم ‪ .‬زینب یعنی کشیدن بار پشت حسین‪ ،‬بر دل ‪.‬‬ ‫حسین هر بار آمدن و رفتن ‪ ،‬تعزیتهایش را به دامان تو می ریخت و التیام از نگاه تو می گرفت ‪ .‬این‬ ‫بود که هر بار سنگین می آمد و سبکبال باز می گشت ‪ .‬خسته و شکسته می آمد اما برقرار و استوار‬ ‫باز می گشت ‪.‬‬ ‫دلت میخواهد که طاقت بیاوری و صبوری کنی‪.‬‬ ‫اما اکنون ماجرا متفاوت است ‪ .‬علی اکبر برای تو تنها یک برادرزاده نیست ‪ .‬علی اکبر پیامبر دوباره‬ ‫توست ‪.‬علی اکبر برای تو التیام شهادت محسن است ‪ .‬غنچه نیامده ‪ .‬غنچه پیش از شکفتن پرپر شده‬ ‫‪.‬شهادت محسن بر دلت زخمی ماندگار شد ‪ .‬وتا علی اکبر نیامد این زخم التیام نیافت ‪ .‬اکنون این‬ ‫مرهم زخم توست که به خون آغشته شده است ‪ .‬اکنون این زخم کهنه توست که سر باز کرده است ‪.‬‬ ‫دوست داشتی که حسین را دمادم در آغوش بگیری اما تو بزرگ بودی و حسین بزرگتر و شرم همیشه‬ ‫مانع می شد و تو همیشه به نگاه اکتفا میکردی و با چشمهایت بر سرو روی حسین بوسه می زدی ‪.‬‬ ‫وقتی علی اکبر آمد ‪ ،‬میوه بهانه چیده شد و همه موانع برچیده ‪ .‬حسین کوچکت همیشه در آغوش تو‬ ‫بود و تو می توانستی تمامی احساسات حسین طلبانه ات را نثار او کنی ‪.‬‬ ‫دلت میخواهد که طاقت بیاوری و صبوری کنی‪ .‬اما چگونه؟‬ ‫با این قامت شکسته که نمی توان خیمه وجود حسین را عمود شد ‪ .‬بااین دل گداخته که نمی توان بر‬ ‫جگر حسین مرهم گذاشت ‪.‬‬ ‫اکنون صاحب عزا تویی چگونه به تسلی حسین برخیزی‪ .‬نیازی نیست زینب ! این را هم حسین خوب‬ ‫می فهمد ‪.‬‬ ‫وقتی پیکر پاره پاره علی اکبر به نزدیکی خیمه ها می رسد و تو به پهنای صورت اشک می ریزی و‬ ‫روی به ناخن می خراشی وقتی تا رسیدن به پیکر علی چند بار زمین می خوری و بر می خیزی وقتی‬ ‫خودت را بر روی پیکر علی اکبر می اندازی ‪ ،‬حسین فریاد می زند ‪ ":‬زینب را در یابید ‪ .‬هم الن است‬ ‫که قالب تهی کند و کبوتر جانش از قفس تنش بگریزد "‪.‬‬ ‫پرتو دوم‬ ‫دو نوجوانی که اکنون بسوی تو پیش می آیند ‪ ،‬فرزندان تواند‪ ،‬عون و محمد‪.‬‬ ‫هر دو یلی شده اند برای خودشان ‪.‬‬ ‫به شاخه های شمشاد می مانند ‪ .‬هیچگاه به دید فروشنده اینسان به آنها نگاه نکرده بودی چه بزرگ‬ ‫شده اند چه قد کشیده اند چه به کمال رسیده اند ‪ .‬جان می دهند برای قربانی کردن پیش پای حسین‪،‬‬ ‫برای باز پس دادن به خدا ‪ .‬برای عرضه در بازار عشق‪.‬‬ ‫از صبح بی تاب و قرار بوده اند ‪ .‬پیش از علی اکبر بار سفر بسته اند اما امام پروانه پرواز را به علی‬ ‫اکبر داده است و این آنها را بی تاب کرده است ‪ .‬علت بی تابی شان را می دانی اما آب در دلت تکان‬

‫نمی خورد ‪ .‬می دانی که قرار نیست دنیای بعد از حسین را ببینند‪ .‬اینهمه سال پای دو گل نشسته ای تا‬ ‫به محبوبت هدیه اش کنی ‪ .‬همه آن رنجها برای امروز سپری شده است و حال مگر می شود که نشود‪.‬‬ ‫اکنون هر دو بغض کرده اند ‪ " :‬مادر امام رخصت میدان نمی دهد کاری بکن "‪.‬‬ ‫تو می گویی ‪ ":‬عزیزان پای مرا به میان نکشید ‪".‬‬ ‫محمد می گوید ‪ ":‬ماندن بیش ازاین قابل تحمل نیست مادر! دست ما و دامنت!"‬ ‫تو قامت دو نوجوانت را دوره می کنی و می گویی‪ ":‬رمز این کار را به شما می گویم تا ببینم خودتان‬ ‫چه می کنید ‪.‬آری قفل رضایت امام به رمز این کلم گشوده می شود ‪ .‬بروید و امام را به مادرش‬ ‫فاطمه (س) قسم بدهید همین ‪".‬‬ ‫هر دو نگاهشان را به حلقه چشمهای تو میدوزند‪.‬‬ ‫مادرانه تشر میزنی ‪":‬بروید دیگر ‪ ،‬چرا ایستاده اید ؟!"‬ ‫وقتی طنین صدای عون به رجز در میدان می پیچد می فهمی که کلم رمز کار خودش را کرده است و‬ ‫پروانه شهادت از سوی امام صادر شده است ‪.‬شاید این اولین بار است که صدای فریاد عون را می‬ ‫شنوی از آنجا که همیشه با تو آرام و به مهر سخن می گفته نمی توانستی تصور کنی که ذخیره و‬ ‫ظرفیتی از فریاد هم در حنجره داشته باشد‪.‬‬ ‫در این لحظات نباید خود را نشان بدهی ؛و حتی بنا نداری پا از خیمه بیرون بگذاری ‪ .‬اکنون از خیمه‬ ‫درآمدن و در پیش چشم حسین ظاهر شدن یعنی به رخ کشیدن این دو هدیه کوچک ‪ .‬واین دو گل‬ ‫نورسته چه قابل دارد پیش پای حسین! اکنون شرم از این دو هدیه کوچک‪ ،‬کافیست تا تلقی نگاه تو را‬ ‫با حسین پرهیز دهد‪ .‬ای وای این کسی که پیکر عون و محمد را به بغل زده و با کمر شکسته و‬ ‫چشمهای گریان آن دو را بسوی خیمه می کشاند حسین است‪ .‬جان عالم بفدایت‪ ،‬حسین جان رها کن‬ ‫این دو قربانی کوچک را‪ .‬خسته می شوی‪ .‬رهایشان کن حسین جان! اینها برای همین خاک آفریده‬ ‫شده اند‪ .‬من این دو ستاره کوچک را در مقابل خورشید وجود تو اصل ً نمی بینم ‪...‬‬ ‫زینب! کاش از خیمه بیرون می زدی و خودت را به حسین نشان می دادی تا او ببیند که خم به ابرو‬ ‫نیاورده ای‪ ،‬تا او ببیند که زخم علی اکبر بر دلت عمیق تر است تا این دو خراش کوچک‪ .‬تا او ‪ ...‬اما‬ ‫نه‪ ،‬چه نیازی که دل تو چون آئینه در دستان حسین است‪.‬‬ ‫پرتو سوم‬ ‫قصه غریبی است این ماجرای عطش‪ .‬درکربل شاید هیچ کس به اندازه تو زهرعطش در جانش رسوخ‬ ‫نکرده باشد‪ .‬معجر و مقنعه و عبا و دشداشه ‪ ،‬در زیر این آفتاب سوزنده نینوا‪ ،‬حتی خون رگهای تو را‬ ‫تبخیر کرده است‪.‬‬ ‫و تو اکنون باید زبانه های عطش را در چشمهای کودکان نظاره کنی و زبان به کام بگیری و دم بر‬ ‫نیاوری‪ .‬باید ببینی که کودکان پیراهنهای خود را بال زده اند و شکم به رطوبت جای مشک پیشین سپرده‬ ‫اندتا تشنگی را فرو بنشانند‪.‬‬ ‫اما از همه اینها مهمتر آن است که نگذاری آتش عطش بچه ها از در و دیوار خیمه ها به گوش عباس‬ ‫برسد‪.‬‬ ‫او تاب دیدن اشک بچه ها را ندارد‪ .‬او در مقابل گریه های رقیه دوام نمی آورد ‪.‬فقط کافی است که‬ ‫سکینه لب به خواستن آب تر کند؛ او تمام دریاهای عالم را به پایش می ریزد‪ .‬نه‪ ،‬نه‪ ،‬نه‪ ،‬عباس نباید‬ ‫لبهای به خشکی نشسته سکینه را نبیند‪ .‬نگاه عباس نباید با نگاه سکینه تلقی کند‪ .‬زندگی بدون آب‬ ‫ممکن تر است تا بدون عباس‪.‬‬ ‫اما مگر او با گفتن و شنیدن خبردار می شود ؟ دل او آئینه آفرینش است؛ دل عباس به آسمان آبی و‬ ‫بی ابر می ماند‪ .‬پرواز هیچ پرنده خیالی در نظرگاه دلش مخفی نمی ماند‪ .‬چگونه ممکن است که او از‬ ‫عطش حسین و بچه های حسین بی خبر بماند؟!‬ ‫وحال چه گذشت که عباس ادب‪ ،‬عباس معرفت‪ ،‬عباس خضوع‪ ،‬پیش روی امام ایستاده است و گفته‬ ‫است‪ ":‬آقا تابم تمام شده است"‪.‬و آقا رخصت داده است‪ .‬خب اگر آقا رخصت داده است پس چرا‬ ‫نمی روی عباس! اینجا حول و حوش خیمه زینب چه میکنی ؟ آمده ای که معرفت را به تجلی بنشینی؟‬ ‫ادب راکمال ببخشی ؟ عباس من ! تو خود معلم عشقی ! امتحان چه را پس می دهی ؟‬ ‫عباس من! پس چیزی بگو چرا سکوت کرده ای ونگاهت را به خیمه ها دوخته ای‪ .‬دل زینب اگر کوه‬ ‫هم باشد مثل پنبه در مقابل نگاه تو زده می شود ‪ .‬اما مگر چه مانده است که نگفته ای؟ شیواتر از‬ ‫چشم تو چیست؟ برو عباس من بیش از این تاب نگاهت را ندارم‪.‬‬ ‫می بینمت که مشک آب به دست راست و شمشیر به دست چپ گرفته ای یعنی که قصد جنگ نداری‪.‬و‬ ‫با خود زمزمه میکنی‪ :‬و ا‪ ...‬ان قطعتموا یمینی انی احامی ابدا عن دینی‬ ‫چه حال خوشی داری با این ترنمی که برای حسینت پیدا می کنی که ناگهان سایه ای از پشت نخلها‬ ‫بیرون میجهد و غفلتا دست راست تو را قطع می کند‪ .‬اما این که تو داری غفلت نیست‪ ,‬عین حضور‬ ‫است‪ .‬تو فقط حسین را قرار است ببینی که می بینی ‪ .‬دیگران چه جای دیدن دارند ؟! حتی وقتی در‬ ‫شریعه فرات به آب نگاه می کنی به جای خودت تمثال حسین را می بینی و چه سبکبال از کناره فرات‬ ‫بر میخیزی‪.‬‬ ‫و حال مشک به دندان میگیری و به نگاه سکینه فکر میکنی ‪...‬‬ ‫جانم فدای اشکهای تو! گریه نکن عباس من! دشمن نباید چشمهای تو را اشکبار ببیند ‪.‬‬ ‫و من از هم اکنون باید به تسلی دل حسین بر خیزم ! غم از دست رفتن برادری چون تو پشت حسین‬ ‫را می شکند ‪.‬‬

‫جانم فدای این دو برادر!‬ ‫پرتو چهارم‬ ‫خودت را مهیا کن زینب که حادثه دارد به اوج خود نزدیک می شود‪ .‬همه تحملها که تاکنون کرده ای‬ ‫تمرین بوده است همه مقدمه بوده است و همه تابها و توانها ‪ ،‬تدارک این لحظه عظیم امتحان!‬ ‫انگار که از ازل تا کنون هیچ مصیبتی نبوده است‪ .‬چرا که حسین بوده است و حسین کافی است تا‬ ‫همه خل ها و کاستیها را پر کند‪.‬‬ ‫این حسین است که با نوایی غریب صدا میزند ‪ :‬ای زینب! ای ام کلثوم! ای فاطمه! ای سکینه! ‪...‬‬ ‫سلم جاودانه من به شما‬ ‫از لحن کلم در می یابی که این مقدمه وداع با توست ‪ .‬سکینه هم بوضوح بوی فراق و شهادت را از‬ ‫این کلم استشمام می کند‪ .‬نه کلم نمی تواند‪ .‬هیچ کلمی نمی تواند آرامش را به قلب سکینه باز‬ ‫گرداند مگر فقط آغوش حسین! گشودن این دو آغوش فقط کار توست ‪ .‬دختران دیکر هم سهمی‬ ‫دارند‪ .‬این دختران مسلم ‪ ،‬این فاطمه‪ ،‬این رقیه که به پهنای صورت اشک می ریزدو لبهایش را بهم‬ ‫می فشرد تا صدای گریه هایش جان پدر را نیاشوبد؛ اینها هم از این واپسین جرعه های محبت سهمی‬ ‫می طلبند‪ .‬اگر چه سکوت میکنند اما نگاهشان غرق تمناست‪.‬‬ ‫سکینه را به آغوش می کشی تا هم پناه اشک او باشی و هم راه را برای رقیه گشوده باشی‪ .‬برای‬ ‫رقیه ماجرا متفاوت است ‪ .‬دختری که در تمام عمر سه ساله خویش جز مهر و عطوفت ندیده است ‪.‬‬ ‫دختری که در تلقی آغوشها پایش به زمین نرسیده است‪ .‬پدر را عازم سفر می بیند اما نمی داند که‬ ‫چرا خبر این سفر اینقدر دلش را می شکند و اشکهایش را جاری می کند‪ .‬فقط می داند که باید پدر را‬ ‫از رفتن باز دارد ‪ .‬با هر ترفندی که دختری مثل رقیه می تواند‪ ،‬پای پدری مثل حسین را سست کند‬ ‫باید به میدان بیاید‪.‬‬ ‫دیدن جست و خیز ماهی کوچکی بر خاک در تحمل تو نیست ‪ .‬بخصوص اگر آن ماهی کوچک قلب تو‬ ‫باشد‪ ،‬دردانه تو باشد‪ ،‬رقیه تو باشد‪.‬از خیمه بیرون می زنی و به خیمه خلوت پناه می بری تا بتوانی‬ ‫بغضت را بی مهابا رها کنی و به آسمان ابری چشم مجال باریدن دهی ‪ .‬نمی فهمی که زمان چگونه‬ ‫می گذرد و تو کی از هوش می روی ‪ .‬چشمهایت را باز می کنی و حسین را می بینی که سرت را به‬ ‫زانو گرفته است‪ .‬یک لحضه آرزو می کنی کاش زمان متوقف بشود و این حضور به اندازه عمر کائنات‬ ‫دوام بیاورد ‪ .‬این شاید تقدیر شیرین خداست برای تو که وداعت را با حسین در این خلوت قرار دهد و‬ ‫همه چشمها را از این وداع آتشناک بپوشاند‪ .‬هیچ کس تا ابد جز خود خدا نمی داند که میان تو و حسین‬ ‫در این لحضات چه می گذرد ‪ .‬حتی فرشتگان از بیم آتش گرفتن بالهای خویش در هرم این وداع به‬ ‫شما نزدیک نمی شوند‪.‬‬ ‫هیچ کس نمی تواند بفهمد که دست حسین با قلب تو چه می کند؟‬ ‫هیچ کس نمی تواند بفهمد که نگاه حسین در جان تو چه می ریزد؟‬ ‫فقط آنچه دیگران ممکن است بدانند این است که زینبی دیگر از خیمه بیرون می آید‪.‬‬ ‫زینبی که دیگر زینب نیست ‪ .‬تماما حسین شده است‪.‬‬ ‫پرتو پنجم‬ ‫بریده باد دستهای تو مالک!‬ ‫این شمشیر مالک بن یسر کندی است که بر فرق امام فرود آمده است‪ .‬همه عالم فدای یک تار مویت‬ ‫حسین جان ! برگرد! این پیشانی بستن می خواهد‪ ،‬این کله و عمامه عوض کردن و ‪ ...‬این چشم خون‬ ‫گرفته بوسیدن‪.‬‬ ‫تا دشمن به خود مشغول است و کشته های شمشیر تو را جمع می کند بیا تا خواهرت این زخم را با‬ ‫پاره جگر مرهم بگذارد‪ .‬بیا که خون گونه ات را به اشک چشم بروبد‪ ،‬بیا که جانش را سر دست بگیرد‬ ‫و دور سرت بگرداند‪.‬‬ ‫پیش از آنکه دست تو پارچه را گرداگرد سر حسین بپیچد‪ ،‬بچه ها گرداگرد او حلقه زده اند ‪ .‬پیش روی‬ ‫بچه ها محبوبترین عزیزآنهاست که تا دمی دیگر برای همیشه ترکشان می گوید‪ .‬حکایت غریبی است‬ ‫حکایت این لحظات که فهم از دریافتن آن عاجز است چه رسد به گفتن و پرداختن‪ .‬وچه سخت است‬ ‫برای حسین گفتن این کلم به توکه‪ :‬باز کن این حلقه های عاطفه را از دست و بال من! این حلقه ها‬ ‫از اعماق قلب تو گذشته است چگونه می توان این حلقه ها را گشود؟ و دست به کار می شوی تو از‬ ‫سویی و سکینه از سوی دیگر ‪.‬همه را یکی یکی از حسین جدا میکنی ‪ .‬حسین از جا کنده میشود و پا‬ ‫در رکاب ذوالجناح می گذارد‪ ...‬اما اکنون ذوالجناح است که قدم از قدم بر نمی دارد‪ .‬کی گریخته است‬ ‫این دخترک!؟ از روزن کدام غفلت استفاده کرده است و خود را به آنجا رسانده است؟ فاطمه نگاه در‬ ‫نگاه پدر می دوزد‪:‬‬ ‫ پدر جان! منزل زباله یادت هست؟ وقتی خبر شهادت مسلم رسید؟ تو یتیمان مسلم را بر روی زانو‬‫نشاندی و دست نوازش بر سرشان کشیدی! پدر جان بوی یتیمی در شامه جهان پیچیده است‪ .‬بابا! این‬ ‫بار که تو می روی قطعا یتیمی می آید ‪ .‬چه کسی گرد یتیمی از چهره ام بزداید؟ چه کسی مرا بر زانو‬ ‫بنشاند و دست نوازش بر سرم بکشد ؟ خودت این کار را بکن بابا!‬ ‫حسین با همه عاطفه اش‪ ،‬فاطمه را در آغوش می فشرد بر سر و رویش دست می کشد و چشم و‬ ‫گونه و لبهایش را غرق بوسه میکند‪.‬‬

‫فاطمه بر می خیزد و حسین نیز؛ اما تو فرو می نشینی‪ .‬حسین می ایستد اما تو فرو می شکنی و‬ ‫ناگهان به یاد وصیت مادرت می افتی ؛‬ ‫ مهل مهل! یابن الزهرا!قدری درنگ ‪ ...‬مهلتی ای فرزند زهرا!‬‫ایستاد ! چه سّر غریبی نهفته است در این نام زهرا!‬ ‫احترام حضور توست یا نام زهرا که حسین را از اسب پیاده کرده است‪ .‬وقتی سیراب لب از گلوی‬ ‫حسین برمی داری عمیق نفس می کشی و می گویی‪ ":‬جانم فدای تو مادر!"‬ ‫تو هنوز در خلسه ی این بو سه ای که صدای حسین را از میدان می شنوی‪.‬ل حول و ل قوة ال بالله‬ ‫‪.‬آری لحن این ل حول آهنگ فرو افتادن خورشید بر زمین است‪.‬حسین تو اما با اینهمه زخم ایستاده ‪.‬‬ ‫فقط کاش حسین پیراهنش را به ستردن خون پیشانی بال نیاورد و سینه اش طمع تیر دشمن را‬ ‫برنیانگیزد‪.‬‬ ‫پرتو ششم‬ ‫رویت را مخراش ! مبادا که لب به نفرین گشایی و زمین و زمان را به هم بریزی و کائنات را کن‬ ‫فیکون کنی! ظهور ابر هبا سیاه در آسمان صاف آتش گرفتن گونه های خورشید برپا شدن طوفانی‬ ‫عظیم به رنگ سرخ ‪ ،‬برانگیخته شدن غبار سیاه و فرو باریدن خون همه از سر این کلمی است که تو‬ ‫اراده کردی و بر زبان نیاوردی ‪":‬کاش آسمان به زمین بیاید و کاش کوهها همه تکه تکه شوند و بر‬ ‫دامن بیابانها فرو بریزند کاش‪"...‬‬ ‫اما مکن مگو‪ ،‬مخواه زینب !‬ ‫گرز فریادت را بر سر عمر سعد بکوب که ‪ ":‬ننگ بر تو! پسر پیامبر را می کشند و تو نگاه می کنی؟!"‬ ‫بگذار او گریه کند و روی از تو بر نگرداند و کلم تو را نشنیده بگیرد ‪ .‬بگذار ‪ . ...‬اما نفرین مکن ‪.‬‬ ‫می دانستی که کربلئی هست می دانستی که عاشورائی خواهد آمد‪ .‬اما هرگز فکر نمی کردی که‬ ‫فاجعه تا بدین حد عظیم و شکننده باشد‪.‬‬ ‫می دانستی که حسین به هر حال در آغوش خون خواهد خفت و بر محمل شهادت سفر خواهد کرد اما‬ ‫گمان نمی کردی که کشتن پسر پیامبر این همه داوطلب داشته باشد‪.‬‬ ‫شهادت ندیده نبودی مادرت عصمت کبری و پدرت علی مرتضی و برادرت حسن مجتبی همه هنگام‬ ‫سفر رخت شهادت پوشیدند‪.‬‬ ‫در مخیله ات هم نمی گنجید که ممکن است جنایتی به این عظمت در عالم اتفاق بیفتد و همچنان‬ ‫آسمان پا بر جا بماند‪.‬‬ ‫بگذار شمر با دست وپنجه خونین از قتلگاه بیرون بیاید سر برادرت را با افتخار بر سر دست بلند کند و‬ ‫بگوید‪ ":‬یک لحظه نور چهره او و جمال صورت او آنچنان مرا به خود مشغول کرد که داشتم از کشتنش‬ ‫غافل می شدم اما به خود آمدم و کار را تمام کردم به امیر بگویید کار‪ ،‬کار من بوده است‪".‬‬ ‫بگذار این ندا در آسمان بپیچد ‪ ":‬قتل المام ابن المام " اما حرف از فروریختن آسمان نزن!‬ ‫شکیبای ات را از دست نده که آسمان بر ستون صبر تو ایستاده است‪.‬‬ ‫اینک ملئک صف به صف در پیش تو زانو زده اند ‪ .‬این تمام پیامبران خداوندند که به تسلی دل مجروح‬ ‫تو آمده اند‪ .‬جز اینجا واکنون زمین کی تمام پیامبران را یک جا بر روی خویش دیده است؟‬ ‫این صف اولیاست ‪ .‬و این خود محمد ‪ -‬ص‪ -‬است که در میان معرکه ایستاده و محاسنش را در دست‬ ‫گرفته و اشک مثل باران بهاری بر روی گونه هایش فرو میریزد‪.‬‬ ‫و حال این تویی که دست زیر پیکر پاره پاره حسین میگیری و او را از زمین بلند می کنی و می گویی‬ ‫‪ ":‬خدا ! این قربانی را از آل محمد (ص) قبول کن‪" .‬‬ ‫‪----------------------------------‬‬‫آفات مداحي‬ ‫سخنراني آيت ا‪ ...‬مكارم شيرازي‬ ‫مداحان اهل بيت سرمايه عظيمي در دست دارند که بايد در حفظ آن کوشا باشند‪ .‬مداحي مي تواند‬ ‫احساسات عاشورايي را بسيج کند و اهداف امام حسين(ع) را در قالب شعر در دل‌هاي عزاداران به‬ ‫خصوص جوانان جاي دهد‪ .‬به همين خاطر ائمه(ع) فرمودند‪" :‬لک بيت بيت في الجنه‪ ".‬اما اين سرمايه‬ ‫ممکن است دچار آفاتي شود که به مواردي از آن‌ها اشاره مي کنيم‪:‬‬ ‫‪ - 1‬خارج بودن اشعار از زبان "قال" يا زبان "حال"‬ ‫توجه داشته باشيد که اشعاري که مي‌خوانيد از زبان قال يا زبان حال خارج نباشد‪ .‬زبان قال يعني‬ ‫مطلب مدرک معتبري داشته باشد و زبان حال يعني واقعا ً حال امام حسين(ع) و اصحابش اقتضاي‬ ‫اشعاري که مي خوانيد داشته باشد‪ .‬بايد شأن و منزلت امام حسين(ع) در محتواي اشعار حفظ شود‪.‬‬ ‫مثل ً وقتي مي شنويم مداحي خطاب به امام حسين(ع) مي‌گويد‪ ":‬يقين دارم که در دل آرزويي به جز‬ ‫دامادي اکبر نداري"! عاشورا از آن علو مقامش چقدر پايين مي آيد؟! اين مداح نه تنها بر خلف تاريخ‬ ‫حرف زده‪ ،‬چرا که آن حضرت ازدواج کرده بود‪ ،‬بلکه خودش را جاي امام حسين(ع) حساب کرده و در‬ ‫واقع فکر و آرزوي خودش را بر زبان مي آورد‪ .‬و يا مداحي درباره امام زمان(ع) مي گويد‪ :‬نمي دانم تو‬ ‫آواره ي کدام بيابان هستي که من هم در آن آواره شوم‪ .‬امام زمان(عج) که آواره نيست‪ ،‬آن حضرت‬ ‫در ميان ما است‪ ،‬در ميان محبان و شيعيان است‪ .‬البته جا دارد از اشعار بعضي از شاعران متعهد‬

‫معاصر قدرداني کنم که اشعار بلندي سروده اند و مداحان عزيز از اشعار بلند آنها استفاده کنند‪ .‬به هر‬ ‫حال الحمدلله مداحاني با فکر بلند داريم که اشعار بسيار زيبايي مي خوانند و اهداف مقدس امام‬ ‫حسين(ع) و مکتب اهل بيت و عشق به امام زمان(عج) را کامل ً پرورش مي دهند‪.‬‬ ‫‪ - 2‬بيان مسايل غلوآميز‬ ‫نبايد مسايلي بر زبان مداحان جاري شود که بوي غلو مي دهد‪ .‬اميرالمؤمنين(ع) فرمودند‪" :‬هلک في‬ ‫رجلن‪ ،‬محب غال و مبغض حال"؛ "دو گروه درباره من هلک شدند‪ ،‬آنها که غلو مي کنند و ما را برتر‬ ‫از مقاممان معرفي مي کنند و همچون خداوند مي ستايند و دشمناني که العياذبالله به ما لعن مي‬ ‫کنند‪ ".‬از اين که اين دو گروه همسنگ هم قرار داده شدند‪ ،‬معنايش اين است که هر دو گروه در‬ ‫اشتباه مي‌باشند‪ .‬گاهي از گوشه و کنار زمزمه‌هايي مي شنويم که خيلي زننده است‪" ،‬ل اله ال فاطمه‬ ‫الزهرا‪ ،‬يا ل اله ال زينب" کسي که اين سخن را مي گويد اگر بفهمد که چه مي گويد استکاني که از آن‬ ‫چاي مي خورد را بايد آب کشيد‪ .‬اين حرف‌ها علوه بر اين که خلف تعليمات اسلم است‪ ،‬اگر به گوش‬ ‫دشمنان برسد‪ ،‬که اين روزها راحت منتقل مي شود – مي‌گويند اين که ما مي گفتيم شيعيان کافرند‪،‬‬ ‫دليلش اين سخنان است‪ .‬البته ممکن است اين ذاکرين بي اطلع باشند که بايد پيش کسوت‌هاي‬ ‫مداحان و وعاظ محترم آنها را راهنمايي کنند‪.‬‬ ‫در نام گذاري هيئت‌ها هم دقت شود‪ .‬بعضي نام "ديوانگان امام حسين" را بر هيئت خود مي گذارند که‬ ‫وقتي مختصرش مي‌کنند مي‌شود هيئت ديوانگان! به جاي اين اسامي که آثار بدي دارد‪ ،‬نام "عاشقان"‪،‬‬ ‫"فدائيان"‪" ،‬دلدادگان" و "خادمان امام حسين" را انتخاب کنيد‪.‬‬ ‫‪ - 3‬عدم بهره‌مندي از آموزش‌هاي لزم‬ ‫وعاظ محترم در حوزه‌ها درس مي خوانند و پس از مرحله آموزش به وعظ مي پردازند‪ .‬همان طوري‬ ‫که منبر‪ ،‬ترکيبي از علم و هنر است‪ ،‬مداحي هم همين طور است‪ ،‬لذا براي مداحي هم آموزش ديدن‬ ‫لزم است‪ .‬مداحان هم بايد آگاهي و اطلعات لزم را داشته باشند و هم اين هنر را داشته باشند که‬ ‫چگونه بخوانند‪ .‬اگر فقط بخش‌هاي مربوط به هنرمندي را ياد بگيرند ولي از جنبه علمي آموزش نبييند‪،‬‬ ‫کم مي‌آورند و نمي‌توانند انجام وظيفه کنند‪ .‬لذا خوب است مراکزي براي آموزش مداحان ايجاد شود و‬ ‫افراد عالم و شايسته آموزش دهند و افرادي که آگاهي لزم از مسايل اسلمي ندارند‪ ،‬وارد اين کار‬ ‫نشوند‪.‬‬ ‫‪ - 4‬چراغ سبز گناه به مردم نشان دادن‬ ‫نبايد در مجالس عزاداري گفته شود که در طول سال هر گناهي که مي خواهيد انجام دهيد اما در ايام‬ ‫محرم که عزاداري مي کنيد گناهان شسته مي شود!امام حسين(ع) براي مکتب و مذهب شهيد شد لذا‬ ‫در مجالس حسيني بايد مذهب را تقويت کرد‪ .‬جريان حاجب کاشاني و شعر او که ‪:‬‬ ‫من ضامنم که هر چه خواهي گناه کن"‬ ‫"حاجب اگر معامله حشر با علي است‬ ‫را مي دانيد که حضرت را در خواب ديد که به او فرمود تو مداح خوبي هستي ولي اين شعرت بد بود‪.‬‬ ‫وقتي او پرسيد چه بگويم‪ ،‬امام(ع) فرمود بگو‪:‬‬ ‫شرم از رخ علي کن و کمتر گناه کن"‬ ‫"حاجب اگر معامله حشر با علي است‬ ‫ببينيد فرق اين دو مکتب چقدر است؟‬ ‫‪ - 5‬برهنگي عزاداران‬ ‫من خواهش مي‌کنم که در مجالس خود عزاداران را به درآوردن پيراهن تشويق نکنيد‪ ،‬چون اگر ناظر‬ ‫نامحرم در مجلس باشد‪ ،‬اين کار قطعا ً گناه است و اگر هم اين طور نباشد‪ ،‬مي دانيد که ما در زماني‬ ‫زندگي مي کنيم که اين صحنه‌ها به راحتي فيلم برداري مي‌شود و به سراسر دنيا فرستاده مي‌شود و‬ ‫دشمنان مي‌گويند اين هم شيعيان امام حسين(ع)! لذا پيراهن در آوردن عزاداران در عصر و روزگار ما‬ ‫به مصلحت نيست و ضرر دارد‪.‬‬ ‫‪ - 6‬تشويق عزاداران به آسيب رساندن به بدنشان‬ ‫اين که مسلمان پذيراي آسيب رساندن بر بدن خود باشد‪ ،‬براي ميدان جهاد و شهادت است و ديديم که‬ ‫جوانان ما زير بمب‌هاي دشمن قطعه قطعه شدند‪.‬اما با دست خود به بدن آسيب رساندن درست‬ ‫نيست‪ .‬ما نبايد مردم را به اين کارها تشويق کنيم‪.‬‬ ‫‪ - 7‬اجراي برنامه عزاداري در وقت نماز‬ ‫مداحان عزيز دقت کنند که در وقت نماز برنامه نداشته باشند زيرا نماز ستون دين و سرمايه تربيت‬ ‫جامعه اسلمي و همه چيز ما مسلمانان است و نبايد فداي چيزي شود‪ .‬امام حسين(ع) در روز عاشورا‬ ‫زير رگبار تير دشمن نماز خواندند تا اعلن کنند که حتي در ميدان جنگ هم نبايد نماز را تعطيل کرد‪ .‬در‬ ‫قرآن مجيد حتي دستور نماز "خوف" هم که مخصوص ميدان نبرد است آمده است‪ .‬با اين حال ما‬ ‫چطور به خود اجازه بدهيم که مجالس امام حسين(ع) باعث تعطيلي نماز شود؟!‬ ‫‪ - 8‬به کارگيري آهنگ‌هاي نامناسب‬ ‫در مجالس مذهبي آهنگ‌هايي که انتخاب مي‌شود‪ ،‬بايد مناسب باشد‪ .‬آهنگ‌هاي سنتي خيلي مؤثر‪،‬‬ ‫جانسوز و مفيد هستند‪ .‬اما اخيرا ً از گوشه و کنار شنيده مي‌شود که آهنگ‌هاي زمان طاغوت و‬ ‫آهنگ‌هايي که رسانه‌هاي آمريکايي مي نوازند و کل ً آهنگ‌هاي لهو و فساد در مداحي‌ها استفاده مي‌شود‬ ‫که از چنين اتفاقي به خدا پناه مي بريم!‬ ‫‪ - 9‬بازيچه سياست‌هاي مرموز شدن‬ ‫سياست‌بازان مرموز مي‌خواهند در همه امور و مراکز‪ ،‬اعم از مساجد‪ ،‬دانشگاه‌ها‪ ،‬مدارس‪ ،‬هيئت‌هاي‬ ‫مذهبي و مجالس مداحي نفوذ کنند‪ .‬بايد حواس شما جمع باشد تا بازيچه دست اين افراد مرموز‬ ‫نشويد‪.‬‬

‫‪ - 10‬خواندن روضه‌هاي سخت و سنگين‬ ‫بعضي از روضه‌ها واقعا ً دردناک است و امام زمان(ع) راضي نيست که به آن شدت خوانده شوند‪ .‬البته‬ ‫روز تاسوعا و عاشورا استثناء است که نبايد در آن ايام روضه‌هاي عادي خواند‪ .‬ولي واعظ هنرمند و‬ ‫مداح هنرمند کسي است که بتواند از کنار مصيبت رد شود در همان حال مردم را تحت تأثير قرار دهد‪.‬‬ ‫خواندن روضه‌هاي سخت و سنگين براي گريه گرفتن از مردم هنر نيست‪ ،‬هنر آن است که بتوان در‬ ‫حواشي مصيبت مردم را بگريانيد‪.‬‬ ‫‪ - 11‬خسته کردن مردم‬ ‫نبايد مجالس مذهبي به گونه‌اي باشد که حضار به خصوص جوانان خسته شوند‪ .‬چون گرگ‌هايي هستند‬ ‫که مي‌خواهند جوانان ما را با ابزاري مانند ماهواره‪ ،‬اينترنت‪ ،‬مواد مخدر‪ ،‬مجالس بدآموز و ‪ ...‬از دين و‬ ‫مذهب و امام حسين(ع) جدا کنند‪ .‬مجالس ما نبايد براي آنها خسته کننده و کسالت آور باشد‪.‬‬ ‫‪ - 112‬عدم رعايت احترام پيش کسوت‬ ‫هر گروه و دسته‌اي داراي پيش کسوت مي‌باشند‪ .‬وعاظ و مداحان هم پيش کسوت‌هايي دارند که بايد‬ ‫احترام آنها را حفظ کنند و از تجربه آنها استفاده کنند‪ .‬اين افراد چهل – پنجاه سال براي امام‬ ‫حسين(ع) مداحي کردند و منبر رفتند و امام حسين(ع) به آنها علقه دارند‪ ،‬بايد به آنها احترام کرد‪.‬‬ ‫‪ - 13‬عدم تخلق به اخلق حسيني‬ ‫واعظان و مداحان بايد به اخلق حسيني متخلق باشند‪ .‬مردم بايد ببينند که مداحان دروغ نمي گويند‪،‬‬ ‫خيانت نمي‌کنند و زن و بچه آنها مودب به آداب اسلمي هستند و بدحجابي در ميان آنها نيست‪ .‬بايد هر‬ ‫کسي به اندازه خود به اين ويژگي آراسته باشد تا ان شاءالله مجالس مذهبي ارزش خود را در ميان‬ ‫مردم حفظ کند و شما مداحان عزيز در سايه امام حسين(ع) بتوانيد خودتان‪ ،‬خانواده تان‪ ،‬جامعه و‬ ‫کشورتان و اسلم و قرآن را حفظ کنيد‬ ‫‪------------------------------------------‬‬‫بايد احساس خطر كرد‬ ‫جریانات مختلف عزاداری و شیوه های گوناگون عزاداری از جهت وخامت و وزانت طیف وسیعی را‬ ‫می سازند که می توان یک سر آن را نزد امثال حاج منصور ارضی و حاج سعید حدادیان یافت و سر‬ ‫دیگر آن را نزد جریانی که در این قسمت مورد بحث قرار می گیرد ‪ .‬نگارنده معتقد است هر هیاتی که‬ ‫به همان اندازه این ویژگی ها در آن ذاتی شده باشد باید احساس خطر کرده و برای اصلح آن چاره‬ ‫اندیشی کند‪.‬‬ ‫ویژگی های موردنظر را می توان در چهار دسته طبقه بندی کرد‪.‬‬ ‫الف) بیان و سبک ادبی‬ ‫‪ . 1‬تقلید از ترانه های مبتذل که بعضا به آن جا میرسد که در یک مصرع نام یکی از معصومین جایگزین‬ ‫نام معشوقه مربوطه ترانه ساز می شود ‪.‬‬ ‫‪ . 2‬رو آوردن به صراحت در بیان جزئیات مصائب و بعبارت دیگر مکشوفه خوانی‬ ‫‪ . 3‬تاکید بر ظاهر ائمه‪ ،‬بیان معاشقاتی پیرامون خطو خال و بازو و گیسو آن بزرگواران و استفاده از‬ ‫تعبیرات عامیانه برای ابراز عشق‪.‬‬ ‫‪ . 4‬ادبیات کم مایه و بی بهره از آرایه خای ادبی در مقایسه با سبک های سنتی اصیل‪.‬‬ ‫ب) مضمون مدایح و مراثی‪:‬‬ ‫‪ . 1‬تبدیل حب ائمه به عشقی شخصی و صرفا احساسی و دور کردن آن از تولیی دارای ابعاد‬ ‫معرفتی و عملی‪.‬‬ ‫‪ . 2‬بال بردن ائمه و حب آنان تا حدی که جای خدا و حب خدا را می گیرد‪ .‬و مضامین کفر آمیزی چون‬ ‫"خدای من حسینه" یا مباهات به فراموشی خدا‬ ‫در اثر عشق به ائمه (ع)‬ ‫‪ . 3‬بی مبلتی از بهره گیری خرافات ‪ ،‬تحریفات و ‪...‬‬ ‫‪ . 4‬تاکید بیش از حد بر مساله زیارت بنحوی که برای مثال کربل و کربل رفتن‪ ،‬تمام آرمان شاعر را‬ ‫تشکیل می دهد و کربلیی زیستن کمتر مورد توجه قرار می گیرد‪.‬‬ ‫ج) سبک عزاداری و نوحه خوانی‪:‬‬ ‫‪ . 1‬تکیه بر آهنگهای هیجان آور و تند و مبادرت به حرکات موزون‪.‬‬ ‫‪ . 2‬چربیدن سینه زنی های پر فشار و پر سر و صدا بر اشک و سوز و حزن‪.‬‬ ‫‪ . 3‬استفاده از عواملی چون صدای مداح سیستم صوتی و ‪ ...‬برای هیجانی کردن فضا تا حد ممکن‪.‬‬ ‫د) فضای کلی ‪:‬‬ ‫‪ . 1‬رواج نمادها و عادات خاص چون سیگار کشیدن ‪ ،‬شلوار های خاص ‪ ،‬لخت شدن و ‪...‬‬ ‫‪ . 2‬به فراموشی سپردن سخنرانی و موعظه ‪ ،‬زیارت و ‪ ...‬یا قرار گرفتن آنها در حاشیه مجلس بنحوی‬ ‫که مو عظه یا زیارت و دعا اگر خوانده شود هم مقدمه سینه زنی است‪.‬‬ ‫‪ . 3‬محوریت مداح و کاهش نفوذ روحانیون و ارتباطات شخصی فضای هیئت‪.‬‬ ‫‪ . 4‬آمیخته شدن شدن طرفداران انقلب و غیر انقلبیون و ضد انقلبیون باهم فقط برای سینه زنی‬ ‫بدون هیچ معیار دیگری برای پیوند دادن افراد ‪.‬‬

‫مجددا تاکید میشود هر هیاتی ممکن است تنها یک‪ -‬دو تا از ویژگی های مذکور را داشته باشد و البته‬ ‫این ویژگی ها ‪ -‬هر چند به لحاظ فقهی نتوان اشکالی درآن یافت – یک زنگ خطر اخلقی و فرهنگی‬ ‫می باشد‪.‬‬ ‫‪----------------------------------------‬‬‫تحريف و تهاجم به عاشورا‬ ‫« اخيرا ً كتابى به نام نقشهاى براى جدائى مكاتب الهى در آمريكا انتشار يافته كه در آن گفتگوى‬ ‫مفصلى با دكترمايكل برانت يكى از معاونان سابق سيا سازمان اطلعاتى مركزى آمريكا انجام شده‬ ‫است او در اين زمينه مىگويد بعداز مدتها تحقيق به اين نتيجه رسيديم كه قدرت رهبر مذهبى ايران و‬ ‫استفاده از فرهنگ شهادت در انقلب ايران تأثيرگذار بوده است ما همچنين به اين نتيجه دست يافتيم‬ ‫كه شيعيان بيشتر از ديگر مذاهب اسلمى فعال و پويا هستند دراين گردهم آئى تصويب شد كه بر روى‬ ‫مذهب شيعه تحقيقات بيشترى صورت گيرد و طبق اين تحقيقات برنامهريزيهايى داشته باشيم بهمين‬ ‫منظور چهل ميليون دلر بودجه براى آن اختصاص داديم و اين پروژه درسه مرحله بهترتيب زير انجام‬ ‫شد‪ ...‬پس از نظر سنجيها وجمع آورى اطلعات از سراسر جهان به نتايج مهمى دست يافتيم‬ ‫متوجهشديم كه قدرت مذهب شيعه در دست مراجع و روحانيت مىباشد‪ ...‬اين تحقيقات ما را به اين‬ ‫نتيجه رساند كه بطورمستقيم نمىتوان با مذهب شيعه رودر رو شد و امكان پيروزى بر آن بسيار سخت‬ ‫است و بايد پشت پرده كار كنيم مابجاى ضرب المثل انگليسى اختلف بيانداز حكومت كن از سياست‬ ‫اختلف بياندازد نابود كن استفاده كرديم و درهمين راستا برنامه ريزيهاى گستردهاى را براى سياستهاى‬ ‫بلند مدت خود طرح كرديم حمايت از افرادى كه بامذهبشيعه اختلف نظر دارند و ترويج كافر بودن‬ ‫شيعيان به گونهاى كه در زمان مناسب عليه آنها توسط ديگر مذاهب اعلمجهاد شود‪ .‬همچنين بايد‬ ‫تبليغات گستردهاى راعليه مراجع و رهبران دينى شيعه صورت دهيم تا آنها مقبوليت خود رادر ميان‬ ‫مردم از دست بدهند‪».‬‬ ‫سخنراني سيد احمد خاتمي‬ ‫بخوانيد و قضاوت كنيد ‪....‬‬ ‫فرهنگ عاشورا خشونت آفرین است اگر کشته شدن آسان شد کشتن هم آسان میشود‬ ‫عبدالکریم سروش‬ ‫نشاط ‪12/3/78‬‬ ‫" اشهد انک قد اقمت الصلوه و اتیت الزکوه و امرت بالمعروف و نهیت عن المنکر" مربوط به گذشته‬ ‫است و به جای این زیارتنامه مطالب حاوی" آزادی" بگذارید‪.‬‬ ‫همشهری ‪5/2/78‬‬ ‫سالهای فراوان و بلکه قرنها از این بزرگداشت (قیام عاشورا ) حاصلی جز تاثر ‪ ،‬حزن و اشک آوری‬ ‫نداشته ‪.‬‬ ‫جواد مقامی‬ ‫آفتاب امروز ‪24/1/78‬‬ ‫شیعیان برای استفاده خود به آن (عاشورا) تاکید فراوان ورزیدند و کوشیدند تا نور فروغ این حادثه‬ ‫فراموش نشود ‪ ...‬در روزگار حاضر هیچ یک از این عوامل عاطفی دیگر به کار ما نمی آید‬ ‫نشاط ‪30/1/78‬‬ ‫هنوز هم از داستان حسین استفاده کردن و عنصر انتقام ‪ ،‬عنصر کینه توزی و عنصر خشونت و‬ ‫خونریزی را زنده نگه داشتن و از طریق تحریک عواطف ‪ ،‬دشمنان عینی و غیر عینی ‪،‬موهوم و غیر‬ ‫موهوم تراشیدن و این حادثه را خرج آن امور کردن شایسته نیست‪.‬‬ ‫نشاط ‪30/1/78‬‬ ‫تراژدی حسین بن علی مشابه تراژدی های آنتیگونه‪ ،‬تامس مور و جان پروکتور است ‪.‬‬ ‫محمدسعید حنایی‬ ‫ماهنامه کیان فروردین ‪78‬‬ ‫هیئتهای مذهبی منشا خشونت اند و بسیجیها اعضای تشکیل دهنده این هسته ها می باشند‬ ‫محمد قوچانی‬ ‫عصر آزادگان‬ ‫‪20/1/79‬‬ ‫تحريف و تهاجم به اصول و ارزشها‬

‫احکام کیفری اسلم کارایی ندارد و موجب رواج خشونت میگردد‪ .‬مجازاتهای سنگین بدنی چون‬ ‫سنگسار سیاست های کیفری در حق زنان و غیر مسلمانان از آن جمله اند‪.‬‬ ‫مهر انگیز کار‬ ‫ماهنامه کیان ش ‪ ، 59‬بهمن ‪77‬‬ ‫در تاریخ جدید خدائی که مومنان کشف می کنند ممکن است با خدائی که گذشتگان کشف و تجربه‬ ‫می کردند متفاوت باشد‪.‬‬ ‫عبدالکریم سروش‬ ‫ماهنامه کیان‬ ‫شماره ‪52‬‬ ‫جامعه ایران فاز سنتی را پشت سر گذاشته و می خواهد مدرن و صنعتی شود‪ .‬اما در این جامعه خدا‬ ‫نمرده است ‪ .‬بنابراین ما چگونه می توانیم به این وضعیت چیره شویم‪.‬‬ ‫علیرضا علوی تبار‬ ‫یالثارات‬ ‫‪4/3/79‬‬ ‫تفکر شیعه گری موجب انحطاط مملکت ما و مانع برای دموکراسی است‪.‬‬ ‫غلمرضا سالر بهزادی‬ ‫صبح امروز ‪23/8/78‬‬ ‫در بعد مسائل فرهنگی سه مشکل هست که حوزویان باید آن را حل کنند یکی موسیقی که انسان هر‬ ‫وقت دلش خواست ضبط را روشن کند و یکی رقص و دیگری ماهواره به نحوی که در فیلم به زنان از‬ ‫زانو به بال عریان هم بتوان نظر انداخت‪.‬‬ ‫جهانبخش محبی نیا‬ ‫آفتاب امروز‬ ‫‪ 3/7/78‬ص ‪7‬‬ ‫دین در حکومتهای دینی نه تنها افیون توده هاست آنچنانکه مارکس گفته است علوه بر آن افیون‬ ‫حکومتها هم هست زیرا این افیون به واسطه فاصله انداختن بین واقعیت و ذهن حکومت نه تنها مردم‬ ‫را در نا آگاهی و فریب قرار می دهد بلکه حکومتها را نیز فریب میدهد‪.‬‬ ‫هاشم آغاجری‬ ‫کیهان ‪ -‬نقل ازنشریه عصر ما‬ ‫‪29/5/79‬‬ ‫‪------------------------------------------------‬‬‫نهضت حسيني حماسه اي مقدس‬ ‫گفتیم که يك سخن يا منظومه حماسى آن است كه در روح انسانى هيجانى در جهت سلحشورى و‬ ‫ايستادگى و دفاع از عقيده ايجاد كند ‪ .‬و يك شخصيت حماسى آن كسى است كه در روحش اين موج‬ ‫وجود دارد ‪ .‬تاريخچه عاشورا ‪ ,‬دو صفحه دارد ‪ ,‬يك صفحه آن صفحه اى است سياه و تاريك ‪ ,‬نمايشى‬ ‫است كه از جنايت بشريت ‪ .‬پسر معاويه ‪ ,‬پسر زياد ‪ ,‬پسر سعد و‪ , ...‬قهرمان اين داستان جنايى‬ ‫هستند جنبه مثبت نیز دارد ‪ .‬نمايشگاهى است از عظمت و علو بشريت ‪ ,‬از اين نظر قهرمان داستان ‪,‬‬ ‫پسران على هستند ‪ ,‬حسين بن على است ‪ ,‬عباس بن على است ‪ ,‬دختر على زينب است ‪.‬‬ ‫بنابراين حال كه فهميديم اين داستان دو صفحه دارد ‪ ,‬مى خواهيم صفحه دوم آن را هم مورد مطالعه‬ ‫قرار دهيم و اعتراف بكنيم كه ما در گذشته اين اشتباه را مرتكب شده ايم كه اين داستان را فقط از‬ ‫يك طرف آن مطالعه كرده ايم ‪.‬‬ ‫مرد بزرگ ‪ ,‬روحش صاحب حماسه است ‪ ,‬خواه براى خودش كار كرده باشد ‪ ,‬يا براى يك ملت و يا‬ ‫براى بشريت و انسانيت كار كرده باشد ‪ .‬مرد بزرگ كسى است كه در روحش حماسه وجود داشته‬ ‫باشد ‪ ,‬غير از اين نمى تواند باشد‪.‬‬ ‫اسكندر ‪ ,‬نادر شاه و شاه اسماعيل ‪ ,‬همه اينها يك اراده بزرگ هستند ‪ ,‬يك حماسه بزرگ هستند ولى‬ ‫حماسه مقدس نيستند ‪ .‬براى اينكه هر يك از اينها مى خواهد شخصيت خودش را توسعه بدهد‪ .‬برای‬ ‫يك ملت قهرمان است ‪ ,‬ولى از نظر ملت ديگر جنايتكار است ‪ .‬اسكندر براى يونانيان يك قهرمان‬ ‫است و براى ايرانيان يك جنايتكار ‪ .‬ناپلئون براى فرانسويها قهرمان است ‪ ,‬اما آيا براى روسيه يا براى‬ ‫انگلستان هم قهرمان است ؟ البته که نه ‪ .‬اين حماسه ها ‪ ,‬حماسه هاى مقدس شمرده نمى شوند ‪.‬‬ ‫حماسه مقدس آن كسى است كه روحش براى خود موج نمى زند ‪ .‬براى ملت خود موج نمى زند ‪ ,‬او‬ ‫فقط حق و حقيقت را مى بيند ‪ .‬پس يك جهت كه اين حماسه مقدس مى شود اين است كه هدفش‬ ‫مقدس و پاك و منزه است ‪ ,‬مثل خورشيد عالمتاب است كه بر همه مردم و بر همه جهانيان مى تابد ‪.‬‬

‫دومين جهت تقدس اينگونه قيامها و نهضتها اين است كه در شرايط خاصى كه هيچكس گمان[ وقوع‬ ‫آن را] نمى برد قرار گرفته اند ‪ ,‬يعنى يك مرتبه در يك فضاى بسيار بسيار تاريك و ظلمانى يك شعله‬ ‫حركت مى كند‪ .‬فرياد عدالتى است در يك استبداد به عنوان مثال نمرودى پيدا مى شود و در همين‬ ‫زمان نهضت مقدس ابراهيم صورت مى گيرد ‪ .‬و يا فرعونى پيدا مى شود و در همين عصر موسى اى‬ ‫پيدا مى شود ‪.‬‬ ‫دولت اموى است ‪ ,‬تمام نيروها را به نفع خودش تجهيز كرده است حديث جعل می كنند ‪ ,‬بعد از‬ ‫شهادت اباعبدا‪ ...‬به شكرانه اين عمل چندين مسجد ساخته شد ‪ .‬ببينيد ظلمت و تاريكى چقدر بوده‬ ‫است ! آن وقت شعله اى مانند شعله حسينى در يك چنين شرايطى پيدا مى شود ‪.‬‬ ‫اگر يك نفر مى خواست يك جمله درباره على عليه السلم روايت بكند ‪ ,‬مى رفتند در صندوقخانه ها ‪,‬‬ ‫درها را از پشت مى بستند ‪ ,‬بعد جمله را نقل میكرد‪.‬‬ ‫سومين جهت تقدس نهضت حسينى منطقى دارد مافوق منطق افراد عادى ‪ ,‬مافوق منطق عقلئى كه‬ ‫در اجتماع هستند ‪ .‬ابن عباس ‪ ,‬ابن حنفيه ‪ ,‬ابن عمر و عده زيادى در كمال خلوص نيت ‪ ,‬حسين بن‬ ‫على را از رفتن به كربل نهى مى كردند ‪ ,‬آنها روى منطق خودشان حق داشتند ‪ ,‬ولى حسين چيزى را‬ ‫مى ديد كه آنها نمى ديدند ‪ .‬نه آنها به اندازه حسين بن على خطر را احساس مى كردند و نه مى‬ ‫توانستند بفهمند كه چنين قيامى در آينده چه آثار بزرگى دارد ‪ .‬چندين بار گفت ‪ :‬به خدا قسم اينها مرا‬ ‫خواهند كشت‪.‬‬ ‫حسين بن على عليه السلم يك روح بزرگ و يك روح مقدس است ‪ .‬اساسا روح كه بزرگ شد ‪ ,‬تن به‬ ‫زحمت مى افتد ‪ ,‬و روح كه كوچك شد ‪ ,‬تن آسايش پيدا مى كند ‪ .‬روح كوچك بدنبال لقمه براى بدن‬ ‫مى رود ‪ ,‬اگر چه از راه دريوزگى و تملق و چاپلوسى باشد ‪ .‬اما روح بزرگ به تن نان جو مى خوراند ‪,‬‬ ‫بعد هم بلندش مى كند و مى گويد شب زنده دارى كن ‪ .‬روح وقتى كه بزرگ شد ‪ ,‬بايد در روز عاشورا‬ ‫سيصد زخم به بدنش وارد شود ‪ .‬آن تنى كه در زير سم اسبها لگدمال مى شود ‪ ,‬جريمه يك روحيه‬ ‫بزرگ را مى دهد‪ .‬جريمه روح شهيد را مى دهد ‪.‬‬ ‫شهيد به چه كسى مى گويند ؟ روزى چقدر آدم كشته مى شوند ‪ .‬چرا دور كلمه شهيد را هاله اى از‬ ‫قدس گرفته است ؟ چون شهيد كسى است كه يك روح بزرگ دارد ‪ ,‬روحى كه هدف مقدس دارد ‪,‬‬ ‫كسى است كه در راه عقيده كشته شده است ‪ ,‬كسى است كه براى خودش كار نكرده است ‪ .‬شهيد‬ ‫به خون خودش ارزش مى دهد ‪ .‬در راه رفاه بشريت ‪ ,‬خون خودش را فدا مى كند ‪ .‬شايد خيال بكنيد‬ ‫علماء يا مخترعين و مكتشفين و ثروتمندان بيشتر به بشر خدمت كرده اند ‪ ,‬خير ‪ ,‬هيچكس به اندازه‬ ‫شهداء به بشريت خدمت نكرده است ‪ .‬چون آنها هستند كه راه را براى ديگران باز مى كنند و براى‬ ‫بشر آزادى را به هديه مىآورند ‪ ,‬كه دانشمندان به كار دانش خود مشغول باشد ‪ ,‬مثل آنها مثل چراغ و‬ ‫مثل برق است ‪ .‬اگر چراغ يا برق نباشد ما و شما چكار مى توانيم انجام دهيم ؟ ما و شما مديون‬ ‫قطرات خون آنها هستيم ‪.‬ضمنا شما از اينجا بفهميد يك مردى كه حماسه الهى است فرقش با ديگران‬ ‫چيست ؟ مى گويد‪ :‬دنيا و مافيها براى انسانى كه بخواهد خود را برده و بنده آن بكند ‪ ,‬مثل لماظه‬ ‫است ‪ .‬آدم وقتى غذا مى خورد ‪ ,‬لى دندانهايش يك چيزهايى ‪ ,‬مثل يك تكه گوشتى باقى مى ماند‬ ‫همان را لماظه مى گويند ‪.‬‬ ‫هر كس ديگرى ‪ ,‬هر شخصيت تاريخى ‪ ,‬در شرايطى قرار بگيرد كه حسين بن على (ع) در شب‬ ‫عاشورا قرار گرفت ‪ ,‬يعنى در شرايطى كه تمام راههاى قوت و غلبه ظاهرى بر دشمن بر او بسته‬ ‫باشد ‪ ,‬و قطعا بداند كه خود و اصحابش بدست دشمن كشته مى شوند ‪ ,‬در چنين شرايطى زبان به‬ ‫شكايت باز مى كند و اين را تاريخ گواهى مى دهد ‪ .‬جملتى مى گويند نظير ‪ :‬تف بر اين روزگار ‪,‬‬ ‫افسوس كه طبيعت با من مساعدت نكرد ‪ .‬مى گويند وقتى ناپلئون در مسكو دچار آن حادثه شد گفت‬ ‫‪ :‬افسوس كه طبيعت چند ساعت با من مخالفت كرد ‪.‬‬ ‫از شعارهاى روز عاشوراى حسين عليه السلم يكى اينست ‪ :‬الموت اولى من ركوب العار تا آخرين‬ ‫لحظه ها عملش ‪ ,‬حركاتش ‪ ,‬سكناتش ‪ ,‬سخنانش ‪ ,‬تمام حق خواهى ‪ ,‬حق پرستى و موجى از حماسه‬ ‫است ‪ .‬اين يك حماسه است اما نه يك حماسه شخصى يا قومى ‪ .‬در آن منيت نيست ‪ ,‬در آن خود‬ ‫پرستى نيست‪ ,‬خدا پرستى است ‪ .‬در روز عاشورا حسين عليه السلم حد آخر مقاومت را هم مى كند‬ ‫‪ ,‬ديگر وقتى است كه به كلى توانايى از بدنش سلب شده است ‪ .‬يكى از تیر اندازان تیر زهر آلودى را‬ ‫بسوى اباعبدالله مى اندازد كه در سينه اباعبدالله مى نشيند و آقا ديگر بى اختيار روى زمين مى افتد‬ ‫و می فرمايد ‪ :‬رضا بقضائك و تسليما لمرك و ل معبود سواك‪.‬‬ ‫( شهید مرتضی مطهری)‬

‫در باب امر به معروف و نهى از منكر ‪ ,‬اين مسئله مطرح است كه مرز اين كار كجاست ؟ بنده و شما‬ ‫كه بايد امر به معروف و نهى از منكر كنيم تا كجا بايد جلو برويم ؟ ممكن است كسى بگويد بعضى از‬ ‫علماى اسلم گفته اند مرز امر به معروف و نهى از منكر آنجاست كه خطرى در كار نباشد‪ ,‬يعنى اگر‬ ‫پاى آبرو در ميان بود‪ ,‬امر به معروف و نهى از منكر را رها كن ‪ ,‬تا چه رسد به اينكه كارى كنيد كه‬ ‫جانتان به خطر بيفتد ‪ .‬حسين بن على فهماند كه انسان در راه امر به معروف و نهى از منكر به جايى‬ ‫مى رسد كه مال و فرزندان خودش را بايد فدا كند ‪.‬معنى نهضت حسينى اينست كه امر به معروف و‬ ‫نهى از منكر آنقدر بالست كه تا اين حد در راه آن مى توان فداكارى كرد ( شهید مرتضی مطهری)‬

‫‪-----------------------------‬‬‫تماشاگه راز‬ ‫حسین دیگر هیچ نداشت كه فدا كند‪ ،‬جز جان كه میان او و ادای امانت ازلی فاصله بود‪ ...‬و اینجا سدره‬ ‫المنتهی است‪ .‬نه‪ ...‬كه او سدره المنتهی را آنگاه پشت سرنهاده بود كه از مكه پای در طریق كربل‬ ‫نهاد‪ ...‬و جبرائیل تنها تا سدره المنتهی همسفر معراج انسان است ‪ .‬سدره المنتهی مرزدار قلمرو‬ ‫فرشتگان عقل است‪ .‬عقل بی اختیار‪ .‬اما قلمرو آل كسا‪ ،‬ساحت امانتداری و اختیار است و جبرائیل را‬ ‫آنجا بار نمی دهند كه هیچ ‪ ،‬بال می سوزانند ‪ .‬آنجا ساحت انی اعلم ما لتعلمون است ‪ ،‬آنجا ساحت‬ ‫علم لدنی است ‪ ،‬رازداری خزاین غیب آسمان ها و زمین؛ آنجا سبحات فنای فی الله است و بقای بالله‬ ‫‪ ،‬و مرد این میدان كسی است كه با اختیار ‪،‬از اختیار خویش درگذرد و طفل اراده اش را در آستان‬ ‫ارادت قربان كند ‪ ...‬و چون اینچنین كرد‪ ،‬در می یابد كه غیر او را در عالم اختیار و اراده ای نیست و‬ ‫هر چه هست اوست‪ .‬اما چه دشوار می نماید طی این عرصات! آنان كه به مقصد رسیده اند می گویند‬ ‫میان ما و شما تنها همین «خون» فاصله است ؛ تا سدره المنتهی را با پای عقل آمده ای‪ ،‬اما از این‬ ‫پس جاذبه جنون ‪ ،‬تو را خواهد برد‪ ...‬طی این مرحله دیگر با پای اراده میسور نیست ؛ بال می خواهد‬ ‫و بال را به عباس می دهند كه دستانش را در راه خدا قربان كرد‪ .‬این حسین است كه عرصات غایی‬ ‫خلفت تكوینی انسان را تا آنجا پیموده است كه دیگر جز جان میان او و مقصود فاصله نیست‪ .‬آنان كه‬ ‫با چشم ظاهر می نگرند او را دیده اند كه بر بالین علی اكبر علی الدنیا بعدك العفا گفته است و بر‬ ‫بالین قاسم عز والله علی عمك ان تدعوه فل یجیبك او یجیبك ثم ل ینفعك و اكنون بر بالین ابی الفضل‬ ‫عباس می گوید‪ :‬الن انكسر ظهری و قلت حیلتی ‪،‬اما حجاب های نور را نمی بینند كه چه سان از هم‬ ‫دریده و رشته های پیوند روح را به ماسوی الله چه سان ازهم گسسته ! نه ماسوی الله ‪ ،‬كه اینجا كلم‬ ‫نیز فرشته سان فرو می ماند‪.‬مردانگی و وفای انسان نیز به تمامی ظهور یافت و آن قامت مردانه‬ ‫عباس بن علی با دستان بریده بر شریعه فرات‪ ،‬آیتی است كه روح از این منزلگاه نیز گذشته است و‬ ‫عجیب آن است كه آن باطن چگونه در این ظاهر جلوه می كند‪.‬‬ ‫دستان عباس بن علی قطع شده بود كه آن ملعون توانست گرز بر سر او بكوبد‪ .‬اما تا دستان ظاهر‬ ‫بریده نشود‪ ،‬بال های بهشتی نخواهد رست‪ .‬اگر آسمان دنیا بهشت است ‪ ،‬آسمان بهشت كجاست كه‬ ‫عباس بن علی پرنده آن آسمان باشد؟ فرشتگان عقل به تماشاگه راز آمده اند و مبهوت از تجلیات‬ ‫علم لدنی انسان‪ ،‬به سجده در افتاده اند تا آسمان ها و زمین‪ ،‬كران تا كران ‪ ،‬به تسخیر انسان كامل‬ ‫درآید و رشته اختیار دهر به او سپرده شود؛ اما انسان تا كامل نشود‪ ،‬در نخواهد یافت كه دهر‪ ،‬بر همین‬ ‫شیوه كه می چرخد‪ ،‬احسن است‪ .‬چشم عقل خطابین است كه می پرسد‪ :‬اتجعل فیها من یفسد فیها و‬ ‫یسفك الدماء‪ ...‬اما چشم دل خطاپوش است‪ .‬نه آنكه خطایی باشد و او نبیند‪ ...‬نه ! می بیند كه‬ ‫خطایی نیست و هرچه هست وجهی است كه بی حجاب ‪ ،‬حق را می نماید‪ .‬هیچ پرسیده ای كه عالم‬ ‫شهادت بر چه شهادت می دهد كه نامی اینچنین بر او نهاده اند؟‬ ‫‪-----------------------------------‬‬‫مسلمانان راستين‬ ‫هر چه بود گذشت ‪ .‬آن روز از صد هزار تن یا سی هزار تن یا هیجده هزار تنی که با پسر عقیل بیعت‬ ‫کردند از آن گروه که از شهرهای عراق یا حجاز به این کاروان پیوستند تنها پیکر های پاره پاره و‬ ‫آغشته به خون هفتادو دو تن در این سوی و آن سوی این بیابان وحشتناک دیده می شد‪ .‬اینها چه‬ ‫کسانی بودند ؟ مسلمانان راستین ! مسلمانانی که به جلسه امتحان آمدند و از عهده آن آزمایشی بدان‬ ‫سختی بخوبی بر آمدند ‪ .‬نه تنها خود در امتحان سربلند شدند بلکه تا جهان باقی است به طالبان‬ ‫شرکت در چنین ازمایشی فهماندند اگر پیروزی می خواهند باید پاکباز باشند ‪ .‬آن چند ده هزار نفر دیگر‬ ‫که از ایشان نشانی نمی بینیم چسان ؟ مقصود بقیه بیعت کنندکان است ‪ .‬آنها مسلمان نبودند ؟ چرا !‬ ‫آنان هم مسلمان بودند اما مسلمانی را تا آنجا می خواستند که به مال و جان آنان زیانی نرسد‪.‬همینکه‬ ‫دیدند امتحانی دشوار در پیش است ‪ ،‬به درون خانه های خود رفتند‪ ،‬درها را بستند و آسوده نشستند‪.‬‬ ‫هم اکنون قرنها از آن حادثه میگذرد ‪ .‬از آن تاریخ تا بحال کوفه چندین نسل را در پی هم بخود دیده‬ ‫است ‪ .‬ولی هر نسل که جای نسل پیشین را میگیرد ‪ .‬همه سال در چنان روز گرد مزار حسین فراهم‬ ‫می اید و چنانکه گویی از کرده نیاکان خود شرم زده است ‪ ،‬بر مزار او اشک می ریزد و با روح او پیوند‬ ‫دوستی واطاعت می بندد ‪ .‬اما راستی اگر ممکن بود تاریخ به عقب برگردد و چنان صحنه ای دو باره‬ ‫تجدید شود این شرم زدگان و گریه کنندگان چه می کردند و با کدام دسته بودند؟ مگر نه اینکه گفته‬ ‫اند ‪ :‬کل یوم عاشورا و کل ارض کربل پس به امروزمان نگاه کنیم ‪ ،‬براستی ما خود با کدام دسته‬ ‫ایم؟ آنها که در مخاطرات بیعت شکستند یا آنها که تا پای جان با ولیت ماندند ؟‬ ‫مرحوم سيد جعفر شهيدي‬ ‫‪-----------------------------------‬‬‫حرفهاي آسماني‬ ‫خدايا اكنون كه محرم آغاز مي شود ماهي كه زمان عمل كردن شناختهائي است كه در رمضان داديمان‬ ‫و ثبوت ابوحمزه سحرمان كه « اللهم اجعل موتي قتل في سبيلك و علي مله رسولك » و ماه شناختن‬ ‫دشمن و دوست و ماه رسوا شدن همه مدعيان عبوديت تو و ماه زدن داغ ننگ و رسوائي بر پيشاني‬ ‫ظالمين و ماه لرزيدن پايه هاي حكومت يزيد و يزيديان ‪ ،‬ما را توفيق مبارزه بي امان عطا كن و قلبمان‬ ‫را از كينه دشمنان مان پر ساز كه يزيد زمان علي اصغرهامان را نيز به قتلگاه برده است ‪.‬‬

‫خدايا اين ننگ را بر ما مپسند كه نسبت به وقايع بي تفاوت باشيم ‪ :‬پس « امه سمعت بذلك فرضيت به‬ ‫» و يا آنچنان سرمان را در قرآن فرو بريم كه هدف اساسي قرآن را از ياد ببريم كه باز بقول او وقتي‬ ‫كه در صحنه نيستي هر كجا مي خواهي باش چه به شراب نشسته باشي يا به نماز ‪ ،‬هر دو يكي است ‪.‬‬ ‫خدايا در اين ماه كه ماه مشخص شدن چهره هاي دشمن و دوست و منافق است ‪ ،‬ماهي كه مرحله‬ ‫ثبوت تمام ادعاهايمان كه « يا ابا عبدا‪ ...‬اني سلم لمن سالمكم و حرب لمن حاربكم الي يوم القيامه »‬ ‫ما را رسوا مكن ؛ بتو پناه مي بريم از ابراز كثافت بار توجيه ‪ ،‬كه براي شانه خالي كردن از زير بار هر‬ ‫مسئوليتي توجيهي شرعي و عرفي داريم ‪.‬‬ ‫خدايا ‪ ،‬نگذار نقاب منافق و بيطرف بر چهره مان افتد و در اين هنگامه جنگ حسين را تنها گذاريم كه‬ ‫اين از يزيد بدتر است و جايگاه اسفل السافلين است و بئس المصير ‪ .‬خدايا بما توفيق زندگي عطا كن‬ ‫كه بزرگ شهيد آموختمان كه زندگي جز عقيده و پيكار در راه آن نيست و جز اين هر چه است بيهوده‬ ‫است و همه خسران ‪ .‬خدايا ما را از خاسران قرار مده كه ‪ « :‬ان حزب الشيطان هم الخاسرون » ‪.‬‬ ‫خدايا ما را بينش و شناخت عطا كن و از دسيسه هاي دشمن آگاهمان ساز ‪ ،‬و استوار بر جاي بدارمان‬ ‫و لحظه اي غفلت را بر ما مپسند كه زعيم فرمود ‪ « :‬اگر لحظه اي سستي ورزيم و از پاي بنشينيم‬ ‫چنان ضربه اي خواهيم خورد كه تا ابد سر بلند نتوانيم كرد ‪».‬‬ ‫« ربنا افرغ علينا صبرا و ثبت اقدامنا وانصرنا علي القوم الكافرين » ‪ .‬پروردگارا باران رحمت خود را‬ ‫بر ما بريز و گامهاي خسته ما را نيرو و استواري بخش و ما را بر اين قوم ستمگر و چپاولگر ياري ده تا‬ ‫هلكشان كنيم ‪.‬‬ ‫شهيد زهره بحرينيان‬

‫‪ ...‬و تو ‪ ،‬ای آن كه در سال شصت و یكم هجری هنوز در ذخایر تقدیر نهفته بوده ای و اكنون ‪ ،‬در این‬ ‫دوران جاهلیت ثانی و عصر توبه بشریت ‪ ،‬پای به سیاره زمین نهاده ای ‪ ،‬نومید مشو ‪ ،‬كه تو را نیز‬ ‫عاشورایی است و كربلیی كه تشنه خون توست و انتظار می كشد تا تو زنجیر خاك از پای اراده ات‬ ‫ن لزمان و لمكان ولیت ملحق شوی‬ ‫بگشایی و از خود و دلبستگی هایش هجرت كنی و به كهف َ‬ ‫حصی ِ‬ ‫و فراتر از زمان و مكان ‪ ،‬خود را به قافله سال شصت و یكم هجری برسانی و در ركاب امام عشق به‬ ‫شهادت رسی‪...‬‬

Related Documents

006
June 2020 35
006
November 2019 55
006
December 2019 61
006
November 2019 41
006
November 2019 47
006
October 2019 53